شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام
(?Wo ist die Freiheit) – کجاست آزادی؟ (۲) – جمشید طاهری پور

ما  از شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی خودداری کردیم، اما پذیرفتیم که در انتخابات مجلس خبرگان مشارکت داشته باشیم، در عین حال مخالفت خود را با جایگزین کردن مجلس خبرگان قانون اساسی بجای مجلس موسسان...

سازمان اکثریت – روشنائی های دگرگشت

 ما  از شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی خودداری کردیم، اما پذیرفتیم که در انتخابات مجلس خبرگان مشارکت داشته باشیم، در عین حال مخالفت خود را با جایگزین کردن مجلس خبرگان قانون اساسی بجای مجلس موسسان منتخب برای تدوین قانون اساسی نوین، اعلام داشتیم. یک گام بعد، در توافق با این سمتگیری ها، از شرکت در رأی گیری برای تائید قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان امتناع ورزیدیم و آشکارا طی بیانیه ای اعلام داشتیم که  روح و اصولی از قانون اساسی مصوب خبرگان، با اصل حاکمیت مردم مغایرت فاحش و آشکار دارد و ما نقد و مخالفت با آنها را حق خود می شناسیم و خواهان الغاء آن هستیم

درست در ماه هائی که سازمان چریک ها بر اثر ضربات ساواک شاه ناتوان و خونین و مالین به زانو نشسته بود، دلیری و جانبازی چریک ها؛ نقل مجامع دوستداران نزدیک و  محافل دختران و پسران نوجوان در چهار گوشۀ ایران بود. چریک ها با شهود تیز خود این را در می یافتند و از آن الهام می‌گرفتند که بسی بر پایداری و دلیری -شان می افزود! با این همه، حقیقت رزم خونبار و زندگی قهر و قهرمانی آنان، دیالکتیک شگرف دیگری داشت:

  در خانه‌های تیمی، در کنج نمور اتاق‌های زندان قصر و در بچبچه های ترس دیدۀ حیاط خلوت اوین، در صفوف همرزمان و هواداران، در هر کجا و هر موقعیتی که جمع یا جماعتی از فدائیان خلق گرد هم بودند، گرایشی با گام های نه چندان استوار اما با تعجیل و شتاب در می یافت، که مشی چریکی و مبارزۀ مسلحانه جدا از مردم ، یک شیوۀ مبارزه‌ نادرست و بغایت زیانبار برای مبارزان و رهروان آزادی و عدالت در ایران است.

وقتی بود که «رد تئوری بقاء»، بودن را معنی می کرد، اما اکنون؛ بودن پیش شرط خود را در این می یافت که نظریۀ رد بقاء، مردود اعلام شود! در آن زمان افراد کمی‌ می توانستند درک کنند که چنین رویکردی، منادی یک دگرگشت و در هستۀ اصلی پنهان خود، برای از میان برداشتن بن بست انتگراسیون در جنبش چپ، مستعد رهیافتی است؛

متأسفانه این دگرگشت و رهیافت نمی‌توانست بیرون و مستقل از تأخیر تاریخی که جامعه و جنبش چپ در آن قرار داشت، زاده و مبتکر اثر و عمل شود! خمینیسم در جامعه و حزب توده ایران در جنبش چپ، نیرو های سیاسی عمده‌ای بودند که این تأخیر تاریخی را نمایندگی می کردند! پس دگرگشت و رهیافت آن، بر زمینۀ عناصر متضاد و متعارضی که در خود داشت، در شعاع هژمون اسلام سیاسی و هژمون چپ سنتی، شکل نهائی بخود گرفت و بقاء یافت!

 زیر تأثیر شدید این عوامل؛ دگرگشت سازمان چریکی به سازمان سیاسی، سرشت و خصیصۀ کورمال یافت که برانگیخته شدن و دنباله روی، صفات ممیزۀ آن است! فرایندی که معایب و انحرافات کوچک و بزرگ فراوانی را دامنگیر سازمان اکثریت کرد.

باید توجه داشت که این زمان، جامعه در تلاطم ویرانگی پرور یک دگرگونی تمامیت گرای اسلامی بسر می برد، که تجاوز صدام و  جنگ آزمائی خمینی که می‌گفت، لشکر فتح اورشلیم از بغداد می گذرد، بر آن بار شده بود. امواج ترور و انفجار های خوف انگیز بمب گزاری ها، سایۀ خوفش را در هر جای شهر  گسترده بود، در عین حال؛ نبرد قدرتی جنون زده و خونریز، وحشیانه می تاخت، زندگی ها را می درید و می سوزاند! در چنین روز وروزگار پراز ویرانی و کشتن و سوختن، دگرگشت سازمان چریکی به یک سازمان سیاسی که مخالف ادامه جنگ، خشونت، تروریسم و توحش و ویرانگری های آن بود، بروشنی، رخدادی بود در راستای منافع مردم و میهن و نیاز جامعه ایرانی.

  تحول بدون قهر و خشونت سازمان چریک ها،  رخدادی که دگرگشت سازمان چریک ها به  سازمان اکثریت را ممکن کرد، به رغم انشعاب «اقلیت» که یک زیانباری بزرگ بود، در تاریخ چپ ایران منشاء اثراتی شد که نمی‌توان آن‌ها را یک‌سره مثبت یا به تمامی منفی ارزیابی کرد. در این  یادداشت ها مجال پرداختن به این موضوع نیست، تنها می‌توانم این حقیقت را خاطر نشان کنم که برای جنبش های ترقی خواهانۀ ایرانیان، در طول زمان؛ ذخیره ای بزرگ، توانمند و زایل ناشدنی از زنان و مردانی را  فراهم آورد؛ معتقد و پایبند به آزادی و عدالت. زنان و مردانی مستعد و آمادۀ پیکار برای صیانت از طبیعت و پالایش محیط زیست، آزادی اختیار و برابری حقوق برای زنان، و ملیت های ایرانی، برای دموکراسی، برای سوق کشور در مسیر آزادی، ترقی، پیشرفت، سعادت و عدالت برای همگان و … .

 این گذار و دگرگشت؛ به تکامل فرهنگ سیاسی جنبش چپ ایران مساعدت فراوان رساند، هر چند در محدودۀ تأخیر تاریخی که جامعه و چپ ایرانی در آن قرار داشت، صورت می گرفت!

در سازمان چریکها میان سیاست ورزی و آرمانخواهی رابطۀ این‌همانی بر قرار بود. خط فاصلی میان اهداف استراتژیک و هدف‌های تاکتیکی وجود نداشت، استراتژی همان تاکتیک و تاکتیک همان استراتژی بود . قهر مسلح؛ در شرایط رکود مبارزات مردم و  فقدان موقعیّت انقلابی، بکار گرفته می شد، از اینرو  یک اراده گرائی نافرجام  و انقلابیگری نابهنگام  بود که دیکتاتوری و سرکوب را گسترده و گسترده‌تر می کرد!

در مسیر دگرگشت به سازمان اکثریت، رفته‌رفته و از جمله تحت تأثیر آموزش‌های جزنی، درک شده بود که  سازماندهی مبارزات صنفی – سیاسی کارگران و زحمتکشان کشور دارای اهمیت تعین کننده است. اما  در بستر  مبارزه مسلحانه، پاسخ گفتن به این ضرورت حیاتی آینده ساز، بسیار دشوار و در عمل ناممکن می بود.

 در بازنگری نقادانۀ کژاندیشی ها، موانع و تأخیر ها، تراکمی از تجربه فرآهم آمده بود که نشان   می‌داد استراتژی و تاکتیک مسلحانه قادر نیست به آگاهی و امر تشکّل کارگران و زحمتکشان کشور یاری برساند.  به تبع این ناتوانی، فعالیت دموکراتیک فدائیان خلق، در دانشگاه و مدارس عالی، محلات، مراکز فرهنگ، هنر و کار و کارگری، با نقص و نقیض هائی همراه بود که  ادامه کاری، یکپارچگی و  گسترش و نیرومندی آن را مانع می‌شد و نمی‌گذاشت نهادی های مدنی مستقل، تشکیل و ساختار دموکراتیک لازم را پیدا کنند.

