سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

چپ آمریکای لاتین و چپ برونمرزی ایران، با نگاهی به نوشته مهدی فتاپور – احمد هاشمی

تجربه‌ زمامداریِ دولت‌های جناح چپْ در آمریکای لاتین حاوی درس های مهمی برای چپ ایران است. یکی از مهمترین این تجربیات  انتخاب مدل "نو- توسعه‌گرایی" توسط این دولت ها است. مدل نو- توسعه‌گرایی، استراتژی  توسعه...

تجربه‌ زمامداریِ دولت‌های جناح چپْ در آمریکای لاتین حاوی درس های مهمی برای چپ ایران است. یکی از مهمترین این تجربیات  انتخاب مدل “نو- توسعه‌گرایی” توسط این دولت ها است. مدل نو- توسعه‌گرایی، استراتژی  توسعه اقتصادی دولت های چپ در آمریکای لاتین بود. هسته اصلی این مدل در واقع نسخه‌ی به ‌روز‌‌رسانی‌‌شده‌ی صنعتی‌سازیِ متاخر بر مبنای تولید به جای استراتژی ‌ واردات ‌بود. هدف اساسی این مدل پایان دادن به وابستگی و احیای اقتصاد ملی بود

مقدمه

مهدی فتاپور مبارز سرشناس فدایی در نوشته ای در اخبار روز تحت عنوان “توپوماروها، فداییان، حزب نیرومند چپ” با مقایسه مشی چریکی در ایران و آمریکای لاتین مسائل اساسی، مبرم و قابل بحثی را مطرح کرده است.

با برداشتی کلی از نوشته مهدی، دو سئوال کلیدی بحث او را می توان چنین فورموله نمود:

الف- چرا در آمریکای لاتین گروه های چریکی توانستند به “احزاب چپ گسترده کنونی” تبدیل شوند؟

ب- چرا “جنبش عمومی روشنفکری” و “فدائیان خلق” نتوانستند راهی برای “شکل دهی یک حزب نیرومند” پیدا کنند؟

دامنه بحث در رابطه با این دو سئوال بسیار وسیع است، تردیدی در این نیست که  دلایل بسیار متعدد و گسترده ای برای یافتن پاسخ به این دو سئوال وجود دارد، لذا در این نوشته تنها به موارد معینی اشاره خواهد شد.

در جهان بدون مرز کنونی با رشد جامعه بین المللی و گسترش منطقه گرایی، اساسی ترین دلایل در رابطه  با این دو سئوال را می توان تفاوت در وضعیت سیاسی- اجتماعی متفاوت در خاورمیانه و آمریکای لاتین، تصویر امروزین چپ برونمرزی ایران و چپ های آمریکای لاتین و در تفاوت های بارز چپ برونمرزی ایران و چپ های آمریکای لاتین در نوآوری سیاسی و مدل های توسعه  قلمداد نمود.

اوضاع سیاسی – اجتماعی خاورمیانه

خاورمیانه با اقتصاد تک محصولی ( دولتهای رانتیر) و ساختار های سیاسی عقب مانده امیری، خلیفه ای و ولایت فقیهی و بافت فرهنگی و مذهبی آن، عقب مانده ترین منطقه دنیا است. این منطقه  از یک سو به مرکز رقابت های قدرت های بزرگی مانند آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلیس و آلمان و از سوی دیگر به کانون رقابت  میان ترکیه، ایران، عربستان سعودی و قطر و… تبدیل شده است.

خاورمیانه منطقه ای است با چندین کانون متخاصم ، جنگ و فاجعه انسانی در سوریه، یمن و افغانستان، منازعه و زورآزمائی پیچیده بین شیعه و سنی، حضور باقی مانده تروریست های داعش در منطقه و رقابت ها و منازعات محلی و منطقه ای و بین منطقه ای، در یک کلام خاورمیانه منطقه ای است امنیتی.

بوزان متخصص مسائل امنیتی، در مورد منطقه خاورمیانه می نویسد: ” در خاورمیانه دوستی یک بازیگر با بازیگر دیگر، حتما متضمن خصومت با بازیگر دیگر است”.

خاورمیانه نه تنها کانون بحران است، بلکه در این شصت سال در خاورمیانه هفت جنگ روی داده است. همه بازیگران در منطقه در بی ثباتی قراردارند و دغدغه بقا خود را دارند. رویدادهای دو دهه اخیر در خاورمیانه، این منطقه را به کانون آشوب در دنیا تبدیل نموده است .

در منطقه  “آشوب زده” خاور میانه و شمال آفریقا در رابطه با توسعه سیاسی تنها کشور دموکراتیک در منطقه، اسرائیل است، کشور تونس را می توان در رده “دموکراسی های نوپای معیوب” قراردارد. “دموکراسی های انتخاباتی (محافظه کارانه)” ترکیه،  لبنان و مراکش در شرایط ناپایداری قرار دارند.

