سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

برنامه حداقل گروه های چپ  در ایران – علاءالدین فتح راضی

در پی تظاهرات وسیع خیابانی که در بیش از یکصد شهرایران در دی ماه سال ١٣٩٨ برگزار گردید فراخوانی از سوی پانزده تن از فعالین بنام جنبش مدنی در داخل کشورانتشار یافت برای برپائی همه پرسی جهت جایگزینی رژیم فعلی. من در نوشته ای این فراخوان را بیانیه مشترک تظاهرات دی ماه نام نهادم و از گروه ها و تشکیلات چپ خارج از کشور خواستم که در پاسخ به این فراخوان به ارائه برنامه های حداقل خود بپردازند و ازین راه زمینه همکاری و اتحاد عمل های آینده را فراهم آورند و نیز به نیروهای مترقی داخل، رهنمود و دستورکارهای لازم را ارائه کنند. متاسفانه این درخواست من، پاسخ چندان مثبتی دریافت نکرد. نوشته زیر کوششی درینباره ست و مواردی را برای طرح در برنامه حداقل ارائه میکند که امید ست مورد توجه قرار گیرد.

خیزش انقلابی هرگز خبر نمیکند. یک اتفاق کوچک و یا یک ضایعه دردناک در شرایط خفقان و سرکوب و فقر و فلاکت امروز ایران میتواند جرقه ای باشد که به آتش خشم مردم دامن بزند و کل جامعه را به طغیان بکشاند. درچنین شرایطی شناخت دقیق نیروهای مردمی که در سطح جامعه فعال هستند برای راهبری آنان در جهت رسیدن به خواسته های دمکراتیک شان ضروری و کارسازست. برنامه حداقل نقشه راهی ست برای رسیدن باین هدف و نیروهای انقلابی بدون آن نخواهند توانست کاری انجام دهند جز دنباله روی از وقایع وجریانات سیاسی روزمره.

برنامه حداقل پیش از هر چیز باید شراط عینی مبارزه را مشخص کند که این بنوبه خود استراتژی مرحله فعلی انقلاب را تعیین می نماید. آنجه که از مطالبات مردم در سطح خیابان بدست می آید اثبات مرحله دمکراتیک در انقلاب آتی ایران است. این امر از سوی وضعیت ذهنی مبارزات کارگران تائید می شود. که از پائین ترین حد تشکل های صنفی برخوردارند و ظاهرا راه زیادی تا رسیدن به تشکل سیاسی خود بشکل حزب طبقه کارگر در پیش دارند.

مبارزات مردم ایران برعلیه رژیم فاشیست مذهبی امروز بصورت جنبش دمکراسی خواهی تجلی یافته است. این جنبش متشکل از اجزائی است که هر یک مشخصه های خاص خود را دارد و نشاندهنده مطالبات طبقات و اقشار مشخصی از جامعه است. این مطالبات که حاکی از آگاهی یافتن این طبقات و اقشار جامعه از نیازهای خویش است در طول مبارزات چهل و چند سال گذشته مردم ایران در سایه تجربیات روزانه آنها بدست آمده است. نتیحه آنکه مردمی که درابتدای انقلاب با ٩٨٫۵٪ آراء به جمهوری اسلامی آری گفتند امروز با اکثریت قاطعی مخالف آن و خواستار تغییر آن هستند. با این فرق اساسی که مردمی که در انقلاب ۵٧ نمی دانستند که چه می خواهند امروز کاملا به آنچه که می خواهند آگاهند.

مردم ایران این آگاهی را مدیون جریانات اصلاح طلبی هستند که جریانائی مطالبه محور بودند و ازین رو توانستند بخش های مختلف مردم را درجنبش هائی سازمان بدهند که در مجموع امروزه جنبش دمکراسی خواهی را شکل  داده اند. همچنانکه روشنفکران مخالف رژیم بدرستی دریافته بودند، جریانات اصلاح طلبی از همان ابتدا بسبب استبداد نهادینه شده در رژیم اسلامی، محکوم بشکست بود. ولی تجربه شکست آنها برای توهم زدائی از توده های مردم درباره رژیم اسلامی امری ضروری بشمار میآمد.  

جنبش دمکراسی خواهی در ایران و اجزای آن از مشخصه یک جنبش اجتماعی برخوردار هستند که از سوی همه اصحاب دائره المعارف (ازجمله بریتانیکا) پذیرفته شده ست و آن عبارت از حرکت مردمی برله یا علیه یک سیاست مشخص است که تا وصول به خواسته خویش ادامه می یابد، هرچند بار که سرکوب شود. امروزه در جهان جنبش های اجتماعی را عاملین اصلی تغییرات در جوامع میدانند و جامعه شناسی بنام اریکا چنووت Erica Chenoweth چنین ادعا میکند که جنبشی متشکل از ٣٫۵٪ جمعیت یک کشور قادر است دیکتاتوری را از تختش بزیر بکشد. این هرچند که غلو مینماید ولی قدرمسلم اینکه که امروزه ارائه هرگونه برنامه حداقل جهت اتحاد و همکاری میان سازمان های سیاسی باید جنبش دمکراسی خواهی را تنها زمینه موجود برای فعالیت گروه های سیاسی در ایران در نظر آورده درجهت تبیین و اتحاد اجزاء آن بکوشد.

اجزاء جنبش دمکراسی خواهی که هریک مشخصه های خاص خود را دارند بعبارت زیرند:

جنبش کارگران: هرچند که این طبقه خود خواستگاه اندیشه سوسیالیستی بوده و توانائی برقراری سوسیالیسم را بالقوه درون خود دارد در شرایط فعلی ایران فاقد تشکیلات لازم از جمله حزب است و از حداقل آزادی های لازم برای تبلیغ و ترویج ایدئولوژی خود در جهت برقراری سوسیالیسم بی بهره است. وجود سندیکاهائی که تا حد شکل دادن به اتحادیه های کارگری رشد کرده باشند لازمه پرورش وجدان طبقاتی در میان کارگران است تا بتواند حزب خود را برای رهبری آنان در جهت برقراری سوسیالیزم سازمان بدهد. در عین حال تشکیلات صنفی کارگران در شرایط انقلابی با سازمان دادن به شوراهای کارگری تبدیل به جریانی سیاسی می شوند تا حاکمیت سیاسی خود را برجامعه برقرار سازد. اما درشرایط فعلی ایران همه این تعاریف با هم درآمیخته اند بطوریکه شوراهای فعلی همان کار سندیکاها را انجام میدهند.

در فقدان شرایط ذهنی انقلاب سوسیالیستی بنظر میرسد که جنبش قدرتمندی که طبقه کارگر بوجود آورده ست بتواند تا حدودی جبران نبود حزب را بنماید و با ایجاد همبستگی میان اجزاء جنبش دمکراسی خواهی، آن را در جهت رسیدن به اهداف دمکراتیکش یاری رساند و این در عمل بمعنای بازگشت به اصل خویش است. مگر نه اینست که جنبش طبقه کارگر خواستگاه اندیشه سوسیالیستی و رهبر آن یعنی حزب طبقه است! آسیب شناسی عدم اتحاد میان ١٠-٢٠ حزب ریز و درشتی که هر یک خود را تنها نماینده طبقه کارگر می شناسند تنها ازین راه میسر است: نبود شرایط ذهنی انقلاب سوسیالیستی چنان شرایطی را برای احزاب کارگری فراهم نمی آورد که بتوانند با تبلیغ مستقیم در میان کارگران، سیاست و تاکتیک های خود را در معرض مقایسه و امتحان قرار دهند تا از آن میان حزب راستین طبقه کارگر، پیرزمند بیرون آید. از سوی دیگر بازگشت به جنبش طبقه کارگر بمثابه خواستگاه حزب پرولتری باردیگر روح سوسیالیسم از پائین را در کالبد آن میدمد. درعین حال با توجه به اینکه ساختار طبقاتی سایر جنبش های دمکراسی خواه را طبقات زحمتکش تشکیل می دهند این امکان وجود دارد که طبقه کارگر بسان ستون فقرات جنبش، بتواند همه اجزاء آن را متحد نماید و در عین حال حزب انقلابی خود را نیز سامان دهد.

جنبش معلمین: جنبش وسیعی است که از طریق والدین محصلین با کل جامعه رابطه مستقیمی دارد و با مسائل و مشکلات طبقات مختلف جامعه آگاه است و آنها را در کنار مطالبات صنفی خود طرح می کند همچون شعار “تحصیل رایگان برای همه.” ازین رو سرکوب آن با مخاطرات زیادی برای حکومت می تواند همراه باشد، چراکه توان آن را دارد که محصلین و والدین آنها را بخیابان بکشاند. دانش وسیع و سطح فعالیت گسترده این جنبش، میتواند آن را در مقام رهبری کل جنبش دمکراسی خواهی قرار دهد و همبستگی میان سایراجزاء آنرا تامین نماید. درین راه نیاز دارد که شعارهای سیاسی طرح شده همچون ” آموزش غیرایدئوژیک” در جامعه اقبال عام پیدا کند وگرنه منزوی شده و حتی اعضاء خود را به بهانه خارج شدن از خواسته های صنفی در درازمدت از دست خواهد داد. ازین رو معلمین برای رهبری جنبش دمکراسی خواهی، نیازمند نقشه راه و برنامه مشخص برای تشکیل حکومت موقت انقلابی هستند تا بتواند نمایندگان سایر جنبش ها را در آن متشکل سازد.