رهبری انشعاب ۵۵ – ۵۴ که نخستین انشقاق در متن سازمان چریک ها بود، به این آگاهی وقوف داشت که مبارزۀ مسلحانه جدا از مردم چه اندازه دستمایۀ ناکامی و موجد اراده گرائی و ماجراجوئی های زندگی سوز است. آنان از مبارزۀ چریکی روی گردانده بودند چون نه تنها برای مبارزان؛ سرکوب بیشتر و کشت و کشتار بهمراه داشت، روحیه ای را نیز در جامعه تقویت می‌کرد که مردم جور دیده را چشم انتظار ظهور ناجی و قهرمان برجا می گذاشت …!

 مانیفست انشعابیون با روح نوسازی همۀ جوانب فعالیت و حیات سازمان چریک ها نوشته شده بود، از ضرورت ارتقای آگاهی‌های تئوریک – سیاسی و از  فضای مبتنی بر تبادل آزاد اندیشه و نظر در روابط رهبری با اعضا و هواداران دفاع می کرد.*

  گذار و دگرگشت سازمان چریک ها به سازمان اکثریت، به این داده‌های نقادانۀ تجربی و عقلی و شهودی اتکاء داشت و براین بنیاد به پالایش و تکامل فرهنگ سیاسی چپ در ایران مساعدت رساند.

پیداست که تحول در فرهنگ و اسالیب مبارزه سیاسی یکشبه و بصورت ضربه‌ای ممکن نشد، بلکه با تراکم تجربه، دانش و مهارت های سیاسی، در مستعدترین رهبران و کادر ها، طی زمان و گام به گام و بطور نسبی تحقق پیدا کرد. یک نمونۀ بارز اعتلاء و نوسازی اسالیب مبارزۀ سیاسی در آستانۀ تحول  سازمان چریک ها رخ نمود، منظورم؛ نحوۀ سیاست گذاری در قبال رفراندوم جمهوری اسلامی، انتخابات مجلس خبرگان، و نمایش صندوق رأی برای تائید قانون اساسی مصوب این مجلس است.

ما  از شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی خودداری کردیم، اما پذیرفتیم که در انتخابات مجلس خبرگان مشارکت داشته باشیم، در عین حال مخالفت خود را با جایگزین کردن مجلس خبرگان قانون اساسی بجای مجلس موسسان منتخب برای تدوین قانون اساسی نوین، اعلام داشتیم. یک گام بعد، در توافق با این سمتگیری ها، از شرکت در رأی گیری برای تائید قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان امتناع ورزیدیم و آشکارا طی بیانیه ای اعلام داشتیم که  روح و اصولی از قانون اساسی مصوب خبرگان، با اصل حاکمیت مردم مغایرت فاحش و آشکار دارد و ما نقد و مخالفت با آنها را حق خود می شناسیم و خواهان الغاء آن هستیم.

مبانی نظری و دلایل چنین رویکرد و سیاست، بقلم نویسندگان نشریه کار، ارگان کمیته مرکزی – در شمارگان ۳۵ تا ۱ – نیمۀ اول سال ۵۸، بصورت مدون و مستند، موجود است. لازم به یادآوری است که نشریه کار در این زمان و تا کار ۳۵ تحت  سردبیری مصطفی مدنی – از رهبران انشعاب دوم و تشکیل  سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران –، و با همکاری تنی چند از موثرترین سازمانگران و هدایت کنندگان انشعاب اقلیت، نشر و انتشار می یافت.

از زاویه نگاه من؛ امتناع از شرکت در رفراندم جمهوری اسلامی، مشارکت در انتخابات مجلس خبرگان و ندادن رأی مثبت به قانون اساسی مصوّب آن، طلیعه فرخنده ای بود از ضرورت نوسازی اسالیب پیکار سیاسی، در راستای یک تحول خواهی خودبنیاد و به پیش در جنبش فدائی! در توضیح این ارزیابی لازم است یادآوری کنم؛

در شمارگان یاد شدۀ نشریه کار ارگان کمیته مرکزی سازمان چریکها، همزمان با مباحث مجلس خبرگان قانون اساسی، در باره ماهیت ارتجاعی اصل ولایت فقیه و اصول همپیوند با آن، در باره سمتگیری ضد دموکراتیک و مخالفت اکثریت خبرگان، با منافع ملی کشور و از جمله خصومت آنان علیه اصل حاکمیت مردم، نقد و نظرهای روشنگر و شجاعانه ای، به طور مستمر و مکرر نوشته و نشر می یافت. استحکام براهین و قاطعیت نظر در باره  ترهات ارتجاعی خبرگان، از برجستگی های نمایان  تحلیل، نقد و روشنگری های نشریۀ کار است.

سمت و سیاست یاد شده، در شرایط هژمونی مطلق خمینیسم در حیات سیاسی کشور، بیانگر ارزش آگاهی و مسئولیت تاریخی – میهنی  رهبری وقت سازمان، سردبیر و نویسندگان ارگان کمیته مرکزی آن است. بعلاوه سزاست گفته شود که چنین مواضع و رویکردی، پاسداشت میراث ارجمند و بالندۀ بهترین سنن مبارزان انقلاب مشروطیت، در تراز پیکارهای سترگ انقلابیون چپ ایران؛ برای استقلال، آزادی، تجدد، پیشرفت میهنی و عدالت اجتماعی بوده است. **

ادامه دارد     

     ج – ط

۲۵.۰۱.۲۰۲۲

——————————————-

* مانیفست انشعاب آبان ۱۳۵۵ با عنوان « لایروبی طویلۀ اورژیاس»، دست بدست می‌گشت و خوانده می شد!

** تغییر اسم سازمان چریک ها به سازمان اکثریت یک سال بعد در گرد همائی بزرگ  و خونین اول ماه مه سال ۵۹  اعلام شد و به این قرینه باید دانست که آن رهبری وقت سازمان چریک ها و ارگان مرکزی آن در نیمۀ اول سال ۵۸، با این توضیح که سردبیری کار تعویض و با آرای کمیته مرکزی در  مسئولیت نگارنده؛ (جمشید طاهری پور) قرار گرفت، با جزئی تغییر در ترکیب اعضایش، همانا در موقعیت رهبری اکثریت، تسجیل و تثبیت شد! یعنی ترکیب اعضای رهبری سازمان چریک ها به تقریب ثابت ماند اما تناسب و توازن گرایش های درون آن، در طول اندک زمانی کم تر از یکسال، بسود آنچه که در نیمه راه شدن بود؛ یعنی سازمان اکثریت، دستخوش تغییر شد! دراینجا نیز بر وفق دیالکتیک تحول، محتوا رادیکال تر از فرم؛ دست در کار داشت!

https://akhbar-rooz.com/?p=139528 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

36 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F Sharifi
F Sharifi
2 سال قبل

در شرایطی که فقر ، تورم ،بیکاری و گرسنگی در ایران بیداد میکند ،در وضعیتی که  فاشیسم مذهبی – در منجلاب فساد سیستمی و از دست دادن روزانه مشروعیت اجتماعی و سیاسی خود قرار دارد  ، در زمانیکه در مقابل خیل عظیم اعتراضات کارگران ، معلمین ،زنان ، دهقانان ، بازنشستگان و… پاسخ رڑیم ولایت فقیه  فقط قتل ، زندان ،شکنجه و سرکوب است  ، 
از نظر من تنها پرسش اصلی فقط این میتواند باشد : که *چه باید کرد؟*

نقد اکثریت و کل چپ ایران که بر خلاف تمامی مقالات دیگر سایت با بیش از ۳۰ پاسخ روبرو شده ،.حتما بسیار ضروری و لازم است ، 
ولی از دیدگاه من ، اگر خرد جمعی چپ را برای یافتن پاسخ به استراتڑی و تاکتیک های بر اندازی حاکمیت ارتجاع و سپس تغییر و تحول ان به نفع زحمتکشان و نیرو کار در ایرانی دموکراتیک متمرکز سازیم، بسیار لازم و ضروری تر است  !

 

  

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  F Sharifi

جناب شریفی,
گرچه تا کنون بسیار گفته ام ولی نمیشود کامنت شما را بی پاسخ گذارد. نخست باید دید خمینی و این حکومت را کی بر سر کار آورد؟ گمان من اینست همان که شاه را به سر کار آورد, و چون اوضاع تغییر کرده بود جهت پیشگیری از توسعه کومونیسم, در ایران و افغانستان سد مذهبی ایجاد کرد. اکنون پس از سقوط شوروی, از ایران لولو خورخوره ای ساخته که به عرب ها اسلحه بفروشد و آنها را یک به یک به دست بوسی اسرائیل بفرستد و گرنه با نیمی از پهباد هایی که در عراق و سوریه و افغانستان و غیره به کار برده  و یا بمب های چند صد تنی از نوع افغانی, کار این حکومت را ساخته بود.