 دموکراسی از بیرون، در عراق و لیبی نیز به شکست منجر شده است. کشورهای الجزایر، مصر، کویت، اردن، مراکش و قطر جزء “اقتدارگرای نرم” و امارات عربی، بحرین، عمان، یمن، ایران، عربستان سعودی، سودان و سوریه را جزء “اقتدارگرای سخت” می توان رده بندی نمود.

در رابطه با توسعه اقتصادی، اسرائیل و قطر جزء کشورهای با “بازار آزاد پیشرفته” و امارات عربی، ترکیه، کویت، بحرین، “بازار آزاد” کشورهای عمان، اردن، لبنان، عربستان سعودی، تونس، الجزایر، و مراکش “بازار آزاد معیوب” و کشورهای ایران، مصر و عراق “بازار آزاد کاملاء معیوب” در یمن، لیبی و سوریه و سودان جنگ داخلی جایی برای بازار آزاد نگذاشته است.
منطقه “آشوب زده” خاورنزدیک و میانه و آفریقای شمالی بلحاظ ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی، بین المللی ترین منطقه جهان است. در منطقه خاورنزدیک و میانه و آفریقای شمالی ۶۵% نفت و ۴۵% گاز دنیا موجود است.
منطفه “آشوب زده” از نقطه نظر خرید و تجهیز به تسلیحات پیشرفته نظامی، سالهای طولانی است که در رتبه اول جهان قرار دارد. دور باطلی از رقابت برای خرید و تجهیز به تسلیحات پیشرفته نظامی در منطقه در جریان است.

توسعه و رونق اقتصادی در منطقه در درجه اول بستگی به قیمت نفت دارد. حتی با وجود قیمت بالای نفت از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۸۵ رشد و توسعه اقتصادی منطقه پایین تر از آسیای شرقی بوده است. از نقطه نظر ادغام در تجارت جهانی سهم منطقه چیزی بیش از ۴/۳ % از تجارت در جهان می باشد. صادرات عمده منطقه مواد خام و در درجه اول نفت و گاز است و دو سوم واردات کالاهای پیش ساخته اند.

اوضاع سیاسی – اجتماعی آمریکای لاتین

آمریکای لاتین یکی از ثروتمندترین مناطق جهان است. دو پنجم خاک آمریکای لاتین زیر پوشش درختان جنگلی قرار دارد. منابع عظیم نفت و معادن آهن، مس، سرب، روی، منگنز گنجینه های بزرگ آمریکای لاتین هستند.

در مقطع زمانی ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰، جوامع آمریکای جنوبی فرآیند توسعه شتابان اقتصادی را پشت سر گذاشتند. کشورهای آمریکای لاتین درآمد سرانه ای مثل کشورهای آمریکای شمالی داشتند، اما درآمد سرانه آنها در قرن نوزدهم تغییری نکرد درحالی که درآمد سرانه مردم آمریکا چیزی بین ۴ تا ۶ برابر گردید.

نوع رابطه آمریکای لاتین با همسایه بزرگ یعنی آمریکای شمالی نیز یکی از موضوعات پارادوکسیال است. از یکسو این کشورها، با سیاست توسعه طلبانه و سلطه گرانه آمریکا در منطقه مواجه هستند، از سوی دیگر اما نمی خواهند خود از بهره مندی از تکنیک و فناوری پیشرفته و همچنین عناصر مهم دموکراسی در آمریکا محروم نمایند.

آمریکای لاتین در پایان قرن نوزدهم میراث دار یک سنت لیبرالِ وابسته به قانون اساسی بود، که نتیجه آن شکل گیری نوعی از دموکراسی نخبگان بود.

 ویژگی مهم دموکراسی نخبگان در این بود که فعالیت های پارلمانی و انتخاباتی بیشتر معطوف به این می شود که کدام جناح یا ائتلاف از نخبگان باید حکومت کنند و چگونه حکومت کردن، اما اهمیت چندانی نداشت.

با رکود بزرگ اقتصادی، “دموکراسی از بالا” به لرزه درآمد و جای خود را به “دموکراسی از پایین” با قدرت رسیدن حکومت های مردم گرا درآرژانتین، برزیل و کلمبیا  داد.

دهه ۶۰ و ۷۰، دوران حکومت های اقتدارگرا در آمریکای لاتین بود. اواخر دهه ۷۰ و آغاز سال های ۸۰ ، تعییرات وسیعی با مبارزات اجتماعی در برزیل و پیروزی ساندنیست ها، در آمریکای لاتین شروع شد و در اواخر دهه ۷۰ حکومت های اقتدارگرا یکی پس از دیگری جای خود را به حکومت های منتخب مردم دادند.

