پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

مهندسی تصاویر در پس “بحران اوکراین” – ایرج فرزاد

سوال این است که آیا با قربانی کردن تعدادی دیگر از شهروندان که هیچ ربطی به سناریوهای دو طرف کشمکش و بحران ندارند، آیا غرب و آمریکا قادر خواهند بود تصویرهای این دوره گذرا را به شهروندان خود برای مدتی دیگر بخورانند؟ آیا جهان غرب و اکثریت قریب به اتفاق...

سوال این است که آیا با قربانی کردن تعدادی دیگر از شهروندان که هیچ ربطی به سناریوهای دو طرف کشمکش و بحران ندارند، آیا غرب و آمریکا قادر خواهند بود تصویرهای این دوره گذرا را به شهروندان خود برای مدتی دیگر بخورانند؟ آیا جهان غرب و اکثریت قریب به اتفاق شهروندان، خواست و مطالبه برخاسته از تلاطم در اعماق را برای «برابری» و «پر کردن شکاف اجتماعی» به جمال گل نازنین «دمکراسی» که در یک جنایت جنگی دیگر علیه بشریت متمدن، شکوفا شده است، بایگانی خواهند کرد؟

ایرج فرزاد

وقتی به بحران اوکراین نگاه میکنیم، متوجه میشویم در سطح جهان و بویژه در جهان غرب، تصویری، در یک حالت هیپنوتیزم گونه، جا بجا شده است.

در پی قتل جرج فلوید در آمریکا، جنبش عظیمی آمریکا و سراسر اروپا  را در برگرفت. نمادهای برده داری، که استثمار کار مزدی و سلطه سرمایه آنها را “مدرنیزه” و در ابعاد جهانی گسترش داده است، بزیر کشیده شدند.آن حرکات فقط در مخالفت با چند مجسمه نبود، علیه اساس برده داری در شرایط حاکمیت استبداد سرمایه بر کار و نیروی کار بود. نه فقط مجسمه “کریستف کلمب” به عنوان پدر خوانده استقرار بردگی سیاه پوستان در خود آمریکا بزیر کشیده شد، بلکه در انگلستان، بلژیک و  فرانسه بانیان تجارت بردگی و سیاستهای مستعمراتی بزیر کشیده، آتش زده و به دریا سرازیر و یا تخریب شدند. اتفاقات در آمریکا حکایت از یک تعرض بنیادی تر داشت:

به دستور «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، تصاویر ۴ نفر از روسای پیشین مجلس این کشور که یادآور دوران برده داری بودند از روی دیوار‌های کنگره  برداشته شد.
با تشدید واکنش‌ها به نژادپرستی در آمریکا، چند مجسمه چهره‌های دوران برده داری آمریکا برچیده شدند.
به گزارش شبکه تلویزیونی سی ان ان، فرماندار ایالت ویرجینیا اعلام کرد قصد دارد مجسمه‌های یکی از فرماندهان ارتش آمریکا در دوران جنگ داخلی این کشور که موافق برده داری بود برچیده شود.

در این زمینه بود که جهان آکادمی و ورزش حرفه ای همگام با سیاستمداران «عاقل»، آن خروش در اعماق جامعه را برسمیت شناختند و به طبقه حاکم هشدار دادند. در پی کشته شدن جرج فلوید، بر تی شرت ورزشکاران حرفه ای، که میلیاردر هم هستند، و بانرهای سالن مسابقات شعارهای: «برابری» (equality) و (rally the valley) “شکاف را پر کنید” بر فضای مسابقات بسکتبال  حرفه ای آمریکا (NBA) نقش بستند.

در کوران بحران کرونا، وضعیت ناپایدار حقوق شهروندان در پی بیکارسازی ها و همزمان برجسته شدن شکاف بین اقلیتی انگشت شمار تریلیاردر با انبوه جمعیت فاقد ابتدائی ترین امکانات زندگی و حق بیمه و بازنشستگی، چنان هراسی از یک طغیان اجتماعی را در مغز و قلب حکام دامن زد که چاره ای ندیدند جز اینکه به آن خواستِ سوسیالیسم در اعماق “تمّلُق” بگویند و؛ وعده برخی رفرم ها را رسما بیان کنند. این بیدار شدن غول سوسیالیسم در مهد عروج خود، با توجه به دنیای پس از فروپاشی دیوار برلین، زنگ خطری هشدار دهنده بود. این موج را دیگر نمی توانستند با اشاره به “اردوگاه پیمان ورشو” و انضمام برخی از کشورهای اروپای شرقی به روسیه فاتح در جنگ علیه فاشیسم و “تقسیم برلین” و به عبارتی دیگر انقیاد “برخی از تمدنهای دیرین غربی تحت دیکتاتوری شرق” و مسلح به زرادخانه اتمی پس بزنند و یا تحت کنترل بگیرند. آن دنیا عملا فرو پاشیده بود و بسیاری از کشورهای اقمار قطب “دیکتاتوری”، به اروپای واحد و دامن ناتو و دمکراسی برخاسته از بمباران بلگراد در سال ۱۹۹۹ بازگشته بودند.