کودکی دعا میکرد که آخوند بمیرد تا او به مکتب نرود. آخوند گفت پسر جان من بمیرم آخوندی دیگر میآید, دعا کن پدرت بمیرد که ترا به مکتب نفرستد. به گمان من, “ما” باید دعا کنیم که آخوند و پدر هر دو به مرگ مفاجات مبتلا شوند, ولی اگر از دعا کاری ساخته بود تا کنون کارگر شده بود.

فریبرز خاجیان
فریبرز خاجیان
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

 البته «شما» مزاح می کنید که می گوئید : «ما باید دعا کنیم که آخوند و پدر هر دو به مرگ مفاجات مبتلاشوند…»
چون خودتان بلاقاصله می نویسی : « ولی اگر از دعا کاری ساخته بود تا کنون کارگر شده بود.»

ولی خارج از شوخی ؛ شما که سر نخ همه چیزدنیا را در سر انگشتان عمو سام می بینید
که البته هزاران مدرک و دلیل هم برای آن وجود دارد.
این امر نباید مورد سوء استفاده حکومت ارتجاعی دینی و قرون وسطائی ولایت مطلقه شیعی ایران قرار گیرد که در این ۴۳ سال روی تمام جنایتکاران را «سفید» کرده ست..

تا کی باید اجازه داد که حکومت مرتجع ایران با فحش دادن به عمو سام و اسرائیل مردم فریبی کند ؟
چگونه مردم ایران تفاوت برخورد های انتقادی جهاینان به آمریکا و شرکای آن را از فرصت طلبی و عوام فریبی حکومت دینی ایران می توانند تشخثیص دهند؟
ما در کجا ایستاده ایم؟

peerooz
peerooz
2 سال قبل

جناب خاجیان,
 رژیمی که سالها پیش اکثر قریب به اتفاق ما را انتر و منتر (دهخدا) خود کرد و فرزندان و بستگان آنها در غرب و دانشگاه های آن در امن و امان زندگی و تحصیل میکنند, اقلا به اندازه من میداند که چه وظیفه ای به عهده او واگذار شده است. خون بقیه هم از خون قربانیان گذشته و حال که رنگین تر نیست! 

“ما در کجا ایستاده ایم؟” خودشان میگویند Between a Rock and a Hard Place. “گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را”.

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

آقا مهرداد! تشکر می کنم از کامنت مهربان و سنجیده -ات. این که گفته ای من باید به کامنت ها به عنوان رنج نامه بنگرم نه اتهامییه.راهنمائی ارزنده ایست. خیلی سال است که من در هر کامنتی اگر سخنی و نظری دارای بار اندیشگی و نگاه غیرشخصی یافته -ام، جواب نوشته ام، باب گفتگو گشوده ام و نشان داده ام که چه اندازه به چشم احترام و رفاقت به کامنت گزاران نگاه کرده و از آنان می آموزم. اگر در جریان نوشته هایم بوده باشی حتمن نوشته -ی مرا دیده و خوانده ای که به کامنت نویسی بعنوان کنش ارتباطی نگاه کرده و نگاه می کنم. اجازه می خواهم باردیگر در باره « یادداشت ها ئی پیرامون گذشتۀ نا تمام» نکاتی را یادآورشوم؛. در مقدمۀ قسمت اول (شماره ا) گفتم که این یاد داشت ها بر سبیل اختصار کلام نه در باره کل جنبش چپ و حتا نه در باره همه سالیان فعالیت سازمان اکثریت، بلکه فقط در باره دگرگشت و سال های آغازین فعالیت سازمان اکثریت است. نکته دومی که می خواهم در مجالی که پاسخ به کامنت تو برایم فراهم اورده بار دیگر مورد تأکید قرار دهم این نکته است که سبک کارم این نیست که از خوب و بد این یا آن فرد بگویم و بنویسم، اساس کار من واکاوی بنیاد های نظری، یعنی مفاهیم و ایده هائیست که راهنمای فعالیت بوده و ما را به این یا آن سیاست و اتخاذ موضع و سمتی برمی انگیخته است، آنهم باز تأکید بکنم در محدوده سمت و سیاست های اکثریت در سال های آغازین. البته باید اضافه کنم در مورد شخص خود من، هر سوأل، هر نقد و نظر، و مداقه ای بود در کمال صراحت آماده پاسخ هستم، بوِیژه در موقعیت یک فرد موثر در رهبری سازمان اکثریت در مسئولیت های حساسی مانند، سردبیر نشریه کار، و دبیر مسئول شعب مرکزی ترویج و تبلیغ – کارگری – دهقانی، زنان و … عضو کمیته مرکزی- عضو هیأت سیاسی و هیأت دبیران سازمان فدائیان خلق ایران « اکثریت» . باز یادآوری می کنم بعد از برکناری از ارگان های رهبری توسط کنگره اوّل، شاید بیش از ۳ دهه است که هیچگونه حضور در ارگان های مستقر رهبری سازمان اکثریت ندارم و اضافه می کنم از بعد از نخستین کنگره، شخصن از پذیرفتن هرگونه مسئولیتی در رهبری سازمان اکثریت سرباز زده و به گواهی نوشتارهایم طی این مدت، یعنی در همه بیش از ۳ دهه به لحاظ سیاسی و نیز نظری – ایدئولوژیک – در موقعیت منقد و مخالف سمت و سیاست رهبری اکثریت قرار داشته ام. کارهای نوشتاری و پژوهشی من گواه است که در تمام این مدت، برای شناخت و شناسائی علل اشتباهات سیاسی و کج اندیشی و انحرافاتی که به آن در غلطیدیم به جد کوشیده ام. و حتا در شناسائی و شناخت نقادانۀ انحطاطی که در دهه های مهاجرت ،اکثریت دستخوش آن شد و متاسفانه استمرار دارد، غافل نبوده و به آن پرداخته ام. از زیاده گوئیم معذرت می خواهم، قلم سرکشی کرد و از سخن جولانی ناخواسته سر زد!!. باز هم معذرت می خواهم و تشکر می کنم . جمشید

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

جناب طاهری پور،

با توجه به اشاره شما به سبک شخصی نقد و نوشتارتان، پاسختان کاملا تفهیم شد. منتظر نوشته های آینده میمانیم.
با تشک 

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

برای آرمان شیرازی با دوستی و رفاقت؛ چون با فرتوتی یاد در نبردم و از فزونگیری آن در رنجم، گفتم روایتی تازه از اندیشیدن های خود در باره «گذشته ناتمام» تحریر کنم، چه بسا در پی آن نبرد و مصافی برخیزد فزون تر ازپیش با این همه آفت و علف هرز، که در گلباغ ما روئیده و در گل و گیاه خانه ما پیچیده! من برسم رفاقت و بر سبیل لزوم می گویمت؛ چشم ها را باید شست و طور دیگر باید دید! که قدما هم پی برده بودند؛
پیش چشمت داشتی شیشه -ی کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
2 سال قبل

آقای طاهری پور گرامی، روی سخن من بیشتر با سازمان اکثریت از یکسو و راه اندازی گفتگویی مسئولانه با خوانندگان از سوی دیگر بود. کاربرد “فرتوتی یاد” نیز به شما برنمی گردد اما اشاره به میوه ای دارد که سازمان اکثریت از پا به پا کردن و زمان خریدن برای ارائه نکردن یک گفتگوی صادقانه، دوراندیشانه و حقیقت پردازانه با نیروهای سیاسی و مردم کشورمان انتظار چیدنش را میکشد… چنین گفتگویی همانست که بسیاران از دیرباز چشم در راهش نِشَسته اند و پیدا نیست چه زمان (اگر قرار است) از ره برسد. 
آنچه شوربختانه به نگر می آید، سرسختی در پیمایش یک کوره راه است و نیز مه گونگی روش کار این سازمان که بسیاران (و از آن میان، شما) را از خود رانده ست. بیشینه نیروهای چپ میهنمان به ندای اتحاد حزب چپ نیز بی اعتماد هستند چرا که سیاست های سازمان اکثریت از طریق اعضای قدیمی این سازمان در حزب چپ نیز جاری گشته است. 
نیک پیداست که باور و روش کار آن خط سیاسی که با آقای فرخ نگهدار، خانم ملیحه محمدی و همفکران دیگرشان نمایندگی میشود آنچنان ویرانگر و زیانبخش بوده ست که راه را بر اتحاد و حتی همکاریهای موردی نیروهای چپ با هرآنچه رنگ و بویی از “اکثریت” دارد بسته است. 
در چشم اندازی اینچنین، اسفناک است که دگرگشت سچفخا به سازمان اکثریت بیشتر در سوی پسرفت بوده است و نه آنگونه که شما در بزم خیال و با آرزوهای نیکو چیده اید! سچفخا اگر پایش بر خطا میرفت سرشتش از راستی همواره رخشان بود! سازمان اکثریت اما، با سیاست حاکم بر آن، بنگاه بند و بست است که خِرَد هر کس را از در افتادن به دامَش باز میدارد…
بسیار سازنده تر می بود اگر شما، بجای پاسخ کلی و آسان، به پرسشهایی که طرح کرده بودم پاسخ مشخص میدادید و با اندکی ارج، فرض را بر این نمیگرفتید که روشنی خورشید تنها به چشم شما ره برده ست و دیگران کبود می بینند زآنرو که کژبینند…