 در عین حال اما با پیروزی “کولور” در برزیل و به قدرت رسیدن “چامورو” در نیکاراگوئه در دهه ۸۰، نئولیبرایسم مسلط در شیلی، در تمامی آمریکای لاتین گسترش یافت. نتیجه سیاست های نئولیبرالی تشدید فقر و نابرابری و همچنین کاهش رشد تولید ملی بود، از این رو دهه ۸۰ در آمریکای لاتین “دهه از دست رفته” نامیده می شود.

پس از پایان جنگ سرد، شاهد روی کار آمدن دولت های چپ گرا در این منطقه با انتخابات بودیم. قدرت گیری دولت های چپگرا در ونزوئلا، بولیوی، اکوادور و همچنین برزیل، آرژانتین و اروگوئه باعث تحول اجتماعی و رشد و توسعه اقتصادی گشت و با افزایش مالیات و حق اعطای امتیاز میادین استخراج وهمچنین ازسوی دیگر با سپردن مهمترین پروژه ها به بنگاه های دولتی، از میزان فقر و بیکاری تا حدودی کاسته شد.

عوامل منطقه ای و بین المللی، بحران اقتصادی، فساد در قدرت سیاسی وهمچنین قدرت اقتصادی و رسانه ای راست گرایان، باعث شکست های انتخاباتی پی در پی حکومت های چپگرا شد.

تحولات کنونی در دهه دوم قرن بیست یکم در آمریکای لاتین حاکی از آن است که راست گرایان و محافظه کاران نیز قادر به پاسخ گویی به نیازها و مطالبات مردم نیستند و ستاره اقبال آنها نیز رو به افول است و دوباره در آمریکای لاتین چپ گرایان به قدرت نزدیک می شوند.

ب- تصویر امروزین چپ برونمرزی

 تصویر امروزین چپ برونمرزی، حاصل تحولات ناشی از انقلاب ۱۳۵۷و خشونت، ترور وحشت فراگیر رژیم برآمده از این انقلاب، که منجر به زندانی، شکنجه و اعدام و یا تبعید اجباری هزاران نفر شد.

تصویر امروزین چپ برونمرزی، نتیجه بحران های داخلی، مقاومت در مقابل تغییر، عدم مقبولیت، خود مشغولی، پیری و تک جنسی (مردان) است.

تصویر امروزین چپ برونمرزی، تداوم رسوبات ذهنی و الگوهای رفتاری و فرهنگی گذشته، فقدان ذهن پرسشگر و نقادانه و همچنین ساختارهای سیاسی بسته و غیرمشارکتی است.

چپ برونمرزی در وضعیتی بحرانی و ناکارآمدی بسر می برد. از نظر ساختاری دچار نقض و اختلال بوده و نمی تواند کارکرد واقعی حزبی و سازمانی را ایفا نماید و دچار رکود سیاسی است. بخش اعظم توان این چپ نیز صرف مهار و کنترل درگیری ها و کشمکش های داخلی در آنها می شود.

مهمترین شکاف در چپ برونمرزی مربوط به سال های اول انقلاب است، درزمانی که بزرگترین سازمان سیاسی چپ درایران با بنیادگرایان اسلامی در غرب ستیزی یا به عبارت دیگر آمریکاستیزی هم صدا شد و در کنار آنها قرارگرفت. مشخصه ویژه این چپ ضدامپریالیست عناصر ضدمدرنیته، توسعه هراسی و بازگشت به گذشته است.

همه سایه روشن های سیاسی – نظری چپ برونمرزی دچار بحران های ناعلاج هستند، چپ سنتی هنوز مقلد راه سوسیالیسم قرن نوزده و بیستم است و قادر به درس آموزی از راهی که طی شده است، نیست و اندیشه و نوآوری سیاسی در این جریان، محلی از اعراب ندارد. بخش دیگر چپ برونمرزی یعنی چپ دموکرات نیز با پذیرش شکست ها، ناتوان در اندیشه و نوآوری سیاسی و فاقد  هرگونه بدیل و مدل های جدید مبارزاتی است.

فرو پاشی “سوسیالیزم واقعا موجود” و انقلابات ۱۹٨۹ در اروپای شرقی  باعث تشدید بحران های چپ برونمرزی شد.

کوشش برای  یافتن بنیان های نظری جدید، بدیل های جایگزین حکومتی و مدل های توسعه، در چپ برونمرزی ایران جایگاهی ندارد.

