شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

به کدام برهه “درخشان” تاریخی روی می آورید؟ (سخنی با نادمان از انقلاب، و شیفتگان سلطنت! – بخش اول) – علی فیاض

الجزایری ها ضرب المثل بسیار عمیق و پر معنایی دارند. این ضرب المثل که گفتگویی است بین پدری با فرزندش، با زبانی ساده مشکلاتی را که اپورتونیست ها – فرصت طلب ها– با آنها...

الجزایری ها ضرب المثل بسیار عمیق و پر معنایی دارند. این ضرب المثل که گفتگویی است بین پدری با فرزندش، با زبانی ساده مشکلاتی را که اپورتونیست ها – فرصت طلب ها– با آنها درگیر هستند، نشان می دهد:  پسر: پدرجان بیایید ما هم خلعت شریفان به تن کنیم!  پدر: پسرم به خود بستن عنوان شریف، کار مشکلی نیست. اما باید کمی صبر کرد تا آنها که ما را می شناسند، سر بر زمین بگذارند!

الجزایری ها ضرب المثل بسیار عمیق و پر معنایی دارند. این ضرب المثل که گفتگویی است بین پدری با فرزندش، با زبانی ساده مشکلاتی را که اپورتونیست ها – فرصت طلب ها– با آنها درگیر هستند، نشان می دهد: 
پسر: پدرجان بیایید ما هم خلعت شریفان به تن کنیم! 
پدر: پسرم به خود بستن عنوان شریف، کار مشکلی نیست. اما باید کمی صبر کرد تا آنها که ما را می شناسند، سر بر زمین بگذارند!

ضرورت طرح این نوشتار

پیشاپیش در ضرورت این بحث یادآور می شوم که؛

کاملا آگاه هستم که مشکل اساسی و زیربنایی جامعه کنونی ما حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی است – و نه سلطنت – که بیش از چهل سال است، در جامعه ما وجود خارجی و عملی ندارد. در شرایط کنونی تمامی مباحث، گفتگوها و فشارهای سیاسی می بایست با تاکید بر حذف رژیم سرکوب گر جمهوری اسلامی از صحنه سیاسی کشور صورت پذیرد. مشکل اساسی و عمده جامعه ما رژیم حاکم است و نه محورها و طرح های سیاسی آینده ی دیگری.

با این همه، در چند سال اخیر با زمزمه هایی درباره سلطنت و پیام ها و نشانه هایی مبنی بر نقش رضا پهلوی (به ویژه اخیرا و با چند شعار درصد ناچیزی از تظاهرکنندگان، زیر عنوان “رضاشاه روحت شاد”) در فضای سیاسی کشور، که با استقبال سلطنت طلبان خارج کشور همراه بوده است، رو به رو شده ایم. البته در این میانه، برخی از روشنفکران، مبارزان و چپ های پیش از انقلاب که خود حتا در مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی و سرنگونی آن نقش داشته اند، علاوه بر اینکه پشیمان و “تواب” شده اند، به رضا پهلوی نیز – به عنوان یک سمبل “ملی” و همبستگی – روی آورده اند. و به ایشان رهنمود می دهند تا برخیزد و گامی فرا پیش نهد! هر چند که این رویکرد بیشتر به یک شو و تئاتر سیاسی – کمدی شبیه است تا بحثی نظری و تحلیلی – سیاسی.

چرا که به جای پرسش از خود، بررسی و تحلیل دقیق تاریخ معاصر، چرایی و چگونگی رسیدن سرنوشت سیاسی کشور به اینجا و عواملی که زمینه ساز آن بودند، دیگر بار به یاد دوران “باشکوه” سلطنت افتاده اند و بر این باور هستند که راه حل نهایی جامعه بازگشت به سلطنت است و نماینده و سخنگوی آن هم گویا رضا پهلوی است!

گویی تنها فرزند “شاه” بودن، به آقای رضا پهلوی مسئولیت رهبری جامعه را اعطا می کند! و بقیه شهروندان ایرانی، بیش از یک رعیت نیستند! ظاهرا ما ایرانی ها پس از صدها سال، دوباره به دوره قجر و دوران پیش از آن بازگشته ایم. و باز هم مثل همان دوران برای یافتن رهبر و مدیر مدرسه (کشور) به سراغ “رجال” الدوله ها و “رجال” السلطنه ها می رویم. گویی در این مملکت یک آدم عاقل بالغ هوشمند روشنفکر و برخاسته از مردم “عادی”! وجود ندارد و نخبگان سیاسی ما باز هم ناچارند بروند سراغ سلطنه ها و دوله ها..! چیزی که امروز با اشاره به لجن زاده های سران حکومت “جمهوری” اسلامی، از آنها به عنوان دارندگان ژن های ویژه یاد می شود.

و درست به همین دلایل است که عده ای که در بین آنها هم “چپ”های راست شده و هم راست های همیشه راست وجود دارند، دست به دامان یکی از همان بقایای سلطنه ها شده اند. و جالب این است که هیچ کسی هم از خودش نمی پرسد این “سلطنه” زاده ای – که البته دستش به هیچ جنایتی هم آلوده نیست – کدام تلاش و جان فشانی را در راه آزادی و دموکراسی برای مردم ایران انجام داده است؟ کدام سیلی و یا محرومیت را به خاطر آزادی تحمل کرده است؟ چه سرمایه ای را در این راه هزینه کرده است؟ و چه…   

کسانی که اینک به سلطنت و بازگشت به آن دل خوش کرده اند، بدون اینکه به روی مبارک خویش بیاورند که رژیم جمهوری اسلامی نتیجه و محصول طبیعی نظام سلطنتی است، سرنا را از سر گشادش می نوازند! تنها مراجعه به روزنامه های نیمه اول سال ۵۷ که پس از سال ها اختناق، خبرها و اطلاعاتی از درون نظام سیاسی سلطنتی برای خوانندگان منتشر ساختند، نشان می دهد که در درون آن نظام و زندان هایش چه می گذشته است.

