سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

«بوندیسم»* یا کمونیسم؟ (یادداشتی در مورد انشعاب اخیر در «حزب کمونیست ایران») – امید بهرنگ

این یادداشت بخشی از مقدمه کتابی است که به مجموعه مقالاتی در نقد «حزب کمونیست ایران» و «حزب کمونیست کارگری ایران» اختصاص دارد. این نوشتارها در دوره‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون مانند مسائل ایدئولوژیک، استراتژی و تحلیل‌های سیاسی، تئوری دولت، خط نظامی و مسئله ملی نگاشته شدند. به امید آنکه این کتاب در آینده نزدیک در دسترس همگان قرار گیرد.

 امید بهرنگ – ۳۰ ژانویه ۲۰۲۲

انشعاب اخیر درون «حزب کمونیست ایران» انگیزه اصلی انتشار این مجموعه است. نخستین بار نیست که «حزب کمونیست ایران» دچار بحران جدی است. نفس اختلاف و بحران درون حزب سیاسی لزوماً امر ناخوشایندی نبوده و نیست. بروز و ظهور خط و جهت‌گیری‌های مختلف در حزب سیاسی امری طبیعی است، چراکه هر حزبی مدام در معرض تحولات سیاسی درصحنه داخلی و جهانی قرار دارد و ضرورت پاسخگویی به آن‌ها می‌تواند به ارائه راه‌حل‌های کیفیتا متفاوت و گاها متضاد منجر شود و حتی موجب انشعاب در احزاب گردد. اگر راه‌حل‌ها و جهت‌گیری‌ها منطبق بر واقعیت‌های عینی باشد، چه‌بسا این قبیل انشعابات می‌تواند به نفع آن حزب و کلاً قدرتمندتر شدن جنبش انقلابی گردد. همچنین عدم تطابق و جهت‌گیری‌های و راه‌حل‌ها با واقعیت عینی موجب فروپاشی و حتی انحطاط کامل حزب شود.

طرفین انشعاب اخیر، هر یک به‌نوبه خود بر مبانی، برنامه و استراتژی سیاسی مدون شده این حزب تأکید می‌کنند. دبیر اول کمیته مرکزی کومه‌له (رفیق ابراهیم علیزاده) مخالفین خود را به طرفداری از حزب ایدئولوژیک و درک نادرست از حزبیت متهم می‌کند؛ درکی که به نظر او مانع پیشبرد مبارزات نظری بر سر مسائلی چون «امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور» می‌شود. رفیق صلاح مازوجی نیز از سوی کمیته مرکزی «حزب کمونیست ایران»، کمیته مرکزی کومه‌له را مخالف حزب سراسری و شکل دادن به قطب چپ سوسیالیستی در سطح سراسری می‌داند و آنان را متهم می‌کند که به‌جای حکومت شورایی به دنبال ائتلاف با احزاب بورژوا – ناسیونالیست کُرد هستند. این سرفصل‌های سیاسی که هرکدام به‌نوبه خود می‌توانند به لحاظ سیاسی – نظری مهم باشند عمدتاً تحت‌الشعاع دعواهای تشکیلاتی قرارگرفته است. این سنت ناپسند و نامطلوب «دعواهای تشکیلاتی» سال‌هاست که گریبان سازمان‌های چپ ایران را فراگرفته، خود نشانه‌ای است که چگونه دعوا بر سر فرم و سازمان بر محتوی تقدم یافته است. برای مثال نمی‌توان نزد طرفین انشعاب دریافت که اصلاً درک شان از سوسیالیسم چیست که امکان‌پذیر یا امکان‌ناپذیر باشد و اگر سوسیالیسم تحقق‌پذیر نیست چه آلترناتیوی می‌توان جایگزین آن کرد. به‌ویژه آنکه تاریخا برنامه «حزب کمونیست ایران» نه ناظر بر جمع‌بندی علمی – انتقادی از تجارب مثبت و منفی ساختمان سوسیالیسم در قرن بیستم است و نه حتی متکی به درک اولیه‌ای است که مارکس در «نقد برنامه گوتا» جلو نهاد. افزون بر آن تاریخ این جریان نشان داد که تمامی عبارت‌پردازی‌ها در مورد سوسیالیسم و کمونیسم نقشی در پراتیک واقعی این حزب نداشته است. «تئوری‌ها» راه خود را رفته‌اند و «پراتیک ها» راه خود.

