پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

درباره جنایت بزرگی که کمتر به آن پرداخته شده – جواد راستی پور

تاریخ به قدرت رسیدن و حکومت جمهوری اسلامی سرشار است از خون و جنایت. از ترور مخالفان در داخل و خارج کشور گرفته تا کشتارهای دسته جمعی، که هنوز هم ادامه دارند. اما در این بین جنایتی بوده که علیرغم ابعاد بزرگ و فاجعه بار آن، کمتر مورد بحث قرار گرفته است: جنایت استفاده وسیع از کودک سربازان در جنگ با عراق.

جنگ ایران و عراق جنگی ارتجاعی و جنایتکارانه از جانب هر دو طرف درگیر بود. اینکه در ابتدا کدام طرف به دیگری حمله برده، از نظر قربانیان این جنگ همانقدر اهمیت دارد که مثلاً در نزاع دو راهزن بر سر اینکه مال غارت شده چطور تقسیم شود، اینکه کدام راهزن تیغش را اول بیرون کشیده می تواند برای کسانی که مال شان غارت شده اهمیت داشته باشد.

این جنگ همچنین در جهت منافع امپریالیست‌های غربی و شرقی نیز بود. آنها با فروش مستقیم و غیرمستقیم اسلحه به طرفین درگیر، روی آتش جنگ بنزین می پاشیدند و کمکها طوری تنظیم می شدند که هیچ طرفی پیروز نگردد، بلکه جنگ تا حد ممکن طولانی و مخرب شود. هدف آنها علاوه بر به دست آوردن سود سرشار ناشی از فروش اسلحه، عقب نگه داشتن و وابسته ساختن هر چه بیشتر دو کشور بود.

پرداختن به اینکه جنگ به قول خمینی چقدر برای حاکمان تازه به قدرت رسیده ایران «نعمت» بود، از آن چه استفاده‌هایی برای سرکوب دستاوردهای قیام بهمن ۵۷ شد، احساسات ناسیونالیستی و مذهبی توده‌ها تحریک گردید، زمینه برای برقراری دیکتاتوری و سرکوب بی رحمانه هر صدای مخالفی مهیا شد و … موضوع این نوشته نیست، بلکه قصد دارم بطور خاص به استفاده وسیع حکومت ایران در جنگ ۸ ساله با عراق از کودک سربازان، یعنی سربازان کودک و نوجوانی که کمتر از ۱۸ سال سن داشتند، بپردازم.

در بعضی موارد، این کودکان و نوجوانان به معنای واقعی کلمه ربوده می شدند؛ به این صورت که عده‌ای مبلغ به مدرسه‌ها می رفتند، احساسات دانش آموزان را با شعارهای عوامفریبانه مذهبی و ناسیونالیستی تحریک می کردند، به آنها وعده بهشت، حوری، انواع و اقسام لذت‌ها و چیزهایی که در دنیا از آنها محروم بودند را در صورت کشته شدن بخاطر حکومت می دادند، سپس دانش آموزان فریب خورده را بدون اطلاع والدین آنها بلافاصله سوار اتوبوس می کردند و به جبهه جنگ می بردند.

حتی سالها پس از پایان جنگ، جنایتکارانی که نه خودشان به جبهه رفتند و نه آقازاده‌هایشان را به جبهه فرستادند، هنوز سعی دارند جنایت استفاده از کودک سربازان را وارونه کرده و آن را «افتخار» نشان دهند. در کتب درسی، حسین فهمیده – کودک ۱۳ ساله‌ای که طبق روایت حکومت نارنجک به خود بسته و زیر تانک پریده (و البته معلوم نیست این روایت حقیقت داشته باشد) – بعنوان الگو به دانش آموزان معرفی می شود. به دروغ می گویند که این کودکان بطور داوطلبانه به جبهه رفتند. اما آیا کودکی که هنوز اجازه ندارد حساب بانکی افتتاح کند یا گواهی نامه رانندگی بگیرد، توانایی درک ماهیت جنگ و تصمیم گیری عاقلانه درباره شرکت در آن را داشته که بتواند داوطلب رفتن به جبهه شود؟

هیچ کودکی نمی تواند به معنی واقعی کلمه داوطلب شرکت در جنگ بوده باشد. کاری که حکومت – و متأسفانه در برخی موارد خانواده‌های مذهبی – می کردند این بود که کودک را شستشوی مغزی می دادند، او را با تبلیغات عوامفریبانه و وعده‌های دروغ می فریفتند و از او کودک سربازی می ساختند که از نظر فرماندهان نظامی فقط گوشت دم توپ بود.