خواندن تیترهای زیر، لابد برای ستایندگان رژیم سلطنتی و “تمدن بزرگ” و به گفته سر دسته شکنجه گران ساواک یعنی پرویز ثابتی که می فرمایند “همه نوع آزادی وجود داشت و آزادی سیاسی نیز به طور نسبی وجود داشت”، نشانه آزادی نسبی سیاسی و باعث افتخار بوده است! به چند تیتر خبری نظری می افکنیم:

“زندانیانی که به جرم کتاب خواندن و شرکت در جلسات محکوم شده بودند، آزاد خواهند شد.” اطلاعات، ۲۶ مهر ۱۳۵۷

“هفته آینده از زندان های سراسر کشور صدها زندانی سیاسی آزاد می شوند. زندانیانی که به جرم کتاب خواندن و شرکت در جلسات محکوم شده بودند، آزاد خواهند شد.” اطلاعات، ۲۶ مهر ۱۳۵۷

“امروز تایید شد که تعداد زندانیان سیاسی صدها نفر است و نتیجتا تعدادی که از این آزادی برخوردار می شوند، احتمالا بیش از هزار نفر خواهد شد.” اطلاعات، ۲۶ مهر ۵۷

“اسامی ۱۹۶ زندانی امنیتی که آزاد شدند. اسامی ۱۸۲ زندانی امنیتی که آزاد شدند.” اطلاعات ۲۷ مهر ۵۷

“زندانیان سیاسی تا ۳ روز دیگر آزاد می شوند.” اطلاعات، ۲۹ مهر ۵۷

“به فرمان شاهنشاه تا چهارشنبه ۱۱۶۰ زندانی سیاسی آزاد می شوند. ساواک ۶۰۰ تن از فعالین سیاسی دستگیر شده را آزاد کرد.” اطلاعات، ۳۰ مهر ۵۷

“به فرمان ملوکانه ۱۱۲۶ زندانی سیاسی پس فردا آزاد می شوند. به مناسبت چهارم آبان ماه میلاد مسعود فرخنده اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران تعداد ۱۱۲۶ نفر مورد عفو ملوکانه واقع گردیدند.” اطلاعات، ۱ آبان ۵۷

“شاهنشاه: باز هم زندانیان را آزاد می کنیم. باید اشتباهات گذشته را تصحیح کرد.” (!) اطلاعات، ۴ آبان ۵۷

اگر بیش از این ها به آمار رهایی زندانیان سیاسی اشاره کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهدشد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!
حال به این گفته های آخرین نخست وزیر منتخب اعلیحضرت قدر قدرت – آخرین تیر در ترکش بزرگ ارتشتاران، خدایگان شاهنشاه آریامهر – نیز با دقت توجه کنید:

بختیار: “شاه قانون اساسی را زیر پا گذاشته”. کیهان، ۱ بهمن ۵۷

بختیار: “اوضاع امروز نتیجه ۲۵ سال دیکتاتوری شاه است”. اطلاعات، ۱۴ بهمن ۵۷

***

راست است که می گویند آب که سر بالا می رود، قورباغه ابوعطا می خواند. حکایت بالا رفتن آب و آوازخوان شدن قورباغه، حکایت «دموکرات» و «آزادی» خواه شدن سلطنت طلبان و مشروطه خواهان ایرانی است. حالا که تشت رسوایی رژیم سرکوب گر ارتجاعی و ضد خلقی آخوندی از پشت بام بر زمین افتاده است، و زمزمه های فروپاشی و متلاشی شدن نه چندان دیر و دور آن گوش فلک را کر کرده است، شاه پرستان، نیز خودی نشان می دهند و مدعی می شوند!

این موضوع البته به نوبه خود تاسف بار و حیرت انگیز است، اما حیرت انگیز تر و حتی شرمگینانه تر تمایل برخی از مدعیان روشنفکری در نشان دادن علایق خویش به این جریان فرصت طلب می باشد. با این الطاف کریمانه – و البته «حکیمانه» – این نوع از روشنفکران، طرد شدگان آبروباخته، جانی دوباره گرفته، و با «میثاق» و “شورا” و “فرش” هایی پهن کرده در عرصه سیاست هایی تازه، اکنون به میدان بازگشته، طلبکارانه نسلی را که از ستم های دوران پادشاهی به جان آمده و در جستجوی جامعه ای به تر و سالم تر به مبارزه بر علیه بی عدالتی برخاستند و خواست اساسی آنها آزادی های سیاسی و عدالت اقتصادی و قضایی بوده، به سخره می گیرند و آنها را مقصر جلوه می دهند!

