آبان، درست در گرماگرم «شورش بنزین» و تقابل آتش و گلوله و قطع اینترنت، لایحۀ ایجاد ۸ منطقۀ آزاد تجاری و ۱۳ منطقۀ ویژۀ اقتصادی به تصویب مجلس رسید.
طرحی که سه سال مدام در کش و قوس و پاسکاری بین مجلس و شورای نگهبان بود و گرچه الان موقتاً در گلوگاه شورای نگهبان گیر کرده، اما نه این همه اصرار برای نهایی کردن لایحه اتفاقی است و نه این پروژه منتفی. نشان به آن نشان که درست در زمان قطعی اینترنت، هم از تبدیل «قصر شیرین» کرمانشاه به منطقۀ آزاد تجاری پردهبرداری شد و هم اینک علاوه بر ۸ منطقۀ قبلی، مناطقی هم از مازندران و خراسان رضوی در فهرست اضافه شدن به قبلیها هستند.
منطقۀ آزاد، اسم رمز امتیازات گمرکی و معافیتهای دست و دلبازانۀ مالیاتی است. نه سکوی صادرات، که جولانگاه وارداتچیهای فلهای کالاهای مصرفی بنجل یا لوکس و به دنبالش قد کشیدن پاساژها و مالها و هتلهای آنچنانی. جایی برای هجوم و لانه کردن انواع شرکتهای صوری به اسم سرمایهگذاری اما به قصد فرار مالیاتی، فروپاشاندن صنایع بومی و تجزیه و تاراج اراضی کشاورزی و زمینخواری که نمونههایش به وفور در انزلی و قشم و کیش یافت میشود. حاشیۀ امنی برای رانتخواری و رشوه و اختلاس که افشای پروندههای مدیران اروند و کیش، نمای کوچکی از قانون جنگلی است که در این بهشت سرمایهداران و جهنم کارگران میگذرد.
وقتی نوبت به بومیان و کارگران این مناطق میرسد، تصویر اما سخت تیره و تار است. مناطق آزاد و ویژه اگر برای سرمایهداران به معنای فرارمالیاتی و سودهای سرشار است، برای کارگران و مردم محلی منطقه یعنی صعودِ موشکوار قیمت زمین و مسکن و هزینههای زندگی. یعنی استثمار بیافسار. یعنی آنچه از این «توسعۀ اقتصادی» به آنها میماسد، انبوه زاغههایی است که پشت دیوارهای این «مناطق آزاد» برای پرتاب آنها تلنبار میشود.
وقتی قدم به درون این مناطق ویژه و آزاد بگذارید، از بدو ورود صدای خرد شدن استخوان کارگران را میشنوید. منطقۀ آزاد، به یک معنا اسم بامسمایی است: «آزاد» برای سرمایه و «زندان» برای کارگر. در اینجا خبری از همان «قانون کار» متوحش هم نیست. اتاقهای چندمتری که دهها کارگر در آن چپیدهاند، دستمزدها در حد حداقل، نه بیمه، نه ساعت کار و شیفت معین، اخراجهای فلهای و سلیقهای، بعضاً با ضرب و شتم، نه امنیت و ثبات شغلی و نه هیچ؛ با آییننامههای انضباطی قرون وسطایی چنان افسار سرکوب را تنگ میگیرند که مجال جُم خوردن هم از کارگر سلب شود چه رسد به اعتراض!
موج تورمی بنزین و شوکهای بعدی در راه…
به محض شروع اعتراضات بنزین، حکومت همزمان با آوردن تانک و تیربار واستقرار تک تیرانداز در خیابانها، دستگاه زنگزدۀ فریبکاری رسانهای خود را هم روغنکاری کرد. از یک طرف نوحههای «اشک درآر» از شیادی که وانمود میکرد «اغتشاشاگران» جهیزیۀ دخترش را آتش زدهاند و از طرف دیگر شوهای تبلیغاتی و کارگاهی تعزیرات و بازرسی از بازار و وانمود به تأثیرناپذیری کالاها از گرانی بنزین.
بدیهی بود که این روشهای دستوری فقط تا چند روز میتوانست «منطق بازار» را به تعویق بیاندازد. در کمتر از یک هفته اما سیل تورمی بنزین بر کالاهای اساسی فرود آمد. از گرانی میوه و برنج و حبوبات و تخم مرغ و لبنیات و ماهی و مواد شوینده تا خودرو و کرایههای تاکسی؛ از جهش قیمت کپسولهای گازی تا خطر بیکاری و ورشکستگی بر سر ۲۰۰ هزار صیاد در نبود سهمیۀ سوخت.
