جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

بنده و برده پروری ولائی ـ اسلامی – بهنام چنگائی

بخش بزرگ مای سرخوردی از ساختار شاهسالاری که در نگاه جویا و پرسشگر، بیشتر خوشبین و مذهبی بارآمده، و در عمل باورمند، بسیار ساده دل و شکننده درجامانده بودیم، آن مای پیشین در برابر روحانیت همه سر حریف، و دروغ ها و ترفندهای و آیه های یکسر بیگانه که از آنها هیچ سردرنمی آوردیم با گریه و زاری پی خمینی افتادیم و یکدست باختیم. همچنانکه تاریخ پرفراز و فرود کشورمان در برابر اسلام مطلق چسب و واپسگرا باخت. این شکست، و باخت تاکنونی آن در اساس، جز محصول دانش گریزی اجتماعی و ایجاد فضای اسلام پناهی عصر شاه نبود. روانپریشی، خودناباوری و سرورپروری یکایک ما قربانیان هم رل خوبی را برای دینمداران بازی کرد. همچنین کم و یا بی تجربگی از تلفیق دین و دولت و سرمایه نیز باهم آمدند و ما را پاک مات کردند. در نتیجه، این شکست فاجعه بار جز دستآورد تلنبار شده ی نادانائی های خودی و اجدادی مان نیست که در ضمیرناخودآگاه همگی لانه داشته و هنوز هم در بخش هائی از لایه های آسیب پذیر توده ای و ای بسا روشنفکران مستقل مذهبی پابرجاست. و اگر جز این باشد و می بود، ما نمی بایست تن به اسلامی می دادیم که جز بنده و برده نمی خواهد و خود نیز نمی پروراند.

آیا ما پیش و پس از ۵۷ اسلام و دیدگاه تشیع حاکم آنرا می شناختیم؟ آنهم این و آن اسلام تاریخی که تا بامروز در تلنبار خودکامی ها و نادانپروری هایش جز مفتخوری، برتریجوئی راسیستی و فاشیستی، اعمال زور، جنگ فرقه ای، دشمنی ذاتی با حقوق بشر، کشتار دگراندیشان، ناسازگاری با هر اندیشه و خردکشی ایدئولوژیک، پشتگرمی و منشأ نابرابری ها، هیولای زن ستیزی ها و از همه بدتر زنبارگی بی شرمانه در برگ برگ پرونده های خونین و سیاه اش نیست، نداشته و ندارد! نه بیائید ما باهم بپذیریم که بیشترین ما اسلام و شیعه را نمی شناختیم و گول اش را خوردیم.

گناه بزرگ و گمراهی بلند ولی بخشودنی همه ی ما در آن مقطع ۵۷، البته که نادانی از اسلام بود. و همچنین ناآگاهی از پس و پشت اهداف دیروزهای بارهای بار خونین تجربه ها و تباهشدگی های زندگی مسلمانان توسط رهبران تاریخی اسلام. آنهم اسلامی که در اصول و فروع قوانین و وادیه های”اسلام صحرانشینی” آن و در تک تک حدیث ها، روایت ها و وعده های ۱۴۰۰ سال سران گذشته اش همه چیز در هاله ای پوچ و نورانی پوشیده و پنهان بود و نمی توانست پرسش برانگیزباشد؛ زیرا هر شک و تردید و پرسشی بمنزله ی کفربود. آری ما درست یا نادرست باور به همان حدیث ها و روایت های اسلام و رهبرانش داشتیم. اعتقادی که در ۵۷ به آنها کمک کرد و توانست ما را آنگونه که آنها می خواهند ذهنی، خیالپرداز، پوچگرا و تهی از خردورزی سازند و ساختند. آنگاه مومنی کور و کر و لال سفتند و بدنبال خود گرداندند و در پی هیاهوها، شعارها و تبلیغ های پوچ دینی سالیان سال خاموش و گریان در مسجدها و امامزاده ها و تکیه ها و تعزیه سراها و در خانه ها هم رادیو ها و تلویزیون های که ” شاه کمربسته ی امامرضا” برایشان فعال بود و خوراک نادانی تهیه می کرد و بی دردسر ما را پی ملاها می چرخاندند.