با چنین زمینه هایی، این روزها در پایگاه های خبری و اطلاعاتی اینترنتی فارسی زبان، از سوی سلطنت طلبان که برخی آنها را «پهلوی طلبان» می نامند، مطالبی به بحث گذاشته می شود که شاید تا همین چند سال پیش هیچ روشنفکر و مبارز آزادی خواهی که دل در گرو دموکراسی و رهایی مردم داشت، آنها را به جد نمی گرفت! در این مطالب عموما طلبکارانه، مخدوش و تحریف شده، علاوه بر اینکه تاریخ – و البته طبق معمول سنواتی! – دستخوش تغییر و دستکاری می شود و در نتیجه وارونه!، روشنفکران و مبارزان نیز بار دیگر به محاکمه کشیده می شوند! و محکوم به اینکه باید از شاه و رژیم دموکرات، پیشتاز، ترقی خواه و مدرن او پوزش بطلبند!


روشنفکران از شاه و رژیمش عذر خواهی کنند!

آری، اینک اما، به یمن «استحاله» برخی از مدعیان پیشین «چپ» و «روشنفکری»، و پشیمان و نادم شدن برخی از آنان، عوامل رژیم پیشین – و حتی کسانی که در تقویت سانسور «شاهانه» نقشی غیر قابل انکار داشته اند – ناگهان قد برافراشته و طلب کارانه، شریف ترین، فداکارترین و از جان گذشته ترین فرزندان آزادی خواه این سرزمین دربند را آماج حملات خویش قرار داده اند. به زعم اینان، این روشنفکران، مبارزان، جوانان، و توده های مردم بوده اند که باعث افتادن ایران به دوزخ آخوندها شده اند. و این مردم، مبارزان و روشنفکران بوده اند که با هدایت کارتل ها و تراست های نفتی و رادیوی «بی بی سی»! ایران را به چنین سرنوشت شومی دچار کرده اند. مردم، مبارزان، مجاهدان و روشنفکران بوده اند که در توطئه بیگانگان برای توقف «تمدن بزرگ» و مدرنیزاسیون رژیم پهلوی سهیم و شریک شده اند. و… و…

با چنین نگاهی، هیچ تعجبی ندارد اگر این نوع از «روشنفکران» با توجه به «خدمات» پهلوی ها، دوباره دست دوستی و ائتلاف به سوی آنان دراز کنند و خواهان عذرخواهی از آنان شوند. در این تحلیل ها، ما اصلا هیچ رد پایی از رژیم سلطنتی آریامهری نمی بینیم و نقش آن در سیر تحولات اجتماعی. و جالب این است که در این تحلیل ها و دیدگاه ها، ناگهان هم خود شاه را معصوم و بی گناه می یابیم، هم حکومتش را و هم ساواک و سلطه دوزخی اش را!

اما روشنفکران، مبارزان و مخالفین رژیم شاه که به زعم این خانم ها و آقایان باعث حاکمیت خمینی شده اند، چرا باید از پهلوی ها و رژیمشان پوزش بطلبند؟

از فحوای کلام این “قضات” محترم چنین بر می آید که مجاهدان، مبارزان، روشنفکران، جوانان و توده های میلیونی مردم که با آمدن به خیابان ها محمدرضا پهلوی را از اریکه قدرت به زیر کشیدند، باید از این پوزش بخواهند که:

– چرا کتاب – آن هم از نوع «ممنوعه»اش – را می خواندند؟

–  چرا به اختناق – که گویا هیچگاه وجود نداشت! – اعتراض کردند؟

– چرا همچون عوامل گرداننده رژیم پهلوی در مقابل شاه کرنش نکردند و کور و کر نشدند؟

– چرا سعی کردند همچون روشنفکران جوامع پیشرفته بشری، به نقد ساختارهای سیاسی و فرهنگی جامعه بپردازند؟

– چرا به دستور بیگانگان!!! خود را به زندان افکندند!؟

– چرا به دستور استعمارگران خود را در معرض شکنجه قرار دادند!؟

– چرا به دستور دشمنان مملکت از رژیم شاه دعوت به عمل آوردند تا آنها را اعدام کند!؟

– چرا آنها تا سال ۵۷ در «ضیافت شاهانه» در زندان ها به استراحت پرداختند و ناگهان با «شورش» مردم، آن هم با توطئه هایی از پیش طراحی شده! به طور دسته جمعی (هزاران نفر) از زندان های سراسر کشور بیرون آمدند تا رژیم شاه را بدنام کنند!؟ (۱)

– چرا آنها شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر برگزیده شاه را وادار کردند! تا اعتراف کند که انقلاب مردم نتیجه ۲۵ سال دیکتاتوری شاه بوده است!؟ (۲)

– چرا آنها باعث شدند تا خود شاه شاهان، به انقلاب مردم اعتراف کند؟! (۳)

و… چراهای بی شمار دیگر!

طبیعی است که اگر شرایط قبل از انقلاب اینچنین بوده باشد و انقلاب نیز نتیجه توطئه بیگانگان، همه باید از گذشته خود انتقاد کنند. و نیز رسما اعلام نمایند که اگر اینک می توانستند به سال ۵۷ باز گردند، یک «نه» بزرگ به انقلاب می گفتند!! و با مشت های گره کرده خود جلوی چرخ دنده های تاریخ می ایستادند، و آن را از حرکت باز می داشتند و نسبت به آن چه که داشتند نا شکری نمی کردند!

واقعیت اما چیز دیگری به ما می گوید.

وضعیت اقتصادی!