طرح «تعدیل ساختاری» که از شهریور با حذف تدریجی یارانههای نقدی کلید خورد و در مهرماه به پولیکردن بیمۀ سلامت رسید و در آبان به گرانی بنزین ختم شد، هنوز در آغاز راه است و قرارست با حلقههای دیگر از جمله حذف یارانۀ گازوئیل، تداوم حذف یارانههای کالایی، افزایش مالیات بر دستمزد و ارزش افزوده، حمله به حقوق بازنشستگی و تأمین اجتماعی و… تکمیل شود.
همه اینها حلقههایی از یک زنجیر بلند «شوک درمانی»اند. به این معنا که با اولین شوک، جامعه را بهتزده میکنند. در بحبوحۀ اعتراضات و به دور از نورافکن رسانهها باقی طرحها را تصویب و در شرایطی که جامعه زیر کشتار خیابانی تصور میکند «دیگر بدتر از این نمیشود» ضربۀ بعدی را وارد میکنند.
گذاشتن بنزین در حلقههای اول این شوکدرمانی به یک معنا حسابشده بود. چون هم عواید گندهای را یکضرب نصیب حکومت میکرد و هم ج.ا میدانست که تبعات گرانی بنزین «فوری» است و بالتبع واکنش اعتراضی به آن جنبهای سراسری پیدا میکند، اما اجرای سایر بندهای این برنامههای ریاضتی هرچند به همان اندازه فاجعهآمیز، اما تأثیر کمتری در برانگیختن ناگهانی واکنش اجتماعی دارد: درست مثل قورباغهای که در آب ولرم کم کم به دمای جوش میرسد و قدرت حرکتش سلب میشود! این دقیقاً تمثیلی است که یکی از مقامات حکومتی در همین ایام برای استراتژی حذف یارانهها پیشنهاد کرده بود.
با اینحال حکومت سخت برخطا است. جامعه هم مثل اقتصاد قوانین مادی خود را دارد! نه فقط جامعه و طبقۀ کارگر چنان زیر بار بحران رو به فروپاشی رفته که دیر یا زود «آبان» دیگری خلق خواهد کرد، بلکه این طرحها خود کاتالیزوری برای تسریع آن هستند. آنچه باقی میماند فقط اینست که از حالا و در این مجال کوتاه، ما با تمام قوا جمعبندی و تدارکات و سازماندهی را برای فاز بعدی انجام دهیم.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۱۴ آذر ۹۸
طبقه کارگر در ایران تحت حاکمیت دولت جبار و جانی سرمایه یعنی رژیم جمهوری اسلامی، برای اینکه بتواند، در برابر یورش طبقه سرمایه دار حریص و سیر ناشدنی و دولتش که سران آن هر روز گنده تر شده و صف مفتخوران نالازم و مضر و جانی را افزایش می دهند، بتواند ایستادگی کرده، آنرا پس بزند و با یک جنگ داخلی – جنگ طبقاتی بر اندازد، در هم شکند، باید چند مسئله و لایه را حل و رد کند.
۱- یکی از آنها همین مسئله نئولیبرالیسم اقتصادی، شوک های اقتصادی و سیاسی و مخالفت با خصوصی سازیها وبرای دولتی کردن است. برای طبقه کارگر برای این مهم و اساسی باشد که نظام سرمایه داری است که نئولیبرالیسم را موجودیت می دهد، دولت دیکتاتور میگمارد، دولتی را خصوصی می کند و یا برعکس. بنا براین، مبارزه اش باید ضد نظام سرمایه داری و دولت بمثابۀ دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار باشد و نه اشکال آنها که می توانند، بوسیله نظام سرمایه و سرمایه داران تعویض یابند.
۲- مبارزه برای بهبودی در امور زندگی روزمره در چارچوب همین نظام و قوانین و مقرارات نظم اقتصادی موجود است. طبقه کارگر باید بپذیرد که قرار نیست، در چارچوب سرمایه داری حاکم و با مقرارات و قوانین اساسی و قانون کارش بهبودی در زندگی اش اتفاق بیافتد، مگر اینکه مجبوریت در کار باشد.
بنا براین، ۳- امیدوار نباشد که با بودن سرمایه دار و مخصوصا دولت جمهوری اسلامی، البته با هر دولت دیگری و با مبارزات علنی و غیر مخفی دارای تشکلی و بویژه از نوع سراسری گردد که با نیروی کارگران و برای کارگران موجودیت بیابد که نیازهای روزمره اش را بر طرف نماید.
۲۵ سال است که باصطلاح فعالان کارگری که بیشترین شان، خود مقاطعه کار و صاحب کارگاه هستند، کارگران فعال را با این نخود سیاه سرگرم کرده اند و خسارت فراوانی را از این طریق متوجه کارگران فعال و کل طبقه کارگر نموده اند، حالا اینکه آگاه به این کار بوده و یا نبوده اند، مشکلی را حل نمی کند، به قول لنین “اپور تونیسم صادقانه خطرناکترین نوع اپورتونیسم است.”، من چند سال قبل نوشتم که تشکلات علنی کار به لانه زنبور برای گزیدن کارگران فعال و جوان تبدیل شده اند.