شاه با مدیریت سیستماتیک رسانه هایش ما را بسوی ترویج و گسترش و گرایش بالای اسلامگرائی خاص خود برد، و در کنار آن با تشویق نسل جویا و جوان به رد مارکسیسم و همچنین چپ و کمونیسم ستیزی، او آگاه و عمدی به یاری اسلام درباری رفت و با دادن هزینه های کلان مالی و بی بدیل از اسلام و ملاها، و ترویج فضای اجتماعی شیعی، برای سرکردگی خویش در آن اسلام تلاش چشمگیری داشت. شاه ما را خواسته و ناخواسته و یکجانبه دچار گمراهی، گیجی و توهم در شناخت درست فرهنگ ملاها و مکلاها کرد، و همین تبعیت کورکورانه ما به اسلام و ناآگاهی کلان اجتماعی از دیگر جهان بینی ها نیز دستآورد خود اوست. زیراکه می خواست برای دفاع در برابر چپ ها و کمونیست ها، ما را  بیشتر در پی ژرفش فضای اسلامجوئی صوری بکشاند و کشاند. تنها بیادآوریم سرزنش ها و تحمیق های ماه محرم و تاسوعا و عاشوراهایش را! ازینرو و سرآخر هم ایجاد فضای گمراهی و سرسپردگی توده ای به اسلام، نه بسود شاه که برای خمینی و ملایان و مکلایان پربار گشت و سرانجام نیز، ویرانگر تاج و تخت و زندگی خود او هم شد. او انقلابیون را سرکوب کرد و کشت، و دست اسلام و خمینی ها را باز و بی رقیب گذارد؛ یاری بی پایان داد؛ و همان یاری ها، پشتوانه بنیاد حکومت اسلامی ـ ولائی شد.

دامنه ی اشتلم شاه و خودبرزگ بینی سران حوزه های دینی شیعی، یکه تازی های تبلیغی، سازماندهی هسته ها و مراکز باندهای اسلامی در دوره شاه مجموعه ای بودند که رقیب نداشت. آنچنانکه در پیش از وقوع ۵۷ باید دانست که هیچ جریانی از انقلابیون، چپ ها و کمونیست ها به داشتن ۱% درصدی از آن یاری های بی دریغی که شاه به اسلام و آخوندها داد، انقلابیون نه که امیدی به چنان توهمی نداشتند، بلکه هدف شاه و ملاها ایجاد نیروی موزانه ی منفی علیه گرایش توده ای به کمونیست ها بود که این هدف، صف آنها” شاه و شیخ” را متحد و مشترک کرده بود. و ربایش خرد و کنترل بیداری کارگران و توده ها با آن اهرم ها و ابزارهای بی مانند به اسلام همتا نداشت، و توانست از خمینی ماه نشین سازد و ساخت. بنابرین، ما پیش از آمدن خمینی و در همان زمان و زمین سوخته شاهنشاهی فریب خورده و در دام دین گرفتارشده بودیم. زیراکه برای دست یافتن به رأفت و رحمانیت نداشته ی اسلام، این شاه بود که خواست ما را سرگردان و ویلان ترفندهای خمینی و اسلام کند و کرد.

دلایل یگر آسیب پذیری ها، باخت انقلاب و خودکم بینی مان در برابر دینمداران ناشی ازین بود که مجموعه ای از پنهانکاری ها، پرده پوشی ها، بی خبری های سیستماتیک اجتماعی از درون و بیرون دوران یکه تازی شاه و دلنوازی شیخ های توسط او پوشیده می ماند، و بسان امروز، خورأیی ولایت فقیه مطلق این بود که می توانست حقایق را تحریف و یا بسته به نیاز دچار سانسور و اختناق کند  و می کرد. مای پیشین بدلیل همین نداشتن کمترین تجربه های آشکار از” قوانین ضدبشری و انسان ستیزانه ی ناشناخته و پوشیده ” اسلام آنروزگار” غافل مانده و شرایط عمومی یاور یکدست و بی رقیب خمینی بود و شد. آنچنانکه ما امروز می بینیم، حقایق بمرور و دردا به قیمت از دست دادن جان و مال میلیونی مان بتدریج روشن و بیاری روشنگران و افشاگران اندک اندک پرده های نادانی و ساده دلی مان فروافتاد؛ پلیدی و پلشتی ها دینمداران هویدا، بیرونی و برملا شد؛ و همان تلاش ها توانست همچون امروز، کلیت بساط موجود زمینی و آسمانی اسلام تاریخی و همین خلافت فاسد و انگل امروزی آنرا چنین گسترده و ژرف لجن مال کرده و در دیدگاه کارگران و توده ها زندگی بردبارفته را رسواکند و کرد؛ و اسلام انسان ستیز را بهتر شناساند و حقوق بشر و نابرابری حقوق انسانی میان زن و مرد را در اسلام بی آبرو ساخت.