برخی از نسل دوم و سوم پس از انقلاب که تنها تصویر زیبایی که از آن زمان دارند، از طریق تلویزیون هایی چون  “من و تو” است که بر آنان عرضه می گردد، و آن هم این که از آن همه مشکلات و گرفتاری های مردم، تنها فیلم های پر از “خوشی” و شادی پولداران و درباری ها نشان داده می شود و اینکه آزادی پوشش بانوان را به رخ بیننده خود می کشند، دیده می شود. این گروه از نسل دوم و سوم پس از انقلاب، که کمترین فشاری را در آن زمان لمس نکرده است – چون هنوز متولد نشده بود – نه فشار بر نسل جوان منتقد و اندیشمند آن روزگار را دیده است، نه گدایانی که در پیاده روهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ دست دراز کرده از رهگذران تکدی می کردند، نه کارگران بیکار مملو در قهوه خانه ها را و نه … فقر حاشیه نشینان آن زمان را، چشم و گوش خویش را به جشن های دوهزار و پانصد ساله و مستندهای تلویزیون من و تو دوخته و با تخیلات و اوهام خویش سرگرم است! اما آنها که هم اکنون شصت هفتاد سال سن دارند، به ویژه مردم جنوب حتما به یاد می آورند که در روستاها چه وضعی داشتند. نه جاده ای، نه برقی، و نه…

آیا نباید از بقایای رژیم قبلی این پرسش ساده را مطرح کرد که چرا اکثر نوجوانان و جوانان روستایی جنوب ایران، راهی کشورهای شیخ نشین حاشیه خلیج فارس برای دریافت کار و درآمد می شدند؟ و برخی که سنشان بیشتر بود و زن و فرزند داشتند، یک سال، بیشتر یا کمتر دوری از زن و فرزندانشان را تحمل می کردند؟ آیا اینها مربوط به همان دوره “طلایی” رژیم پیشین نیست که برخی مدعی هستند، اگر استبداد سیاسی بود، لااقل وضع اقتصادی مردم خوب بود؟ اگر یک تحقیق درست اقتصادی و آماری نسبت به وضعیت طبقات تهیدست و محروم آن زمان به دست داده شود، آنگاه می توان وضع اقتصادی مردم را بهتر تشریح کرد. البته که طبقه متوسط در حال گسترش بود، و البته که درصد زیر خط فقر در مقایسه با رژیم کنونی قابل مقایسه نبود و نیست، اما جمعیت کشور هم در آن زمان بیش از ۳۶ میلیون نفر نبود. اسدالله علم – وزیر دربار- در کتاب خاطرات خود، درآمد یک ساله نفتی ایران را هزار میلیون دلار برآورد می کند. با این حال حلبی آبادها، کپر نشینان و زاغه نشینان در حاشیه شهرهای بزرگ غیر قابل انکار بودند. همانطور که پیش تر یادآوری شد، بسیاری از نوجوانان و جوانان – به ویژه در جنوب – باید برای انجام کارهای پست با کارگران هندی و پاکستانی در کشورهای شیخ نشین عربی به رقابت برمی خواستند و سال ها دوری از پدر و مادر و خانواده را تحمل می کردند. در کدام کتاب و نوشته، به نسل کنونی این شرایط یادآوری می شود؟  

ادامه دارد

https://akhbar-rooz.com/?p=142053 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

19 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Dr. Behrouz Khosrozadeh
Dr. Behrouz Khosrozadeh
2 سال قبل

آخه این تحلیل آبکی و سطحی در‌شان “اخبار روز” نیست…. آقا، شما همین چند سال پیش در تجلیل از ادولف هیتلر نوشتی که ایشان (هیتلر فاشیست) به فرانسه و انگلستان حمله کرد و انگلستان و فرانسه به کشور‌های ضعیف. آدم حوصله داشته باشه ورق بزنه صفحه فیسبوک شما پیدا میکنه. اگه آدم سرشناسی بودین بابت همین پست مواخذه میشدن در سوئد یا سویس عزیز!

امید
امید
2 سال قبل

با درودها، مقاله خوبی بود. یکی از صدها نمونه چپ های شرمگین و روشنفکران نادم جناب “ابوالفضل محققی” است که در مقاله ای رسما به تعریف از سلطنت پرداخت و رضا پهلوی را تنها شانس یا محور اتحاد مردم در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی معرفی کرد. بعداز انتقادم ایشان لطف کرد و بلافاصله مرا بلاک کرد! محققی که مقالاتش مرتبا در سایت به پیش متعلق به حزب چپ (فداییان خلق) منتشر میشود فقط یک نمونه از افرادی است که به دنبال تعمیر و حفظ نظام سرمایه‌داری هستند و اگر بخواهیم نام ببریم متاسفانه مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. فقط آرزو می کنم که این حضرات با این اخلاق ضددمکراتیک در فردای جمهوری اسلامی کاره ای شوند که پوست از سر مردم و منتقدان خود خواهند کند.

شهرام منصفی
شهرام منصفی
2 سال قبل
پاسخ به  امید

این که موضوع جدیدی نیست.
بسیاری از رهبران مشروطه که از اعدام های زمان محمد علی شاه فرار کردند. بعداز پناه بردن به کشور های دیگر با حوادثی که در جهان و ایران روی داد ، بمرور و دلایل مختلف مردم و اهداف مشروطه کنار گذاشتند و به اشکال مختلف به کارو زندگی ادامه دادند کسی نمی تواند ایرادی بگیرد.
فعالیت سیاسی کاری ست داوطلبانه و همه دنبال آن نمی روند هزینه ی بالا دارد و هزاران نفر در این راه از جان گذشتند.