بنا برین، طبقه کارگر در ایران و بویژه فعالان آن، یعنی کارگران پیشرو، آگاه، انقلابی و کمونیست، باید کاملا خود را برای مبارزات انقلابی یعنی مبارزاتی که الف کل نظام اقتصادی موجود یعنی برانداختن و لغو سرمایه داری – مالکیت خصوصی و کار مزدوری و درهم شکستن دولت موجود را هدف دارند، آماده کنند و قدم بردارند.
البته، کارگر مانند هر انسان دیگر، نیازمند زندگی است و وسائل تأمین آن است و فعلا و در حال حاضر وسائل تأمین زندگی اش را در چارچوب نظام استثمار سرمایه داری می تواند تأمین نماید، ولی اولا این مبارزات برای به هدف رسیدن، یعنی تأمین وسائل زندگی بخور و نمیر، نیاز دارند که مبارزه ای دیگری هستندبا که هدفش براندازی کل نظام است و دوما بعد از تأمین برای اینکه گرفته نشوند، باید شرایط موجود را بهم ریخت و شرایطی نوین خلق کرد. یعنی از یکطرف دولت را مجبور به تن دادن به خواستها نمود و از طرف دیگر یورش و جلوی حمله اش را سد نمود، بسوی براندازی نزدیک نمود و با وجود این همه نیروی مسلح و مخفی که دولت دارد، نیازمند یک مبارزه ی انقلابی یعنی مخفی و نظامی است که بوسیله یک ارگان مخفی و آماده حمله و دفع حملات طرف مقابل باشد را، رهبری شوند.
این مبارزه طبقاتی سیاسی را باید به جنگ داخلی – یعنی مبارزات قهری آگاهانه ارتقاء داد. برای این ب- به تشکلات توده ای طبقاتی مخفی و غیر علنی در اساس نیاز است. این تشکلات، خارج از اتحادیه و سندیکاهای معمولی دولت ساخته و یا کار ساخته، عبارتند از سلولها، هسته ها، کمیته های مخفی محل کار و محل زندگی – کمیته های سرخ – کمیته های سیاسی نظامی که در دو جهت خود را آماده میکنند و گسترش می دهند ۱- اینکه از بهم پیوستن آنها حزب مخفی کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست شکل میگیرد که کادرهای فداکار و با تجربه سیاسی نظامی را تربیت می کند، در کل طبقه کارگر و زحمتکشان را آماده برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی ضروری و لازم می کند که دولت کنونی را درهم شکند و با دیکتاتوری پرولتاریا جانشین نماید و در زمان انقلاب یعنی شروع جنگ طبقاتی ناگزیر و گریزناپذیر حکم ستاد جنگ را پیدا میکند. ساختن چنین حزبی برای پیروزی اجتناب ناپذیر است. ۲- این کمیته ها میتوانند، مبنائی باشند، برای شوراهای سرخ – شوراهای مسلح پرولتارها – طبقه کارگر و زحمتکشان- یعنی دولت آینده – دولت نوین – دیکتاتوری پرولتاریا – که قرار است دیکتاتوری کل طبقه کار باشد و نه دیکتاتوری نخبه گان این طبقه و یا رهبران حزب و کادرهایش فقط،.
این را در این عبارت از نوشته انگلس در باره با کونیستهای فراری می توان به روشنی دید : «از آنجا که بلانکی هر انقلابی را به مثابۀ اقدام ناگهانی یک اقلیت انقلابی تلقی میکند. الزاما پس از موفقیت خواه نا خواه دیکتاتوری جایکزین آن خواهد شد، البته نه دیکتاتوری تمام طبقه انقلابی پرولتاریا بلکه دیکتاتوری تعداد معدودی از افراد است که دست به این اقدام زده اند و خودشان نیز به نوبه خود از قبل تحت دیکتاتوری یک چند نفر معدود متشکل شده اند. ”
بنا براین، کارگران آگاه درهرعملی که از طرف کل طبقه انجام میگیرد و یا خودانجام میدهند باید دو هدف را بطور اساسی که در حین جدائی مربوط بهم هستند، مد نظر داشته باشند، الف اینکه این عمل تا چه اندازه آنها را در تسریع سازمان یافتن اساسا مخفی و غیر علنی – حزبیت سیاسی – حزب مسلحانه کمونیستی که دارای بازوی مسلح است، کمک میکند و ب – اینکه چقدر آنها رابه، به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی نزدیک می کند.
در حین پیشبرد چنین مبارزاتی است که شرایط برای رسیدن به خواست های روزمره و حتی ساختن تشکل برای رسیدن بدانها مهیا میگردد و نه بدون این مبارزه طبقاتی سیاسی!