شاهدان عینی روایاتی از نحوه استفاده از این گوشت‌های دم توپ را برای من تعریف کرده‌اند.

یک نفر که در آن زمان سرباز وظیفه بود برای من تعریف کرد که فرماندهان ارتش و سپاه به سربازان وظیفه که بطور اجباری به خدمت گرفته شده بودند اعتماد نداشتند و بخصوص انجام عملیات تهاجمی را با اتکا به آنها ممکن نمی دانستند.

قبل از انجام یک عملیات تهاجمی به سربازان وظیفه گفته شد که خط شکن‌ها موج اول حمله را انجام می دهد و شما فقط پشت سر آنها می روید و مواضع فتح شده را تثبیت می کنید. او و سایر سربازان وظیفه که تجربه زیادی نداشتند فکر کردند منظور از «خط شکن» سربازان تعلیم دیده و حرفه‌ای است، اما با تعجب دیدند که چند کامیون باربر که اصلاً برای حمل و نقل انسان نبودند به جبهه آمدند و صدها بچه صغیر که اصطلاحاً بطور ساندویجی در آنها جا داده شده بودند را پیاده کردند. آنگاه فهمیدند که منظور از «خط شکن» چیست!

آن بچه‌ها حتی در حد سربازان وظیفه هم تعلیم نظامی ندیده بودند و اصلاً نمی دانستند جنگ واقعی چطور است. احتمالاً تصویری که آنها از جنگ در ذهن خود داشتند چیزی شبیه به آنچه بوده که در «مستند»های مرتضی آوینی نمایش داده می شد و جنگ را چیزی شبیه کوه نوردی نشان می داد.

فرماندهان به آن کودک سربازان دستور حمله را در دشتی دادند که هموار بود و چیزی در آن نبود که بتوان پشتش سنگر گرفت. هیچ پشتیبانی مؤثری هم از کودکان مهاجم انجام نشد؛ نه آتش توپخانه، نه حمله هوایی یا هیچ چیز دیگری در کار نبود؛ کودکان در زمین باز به سوی دشمنی که آنها را با مسلسل و خمپاره می کوبید دویدند. فرماندهان هم عقب ماندند و تکه تکه شدن کودکان با آتش نیروهای عراقی را نظاره کردند.

فردی که برایم خاطره‌اش را تعریف کرد گفت که از آن گروه چند صد نفره از کودک سربازان، تنها ۴۰-۳۰ نفر توانستند عقب نشینی کنند. بقیه قتل عام شدند.

البته ناگفته نماند که حتی در مورد سربازان وظیفه‌ای که سن بالاتری داشتند، باز هم فرستادن آنها به جنگی که در آن هیچ منفعتی نداشتند، جنگی که می شد کاملاً از آن جلوگیری یا حداقل بسیار کوتاه ترش کرد، عملی جنایتکارانه است و باید مورد پیگرد قرار گیرد.

از آنجا که رژیم تحت تحریم بود و امکان خرید تسلیحات در حد رژیم صدام را نداشت، رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی تازه به قدرت رسیده در ایران به تاکتیک معروف به «امواج انسانی» روی آوردند. این تاکتیک نظامی مبتنی بر استفاده از کمیت بزرگی از نیروی انسانی مهاجم است و در طی جنگ جهانی اول برای فتح سنگرهای دشمن از آن استفاده زیادی شده. بر طبق این تاکتیک، موج‌های تشکیل شده از انسان به سوی مواضع دشمن فرستاده می شوند، در حالی که باید تا زمان فتح مواضع، آتش دشمن را تحمل کنند، بدون اینکه حفاظی در مقابل آن داشته باشند. می توان اقداماتی برای مختل کردن آتش دشمن انجام داد (گلوله باران، بمباران، ایجاد دود و گرد و غبار جهت کاهش میدان دید و …)، ولی در هر صورت استفاده از این تاکتیک به معنی پذیرش تلفات بالا است. در عمل هم حتی طی آن عملیات‌های نظامی که به پیروزی قوای ایران بر عراق انجامیدند، ایران متحمل تلفاتی بیشتر از عراق می شد که گاهی به بیش از سه برابر نیز می رسید.

