جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام
(?Wo ist die Freiheit) – جمشید طاهری پور

 شکست ها و موفقیت ها، بنیاد ساختاری دارند و از مبانی و زیرساخت های بنیادین فکر و عمل برمی خیزند. پس باید ساختارها  و مبانی را واکاوی کرد. در نزد ما این ساختارها و مبانی – منظورم همان بنیادهاست - صورت بغرنج و...

 شکست ها و موفقیت ها، بنیاد ساختاری دارند و از مبانی و زیرساخت های بنیادین فکر و عمل برمی خیزند. پس باید ساختارها  و مبانی را واکاوی کرد. در نزد ما این ساختارها و مبانی – منظورم همان بنیادهاست – صورت بغرنج و نامتعارفی دارند؛ چون یک مخلوط نامتناسبی هستند از خودداشته های قدیم و دانسته‌های جدید! و بهمین جهت نیز شناسائی مشخّص و شناخت حقیقت آن‌ها بسیار دشوار است. من می‌کوشم در ادامۀ جستجو و کاوش هایم، در سنگراهۀ خراب آباد حقیقت گذشتۀ اکثریت، گامی به پیش بگذارم

 (۱)

این روزها دوستانی به این صرافت افتاده اند تا بپرسند؛ در چه عرصه‌هایی شکست خوردیم؟ … چپ در طول مبارزه خود چه موفقیت‌هایی کسب کرد؟ در کجا ، و چه وقت پیروز شدیم؟

 با اینکه به تفصیل نوشته اند، اما ننوشته اند که خودشان چه نظر و کدام پاسخ را دارند *،در هر حال مایلم با سوأل آن‌ ها همراه شوم و نه با طول و تفصیل بلکه بر سبیل اختصار کلام، نه در باره تمامیت چپ، بلکه در آن چپ که بودیم –سازمان اکثریت –، آن هم در باره فعالیت آغازین آن، یعنی گذشته‌ای که هنوز از ما نگذشته، شمه ای بنویسم!  گذشته‌ای که در باره ی کجراهه و تاریک خانه هایش؛ در عمل و در نظر، یعنی هم در سیاست و هم درایدئولوژی بسیار گفته و نوشته اند، بی آنکه کسی از روشنائی درخشش هایش چیزکی بگوید یا بنویسد! و از میراث و اندوخته هایش برای ساختن آینده ای بهتر برای ایران و مردم آن، که با خود داشته و از خود برجا گذاشته، خبری باز گوید و یادی کند! یعنی تاریخ را با نگاه به آینده نمی کاوند!

در چشم خیلی کسان، در کامیابی و ناکامی های «اکثریت»، عامل «رهبری» نقش و سهم کانونی دارد و رسم و عادت بر این است که در واکاوی علل و عوامل ناکامی و موفقیّت، تمرکز اصلی روی کیستی رهبری است، یعنی در پی شناخت آدم های آن هستند، یا به بیان خودمانی دنبال آدم‌های رهبری می گردند، و نه شناسائی چند و چون علل بنیادین اشتباهات، شناخت و روشنگری پیرامون آنان! یعنی غافلند از اندوختن عبرت و آموزگاری تجربه!

به نظر من این یک رضامندی آسان پسند، ساده‌ انگاری و در معصومانه ترین توصیف؛ یک تجاهل، و غفلت و کاهلی مزمن و عمومی است. نشانۀ امتناع تفکّر، فرار از تأمل و اندیشیدن در چپ ایران است.

 افراد و به تبع آن نقش و اثر شخصیّت در برهه هائی حتا می‌تواند در پیشروی و پیروزی یا بازماندگی و شکست یک گرایش و جریان؛ تعیین کننده باشد، اما وقتی در سطح رویداد بمانیم چنین می نماید در حالی که اگر زیر پوست رخدادها را بکاویم به این برهان می‌رسیم که سیر تاریخ و حدوث رخدادها،  تنهامحصول  فعل و نظر رهبران نیست، استعداد و ظرفیّت شخص دخیل است امّا کم و کیف – تو بخوان قدرت و ضعف – شخصیت را موقعیتی که در آن قرار گرفته می پرورد، البته بر زمینۀ استعداد و بر وفق پتانسیل اش … بهمین قیاس و روال است؛ در خلق این یا آن موقعیّت: شخصیّت، در این زمینه نیز، نه نقش قاطع و تعیین کننده، بلکه  یک نقش واسط و وسیله ساز و ثانوی را بازی می کند!

از این فلسفه های کهنه و سطحی نگر اگر بگذریم می‌رسیم به این دیدگاه ژرف بین که در واکاوی و شناسائی علل و عوامل ناکامی و موفقیّت، تمرکز اصلی آن؛ روی چیستی سازمان، چیستی نظر و عمل رهبران آن است.

 شکست ها و موفقیت ها، بنیاد ساختاری دارند و از مبانی و زیرساخت های بنیادین فکر و عمل برمی خیزند. پس باید ساختارها  و مبانی را واکاوی کرد. در نزد ما این ساختارها و مبانی – منظورم همان بنیادهاست – صورت بغرنج و نامتعارفی دارند؛ چون یک مخلوط نامتناسبی هستند از خودداشته های قدیم و دانسته‌های جدید! و بهمین جهت نیز شناسائی مشخّص و شناخت حقیقت آن‌ها بسیار دشوار است. من می‌کوشم در ادامۀ جستجو و کاوش هایم، در سنگراهۀ خراب آباد حقیقت گذشتۀ اکثریت، گامی به پیش بگذارم.

