سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

چراه شاه رفت؟ – مهرداد درویش پور

امروز برخی با توجه به خروج شاه از کشور که در پی آن پیروزی انقلاب اسلامی شده قطعیت یافت و با تکیه بر فرجام تباهی آفرین انقلاب، کوشش می کنند از آن برای ارائه تصویر یکسره مثبت نشان از نظام گذشته همچون "بهشت" برین افسانه سازی کنند. این رویکرد که با نسبت دادن تمام نتایج ویرانگر انقلاب به روشنفکران و...

امروز برخی با توجه به خروج شاه از کشور که در پی آن پیروزی انقلاب اسلامی شده قطعیت یافت و با تکیه بر فرجام تباهی آفرین انقلاب، کوشش می کنند از آن برای ارائه تصویر یکسره مثبت نشان از نظام گذشته همچون “بهشت” برین افسانه سازی کنند. این رویکرد که با نسبت دادن تمام نتایج ویرانگر انقلاب به روشنفکران و نیروهای سیاسی سکولار همراه است، درپی آن است که مسئولیت حکومت پهلوی را در برآمد بنیادگرایی اسلامی در ایران انکار کند

چهل و سه سال پس از خروج شاه ایران از کشور به دلیل برآمد انقلاب ایران، “چرا شاه رفت” پرسمان کسانی است که یا خواستار مقابله قاطعانه تر او با امواج انقلاب ایران بودند یا امیدوار بودند در سایه حضور او شاید بخت تداوم نخست وزیری بختیار و اصلاحات ساختاری بدون پیروزی بنیادگرایی ایران میسر می بود. در باره احتمال بروز رخدادهای دیگر در گذشته تنها می توان گمانه زنی کرد، اما پاسخ به این پرسش تنها ما را به درنگ در زمینه های برآمد انقلاب ایران که خروج شاه از کشور تنها حلقه ای از آن بود سوق می دهد. این یادداشت نیز نه به قصد کند و کاوی بیشتر درگذشته، بلکه به قصد روشن ساختن نقطه عزیمت افق های فکری متفاوت برای ایران فردا با مروری بر گذشته برای فرارویی از آن تهیه شده است.

امروز برخی با توجه به خروج شاه از کشور که در پی آن پیروزی انقلاب اسلامی شده قطعیت یافت و با تکیه بر فرجام تباهی آفرین انقلاب، کوشش می کنند از آن برای ارائه تصویر یکسره مثبت از نظام گذشته همچون “بهشت” افسانه سازی کنند. این رویکرد که با نسبت دادن تمام نتایج ویرانگر انقلاب به روشنفکران و نیروهای سیاسی سکولار همراه است، درپی آن است که مسئولیت حکومت پهلوی را در برآمد بنیادگرایی اسلامی در ایران انکار کند. گویی ارائه تصویر یکسره مثبت از گذشته و لاپوشانی معایب آن و مسئولیت تمام تباهی های بعدی را به گردن روشنفکران انداختن همچون بلاگردان، یگانه راه ممکن برای هموار کردن مسیر پیشروی راست پوپولیست در ایران است. رویکرد مسئله برانگیزی که مانع از فهم چرایی رخداد پیچیده و مرکب  انقلاب ایران می شود.

با این همه نمی توان جنبه های مثبت نظام پهلوی دوم نظیر اصلاحات ارضی و انقلاب سفید، بهبود نسبی حقوق زنان، توسعه صنعتی و شهرنشینی، رشد دستگاه خدمات و بوروکراسی درایران را انکار کرد. اما نادیده گرفتن استبداد سیاسی، کودتای سال ۳۲ وتحقیر ملی برخاسته از آن، قطبی شدن فضای جامعه در پی آن به ویژه در نیمه دوم دهه پنجاه همزمان با گسترش شکاف های طبقاتی و حاشینه نشینی  که در بروز انقلاب ایران نقش موثری داشت تنها نشانگر ساده اندیشی سیاسی است.

به زندان رفتن صدها روشنفکر و نویسنده و کنشگر سیاسی و فعالان دانشجویی از نویسندگان بزرگی همچون غلامحسین ساعدی و….گرفته تا کنشگران سیاسی دیگر که تنها جرمشان نویسندگی یا دگراندیشی و فعالیت سیاسی بود و در امان نگذاشتن حتی نیروهای سیاسی معتدلی همچون جبهه ملی و طرفداران مصدق و لیبرالها در ایران، نشان از دامنه و شدت خودکامگی نظام پیشین داشت. نظامی که درپی مدرنیزاسیون ایران بود، اما مایل نبود به دمکراسی همچون رکن کلیدی مدرنیته تن در دهد و بیشتر شیفته مدرنیته مثله شده و آمرانه که نیکی کدی از آن نام برده است، بود.

در انقلاب ایران چهار نیروی درگیر در آن خطاهای مهلکی مرتکب شدند و جملگی  قربانی رخدادی شدند که بنیادگرایان اسلامی تنها پیروزمند آن در ایران شدند: نخست، حکومت پهلوی که به دلیل در قدرت بودن نقش اصلی را در نحوه برخورد با مخالفان و سیاست های کشور داشت سرنگون شد. دوم، آمریکا که به قصد رویارویی با شوروی و چپ و در جستجوی ایجاد کمربند سبز اسلامی بالاخره به حمایت از خمینی برآمد، منافعش در ایران آسیب دید و سفارتش اشغال شد. سوم، توده مردم که به دلیل جهل عمومی و عقب ماندگی و نفوذ مذهب دنباله روی خمینی شدند، نتیجه اعتراضات خود در انقلاب را در نظامی تباه تر از گذشته مشاهده کردند و با اوضاعی به مراتب بدتر روبرو شدند. چهارم، روشنفکران و نیروهای سیاسی سکولار که بخش اعظم آنان خطر بنیادگرایی اسلامی را دستکم گرفته و متاثر از گفتمان ضد امپریالیستی حاکم در اذهان مخالفان در مقابله با شاه با نفی مطلق و رد هرگونه امکان سازشی با آن، به همسویی با بنیادگرایان پرداختند. خطای بس مهلکی که بدل شدن به قربانیان اصلی این نظام در دهه شصت نتیجه آن بود. اگر در ایران آن زمان گفتمان دمکراسی در نزد مخالفان نظام عمقی یافته بود و نسبت به آن بی اعتنا یا کم اعتنا نبودند و یا آنرا تابعی از گفتمان ضد امپریالیستی نمی دانستند، شاید هرگز به این خطای مهلک دچار نمی شدند. بگذریم از این که چپ پروسویت بیشتر تحت تاثیر مصالح شوروی سابق، این همسویی را مثبت می دانست.