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

کسی که خودش میگوید ” زیرا خود را در اشتباهات سیاسی و انحراف های نظری گذشته مسئول و پاسخگو می شناسم. فرار من از سازمان اکثریت دقیقن به همین خاطر بوده” سزاوار اعتبار است نه سرزنش. به نظر میرسد این اولین نوشته یک مجموعه میباشد و باید دید ایشان چگونه با کامنت های ذیل برخورد میکنند. امید است آقای طاهری پور به کامنت ها به عنوان رنج نامه بنگرند نه اتهامییه. چطور میشود برخورد مافیایی باند کیانوری-نگهدار به هلیل رودی و هیبت معینی را ماست مالی تاریخی کرد؟ فقط امثال جناب طاهری پور میتواند و باید به بد خیمی تاثیرات رهبری وقت اکثریت و حزب توده بریاس و چپ گریزی ایرانیان اشاره کنند.

فراموش نشود که خود آقای طاهری پور نیز قربانی انگ زنی های “راه توده” شد و با عده ای دیگر از فداییان قدیمی عنوان چپ سلطنت طلب گرفت.

اسکندر آبتین
اسکندر آبتین
2 سال قبل

آقای طاهری پور،
مواضع امروز سازمان اکثریت از دیروز مفتضح تر ست !

نمی دانم نوشته های شما تحت عنوان «یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام » کی به موجودیت خرابکارانه ی امروز سازمان اکثریت وصل میشود؟
ولی چون دوستان کامنت نویس بیشتر در باره ی همان کجراهه های بعداز انقلاب می نویسند .
تو گوئی از امروز سازمان اکثریت خبر ندارند.
بهمین دلیل ، توجه جنابعالی را به این نکته جلب می کند که مواضع و رفتار امروز سازمان اکثریت نه تنها غم انگیز تر از سال ۵۹ ست . بلکه بعداز ۴۳ سال افت و خیز و بلاهائی که بر سر همه آمد.
سازمان اکثریت بطرز شگفت انگیزی همه چیز و همه کس را نادیده گرفته و در نهایت لجاجت و بچگی از بقای حاکمیت مرتجع جمهوری اسلامی دفاع می کند و با «نبوغ » خارق العاده ای خود را تنها جریان معقول سیاسی می شناسد که به «تغییر» همین «جمهوری اسلامی واقعا موجود» اعتقاد دارد و بقیه نیروها را «بر انداز» می نامد.

از آنجائیکه فعالان سازمان اکثریت هنوز علیه تقویت حزب چپ ( فدائیان خلق) کارشکنی می کنند و مقالات آنها در همین اخبار روز منتشر میشود.
یا نیروهائی که در ایران اعلامیه هائی مستقل بنام هواداران سازمان اکثریت یا همراه با هوداران حزب توده و حزب چپ ( فدائیان خلق) منتشر می کنند.
این سئوال مطرح میشود که آیا آنها از ماهیت کنونی سازمان اکثریت خبر ندارند؟
یا می دانند و به مواضع رسوای این سازمان در شرائط کنونی اهمیت نمی دهند؟ این لطمه به تمام نیروهای چپ ست.
به باور نگارنده وظیفه ی ماست که تا آنجا که می دانیم در معرفی مواضع امروز سازمان اکثریت بکوشیم که بر خلاف تمام نیروهای چپ ، دموکرات ، ملی و مذهبی مخالف جمهوری اسلامی بر حفظ و «تغییر» جمهوری اسلامی پافششاری می کند و یکی از دلایل تشتت نیروهای چپ می باشد.

peerooz
peerooz
2 سال قبل

هیاهو برای هیچ ویا ادامه عادت شریف مرده پرستی.
جناب آبتین, 
جهت امتثال به امر “به باور نگارنده وظیفه ی ماست که تا آنجا که می دانیم در معرفی مواضع امروز سازمان اکثریت بکوشیم”,در اینترنت به جستجوی اینکه “سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) امروزه چند فرد فعال دارد؟” پرداختم.

سایت https://www.bbc.com/persian/iran-55958256 میگوید:
“با این قتل‌عام و تصمیم کنگره دوم اکثریت در سال ۱۳۶۹ مبنی بر این که سازمان دیگر تشکیلات مخفی و حرفه‌ایی در داخل کشور ندارد، فعالیت‌های آخرین سازمان چپ بازمانده از انقلاب در ایران به پایان می‌رسد.”. ختم مجلس فاتحه سازمان در ایران.  

در مقاله “سی و هفتمین سالگرد سازمان فداییان خلق ایران , چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶”
می بینیم که “در صحبتی که با بعضی از شرکت کنندگان [در کلن آلمان] داشتم علت عدم استقبال هواداران سازمان را همچون سال های گذشته پرسیدم که عمدتا در این نکته مشترک بودند: “سازمان فداییان خلق اکثریت برنامه ای جدید و نو ندارد و هر سال تکرار گذشته است که این خود انگیزه شرکت را از علاقه مندان سلب می کند.” ……………..برخی هم با خنده پاسخ می دادند که برای دیدن دوستان و رفقای قدیمی شان به اینجا آمده اند.”.
,
در جستجو در سایت کار آنلاین من جز شعار, قادر به یافتن تعداد اعضای این سازمان نشدم و ظاهرا این سازمان و جلسات آن, انجمن جوانان قدیمی ست که هرچند بار با یکدیگر تجدید دیدار میکنند.
امید که دیگران موفق به یافتن اطلاعات بیشتری باشند.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

برای منی که سالها پیش از انقلاب خارج از ایران بوده ام و دلیل علاقه ام به مسائل چپ نه بخاطر حب علی بلکه بغض معاویه است کاوش در وقایع آن ایام و پرداختن به آنها در روزگار فراغت از غصه آب و نان, جالب و بار آور است. جمله “با این قتل‌عام و تصمیم کنگره دوم اکثریت در سال ۱۳۶۹ مبنی بر این که سازمان دیگر تشکیلات مخفی و حرفه‌ایی در داخل کشور ندارد” در کامنت قبلی, مرا بیاد ترانه دلچسب و قدیمی Hotel California انداخت که اشعار آن شباهت دوری – به گمان من – به سرنوشت سازمان فدائیان دارد و این جمله که 
So I called up the Captain,
‘Please bring me my wine’
He said, ‘We haven’t had that spirit here since nineteen sixty nine’

این ترانه و اشعار آن:
https://www.youtube.com/watch?v=BciS5krYL80

Lyrics
On a dark desert highway, cool wind in my hair
Warm smell of colitas, rising up through the air
Up ahead in the distance, I saw shimmering light
My head grew heavy and my sight grew dim
I had to stop for the night
There she stood in the doorway;
I heard the mission bell
And I was thinking to myself,
‘This could be Heaven or this could be Hell’
Then she lit up a candle and she showed me the way
There were voices down the corridor,
I thought I heard them say…
Welcome to the Hotel California
Such a lovely place (Such a lovely place)
Such a lovely face
Plenty of room at the Hotel California
Any time of year (Any time of year)
You can find it here
Her mind is Tiffany-twisted, she got the Mercedes Benz
She got a lot of pretty, pretty boys she calls friends
How they dance in the courtyard, sweet summer sweat.
Some dance to remember, some dance to forget
So I called up the Captain,
‘Please bring me my wine’
He said, ‘We haven’t had that spirit here since nineteen sixty nine’
And still those voices are calling from far away,
Wake you up in the middle of the night
Just to hear them say…
Welcome to the Hotel California
Such a lovely place (Such a lovely place)
Such a lovely face
They livin’ it up at the Hotel California
What a nice surprise (what a nice surprise)
Bring your alibis
Mirrors on the ceiling,
The pink champagne on ice
And she said ‘We are all just prisoners here, of our own device’
And in the master’s chambers,
They gathered for the feast
They stab it with their steely knives,
But they just can’t kill the beast
Last thing I remember, I was
Running for the door
I had to find the passage back
To the place I was before
‘Relax, ‘ said the night man,
‘We are programmed to receive.
You can check-out any time you like,
But you can never leave!’