 با شکست مدل های توسعه در چارچوب “سوسیالیسم  واقعا موجود” که اقتصاد، دولت، حزب و جامعه را در بر می گرفت، چپ های ایران و بطورکلی خاورمیانه در این سه دهه اخیر فاقد هرگونه پروژه ای برای دگرگونی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه هستند. با شکست سوسیالسم عربی در مصر، سوریه و عراق و بطورکلی خاورمیانه و شکست آزمون های سوسیالیستی در جنوب آفریقا در آنگولا و موزامبیک، خلا بزرگی ایجاد شد.

 چپ های سنتی همچنان بر طبل برپایی سوسیالیسم می کوبند و چپ های دموکرات نیز فاقد هرگونه بدیل یا مدل های مشخص برای آینده هستند و به تکرارمداوم واژه سوسیالیسم به مثابه موضوع ارزشی سرگرم هستند.

پیدایش و توسعه “چپ نو” در آمریکای لاتین 

تصویر امروزین “چپ نو” در آمریکای لاتین، نتیجه تحولات عمیق تاریخی، حوادث دردناک، مشکلات، تعییرات و تعریف هویت جدید، به طور مشخص در دهه ۹۰ میلادی است.

دگردیسی “چپ نو” در آمریکای لاتین حاصل تغییرات درشرایط ساسی- اجتماعی داخلی این کشورها، یعنی گذار از حکومت های نظامی و دیکتاتوری به سمت سرمایه داری نئولیبرال بوده است.

 فعالیت چپ های آمریکای لاتین در دهه ۶۰ و ۷۰، در تمامی منطقه با شکست همراه شد، مبارزه چریکی در این قاره موفقیتی به همراه نداشت. کوبا با تحریم های گسترده بلوکه شد. تمامی جنبش های ناسیونالیستی، مردم گرا و انقلابی در این سال ها مورد سرکوب قرارگرفتند. حکومت ائتلافی “وحدت ملی” سالوادورآلنده نیزبا کودتای ارتش و راست گرایان به شکل دردناکی سرنگون شد. بخش بزرگی از آمریکای لاتین در این سال ها عملا زیر سلطه دیکتاتورها و راستگرایان قرار گرفت.

پایان سال های ۷۰ و آغاز سال های ۸۰ مصادف با تعییرات مهم در آمریکای لاتین بود. شروع مبارزات اجتماعی در برزیل و پیروزی ساندنیست ها را به عنوان دو نمونه می توان مثال زد.

بساط دیکتاتورها در دهه ۸۰ برچیده شد. با پیروزی “کولور” در برزیل و به قدرت رسیدن “چامورو” در نیکاراگوئه در دهه ۸۰، نئولیبرایسم مسلط در شیلی، در تمامی آمریکای لاتین گسترش یافت.

اگرچه فروپاشی شوروی ضربه بزرگی به کوبا بود، اما تاثیر این فروپاشی درچپ های کشورهای دیگر آمریکای لاتین در سطح ایدئولوژی و سیاست باقی ماند. به طور کلی می توان گفت که تاثیری که این فروپاشی برچپ ها در اروپا و سایر نقاط جهان داشت، اما در آمریکای لاتین این تاثیر بسیار محدود باقی ماند.

چپ ها در آمریکای لاتین در ابتدای سال های ۹۰ موفق به بازسازی سازمانی و آغاز فعالیت های سیاسی شدند. آگاهی و درس آموزی از شکست ها و همچنین یادگیری در تبعید، امکانات مثبتی برای آغاز حرکت بود.

چپ ها در کشورهای مختلف آمریکای لاتین، با شرکت در پارلمان های محلی و راه یافتن به مجلس، نفوذ خود را گسترش دادند. در برزیل، اروگوئه  و مکزیک چپ ها در پروسه آماده سازی خود در حکومت بودند.

در آغاز سال  ۹۰، قبل از فروپاشی شوروی، به ابتکار حزب کارگر برزیل بخش بزرگی از چپ های آمریکای لاتین در کنفرانسی شرکت کردند که منجر به “فوروم سائو پاولو” شد. حزب کارگر برزیل در انتخابات ۱۹۸۹ به ۳۰ میلیون رای دست یافته بود.

در این کنفرانس در رابطه با تناسب نیرو در سطح ملی و بین المللی، درس آموزی از تجربیات منفی و مثبت در گذشته، چگونگی مقابل با نئولیبرالیسم حاکم در آمریکای لاتین و راهکارهای همکاری با جامعه مدنی و جنبش  اجتماعی مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.

“فوروم سائو پاولو” اکنون مهمترین پلاتفرم سیاسی در آمریکای لاتین است، در فوروم های مختلف بیش از ۶۰ تا ۸۰  حزب و سازمان حضور داشته اند.