  با این همه بهت انگیز است روشنفکران و نیروهای سکولار غیر مذهبی را – به دلیل دستکم گرفتن یا همسویی بخش مهمی از آنان با بنیادگرایان اسلامی علیه شاه – مقصر اصلی و بلاگردان همه رخدادهای فاجعه بار بعدی که توسط جمهوری اسلامی صورت گرفت معرفی کرد. نه تنها از آن رو که آنان خود از نخستین و اصلی ترین قربانیان دو نظام شدند، بلکه به ویژ ه از آن رو که اگر آنها نیروی تعیین کننده ای در انقلاب بودند خود قدرت را بدست می گرفتند. واقعیت این است که بنیادگرایان اسلامی به دلیل حمایت پیشین شاه از روحانیت و تقویت مساجد و نفوذ مذهب در جامعه بیش از همه بخت کسب هژمونی در انقلاب را یافتند.

این واقعیتی که نظام پهلوی هم از عصر قاجار و هم از اوضاع به شدت اسف بار کنونی بهتر بود، الزاما مشروعیتی برای آن نظام نمی آفریند. در واقع توسعه اقتصادی در نظام پهلوی طبقه متوسطی آفرید که توقع دمکراسی و حقوق شهروندی داشت  که شاه با خودداری از پاسخ دادن به آن یکی دیگر از زمینه های بروز انقلاب و شرکت فعال طبقه متوسط در آن را فراهم ساخت. نه بهبود اوضاع نسبت به قرون گذشته و نه نگرانی از آینده ای تباه تر مشروعیت درخور برای ثبات یک نظام وتمکین مردم ایجاد نمی کند، بلکه مردم متناسب با سطح توقعات خود واکنش نشان می دهند که عدم تحقق آن خواست ها می تواند اعتراضات اجتماعی را گسترش دهد. برای نمونه هراساندن مردم از جنگ داخلی در صورت سقوط حکومت اسلامی نمی تواند مانع از گسترش اعتراضات برای تحقق خواست های امروز شود. وانگهی تاریخ شرکت بیمه نیست که آینده خود را بتواند تضمین کند.

انکار کودتای علیه دولت مصدق در ایران و با لودگی از آن به عنوان “کربلا یا عاشورای سال سی و دو” نام بردن تنها  نشانگر غیر جدی بودن این ابراز نظرها نیست، بلکه عمق تفکر دیکتاتوری نهفته درآن در میان آن دسته از سلطنت طلبانی را نشان می دهد که حاضر به پذیرش هیچ انتقادی از نظام پیشین نیستند. این در حالی است که آمریکا خود رسما بابت کودتا از مردم ایران معذرت خواهی کرد. کودتایی که با تحقیر ملی مردم، سرکوب مخالفان، تقویت روحانیت و مذهب و خودداری از هر نوع اصلاحات سیاسی به ویژه در دهه پنجاه، کار را به آنجا کشاند آن که با برآمد اعتراضات، شاه خود نیز “صدای انقلاب مردم ایران را شنید”. این نشانه اعتراف تلویحی یا آشکار شاه به خطاهای تاریخی است که در هموار کردن قدرت گیری بنیادگرایی اسلامی در ایران نقش داشته است.

در دوران پهلوی تنها در دو دوره شاهد گشایش فضای سیاسی بودیم. نخست در دوران سال ۲۰ تا سال ۳۲ که با  خلا قدرت، شاهد شکوفا شدن جامعه مدنی، سندیکاها وانجمن ها و احزاب سیاسی در ایران هستیم که بالاخره به روی کارآمدن دولت مصدق منجر شد. اما با کودتای سال ۳۲ این دوران پایان یافت و ایران وارد دور جدیدی از استبداد سیاسی شد. دوره دوم مربوط به سالیان ۵۶ و ۵۷  است که بر اثر گسترش نارضایتی های داخلی و (فشار بین المللی) شاهد گشایش فضای سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی شدیم. بهت انگیز است اما عقب نشینی یک نظام تحت تاثیر فشار یا اعتراضات را نشانه ای از دمکراتیک بودن آن بدانیم.

مهمترین راه جلوگیری از رشد و پیروزی بنیادگرایان اسلامی، اصلاحات سیاسی در زمان شاه بود که می بایست زدودتر به آن دست زده و دستکم به خواست سران جبهه ملی در باره انتخابات آزاد تمکین می کرد. اما عقب نشینی حکومت پهلوی درپی اوج گیری اعتراضات، قطبی تر شدن فضای پر تب و تاب انقلابی و هژمونی یافتن خمینی آغاز شد که دیگر همه چیز دیر شده بود. خروج شاه از ایران محصول این فرایند و شدت گرفتن فشار داخلی (اعتراضات مردم) و فشار قدرت های خارجی نظیر آمریکا و انگلیس بود.

از ان گذشته، گرچه تجربه پیروزی دوباره طالبان در افغانستان با انقلاب اسلامی ایران سخت متفاوت است، اما نمی توان برخی شباهت های این دو رخداد را نادیده گرفت. قدرت گرفتن بنیادگرایان اسلامی در هر دو کشور، پشت کردن آمریکا به متحدان پیشین و وفادار خود، خروج شاه از ایران و اشرف غنی از افغانستان و بالاخره سیطره اسلام گرایی سیاسی در هر دوکشور که تباهی ها را روز افزون ساخته است، نمونه هایی از آنند. این شاید درسی برای حکومت هایی شود که بقای خود را در تکیه بر قدرت های خارجی جستجو می کنند یا  به قصد مقابله با قدرت خارجی به استقبال تباهی بیشتر می روند.