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
2 سال قبل

فرتوتی یاد با فزونگیری هر سال بسی بیشتر است…

آقای جمشید طاهری پور درود بر شما! خواندن نوشتار شما بیشتر پدیدآرنده ی نومیدی بود… زیرا بارها دیدم، کِلکِتان در کِشتَنِ یک گُل، چندین گُلِ دیگر می کُشت! ازینرو تنها چند نکته\پرسش را با شما و خوانندگان در میان میگذارم:

تنها یک نمود از “تکامل فرهنگ سیاسی چپ در ایران” که از دگرگشت سازمان چریکها به سازمان اکثریت ریشه گرفته است را نشان دهید.
آیا همراهی با “برادران سپاهی” در سرکوب قیام سربداران (جدا از نابهنگامی یا نادرستی آن قیام) یکی از آنها بود؟
آرزوی تندرستی برای خمینی جنایتکار کدامین وصله از این جامه ی صد-رنگ “تکامل” بود؟
آیا چسبانیدن واژه ی “اغتشاشگر” به شرکت کنندگان در جنبشهای دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ (از سخنان گرانبهای خانم ملیحه محمدی در حضور همفکر خود، آقای فرخ نگهدار، در بی بی سی که، بسیار آبکشیده، در همنوایی با خامنه ای بود) نمونه ای “درخشان” از آن میان نیست؟
آیا “تلاش و رایزنی فعال” برای راه اندازی حزب چپ و فرستادن چند عضو دیرینه خود به درون آن، اما پا پس کشیدن و ماندن در خانه ی خود (که سازمان اکثریت باشد) یکی دیگر از آنها بوده ست؟

چرا بسیار گزینشی به استخراج این “تکامل” می پردازید؟ شما “انشعاب ۵۵-۵۶” از یکسو و پیدایش سازمان اکثریت (پس از جدایی سازمان اقلیت) از سوی دیگر، که هردو بگونه ای نزدیک شدن به حزب توده ایران بودند، را می ستایید اما از حمله (هرچند غیر مستقیم) به “چپ سنتی!” نیز فروگذار نیستید؟ شگفت آورست که شما تمامی آنچه را که سچفخا با دشواری و رنج پدید آورد نکوهش و نفی کرده اید اما اعتبار عظیم برخاسته از آن را، که چون خورشید شهامت منظومه چپ پس از انقلاب را آویزه ی پیرامون خود کرد، یکجا به حساب سازمان اکثریت واریز کرده اید!

آیا “امتناع از شرکت در رفراندم جمهوری اسلامی، مشارکت در انتخابات مجلس خبرگان و ندادن رأی مثبت به قانون اساسی مصوّب آن” هیچ انگی از یاران جدا شده (اقلیت، جناح چپ و پیروان بیانیه شانزده آذر) را بر خود نداشت و هرچه بود اکثریت بود؟
ممکن است شما باور نداشته باشید، اما راست اینست که هیچ پیشرفتی در تاریخ بشر بدون پیش زمینه نبوده است: برای نمونه، پیشرفت عظیم علم شیمی کنونی مرهون کیمیاگران چندین صد سال پیش ایرانی ست (هرچند که آنانرا به نادرست الکمیست می خوانند)؛ پیدایش اینترنت، پدیداری سیستم ردیابی جهانی (GPS)، پیشرفتهای اعجاب آور فضایی و نتایج برآمده از آنها وامدار گامهای آغازینی ست که کشور شوروی پیش از هر کشور دیگر برای تسخیر فضا برداشت… شوربختانه اما انسان هنوز آنقدر خود-محور است که پیشرفتهای متأخر را فقط از آن خود می شمارد و سهمی برای پیشینیان در نِگَر نمی آرَد!

نکته ی دیگر که پایان-بَرِ نکته ها نمیتواند باشد:
اگر “ماهیت ارتجاعی اصل ولایت فقیه و اصول همپیوند با آن” مشخص بود، چرا کاربرد فریبکارانه واژه ی انتخابات در باره ی مجلس “خبرگان!”، با چینش کنترل شده و ارتجاعی اش، از چشم شما پنهان ماند؟ نکند فکر میکردید که، بگفته خود شما، “در شرایط هژمونی مطلق خمینیسم در حیات سیاسی کشور” با رهیابی چند منتخب واقعی (هر اندازه استثنایی) سرشت ارتجاعی آن دگر میشد و قانونی مترقی از آن بیرون می آمد؟! ممکن است که شما بگویید چشمتان تیزبین بود و بدنبال راهی که مشت فریبکاران را بگشاید و “هژمونی مطلق خمینیسم” را فروپاشاند… واقعیت تلخ اما اینجاست که، در گذار چهاردهه پس از آغاز این “تکامل”، نسیم سازمان اکثریت هر جا وزان گردیده ست با خود شکست و پریشانی و پراکنش آورده ست…
شوربختانه سالهاست که سازمان اکثریت، در سایه ی “بالا به پایین” نگری خود، هنوز لازم ندیده است که با مردم سخن بگوید و فرآیند این “تکامل” را بر همگان روشن سازد! مگر سخن یک سازمان سنجیده تر از گفتار یک فرد نیست؟ مگر لزوم آن هنوز پدید نیامده است؟ مگر فرصت همچنان باقیست؟ و یا شاید هم امیدی در میان باشد که فرتوتی یاد با فزونگیری هر سال بسی بیشتر است…؟

peerooz
peerooz
2 سال قبل

جناب شیرازی,
با تشکر از اخبار روز که امروز در مقاله ای از وجود “یک شیء عجیب در کهکشان راه شیری؛” خبر میدهد که با “سیگنال‌هایی از سوی بیگانگان؟[لابد اجنه] که “در فاصله‌ای حدود ۴ هزار سال نوری از زمین [که هر سال نوری چیزی حدود ۶۰ هزار برابر فاصلهٔ زمین تا خورشید است ضرب در چهار هزار سال] ” بطور دقیق هر ۱۸.۱۸ دقیقه یک بار شروع به آزاد کردن انرژی‌های رادیویی می‌کند.”, که لابد خود را برای مواجهه با چنین ” ” شیء عجیب در کهکشان راه شیری” آماده کنیم و 

ما که “پیشرفت عظیم علم شیمی کنونی مرهون کیمیاگران چندین صد سال پیش ایرانی ست (هرچند که آنانرا به نادرست الکمیست می خوانند)؛” هنوز در این کامنت ها در واقعه چهل پنجاه سال پیش که چیزی جز” تفکر گله‌ایHerd  mentality ” نبود در جا میزنیم و کسی را که زمانی جزء این تفکر بوده به سیخ میکشیم و با عامل اصلی که هنوز تمام دنیا را به خاک و خون کشیده کاری نداریم. یعنی خدا را شکر که ما هنوز اینقدر از بقیه دنیا جلو افتاده ایم.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%84_%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

پیروز گرامی، درود بر شما! چند نکته\پرسش:
۱ – به چالش کشیدن داوریها و نگرشها، بگونه ای ارجگزارانه، گشایشگر تفاهم و پیشرفت است از چه رو میتوان آن را “به سیخ کشیدن” تعبیر کرد؟  
۲ – پدیده های پیشین بخشی از تاریخ پدیده های امروزیند. چرا انگ “تفکر گله ای” بر چنین دیدگاه باید زد؟
۳ – با شما همراهم که ستیز برای بهروزی انسان ها، در گوهر خود، رویارویی با مناسبات بهره کشانه سرمایه داری، یعنی “عامل اصلی که … تمام دنیا را به خاک و خون کشیده” می باشد. اما مگر میتوان نگرشهای ستایشگر و مدافع آن سیستم را که راه بر این رویارویی می بندند نادیده گرفت؟

peerooz
peerooz
2 سال قبل

جناب شیرازی,
با تشکر, اگر “ما” حافظه ای داشتیم که از وقایع گذشته پند گرفته و به کار میبردیم از چاله مرداد ۳۲ به چاه بهمن ۵۷ نمی افتادیم. در اینجا شخصی ظاهرا بنا به تجربه خود به کالبد شکافی سازمانی پرداخته که زمانی عضو آن بوده است. هنوز این کالبد شکافی پایان نیافته و نتیجه نهایی اعلام نشده فریاد ها بر خاسته که کم و یا زیاد یافتی, تا به حدی که یابنده توصیه میکند که برای دیدن یافته های او “چشم ها را باید شست و طور دیگر باید دید!”. توجه میفرمائید؟

Hadi Shahab
Hadi Shahab
2 سال قبل

حمایت از حکومت اسلامی از سوی فداییان خاق اکثریت و حزب توده یک ارزیابی اشتباه از حکومت اسلامی نبود. بیایید حداقل با خودمان صادق باشیم آنزمان برای ایندو تفکر تضاد اردوگاه سوسیالیستی یعنی کشور شوروی با امپریالیسم امریکا مهمترین مطلب بود. هنوز که هنوز است استدلالات این دو جریان در گوشم هست . اگر من اشتباه میکنم بهتر است آقای طاهری پور سری به آرشیو اسناد سازمان اکثریت و حزب توده بزند. صداقت تنها چیزی است که برای کار سیاسی خوب بدان محتاجیم.