«حزب کمونیست ایران» تاکنون به‌صورت مداوم دستخوش انشعاب بوده است. شوربختانه این انشعاب‌ها هیچ دستاورد نظری و عملی برای جنبش کمونیستی ایران ببار نیاورده است. به‌واسطه این جدایی‌ها نه درک تئوریک جنبش کمونیستی ارتقا یافته و نه بر توان و قدرت عملی آن افزوده‌شده است. عملاً موضوعات پایه‌ای مورد اختلاف بدون آنکه پاسخ قطعی؛ درست و روشن گیرند، به تکراری ملال‌آور بدل گشته‌اند: «به نام حزب کمونیست فعالیت شود یا به نام کومه‌له؟ نقطه عزیمت جنبش کردستان باشد یا جنبش سراسری؟ مسئله ملی کرد را باید ارجحیت قرارداد یا مبارزه طبقاتی را؟ باید بر حق ویژه کومه‌له در پیشبرد دیپلماسی با احزاب و دولت‌های ارتجاعی منطقه تأکید کرد یا خیر؟»

 علیرغم انشعابات متعدد و جهت‌گیری‌های سیاسی مختلف، مبانی نظری میان اغلب این انشعاب‌ها مشترک بوده است. به‌نوعی همه رسمی یا غیررسمی خود را وامدار منصور حکمت به‌عنوان بنیان‌گذار و نظریه‌پرداز اصلی این حزب می‌دانند. حتی جریاناتی که مسیر سیاسی کاملاً متضادی را طی کرده‌اند در نوع نگاه به جامعه، جهان و تاریخ جنبش کمونیستی با منصور حکمت اشتراک‌های زیادی دارند. تاکنون کمتر کسی از میان این جریان جرئت نقد مبانی نظری – سیاسی بنیان‌گذار اصلی این حزب را به خود داده است. کمتر کسی از میان آنان به نقد درک منصور حکمت از کمونیسم پرداخته است. پرداختن به علم کمونیسم در ادبیات این حزب جایی ندارد. از زمانی که بنیان‌گذاران این حزب تصمیم گرفتند بر تجربه کمونیسم در قرن بیستم خط بطلان کشند دیگر کمونیسم به نامی توخالی در ادبیات این حزب بدل شده است. تمامی برنامه‌ها و بیانیه‌هایی که در مورد کمونیسم توسط شاخه‌های مختلف «حزب کمونیست ایران» و شاخه‌های متعدد «کمونیسم کارگری» ارائه‌شده‌اند، علیرغم تفاوت‌های جزئی، از محتوی و رویکرد یکسانی برخوردارند.

شاخه‌های مختلف «کمونیسم کارگری» همه خود را متعهد به «برنامه دنیای بهتر» می‌دانند که بر پایه برابری صوری بورژوائی و بازگشت به آمال و آرزوهای انقلاب‌های قرن هجدهم نگاشته شد. برنامه‌ای که به دنبال الگوهای اجتماعی عصر بورژوایی و تکرار شعارهای دمکراتیک تساوی طلبانه بورژوازی روان است.