*

 در همین آغاز مقال و مقاله، ۳ چیز را باید خاطر نشان کنم:

 اوّل اینکه این نوشتار یک گزارش تقویمی از سیر چپ اکثریت نیست؛ ترتیب و توالی اتفاق‌ها، و  تقدّم و تأخّر نام ها و تاریخ ها موردنظر و دقّت نیست، بعلاوه چندان هم در ذهن و خاطره هایم نمانده! این گزارش؛ یک تحلیل مفهومی از سیر اکثریت است. می‌ کوشم آنرا در مفاهیمی که  محرّک و موجد فعالیت بوده تحلیل کنم! شاید برخی فکر کنند منظورم نقد و نظر تئوری‌های راهنماست، برای مثال نقش و اثر نظریۀ راه رشد غیر سرمایه داری! می‌توان به آن‌ها نیز اشاراتی داشت اما من قصد آنرا ندارم، در اینجا بقسم و شیوه ای  دیگر که محصول تراکم تجارب زیستۀ منست، روی عمل و اثر یکرشته مفاهیمی که در سر داشتیم، متمرکز هستم. استدلالم هم این است که به تجربه دریافتم که تئوری‌؛ فعلیّت و حیات مستقل ندارد، مشروط است با درک شخص که چگونه آنرا فهم و عمل می کند، از این رو اهتمام من شناخت مفاهیمی است که محرک و راهبر ما به حرکت و فعالیت بوده اند؛ این نحوه نگاه و واکاوی؛ واقعیبینانه تر و به حقیقت ما نزدیکتر است.

نسل جوان و اوّل چپ دهه ۴۰ و ۵۰،، که من نگارنده تنی از آنان بودم، در آغاز کار؛ ذهنیتی تئوریک نداشتند! حتا در فعالیت های منتهی و منتج به انقلاب ۵۷،، نیروی محرکۀ آنان آگاهی تئوریک نبود، – تو اینجور بخوان که من دارم خودم و آن گروه که بودیم را تعمیم می دهم! – بلکه روانشناسی فردی و جمعی معطوف به مخالفت و دشمن خوئی و بیگانگی با‌ هنجارهای مستقر بود، در لفاف اتوپیسمی که ناخوانده، ناشناس و نادانسته؛ بطور افواهی، یعنی از سر شنیده ها و گفته ها؛ منسوب و مسمّا به نام لنین بود! من این را آگاهی تئوریک نمی شناسم، حتا در مفهوم مارکسی «ایدئولوژی ناقص» هم نمی گنجد، بیشتر می‌توان انرا نوعی  تمایل و فهم – بقول قدما؛ مفکوره – در نظر گرفت که در قالبی موهوم، بی شکل و ساختار نایافته، مایه و محرک انگیختگی هائی می‌شد برای حرکت و اقدام! من می‌کوشم همین را مفهوم کنم و اگر بتوانم گزارشی مفهومی از آن در کلیت پدیداری بنام سازمان اکثریت بدست دهم!

مضمون کانونی این تحلیل مفهومی، فهم نقادانۀ درجۀ انسانیت فدائیان خلق است. انسانیت سازمان چریک ها که در سازمان اکثریت تداوم یافت، مدنی، شهروندی و حقوق بشری نبود! سنتی، دینی، ایدئولوژیک و طبقاتی بود و با واسطۀ این عوامل، انسان ها به گونه ای تجزیه پذیر به تعریف در می‌آمدند و هویت خودی و غیرخودی پیدا می کردند! پس آزادیخواهی و دموکراسی طلبی فدائیان خلق، همه شمول و برای همۀ ایرانیان نبود! هنوز هم در بیشترینۀ چپ ایران، در به همین پاشنه می گردد!!

  دوم؛  شکست و موفقیّت را نباید مفاهیمی مطلق در نظر  گرفت. هر شکست یا موفقیتی از اعتبار نسبی برخوردار است و در ترازوی زمان و مکان، وزن و عیار آن فرق می کند.

سوّم؛ تاریخ ما تنها تاریخ شکست و ناکامی نیست. ما موفقیت های بزرگ هم داشته ایم، هرچند متأسفانه در بارۀ آن‌ها یا ننوشته ایم یا خیلی خیلی کم نوشته ایم.

در بخش (۲)  این نوشتار فهرستی از موفقیت های اکثریت بدست می دهم. و در بخش (۳) نقد و نگاهی  می‌کنم به ابعاد ناکامی و شکست های اکثریت در آن پدیدار که بودیم و کردیم! من می‌کوشم و امیدوارم از عهدۀ کار برآیم.

ادامه دارد                            

  ج – ط

۱۸ . ۰۱ . ۲۰۲۲

* رضا جاسکی – یک قرن، دو جهان، سه جنبش – ۱۲ دی ۱۴۰۰ – اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/?p=139028 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x