 تلاش بی وقفه چپ های آمریکای لاتین از اواخر سال های قرن بیستم تا کنون، برای یافتن بنیان های نظری جدید، بدیل های جایگزین حکومتی و مدل های توسعه همچنان ادامه داشته و دارد. یکی از مهمترین تلاش های چپ های آمریکای لاتین یافتن مدل های توسعه برای این قاره است.

دولت‌های جناح چپْ در آمریکای لاتین و درس آموزی چپ ایران

تجربه‌ زمامداریِ دولت‌های جناح چپْ در آمریکای لاتین حاوی درس های مهمی برای چپ ایران است. یکی از مهمترین این تجربیات  انتخاب مدل “نو- توسعه‌گرایی” توسط این دولت ها است.

مدل نو- توسعه‌گرایی، استراتژی  توسعه اقتصادی دولت های چپ در آمریکای لاتین بود. هسته اصلی این مدل در واقع نسخه‌ی به ‌روز‌‌رسانی‌‌شده‌ی صنعتی‌سازیِ متاخر بر مبنای تولید به جای استراتژی ‌ واردات ‌بود. هدف اساسی این مدل پایان دادن به وابستگی و احیای اقتصاد ملی بود.

ستون های اساسی مدل نو- توسعه‌گرایی: توقف و معکوس سازی روند خصوصی‌سازی، رشد بر مبنای تولید، احیای نقش دولت در بازتوزیع ثروت، گسترش خدمات عمومی در عرصه بهداشت، تغذیه و آموزش بود.
وابستگی فزاینده به استخراج منابع طبیعی برای کسب درآمد، یکی دیگر از ستون های استراتژی توسعه اقتصادی در مدل نو- توسعه‌گرایی بود، نتیجه آن  نیز وابستگی مطلق به صادرات مواد خام شد.

در واقع محور استخراجی‌ این مدل با عث نفوذ بیش‌تر سرمایه مالی در آمریکای لاتین، که نتیجه اش سلب مالکیت از دهقانان و اقوام بومی و شدت یابی فاجعه‌ی اکولوژیکی شد و از این طریق هزینه‌ ی رشد اقتصادی را بر دوش منابع طبیعی و اجتماعات روستایی قرار داد.

با وجود بهبود معنادار رفاه اجتماعی، دولت‌های جناح چپْ در آمریکای لاتین نتوانسته‌ اند تنش‌های ذاتیِ این مدلِ رشد اقتصادی را برطرف کنند.

یکی از مهمترین تغییرات ژئو-اکونومیکِ مرتبط با استراتژیِ رشد اقتصادی بر مبنای صادرات مواد اولیه، تقویت پیوند با چین بود. تجارت با چین نبز به خاطر تثبیت رشد مبتنی بر صادراتِ کالاهای اولیه و انتقال بسیار اندک تکنولوژی و فناوری های پیشرفته، نوع جدیدی از وابستگی را به دنبال داشت.

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=141872 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سعید
سعید
2 سال قبل

در صحبت های اقای فتاح پور این طور استنباط میشود که ایشان جامعه را طبقاتی نمیداند و تضاد طبقاتی در تحلیل هایشان جایی در تحلیل های سیاسی ندارد و همچنین ایشان پدیده ای به نام امپریالیسم و ویرانگری سرمایه های جهانی را باور ندارند و حتما برنامه ریزی سازمانهای امنیتی جهانی برای مردم خاورمیانه و ایران و امریکای لاتین را با ابزار تبلیغات و بحران سازی و جنگ و سرکوب را توهم توطیه میپندارند .
اگر از ایشان بپرسید که چرا همه کشورهای موسوم به سوسیالیسم دارای سطح زندگی پایین و حتی فقیرانه ای بودند لابد از اقتصاد بازار ازاد دفاع میکنند و اگر از ایشان بپرسید چرا کشورهای با اقتصاد ازاد دارای نابرابری فاحش هستند و محیط زیست را نابود میکنند حتما خواهند گفت باید منتظر ظهور حضرت مهدی باشیم تا بیایند و به مشکلات پایان دهند .

مانی فرزانه
مانی فرزانه
2 سال قبل

آقای هاشمی محترم
مطلب آقای فتاپور بحث انگیز بود و نیک میدانید که خوانندگان بی ربط و باربط در باره ی آن نظر دادند.
شما هم زحمت کشیدید و در باره نوشته او این مطلب را تهیه کردید. ولی به باور بنده چندان توفیری در روشن شدن موضوع نکرد.
شما بحث فتاپور را در دو مولفه یا سئوال به قول خودتان «فرموله» کردید:

[الف- چرا در آمریکای لاتین گروه های چریکی توانستند به “احزاب چپ گسترده کنونی” تبدیل شوند؟
ب- چرا “جنبش عمومی روشنفکری” و “فدائیان خلق” نتوانستند راهی برای “شکل دهی یک حزب نیرومند” پیدا کنند؟] (نقل از همین نوشتار آقای هاشمی)