و اغلب شاخه‌های «حزب کمونیست ایران» با نفی آشکار مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا (به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین مفاهیمی که مارکس مدون کرد) و حذف آن از برنامه خود، به‌طور رسمی افق سوسیال دمکراتیک را تحت عنوان «حکومت شورایی» پیشاروی خود قرار داده‌اند. آنان نیز به روش خود مفهوم انقلاب کمونیستی را تحریف می‌کنند. ازنظر دبیر اول کومه‌له بارها تکرار شده که انقلاب یعنی «به قدرت رسیدن طبقه‌ای که قدرت اقتصادی را در دست دارد.» ایشان قادر به تشخیص تفاوت میان موقعیت اقتصادی بورژوازی با پرولتاریا در جامعه و دو نوع انقلاب کیفیتا متفاوت نیستند. پرولتاریا برخلاف بورژوازی، تازه پس از کسب قدرت سیاسی است که باید روابط حاکم بر اقتصاد را آگاهانه دگرگون کند و پایه‌های اقتصادی قدرت نوین را به وجود آورد و تقویت کند. در جامعه بورژوایی هیچ مشخصه‌ای از اقتصاد سوسیالیستی امکان ظهور و تداوم ندارد. تعریف انقلاب پرولتری از منظر ماهیت، خصوصیات، روش‌ ها و اهداف هیچ سنخیتی با انقلاب‌ تاریخا سپری‌شده بورژوایی ندارد. «حزب کمونیست ایران» با «کمونیسم کارگری» در ارائه درکی ایستا، غیرعلمی و تحریف‌شده از انقلاب کمونیستی، تاریخ جنبش کمونیستی و چگونگی رسیدن به کمونیسم به‌عنوان هدف نهایی مشترک است.

درزمینهٔ سیاست نیز علیرغم «استراتژی» و «تاکتیک» به‌ظاهر متفاوت فرق چندانی میان فلسفه سیاسی‌شان موجود نیست. اختلاف‌ها یا در مورد میزان توجه به مبارزات اقتصادی کارگران و نقش و جایگاه آن در استراتژی گره‌خورده یا به نقش و جایگاه تاکتیک‌های رفرمیستی در پیشبرد استراتژی‌های به‌ظاهر «انقلابی».

جریانی مانند «حزب کمونیست کارگری» استراتژی سیاسی را به هیاهو سیاسی برای جلب‌توجه گرایش‌های راست در جامعه و جهان تقلیل داده و جریانی مانند «حزب کمونیست ایران» استراتژی انقلابی را جمع بست تاکتیک‌های رفرمیستی و چگونگی پیشبرد مانورهای سیاسی در میان احزاب و دولت‌های بورژوایی منطقه تعریف کرده است. هر دو نوع برخورد جدا از میراث و فلسفه سیاسی منصور حکمت نبوده و نیست. این میراث از استراتژی «جمهوری دمکراتیک انقلابی» آغاز شد. جمهوری که از ماهیت طبقاتی و رهبری طبقاتی مشخصی برخوردار نبود و سپس به «آزادی – برابری – حکومت کارگری» گذر کرد و با ایده آلیزه کردن «مدرنیسم بورژوایی» به عبارت مضحک «حکومت انسانی» جهش یافت.

«حزب کمونیست ایران» از همان ابتدا بر پایه تفکر «بوندیستی» بنیان نهاده شد. اساس این تفکر تأکید بر ایفای نقش و جایگاه خاص بخش کردستان «حزب کمونیست ایران» بوده است. به دلیل این نقش و موقعیت خاص کومه‌له به لحاظ اساسنامه‌ای از حقوق و اختیارات ویژه برخوردار شد. این حقوق و اختیارات ویژه، نشانگر سازش سیاسی و بده و بستانی بوده که میان «اتحاد مبارزان کمونیست» و «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران – کومه‌له» در مقطع ۱۳۶۲ صورت گرفت. تفکر «بوندیستی» عملاً با به رسمیت شناختن امتیازات ناسیونالیستی سرمنشأ بسیاری از تنش‌های ایدئولوژیک – سیاسی – تشکیلاتی بعدی شد و میوه‌های تلخی ببار آورد. این تفکر هم به ناسیونالیسم تنگ‌نظرانه کُرد دامن زد و هم به شوونیسم فارس پا داد.