  با این همه نمی توان انکار کرد که اصلی ترین واکاوی های تاریخی و بررسی انتقادی درباره نقش روشنفکران و به ویژه نیروهای چپ و لیبرال و سکولار در انقلاب ایران توسط خود آنها صورت گرفته است که اعتراف بسیاری از روشنفکران به خطاهای گذشته و دگردیسی های نظری چشمگیر درآنها گواه عریان آن است. اما در میان مدافعان نظامی سلطنت استبدادی درایران با آن که تاروپود آن برچیده شد، با کمترین نقد و پذیرش مسئولیت تاریخی خود در هموار کردن راه بنیادگرایی اسلامی روبرو هستیم. از آن گذشته، انزجار همگانی تر مردم از نظام کنونی که باعث گسترش رویکرد نوستالژیک مردم به گذشته شده است، به این جریان میدان داده است تا روز به روز بیشتر  با رفتارها و زبان خشن، آمرانه، تهدید امیز، پرافترا وتخریبی در پی به خاموشی واداشتن، مرعوب کردن و همسو جلوه دادن همه مخالفان خود با جمهوری اسلامی- تنها به دلیل مرزبندی آنان با نظام گذشته- برآیند. این رویکردهای متفاوت اما معیار غیر قابل انکاری برای سنجش دغدغه دمکراسی در نزد هریک از پروژه ها برای ایران فردا است.

https://akhbar-rooz.com/?p=138771 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

پرسشی شد: چرا شاه رفت؟
باید گفت
هر استبدادی مال رفتن است؛
اگر شاه نمی رفت باید تعجب می کردیم

خواننده
خواننده
2 سال قبل

فکر نمی کنم وقتی “نیروهای چپ و لیبرال و سکولار” از شورش مردم دفاع کردند و به آن پیوستند، از جمله خود من، اشتباه میکردند. من هنوز افتخار میکنم که در آن شرکت کردم. ما علیه زور و غارت و ریاکاری و دروغگوئی رژیم شاه متحد شدیم وشرطش این نبود که در میان ما شیاد و مرتجع وجود نداشته باشد. بخاطر دیکتاتوری رژیم شاه ما نمیتوانستیم و فرصت نداشتیم در محیطی آزاد شرط تعیین کنیم و مرتجعین را ایزوله کنیم، ما فقط میتوانستیم به توده ها بپیوندیم. ما مسجد و تکیه و عاشورا و تاسوعا نداشتیم تا با توده ها بتوانیم ارتباط برقرار کنیم وشرط انقلاب تعیین کنیم و گهگاهی هم که ،بسیار محدود، فرصت پیدا میکردیم، ساواک ما را دستگیر میکرد.

وجود فرصت طلب و قدرت طلب و مستبد در شورشهای مردم امری اجتناب ناپذیر است و در همه جای دنیا وجود دارد. ما شاهد شورش مردم علیه دیکتاتوریهای بلوک شرق بودیم اما دیدیم که آمدند و رژیمهای راسیستی درست کردند و به ناتو پیوستند. امروز هم در اپوزیسیون رژیم پر از دروغگو و ریاکار و خود فروخته و استثمارگر و همکار انقلاب رنگی غربی و همکار چین و روسیه وجود دارد که منتظر فرصت هستند تا جای رژیم را بگیرند و همان بساط استثمارگری و زور رژیم را تحت نظامی دیگر تحمیل کنند.

امروز هم من مثل دیروز با مردم زحمتکش ایران همراهی میکنم و به آنها پیوسته ام ولی فرقش این است که از آن دوران و انقلابات رنگین بلوک شرق درس گرفته ام و سعی میکنم وجود ارتجاع در اپوزیسیون را بهتر افشا کرده تا در “همه با هم ما” ارتجاعیونی که ذکر کردم نباشند و فردا ارباب من نشوند.

اگر خیلی انقلابی هستید نظام سرمایه داری که همان بردگی مزدی هست را نقد کنید، کشورهای سرمایه داری-امپریالیستی چینی و روسی و آمریکائی و آلمانی و اسرائیلی را که همگی حامی این نوع نظام و ارباب بردگان مزدی هستند را افشا کنید و از استثمارشوندگان آنها دفاع کنید.

مطمئنن رژیم تک حزبی بلشویکی و دموکراسی گانگسترهای پارلمانی غربی پاسخگوی آزادی بردگان مزدی ایران و جهان نیستند و همین گرایش شورائی کارگران ایران بهترین چیزی است که بشریت به آن رسیده است. من به آن دسته از زنان و بردگان مزدی ایران که با شعار مدیریت شورائی (دموکراسی مستقیم) جلو آمده اند افتخار میکنم و به آن پیوسته ام. آنها نه تنها راه رهائی از ارتجاع حاکم بر ایران بلکه راه رهائی مردم منطقه و تمام جهان را دارند نشان میدهند.

مرتضی
مرتضی
2 سال قبل

آقای درویش پور :

شما از خود چه انتقادی کردی وقتی در سال ۶۰ در نشریه پیکار(شماره ۱۱۰) به طرف لیبرالها غش کردی . مثل روی دیگر سکه و رویزیونیست هایی که پیرو خط امام بودند.

بهتر میدانی در آن سالها هزاران هوادار و وابستگان سازمان پیکار به جوخه های اعدام سپرده شده و در زندانها به انواع بیماریهای جسمی و روانی دچار شدند. تو در سوئد “دکتر” شدی و “جامعه شناس” و…. جولان دادن در بی بی سی و اینترنشنال و…..

بلایی که آمریکا و روحانیت مرتجع و نظامهای پادشاهی سر مردم مظلوم ایران آوردند نه خطا ی آنان بلکه ماهیت طبقاتی آنان است.(نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش اینست ).