شما در پاسخ به دوسئوال بالا بحث سیاسی خود را در ۵ بخش توضیح دادید:
[اوضاع سیاسی – اجتماعی خاورمیانه
اوضاع سیاسی – اجتماعی آمریکای لاتین
ب- تصویر امروزین چپ برونمرزی
پیدایش و توسعه “چپ نو” در آمریکای لاتین
دولت‌های جناح چپْ در آمریکای لاتین و درس آموزی چپ ایران]
(بر گرفته از نوشته آقای هاشمی)

هر کس می تواند در پاسخ به دوسئوال بالا از شیوه های دیگری استفاده کند.
به باور بنده مهمترین موضوع که شما در نظر نگرفته اید
عبارت ست از ؛
اول ـ اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران حداقل بعداز جنگ جهانی دوم تا امروز می باشد. این از بقیه مسائل مهم تر و نقش تعیین کننده داشته ست.
دوم ـ فرق حکومت ها در آمریکای لاتین و ایران
برای کوتاه شدن کامنت فقط به بخش دوم می پردازم:
در سال ۱۹۷۹/۱۳۵۷ همزمان با انقلاب ایران که به حکومت تمامیت خواه پادشاهی پایان داد.
حکومت سوموزا در انقلاب نیکاراگوئه توسط مردم به رهبری ساندینیستها سقوط کرد.
از ۲۲ بهمن ۵۷ حکومت تمامیت خواه جدیدی با دیکتاتوری مذهبی در ایران پایه های خود را محکم کرد که تا امروز بعنوان سخت ترین و مرتجع ترین حکومت جهان به بقای ننگین خود ادامه داده ست.
در ایران انتخابات ، مجلس ، قانون اساسی ، دولت و نهاد اجرائی ، قوه قضائیه ، نیروهای نظامی و… همه و همه در حکومت ولایت مطلقه فقیه ادغام شده ست و مردم هیچ یک از نهادهای اجتماعی نقش تعیین کننده و تصمیم گیرنده ندارند.
در آمریکای لاتین چنین نبوده و نیست و مرزی بین ساختار حکومتی با دولت ، مجلس ، قانون اساسی ، نهادهای اجتماعی و جود داشته و دارد. بعداز سوموزا نیز تا امروز بارها دولت های مختلف روی کار آمده و رفته اند. در شیلی نیز دولت نطاامی پینوشه کنار رفت. صد ها دولت در این ۴۳ سال در آمریکای لاتین عوض شده ست. در ایران چنین نبوده و نیست و همه چیز در حکومت و نهاد ولایت فقیه گره خورده ست.

نتیجه: بدون اغراق شرائط ایران استثنائی ست و بی توجهی به این امر و مقایسه میهن خود با این کشور یا آن کشور بدون تاکید بر نقش حکومت فاشیستی دینی بعنوان علت العلل ناکامی ها دانسته و نادانسته دور کردن حکومت از زیر ضربه های جنبش مقاومت مردم و مخالفان آن در این ۴۳ سال خواهد بود.
نیروهای چپ یکی از قربانیان این جنبش بوده ست
تا دین از حکومت جدا نشود میهن ما رها نشود و چپ ها نیز جائی برای فعالیت نخواهند یافت.

موشه دایان
موشه دایان
2 سال قبل

اسراییل تنها دولت دمکراتیک منطقه است!!!!!!!!!!!!!!!!
دادستان کل سابق اسراییل هفته قبل: با تاسف باید بگویم که کشورم امروز یک رژیم آپارتاید است.

سوسن
سوسن
2 سال قبل

آقای هاشمی، البته که بیشتر یادداشت شما مستنداتی بود در پاسخ به گفته های خام و رویائی آقای فتاپور، اما نباید ناگفته و نادیده گذاشت؛ تصویر پانارامای اکتوئلی که شما از چپ برونمرز ایران ترسیم نموده اید، بنظر من فوق العاده است.

من اجازه می خواهم به این تصویر، حاشیه ای بیفزایم: بر پسشانی فرهنگ استبدادی ما ایرانیان و از آنجمله جریانهای چپ نگاشته شده است: تقلید و تخریب. و بر این اساس روال عادی کار در نزد ما تقلید است و تخریب و چیزی با نام استقلال رأی و فکر و همچنین ساختن بسیار نادر و کمرنگ است. ما آدمهای “سازنده” نیستیم. بهمین جهت است که فعالین جریانهای چپ بیشتر شبیه کارگران ساختمانی هستند تا معماران و آرشیتکت ها. بخشی که همچنان زیر علم مارکسیسم-لنیمیسم سینه میزنند و بخش دیگر که بی کتاب مانده اند؛ سرگردانند که چه کنند. خلاصه-ی کلام آنکه هیچکدام موجد امکانات برای “تغییر” نیستند و خلاقیت در آنها جائی ندارد.  

peerooz
peerooz
2 سال قبل

با تشکر از جناب هاشمی که بجای شرکت در معرکه کامنت ها در پای مقاله جناب فتاپور, این گونه به نقد و بررسی پرداخته اند.