اما !! حساب آنها که با آرمانهای انسانی ، آزادیخواهانه شروع کردند و به دیکتاتور ها و ارتجاع پیوستند جداست و نمی توان از آن گذشت و سکوت کرد.
به مثل سید حسن تقی زاده انقلابی صدر مشروطه بعداز فرار از ایران و جنگ جهانی اول بتدریج از آرمانها ی گذشته فاصله گرفت .به باند رضاخان میرپنج پیوست و در زمان محمد رضاشاه سناتور انتصابی گردید وبه دیدار نیکسون رئیس جمهور آمریکا هم رفت.

این موضوع در مورد نیروهای چپ ( به مثل توده ای ها) نیز دیده شد .
منظور جدائی و تغییر مواضع انسانها نیست . بحث ما فقط پشیمانی از آرمانها راستین و انسانی ست و روی آوردن به ارتجاع و دشمنان مردم ست.
البته در باره ی این موضوع آنقدر اختلاف نظر هست که در کمال شگفتی می بننیم که هنوز بسیاری در آمریکا و جهان برای نازیسم و فاشیسم «تجلیل » می کنند یا برای دیکتاتور هائی چون استالین تعظیم می کنند و برای جنایتکاران ولایت فقیه دعا می کنند و حتی به اسم «چپ » در خارج از کشور از آن دفاع می کنند. طرفداران حکومت پادشاهی هم در این میان بیکار نیستند .
البته این موضوع در خارج از کشور بیش از داخل جلب توجه می کند.

ایرانی
2 سال قبل

لطفا بخش دوم را هم زودتر بگذارید. تیتر روزنامه ها در مورد ازادی زندانیان سیاسی بجرم کتاب خواندن بسیار جالب بود. نمی دانستم

علی
علی
2 سال قبل

فیاض عزیز نکو گفتی و فتح باب خوبی کردی؛
حرکات شاه دوستان و شاه پرستان و یا هرنامی که برآن گذاشته شود حبابی بیش نیست که خود نمایی می کند و سریعا می ترکد، دربطن جامعه و به ویژه بدنه فعال و مطالبه گر جامعه که فرصت تشکل یابی پیدا کرده و مطالبات خود را با صدای بلند فریاد می زنند، برای این گروه ها جایی نیست. تشکل های مطالبه گرانی که همه روزه درحال تحصن، اعتصاب، تظاهرات و… هستند مانند معلمان، کارگران، بازنشستگان، پرستاران و… ضمن بیان خواست های صنفی خود، به آرامی خواست های سیاسی را هم در دستور کار خود دارند و تاکنون توانسته اند حاکمیت را به عقب نشینی هایی نیز وادارند(اگرچه به کندی ولی پیوسته و استوار و مصمم).
اگر به شعار ها و خواسته های این تشکل های فراگیر دقت شود، خواهیم دید که درهیچ یک از گرد همایی های این تشکل ها جایی برای شعارهای انحرافی ازنوع سلطنت طلبی شنیده نمی شود. به عبارت دیگر تعمیق مبارزات مردم خود به خود نگرانی از افتادن کشور در دام دیکتاتوری دیگری از نوع سلطنت طلبی و یا هر نوع دیگر دیکتاتوری را از بین می برد.

مجتبی
مجتبی
2 سال قبل

آقای فیاض تجب می کنم!
آیا شما که به نظر می رسد صحنه عمومی چامعه ایران را می شناسید، هنوز بزرگترین و مهمترین حزب ایران را نمی شناسید؟
حزب باد! امروز باد از اینور می وزد و مُد روز و ملاک روشنفکری، تکریم و تعظیم خدمت اعلیحضرت است.

عبدالرحمن
عبدالرحمن
2 سال قبل

اقای فیاض شما توانائی شنیدن و انتقاد غیر از عقیده خودتون ندارید چگونه از دیگران انتقاد میکنید
مطلبی که نوشتم تایید نکردید و در صفحتون انتشار ندادید
ایا این نشانه ضعف و دوگانگی شما نیست .
لطفاً ملت ایران را به حال خود بگذارید

عبدالرحمن
عبدالرحمن
2 سال قبل

تحلیلی بسیار سطحی و عاطفی و عامیانه و به دور از انصاف سیاسی ، مرحله تاریخی سلطنت که پس از بدترین شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در زمان قاجار و سپس جنگ جهانی دوم ایران در قهقرای بیسوادی و کشوری شپش زده تبدیل کرده بود و اگر اقتدار رضا شاه و سپس توسعه عمرانی و صنعتی محمد رضا شاه نبود هنوز باید در گودالهای گندی باید جزامیها را دفن میکردیم ، شما جزء خالی لیوان را به ما نشان میدهید و از ۱۰۰۰ و یا اندکی بیشتر زندان سیاسی که قربانی احساسات احزاب و تفکرهای چپ و راست بودهاند کد میاورید غافل از اینکه نتیجه انقلاب ۵۷ در هر سلولی هزارها نفر دربندند و ملیونها آوره نه تنها به قول شما در کشورهای شیخ نشین بلکه در بدترین شرایط در کشورهای دیگری زندگی میکنند و روزانه بخاطر فرار از نظامی که نتیجه همین غوغاء و انقلاب بوده جسدهای بیروح ایرانی نصیب ماهیان دریا میگردد .
روند رشد صنعتی و عمرانی و ازادیهای سیاسی باید در ظرفیت مکان و زمان قرار داد تا نتیجه مطلوب گرفت و همین تصمیم عجولانه و غیر حسابی کشوری آزاد و در حال پیشرفته را به دست کسانی سپرد که ایران را به قرون وسطاء بر گرداندند ، مگر نه همین نتیجه عجولانه و غیر پیش بینی شده قشر باسواد و گروههای چپ و راست و احزابی که از نظام سر نگون شده شوروی سابق تبعیت میکردند بوجود آمد چیز دیگری هم بود ؟!
حق ایران و ایرانی خیلی بالاتر و بیشتر از این است که در حال حاضر میبینیم و این چیزی جزء پدیده غیر حساب شده انقلاب ۵۷ نبود که کشوری در حال رشد را با همکاری قشر جوان تحصیل کرده ولی بی تجربه به اخوندهای ازتجاعی تحویل داد و کشور را به قهقراء برد .
در گرفتن ژست انقلابی و صحنه واقعیت زندگی فراغی بس عظیم است که باید پر شود این پیمانه تا مستی حاصل گردد .