از انقلاب مشروطیت در ۱۲۸۵؛ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲؛ دهه ۴۰ و سال ۵۷ تاکنون مردم ایران همیشه آماده فداکاری بوده اند و جان های شیرین بیشماری در راه آزادی و برابری و عدالت اجتماعی از دست رفته ولی امان از خیانتهای بی امان و نا رهبریها که در نتیجه هنوز اندر خم یک کوچه ایم. اصلاحات ارضی هم در سالهای اولیه دهه ۴۰ برای جلوگیری از جنبشهای دهقانی در ایران بود. در آن سالها در جای جای تهران حلبی آباد و زاغه نشین هایی رشد کردند که روستاییان زمین از دست داده را در خود جای داده بودند. این حلبی آبادها بعد ها جای خود را به بانکهای عمران و رهنی و صادرات و……دادند و سرمایه داری وابسته و صنایع مونتاژ رو به رشد . نام خیابانها مزین به نام روسای جمهوری آمریکا : آیزنهاور و روزولت و کندی و…..کدام اصلاحات را میگویی؟        

مهرداد درویش پور
مهرداد درویش پور
2 سال قبل

شخصا افاضات مداحان در دفاع از سلطنت یا هر نظام قدرت دیگری و کینه توزی شان در برابر نقادی را نه این جا و نه در جای دیگر درخور پاسخ نمی دانم. در نوشته های متعدد خود و در مناظره با اصلی ترین چهره آنان البته همواره حرف خود را گفته ونوشته ام. در پاسخ به ملاحظات خانم مهسای گرامی و آقای حسین اکبری مایلم دو نکته را مطرح کنم. نخست بهبود نسبی حقوق زنان با تصویب قوانین حمایت خانواده یا گسترش سطح تحصیلات آنان یا حضورشان در بازار کار ولو به تمام تبعیضات ساختاری و مردسالارانه همراه بود گامی بود به جلو ولو آن که این به معنای آزادی زنان نبود و نیست. پیشتر هم نوشته ام که مخالفت خمینی با سپردن حق رای به زنان (ولو آن که صوری بود) و دیگر اصلاحات اندک در موقعیت زنان، برخاسته از مردانگی نوستالژیک درآن سرزمین بود که بنیادگرایی اسلامی با واکنش واپس گرایانه خود آنرا نمایندگی می کرد. دوم در مورد ملاحظه جناب حسین اکبری در مورد نقش جهل عمومی و عقب ماندگی در پیروی از خمینی اگر هم به گفتگو و هم به متن نگاه کنید می بنید که نوشته ام ” حکومت پهلوی که به دلیل در قدرت بودن نقش اصلی را در نحوه برخورد با مخالفان و سیاست های کشور داشت سرنگون شد”. به کرارت هم اشاره کردم که کسی که قدرت را در دست دارد مسئولیت اصلی آنچه بر سر جامعه می آید (ا زجمله عقب ماندگی مردم و جهل عمومی) را بر عهده دارد. به نقش غرب هم همچون یکی دیگر از دیگر اکتورهایی که نقش بسیار مهمی در آنچه بر سر جامعه آمد اشاره کردم. چه در رابطه با کودتای سی و دو و چه در رابطه با حمایت بعدی از بنیادگرایان و کمر بند سبز و… به عبارت دیگر این صحت ندارد که برای هرچهار عامل وزن مشابهی قائل شدم بلکه برآنم و گفته ام همان که در آخر خود آورده اید “کودتا و سپس دیکتاتوری امریکایی و استبداد شاهی با حمایت روحانیت مرتجع زمینه ساز ماندگاری چنین جهل و عقب ماندگی گردید” .

حسین اکبری
حسین اکبری
2 سال قبل

آقای درویش در تحلیل خود از مرتکبین خطای مهلک در زمان انقلاب از مردم به سبب نادانی و عقب ماندگی شان نام می برد . خیلی عجیب است که فردجامعه شناسی آنهم با گرایش چپ چنین ارزیابی ارائه می دهد بخوانیم:«سوم، توده مردم که به دلیل جهل عمومی و عقب ماندگی و نفوذ مذهب دنباله روی خمینی شدند، نتیجه اعتراضات خود در انقلاب را در نظامی تباه تر از گذشته مشاهده کردند و با اوضاعی به مراتب بدتر روبرو شدند.»ازنظر آقای درویش از چهار نیرویی که خطاهای مهلکی را کردند این مردم به سبب جهل عمومی و عقب ماندگی و نفوذ مذهب دنباله روی خمینی شدند و غیرو .به دنباله روی از خمینی به خاطر جهل و عقب ماندگی را خطای مهلک گفتن و مردم را همتراز شاه و امریکا قرار دادن یعنی اینکه گناه عقب نگهداشته شدن مردم و عدم توسعه انسانی (که بخشی از آن فهم سیاسی و اجتماعی است )توسط حاکمان را به گردن مردم انداختن . آخر این چه استدلالی است که عاملیت خطای مهلک را به معلول نسبت می دهید؟ آیا این خود نوعی تبرئه امریکا و سلطنت طلبان و امتیاز دادن به آنهایی که با کودتا جلو رشد سیاسی و اجتماعی مردم را گرفتند نیست؟ بنظر می آید این تحلیل در واقع یک کنش سیاسی برای امتیاز دادن به اپوزیسیون ارتجاعی سلطنت طلب است به قصد آشتی و عذر خواهی از شرکت در انقلاب و با تاسف باید گفت آقای درویش هم در مورد مردم و تقصیرات آنها در موضعی نشسته است که سلطنت طلبان آن را برساخته اند و اینکه مردم مقصرند و حالا دارند چوب قدر ناشناسی خود را میخورند !! جهل و عقب ماندگی مردم با آنها زاده نشده است این مشکل تاریخی را همان شاه وامریکا وانگلیس در کنار آنه تاریخا روحانیون مرتجع شیخ ببار آورده اند . دوازده سال تا کودتای ۲۸ مردادموجب شده بود بخشی از این جهل و عقب ماندگی از بین برود ولی کودتا و سپس دیکتاتوریامریکایی و استبداد شاهی با حمایت روحانیت مرتجع زمینه ساز ماندگاری چنین جهل و عقب ماندگی گردید

