جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

میبخشیم، ولی فراموش نمیکنیم! – مصطفی یونسی

(نکات و ملاحضاتی پیرامون شعار: نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم)

سالهای متمادی ای ست که شعاری ورد زبان همه، احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست وآزادیخواه و سکولار و نیز افراد عدالتخواه و آزاده بوده و هنوز هم هست. ظاهرا این شعار بمثابهُ شبحی بر سر حاکمیت اسلامی در ایران در جولان است، و در مقابل هرگونه تحرک مستقیم ضدبشری این رژیم برای سرکوب صدای عدالتخواهی و به سکوت واداشتن جامعه دوباره و چندباره تکرار میشود.

شعار هنوز و همیشه در صحنهُ “نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم” جولان دار و میدان دار ظاهری صحنهُ تهدید سران این رژیم به آینده و سرنوشتی ست که در صورت سرنگونی با آن روبرو خواهند شد. اما، آیا این شعار میتواند محملی جدی برای باجرا درآوردن نیات انسانی، شریف و آزادیخواهانهُ جنبش چپ و عدالتخواه باشد و برای همیشه جنبشهای ضدبشری از نوع اسلامی آن را از جامعه ریشه کن کند؟ هدف این نوشته پرداختن به جوانبی از این موضوع است.

حاکمیت اسلامی، پایه گذار قساوت و بیرحمی

قساوت و رفتار بغایت غیرانسانی حاکمان اسلامی در مقابله با مخالفین خود، دست بردن به وحشیانه و غیرانسانی ترین روشها برای از میدان بدر کردن و یا ازبین بردن مخالفین جهت بخاموشی کشاندن هرگونه صدا و ندای آزادیخواهی و حق طلبی در جامعه، خود موضوع قساوت و بیرحمی را تقریبا در جامعه نهادینه کرد. قطع دست به اصطلاح دزدها در ملا عام، در ملا عام حلق آویز کردن جوانانیکه از فرط نبود امکانات و یا امید به تلاش برای بنیان نهادن یک آینده مطمئن و شرافتمندانه به هر راه و بزهکاری ای کشانده شده و یا دست یازیدند، شلاق و تنبیه بدنی به اصطلاح “خلافکاران و اراذل و اوباش” در ملا عام، ووو…، اگرچه ظاهرا برای و بمنظور تنبیه بود، اما خود به عامل و وسیله ای جهت تقویت و بازتولید آن فرهنگی عمل کردند که بنیانهای فکری اسلام و همچنین حاکمیت اسلامی ایندوره در ایران همیشه مبلغ و مدافع سرسخت و جدی آن بوده و هستند. حاکمان اسلامی در ایران از وجود بزهکاری، دزدی، قتل و هرگونه خلافکاری در جامعه خشنود و ذینفع بوده و هستند. وجود این ناهنجاریها، که بنا به ساخت و بافت اقتصادی جامعه بخشی لایتزا از زندگی روزمره و شرایط نابرابر اقتصادی-اجتماعی آن بوده و هست، خود به بازتولید کنندهُ نفرت و خلافکاری و قساوت و بیرحمی ووو …، یعنی در حقیقت به پایه های فکری – اجتماعی حاکمیت اسلامی تازه بدوران رسیده تبدیل شد.

حاکمیت اسلامی جدید در ایران پس از قیام ۵۷ ، فرهنگ قساوت و بیرحمی منتج از حضور فرهنگ اسلامی را بازتولید، نهادینه و قانونی کرد. برای حفظ و صیانت از حاکمیت سرمایه داران و تضمین روبرویی با کمترین لطماتی که زمین لرزهُ قیام ۵۷ کل سیستم حاکم را با آن روبرو کرده بود، سیستمی نیازمند بود تا مردم بپا خاسته خود به نیروی مدافع آن تبدیل شوند. “مردم همیشه در صحنه” وردزبان رهبران ج ا در حقیقت کشیدن پای مردم حق طلب و بپاخاسته به میدانی بود که زمینهُ سرکوب و بخاموشی و بتمکین کشاندن خود آنان را نیزفراهم میکرد. اسلام و فرهنگ اسلامی – شرقی نهفته در زندگی روزمره جامعه بداد حاکمیت تازه بدوران رسیده در ایران رسید.

