طرح میتواند خیلی ساده باشد. نیروهای دولت اوکراین اقدام به حمله میکنند. روسها برای دفاع از جمهوریهای دونباس و لوهانسک میآیند. بایدن و بوریس جانسون فریاد میزنند”تهاجم” و “ما این را به شما گفته بودیم!”، ماکرون و شولتز بی صدا آهنگ “حمله” و” ما با یکدیگرمیمانیم” را سر میدهند. امریکا و متحدان آن “حداکثرفشار” تحریمها را بر روسیه تحمیل میکنند، و برنامههای ناتو برای پرده آهنین جدیدی در سراسر اروپا عملی انجام شده است! درصورت نبود تهاجمی از سوی روسیه یا عدم گسترش جنگی از سوی اوکراین، بایدن باید دیر یا زود فریاد هر روزه “آی گرگ” خود را متوقف کند
هر روز سرو صدا و هیجان جدیدی بر سر بحران اوکراین، اساسا از سوی واشنگتن ایجاد میشود. اما احتمال واقعی که میتواند رخ دهد چیست؟
سه سناریوی محتمل وجود دارد:
اولی آن است که روسیه به ناگهان تهاجم بیدلیلی را علیه اوکراین به راه خواهد انداخت.
دومین احتمال آن است که دولت اوکراین در کی یف به جنگ داخلی خود علیه جمهوریهای خود خوانده دونتسک( دی پی آر) و لوهانسک (ال پی آر)دامن بزند و واکنشهای مختلف کشورهای دیگر را برانگیزد.
احتمال سوم آن است که هیچ یک از این سناریو ها رخ نخواهد داد و بحران بدون به راه افتادن جنگی مهم در کوتاه مدت به پایان می رسد،.
در این صورت، چه کسی چه کاری خواهد کرد؛ کشورهای دیگر در هر مورد چه واکنشی نشان خواهند داد؟
تجاوز بی دلیل روسی
به نظر میرسد این کمترین احتمال ممکن باشد.
یک تهاجم عملی روسها ممکن است پیآمدهای غیرقابل پیشگویی و بیشماری داشته باشد که میتواند به سرعت گسترش یافته و به تلفات گسترده غیرنظامیها، بحران جدید مهاجرت در اروپا، جنگ بین روسیه و ناتو، یا حتی جنگ هستهای منجر شود.
اگر روسیه میخواست جمهوریهای خودخوانده دونتسک DPR و لوهانسک LPR را ضمیمه خود کند، این کار را در سال ۲۰۱۴ در بستر بحرانی که به دنبال کودتای مورد پشتیبانی امریکا در اوکراین ایجادشده بود انجام می داد. روسیه پیش از این با واکنش خشمگین غربی بر سر ضمیمه کردن کریمه مواجه شده است، از این رو هزینه بین المللی الحاق دونتسک و لوهانسک ، درآن زمان که درخواست پیوستن دوباره به روسیه را نیز طرح کرده بودند، میتوانست کمتر از اکنون باشد.
روسیه درعوض موضع به دقت حساب شدهای اتخاذ کرد که طی آن به این جمهوریهای [خودخوانده] تنها حمایت پوشیده نظامی و سیاسی عرضه کرد. اگر روسیه اکنون واقعا بیش تر از سال ۲۰۱۴، آمادگی تقبل چنین ریسک زیادی را داشته باشد، می تواند بازتاب وحشتناکی ازآن باشد که روابط امریکا – روسیه چقدر نزول کرده است.
اگر روسیه تجاوز بیدلیل اوکراین را کلید بزند یا جمهوریهای دونتسک و لوهانسک را ضمیمه کند، بایدن پیش از این گفته است که امریکا و ناتو مستقیما با روسیه برسر اوکراین نخواهند جنگید، اگرچه آن وعده میتواند درکنگره شدیدا مورد آزمون بازها و تحریف رسانهای روی تحریک هیستری ضد روسی قرارگیرد.
اما ایالات متحده و متحدان آن میتوانند به صورت قطعی تحریمهای شدیدی را بر روسیه تحمیل کنند، تقسیم اقتصادی و سیاسی جهانی جنگ سرد را بین امریکا و متحدان آن از یک سو و روسیه و چین و متحدان آنها از سوی دیگرمحکم کنند. بایدن میتواند به جنگ سرد تمام عیاری که در عرض یک دهه دولتهای متوالی امریکا برای آن بسترسازی کرده اند دست یابد، و به نظر میرسد هدف اعلام نشده این بحران ساختگی همین باشد.