جنبش پرستاران: با سلامتی تمامی جامعه ارتباط دارد. ازین رو هرگونه مطالبات صنفی بسبب فشارهای مالی بر آنها از سوی کل جامعه بویژه در شرایط شیوع کرونا، با همدردی و همراهی مردم روبرو می شود.

جنبش دانشجویان: تنها جنبشی است که خواهان هیچ مطالبه صنفی برای خود نیست و تنها منادی خواسته های طبقات زحمتکش و سایر اقشار جامعه است. ازین رو همواره زیر شدیدترین سرکوب ها قراردارد و هرازگاهی در محاق نابودی قرار می گیرد ولی در لحظات حاد مبارزه و بهنگام برآمد انقلابی بصورت نقطه ثقل مبارزات درمی آید.

جنبش زنان: زنان بعنوان نصف جمعیت کشور، پیوندی ارگانیک با جامعه دارند چراکه باشکال مختلف با آن درارتباط هستند: غیر از خانه داری و وظیفه مادری، زنان در مشاغل مختلف کار میکنند. ازین رو با تمام مسائل و مشکلات طبقات و اقشار جامعه آشنایند و این امر آنها را نسبت به مطالبات سایر جنبش ها حساس میکند و بمثابه روح زنانه جنبش دمکراسی خواهی عمل میکنند، چیزی که جامعه ایران برای مقابله با روحیه پدرسالارانه اش شدیدا به آن نیاز دارد. ظلم مضاعفی که بعنوان شهروند درجه دوم بر زنان اعمال میشود همچون حجاب اجبای، همدردی و حساسیت سایر جنبش ها را برمی انگیزد و برهمبستگی میان آنها می افزاید، چنانکه در جریان مخالفت با عدم حضور زنان در مسابقات فوتبال شاهد آن بودیم.

جنبش دهقانان: مثل همیشه پیچیده ترین جنبش ها را تشکیل میدهد چرا که شامل سطوح و اقشار بسیاری است که انعکاس دهنده وضعیت گوناگون زراعت در ایران است. پس از انقلاب سفید، بهمراه مهاجرت وسیع کشاورزان به حومه شهرها که عموما کارگران ساختمانی را شکل میدادند نوع دیگری از کارگران بوجود آمد، کارگرانی که در شرکت های “کشت و صنعت” بر روی زمین کار میکردند. پس از انقلاب ۵٧ بخشی ازین زمین ها را که زیر کشت مکانیزه بودند به کشاورزان منفرد واگذار کردند. برای مثال در ترکمن صحرا برخی ازین زمین های کشت و صنعت را در اختیار کشاورزان سیستانی قرار دادند که اینکار از یکسو ترکیب قومی منطقه را برهم زد و از سوی دیگر تنوع طبقاتی را در میان دهقانان پدید آورد که در پاره ای موارد آنها را از متفق طبقاطی شان یعنی کارگران جدا نمود. عدم حضور فعال دهقانان در جنبش کنونی ضایعه بزرگی برای آن بشمار میآید.

جنبش ملت های ساکن ایران: تنها جنبشی است که برخلاف سایر جنبش ها صنفی نبوده و درذات خود سیاسی است چراکه هدف آن تغییرساختارسیاسی کشور بوده و خواستار نظامی غیر متمرکز در ایران است. این خصلت، جنبش ملت ها را قادر می سازد که بمانند چتری بر بالای سر سایر جنبش های دمکراسی خواهی قرارگیرد و آنها با یک رهبری درست گرد هم آورد. ولی بسبب اختلافی که درین جنبش میان فدرالیست ها و استقلال طلبان وجود دارد تاکنون نتوانسته باین وظیفه تاریخی خود نائل آید که از زمان جنبش مشروطیت بصورت انجمن های ایالتی و ولایتی بجای مانده ست و دور نیست که این وظیفه را به سایر جنبش ها واگذارد. با اینحال رفع ستم ملی، جزئی جدائی ناپذیر از مبارزه برای دمکراسی درایران است و بدون تحقق ساختاری کاملا غیرمتمرکز، دمکراسی در ایران قابل تصور نیست که سهل است در صورت عدم تحقق آن، آینده ای برای ایرانی یکپارچه عملا وجود نخواهد داشت

جنبش مذاهب و ادیان: هرچند این جنبش تظاهری از خود نشان نداده و نمونه هائی از آن، تنها در جنبش های ملت ها همچون جنبش مردم عرب یا بلوچ مشاهده شده ست ولی همواره در داخل جنبش دمکراسی خواهی و حامی آن وجود داشته و خواهد داشت.

 انقلاب دمکراتیکی که در ایران امکان شکل گیری دارد بر بنیان جنبش های فوق قرار دارد هرچند این مرحله مکراتیک را نباید با انقلاب بورژوا دمکراتیک اشتباه گرفت. استراتژی چپ های مارکسیست همیشه سوسیالیسم بوده و هست و بقول لنین دیوار چینی این دو مرحله را ازهم جدا نمی سازد. ولی این شرایط عینی و ذهنی انقلابست که استرتژی این مرحله را مشخص میکند که جمهوری دمکراتیک باشد یا جمهوری سوسیالیستی.

شرایط اقتصاد رانتی در ایران امکان یک نظام سوسیایستی را آنچنان که لنین در ” امپریالیسم بمثابه …” شرح می دهد پدید نیاورده ست. نه امر تولید اجتماعی شده و نه اولیگارشی مالی بوجود آمده ست که بتوان حاکمیت کارگران را بر آن استوار گردانید و “شبه – دولت” کارگری را بوجود آورد. ولی درهرحال برای تغییر دولت نیاز به تشکیل مجلس موسسانی هست که انعکاس دهنده همه مطالباتی باشد که جنبش های موجود در جامعه خواستار آن هستند و قدر مسلم آنکه بورژوازی در اشکال مختلف خود در ایران خواستار تسلط برمجلس موسسان است تا بتواند خواسته های خود را برآن تحمیل نماید و بعبارت دیگر در مقابل مطالبات جنبش دمکراسی خواهی مانع ایجاد کند. برای مثال تشکیاتی که امروز بنام “شورای مدیریت گذار” ایجاد شده از هم اکنون مخالفت خود را با فدرالیسم اعلام کرده ست. سلطه طلبی بورژازی هم که خصومت ایدئولویک آن با طبقه کارگر امری بدیهی است. در چنین شرایطی همکاری و اتحاد همه جنبش های دمکراسی خواهی در ایجاد یک حکومت موقت انقلابی نگزیر می نماید: حکومتی که تمام امکانات دمکراتیک را برای شرکت همگان در مجلس موسسان فراهم آورد، مجلس موسسانی که بصورت مجلس خبرگان دیگری در نیاید و نمایندگان همه آحاد مردم، حتی طرفداران سلطنت و حکومت اسلامی را دربرگیرد. این حکومت موقت درعین حال باید چندان انقلابی عمل کند که طرفداران ارتجاع و دیکتاتوری نتوانند مانع تبلیغ و ترویج نمایندگان جنبش دمکراسی خواهان شوند. ازین راه حکومت موقت انقلابی تنها ضامن یک مجلس موسسان واقعی مرکب از نمایندگان همه آحاد مردم خواهد بود.

 ﺷﮑﻰ ﻧﯿﺴﺖ ﮐه اﻧﻘﻼب، ﻣﺎ و ﺗﻮده ھﺎى ﻣﺮدم را ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺧﻮاھﺪ داد. وﻟﻰ ﻣﺴﺄﻟه اى ﮐه اﮐﻨﻮن در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﺰب رزﻣﻨﺪه ﺳﯿﺎﺳﻰ ﻗﺮار دارد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐه آﯾﺎ ﻣﺎ ﺧﻮاھﯿﻢ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰى ﺑه اﻧﻘﻼب ﺑﯿﺎﻣﻮزﯾﻢ؟ آﯾﺎ ﻣﺎ ﺧﻮاھﯿﻢ ﺗﻮاﻧﺴﺖ از ﺻﺤّﺖ آﻣﻮزش ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﺧﻮد و از ارﺗﺒﺎط ﺧﻮد ﺑﺎ ﯾﮕﺎﻧه طﺒﻘه ﺗﺎ ﺑه آﺧﺮ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﯾﻌﻨﻰ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ، ﺗﺎ ﻣُﮭﺮ و ﻧﺸﺎن ﭘﺮوﻟﺘﺮى ﺑه اﻧﻘﻼب ﺑﺰﻧﯿﻢ، و اﻧﻘﻼب را ﻧه در ﮔﻔﺘﺎر ﺑﻠﮑه در ﮐﺮدار ﺑه ﭘﯿﺮوزى ﻗﻄﻌﻰ و واﻗﻌﻰ ﺑﺮﺳﺎﻧﯿﻢ و ﻧﺎ اﺳﺘﻮارى، ﻧﯿﻤه ﮐﺎرى و ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﻮرژوازى دﻣﮑﺮات را ﻓﻠﺞ ﮔﺬارﯾﻢ؟

لنین نوشته خود موسوم به “دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک” را اینچنین آغاز میکند. او این اثر را در توضیح قطعنامه های تاکتیکی گنگره سوم حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه نوشته است. ولی مواری که در ادامه مطرح میکند چنان شباهتی با شرایط امروزی ما در ایران دارد که گویی آن را برای مسائل دوران کنونی ما نوشته است. ازین رو نقل بخش هائی ازین نوشته برای توضیح موقعیت انقلاب فعلی ایران و تکمیل مواردی که درباره برنامه حداقل مطرح است مفید می نماید.