صف چپ و عدالتخواهی و آغشتگی به فرهنگ شرقی – اسلامی

اما درجبهه مقابل، یعنی نیرو و صف عدالتخواهی و چپ و سکولار، علیرغم اینکه حامل انسانی ترین تفکرات و بهترین نوع ارزش گذاری برای انسان و مدافع برابری و عدالت بوده و هست، متاسفانه بازخوانی و درک و حتی سطح فکری نه چندان بالاتری از جبههُ اسلامی – شرقی را باخود حمل میکرد، و نتوانست صف فکری، نظری، عملی، فعالیت انقلابی، و برنامه ای کاملا متفاوتی جهت ایجاد تغییراتی اساسی در زندگی مردم بوجودآورده، آن را نهادینه کرده و تداوم ببخشد. چون این صف خود آغشته به بسیاری از بنیانهای فکری – عقیدتی اسلامی- شرقی بود و هست. اشاره به چند نمونه از این نوع همخوانی میتواند تا حدودی روشنگر بهتر و عمیقتر این نوع هماوایی ناخواسته باشد.

نسل عدالتجوی دوران قیام ۵۷ بخوبی بیاد دارد که موج محاکمه های بسیار کوتاه و ناعادلانه و اعدام سران و مسئولین بالای رژیم سلطنتی توسط حاکمیت اسلامی جدید هیچوقت با مخالفت صریح، جدی و فعال صف چپ و برابری طلب روبرو نشد، چه بسا خوشحال هم بود که گویا سران رژیم “نوکر زنجیری امپریالیزم” دارند به سزای اعمالشان میرسند. راه انداختن فرهنگ شلاق و دست بریدن در ملا عام، گرداندن باصطلاح “متخلفین” در سطح شهر و یا بدارآویختن جوانان بی افق و ناامید در ملا عام، سازماندادن و راه انداختن گروههای چماق بدست جهت برهم زدن میتینگها و جلسات سیاسی سازمانهای سیاسی و چپ، اعلام اجباری بودن حجاب برای زنان، کنترل کامل رادیو و تلویزیون که وسیلهُ اصلی ارتباط جمعی در سطحی سراسری و روزمره بودند، راه انداختن مضکهُ انتخاباتی “جمهوری اسلامی آری یا نه”، تشدید و تثبیت و تحمیل روزمرهُ قوانین و مقررات اسلامی بر تقریبا تمامی جوانب زندگی، یورش به میتینگها و جلسات نیروهای چپ، ووووو و صدها نمونه از این نوع تحرکات هر روزه موجود بودند و جامعه با آن روبرو میشد.