داود ترکمنی
داود ترکمنی
2 سال قبل
پاسخ به  حسین اکبری

با شما موافق نیستم .اصل و چکیده ی حرف درویش پور این ست :
«امروز برخی با توجه به خروج شاه از کشور که در پی آن پیروزی انقلاب اسلامی شده قطعیت یافت و با تکیه بر فرجام تباهی آفرین انقلاب، کوشش می کنند از آن برای ارائه تصویر یکسره مثبت از نظام گذشته همچون “بهشت” افسانه سازی کنند. این رویکرد که با نسبت دادن تمام نتایج ویرانگر انقلاب به روشنفکران و نیروهای سیاسی سکولار همراه است، درپی آن است که مسئولیت حکومت پهلوی را در برآمد بنیادگرایی اسلامی در ایران انکار کند. گویی ارائه تصویر یکسره مثبت از گذشته و لاپوشانی معایب آن و مسئولیت تمام تباهی های بعدی را به گردن روشنفکران انداختن همچون بلاگردان، یگانه راه ممکن برای هموار کردن مسیر پیشروی راست پوپولیست در ایران است. رویکرد مسئله برانگیزی که مانع از فهم چرایی رخداد پیچیده و مرکب انقلاب ایران می شود.»
با وجود اینکه علت اصلی خلاء سیاسی و بی تجربگی و بیسوادی و….. حکومت وقت بوده ست و در تمام تاریخ هم مسئولیت اصلی و متهم اصلی حکومت ها هستند .
ولی در هر جامعه ای مردم ، روشنفکران ، متفکران به فراخور با پویائی ، خلاقیت ، ابتکار توانسته اند دیکتاتور های بزرگی را بزانو در بیاورند و راه را برای آزادی و پیشرفت اجتماعی هموار کنند.
البته می دانیم شکست و پیروزی ، افت و خیز، انحراف ، خیانت ، دروغ و… در همه جا کم و پیش وجود داشته ست.
در انقلاب کبیر فرانسه و دیگر تحولات پیش و پس از جنگ جهانی اول و دوم بشریت شاهد انواع و اقسام بندو بست ها برای نابودی حق حاکمیت مردم شده اند و ادامه دارد.
ایران تافته ی جدا بافته نبوده ست.
در همین انتخابات کذائی «ریاست جمهوری » بعداز ۴۲ سال جنایت و خیانت؛ چند میلیون در نهایت شگفتی در «انتخابات »شرکت کردند و رای دادند؟
دوست عزیز! بیش از نیمی از جمعیت ایران بعداز انقلاب و در تحت مدیریت این جنایتکاران، بزرگ شده اند و میلیاردها دلار نفت با رانت خواری برای ادامه حکومت هزینه میشود .
حالا اگر با انگشت گذاشتن بر علت توهمات مردم در سال ۵۷ که همه چیز و گناهکار اصلی حکومت شاه می توان نقش خلاق و پویای دوران ساز مردم و مخالفان و ضعف های آنها را نادیده گرفت؟
پس امروز هم خیلی ساده می توان گفت کسانی که هنوز از حکومت جنایتکار دفاع می کنند. یا منافعی دارند یا مسخ و شستشوی مغزی شده اند و مسئول آن بازهم حکومت ست. این که نمیشود تحلیل و استدلال .
به این صورت تا ابد در همین تسلسل ملال آور غرق خواهیم بود و لیلی به لالاس مردم خواهیم گذاشت.
ترکیب اجتماعی ایران از مشروطه تا به امروز در تمام دوره ها ( قاجار ، پهلوی اول ، پهلوی دوم و حکومت ولایت فقیه) بکلی از نظر کمی و کیفی تغییر کرده و امروز نسل جوان و زنان دست بالا را دارند و چنان چه می بینیم کیفیت مبارزات و شعار های مردم قابل مقایسه با سال ۵۷ نیست. دیگر از شعارهای مبتذل مدهبی و لومپنی خبری نیست .
البته نه این پیشرفت ها را بحساب حکومت ولایت فقیه می گذاریم و نه تمام شعار های مبتذل روحانیون و مردم در تظاهرات میلیونی قبل از انقلاب را ب«گناه» حکومت وقت می چسبانیم .
نقش و جایگاه مترقی مردم در جنبش های انقلابی و آزادیخواهانه همیشه در مقابل حکومت های ارتجاعی بوده ست.
این به معنی این نیست که همیشه رفتار سیاسی مردم مترقی و آزادی خواهانه ست .
من قبول دارم که حکومت گذشته و کنونی تمام منفذ ها را برای رشد و بالندگی مردم بسته ست ولی چه در گذشته و چه امروز؛ بخشی از مردم زیر بار دستورات حکومتی نمیروند و از راه های دیگر برای رشد و آگاهی خود و فرزندان خود تلاش می کنند. نیروی محرکه تحول و تغییر این ها هستند.

Dr. Behrouz Khosrozadeh
Dr. Behrouz Khosrozadeh
2 سال قبل

رداکسیون محترم اخبار روز، این متن ادیت شده را لطفا نشر دهید و نه قبلی‌.

جناب درویشپور در همین باره با آقایان سعید قاسمی نژاد و علیرضا نرویزاده بحثی‌ داشتن در “ایران اینترنشنال” که من پستی فیسبوکی نوشتم. در کل اینکه جامعه ما به قاسمی نژاد ها، جوانان روشنفکر پر انرژی و واقع بین نیاز داریه، دوره امثال آقای درویشپور، استاد دانشگاه اما کماکان با تفکر ایدئولوژیک سپری شده.
 
آقای درویشپور در مناظره با احمد زید آبادی هم نشان دادند که از سواد سیاسی بالایی برخوردار نیستند و به جز کلی‌ گوی مطلبی نداشتند. ایشان حتا تفاوت حاکمیت تآوتالیتر و آوتریتر را هم نمیدانستند.