ﻣﺴﺄﻟه دﻋﻮت ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺆﺳﺴﺎن ھﻤﮕﺎﻧﻰ درین ﻟﺤﻈﮫ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﮐﮫ در آن ﺑﺴﺮ ﻣﯿﺒﺮﯾﻢ در دﺳﺘﻮر روز ﻗﺮار دارد. درﺑﺎره ﭼﮕﻮﻧﮕﻰ ﺣﻞ اﯾﻦ ﻣﺴﺄﻟه ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻣﺨﺘﻠﻔﻰ وﺟﻮد دارد. ﺳﮫ ﺧﻂ ﻣﺸﻰ ﺳﯿﺎﺳﻰ ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯿﺂﯾﺪ. ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺗﺰارى (بخوان اسلامی) ﺿﺮورت دﻋﻮت ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﻣﺮدم را ﻣﺠﺎز ﻣﯿﺸﻤﺎرد وﻟﻰ ﺑه ھﯿﭻ وﺟه ﻣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ اﺟﺎزه دھﺪ ﮐه ﻣﺠﻠﺲ آﻧﮭﺎ ھﻤﮕﺎﻧﻰ و ﻣﺆﺳﺴﺎن ﺑﺎﺷﺪ… ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎى اﻧﻘﻼﺑﻰ . . . ﺧﻮاﺳﺘﺎر اﻧﺘﻘﺎل ﮐﺎﻣﻞ ﻗﺪرت ﺣﺎﮐﻤه ﺑﺪﺳﺖ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺆﺳﺴﺎن اﺳﺖ و ﺑﺮاى ﺣﺼﻮل اﯾﻦ ﻣﻘﺼﻮد ﻧه ﻓﻘﻂ در راه ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ﻋﻤﻮﻣﻰ و ﻧه ﻓﻘﻂ در راه آزادى ﺗﺎم و ﺗﻤﺎم ﺗﺒﻠﯿﻐﺎت، ﺑﻠﮑه ﻋﻼوه ﺑﺮ آن در راه ﺳﺮﻧﮕﻮن ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻓﻮرى ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺗﺰارى و ﺗﻌﻮﯾﺾ آن ﺑﺎ ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎھﺪت ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ، ﺑﺎﻷﺧﺮه ﺑﻮرژوازى ﻟﯿﺒﺮال … ﺧﻮاﺳﺘﺎر ﺳﺮﻧﮕﻮن ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺗﺰارى ﻧﯿﺴﺖ و ﺷﻌﺎر ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻮﻗﺖ را ﺑه ﻣﯿﺎن ﻧﻤﯿﮑﺸﺪ و ﺑﺮاى ﺗﻀﻤﯿﻦ واﻗﻌﻰ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﮐه اﻧﺘﺨﺎب ﮐﺎﻣﻼ آزاد و ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺎﺷﺪ و ﻣﺠﻠﺲ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﺑﺘﻮاﻧﺪ واﻗﻌﺎ ھﻤﮕﺎﻧﻰ و واﻗﻌﺎ ﻣﺆﺳﺴﺎن ﺑﺎﺷﺪ، اﺻﺮار ﻧمی ﻮرزد. ﺑﻮرژوازى ﻟﯿﺒﺮال، در ﻣﺎھﯿﺖ اﻣﺮ ﻣﯿﮑﻮﺷﺪ ﯾﮏ ﺑﻨﺪ و ﺑﺴﺖ ﺣﺘﻰ اﻟﻤﻘﺪور ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ آﻣﯿﺰﺗﺮى ﺑﯿﻦ ﺗﺰار و ﺗﻮده اﻧﻘﻼﺑﻰ ﺑﻮﺟﻮد آﯾﺪ و آﻧﮭﻢ ﺑﻨﺪ و ﺑﺴﺘﻰ ﮐه در ﻧﺘﯿﺠه آن ﻗﺪرت ھﺮ ﭼﮫه ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺪﺳﺖ وى ﯾﻌﻨﻰ ﺑﻮرژوازى و ھﺮ ﭼه ﮐﻤﺘﺮ ﺑﺪﺳﺖ ﺗﻮده اﻧﻘﻼﺑﻰ ﯾﻌﻨﻰ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ و دھﻘﺎﻧﺎن ﺑﯿﻔﺘﺪ …

… ﺑﺎﯾﺪ در اﯾﻦ فکر ﺑوﺪ ﮐه ﭼﮕﻮﻧه ﺣﮑﻮﻣﺘﻰ را ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻗﺪﯾﻤﻰ ﮐه ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺮﻧﮕﻮن ﺷﻮد ﻨﻤود، ﻣﺴﺄﻟه ﺟﺪﯾﺪى که در ﺧﺼﻮص ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ. ﺑﺮاى اﯾﻨﮑه ﺟﻮاب ﮐﺎﻣﻠﻰ ﺑه اﯾﻦ ﻣﺴﺄﻟه داده ﺷﻮد ﺣﺰب ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎى آﮔﺎه ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮑﺎت زﯾﺮﯾﻦ را روﺷﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ، اوﻻ اھﻤﯿﺖ ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ در اﻧﻘﻼب ﺟﺎرى و ﺑﻄﻮر ﮐﻠﻰ در ﺗﻤﺎم ﻣﺒﺎرزه ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ؛ ﺛﺎﻧﯿﺎ روش آن ﻧﺴﺒﺖ ﺑه ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ؛ ﺛﺎﻟﺜﺎ ﺷﺮاﯾﻂ دﻗﯿﻖ ﺷﺮﮐﺖ ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ در اﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ؛ راﺑﻌﺎ ﺷﺮاﯾﻂ ﻓﺸﺎر ﺑﺮ اﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ را از ﭘﺎﯾﯿﻦ ﯾﻌﻨﻰ در ﺻﻮرﺗﻰ ﮐه ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ در آن ﺷﺮﮐﺖ ﻧﺪاﺷﺘه ﺑﺎﺷﺪ. ﻓﻘﻂ در ﺻﻮرت روﺷﻦ ﺷﺪن ﮐﻠﯿه اﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ، روش ﺳﯿﺎﺳﻰ ﺣﺰب در اﯾﻦ ﻣﻮرد، اﺻﻮﻟﻰ، واﺿﺢ و ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎ ﺧﻮاھﺪ ﺑﻮد.

الف. ﺿﺮورى اﺳﺖ ﺗﺼﻮر روﺷﻨﻰ درﺑﺎره ﻣﺤﺘﻤﻞ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﯿﺮ اﻧﻘﻼب در میاﻦ طﺒﻘه ﮐﺎرﮔﺮ اﺷﺎﻋه ﯾﺎﺑﺪ که در ﻟﺤﻈه ﻣﻌﯿّﻨﻰ از آن، ﭘﯿﺪاﯾﺶ ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺧﻮاھﺪ ﺑﻮد و ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ اﺟﺮاى ھﻤه ﺧﻮاﺳﺘﮭﺎى ﻓﻮرى ﺳﯿﺎﺳﻰ و اﻗﺘﺼﺎدى ﺑﺮﻧﺎﻣه ( ﺣﺪاﻗﻞ ) ﻣﺎ را از آن طﻠﺐ ﺧﻮاھﺪ ﻧﻤﻮد

ب. ﺑﺎ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﻗﻮا و ﻋﻮاﻣﻞ دﯾﮕﺮى ﮐه ﺗﻌﯿﯿﻦ دﻗﯿﻖ آﻧﮭﺎ از ﭘﯿﺶ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﺣﺰب ﻣﺎ در ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ ﺑﻤﻨﻈﻮر ﻣﺒﺎرزه ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧه ﺑﺎ ﮐﻠﯿه ﺗﻼﺷﮭﺎى ﺿﺪ اﻧﻘﻼﺑﻰ و دﻓﺎع از ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺴﺘﻘﻞ طﺒﻘه ﮐﺎرﮔﺮ ﻣﺠﺎز ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ؛

ج. ﺷﺮط ﻻزم ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮﮐﺘﻰ ﻧﻈﺎرت ﺷﺪﯾﺪ ﺣﺰب ﺑﺮ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﺧﻮد و ﺣﻔﻆ ﻣﺪاوم اﺳﺘﻘﻼل ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ اﺳﺖ ﮐه اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ ﮐﺎﻣﻞ را ھﺪف ﻣﺴﺎﻋﻰ ﺧﻮﯾﺶ ﻗﺮار داده و ﺑه ھﻤﯿﻦ ﺟﮭﺖ ھﻢ دﺷﻤﻦ آﺷﺘﻰ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺗﻤﺎم اﺣﺰاب ﺑﻮرژوازى اﺳﺖ؛

د. اﻋﻢ از اﯾﻨﮑه ﺷﺮﮐﺖ ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ در ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ نه، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﻨﻈﻮر ﺣﻔﻆ و ﺗﺤﮑﯿﻢ و ﺑﺴﻂ ﺗﻮﺳﻌه ﭘﯿﺮوزی هاى اﻧﻘﻼب، ﻟﺰوم ﻓﺸﺎر داﺋﻤﻰ ﺑﺮ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻮﻗﺖ از طﺮف ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎى ﻣﺴﻠﺢ و ﺗﺤﺖ رھﺒﺮى ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ را در ﺑﯿﻦ وﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ اﻗﺸﺎر ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﺗﺮوﯾﺞ نمود.

. . . ﻓﻘﻂ ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ، ﺣﮑﻮﻣﺘﻰ ﮐه ارﮔﺎن ﻗﯿﺎم ﭘﯿﺮوزﻣﻨﺪاﻧه ﻣﺮدم ﺑﺎﺷﺪ، ﻗﺎدر اﺳﺖ آزادى ﮐﺎﻣﻞ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎت ﭘﯿﺶ از اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت را ﺗﺄﻣﯿﻦ و ﻣﺠﻠﺴﻰ را ﮐه واﻗﻌﺎ ﻣﻈﮭﺮ اراده ﻣﺮدم ﺑﺎﺷﺪ دﻋﻮت ﻧﻤﺎﯾﺪ وﻟﻰ ﭼﻨﺎﻧﭽه ﺟﻨﺒه طﺒﻘﺎﺗﻰ ﺗﺤﻮل دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ از ﻧﻈﺮ دور ﮔﺮدد در اﯾﻦ ﺻﻮرت ارزﯾﺎﺑﻰ اھﻤﯿﺖ ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ ھﻢ ﻧﺎﻗﺺ و ﻧﺎدرﺳﺖ ﺧﻮاھﺪ ﺑﻮد. ازﯾن ﺮو در ﻗﻄﻌﻨﺎﻣه اﺿﺎﻓه ﻣﯿﺸﻮد ﮐه اﻧﻘﻼب، ﺳﻠﻄه ﺑﻮرژوازى را ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ. اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع در رژﯾﻢ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ و اﻗﺘﺼﺎدى ﻓﻌﻠﻰ ﯾﻌﻨﻰ ﺳﺮﻣﺎﯾه دارى ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ اﺳﺖ و ﻧﺘﯿﺠه ﻗﻮّ ت ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺳﻠﻄه ﺑﻮرژوازى ﺑﺮ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎﯾﻰ ﮐه ﺗﺎ اﻧﺪازه اى از آزادى ﺳﯿﺎﺳﻰ برخوردار باشد، ﺑﻨﻮﺑه ﺧﻮد ﻋﺒﺎرت خواهد بوﺪ از ﻣﺒﺎرزه ﺷﺪﯾﺪ میاﻦ آنها در راه ﺑﺪﺳﺖ آوردن ﻗﺪرت و ﻧﯿﺰ ﻋﺒﺎرت خواهد بوﺪ از ﺗﻼش هاى ﺷﺪﯾﺪ ﺑﻮرژوازى ﺑﺮاى اﯾﻨﮑه “ﭘﯿﺮوزﯾﮭﺎى دوره اﻧﻘﻼب را از ﭼﻨﮓ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﺧﺎرج ﺳﺎزد”. ﻟﺬا ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ، ﮐه ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ھﻤه و در رأس ھﻤه ﺑﺮاى دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﻣﺒﺎرزه ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺣﺘﻰ ﻟﺤﻈه اى ھﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ از ﺗﻀﺎدھﺎئی ﮐه درون دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺑﻮرژوازى پیش میآید و ﻧﯿﺰ ﻣﺒﺎرزه ﺟﺪﯾﺪ ناشی از آنها غافل بماند.

. . . ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﻋﻤﻞ اﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ را ﺑﺮ طﺒﻖ ﺷﺮاﯾﻂ ﻋﯿﻨﻰ ﻟﺤﻈه ﺗﺎرﯾﺨﻰ ﻓﻌﻠﻰ و طﺒﻖ وظﺎﯾﻒ دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﻣﻌﯿّﻦ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ. اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺷﺎﻣﻞ ﺗﻤﺎم ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺣﺪاﻗﻞ ﺣﺰب ﻣﺎ ﯾﻌﻨﻰ ﺑﺮﻧﺎﻣه اﺻﻼﺣﺎت ﻓﻮرى ﺳﯿﺎﺳﻰ و اﻗﺘﺼﺎدى اﺳﺖ ﮐه از طﺮﻓﻰ در ﺷﺮاﯾﻂ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ و اﻗﺘﺼﺎدى ﻓﻌﻠﻰ ﮐﺎﻣﻼ ﻗﺎﺑﻞ اﺟﺮاﺳﺖ و از طﺮف دﯾﮕﺮ ﺑﺮاى ﺑﺮداﺷﺘﻦ ﮔﺎم ﺑﻌﺪى ﺑﺠﻠﻮ و ﻋﻤﻠﻰ ﮐﺮدن ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ ﺿﺮورى اﺳﺖ.

ﺑه اﯾﻦ ترتیب، اﯾﻦ ﻗﻄﻌﻨﺎﻣه ﺧﺼﻠﺖ و ھﺪف ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ را روﺷﻦ ﻣﯿﺴﺎزد. از ﻟﺤﺎظ ﭼﮕﻮﻧﮕﻰ و ﻣﻨﺸﺎء و ﺧﺼﻠﺖ اﺳﺎﺳﻰ ﺧﻮد اﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﺎﯾﺪ ارﮔﺎن ﻗﯿﺎم ﻣﺮدم ﺑﺎﺷﺪ. از ﻟﺤﺎظ ﺳَﻤﺖ رﺳﻤﻰ ﺧﻮد ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻼﺣﻰ ﺑﺮاى دﻋﻮت ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺆﺳﺴﺎن ھﻤﮕﺎﻧﻰ ﺑﺎﺷﺪ. از ﻟﺤﺎظ ﻣﻀﻤﻮن ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺣﺪاﻗﻞ دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎﯾﻰ را ﻋﻤﻠﻰ سازﺪ ﮐه ﯾﮕﺎﻧه ﺗﺄﻣﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪه ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺮدﻣﻰ اﺳﺖ ﮐهﮫ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻄﻠﻘه ﻗﯿﺎم ﮐﺮده اﻧﺪ.

ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻣﻌﺘﺮﺿﺎﻧه ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻮﻗﺖ، ﺑه ﻋﻠﺖ ﻣﻮﻗﺘﻰ ﺑﻮدﻧﺶ، ﺣﻖ ﻧﺪارد ﺑﺮﻧﺎﻣه ﻣﺜﺒﺘﻰ را ﮐه ھﻨﻮز ﻣﻮرد ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺗﻤﺎم ﻣﺮدم ﻗﺮار ﻧﮕﺮﻓﺘه اﺳﺖ اﺟﺮا ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﯾﮏ ﭼﻨﯿﻦ اﻋﺘﺮاﺿﻰ ﺟﺰ ﺳﻔﺴﻄه ﺟﻮﯾﻰ ﻣﺮﺗﺠﻌﯿﻦ و “ﻋُﻤّﺎل اﺳﺘﺒﺪاد” ﭼﯿﺰ دﯾﮕﺮى ﻧﯿﺴﺖ. ﺧﻮددارى از اﺟﺮاى ھﺮﮔﻮﻧه ﺑﺮﻧﺎﻣه ﻣﺜﺒﺘﻰ در ﺣﮑﻢ ﺗﺤﻤﻞ وﺟﻮد ﻧﻈﺎﻣﺎت ﻓﺌﻮداﻟﻰ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻄﻠﻘه ﻓﺎﺳﺪ اﺳﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻈﺎﻣﺎﺗﻰ را ﻓﻘﻂ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺧﺎﺋﻨﯿﻦ ﺑه اﻧﻘﻼب ﻣﯿﺘﻮاﻧند ﺗﺤﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾند ﻧه ﺣﮑﻮﻣﺘﻰ ﮐه ارﮔﺎن ﻗﯿﺎم ﻣﺮدم ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺴﺨﺮه ﺑﻮد اﮔﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺸﻨﮭﺎد ﻣﯿﮑﺮد، ﻣﺎدام ﮐه آزادى اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت از طﺮف ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺆﺳﺴﺎن ﺷﻨﺎﺧﺘه ﻧﺸﺪه اﺳﺖ از ﻋﻤﻠﻰ ﮐﺮدن آن اﻣﺘﻨﺎع ﺷﻮد، – ﺑه اﯾﻦ ﺑﮭﺎﻧه ﮐه ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺆﺳﺴﺎن اﺳﺎﺳﺎ آزادى اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت را ﺑه رﺳﻤﯿﺖ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ! ھﻤﯿﻨﻄﻮر ھﻢ ﻣﺴﺨﺮه اﺳﺖ اﮔﺮ ﮐﺴﻰ ﺑﺮ ﺿﺪ اﯾﻦ ﮐه ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻮﻗﺖ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺪرﻧﮓ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺣﺪاﻗﻞ را ﺑﻤﻮﻗﻊ اﺟﺮا ﮔﺬارد اﻋﺘﺮاض ﮐﻨﺪ.