در همین رابطه لازم دیدم بطور مشخص به یکی از نمودهای  بسیار شنیع این حاکمیت و تسلط و تحمیل آن بر جامعه اشاره ای مختصر و جداگانه بکنم. قانون “قصاص” که ظاهرا از نظر قانون برای تنبیه فرد قاتل، و از منظر خانواده مقتول برای عملی کردن حس انتقام خود و ظاهرا کمی آرامش خاطر یافتن، بمورد اجرا گذارده میشود. اجرای این شیوه مجازات بسیار شنیع، که ظاهرا حاکمیت و قانون آن را به دست خانواده مقتول سپرده اند، در اساس اجرای حکم بی ارزشی خود خانواده مقتول نیز هست. چون قانون با دراختیار گذاردن نحوه مجازات قاتل بدست خانواده مقتول عملا بنیان یک دوره بی پایان نفرت و بیزاری هردو طرف (خانواده و بستگان مقتول و قاتل) علیه یکدیگر برای و در میان چندین نسل را نهادینه میکند. در نتیجه وجود چنین فضایی مملو از نفرت بین دو طرف همیشه زمینه برای رفتارهای توهین آمیز، برخوردها و نزاعهای بازهم خونین مهیاست و چه بسا تا چندین نسل متوالی ادامه یافته و بعد از هر گونه تخاصم و تقابل این نفرت بازتولید شده و جلو چشمان هردو طرف گذارده میشود. وجود نفرت و تخاصم پایان ناپذیر میان مردم خود یکی از ارکان تداوم حاکمیت موجود بوده و هست، و تفویض مجازات اعدام متقابل قاتل به خانواده مقتول دقیقا برای و برهمین مبنا وارد قانون شده است. جنبش چپ و کمونیستی و سکولار ما تاکنون در رابطه با این موضوع بسیار مهم و پایه ای قانون سراسر ضدبشری جمهوری اسلامی در ایران ساکت مانده و یا دست به اقدامی جدی و عملی برای لغو آن نزده است.

تحمیل بی ارزشی انسان و عکس العمل صف چپ و عدالتخواه

تمامی این تحرکات و اعمال و تحمیل تدریجی حاکمیت مطلق که در جهت تثبیت بی ارزشی و بیحقوقی انسان و بی مرزی سران رژیم کنونی در ارائه روشهای سرکوب عریان و سطح بیرحمیشان بوده و هست، نیروی چپ و عدالتخواهی، که اتفاقا پس از قیام بسیار وسیعتر و حتی سازمانیافته تر از جریانات اسلامی بودند، را به تکانی جدی جهت سازماندهی و رهبری و هدایت صف آزادیخواهی و حق طلب و بشکست کشاندن این تعرض وسیع نیروهای اسلامی در سطحی اجتماعی نکشاند. صف چپ و عدالتخواه در مقابله با این موج وسیع روند تثبیت بی ارزشی انسان، متاسفانه خاموش و بی تحرک بود، یا فوقش به صدور اعلامیه “محکوم میکنیم” قانع ماند. این خاموشی و یا عدم تحرک جدی صف چپ و عدالتخواهی در مقابله با توطئه های وسیع و فکرشدهُ سران اسلامی در ایران، هزینه های بسیار سنگین روحی – روانی، جسمی، فکری برکل جامعه تحمیل کرد، و متاسفانه صف چپ و سکولار نیز از این بیرحمی جان سالم بدر نبرد و متحمل هزینه های بسیار هنگفت و جبران ناپذیری  شد. 

تداوم فرهنگ نفرت و قساوت در صف چپ و آزادیخواه

در ابتدا اشاره کردم که هدف این نوشته بررسی تبلیغ و تاکید بر شعار “نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم” هست که متاسفانه همچنان مورد تائید کامل و یا ضمنی و دفاع صف چپ و عدالتخواهی و نیروهای سکولار است.

مبلغین و مروجین این شعار ظاهرا دارند اوج نفرت و دشمنی خود با رژیم حاکم کنونی و تمامی قوانین و احکامش را نشان میدهند. درک این نفرت سخت نیست. رژیمی که پایه های اساسی اش بر خون و کشتن و اعدام و بیحقوقی بی حد و حصر متکی بوده و هست شایسته چنین نفرتی، و چه بسا بیشتر و عمیقتر، هم هست. تاریخ چهل سال گذشته در ایران، یکی از تاریکترین دوران زندگی ساکنین ایران، و حتی بخشی از کشورهای منطقه بوده و هست. بحث برسر ماهیت و ظرفیتهای این رژیم مروج و مدافع تباهی زندگی اکثریت عظیم نیست. این را حتی از زندگی امروز کودکان محروم و بی سرپناه در زاغه های سیستان و بلوچستان تا آوارگان جنگ سوریهِ محصور در اردوگاههای آوارگان، رشد وسیع کودکان خیابانی  وووو میتوان مشاهده کرد. وجود و دخالت این رژیم در زندگی ساکنین ایران و چندین کشور منطقه مساوی با یکی از سیاهترین دوران تاریخ زندگی مردم در این منطقه بوده و هست. این رژیم و کل اسلام سیاسی در منطقه قدرت و توان خود را مدیون بی ارزش کردن و تثبیت تحقیر و درماندگی صدها میلیون انسان هستند.