اگه حوصله نمودید پیشنهاد می‌کنم حتما این برنامه “ایران اینترناشنال”را با علیرضا نوری‌زاده، مهرداد درویش‌پور، سعید قاسمی‌نژاد را حتما ببینید.
دو مقوله اینجا متوجه میشوید:
۱. تفاوت نخبه یا “روشنفکر” انقلاب با یک روشنفکر جوان پس از انقلاب (سعید قاسمی‌نژاد)
۲. چنانچه با فاکت‌های تاریخی تاریخ معاصر ایران باشید و به روز باشید تعجب خواهید کرد چگونه درویش‌پور استاد دانشگاه سوئد و نوریزاده (که به خدا هر دو را رسانه‌های فارسی‌ زبان بزرگ کرده ا‌ند) هنوز به تز‌ها و خزعبلات کلیشه یی که در فضای مجازی به وفور از کسانی که اکادمیسین با درجه بالا هم نیستند عنوان میشوند چسبیده ا‌ند و تکرار می‌کنن. در عوض قاسمی‌نژاد جز یکی‌ دو “تپق” کم اهمیت به روشنگری تاریخی بسیار رئالیستی و پراگماتیستی میپردازد.
درویش پور هنوز به ادعا و اسطوره های غلط چند دهه یی زنده یاد دکتر مصدق چسبیده. شاه مذهب ساخته، آخوند ساخته، میدان داده به آخوند، دیگران، آزادیخواهان را سرکوب کرده…! بخش بزرگ اپوزیسیون شاه چپ و اسلامیست‌ها بودن. از کی تا حالا مائوتسه دون ،استالین، لنین آزادیخواه بودن. خود درویش پور به عنوان جوان بیست ساله به گفته خودش در هیئت تحریریه “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر بود”!
اوج بی‌ اطلاعی و به روز نبودن استاد دانشگاه درویش پور این ادعا هست که به قاسمی نژاد میگه شما از پاپ کاتولیکتری. منظورش اینه که خود آمریکا (وزیر خارجه مادلین آلبرایت) آمده عذر خواهی‌ کرده بابت کودتای ۲۸ مرداد شما میگی‌ کودتا نبوده!
واقعیت اینه که از زمان آلبرایت لابی جمهوری اسلامی – نایاکی‌های بعدی – (لابی جمهوری نکبت) نفوذ بسیار در وزارت امور خارجه آمریکا پیدا نمود (وارن کریستوفر وزیر خارجه قبلی‌ رابطه‌ای با اینها نداشت). دستگاه بیل کلینتون به شهادت فکت‌ها واقعا خواهان مصالحه و عادی کردن رابطه با ایران در زمان خاتمی بود. رئیس جمهور آمریکا حتی شخصا در مجمع عمومی سازمان ملل حضور پیدا کرد تا سخنرانی محمد خاتمی را شخصا شاهد باشد، یه کاری نادر. هوشنگ امیر احمدی که رابطه خوبی با تیم آلبرایت داشت پند داده بود که اگر رابطه عادی با ایران میخواهید از کودتای ۲۸ مرداد که زخمی چرکین و آزار دهنده در ایران است عذرخواهی کنید، این داستان آن ویدئو مادلین آلبرایت است. (سعید قاسمی‌نژاد وسط حرف درویش پور کوتاه اشاره میکنه به این موضوع اما درویش پور گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست).
امیر احمدی در این رابطه دروغ نمیگوید اما هوشنگ امیر احمدی حقه باز البته نیک میدانست که اصلا مساله جمهوری اسلامی این نیست و اتفاقا خود جمهوری اسلامی بزرگترین دشمن کینه‌ای مصدق است. اصلا خمینی گفته بود مصدق مسلمان نیست. یه کوچه به اسمش نکردن و همون خیابان (پهلوی) که به اسم مصدق کرده بودند اول انقلاب دو سال هم دوام نیاورد.
لینک مصاحبه امیر احمدی در ۲۰۱۸ را پایین گذاشتم، اینجا فرازی از آن:
“در سال ۲۰۰۰ میلادی هم خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، را قانع کردم که از ملت ایران بابت کودتای ۱۹۵۳ و حمایت آمریکا از شاه و عراق در جنگ عذرخواهی کند. این اقدامات را انجام دادم تا شاید جمهوری اسلامی هم قانع شود که در مورد گروگان گیری اظهار تأسف کند. متأسفانه هنوز هم که هنوز است جمهوری اسلامی ایران حتی حاضر نیست بگوید این گروگان‌گیری کار اشتباهی بوده است.”
جناب استاد دانشگاه درویش پور هنوز بر طبل جهل و “روشنگری معکوس” میکوبد. خود علیرضا نوریزاده که اینجا بسیار با مهر ظاهر میشود از اون حقه باز هاست (سیاسی). چندی پیش مصاحبه کرده بود و خاطره‌هایش را از اعدام پشت بام مدرسه رفاه (به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات) گفته بود که چقدر ناراحت و مخالف بوده و اشک ریخته که این یه دروغ محضه. گزارش ایشان به عنوان دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات از اعدام‌های پشت بام در نت موجوده.
اشکال نداره آدم به عنوان خبرنگار یا یه جوان بیست ساله همراه انقلاب باشه، پیکاری باشه، در آن فضا این مقوله‌ها دور از انتظار نبود، خود من هم – تقریبا هم سن و سال درویش پور – موافق انقلاب بودم، در تظاهرات شرکت می‌کردم، اما امروز ۴۳ سال پس از زمستان یخبندان به دروغ گفتن و حقه بازی پرداختن و تحریف حقایق نمودن بی‌ مسولیتی می‌باشد!
این ویدئو مسئولیت نحله فکری “روشنفکران” و نخبه‌های آنزمان را به خوبی نمایان می‌کند. “روشنفکر” را همیشه در گیومه میگذارم چون معتقدم روشنفکر به معنی‌ کارل ریموند پوپر (صفت‌های مهم: فکر و دغدغه سعادت مردم و جامعه بودن و داشتن، از ظرف زمانی‌ خود جلوتر بودن بدون اینکه انتظار علم غیب داشته باشیم) به جز معدودی نداشتیم. گفتن تحصیل کرده یا نخبه بهتره!
لینک مقاله تحقیقاتی‌ خودم در خصوص “اسطوره مصدق” در مجله اینترنتی معتبر آلمانی را هم پایین گذاشتم!