ﺑﺎﻷﺧﺮه ﻣﺘﺬﮐﺮ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ ﮐه وﻗﺘﻰ ﻗﻄﻌﻨﺎﻣه، ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﻮﻗﺖ را ﻣﻮظﻒ ﺑه ﻋﻤﻠﻰ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺣﺪاﻗﻞ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ، ﺑاﯾﻦ ترتیب اﻓﮑﺎر ﺑﯿﻤﻌﻨﻰ ﻧﯿﻤه آﻧﺎرﺷﯿﺴﺘﻰ درﺑﺎره اﺟﺮاى ﺑﯿﺪرﻧﮓ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺣﺪاﮐﺜﺮ و ﺑﺪﺳﺖ آوردن ﻗﺪرت ﺑﺮاى اﻧﺠﺎم اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ را ﺑﺪور ﻣﯿﺎﻧﺪازد. ﺳﻄﺢ ﻓﻌﻠﻰ ﺗﮑﺎﻣﻞ اﻗﺘﺼﺎدى روﺳﯿه (ﺷﺮایط عینی) و ﺳﻄﺢ ﻓﻌﻠﻰ آﮔﺎھﻰ و ﺗﺸﮑﻞ ﺗﻮده ھﺎى وﺳﯿﻊ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ (ﺷﺮایط ذهنی) ﮐه ارﺗﺒﺎط ﻻﯾﻨﻔﮑﻰ ﺑﺎ ﺷﺮایط عینی دارد، آزادى ﺗﺎمّ و ﻓﻮرى طﺒﻘه ﮐﺎرﮔﺮ را ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﻣﯿﺴﺎزد. ﻓﻘﻂ اﺷﺨﺎص ﮐﺎﻣﻼ ﺟﺎھﻞ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺟﻨﺒه ﺑﻮرژواﯾﻰ ﺗﺤﻮل دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ را ﮐه در ﺣﺎل ﻋﻤﻠﻰ ﺷﺪن اﺳﺖ از ﻧﻈﺮ دور بدارﻧﺪ؛ ﻓﻘﻂ ﺧﻮش ﺑﯿﻨﺎن ﮐﺎﻣﻼ ﺳﺎده ﻟﻮح ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع را ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﻨﻨﺪ ﮐه درﺟه اطﻼع ﺗﻮده ﮐﺎرﮔﺮ از ھﺪف هاى ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ و ﺷﯿﻮه ھﺎى اﺟﺮاى آن ھﻨﻮز ﺗﺎ ﭼه اﻧﺪازه ﮐﻢ اﺳﺖ. وﻟﻰ ﻣﺎ ھﻤه ﯾﻘﯿﻦ دارﯾﻢ ﮐه آزادى ﮐﺎرﮔﺮان ﻓﻘﻂ ﺑﺪﺳﺖ ﺧﻮد ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﯿﺘﻮاﻧﺪ اﻧﺠﺎم ﮔﯿﺮد؛ ﺑﺪون آﮔﺎھﻰ و ﺗﺸﮑﻞ ﺗﻮده ھﺎ، ﺑﺪون آﻣﺎده ﻧﻤﻮدن و ﭘﺮورش آﻧﮭﺎ از راه ﻣﺒﺎرزه علنی طﺒﻘﺎﺗﻰ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺗﻤﺎم ﺑﻮرژوازى، ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺳﺨﻨﻰ درﺑﺎره اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﺪ در ﻣﯿﺎن ﺑﺎﺷﺪ. و در ﭘﺎﺳﺦ اﻋﺘﺮاﺿﺎت آﻧﺎرﺷﯿﺴﺘﻰ ﻣﺒﻨﻰ ﺑﺮ اﯾﻨﮑه ﮔﻮﯾﺎ ﻣﺎ اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ را ﺑﺘﻌﻮﯾﻖ ﻣﯿﺎﻧﺪازﯾﻢ ﺧﻮاھﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ آن را ﺑه ﺗﻌﻮﯾﻖ ﻧﻤﯿﺎﻧﺪازﯾﻢ ﺑﻠﮑه ﺑﺎ ﯾﮕﺎﻧه وﺳﯿﻠه ﻣﻤﮑﻦ و از ﯾﮕﺎﻧه راه ﺻﺤﯿﺢ، ﯾﻌﻨﻰ از ھﻤﺎن راه ﺟﻤﮭﻮرى دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ، ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﮔﺎم را ﺑﺴﻮى آن ﺑﺮﻣﯿﺪارﯾﻢ. ﮐﺴﻰ ﮐه ﺑﺨﻮاھﺪ از راه دﯾﮕﺮى ﺳﻮاى دﻣﮑﺮاﺗﯿﺴﻢ ﺳﯿﺎﺳﻰ ﺑﺴﻮى ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ ﺑﺮود، ﻣﺴﻠﻤﺎ ﭼه از ﻟﺤﺎظ اﻗﺘﺼﺎدى و ﭼه از ﻟﺤﺎظ ﺳﯿﺎﺳﻰ ﺑه ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺑﯿﻤﻌﻨﻰ و ﻣﺮﺗﺠﻌﺎﻧه اى ﺧﻮاھﺪ رﺳﯿﺪ. اﮔﺮ ﮐﺎرﮔﺮاﻧﻰ در ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮد از ﻣﺎ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ: ﭼﺮا ﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺣﺪاﮐﺜﺮ را اﺟﺮا ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﻣﺎ در ﭘﺎﺳﺦ، ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺧﻮاھﯿﻢ ﺷﺪ ﺗﻮده ھﺎى ﻣﺮدم، ﮐه داراى ﺗﻤﺎﯾﻼت دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ھﺴﺘﻨﺪ، ھﻨﻮز از ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ ﺧﯿﻠﻰ بدورﻧﺪ، ھﻨﻮز ﺗﻀﺎدھﺎى طﺒﻘﺎﺗﻰ ﻧﻀﺞ ﻧﮕﺮﻓﺘه اﺳﺖ و ھﻨﻮز ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﻣﺘﺸﮑﻞ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ. ﺻﺪھﺎ ھﺰار ﮐﺎرﮔﺮ را در ﺗﻤﺎم روﺳﯿه ﻣﺘﺸﮑﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ، ﺣُﺴﻦ ﻧﻈﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑه ﺑﺮﻧﺎﻣه ﺧﻮد را در ﺑﯿﻦ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﮭﺎ ﮐﺎرﮔﺮ ﺗﻌﻤﯿﻢ دھﯿﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ! ﺳﻌﻰ ﮐﻨﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺎر را اﻧﺠﺎم دھﯿﺪ و ﺗﻨﮭﺎ ﺑهﮫ ﺟﻤﻼت ﭘُﺮ ﺳﺮو ﺻﺪا وﻟﻰ ﺗﻮﺧﺎﻟﻰ آﻧﺎرﺷﯿﺴﺘﻰ اﮐﺘﻔﺎ ﻧﻮرزﯾﺪ. آﻧﻮﻗﺖ ﻓﻮرا ﺧﻮاھﯿﺪ دﯾﺪ ﮐه ﻋﻤﻠﻰ ﮐﺮدن اﯾﻦ ﺗﺸﮑﻞ و ﺑﺴﻂ اﯾﻦ ﻓﺮھﻨﮓ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ ﻣﻨﻮط اﺳﺖ ﺑه اﺟﺮاى ھﺮ ﭼه ﮐﺎﻣﻠﺘﺮ اﺻﻼﺣﺎت دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ. . .

ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﮐه زﻣﯿﻨه ﻋﻤل آن، ﺟﺎﻣﻌه ﺑﻮرژوایی اﺳﺖ، ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺪون اﯾﻨﮑه در ﺑﻌﻀﻰ ﻣﻮارد ﺑﺎ دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺑﻮرژوازى ھﻤﺪوش ﮔﺎم ﺑﺮدارد در ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﻤﺎﯾﺪ. اﺧﺘﻼﻓﻰ ﮐه ﺑﯿﻦ ﻣﺎ و منشویک ها در اﯾﻦ ﻣﻮرد وﺟﻮد دارد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐه ﻣﺎ ھﻤﺪوش ﺑﻮرژوازى اﻧﻘﻼﺑﻰ و ﺟﻤﮭﻮرﯾﺨﻮاه ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﺪون اﯾﻨﮑه ﺑﺎ آن درآﻣﯿﺰیم . . . ﺷﻌﺎرھﺎى ﺗﺎﮐﺘﯿﮑﻰ ﮐه ﻣﺎ ﺑه ﻧﺎم ﮐﻨﮕﺮه ﺳﻮم ﺣﺰب ﮐﺎرﮔﺮ ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮات روﺳﯿه داده اﯾﻢ ﺑﺎ ﺷﻌﺎرھﺎى ﺑﻮرژوازى دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ اﻧﻘﻼﺑﻰ و ﺟﻤﮭﻮرﯾﺨﻮاه ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ. ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻮرژوازى و ﺧﺮده ﺑﻮرژوازى ھﻨﻮز در روﺳﯿه ﺑﺼﻮرت ﯾﮏ ﺣﺰب ﺑﺰرگ ﺗﻮده اى در ﻧﯿﺎﻣﺪه اﺳﺖ. وﻟﻰ در ﻣﻮﺟﻮد ﺑﻮدن ﻋﻨﺎﺻﺮ اوﻟﯿه اﯾﻦ ﺣﺰب ﻓﻘﻂ ﮐﺴﺎﻧﻰ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺷﮏ ﮐﻨﻨﺪ ﮐه از ﺟﺮﯾﺎن وﻗﺎﯾﻊ روﺳﯿه اطﻼﻋﻰ ﻧﺪارﻨﺪ. ﻗﺼﺪ ﻣﺎ این اﺳﺖ ﮐه ﻧه ﻓﻘﻂ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ را ﮐه ﺘﻮﺳﻂ ﺣﺰب ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮات ﻣﺘﺸﮑﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ ﺑﻠﮑه اﯾﻦ ﺧﺮده ﺑﻮرژوازى را ﻧﯿﺰ ﮐه ﻗﺎدر اﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﺎ ھﻤﺪوش ﮔﺎم ﺑﺮدارد رھﺒﺮى ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ، البته در ﺻﻮرﺗﻰ ﮐه اﻧﻘﻼب ﮐﺒﯿﺮ روﺳﯿه ﺑﺎ اﺣﺮاز ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺟﺮﯾﺎن ﯾﺎﺑﺪ.

ﯾﮑﻰ از اﻋﺘﺮاﺿﺎﺗﻰ ﮐه ﺑﺮ ﺿﺪ ﺷﻌﺎر “دیکتاتوری اﻧﻘﻼﺑﻰ دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ و دھﻘﺎﻧﺎن” ﻣﯿﺸﻮد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐه اﯾﻦ دﯾﮑﺘﺎﺗﻮرى ﻻزﻣه اش “اراده واﺣﺪ” اﺳﺖ. در ﺣﺎﻟﻰ ﮐه ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﺧﺮده ﺑﻮرژوازى اراده واﺣﺪ داﺷﺘه ﺑﺎﺷﺪ. اﯾﻦ اﻋﺘﺮاض ﺑﻰ ﭘﺎﯾه اﺳﺖ زﯾﺮا ﺑﻨﺎى آن ﺑﺮ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻣﺠﺮّد و “ﻣﺘﺎﻓﯿﺰﯾﮑﻰ” ﻣﻔﮭﻮم “اراده واﺣﺪ” ﮔﺬاﺷﺘه ﺷﺪه اﺳﺖ. اراده ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ در ﻣﻮاردى واﺣﺪ ﺑﺎﺷﺪ و در ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﻓﻘﺪان وﺣﺪت در ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ و در ﻣﺒﺎرزه ﺑﺮاى ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ ﻣﺎﻧﻊ وﺣﺪت اراده در ﻣﺴﺎﺋﻞ دﻣﮑﺮاﺗﯿﺴﻢ و ﻣﺒﺎرزه در راه ﺟﻤﮭﻮرى ﻧﻤﯿﮕﺮدد. ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮدن اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑه ﻣﻌﻨﺎى ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮدن ﻓﺮق ﻣﻨﻄﻘﻰ و ﺗﺎرﯾﺨﻰ ﻣﯿﺎن اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ و ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ اﺳﺖ. . . ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮدن اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﯾﻌﻨﻰ ﻓﺮاﻣﻮش ﻧﻤﻮدن ﺟﻨﺒه ھﻤﮕﺎﻧﻰ اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ زﯾﺮا: وﻗﺘﻰ اﯾﻦ اﻧﻘﻼب “ھﻤﮕﺎﻧﻰ” باشد در اﯾﻦ ﺻﻮرت در ھﻤﺎن ﺣﺪودى ﮐه اﯾﻦ اﻧﻘﻼب ﺣﻮاﺋﺞ و ﺗﻘﺎﺿﺎھﺎى ھﻤﮕﺎﻧﻰ را ﺑﺮآورده ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ در ھﻤﺎن ﺣﺪود ھﻢ در آن وﺣﺪت اراده وﺟﻮد دارد. در ﺧﺎرج از ﺣﺪود دﻣﮑﺮاﺗﯿﺴﻢ از وﺣﺪت اراده ﺑﯿﻦ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ و ﺑﻮرژوازى دھﻘﺎﻧﻰ ﺟﺎى ﺳﺨﻨﻰ ھﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺒﺎرزه طﺒﻘﺎﺗﻰ میاﻦ آﻧﮭﺎ اﻣﺮى اﺳﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ، وﻟﻰ در زﻣﯿﻨه ﺟﻤﮭﻮرى دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ اﯾﻦ ﻣﺒﺎرزه ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮﯾﻦ و وﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺒﺎرزه ﻣﺮدم در راه ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ ﺧﻮاھﺪ ﺑﻮد. دﯾﮑﺘﺎﺗﻮرى اﻧﻘﻼﺑﻰ دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ و دھﻘﺎﻧﺎن ھﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ھﺮ ﭘﺪﯾﺪه اى در ﻋﺎﻟَﻢ داراى ﯾﮏ ﮔﺬﺷﺘه و ﯾﮏ آﯾﻨﺪه اﺳﺖ. ﮔﺬﺷﺘه آن – ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻄﻠﻘه، ﺳﺮواژ، ﺳﻠﻄﻨﺖ و ﻣﻤﺘﺎزﯾﺖ اﺳﺖ. در ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ اﯾﻦ ﮔﺬﺷﺘه در ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺿﺪ اﻧﻘﻼب “وﺣﺪت اراده” ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ و دھﻘﺎﻧﺎن ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ زﯾﺮا وﺣﺪت ﻣﻨﺎﻓﻊ وﺟﻮد دارد. آﯾﻨﺪه آن یعنی ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ ﺧﺼﻮﺻﻰ، ﻣﺒﺎرزه ﮐﺎرﮔﺮ روزﻣﺰد ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺒﮑﺎر و ﻣﺒﺎرزه در راه ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ اﺳﺖ. در اﯾﻨﺠﺎ وﺣﺪت اراده غیرممکن است . . . ھﺮﮔﻮﻧه ﺑﻰ اﻋﺘﻨﺎﯾﻰ ﻧﺴﺒﺖ ﺑه اﯾﻦ وظﯿﻔه ﯾﺎ ﺣﻘﯿﺮ ﺷﻤﺮدن آن ﻣﺴﺎوى اﺳﺖ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑه ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ و ﺧﺪﻣﺖ ﺑه ارﺗﺠﺎع. دﯾﮑﺘﺎﺗﻮرى اﻧﻘﻼﺑﻰ دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ و دھﻘﺎﻧﺎن اﻟﺒﺘه ﻓﻘﻂ وظﯿﻔه ﮔﺬرا و ﻣﻮﻗﺘﻰ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺖ ھﺎ ﺳﺖ وﻟﻰ ﺑﻰ اﻋﺘﻨﺎﯾﻰ ﺑه اﯾﻦ وظﯿﻔه در زمان اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ارﺗﺠﺎع ﻣﺤﺾ اﺳﺖ.

ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ را ﺑه آﺧﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﺑه اﯾﻦ طﺮﯾﻖ ﮐه ﺗﻮده دھﻘﺎﻧﺎن را ﺑﺨﻮد ﻣﻠﺤﻖ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻧﯿﺮوى ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻄﻠﻘه را ﺟﺒﺮاً ﻣﻨﮑﻮب و ﻧﺎﭘﯿﮕﯿﺮى ﺑﻮرژوازى را ﻓﻠﺞ ﺳﺎزد. ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ را ﺑه اﻧﺠﺎم ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﺑه اﯾﻦ طﺮﯾﻖ ﮐه ﺗﻮده ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻧﯿﻤه ﭘﺮوﻟﺘﺮ اھﺎﻟﻰ را ﺑﺨﻮد ﻣﻠﺤﻖ سازﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻧﯿﺮوى ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﺑﻮرژوازى را ﺟﺒﺮاً در ھﻢ ﺷﮑﻨﺪ و ﻧﺎﭘﯿﮕﯿﺮى دھﻘﺎن و ﺧﺮده ﺑﻮرژوازى را ﻓﻠﺞ ﺳﺎزد.

ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ھﻤﯿﺸه و ﺑﻄﻮر ﻏﺮﯾﺰى درﯾﺎﻓﺘه اﺳﺖ ﮐه آزادى ﺳﯿﺎﺳﻰ ﺑﺎ وﺟﻮد اﯾﻨﮑه ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ ﺑﻮرژوازى را ﻣﺴﺘﺤﮑﻢ و ﻣﺘﺸﮑﻞ ﺧﻮاھﺪ ﺳﺎﺧﺖ، معھﺬا ﺑﺮاى او ﻻزم اﺳﺖ و ﺑﯿﺶ از ھﻤه ھﻢ ﻻزم اﺳﺖ. ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در راه رهائی، ﺧﻮد را در ﺳﺮﭘﯿﭽﻰ از ﻣﺒﺎرزه طﺒﻘﺎﺗﻰ نمی بیند ﺑﻠﮑه در ﺗﮑﺎﻣﻞ اﯾﻦ ﻣﺒﺎرزه، ﺑﺴﻂ داﻣﻨه آن، ﺑﺎﻻ ﺑﺮدن ﺳﻄﺢ آﮔﺎھﻰ و ﺗﺸﮑﻞ و ﻗﻄﻌﯿﺖ آن ﻣﯿﺪاﻧﺪ. ﮐﺴﻰ ﮐه از اھﻤﯿﺖ وظﺎﯾﻒ ﻣﺒﺎرزه ﺳﯿﺎﺳﻰ ﻣﯿﮑﺎھﺪ ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮات را از ﺟﺎﯾﮕﺎه ﯾﮏ ﺳﺨﻨﻮر ﺧﻠﻘﻰ ﺑه ﻣﻘﺎم ﯾﮏ ﻣﻨﺸﻰ ﺗﺮﯾﺪﯾﻮﻧﯿﻮن ﺗﻨﺰل ﻣﯿﺪھﺪ. ﮐﺴﻰ ﮐه از اھﻤﯿﺖ وظﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب ﺑﻮرژوا دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﻣﯿﮑﺎھﺪ، ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮات را از ﻣﻘﺎم ﭘﯿﺸﻮاى اﻧﻘﻼب ﻣﺮدم ﺑه ﺳﺮدﻣﺪار ﯾﮏ اﺗﺤﺎدﯾه آزاد ﮐﺎرﮔﺮى ﺗﻨﺰل ﻣﯿﺪھﺪ. آرى، اﻧﻘﻼب ﻣﺮدم. ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺳﻮء اﺳﺘﻔﺎده دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺑﻮرژواﯾﻰ از ﮐﻠﻤه ﻣﺮدم ﻣﺒﺎرزه ﮐﺮده و ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺧﻮاﺳﺘﺎر اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐه ﺑﺎ اﯾﻦ ﮐﻠﻤه ﺗﻀﺎدھﺎى طﺒﻘﺎﺗﻰ ﻣﻮﺟﻮد ﻣﯿﺎن طﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺮدم ﭘﺮده ﭘﻮﺷﻰ ﻧﺸﻮد، ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺑﺪون ﭼﻮن و ﭼﺮا در ﻟﺰوم اﺳﺘﻘﻼل ﮐﺎﻣﻞ طﺒﻘﺎﺗﻰ ﺣﺰب ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ اﺻﺮار ﻣﯿﻮرزد. وﻟﻰ اﮔﺮ ﺳﻮﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ” ﻣﺮدم” را ﺑه “طﺒﻘﺎت” ﺗﺠﺰﯾه ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺮاى اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐه طﺒﻘه ﭘﯿﺸﺮو دور ﺧﻮد حفاظی ﺑﺘﻨﺪ، ﺣﺪود ﺧﻮد را ﺗﻨﮓ تر سازﺪ و از ﺗﺮس اﯾﻨﮑه ﻣﺒﺎدا ﺧﺪاوﻧﺪان اﻗﺘﺼﺎد دﻧﯿﺎ ﺑﺮَﻣَﻨﺪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺧﻮد را ﻗﻄﻊ ﮐﻨﺪ، ﺑﻠﮑه ﺑﺮاى اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐه طﺒﻘه ﭘﯿﺸﺮو ﺑﺪون آﺳﯿﺐ دیدن از ﺗﺰﻟﺰل و ﻧﺎﭘﺎﯾﺪارى و ﺑﻰ ﺗﺼﻤﯿﻤﻰ طﺒﻘﺎت ﺑﯿﻨﺎﺑﯿﻨﻰ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎ اﻧﺮژى ﺑﯿﺸﺘﺮ و ﺑﺎ ﺷﻮر ﺑﯿﺸﺘﺮى در راه آرﻣﺎن ﺗﻤﺎم ﻣﺮدم و در رأس ﺗﻤﺎم ﻣﺮدم ﻣﺒﺎرزه ﮐﻨﺪ.

سوﺳﯿﺎل دﻣﮑﺮاﺳﻰ ﺑ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: اﻧﻘﻼب ﻣﺎ ھﻤﮕﺎﻧﻰ اﺳﺖ – ﺑ اﯾﻦ ﺟﮭﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﺜﺎﺑ ﭘﯿﺸﺮوﺗﺮﯾﻦ طﺒﻘﺎت و ﯾﮕﺎﻧ طﺒﻘ ﺗﺎ آﺧﺮ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﻣﺴﺎﻋﻰ ﺧﻮد را ﺻَﺮف آن ﻧﻤﺎﯾﻰ ﮐ ﻧ ﺗﻨﮭﺎ ﺑ ﺟﺪّى ﺗﺮﯾﻦ طﺮزى در آن ﺷﺮﮐﺖ ورزى ﺑﻠﮑ رھﺒﺮى آن را ﻧﯿﺰ ﺑ ﻋﮭﺪه ﺧﻮد ﺑﮕﯿﺮى. ﺑ اﯾﻦ ﺟﮭﺖ ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮد را در ﭼﮭﺎر دﯾﻮار ﻣﺒﺎرزه طﺒﻘﺎﺗﻰ ﺑ ﻣﻔﮭﻮم ﻣﺤﺪود آن و ﺑﺨﺼﻮص ﺑ ﻣﻔﮭﻮم ﯾﮏ ﺟﻨﺒﺶ صنفی، ﻣﺤﺪود ﻧﻤﺎﯾﻰ، ﺑﻠﮑ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻮﺷﻰ ﮐ ﺣﺪود و ﻣﻀﻤﻮن ﻣﺒﺎرزه طﺒﻘﺎﺗﻰ ﺧﻮد را ﺑ ﺣﺪى وﺳﻌﺖ دھﻰ ﮐ ﻧ ﻓﻘﻂ ﺗﻤﺎم وظﺎﯾﻒ اﻧﻘﻼب ﻓﻌﻠﻰ دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ و ھﻤﮕﺎﻧﻰ روﺳﯿ ، ﺑﻠﮑ وظﺎﯾﻒ اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ آﺗﻰ را ﻧﯿﺰ در ﺑﺮ ﮔﯿﺮد. ﺑ اﯾﻦ ﺟﮭﺖ ﺗﻮ ﺑﺪون اﯾﻨﮑ ﺟﻨﺒﺶ ﺣﺮﻓ اى را ﻧﺎدﯾﺪه ﺑﮕﯿﺮى و ﺑﺪون اﯾﻨﮑ از اﺳﺘﻔﺎده از ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﯿﺪان ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻋﻠﻨﻰ اﻣﺘﻨﺎع ﻧﻤﺎﯾﻰ، ﺑﺎﯾﺪ در ﻋﺼﺮ اﻧﻘﻼب – وظﺎﯾﻒ ﻗﯿﺎم ﻣﺴﻠﺤﺎﻧ ، ﺗﺸﮑﯿﻞ ارﺗﺶ اﻧﻘﻼﺑﻰ و ﺣﮑﻮﻣﺖ اﻧﻘﻼﺑﻰ را ﺑﻤﺜﺎﺑ ﯾﮕﺎﻧ طﺮیق ﻧﯿﻞ ﺑ ﭘﯿﺮوزى ﮐﺎﻣﻞ ﻣﺮدم ﺑﺮ ﺗﺰارﯾﺴﻢ و ﺑﮑﻒ آوردن ﺟﻤﮭﻮرى دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ و آزادى واﻗﻌﻰ ﺳﯿﺎﺳﻰ و در درﺟ اول اھﻤﯿﺖ ﻗﺮار دھﻰ.