قبلا اشاره کردم که تلاش بی حد و مرز رژیم اسلامی کنونی در ایران در سرکوب، قساوت، بیتوجهی به ملاکها و معیارها و ظوابط قانونی و پیش پاافتادهُ حقوق انسانها و پشت کردن به هرآنچه بویی از حق و عدالت و ارزش انسانی برده باشد، جهت بخاموشی کشاندن و در خاموشی نگه داشتن جامعه برپایهُ تثبیت قانونی – اجتماعی ارزشها و نرمهای اسلامی – شرقی میسر گردید. یکی از بارزترین نمونه های رشد و فعل و انفعال این ارزشهای اسلامیِ بی ارزش کردن انسان، رواج شعار “میکشم، میکشم، آنکه برادرم کشت” بود. این شعار در سطح عملی در جامعه، یعنی راه انداختن و اجرای قساوت و رشد بیرحمی توسط و در صفوف خود مردم بوده و هست. این شعار اگرچه ظاهری “حق جویانه” و نیتی کاملا انتقام جویانه داشته و خواهان مجازات کسی ست که دست به جنایت یا قتلی زده است، اما در حقیقت راه دادن به عملی کردن و به اجرا درآوردن فرهنگ انتقام و خونریزی و بیرحمی و قساوت توسط خود سرکوب شدگان ودادن ظاهر قانونی و عامه پسند به سرکوب و کشتار توسط حاکمانی ست که نیازمند وجود و حضور چنین فرهنگ و اعتقاداتی در جامعه بوده وهستند.

صف چپ و عدالتخواهی در مقابله با این موج وسیع بی ارزش کردن انسانها و رواج فرهنگ و روشهای کاملا غیرانسانی ارائه شده مبتلور در شعار “میکشم، میکشم، آنکه برادرم کشت” و بجای سازماندادن و راه انداختن موج وسیع مقابله با آن در جامعه، متاسفانه خود پرچمدار و مروج شعار “نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم” شد و هنوز هم هست. شدت و غلظت و وسعت سرکوبهایی که این رژیم اسلامی در جامعه براه انداخت و باجرا درآورد و صدها هزار انسان حق طلب و مبارز و خواهان عدالت اجتماعی را با جوخه های مرگ روبرو کرد، موج وسیع اعدام و سرکوبهای خونین سازمانداده شده و باجرا درآمده توسط حاکمان کنونی، صف چپ و عدالتخواهی را نیز، با تکرار و اعتقاد به شعار “نه میبخشیم و نه فراموش میکینم” به دنبال خود کشاند. در عالم واقع، شعار مورد تائید و علاقهُ صف چپ و عدالتخواهی خود ورژن چپ و سکولارهمان شعار “میکشم، میشکم، آنکه برادرم کشت” جریانات و فرهنگ اسلامی – شرقی ست. این شعار مروج و مبشر انتقام است. “انتقام” مرکز ثقل این تفکر است. “انتقام” هم بانی و هم محصول نفرت است. “انتقام” زاده و برآورده از تفکری ست که خواهان مجازات طرف مقابل با شدیدترین و خونینترین روشها حتی تا سطح نابودی و حذف فیزیکی کامل است. شعار “نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم” علیرغم هرنیتی که بازگو کننده داشته باشد، مبین و مروج این انتقام است. صبعیت بی حدو مرز حاکمان اسلامی در ایران، و حتی کل جنبش اسلام سیاسی در منطقه (مثلا روشهای بسیار بسیار شنیع قتل توسط داعش که جلو چشمان باز تمام دنیا و دنیای ارتباطات جمعی در صدر اخبار و گزارشات بوده و هست) از یکطرف، و نفرت و بیزاری بسیار وسیع و عمیق اجتماعی مردم در این مناطق علیه چنین روشها و حاکمانی، حس انتقام در صفوف نیروهای چپ و آزادیخواه را به همان سطح رفتار حاکمان و جریانات اسلامی پایین آورده است. انگار دشمن را بایستی با همان روشهایی از بین برد که خود روزی بکار میبرده است!