لطیف
لطیف
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

قسم حضرت عباس و دُم خروس؟!
شما که به اقرار خودتان«چیز زیادی درباره احزاب ایران در گذشته و حال و آینده آنها نمیدانم و هرگز “حزبی” نبوده و نیستم و خیال ندارم که در آینده ” با یه سرچ ساده،درباره گذشته و حال احزاب ایران به آگاهی نسبی” برسم» اگر اینچنین است که می گوئید،پس چرا درباره موضوعی که نسبت به آن شناختی ندارید،بیهوده سخن درازی می کنید،شما که به اقرار خودتان « من مقاله فتاپور را نخوانده ام» از موضوع مقاله فتاپور بی اطلاع هستید؛بنابراین ناگفته پیداست که وقتی شناختی از کلیت بحث ندارید،طبعا در قاب صورت خواهید ماند و کامنت های پای مقاله را درک و فهم نخواهید کرد و عدم درک و فهم بی خبری و آشفتگی ذهن تان را به حساب مچ گیری و درهم برهم بودن کامنت های ارسالی واریز می کنید و فارغ بال به مجلس بحث و گفتگوی دیگران انگ معرکه می زنید و از «مهدی هاشمی» بخاطر عدم شرکت در معرکه تشکر می کنید که این گونه به نقد و بررسی پرداخته اند؟!
الغرض.
هرچند بعید می دانم که توضیح منطقی درباره همین جمله «این گونه به نقد و بررسی پرداخته اند» داشته باشید؛با اینحال جهت گسترش بحث، ناگزیر از پرسشم؛لطفا بفرمائید که اولا منظورتان از «این گونه به نقد و بررسی پرداخته اند»چیست؛دوما فرق این گونه به نقد و بررسی پرداخته اند،با آن گونه به نقد و بررسی پرداخته اند در چیست؟!
پ.ن.
روز شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۰, ۱۹:۰۰ و روز یکشنبه, ٢۴ بهمن, ١۴٠٠, ١٨:۵٨ دو سوال طرح کردم که تا امروز که ٢۶ بهمن است پاسخی به سوالهای مطرح شده نداده اید؛اگرم داده اید،فتوکپی آن ثبت و سند برابر اصل نخورده است؟!
اگر پاسخی دارید،دقیق و مستند آن را طوری مکتوب کنید که بعدأ کارتان به پوزش و معذرت خواهی نکشد؛پاسخی اگر ندارید،رسما اعتراف و اعلام کنید و زین پس عضو هر معرکه ای نشوید و بیهوده سخن درازی نکنید؟
ختم کلام،حکایت ناتمام.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  لطیف

“کم گوی و گزیده گوی چون دُر”.
“به گمان من اگر برای “فعال سابق چپ” حاشیه نویسی کافی نیست بهتر است که طبق معمول در مقاله ای جداگانه به بررسی و نقد این نوشته بپردازد.”, از پاسخ من به کامنت جناب Sharifi به تاریخ شنبه ۲۳ بهمن, سه چهار روز پیش.

لطیف
لطیف
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

قافیه که تنگ آید،شاعر به جفنگ آید.