فرماندهان نظامی رژیم می دانستند که سربازان وظیفه، که عمدتاً جوان بودند، تا حدی روحیه سرکش داشتند، اکثریت بزرگ آنها میلی به شرکت در جنگ نداشتند، و حداقلی از تعلیمات نظامی را دیده بودند، نیرویی کاملاً فرمانبردار نبودند و نمی شد هر دستوری به آنها داد. تبدیل کردن آنها به گوشت دم توپ ممکن نبود. اگر می خواستند از آنها برای تشکیل امواج انسانی استفاده کنند، با توجه به احتمال بالای مرگ شان، امکان سرپیچی، فرار یا حتی شورش سربازان وظیفه وجود داشت. در صورتی که این احتمال در مورد کودک سربازانی که شستشوی مغزی دیده بودند و تصور درستی از جنگ نداشتند خیلی ضعیف تر بود. کنترل کودکان و دادن دستورهایی به آنها که احتمال زیادی داشت منجر به مرگشان شود آسانتر بود.

ضمن اینکه باید توجه داشت کودکانی که گاهی بدون اطلاع و موافقت خانواده‌هایشان به جبهه‌ها برده شده بودند و فرماندهانشان نسبت به جان آنها بی تفاوت بودند، علاوه بر آتش دشمن، در معرض انواع سوء استفاده و بدرفتاری نیروهای «خودی» هم قرار داشتند. نمی توان باور کرد کسانی که ارزشی برای جان آنها قائل نبودند، در عصر تک صدایی حاکمیت، بعنوان یک قاعده، رفتاری محترمانه با کودک سربازانی داشته‌اند که فاقد توانایی فیزیکی و قانونی برای دفاع از خود بوده‌اند.

آمار دقیقی از تعداد کودک سربازان بکار گرفته شده در جنگ و تلفات آنها در دست نیست؛ همانطور که تا امروز آمار دقیقی از تلفات کلی طرفین جنگ در دست نیست. هر دو طرف در آن زمان برای پوشاندن هزینه جانی جنگ، تلفات خودی را تا حد امکان کم اعلام می کردند. نمی توان امیدوار بود که تا زمان سرنگونی جمهوری اسلامی و افشا شدن رازهای حکومتی، تعداد واقعی قربانیان کودک و نوجوان مشخص شود. اما این تعداد نمی تواند کمتر از دهها هزار کشته، مجروح و معلول بوده باشد.

رژیم سعی کرده است با فراهم کردن امکانات و مساعدتهایی برای خانواده‌های افراد کشته شده و کودک سربازان سابقی که زنده مانده‌اند، آنها را در جبهه خود، یا حداقل ساکت نگه دارد تا پیگیر چرایی و چگونگی کشته شدن فرزندان، برادران و همرزمان شان نشوند. در عین حال، شاید «تقدس» دروغین جنگ و افسانه «شهادت» قربانیان در جنگ عاملی باشد که بتواند عذاب وجدان خانواده‌های کشته شدگان را تسکین دهد. پذیرفتن یا گفتن اینکه پسرم یا برادرم شهید شده، آسان تر از اعتراف به این است که ما اجازه دادیم او تبدیل به گوشت دم توپ جنایتکاران در جنگی بیهوده شود؛ و مهم تر آنکه مزایای مادی فراوانی هم دارد. برعکس، پیگیری این جنایت تا زمانی که جمهوری اسلامی پابرجاست کاری خطرناک و پرهزینه است.