چرا انتقام مورد نظر مناسب نیست؟ مبانی حاکمیت ما

مشکل اصلی و نکته اساسی در این نوع رفتار و “حس انتقامجویی” علیه کل حاکمان و جریانات اسلامی چیست؟ آیا و یعنی مثلا در فردای بزیر کشیدن حاکمیت اسلامی در ایران ما هم ریش و سر این آقایان را تراشیده و در خیابانها میگردانیم؟ آیا همه را اعدام و یا قتل عام میکنیم؟ اعدامهای خیابانی و در انظار عموم برای این رهبران و دست اندرکاران سازمان میدهیم؟ ووو.

اگر قرار است جامعه ما، و کل خاورمیانه را، از شر این جنبش وسیع، فعال و کاملا ضدبشری پاک کنیم و برای همیشه میدان و راه رشد و بمیدان آمدن دوباره اینها را سد کنیم، اولین و مهمترین قدم برای پیروزی بازتعریف و بازگرداندن و تثبیت ارزش و حرمت انسان در کل جامعه و برای تمامی افراد حاضر در آن جامعه  است. این ارزش گذاری قبل از هرچیز بایستی خود را در تصویب و به اجرا درآوردن قوانین و معیارهای کاملا انسانی در کل جامعه و برای تمامی افراد به شکلی یکسان و برابر نشان دهد. این، دقیقا به معنی تعریف و مشخص کردن حقوق قانونی کامل و برابر برای همه، از جمله همین آقایان حاکم اسلامی و مجری حکومت اسلامی مدافع خون و بی ارزشی انسان، میباشد.

اگر میخواهیم حاکمیتی برمبنای ارزش و جایگاه آزادگی انسانها برقرار کنیم، اگر میخواهیم حاکمیت ما مبنای تعریف و مشخص کردن حدود و ثغور اقتدار و ارزش انسانها نه تنها مثلا در ایران و منطقه بلکه در کل جهان باشد بایستی در اولین قدم و کاملا برعکس و در نقطه مقابل همه آن بلایایی که این حاکمان اسلامی صدها سال است برمردم منطقه تحمیل کرده اند اقتدار سیاسی و قوانین حاکم برجامعه کاملا برمبنای ارزش انسان و احترام به همه حقوق قانونی و شهروندی تمامی افراد در جامعه متکی باشد. مثلا اگر ادعا میکنیم که اعدام بایستی ممنوع باشد، بایستی از روزو ساعات اول حاکمیت ما این امر عملی و اجرا گردد ولو اگر به نجات جان سران سرکوبگر و ضدبشری کنونی در ایران منجر شود.

اقتدار و حاکمیت سیاسی ما در جامعه، بایستی مبین و مبشر آزادگی، شادی، احترام به انسان و حرمت وی، احترام انسانها بخود و بدیگران، رشد و گسترش حس همیاری و همدردی در جامعه، تثبیت نرمها و روشهای اجرای قانون، و ارزشگذاری قانون سکولار وووو باشد. این، تنها و تنها با دوری جستن کامل از تمامی روشها، افکار، عادات، قوانین، فرهنگ و عقاید عمومی، و حرکاتی که تاکنون مایه و مبنای اقتدار این رژیم و کل جنبش اسلام سیاسی در ایران و منطقه بوده و هست، میسر است.