قابل‌توجه است که این تفکر، در زمان تأسیس حزب کمونیست ایران از جانب بخش‌هایی دیگر از جنبش کمونیستی و حتی افرادی از درون “حزب کمونیست ایران” مورد نقد قرار گرفت. اما با بی‌اعتنایی اکثریت این حزب مواجه شد.

برای آشنایی با تفکر «بوندیستی» در کومه‌له می‌توان به سخنرانی عبدالله مهتدی در زمان تأسیس «حزب کمونیست ایران» تحت عنوان «جایگاه و موقعیت کومه‌له در حزب کمونیست ایران» ـ اردیبهشت ۱۳۶۲ رجوع کرد. او در آن سخنرانی تأسیس حزب سراسری را از این زاویه مفید می‌داند که همواره کسانی در خارج از کردستان باشند که از جنبش کردستان دفاع کنند.

منصور حکمت نیز در سخنرانی در کنگره مؤسس حزب کمونیست ایران تحت عنوان «ملاحظاتی بر جایگاه و حقوق کومه‌له» (درج‌شده در مجموعه‌ای به نام برخی دست‌نوشته‌ها و آثار منتشرنشده به کوشش ایرج فرزاد) تأکید می‌کند: «هیچ حکم از پیشی و جهان‌شمول تئوریکی نمی‌تواند ما را در تعیین حدود و ثغور حقوق و اختیارات کومه‌له به‌درستی راهنمایی کند.» ازنظر وی این حقوق و اختیارات «اصلی نیست که ما مستقیماً از احکام مارکسیسم نتیجه گرفته باشیم. این حقوق به دلیل وجود شرایط عینی مشخص ضرورت می‌یابد.» و «بیانگر سطح معینی از تناسب قوای ایدئولوژیک عملی طبقاتی در شرایط حاضر است.» او دلیل عمده این تصمیم را «فشار وضعیت عینی» می‌داند. این فشار هم شامل تحریکات و تبلیغات ناسیونالیستی بورژوازی ملت تحت ستم در کردستان است و هم احساسات و عواطف پیشمرگانی از کومه‌له که به رفقای غیر کرد اعتماد و اتکا نمی‌کنند. مطابق معمول حکمت کلی‌بافی در مورد کمونیسم و انترناسیونالیسم را با پراگماتیسم جوش می‌دهد و تسلیم «فشارهای عینی» می‌شود.

او برای توجیه این حقوق و اختیارات ویژه تا آنجا پیش می‌رود که تضادهای واقعی را هنگام دفاع از «حق تعیین سرنوشت ملل» و تحقق آن انکار می‌کند. تحت عنوان اینکه «منافع عمومی پرولتاریا با این بخش از منافع مستقیم پرولتاریای کردستان به‌عنوان بخشی از یک ملت تحت ستم ابداً تناقضی ندارد.» (تاکید از ماست.) تاریخ قرن بیستم بارها نشان داد که چگونه میان «حق تعیین سرنوشت ملل» با «حق تعیین سرنوشت طبقه کارگر» می‌تواند تضادها و تناقضات پیچیده‌ای شکل گیرد که تنها از طریق اعمال خط مشی انترناسیونالیستی و مقدم قرار دادن منافع انقلاب جهانی قابل حل هستند؛ نه با امتیاز دادن به بورژوازی ملت ستمگر یا بورژوازی ملت تحت ستم. با چنین منطقی، بی‌دلیل هم نیست که تحت شرایط سیاسی دیگری، حکمت به‌کلی نافی عینیت موضوعی به نام ملت می‌شود و صرفاً آن را امری ذهنی قلمداد می‌کند. تجربه «حزب کمونیست ایران» نشان داد که با خط مشی «حقوق و اختیارات ویژه» نه می‌توان با شوونیسم ملت غالب مقابله کرد نه با ناسیونالیسم ملت مغلوب. حکمت با دادن چنین «امتیازی» هم به ناسیونالیسم در میان پرولتاریای کرد دامن زد و هم این بخش از طبقه کارگر را لایق ایفای نقش پیشاهنگی در تحقق «منافع عمومی» طبقه کارگر واحد و چندملیتی ایران و پرولتاریای جهانی ندانست.