در انقلاب  شکستخورده ۵۷ بجای تغییر و ترویج خردباوری انسانی که انقلاب ضرورت آنرا در برابر خودکامگی شاه زائید، دردا و شگفتا که فاشیسم مذهبی رقم خورد. فاجعه یا قماری که مای پیشین از چند و چون پیدائی آنچنان و آنروزهای برتری آخوندها چندان آگاه نبودیم و خود ناخواسته و نادانسته در جهت برپائی جهل و واپسگرائی دینی مهیاشده بودیم. از دیگرسو در پهنه ی دوران تکسواری شاه شاهان این تنها ملا و مکلا بود که هرچه می خواست می گفت و بیاری خود شاه و درباریانش آزادانه اهداف ضدبشری خود را سازمان می داد، دم کلفت می کرد و سپس نیز توانست خود بساط شاه را یکجا بخورد و خورد. کمتر کسی از ما قربانی شدگان تاکنونی، از نه توی تحمیق، جبر و انسان ستیزی این دین همچون امروز که همگی بجان آمده ایم از آن بلایا اندگی می دانست و یا بورمی کرد که به سرشان بیاید و آمد.، و بهمین خاطر بیشترین سرخوردگان دوران شاهی، نادانسته ولی امیدوار با شیرجه به خودکامگی جهنم خمینی پریدن و پریدیم.

ولی امروزه آشکار است که اسلام تنها با بنده پروری اش برپامانده و برجامی ماند. ما از اسلام جز برده پروری و امت سازی پوچ ندیده و نمی بینیم. این سیستم وامانده ی عصر شترچرانی نه توان تحمل و نه توان تقویت اراده ی آزاد، مستقل و خودباور نوعی انسا را دارد. همگی می دانیم که از روز پیدائی سرکردگی خمینی تا خامنه ای سازندگان ایران، جز کارگران و کشاورزان، مردم کارمزد و زحمتکشان نبوده و نیستند، در حالیکه مافیای علی خامنه ای با سپاه و بسیج اش رسما مالک و قادر مطلق کشورند. چرا باید چنین باشد؟

آیا به گفتمان افشاگرانه ی فرماندهان سپاه از دزدیهای خانوادگی قاسم سلیمانی و قالیباف و پسر باجناقش و پسرخاله  های مجتبی خامنه ای و هزاران هزار حلازاده ی دیگر که پیوسته اینجا و آنجا از زیر عبا و خیمه ی خامنه ای بیرون می افتند گوش و برایش راهکاری بخود و دیگران همدرد داده اید؟ چرا واکنش خامنه ای در قبال حقایق پلید خیمه مسکوت می مانند و چپاول ها و باندبازی مالی سران ریز و درشت دستگاه تا بامروز از سوی وی جز با گفتن کشش ندهید؛ و دشمن اسلام اراجیف می بافد و یا لجن دشمن را از فکر خویش پاک کنید بیش نبوده است. آنهم حقایقی که بسان کاهی از کوه فسادها توسط خود سرداران سپاه خامنه ای افشاگری شده اند! چرا خامنه ای این آخوند مردمفریب آن افشاگری و دیگر لورفته های بی شمار را لجن پراکنی دشمن میداند؟ پاسخ روشنا است: زیرا خود رهبر و خیمه نشینانش در پس و پشت قله های قاچاق، باندهای چپاول، مافیاهای مالی، باندهای ترور، انتقال سرمایه کشور به تروریست ها و… می باشد. این رژیم هرگز به ما فرصت آشنائی و آگاهی از درون دکان پرسود خود یا همین دین دولتی نخواهدداد. چرا؟ چون او برای ما جز بعنوان برده و بنده ی دین دولتی خود، هیچ ارزش حقوق بشری، حق داشتن آگاهی و بهره وری حقوقی انسانی با اراده ی مستقل و آزاد قائل نیست.

بنابرین بهترین و یگانه ترین راه چاره برای ما ایجاد صف بندی های مستقل و مقتدر چپ و کمونیستی ست تا بتوانیم در شرایط ویژه و در برابر راست رنگین برای سرنگونی این بساط هرزه و انگل دست در دست هم داشته باشیم. وگرنه دشمنی امپریالیسم آمریکا با رژیم صوری و جاهجویانه است و هردم می تواند بسود ملا به گردش درآید. درست بسان دیگر راست های هموند با رژیم که جنگ شان درین ۴۳ سال جز برای چپاول بیشتر و داشتن بهتر ثروت و قدرت نبوده و نیست.

بهنام چنگائی

https://akhbar-rooz.com/?p=142620 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x