مرتضی
مرتضی
2 سال قبل

با سلام آقای طاهری پور:

“از زاویه نگاه من؛ امتناع از شرکت در رفراندم جمهوری اسلامی، مشارکت در انتخابات مجلس خبرگان و ندادن رأی مثبت به قانون اساسی مصوّب آن، طلیعه فرخنده ای بود از ضرورت نوسازی اسالیب پیکار سیاسی، در راستای یک تحول خواهی خودبنیاد و به پیش در جنبش فدائی!”

عبارات فوق زینت بخش اکثر مقالات شما ست . آیا از سوی کسانی که خود را نمایندگان “بزرگترین ” سازمان “چپ ” ایران می دانستند این موضع گیری شاهکار است؟ در آن دوران هر روشنفکر تازه سیاسی شده نیز بسیار سریع به این جمع بندیها میرسید. کارگران و دهقانان در آن دوران در کارخانه ها و کردستان ؛ خوزستان ؛ ترکمن صحرا و ….دنبال تشکیل شوراهای واقعی خود بودند . شما با منت گذاری می فرمایید ما به قانون اساسی نه گفتیم . همه اش همین ؟ 

در جواب خانم سوسن فرموده اید:  ” شاید بدانی، دستکم من بیش از دو دهه است که هیچ بستگی فیزیکی، و سیاسی با سازمان اکثریت ندارم. بستگی من یک بستگی تاریخی است و به آن پایبند هستم زیرا خود را در اشتباهات سیاسی و انحراف های نظری گذشته مسئول و پاسخگو می شناسم. فرار من از سازمان اکثریت دقیقا به همین خاطر بوده؛ زیرا برای احساس و اظهار مسئولیت در قبال اشتباهات و تلاش برای شناسائی و درک علل اشتباهات و انحراف های تباهی آور، در سازمان اکثریت جائی نبود!”

بهتر نیست مستقیما سر اصل مطلب رفته و یک به یک “اشتباهات ”  سازمان اکثریت را مورد نقد قرار داده و دلایل آن را ریشه یابی کنید؟

در حادترین شرایط تاریخ ایران بعد از ۲۲ بهمن (۱۳۵۹-۱۳۶۲) تمامی شماره های نشریات کاراکثریت انباشته از  “اشتباهات ” است . اشتباه مربوط به یک یا دو مورد میشود نه اینکه ۳ سال تمام “اشتباه” و باز هم “اشتباه” .

نام این دیگراشتباه نیست با عرض پوزش خیانت است . نمیتوان که راحت موضوع را ماست مالی کرد و به قول خودتان از سازمان اکثریت فرار کرد. جواب بازماندگان هواداران صادق سازمان اکثریت را که بر اساس تحلیلهای گروه شما (نگهدار -فتاپور- خلیق-عبدالرحیم پور….) در جنگ ارتجاعی دو دیکتاتور کشته شدند چه کسی میدهد ؟ خانواده سربداران اکثریت در سال ۶۷ چه گناهی کردند؟ . گروه شما و حزب توده به چشم هواداران و اعضای تمامی سازمانهای چپ خاک پاشیدید و انواع مدال های رنگارنگ را به گردن آنان آویختید. میدانید از همان “گروهکها ” چه تعداد انسان های شریف جان باختند و شهید شدند؟ تک تک روزهای مربوط به سالهای ۵۷ تا ۶۷ هر روزه از جلوی چشمانم رژه میروند.بهم زدن گردهمایی ها؛ دستگیریها؛ سرباز گیریها؛ خاموشیها و موشک بارانها؛ اعدامهای هزارتایی؛ اظهارندامتها در تلویزیون و صفهای کوپن و ارزاق و …

هموطن و عزیزان من و ما در این دوران از دست رفتند. از سال ۱۳۶۲ تشریف برده اید اروپا و…. در تلویزیونهای خارجی جولان میدهید و اصلاح طلب شده اید. حالا باز جای شکر است که شما احساس پشیمانی میکنید . فرخ نگهدار و بقیه یک چیز هم طلبکارند. و هر جا هم در مناظرات خود در رادیو فردا ؛ BBC ؛ Iran International  کم میاورند از همان اعدامی های اکثریت در سال ۶۷ مایه میگذارند: “من آنم که رستم بود پهلوان” 

بعضی مواقع عذرخواهی صادقانه وعدم تکرار اشتباهات به مراتب ارزش بیشتری از “تحلیل ها ” دارد.

دوران بازنشستگی خود را به شکل دیگری سپری کنید.

 سلامت باشید

 

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  مرتضی

جناب مرتضی,
اگر جمشید طاهری پور”دوران بازنشستگی خود را به شکل دیگری سپری [میکرد]”, ما چگونه در می یافتیم که “خیانت” ایشان و جنبش چریکی و حزب توده, مسئول مرگ افرادی ست که “در جنگ ارتجاعی دو دیکتاتور کشته شدند” و امپریالیسمی که خمینی و همراهان را باسلام و صلوات از پاریس به تهران آورد و دو میلیون نفری که او را تا بهشت زهرا استقبال کردند هیچ دخالتی در این جنایت نداشتند؟ باید به شما و جناب طاهری پور جهت بر ملا شدن این حقایق! تبریک گفت!

حیدر باران
حیدر باران
2 سال قبل

آقای طاهری پور عزیز
شما در راه مبارزه برای سعادت و آزادی انسان ها تمام عمر خودتان را ابتدا با کپسول سیانوری در دهان، بعد در زندان و بعد از آن در تبعید سپری کرده اید. شما و اکثریت قریب به اتفاق رهبران سازمان فدائی در یک مقطع در رابطه با ارزیابی از ماهیت جمهوری اسلامی دچار یک اشتباه راهبردی شدید، که عواقب بزرگی به همراه داشت. در گذشته از زوایای مختلف به این اشتباه پرداخته اید. یک بار دیگر دست به قلم برده اید، تا به ماجرا از یک زاویه دیگر بپردازید.
بجای بحث با شما در فضائی محترمانه، دشنام و فحش می شنوید. مخاطبان شما بجای بحث، بجای تبادل استدلال، بجای تمرکز و قرائت موشکافانه بر روی متنی که ارائه کرده اید، ترجیع را بر دشنام دادن و ناسزا گفتن گذاشته اند.
از شما به این خاطر عذرخواهی می کنم. فرهنگ مخاطبان شما به احتمال زیاد بیشتر از این نیست

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  حیدر باران

جناب حیدر باران!
فدایی ها (و البته بیش و پیش از آن ها مجاهدین) با انتخاب مشی بیحاصل و مخرب چریکی تیشه به ریشه خود و اندک نویسندگان و روشنفکر آن دوران زده اند. شور طرفداری از چریک و مجاهد هم تمام دستاوردهای مدنی و متمدنانه دانشگاه ها از قبیل کتابخانه ها و گروه های کوهنوردی را متلاشی کرده است.
بعد از استقرار ننگین جمهوری اسلامی هم اکثریت اشتباه نکرده، با طرفداری از سپاه و همکاری با آن تشویق به اعدام بقیه چپ ها کرده تا زمانیکه از طرف جمهوری اسلامی طرد شده است. و طرفه آنکه تا دهها سال بعد هم به نامه نگاری و التماس از رهبر بعدی پرداخته.
ذکر سیانور و زندان و اعدام هم برای تحریک جوان ۱۷ ساله است نه برای تحلیل، بالاخره رفسنجانی هم زندان بوده، خمینی هم تبعید شده، خسروداد هم اعدام شده. موضوع بر سر نقش تاریخی یک جریان در تحولات اجتماعی است.
تعریف و تمجید از یکدیگر و توهین به مخالفین چه مشکلی را حل می کند؟