ﯾﮑﻰ از ﻧﻤﻮدارھﺎى ﺟﻨﺒ ﺑﻮرژواﯾﻰ اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ آن اﺳﺖ ﮐ ﮫ ﯾﮏ ﺳﻠﺴﻠ از طﺒﻘﺎت، ﮔﺮوه ھﺎ و ﻗﺸﺮھﺎى اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﮐ ﮐﺎﻣﻼ طﺮﻓﺪار ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ ﺧﺼﻮﺻﻰ و اﻗﺘﺼﺎد ﮐﺎﻻﯾﻰ ھﺴﺘﻨﺪ و ﺗﻮاﻧﺎﯾﻰ ﺧﺮوج از اﯾﻦ ﭼﮭﺎر دﯾﻮاری را ﻧﺪارﻧﺪ، ﺑ ﺣﮑﻢ ﺷﺮاﯾﻂ ﻣﺤﯿﻂ ﺑه ﺑﯿﮭﻮدﮔﻰ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻄﻠﻘ  . . . ﻣﻌﺘﺮف ﺷﺪه و ﺑ ﺷﻌﺎر آزادى ﻣﯿﭙﯿﻮﻧﺪﻧﺪ. در ﺟﺮﯾﺎن اﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﺟﻨﺒ ﺑﻮرژواﯾﻰ اﯾﻦ آزادى ﮐ ﻣﻮرد ﻣﻄﺎﻟﺒه ” ﺟﺎﻣﻌه” ﺑﻮده و ملاکین و ﺳﺮﻣﺎﯾه داران ﺑﻮﺳﯿﻠﮫه سیلابی از حرف (و ﻓﻘﻂ حرف!) از آن ﻣﺪاﻓﻌه ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻨﺪ ﺑﺎ وﺿﻮﺣﻰ ھﺮ ﭼه ﺑﯿﺸﺘﺮ آﺷﮑﺎر ﻣﯿﺸﻮد. در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل اﺧﺘﻼف اﺳﺎﺳﻰ ﺑﯿﻦ ﻣﺒﺎرزه ﮐﺎرﮔﺮى و ﻣﺒﺎرزه ﺑﻮرژوازى در راه آزادى و ﺑﯿﻦ دﻣﮑﺮاﺗﯿﺴﻢ ﭘﺮوﻟﺘری و ﻟﯿﺒﺮاﻟﻰ ﻧﯿﺰ روز ﺑه روز ﻧﻤﺎﯾﺎن ﻣﯿﮕﺮدد. طﺒﻘه ﮐﺎرﮔﺮ و ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن آﮔﺎه آن ﺑه ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺮوﻧﺪ و اﯾﻦ ﻣﺒﺎرزه را ﻧﯿﺰ ﺑه ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ و ﻧه ﻓﻘﻂ از ﺳﺮاﻧﺠﺎم دادن ﺑه آن ﺗﺮﺳﻰ ﻧﺪارﻧﺪ ﺑﻠﮑه ﻣﯿﮑﻮﺷﻨﺪ آن را از آﺧﺮﯾﻦ ﺣﺪ اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﻧﯿﺰ فراﺗﺮ ببرﻧﺪ. ﺑﻮرژوازى ﮐه ﻧﺎﭘﯿﮕﯿﺮ و ﺧﻮدﻏﺮض اﺳﺖ ﺷﻌﺎرھﺎى آزادى را ﻓﻘﻂ ﺑﻄﻮر ﻧﺎﻗﺺ و از روى رﯾﺎ ﻣﯿﭙﺬﯾﺮد. ھﺮ ﮐﻮﺷﺸﻰ ﮐه ھﺪﻓﺶ اﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐه ﺑﻮﺳﯿﻠه ﯾﮏ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺧﺎص و ﯾﺎ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﻮارد” خاص ” ﺣﺪودى را ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﮐه از ﭘﺲ آن دﯾﮕﺮ اﯾﻦ رﯾﺎﮐﺎرى دوﺳﺘﺎن ﺑﻮرژوازى آزادى و ﯾﺎ اﮔﺮ ﺑﮭﺘﺮ ﺑﺨﻮاھﯿﺪ ﺧﯿﺎﻧﺖ دوﺳﺘﺎن ﺑﻮرژوا ﺑه آزادى ﺷﺮوع ﻣﯿﺸﻮد، ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﻣﺤﮑﻮم ﺑه ﻋﺪم ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﺳﺖ. زﯾﺮا ﺑﻮرژوازى، ﮐه ﺑﯿﻦ دو آﺗﺶ (ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻄﻠﻘه و ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ) ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﮫه، ﻗﺎدر اﺳﺖ ﺑه ھﺰاران ﺷﯿﻮه و ﺗﻤﮭﯿﺪ ﺧﻂ ﻣﺸﻰ و ﺷﻌﺎرھﺎى ﺧﻮد را ﻋﻮض ﮐﻨﺪ، ﮔﺎه ﯾﮏ ﮔﺰ ﺑه راﺳﺖ و ﮔﺎه ﯾﮏ ﮔﺰ ﺑه ﭼﭗ ﺑﺮود. ﭼﺎﻧه ﺑﺰﻧﺪ و د ّﻻﻟﻰ نماید. وظﯿﻔه دﻣﮑﺮاﺗﯿﺴﻢ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎﯾﻰ اﺧﺘﺮاع اﯾﻨﮕﻮﻧه ﻣﻮاد” ﺑﯿﺮوح و ﺑﯿﺠﺎن ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑه ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از اﻧﺘﻘﺎد ﺧﺴﺘﮕﻰ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ از اوﺿﺎع ﺳﯿﺎﺳﻰ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﯾﺎﺑﻨﺪه اﻓﺸﺎى ﻧﺎﭘﯿﮕﯿﺮى و آن ﺧﯿﺎﻧﺘﮭﺎى ﺗﺎزه ﺑه ﺗﺎزه ﺑﻮرژوازى ﮐه ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﻰ آﻧﮭﺎ از ﻗﺒل ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ.

ﭘﯿﺮوزى ﮐﺎﻣﻞ اﻧﻘﻼب ﻓﻌﻠﻰ ﭘﺎﯾﺎن اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ و آﻏﺎز ﻣﺒﺎرزه ﻗﻄﻌﻰ در راه اﻧﻘﻼب ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ ﺧﻮاھﺪ ﺑﻮد. اﺟﺮاى ﺧﻮاﺳﺘﮭﺎى دھﻘﺎﻧﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﻗﻠﻊ و ﻗﻤﻊ ﮐﺎﻣﻞ ارﺗﺠﺎع، ﺑﮑﻒ آوردن ﺟﻤﮭﻮرى دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﻧﯿﺰ ﭘﺎﯾﺎن ﻗﻄﻌﻰ اﻧﻘﻼﺑﻰ ﺑﻮدن ﺑﻮرژوازى و ﺣﺘﻰ ﺧﺮده ﺑﻮرژوازى و آﻏﺎز ﻣﺒﺎرزه واﻗﻌﻰ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در راه ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﻢ ﺧﻮاھﺪ ﺑﻮد. ھﺮ ﭼه اﻧﻘﻼب دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ ﮐﺎﻣﻠﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑه ھﻤﺎن ﻧﺴﺒﺖ اﯾﻦ ﻣﺒﺎرزه ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ، وﺳﻌﺖ، ﭘﺎﮐﯿﺰﮔﻰ و ﻗﻄﻌﯿﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮى ﮔﺴﺘﺮش ﺧﻮاھﺪ ﯾﺎﻓﺖ. ﺷﻌﺎر دﯾﮑﺘﺎﺗﻮرى “دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ” ﺧﻮد ﻣﺒﯿّﻦ ﺟﻨﺒه ﻣﺤﺪود ﺗﺎرﯾﺨﻰ اﻧﻘﻼب ﻓﻌﻠﻰ و ﺿﺮورت ﻣﺒﺎرزه ﺟﺪﯾﺪى اﺳﺖ ﮐه ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮ زﻣﯿﻨه ﻧﻈﺎﻣﺎت ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻤﻨﻈﻮر رھﺎﯾﻰ ﮐﺎﻣﻞ طﺒﻘه ﮐﺎرﮔﺮ از ﻗﯿﺪ ھﺮ ﮔﻮﻧه ﺳﺘﻢ و اﺳﺘﺜﻤﺎر ﺑﻌﻤﻞ آﯾﺪ. ﺑه دﯾﮕﺮ ﺳﺨﻦ: وﻗﺘﻰ ﺑﻮرژوازى دﻣﮑﺮات ﯾﺎ ﺧﺮده ﺑﻮرژوازى ﯾﮏ ﭘﻠه دﯾﮕﺮ ﺑﺎﻻ ﺑﺮود، وﻗﺘﻰ ﮐه ﻧه ﺗﻨﮭﺎ اﻧﻘﻼب ﺑﻠﮑه ﭘﯿﺮوزى ﮐﺎﻣﻞ اﻧﻘﻼب واﻗﻌﯿﺘﻰ ﮔﺮدد، آﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎ . . . ﺷﻌﺎر دﯾﮑﺘﺎﺗﻮرى دﻣﮑﺮاﺗﯿﮏ را ﺑﺎ ﺷﻌﺎر دﯾﮑﺘﺎﺗﻮرى ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ ،ﯾﻌﻨﻰ اﻧﻘﻼب ﮐﺎﻣﻞ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﻰ، “ﺟﺎ ﺧﻮاھﯿﻢ زد”

لندن بهمن ماه ١۴٠٠

https://akhbar-rooz.com/?p=141071 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
2 سال قبل

سنگ بزرگ و مقاله دراز بدون خلاصه, علامت نزدن است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x