شعار “نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم” لازم است کاملا و برای همیشه از فرهنگ سیاسی جنبش ما رخت بربندد. بجای آن، شعار “میبخشیم، اما فراموش نمیکنیم” مبنای برخورد و تلاش ما برای از میان بردن کامل سایهُ شوم و خون آلود حاکمیت اسلامی – شرقی در ایران و هرنقطه ای از این دنیا باشد. بله، ما این حاکمان را بدست قانونی میسپاریم که مبشر رهایی بشر از دست و چنگال فرهنگ قرون وسطایی اسلامی ست. ما میبخشیم، یعنی انتقام نمیگیریم، و هریک از این سران و افرادی که مستقیما دست اندرکار سرکوب و قتل و بی احترامی بوده اند را محاکمه کرده و بمجازات میرسانیم، اما هرگز ظرفیت، توان و اشتهای بی حدو مرز سران و رهبران این حاکمیت و تمامی جنبش اسلام سیاسی برای حفظ و بقای سیستم استثمارگرانهُ موجود را فراموش نخواهیم کرد. یعنی نتنها امروز بایستی با بنیانگذاری یک سیستم حاکمیت انسانی و آزاد نشان داد چگونه و با چه نوع حاکمیتی روبرو بوده و مقابله کرده ایم بلکه آیندگان ما نیز باید بدانند برما و نسلهای ماقبل ما چه گذشته تا خود را برای همیشه آماده و مهیا نگه دارند و اجازه ندهند باری دیگر چنین حاکمیت سیاهی سرنوشت جامعه را بدست بگیرد.

لازم میبینم، بازهم در مورد مبانی حاکمیت ما، اشاراتی بسیارکوتاه داشته باشم:

حاکمان کنونی و تمامی سردمدارانی که در طول حاکمیت این رژیم در نقش و موقعیت قانونگذار و یا مجری قانون ظاهر شده اند، بدست عدالت سپرده میشوند. از هیچ خطایی نمیگذریم و هرکس برمبنا و درچهارچوب اعمال ضدانسانی خود محاکمه و مجازات خواهد شد. اما و با هردرجه از اعمال و رفتارهای ضدانسانی شان بازهم در دادگاههای علنی و با برخورداری از حق وکیل مدافع منتخب خود با عدالت روبرو خواهند شد. هیچ، مطلقا هیچ، دادگاهی مخفیانه و غیرعلنی، بدون حضور وکیل مدافع و طی پروسهُ کامل دادخواهی، برگزار نخواهد شد.

اشد مجازات، زندان مادام العمر است که بایستی حدود و ثغور آن نیز کاملا تعریف و تعیین شده باشد. اعدام، کاملا و برای همیشه، از جامعه و قوانین قضایی رخت برخواهد بست.

اصل بر برائت است مگر غیر آن ثابت شود.

قوانین قضایی و جزایی در حاکمیت ما برمبنای انسانی ترین، بهترین، پیشرفته ترین و کاملترین قوانین موجود در جهان وضع خواهند شد. این قوانین شامل و حامی تمامی افراد ساکن در ایران، صرفنظر از دارا بودن حق شهروندی، خواهند بود.

جامعه ما به بازتعریفی اساسی از خود و قوانین و فرهنگ حاکم برخود نیاز دارد. حاکمیت جنبش ما بایستی معرف، متضمن، و مجری چنین تغییری باشد. اولین گام در این راه، دوری و ممانعت از حضور و میدانداری فرهنگ خون و انتقام است.

بله، ما میبخشیم، اما فراموش نمیکنیم!

شاد و زنده باشید!