تورج آرامش
تورج آرامش
2 سال قبل

دشمنان آزادی در عصر رسانه های دیجیتالی 

از قدیم می گفتند: کوه به کوه نمیرسه ولی آدم به آدم میرسه !
بعد ها وقتی آدم ها، با دوستان وآشنایان قدیمی خود در دیگر شهر ها یا کشور ها روبرو می شدند. با وجدی صادقانه  و شادمانه می گفتند : دنیا چقدر کوچک ست !!!

حالا که اینترنت دست بشریت را برای تماس در کار و زندگی بینهایت بازتر و آسان تر کرده و میلیونها نفر در بخش های مختلف  بنگاههای دیجیتالی شاغل اند و بعضی به غولهای مالی جهان تبدیل شده اند .

عده ای در عالم هپروت در خلاف جهت تکامل و پیشرفت ، این رسانه ها ی دیجیتالی را با  چاله میدون ، زورخونه ، مسجد، چماقداران سومکا، حوزه حزبی ، کلانتری محل ، زندان ، ساواک ، کمیته و بسیج سپاه آدمخوران ، سربازخونه ، تکیه سینه زنی ، دیسکوتک و خیلی جاهای دیگر عوضی گرفته اند.

اصلا علاقه ای هم ندارند که که با خوانندگان خود ارتباط واقعی داشته باشند و بی خیال «….آدم به آدم میرسه !»
 هر چه می خواهند نثار دیگران می کنند.

این فرهنگ و تربیت چه پیامی دارد؟
این وب گرد ها که در تمام کشورها و از تمام ملیتها و با زبانها مختلف مثل فارچ روئیده اند . مسئله ای شده اند.

در روزهای اول فعالیت اینترنت شعار اینترنت = آزادی به زبان های مختلف شنیده می شد.
ولی بتدریج سر و کله ی چماقداران در اینترنت هم پیدا شد. تا چوب لای چرخ آزادی بیان و اندیشه بگذارند
با مبتذل ترین شکل ممکن رسانه های اجتماعی را به نا امن نمودند. معلوم نیست به کجا وابسته اند؟
امروز اعلام شد که فیسک بوک حساب عده ای ایرانی را بسته ست .
البته موضوع فقط به حکومت جنایتکار اسلامی و نظائر آن در سراسر جهان خلاصه نمیشود ؟
موضوع از این پیچیده تر ست.
سماجت و پی گیری سیستماتیک مزاحمان سایبری در سراسر جهان، بنگاههای دیجیتالی وحکومت ها را وادار به ایجاد محدودیت در استفاده از رسانه های اجتماعی می نماید که در تحلیل نهائی مزاحمان سایبری در دشمنان آزادی می باشند.

Ahmad
Ahmad
2 سال قبل

شاهنشاه تشکیل حزب رستاخیز ایران را اعلام کردند
شاهنشاه فرمودند: آنها که به قانون اساسى، رژیم شاهنشاهى و اصول انقلاب شاه و ملت مومن اند و مى خواهند فعالانه در زندگى سیاسى سهم بگیرند باید به حزب جدید به پیوندند کسى حق ندارد جدا و کنار بماند
آنها که به این اصول معتقد نیستند، خائن و بى وطن اند که اگر اعمالى انجام دهند جایشان در زندان است
و گر نه باید از ایران بروند
این جمله بزرگ ارتشداران همان جمله ایی أست که دخترک هوادار جمهورى اسلامى بیشرمانه به مردم مى گوید که اگر دوست ندارید میتوانید از ایران بروید
احمد

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  Ahmad

مگر سازمان ها و احزاب ایرانی (که متاسفانه خود را هم چپ می نامیدند ومی نامند) قبله آمالشان جامعه ای تک حزبی نبود؟
مگر در شوروی یا چین یا هر قبله دیگری که بگویید دهها حزب وجود داشت؟
تا زمانیکه چپ ذاتا” بلشویک و ذاتا” روسوفیل ایران از حزب توده تا خط ۳ (از جمله همین مقاله) تحلیل اشتباهات مرگبار خود را به رفتار این و آن حواله می دهد امیدی برای تفکر و اصلاح نیست.
حکایت این و آن رها کن، حکایت خود را بگو!

هوشنگ فرخجسته
هوشنگ فرخجسته
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

ننه من غریبم «شاهپرستان بدون مرز»
حرفهای بی ارتباط جنابعالی در مورد این نوشته و سئوال «چرا شاه رفت» شبیه حرفهای داماد ژنرال فضل الله زاهدی یعنی داریوش همایون امامزاده ی «روشنفکران » شاهپرست ست از سران رستاخیز که از مزایا و محاسن تک حزبی در سال ۱۳۵۴ در مورد حزب رستاخیز برای شاه تملق گوئی کرد.
البته کیست که نداند کودتای ۲۸ مرداد «اعدام» و «شکنجه» ی حکومت مشروطه سلطنتی نیز بود که شاه طرفدرانش با دست خود گور خود را کندند وبا حکومت دیکتاتوری شاه شاهان همه چیز را به بازی گرفتند و حرف هیچ خیرخواهی را گوش نکردند تا در آبان ۵۷ که از خواب خرگوشی «بیدار» شدند.
در سال ۵۷ اثری و رغبتی به قانون ، قانون اساسی ، انتخابات و… نبود.
مسئول تمام خرابکاری ها شخص شاه و تمام نیروهای خارجی و داخلی می باشد که حق حاکمیت مردم و حکومت مشروطه را در سال ۳۲ نابود کردند تا «شاه شاهان » همه کاره شود ( عباس میلانی)

نسیم
نسیم
2 سال قبل

نوشته من نه “در مورد این نوشته و سوال چرا شاه رفت” بلکه در پاسخ به احمد بود، اگر شما طبق معمول این تفاوت را نمی بینید تقصیر دیگری نیست.
شاهپرستان بدون مرز؟ چه اصطلاح باسمه ای و بی معنایی. قبلا” ها شاه با مرزهای تحت تسلط اش تعریف میشد، مثل بلشویک ها با انقلاب سوسیالیستی در یک کشور! شاهان و بلشویک ها جدیدا” انترناسیونالیست شده اند؟
انگ زدن به سوسیال دموکرات هایی که استالینیستی و روسی-چینی فکر نمی کنند ۸۰ سال است مشکل شما را حل نکرده و ۸۰۰ سال دیگر هم حل نخواهد کرد.