در رابطه با اروپا، هدف ژئوپلیتیک امریکا مهندسی گسست کامل روابط بین روسیه و اتحادیه اروپا است، تا اروپا را گرفتار امریکا سازد. وادارکردن آلمان به لغو خط لوله گاز نورد استریم ۲ روسیه، قطعا آلمان را وابسته به انرژی امریکا و متحدان آن خواهد کرد. نتیجه نهایی میتواند دقیقا همان چیزی باشد که “لرد اسمای”، نخستین دبیر کل ناتو توصیف کرد، او گفت هدف اتحاد “خارج کردن روسها، وارد کردن امریکاییها و تضعیف المان” بود.
برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) بریتانیا را از اتحادیه اروپا جدا کرد و “روابط ویژه” و ائتلاف نظامی آنرا با امریکا مستحکم ساخت. در بحران کنونی، ائتلاف جدا ناشدنی امریکا- بریتانیا درحال تکرار نقش مشترکی است که درسالهای ۱۹۹۱و ۲۰۰۳ در مهندسی سیاسی و به راه انداختن جنگها در عراق ایفا کردند.
امروز، چین و اتحادیه اروپا (تحت رهبری فرانسه و المان) دو شریک تجاری برجستهی اکثر کشورهای جهان هستند، جایگاهی که قبلا در اشغال امریکا بود. اگر راهبرد امریکا دراین بحران پیروزشود، پرده آهنین جدیدی بین روسیه و بقیه اروپا برخواهد افراشت تا به صورت ناگشودنی اتحادیه اروپا را به امریکا گره زند و از تبدیل شدن آن به قطب واقعا مستقل درجهان چند قطبی جلوگیری کند. اگر بایدن این پرده را نصب کند، او “پیروزی” مشهور امریکا در جنگ سرد را به از کارانداختن پرده آهنین و بازسازی آن ۳۰ سال بعد در چند صد مایلی به سمت شرق تقلیل خواهد داد.
اما شاید بایدن پس از گریختن اسبها برای بستن آنها در طویله تلاش میکند. اتحادیه اروپا اکنون قدرت اقتصادی مستقلی است. اروپا به لحاظ سیاسی گوناگون و برخی اوقات تقسیم شده است، اما تقسیمات سیاسی آن زمانی که با هرج ومرج سیاسی، فساد و فقرهمه گیر در امریکا مقایسه شود قابل مدیریت به نظرمیرسد. بسیاری از اروپاییها فکر میکنند سیستمهای سیاسی آنها سالم تر و دموکراتیکتر از سیستم امریکا است؛ به نظر میرسد حق با آنها است.
اتحادیه اروپا و اعضای آن، همانند چین تلاش میکنند ثابت کنند که برای تجارت بین المللی و توسعه مسالمت امیز شرکایی مورد اعتمادتر از ایالات متحدهی خود شیفته، دمدمی و خشونت طلب هستند، که گامهای مثبت یک دولت آن معمولا از سوی دولت بعدی خراب میشود، و کمکهای نظامی و فروش جنگ افزار آن کشورها را ( مثلا هم اکنون درافریقا) بی ثبات میسازد و دیکتاتوریها و دولتهای راست افراطی را در سراسر جهان تقویت میکند.
اما تهاجم بیدلیل روسی به اوکراین میتواند هدف بایدن ازمنزوی کردن روسیه از اروپا را، حداقل درکوتاه مدت تقریبا بهطور کامل برآورده کند. اگر روسیه آماده پرداخت این هزینه باشد، میتواند ناشی ازآن باشد که روسیه اکنون تقسیم نوشده جنگ سردی اروپا ازسوی امریکا و ناتو را اجتنابناپذیر و قطعی میبیند، و حساب کردهاست که باید دفاع خود را محکم و نیرومند سازد. این امر میتواند حاکی از آن باشد که روسیه با نشان دادن آینده ای تیرهتر و خطرناکتر برای کل جهان، پشتیبانی کامل چین را برای انجام چنین کاری دارد.
گسترش جنگ داخلی اوکراینی
سناریوی دوم، گسترش جنگ داخلی از سوی نیروهای اوکراینی، محتملتر به نظر میرسد.
از نقطه نظر امریکا هدف اصلی خواه هجوم کامل به دنباس یا تهاجمی کمتر، میتواند تحریک روسیه به دخالت مستقیمتر در اوکراین باشد، تا پیش بینی “تجاوز روسیه” بایدن را واقعیت بخشد و فشار حداکثری تحریمهایی را که بایدن به تحمیل آنها تهدید کردهاست وارد سازد.
درحالی که بهرهبران غربی هشدار تهاجم روسیه به اوکراین را داده بودند، اما مقامات روسیه، جمهوریهای دونتسک و لوهانسک ماهها بود هشدار می دادند که نیروهای دولت اوکراین در حال دامن زدن به جنگ داخلی هستند و ۱۵۰.۰۰۰ سرباز و سلاحهای جدید آماده حمله به جمهوریهای دونتسک و لوهانسک هستند.