مصطفی یونسی

[email protected]

ژانویه ۲۰۲۲

https://akhbar-rooz.com/?p=139305 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نادريان
نادريان
2 سال قبل

آقاى یونسى گرامى
اگر همگى ما یاد میگرفتیم که کلمه “ما” را با “من” جابجا کنیم و بجاى مردم گاه بطور عام و چپ بطور خاص نظر ندهیم و تصمیم نگیریم و یا بجاى آنها صحبت نکنیم شاید یکى از نشانه هاى مهم اسلامى و شرقى و همچنین دیکتاتورى بدور میانداختیم
لطفن توضیح دهید که این “ما” چه کسانى هستند که شما سخنگوى آنها هستید و اگر نوشته شما بیانگر نظر شما هست ایا سایسته نیست من را بجاى ما بگذارید
با تشکر

peerooz
peerooz
2 سال قبل

“بله، ما میبخشیم، اما فراموش نمیکنیم!”.

جناب یونسی,
“ما” مختص اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران فرمانده مگالو مانیاک بود و اگر “ما” زمانی آنرا بکار میبریم محض شوخی و تمسخر است مگر آنکه رسما نماینده دیگران باشیم. کدام یک از این انواع در مورد شما صدق میکند؟

مجید. نشاط
مجید. نشاط
2 سال قبل

آقای یونسی،
ظاهرا شما معنای ’نه می بخشیم، نه فراموش می کنیم’ را نفهمیده اید و با این وصف به نقد و نفی آن پرداخته اید.
’می کشم می کشم آنکه برادرم کشت’ را مترادف نمی بخشیم می کنید تا نتیجه مطلوب تان را تنقیه به خواننده کنید. این درک را نشان نمی دهید که نبخشیدن قبل از این که و بدون آنکه معنای فیزیکی داشته باشد جنبه ای عمیقا اخلاقی دارد. آخر مگر بخشیدن این همه اعمال عمیقا ضد انسانی ممکن است؟ از به زنجیر کشیدن ها، مسخ و ویران شخصیت ها، اعدام ها، قتل ها، تجاوزها، تابوت ها و شب های بی پایان، شلاق ها و…. سخن می گوییم.
این که می گوییم نمی بخشیم بدان معنا نیست که تقابل به مثل می کنیم. نمی بخشیم بدان معنی که خط و مرز می کشیم میان انسانیت و سبعیت تا این همه جنایت تکرار نشود.
بخشیدن عملی تخفیف دهنده است. آخر شما چه تخفیفی بدین جماعت می توانید بدهید؟ مگراین که با شامورتی بازی دلیل بیاورید که اگر چپ و یا راست غیر مذهبی قدرت بعد از انقلاب گرفته بود به همان حد وحشی گری می کرد که لاجوردی و رحمانی و خلخالی. نه و صد بار نه. این فرضیات چرت و پرت است و چانه زدن دلالی.
شنیدن صحبت های حمید نوری در دادگاهش باید در حد مطالعه تاریخی برای شما و ما اجباری باشد، تا ببیند و بفهمید که این جانوران چگونه قادرند از ظرفیت های دموکراتیک یک جامعه سالم در توجیه یک عمر جنایت خود استفاده کنند و به ریش همه ما بخندند.
دست آخر این که بخشش می تواند پاسخ اعتراف و پشیمانی فرد باشد. بی دلیل مردم را دنبال نخود سیاه نفرستید. اول چند نفر از این مجرمین شرمزده و پشیمان را پیدا کنید، آن ها را مجبور به گشودن جعبه سیاه جنایات رژیم بکنید، نشانی محل دفن بچه های مان را بگیرید، به اعتراف و ابراز شرم وادارشان کنید تا بعد در مورد بخشش صحبت کنیم.

از احساس شرم این کالای نادر گفتم. من از این که شما بهترین فرزندان این مرز و بوم را در کفه دیگر ترازو برای وزن کردن این ناکسان بی مرام می گذارید احساس شرم می کنم. شما چطور؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x