احمد
احمد
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

نسیم گرامى
اکثریت آنانى که به نظام تک حزبى شوروى اعتقاد داشتند و افتخار مى کردند امروز به نه بزرگ به نظام تک حزبى دارند
جاى تاسف أست که شما هنوز هم از نظام تک حزبى آریامهرى دفاع مى کنید

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  احمد

دفاع من از “نظام تک حزبی آریامهری” را از کجا استخراج کرده اید؟
من نوشتم که به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارم، یعنی گسترده بودن دموکراسی تا پایین ترین طبقات اجتماعی.
اینکه شما به جنایتکاران بلشویک اعتقاد داشتید و فاشیسم روسی را سوسیالیسم موجود می دانستید، (یا احتمالا” از سر بی چادری الان طرفدار سرمایه داری چین شده اید)، تقصیر کسانی است که به این فریب توده ای-کا گ ب ای باوری نداشته یا ندارند؟
هر کس بلشویک و مائوئیست و توتالیتر نشد طرفدار شاه و امریکا و نئو لیبرالیسم است؟

سعید یکتا
سعید یکتا
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

شما با چند سئوال از « احمد» شروع کردید:
دوباره بخوانید!!!

[ نسیم
 پنجشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۰ ۰۰:۳۰

 پاسخ  Ahmad
مگر سازمان ها و احزاب ایرانی (که متاسفانه خود را هم چپ می نامیدند ومی نامند) قبله آمالشان جامعه ای تک حزبی نبود؟
مگر در شوروی یا چین یا هر قبله دیگری که بگویید دهها حزب وجود داشت؟
تا زمانیکه چپ ذاتا” بلشویک و ذاتا” روسوفیل ایران از حزب توده تا خط ۳ (از جمله همین مقاله) تحلیل اشتباهات مرگبار خود را به رفتار این و آن حواله می دهد امیدی برای تفکر و اصلاح نیست.
حکایت این و آن رها کن، حکایت خود را بگو!:] عین کامنت اول نسیم

شما شوخی می کنید یا مردم آزاری؟
کامنت «احمد» در باره ی تشکیل حزب رستاخیز چه ربطی دارد به سئولات جنابعالی ؟
اگر ریگی به کفش نداری خودت جواب سئولات خود را در اینجا بنویس تا معلوم شود چرا هذیان می گوئی .

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  سعید یکتا

ایجاد حزب رستاخیز و تک حزبی کردن کشور را می توان بعنوان نمادی از رشد دیکتاتوری سیاسی فزاینده شاه و شاید اوج توهم او در باره وزن و قدرت داخلی و خارجی اش ارزیابی کرد. هرچند جامعه و نیروهای سرکوبگر رژیم از جمله ساواک وقعی به این نمایش توخالی نشان نداده و راه خود را ادامه دادند.
در دیکتاتوری فردی شاه و جنایات ساواک بحثی نیست، سرخ شدن و قوی کردن رگ بهمراه کلمات آتشین هم لازم نیست. موضوع برای من ارزیابی سوسیال دموکرات ها از عملکرد خود برای برداشتن قدم های بعدی است.
باصطلاح چپی که قبله آمالش فاشیسم تک حزبی روسی لنینی بود (وهست) از چه موضعی به تک حزبی دیکتاتور دیگر ایراد میگیرد؟ بجز پیاده نظام شوروی برای رقابت درگسترش مرزهای دیکتاتوری خود؟ بجز اینکه جنایت برای دموکراسی غربی زشت است و برای دیکتاتوری عقب مانده شرقی افتخار؟
سوسیال دموکراسی ایرانی بر مبنای اصول پایه ای سوسیالیسم علمی مارکس خود را از جمله در نفی فاشیسم بلشویکی تعریف می کند.

مهسا
مهسا
2 سال قبل

جناب آقای درویش پور
درباره ی آزادی زنان در رژیم پیشین این بخش از خاطرات اسد الله علم جلد ششم صفحه ۱۶۷ خالی از لطف نیست:
” پنجشنبه ۳/۴/ ۱۳۵۵
صبح به فرودگاه رفتم که شاهنشاهتشریف می آوردند سلطان قابوس را راه بیندازند. بعد در رکاب مبارک به سعد آباد برگشتم و شرفیاب شدم و کارهای جاری را عرض کردم. فرمودند، این پسر(سلطان قابوس)، بسیار پسر خوبی است و جز به مشورت ما قدمی بر ندارد. عرض کردم، بفرمایید مرد عاقلی است. شاهنشاه بدون هیچ گونه نظر ی، همه جور کمک به او می فرمایید، جز این است که نتیجه آن موجب امنیت خلیج فارس می شود؟ فرمودند، همین طور است و فکر نمیکنم که اصولا بخواهد که ما خاک او را ترک کنیم.عرض کردم،اگر عاقل باشد که هرگز نخواهد خواست، چنان که آلمان‌ها نمی خواهند که آمریکایی ها از کشورشان خارج شوند و حتی مخارج آنها را هم می پردازند. سوال فرمودند، در این دوشنبه خوش گذرانی چه کرد؟ عرض کردم، هر شبی چهار پنج خانم در اختیارش بود (در خارج کاخ) ، اما چه کرد نمی دانم. فرمودند تازه داماد احیانا نا خوش نشود. عرض کردم ، خیر ، دختر های ایرانی تمیز شده اند و او هم خیلی آنها را دوست دارد.”

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x