حیدر باران
حیدر باران
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

شما که احتمالا جوان ۱۷ ساله دیگر نیستید، باید بتوانید به این سئوال پاسخ بدهید، که از نویسنده مقاله چه می خواهید. می خواهید با او بحث کنید، چرا دشنام نثار او می کنید؟ شاید هم می خواهید که او توبه کند. در اینصورت این را مستقیم به او بگوئید. بگوئید، اول توبه کن، بعد با تو بحث می کنیم.
در ضمن:
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنکه هست گیرند

آرمان
آرمان
2 سال قبل

رسالت تاریخی طاهری پور دفاع از سرکوب حاکمیت فاشیست اسلامی تحت لوای حمایت از “خط امام” بود. او یکی از کسانی است که نشریه سازمان اکثریت را با انواع و اقسام صغرا کبرا های به اصطلاخ ضد امپریالیستی در حمایت از سرکوب های وحشیانه رژیم سیاه می کرد. سازمان اکثریت چیزی جز یک سخنگوی دست دوم یا همان بوقچی فاشیست های اسلامی نبود. بهتر نبود او دوران پیری را در سکوت می گذراند؟!

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  آرمان

“……….جز یک سخنگوی دست دوم یا همان بوقچی فاشیست های اسلامی نبود. بهتر نبود او دوران پیری را در سکوت می گذراند؟!” و بوق را به دست شما میداد که پس از چهل و سه سال و حل مسئله, این جوری بوق بزنید؟

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

آقای هرمز قدکچی این را که نوشته -اید؛ « به باور نگارنده ، اشغال سفارت آمریکا توسط «دانشجویان پیرو خط امام» نقطه عطفی در سقوط سیاسی سازمان چریکهای فدائی خلق بود.» ، باور و ارزیابی درستی است و من هم بر این نظرم، اما خواهش می کنم اجازه بدهید به سبک و سیاق خود، یعنی نه در قالب صرف سیاسی، بلکه به طور عمده با اسالیب تحلیل مفهومی مسائل مورد نظر را – که بدرستی گفته اید در پیوند و پیوستگی هایشان باید دیده شوند، تحریر کنم. جالب است به اطلاع شما برسانم که حدود ۲-۳ سال پیش در تارنمای بی بی سی از یک هموطن پزوهشگر فلسفه و جامعه شناسی سیاست، تحلیلی خواندم به همان ترتیبی که شما توصیه می کنید. مقالاتی را که نام برده اید باضافه -ی بسوی وحدت را انالیز کرده بود و با یک منطق نیرومند و روشمند، سیر خطی تحول ما را از مخالفت های اولیه تا پشتیبانی از خط امام، ترسیم و بدست داده بود. متأسفانه من نمی دانم این مقاله جالب را که منحصر بفرد بود در آرشیو سایت بی بی سی چطور باید پیدا کرد. متاسفانه هم عنوان مقاله و هم نام نویسنده از ذهنم پاک شده و بیاد نمی آورم! خواهش می کنم اگر شما پیدا کردید، با پست کامنت خودتان یا ترتیب دیکر بدست من هم برسانید که بهر حال بسیار آموختنی و قابل استفاده است. با تشکر و رفاقت برای همه چیز. جمشید

هرمز قدکچی
هرمز قدکچی
2 سال قبل

آقای طاهری پور ، با سلام و سپاس
خوشبختانه بنده از مطلب که بی بی سی در سال ۹۸ منتشرکرده بهره بردم . شاید همان باشد که شما نام بردید وگرنه هرگز نمی دانستم که اعلامیه های سچفخا کی و کجا در آن سالهای عجیب منتشر شد.

  • مطلبی که من خواندم به مهرک کمالی استاد ایرانشناسی دانشگاه ایالتی اوهایوتعلق داشت .

«چهار بیانیه و دو تاریخ فدائیان خلق: چگونه یک سازمان مارکسیستی پشتیبان حکومت دینی ضد کمونیست شد؟
در اینجا می گزارم امیدوارم همان باشد که شما دنبالش هستید»

https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-48296435

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  هرمز قدکچی

زمانی که میدان دید تنگ و کوچک میشود کاه, کوه مینماید. سالهاست که “رفتار” افراد, گروه ها و احزاب ایران در دوران انقلاب زیر ذره بین گذارده شده و مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است غافل از اینکه اینها همه آدم, بشر و انسان بوده و “انسان جائز الخطاست”. گمانم اینست که با دید وسیعتر, این “رفتار”, جزئی از کیفیت ” تفکر گله‌ای” Herd mentality و معنی آن اینست:

“تفکر گله‌ای ذهنیت گله‌ای یا تفکر دنباله‌رو، به پدیده‌ای فکری و روانی گویند، که به موجب آن، افراد دنباله‌رو افراد دیگر شده و هر کاری که گروهی از مردم انجام می‌دهند، گروهی دیگر فارغ از باور و اعتقاد خود، در عمل آن‌ها را دنبال می‌کنند. این تأثیر دسته‌ای یا زنجیره‌ای در امور سیاسی و رفتار مشتریان در بازار سهام، خود را به خوبی نشان می‌دهد. (مانند عملکرد افرادی چون دانیل کاهنمن، رابرت جی. شیلر و ورنون اسمیت) این رفتار همچنان به‌خوبی در هنگام افزایش ارزش دارایی‌های خاصی خود را نمایان کرده و به باد کردن حباب اقتصادی کمک می‌کند. این تأثیر به نام رفتار گله‌ای نیز شناخته شده‌است.”. ویکیپدیا.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

ادامه و تصحیح,
به گمانم باید انسان را به چیزی مانند ممکن الخطا توصیف کرد و گرنه اگر هرکس مجاز به خطا باشد سنگ روی سنگ بند نمیشود.

حیدر باران
حیدر باران
2 سال قبل

سوسن خانم،
به سئوالات پاسخ ندادید.
لطفا انتظار نداشته باشید، که برای دیگران دادگاه صحرائی روشنفکرانه بپا کنید و تمام عالم به این خاطر برای شما هورا بکشد.
اسنوبیسم شما جلب توجه می کند. کسی چه می داند، شاید نقش قاضی القضات اخلاقی و ادبی را برای دیگران بازی کردن از همین جا ناشی شود.

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

بر خلاف ادعای آقای طاهری پور این استحاله و دگردیسی و به عبارتی “دگر گشت” آنچنان هم ارگانیک و دموکراتیک نبود. اگرتغیر شمارش آرای مرکزیت و سرقت رای “هادی” به نفع “نگهدار” نبود شاید تاریخ جنبش فدایی پس از انقلاب سیر دیگری را طی میکرد. نگهدار مسول مستقیم سیاست های فاجه بار سازمان اکثریت بود، و آقای طاهری پور و رفقا نمیتواند از زیر مسولیت شانه خالی کنند.

با اینکه این تحول از یک مبارزه بی سر انجام و ویران گر چریکی به یک جنبش فراگیریک لازمه تاریخی بود، اما بنیان های این دگردیسی با نقض حقوق دموکراتیک و تقلب انتخاباتی صورت گرفت.