سُک سُک،بیا بیرون دیدمت از پس و پیش لُخت،می دانم توان پاسخگویی نداری،ولی دیگه چرا مغلطه می کنی و تُف سربالا میندازی و جلو قاضی ملق می زنی.
آخه این چیه نوشتی؛مگه دیروز بهت نگفتم:« اگر پاسخی دارید،دقیق و مستند و مستدل حرف بزنید»
مگه دیروز بهت نگفتم:«پاسخی اگر ندارید،رسما اعتراف و اعلام کنید و زین پس عضو هر معرکه ای نشوید و بیهوده سخن درازی نکنید؟»پس چرا بجای اینکه از درست و غلط رای و نظرت دفاع کنی و پاسخگوی گفتار و کردارت باشی،حسب معمول باز رفتی پشت سر جناب شریفی قایم شدی و نسنجیده و بی ربط حرف می زنی؛پس تو کی میخواهی بزرگ بشی و رو پای خود به ایستی.
می دونم «بنا به اعتراف* خودت»شخص بی اطلاع و کُند ذهنی هستی؛ولی این اعتراف از تو رفع مسئولیت نمی کند،بلکه جُرم ات را بیشتر می کند و باید پاسخی دهی که اگر بی اطلاع و کُند ذهنی،پس چرا برای رهایی از بی اطلاعی و کُند ذهنی ات کاری نمی کنی،پس چرا در هر معرکه ای که وارد می شوی،
بجای اینکه دائما از این و آن سوال کنی و ره بجویی و غلط و غلوط ذهن ات را حک و اصلاح نمایی،هی جابجا و نابجا حکم نسنجیده و بی ربط و بی جا صادر می کنی و زیر آبی میری و لایی میدی و از پاسخگویی طفره می روی؟!
الغرض.
این دُر و گوهر بی بدیل را نثارتان کردم تا بگویم:هر چند پاسخی به سوالهای قبلی ندادید،بااینحال ناگزیرم پرسش جدیدی طرح کنم واز شما بخواهم که دست بَدویت تاریخی و جهل و جزمیت اکتسابی تان بکشید ویه جو معرفت خرج مَن کودک و مَن والد و مَن بالغ تان بکنید وبا سه زبان بشین و بفرما و بِتمرگ توضیح دهید که اساسأ پاسخی که به کامنت جناب Sharifi دادید،چه ربط منطقی به سوالهای من دارد؛تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.
بجنب آقا که وَقت تَنگهِ،بِجنب که تا اینجای کار سه دَست عقبی،بفرمائید رو استیج،میکروفن روشن منتظر شماست،،حضار محترم لطفا کف بزنید!
ختم کلام،حکایت ناتمام.
* پیش جناب شریفی اعتراف کردی:« شخص بی اطلاع و کند ذهنی چون من با این همه “پریشانی بر سر پریشانی” نمیدانی جهت درک مطلب و نتیجه چکار بکنی.»

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  لطیف

“مردی نزد افلاطون حکیم آمد و گفت: در فلان مجلس، فلان شخص را دیدم که بسیار از تو تعریف می‌کرد.افلاطون بسیار ناراحت شد. به گونه‌ای که نشانه‌های اندوه از چهره‌اش دیده می‌شد. آن مرد به افلاطون گفت: ای حکیم، به چه می‌اندیشی؟ چرا غمگین شدی؟ افلاطون گفت: ناراحتی من برای تو نیست بلکه برای عمل خودم است. در این اندیشه‌ام که از سوی من چه کار جاهلانه یا گناهی سر زده که به نظر آن شخص نادان خوش آمده و آن را پسندیده است. از‌این‌رو از من تمجید می‌کند؛ زیرا تا کار جاهلانه نباشد، نادان آن را نمی پسندد و تا گناهی نباشد، به نظر گنه‌کار خوش نمی آید.”.

http://pajuhesh.irc.ir/note/index/show/+8926/type/story/key/

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

شباهت های جنبش فدایی به چپ های آمریکای لاتین پیش از انقلاب بسیار مشهود تر بود تا پس از انقلاب. و البته جنبش های چپ امریکای لاتین همگی لزوما چریک به معنای ایرانی ان نبودند و بیشترشان با بلوک شرق مرز بندی محتاطانه داشتند. ان مرزبندی یک بام و دو هوا وکم و بیش محتاطانه با احزاب برادر و به ویژه حزب کمونیست شوروی پس از ذوب شدن اکثریت در حزب توده به رهبری نگهدارپس از انقلاب کاملا از بین رفت. حتی با نگاهی اجمالی به تاریخ پس از سقوط شوروی میتوان به ترادف پارادوکسی اضمحلال بلوک شرق از یک سو و شکوفایی جنبش های دموکراتیک چپ در آمریکای لاتین پی برد. بر عکس در ایران سقوط و اضمحلال کامل حزب کمونیست شوروی که اکثریت عظیم چپ ایران به رهبری فدایی اکثریت و حزب توده را بلعیده بود به انشعابات متعدد و بی عملی نهااییشاان منجر گردید. 

 چپ های لاتین هیچ گاه ضدیت و مبازه با دیکتاتوری های آمریکای جنوبی را که به خاطر آزادی و دموکراسی مردم کشور هایشان بود قربانی مبارزه با امپریالیسم و امریکا ستیزی بی امان نکردند. اما در ابتدای ا انقلاب سنت امریکا ستیزی چپ ها در ایران به حدی نیرو و پتانسیل جمعاوری کرده بود که پس از گریز از مرکز جایی جزعبای ایت اله پیدا نکرد. چپی که از دیدگاه مردم تحت ظلم شیوخ مرتجع شیعه به نفرت انگیزی ازامریکا دامن زد اعتبار و حیثیت خود را برای همیشه از دست داد. 

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x