علی فیاض
علی فیاض
2 سال قبل
پاسخ به  عبدالرحمن

هموطن عزیز، جناب عبدالرحمن!
نخست اینکه من فقط یکی از ده ها نویسندگان سایت با ارزش اخبار روز هستم. هیچ مسئولیتی هم در مدیریت اخبار روز ندارم و در حد یک همکار و گاها نوشتن مقاله ای در اینجا حضور دارم. این دوستان زحمت کش و مسئول سایت هستند که دیدگاه های دیگران را پس از بررسی منتشر می کنند. پس اینکه شما نتیجه گرفته اید که من از دیگران انتقاد می کنم و خود انتقادپذیر نیستم – لااقل در این رابطه – درست نیست. من در فیسبوکم دوستانی دارم که حتا توهین هم روا می دارند و من حذف نمی کنم. با وجودی که فیسبوک یک فضای کاملا خصوصی است.
مورد دیگر اینکه اگر بنا به مقایسه باشد، خب خیلی از کشورها را می شود با یکدیگر مقایسه کرد. و دیگر اینکه شما چرا تحولات و پیشرفت های ایران را به حساب رضاشاه و محمدرضاه شاه می گذارید؟ آغاز تغییر و تحولات جامعه ایران از دوره مشروطه کلید خورد. قانون اساسی، مشروطه و مجلس نمایندگان نه در دوره پهلوی ها که در دوره مشروطه به وجود آمد. فراموش نکنیم که رضاشاه مجلس را طویله می نامید و در دوره پسرش هم نمایندگان مجلس فرمایشی بودند. به علاوه محمدرضا پهلوی مگر نگفت حزب فقط رستاخیز، و هرکس نمی خواهد پاسپورتش را بگیرد و برود؟ همین که حالا مد شده جوجه بسیجی – مجری های تلویزیون رژیم هم همین جملات را تکرار می کنند؟ از سوی دیگر، مگر شعار حزب فقط رستاخیز با شعار حزب فقط حزب الله چه تفاوت ماهوی با هم دارند؟ و نمی دانم چرا در این کشور هر اتفاقی که می افتد، مسئول آن را روشنفکران قلمداد می کنند؟ می توانید به من بگویید که حکومت ها در این وسط چه کاره بودند؟ و نقش خود رژیم محمدرضاشاه که همه اهرم قدرت را در دست داشت، در این “فاجعه” – به زعم شما – چه نقشی داشت؟ و آیا اساسا نقش و یا مسئولیتی هم برای آن رژیم قائل هستید؟ البته که جنبه های مثبت آن رژیم هم به جای خود محفوظ است! در ضمن آیا اشاره به شرایط و فاکت های موجود، عامیانه، سطحی و عاطفی است؟ به نظرم برای درک اینکه چرا انقلاب روی داد، فقط کافی است به روزنامه های نیمه اول ۵۷ و یکی دو ماه بعدش مراجعه کنید. اعتراف به فساد، بی عدالتی و … از زبان شاه و اطرافیانش. این روزنامه ها را که ما امروز چاپ نکرده ایم.