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

برای سوسن؛ با احترام و دوستی! بگذار نترسم و اول از هر چیز بگویم سوسن نامی آشنا و عزیز برای منست، همچون الهه و حبیب. دوم چقدر خوب کردی دیدگاهت را نوشتی. شاید بدانی، دستکم من بیش از دو دهه است که هیچ بستگی فیزیکی، و سیاسی با سازمان اکثریت ندارم. بستگی من یک بستگی تاریخی است و به آن پایبند هستم زیرا خود را در اشتباهات سیاسی و انحراف های نظری گذشته مسئول و پاسخگو می شناسم. فرار من از سازمان اکثریت دقیقن به همین خاطر بوده؛ زیرا برای احساس و اظهار مسئولیت در قبال اشتباهات و تلاش برای شناسائی و درک علل اشتباهات و انحراف های تباهی آور، در سازمان اکثریت جائی نبود! و… اما در پاسخ به پرسش هایت:

۱- « گذشتۀ نا تمام» برای من هم معنایش همین است که خودت نوشتی؛ برای هیچ تحول فرهنگی سیاسی… نمی توانیم انتهایی برای آن در نظر بگیریم. من می کوشم در بارۀ این مفهوم «گذشتۀ ناتمام…» و مضمون ناتمامی آن، منظور و مصداقی را که در واقعیّت دارد، تشخیص بدهم و بنویسم ، یا بقول ملاهای باسواد، صورت انضمامی آنرا توصیف کنم! که بچشم من وجودهائی می آیند و هستند که بهترین جنبه ها و ارزش های آرمانخواهی های گذشتۀ ما را حفظ کرده، نوسازی کرده، حمل و بیان می کنند. لازم نیست شما در پی این بدوید که « تنی چند از این زنان و مردان “معتقد و پایبند به آزادی و عدالت”» را پیدا کرده و گواه بیاورید. کافی است اعلامیه ها و بیانیه های شورا و کانون سازماندهی کارگران ، نفتگران، معلمان و بازنشستگان ایران را در جنبش مطالباتی مدنی که برپاداشته اند، مطالعه کنید و…!

۲- من حالا نزدیک ۳ دهه است که در آلمان زندگی می کنم. هنوز چند سالی از بودن من در آلمان نمی گذشت که معلم زبان آلمانی با شنیدن لاف و گزاف های مکرر من از مبارزات کوچک و بزرگم در گذشته، به چشم من خیره شد و پرسید؛ آقای طاهری پور؟ کجاست آزادی؟ این پرسش تأثیر عمیقی روی من گذاشت. من ۳ دهه و از جمله در این یادداشت ها در جستجوی آزادی و درک و فهم آن هستم و بر این نظرم که فقدان اساسی و بنیادین در گذشته ناتمام ما همین؛ یعنی فقدان آزادی و درک آن بوده است. من پرسش معلم آلمانی خود را برسم قدر شناسی در پیشانی یاد داشت هایم گذاشته ام.

۳-به نظر من ارزش و اعتبار یک نوشته؛ در کوتاه، ساده و آسان نویسی آنست و عمیقن اعتقاد دارم که کافی نیست که با منطقی استوار و بر پایه تأمل و تفکّر و اندیشیدن های سنجیده و نیز دانش و اطلاع بنویسیم، بلکه بعلاوه لازم است که با احساس و پر خون نوشت. باسلام مجدد و دوستی تمام؛ جمشید

سوسن
سوسن
2 سال قبل

من بسیار متأسفم، از شما هم آقا حیدر که نشریه اخبارروز را با پیاده روهای جلوی دانشگاه در سالهای ۵۸ تا ۶۰ اشتباه گرفته اید معذرت می خواهم. این آقای طاهری پور و اینهم شما به پای هم پیر شوید. اصلاً خر ما از کره-گی دم نداشت برادر! 

هرمز قدکچی
هرمز قدکچی
2 سال قبل

آقای طاهری پور سلام
حالا که می خواهید در باره گذشته بنویسد . خواهشمندست توالی رویداد ها و موضع گیری ها/ بخصوص در پیچ ها تاریخی را در نظر داشته باشید .
من برای کمک به حافظه ی خسته ام از منابع مختلف مثل کتاب و سایت ها در اینترنت برای جلوگیری از اشتباه و فراموشی استفاده می کنم .
شما تا اینجا حرفی از ۱۳ آبان ۵۸ نزدید !!!
به باور نگارنده ، اشغال سفارت آمریکا توسط «دانشجویان پیرو خط امام» نقطه عطفی در سقوط سیاسی سازمان چریکهای فدائی خلق بود.
هنوز نمی فهمم که چگونه بر اساس یک آکسیون نیروهای مذهبی وابسته به حکومت تازه به قدرت رسیده و رهبری آن خمینی باید «تحلیل» بزرگترین سازمان چپ ، چنان عجولانه با بیانیه هائیکه در نشریه کار نیز منتشر شد تغییر می کرد .
اطفا در باره ی این بیانیه ها به ترتیب تاریخ انتشاربنویسد :
“چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد؟
چرا نخست وزیر منتخب امام سقوط کرد؟” (نشریه کار، شماره ۳۵، ۲۱ آبان ۱۳۵۸)

“پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم!” (کار، شماره ۵۶، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹)

حیدر باران
حیدر باران
2 سال قبل

۱) شما که از قبل می دانستید، که نویسنده مقاله به سندروم سانتیمانتالیسم دچار شده است، چرا از نگارنده در مورد آوردن یک جمله سئوالی به زبان آلمانی سئوال می کنید؟ شما که پاسخ را خودتان یافته اید، علت سئوال تان چیست؟
۲) این سندروم چیست؟ آیا از سوی روانشناسی تئوریک و بالینی شناخته شده است، یا اختراع خود شماست؟
۳) چه کسی گفته است، که یک تحول فرهنگی – سیاسی را نمی توان در چارچوب یک بازه زمانی دید؟ 
۴) حالا که کار به انشاء و انشاء نویسی کشید:“ شما می خواهید با تر کیب …چه منظوری را برسانی؟” درست نیست. نیت شما احتمالا “چه منظوری را برسانید؟” بود.

سوسن
سوسن
2 سال قبل

آقای طاهری پور لطفاً ابتدا برای من خواننده توضیح بدهید ” یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام
(?Wo ist die Freiheit) – کجاست آزادی؟” یعنی چه؟ شما می خواهید با ترکیب”گذشته ناتمام” چه منظوری را برسانی؟ هیچ تحوّل فرهنگی-سیاسی را نمی توان در چارچوب یک بازه زمانی دید، حتی اگر آغازش را از زمان اعلان رسمی آن بدانیم، نمی توانیم انتهایی برای آن در نظر بگیریم. دوم آنکه آوردن یک جمله-ی سوآلی آلمانی در میان دو گزاره فارسی، که گزاره دوم برگردان فارسی همان جمله-ی آلمانیست به چه معنیست؟ آیا فکر نمی کنید شما دچار سندروم سانتیمانتالیسم من درآوردی شده اید؟
اما متن: لطفاً به چند نکته توجه بفرمائید: ۱- اگر قلنبه سلنبه بنویسید، نمی گویند ملّای باسوادیست ۲- اگر ساده، روان و سلیس بنویسید، نمی گویند چریک بیسوادیست ۳- فراموش نکنید شما در مقطع ۶٠-۵٩ نیستید و این متن قرار نیست سرمقاله-ی نشریه کار شود. پس نیاز به هیجانی و پرخون نوشتن نیست.
جناب طاهری پور(فدائی محترم سابق) در انشا نویسی ها باید کمی مراقب بود. از آنجمله؛
“تنها می‌توانم این حقیقت را خاطر نشان کنم که برای جنبش های ترقی خواهانۀ ایرانیان، در طول زمان؛ ذخیره ای بزرگ، توانمند و زایل ناشدنی از زنان و مردانی را فراهم آورد؛ معتقد و پایبند به آزادی و عدالت. زنان و مردانی مستعد و آمادۀ پیکار برای صیانت از طبیعت و پالایش محیط زیست، آزادی اختیار و برابری حقوق برای زنان، و ملیت های ایرانی، برای دموکراسی، برای سوق کشور در مسیر آزادی، ترقی، پیشرفت، سعادت و عدالت برای همگان و … .”
لطفاً تنی چند از این زنان و مردان “معتقد و پایبند به آزادی و عدالت” را صدابزنید، بیایند، و کمک کنند و نگذارند پرونده-ی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) بسته شود، چون چند ده نفری بیش باقی نمانده-ست.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  سوسن

” دوم آنکه آوردن یک جمله-ی سوآلی آلمانی در میان دو گزاره فارسی، که گزاره دوم برگردان فارسی همان جمله-ی آلمانیست به چه معنیست؟”.

گر چه نپرسیده اند ولی به مصداق “نیکی و پرسش؟” جهت اطلاع بی سودانی چو من:

“تعریف کامل گزاره : به جمله خبری که در حال حاضر یا آینده ، دارای ارزش درست یا نادرست ( راست یا دروغ) باشد ، گزاره می گوییم. جمله های پرسشی ، امری ، عاطفی ( بیان احساسات ) گزاره محسوب نمی شوند.”. ویکیپدیا.

” اظهار، گفته، بیان, اعلامیه، اظهاریه، بیانیه، فرزامان[!], ریزحساب، صورتحساب، گزارش, گزاره,
Statement”.
http://www.farsidic.com/en/Lang/EnFa“.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


36
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x