دراین سناریو، جنگ افزارهای انبوه امریکایی و غربی که به بهانه ترس ازتجاوز روسیه به اوکراین سرازیر میشود در حقیقت ممکن است در تجاوز ازقبل طراحی شدهی دولت اوکراین مورد استفاده قرارگیرند.
از یکسو، اگر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین و دولت او درحال برنامهریزی تهاجم در شرق هستند، چرا چنین آشکار ترس از تهاجم روسیه را ناچیز نشان میدهند؟ قطعا آنها میتوانند به گروه همسرایان واشنگتن، لندن و بروکسل بپیوندند، و صحنه را برای متهم کردن روسیه قبل از به راه انداختن تهاجم خود آماده کنند.
وچرا روسها به خاطر خطر گسترش جنگ از سوی نیروهای دولت اوکراین که دونباس و لوهانسک را محاصره کردهاند با پیام هشدارباش به جهان سر وصدا به راه نمیاندازند؟ قطعا روسها منابع اطلاعاتی گستردهای در داخل اوکراین دارند و اگر اوکراین حقیقتا درحال برنامهریزی برای تهاجم جدیدی بود روس ها میتوانستند ازآن مطلع باشند. اما به نظر میرسد روسها از گسست رابطه امریکا- روسیه بسیاربیشتر نگرانند تاآنچه ارتش اوکراین ممکن است انجام دهد.
از سوی دیگر؛ راهبرد تبلیغاتی امریکا، بریتانیا و ناتو با انقلاب “هوشمند” یا صدوراعلامیههای سطح بالا برای هر روز ماه درچشم انداز مسطحی سازماندهی شده است. ازاین رو آنها چه چیزی ممکن است در آستین داشته باشند؟ آیا آنها واقعا اطمینان دارند که میتوانند تعادل روسها را به هم بزنند و اجازه دهند روسها مجری عملیات فریبی باشند که میتواند عملیاتی شبیه عملیات خلیج تونکن یا دروغ سلاحهای کشتارجمعی درباره عراق باشد؟
طرح میتواند خیلی ساده باشد. نیروهای دولت اوکراین حمله میکنند. روسها برای دفاع از جمهوریهای دونتسک و لوهانسک میآیند. بایدن و بوریس جانسون فریاد میزنند”تهاجم” و “ما این را به شما گفته بودیم!” ماکرون و شولتزبی صدا آهنگ “حمله” و” ما با یکدیگرمیمانیم” را سر میدهند. امریکا و متحدان آن “حداکثرفشار” تحریمها را بر روسیه تحمیل میکنند، و برنامههای ناتو برای پرده آهنین جدیدی در سراسر اروپا عملی انجام شده است!
یک چین خوردگی اضافه شده میتواند نوعی ازداستان “پرچم دروغین” باشد که مقامات امریکا و بریتانیا بارها به آن اشاره کردهاند. حمله دولت اوکراین به جمهوریهای دونتسک و لوهانسک میتواند در غرب بهعنوان تحریک” پرچم دروغ” از سوی روسیه وانمود شود، تا تمایز بین بهراه انداختن جنگ داخلی دولت اوکراین و”تهاجم روسی” را گل آلود کند.
معلوم نیست که آیا چنین برنامهای جواب میدهد، یا اینکه به سادگی میتواند ناتو و اروپا را،با موضعگیریهای متفاوت کشورهای عضو به دسته های مختلف مختلف تقسیم کند. غم انگیز آنکه، پاسخ ممکن است بیشتر به میزان جهندگی تله نیرنگ وابسته باشد تا درست یا غلط بودن ستیزه.
اما پرسش بحرانی این خواهد بود که آیا کشورهای عضو اتحادیه اروپا حاضرهستند استقلال و کامیابی اقتصادی خود را، که تا اندازه ای به تامین گاز طبیعی از روسیه وابسته است، برای منافع مشکوک و بهای تضعیف کننده نوکرمآبی ممتد برای امپراطوری امریکا قربانی کنند. اروپا ممکن است با گزینش خشنی بین بازگشت کامل به نقش جنگ سردی خود درخط مقدم یک جنگ هستهای احتمالی و آینده صلح آمیز، و تعاونی اتحادیه اروپا که به تدریج اما به طورپیوسته از سال ۱۹۹۰ ساخته شده است مواجه شود.
اروپاییهای بسیاری از نظم اقتصادی و سیاسی نئولیبرالی که اتحادیه اروپا درپیش گرفته است ناامیدشدهاند، اما در جایگاه اول، این نوکرمابی اروپا دربرابرامریکا بوده است که آنها را به ته این کوچه باغ هدایت کرده است. اکنون تحکیم و تعمیق آن نوکرمابی میتواند اشرافسالاری و نابرابری شدید نئولیبرالیسم تحت هدایت امریکا رامحکم کند و به راه خروجی از آن منجر نشود.