این تفکر «بوندیستی» مدام به اختلاف‌های سیاسی – تشکیلاتی دامن زده و در آینده نیز دامن خواهد زد.

تا زمانی که اعضا و رهبران «حزب کمونیست ایران» حاضر به مواجهه انتقادی با رویکردهای پیشین خود نشوند و بی‌اعتنایی و بی‌تفاوتی تاریخی‌شان نسبت به تئوری انقلابی را کنار نگذارند، در بر همان پایه خواهد چرخید. بدون بحث جدی در مورد محتوی کمونیسم و نقد رویکرد تاریخا ضعیف این حزب به مبانی تئوریک آن، بدون گسست از استراتژی اصلاح‌طلبانه و بدون کنار نهادن تفکر «بوندیستی» در عرصه تشکیلاتی این حزب قادر به ایفای نقش مستقل در پیکارهای طبقاتی پیشاروی نخواهد بود.

باید به ریشه‌ها پرداخت و پایه‌های فکری مسیری که به «سوسیال دمکراسی» ختم شد را مورد بررسی قرارداد. بدون نقد جدی و همه‌جانبه «کمونیسم حکمت» امکان برون‌رفت از این وضعیت ناگوار قابل‌تصور نیست. وقت آن است، هر کس در این حزب خود را کمونیست می‌داند در درجه اول هم‌وغم خود را وقف ترسیم مرز تمایز اساسی میان کمونیسم واقعی و کمونیسم قلابی کند که سال‌ها اسیرش بوده‌اند. بدون درگیر شدن کمونیست‌های کردستان با اصول، مفاهیم و شالوده‌هایی که امروز تحت عنوان «کمونیسم نوین» شناخته‌شده، جنبش کردستان عرصه انواع و اقسام آلترناتیوهای ناسیونالیستی بورژوایی خواهد شد.

*– «بوندیسم» اشاره به جریانی دارد که در ابتدای قرن بیستم در حزب سوسیال‌دمکرات روسیه سربلند کرد. در آن دوره سوسیال‌دمکرات‌های یهودی روسیه خواهان آن بودند که حزب آنان را به‌عنوان مدافع منافع خاص یهودیان که به‌شدت تحت ستم تزاریسم بودند به رسیمت بشناسد و امتیازاتی برای آنان قائل شوند. لنین جدل حادی علیه این تفکر به‌پیش برد. لنین خاطرنشان کرد که حزب کمونیست باید بر اساس حمایت از منافع پرولتاریا به‌عنوان یک کلیت واحد بنیان‌گذاری شود. زیرا هدف سوسیالیسم و کمونیسم و بازسازی و تحول بنیادین جامعه و جهان، برای تمامی کمونیست‌ها، از هر ملیتی که باشند باید یکی باشد. تلاش برای داشتن گروه‌های کمونیستی مختلف که بخواهند از منافع یک گروه خاص تحت ستم در صفوف پرولتاریا دفاع کنند، منجر به عقب‌گرد به‌سوی ناسیونالیسم و جدایی ملیت‌ها می‌شود و نه یک تحول انقلابی اجتماعی.

ازآن‌پس در ادبیات کمونیستی انحراف «بوندیستی» ازلحاظ ایدئولوژیکی، نشانه تمایل به ناسیونالیسم در درون سازمان کمونیستی و تنزل از اصول پایه‌ای تشکیلات واحد کمونیستی بود. این تفکر در بسیاری از کشورهایی که از پرولتاریای واحد چندملیتی برخوردار بوده به اشکال مختلف سربلند کرده و می‌کند.

https://akhbar-rooz.com/?p=140037 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x