اما در مورد بقیه جامعه چطور؟ چرا واکنشی درخور نسبت به پدیده کودک سربازی نشان داده نشد؟ در مورد مردم عادی می توان گفت که آنها در آن مقطع هنوز تا حد زیادی تحت تأثیر تبلیغات حکومت و نسبت به آن متوهم بودند. افسانه «دفاع مقدس» تا همین چند سال پیش هم خریدارانی در بین مردم عادی داشت.

ولی در مورد روشنفکران و نیروهای مترقی، باید گفت که متأسفانه از جانب آنها نسبت به این مسئله کم توجهی شده. شاید بخشی از آنها هر کسی را که برای حکومت اسلحه بدست می گرفت یک دشمن ذاتی تلقی می کردند. شاید بدون توجه به اینکه کودکان و نوجوانان امکان انتخاب آگاهانه و آزادانه نداشته‌اند، صرفاً به دلیل پیوستن به نیروهای مسلح دشمن طبقاتی، آنها را هم تراز نیروهای ماهیتاً ارتجاعی فرض کرده و نسبت به جنایتی که در حق شان شد بی تفاوت مانده باشند.

در هر صورت، بی تفاوتی و سکوت جایز نیست. اگر الان حمید نوری بخاطر شرکت در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در سوئد محاکمه می شود یا دادگاه بین المللی مردمی آبان برای رسیدگی به کشتار آبان ۹۸ تشکیل شده، باید کسانی که کودکان را تبدیل به گوشت دم توپ کردند نیز محاکمه و مجزات شوند.

تمام مقامات و مسئولان فرهنگی و تبلیغاتچی‌هایی که رفتن کودکان و نوجوانان را به جبهه تشویق کردند، تمام مقامات سیاسی که اجازه این کار را دادند و تمام فرماندهان نظامی که از آنها استفاده کردند مجرمند. مجرمانی که در زمان تک صدایی حاکمیت و خاموشی جامعه در دهه ۶۰، علناً به جرم شان اعتراف کرده‌اند و نمی توانند آن را پاک کنند. آنها آن زمان به داشتن کودک سربازانی که حاضر بودند قربانی اهداف و روشهای جنایتکارانه حاکمیت شوند «افتخار» و آنها را بعنوان الگو به کودکان و نوجوانان عرضه می کردند، با این هدف که تعداد بیشتری از این سربازان را پرورش دهند. غافل از اینکه با فرو ریزی توهمات مردم و افشا شدن ماهیت حاکمیت، آن «افتخار» روزی تبدیل به ننگی برای آنها و مدرکی برای اثبات جنایتشان می گردد.

خوشبختانه مدارک زیاد و معتبری برای اثبات استفاده وسیع و سیستماتیک حکومت ایران از کودک سربازان در جنگ ۸ ساله با عراق موجود است: مطالب کتب درسی، اخبار روزنامه‌ها و نشریات داخلی، فیلم‌ها و عکسهای گرفته شده از جبهه‌ها، مصاحبه کسانی که به اسارت گرفته شدند، مشخصات کشته شدگان، اعترافات خود مقامات، و غیره. شایسته است کسانی که آرمان آزادی ایران را دارند از این مدارک و مستندات جهت اعلام جرم علیه حاکمان کنونی و نوکرانشان استفاده کنند – هم از لحاظ حقوقی و هم از لحاظ اخلاقی.

کسانی که دیروز کودکان و نوجوانان را با وعده بهشت می فریفتند و به زیر تانک می فرستادند، خودشان آقازاده‌هایشان را برای عیاشی با هزینه مردم ایران راهی دیار کفر می کنند! باید آنها را بعنوان ریاکار و کودک کش، و حتی اگر مستقیماً در آن جنایت شرکت نداشته باشند، بعنوان حامی کودک کشان افشا کرد.

حکومتی که حاضر است از کثیف ترین روشها در راستای تحقق کثیف ترین اهداف استفاده کند فقط شایسته سرنگونی است و هر روزی که دوام آورد فقط کارنامه سیاه اعمال ننگین آن طولانی تر خواهد شد.

جواد راستی پور – ۱۹ بهمن ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=141034 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x