م. خرسندی
م. خرسندی
2 سال قبل
پاسخ به  عبدالرحمن

شما آب به آسیاب دیکتاتور های حاکم میریزید
اگر می پرسی : چرا ؟

می گویم : برای اینکه دیکتاتوری دیکتاتوری می آفریند .
فقط یک ذره و یک تلنگر به برخورد تجارتی و عامیانه ات زده باشم. چند نکته یاد آوری می کنم
تا بدانی پهلوی ها «نوبر بهار» بودند .معلوم نبود بر اساس کدام اصل و نسب بادیگران سلوک نداشتند.
بهر صورت متفقین بساط رضا شاه را جمع کردن و مردم دکان محد رضا شاه را تحته کردند.
هیچ فکر کرده ای که در اردن هاشمی و در مراکش دوستان شاه هنوز از حمایت جهانی برخوردار هستند. ولی پهلوی ها حتی موجب ناخرسندی قدرت هائی که به آنها قدرت دادند شدند مردم که جای خود دارند.
بهر صورت حکومت و کشور داری در قرن بیستم و بیست ویکم کار یک نفر نیست . در انگلستان ، اسپانیا ، دانمارک ، نروژ، هلند ، سوئد و… ملکه و شاه در تصمیم گیری و قانون گزاری نقشی ندارند و با احترام در کاخ های خود زندگی می کنند. ولی پهلوی ها نه فلسفه ی مشروطه را فهمیدند و نه حکومت های مشروطه سلطنتی در جهان را درک کردند شدند همه کاره کشور و سرنوشت آنها نمی توانست بهتر از آن شود. ودشان خواستند اولا نباد در حاکمیت دخالت می کردند .ثانیا چرا همه کار ها را قبضه کردند که به انفجار منجر شد جز شاه و حامیان او در ۲۵ سال حکومت آریامهری کسی نقش چندانی نداشت. البته ایران اولین حکومت پادشاهی نبود که فروپاشید:
ـ بوربون های فرانسه هنوز عزادار سقوط ماری آنتوانت و لوئی شانزدهم در انقلاب کبیر فرانسه هستند. دلشان بعداز چند قرن از انقلابیون فرانسه خودن ست!
ـ طرفداران تزار و خانواده ی رومانف هم همینطور ولی چرا استالین دیکتاتور بزرگ آمد و مرد و امروز هم مافیای پوتین ..ولی با فحش دادن به بلشویک ها و لنین و مافیای پوتین تزار را بر نمی گرداند !!
مگر مردم روسیه خُل و و چل باشند!!
ـ در اوج ترس و نکبت هیتلر و موسولینی در سراسر جهان، سلطنت طب ها آلمان خیال می کردند که قیصر آلمان ویلهم دوم که در تبعیدگاه هلند زیر نظر اشغالگران آلمان و اس اس و گشتاپو زندگی میکرد دوباره به تاج و تخت میرسد. چنین نشد آلمان بعداز جنگ جهانی دوم دموکراتیزه شد.
خنده دارست که نئو نازی ها امروز برای ایجاد حکومت نژاد پرست «آریائی» در آلمان جنایت می کنند!!
حالا حکایت شاهپرستان ایرانی ست که خیال می کنند با وجود حکومت فاشیستی مذهبی ولایت فقیه . می توانند بی لیاقتی خود را در ۲۵ سال حکومت آریامهر توجیه کنند. حکومت شاه که راه رشد نیروهای اجتماعی را بست. علاوه بر اینکه دگر اندیشان امکان فعالیت سیاسی و صنفی نداشتند. حتی احزاب حکومتی مردم ، پان ایرانیست ، ایران نوین هم هیچ کاره بودند و در سال ۵۷ در بحران سیاسی مات و گیج و فراری !!

با این کارها حکومت ملاها کنار نمی رود. تا زمانیکه شما از دیکتاتور ها گذشته دفاع می کنی فاشیست ها حاکم جری تر می شوند. برای از بین بردن دیکتاتوری باید هر نوع دیکتاتوری را بدون قید و شرط محکوم کرد و ریشه ی آن را در جامعه خشکاند تا بازسازی نشود.
شما آب به آسیاب دیکتاتور های حام میریزید

آبان
آبان
2 سال قبل

درود براستادعلی فیاض گرامی که این تحلیل عمیق و وسیع و روشنگرانه و استدلالی را ارائه داده اند. جامعه ما به چنین نویسندگان و مقالاتی احتیاج مبرم دارد
امیدوارم بیشترو بیشتر بنویسید و حقایق اجتماعی دوران اخیر ایران را تشریح کنید و ساواکی های بسیجی که حقایق تاریخی ملت ایران را وارونه نشان می دهند را رسوا سازید.
با سپاس فراوان

شورش محی
شورش محی
2 سال قبل

در انقلاب ایران نه چپ ها و نه راستها نتوانستند راهکار و برنامه خود را در قالب یک اپوزوسیون به مردم نشان دهند، نتوانستند شخصیتی کاریزما د ر میان مردم نشان دهند.بلکه خواستند خود را با توسل به مذهبیون به بالا بکشند. همانند ملی گرایان.

شیوا نزهتی
شیوا نزهتی
2 سال قبل
پاسخ به  شورش محی

انقلاب ایران محصول ۲۵ سال ممنوعیت فعالیت های صنفی و سیاسی و سرکوب سیستماتیک انواع فعالان فکری ، اجتماعی و سیاسی بود. در بحران ۵۵ تا ۵۷ حتی صاحب منصبان حکومت که ۲۵ سال همه کاره و هیچ کاره بودند نتوانساند به داد رهبرو سرور حکومت برسند. اگر کمی به عقب برگردید ایران دارای انواع سیاستمدار چپ و راست و میانه و مذهبی و.. بود.
چگونه قبل از کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چند حزب راست و چپ و میانی وجود داشت ؟
چطوری سیاسیون غیر حزبی بنام منفردین می توانستند در انتخابات مجلس شرکت کنند؟
حتی حزب توده در مجلس نماینده داشت .
آیت الله کاشانی و مذهبی ها هم در مجلس بودند.
به ترکیب دولت ملی دولت مصدق هم مراجعه کنی تنوع وزراء را خواهی دید.
ده ها سیاستمدار با عقاید مختلف حتی انگلوفیل در مجلس حضور داشت .
طرفدراران دربارهم بودند .
اگر از حزب توده بلدشان می آمد چرا همه جا را تعطیل کردند؟ دروغ بزرگ خائنان به مصالح مردم و کشور !!