بایدن ممکن است زمانیکه برای بازهای جنگی پیشانی بر زمین میساید و درواشنگتن دربرابر دوربینهای تلویزیون به خود میبالد با مقصر جلوه دادن روسیه، برای هرچیزی راه فراری پیدا کند. اما دولتهای اروپایی سازمانهای اطلاعاتی و مشاوران نظامی خودشان را دارند، که همهی آنها زیر شست “سی آی ا” و ناتو نیستند. سازمانهای اطلاعاتی فرانسه و آلمان اغلب ، به صورت برجسته ای در عراق درسال ۲۰۰۳ ، به روسای خود هشدار دادهاند از فلوت زنان رنگارنگ امریکایی پیروی نکنند. باید امیدوارباشیم آنها واقع بینی، مهارت تحلیلی یا وفاداری به کشورهای خودشان را پس از آن از دست نداده باشند.
اگر این امر درباره بایدن نتیجه دهد، و اروپا سرانجام درخواست او برای مسلح شدن علیه روسیه را رد کند، میتواند لحظه ای باشد که اروپا شجاعانه برای به دست آوردن جایگاه خود به عنوان قدرت مستقل قوی در جهان چند قطبی درحال ظهور به پا میخیزد.
چیزی اتفاق نمی افتد
این امر میتواند بهترین نتیجه برای همه باشد: قهقرایی برای گرامیداشت.
سرانجام، درصورت نبود تهاجمی از سوی روسیه یا عدم گسترش جنگی از سوی اوکراین، بایدن باید دیر یا زود فریاد هر روزه “آی گرگ” خود را متوقف کند.
همه طرفها میتوانند از آرایش نظامی خود، لفاظیهای وحشت زده و تحریمهای تهدیدکننده عقب نسینی کنند.
پروتُکل مینسک میتواند برای تدارک درجه رضایت بخشی از خودمختاری خلق دونتسک و لوهانسک در داخل اوکراین، یا کمک به جدایی مسالمت آمیز آنها احیا، ،مورد تجدیدنظر و دوباره نویسی شود.
امریکا، روسیه و چین میتوانند دیپلماسی جدیتری را برای کاهش تهدید جنگ هستهای و حل تفاوتهای بسیاری که دارند آغاز کنند، به نحوی که جهان بتواند به جای بازگشت به جنگ سرد و مخاطرهی آستانهی جنگ هستهای به سوی صلح و کامیابی حرکت کند.
جمع بندی
هرچند این بحران پایان مییابد، اما این بحران میتواند بیدارباشی برای تمام طبقات و گرایشهای سیاسی امریکاییها باشد تا جایگاه کشور ما را درجهان مورد ارزیابی مجدد قرار دهند. ما با نظامیگری و امپریالیسم خود تریلیونها دلار و جان میلیونها نفر را برباد دادهایم. بودجه نظامی امریکا به افزایش خود بدون هیچ پایانی درچشم انداز ادامه میدهد- و اکنون ستیزه با روسیه به توجیه دیگری برای اولویت دادن به مخارج جنگ افزارها بر نیازهای مردم ما تبدیل شدهاست.
رهبران فاسد ما تلاش کردهاند اما درخفه کردن جهان چند قطبی درحال زایش با استفاده از نظامیگری و اجبار شکست خوردهاند. همانطور که شاهدیم پس از ۲۰ سال جنگ در افغانستان، نمیتوانیم بجنگیم و راه ما به صلح یا ثبات ختم میشود، و تحریمهای اقتصادی اجباری میتواند از نزدیک بیرحمانه و ویرانگرباشد. ما باید نقش ناتو را هم دوباره ارزیابی کنیم و این ائتلاف نظامی را که به یک چنین نیروی مهاجم و ویرانگری در جهان تبدیل شدهاست به تدریج تعطیل کنیم.
درعوض، باید تفکر در این باره را که امریکای پسا امپریالیستی در قرن بیست ویکم چگونه میتواند در جهان چندقطبی، درهمکاری با تمام همسایگان برای حل مشکلات بسیار جدی پیش روی انسانیت نقشی تعاونی و سازنده ایفا کند آغاز کنیم.
________
درباره نویسندگان:
مدآ بنجامین همکاربنیانگذار کُدپینک برای صلح و نویسندۀ چندین کتاب از جمله: در داخل ایران: تاریخ واقعی و سیاستهای جمهوری اسلامی ایران است.
نیکولاس جی.اس داویس روزنامهنگار مستقل، پژوهشگر همراه کُدپینک و نویسندۀ کتاب خون دستان ما: تجاوز و ویرانی امریکایی عراق است.
منع: کانترکیورنت