ولی با وجود تمام آن تنوع امکان اجماع و به مثل تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت ایران وجود داشت که به جنبش ملی تبدیل شدو در نوع خودش انقلابی پارلمانی و جهانی بود.
ایران بعداز تبعید رضاشاه تا کودتای ۲۸ مرداد مهمترین شاهد و سند تاریخی ست که در ایران می رفت حکومت مشروطه سلطنتی بعداز جنبش مشروطه نهادینه گردد.
کودتای استعماری ۲۸ مرداد با تمام قدرت این پروسه ی اجتماعی و تکاملی را در ایران متوقف کرد.
همه ی قدرت به اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران واگذار شد.
بدیهی بود که در بحران ۵۷ همه در کنار گذاشتن او نا ننوشته همراه شدند ولی نیروهای مذهبی با مسجد و منبر تنها نهاد سراسری و آزاد بود که به جای احزاب راست و چپ و رقابت های سالم پارلمانی به شکل عقب مانده و مبتذل قدرت را از حکومت پادشاهی گرفت.
صاحبان قدرت در جهان و منطقه و ایران از این انتقال راضی بودند .
در کشوری که انتخابات نهادینه نشده بود و ۲۵ سال تعطیل شد . بدیهی بود که بغیر از ملاها و مکلاهای مذهبی نیروهای دیگر گمنام بودند و با توصیه خمینی و پیش نمازها حجازی نامی در انتخابات مجلس اول با بیش از ۲ میلیون رای نفر اول در انتخابات تهران شد. فاجعه و عقب گردی بود در کشوری که پشتوانه مجالس قبل از ۲۸ مرداد را داشت .
حکومت ها و دولت ها وظیفه دارند شرائط جامعه را برای فعالیت های اجتماعی داوطلبانه و آزادانه آحاد جامعه فراهعم کنند .ولی مردم ما بیش از ۷۰ سال ست که از چنین حکومت ها و دولت ها محروم بوده انددر عوض سرکوب و زورگوئی تا دلتان بخواهد وجود داشته ست.
روسیاهی می ماند برای خودکامگان حاکم .
موفق باشید

علی فیاض
علی فیاض
2 سال قبل
پاسخ به  شیوا نزهتی

ممنون از توضیحات منطقی تان

جلال
جلال
2 سال قبل

درود فراوان بر شما.جانا سخن از زبان ما می گویید.خسته نباشید و دست خوش.

علی فیاض
علی فیاض
2 سال قبل
پاسخ به  جلال

از لطفتان سپاسگزارم

هومن دبیری
هومن دبیری
2 سال قبل

جناب فیاض گرامی ،
درست گفتید و من هم با شما همراهم که باید قبل از هر چیز این نکته را یادآوری کرد : «کاملا آگاه هستم که مشکل اساسی و زیربنایی جامعه کنونی ما حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی است – و نه سلطنت – که بیش از چهل سال است، در جامعه ما وجود خارجی و عملی ندارد.»
بهمین دلیل باید در بحث های رسانه ای خارج از کشور خیلی جدی از شاهدوستان ، شاهپرستان ، پهلوی پرستان ، شاه الهی ها و.. با هر درجه ای از تعصب ،عادت ، دنباله روی و هر انگیزه ی دیگری، خیلی جدی پرسید: چگونه می خواهند حکومت پادشاهی را بازسازی کنند؟
در کجای دنیا بعداز انحلال و زوال حکومت پادشاهی مردم دوباره این نوع حکومت را بازسازی کردند؟
به این هم کاری نداریم که سردمداران حکومت پادشاهی ایران استعداد و علاقه ای برای تبدیل ایران به حکومت مشروطه سلطنتی یا پادشاهی مشروطه / پارلمانی نداشتند و خودشان تا آخر با لجاجت بر خود محوری و دیکتاتوری فردی پافشاری کردند و مردم و نیروهای مختلف داوطلب فعالیت اجتماعی را از تمرین و کسب تجربه محروم کردند. نخبه اجتماعی را از مشارکت در کارها معاف کردند و خودشان باعث سقوط حکومت شدند . حالا در نهایت ضعف و زبونی به ننه من غریبم و «کی بود کی بود من نبودم » متوسل میشوند.
بهمین دلایل : «راست است که می گویند آب که سر بالا می رود، قورباغه ابوعطا می خواند.
ولی حساب جماعت شاهدوستان ، شاهپرستان ، پهلوی پرستان ، شاه الهی ها از مشرطه خواهان جداست که از صدر مشروطه برای تبدیل حکومت پادشاهی به مشروطه سلطنتی تلاش کردند ولی چون نرود میخ آهنین در سنگ ؛ پهلوی ها زیر بار نرفتند.
البته بعداز انقلاب که مردم فهمیدند حکومت اسلامی چه کوفتی ست . داریوش همایون ها چماقداران و رستاخیزی ها خواب نما و «دموکرات» و «آزادی» خواه شدند تا شاهی های خارج از کشور را برای کسب قدرت حول «حزب مشروطه خواهان» بسیج کنند . حساب این« مشروطه خواهان » از مشروطه خواهان واقعی جداست که حریف شاهان پهلوی در ایران نشدند.

Ghasem
Ghasem
2 سال قبل
پاسخ به  هومن دبیری

آقای هومن دبیری از مطالب خواندنی و مستند شما کمال استفاده بردم. واقعا احساس کردم که حرفهای دل مرا زدید. از شما بایت نوستن این مطالب تشکر میکنم

علی فیاض
علی فیاض
2 سال قبل
پاسخ به  هومن دبیری

سپاس از شما و ممنون از طرح دیدگاهتان

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x