در این متن است که باید بحران اوکراین و “تجاوزات پوتین” را به حق حاکمیت اوکراین و تعرض به ارزشهای “دمکراسی” در اوکراین و غرب را در نظر گرفت. غرب بشدت نیازمند یک بهانه و یک مُستمسک برای پس زدن آن موج سوسیالیسم واقعی در کشورهای خود بود.

 و اگر سیر رویدادها را به دقت تعقیب کنیم متوجه خواهیم شد که غرب و آمریکا بویژه در تحریک روسیه و پوتین برای دست زدن به اقدام نظامی، بسیار نقشه مند حرکت کرده اند. ظاهر بحث این است که گویا پوتین از درخواست اوکراین برای پیوستن به ناتو، ناراضی و احساس خطر کرده است. بحث ها این بود که دولت اوکراین باید انضمام “کریمه” را به روسیه و نیز دو ایالت دیگر که در دنباس اعلام خودمختاری یک جانبه کرده اند، “لوهانسک” و “دونتسک”، برسمیت بشناسد. هنری کیسنجر، از همان آغاز بحران اوکراین و کودتای دست راستی و شبه فاشیستی علیه دولت پروروس در اوکراین، به زمامداران آمریکا توصیه کرده بود، که نباید خواهان پیوستن اوکراین به ناتو باشند، چه، از نظر او روابط دیرین و تاریخی و «فرهنگی» تنگاتنگی بین مردم روسیه و اوکراین وجود دارد. با اینحال، دیدیم که غرب و خود آمریکا، فی الحال و حتی بدون پذیرش درخواست اوکراین، این کشور را متحد ناتو بشمار می آورند. غرب و بویژه آمریکا، به این ترتیب در تحریک پوتین به حرکتی از موضع ضعف و در تنگنا و در حلقه محاصره و پیشروی ناتو و حکومت نازنین اوکراین به مناطق سنتا تحت نفوذ خویش، نقش اساسی داشتند. خیلی روشن است اگر پوتین در آن شرایط «تهاجم» را آغاز نمیکرد، با پیوستن اوکراین به ناتو، قطعا این اوکراین و ناتو بودند که ادعای خود بر کریمه، و لوهانسک و دونتسک را، جدی تر و از موضع قدرت مطرح میکردند که در آن صورت باز هم «حرکت تجاوزکارانه» پوتین را دامن میزد. در هر حال و در هر صورت نقشه حرکت دفاعی و از موضع استیصال پوتین در برابر تعرض ناتو، سر جای خود بود. چه، در هر حال واضح بود که این غرب و اوکراین بودند که، نه اکنون که چندسال است چاقو و قمه بدست سرکوچه را قُرُق کرده اند.

 اکنون برای هر کس، که عقل خود را از مغز به چشم و از تعقل به تحریک احساسات زودگذر تغییر نداده است، روشن است که غرب و آمریکا و دستگاههای مهندسی افکار آنان و میدیاها و «تحلیلگران» نوکر و چشم به دهان این دوایر، در فوکوس سازی بر موضع «قلدرانه»، «شرقی» و تجاوزگر پوتین، و چرخاندن افکار عمومی به سمت سیاست های دنیای جنگ سرد، نقشه مند حرکت    کرده اند. اروپا محوری و نوعی نژاد پرستی اروپا محور را در قبال تحرک دگر باره «دیکتاتوری شرقی» پوتین چنان دامن زدند که تصویرها را کلا زیر و رو کردند. آن موج در اعماق که متوجه «شکاف» طبقاتی در خود غرب بود را با دامن زدن به یک هجوم ناسیونالیسم اروپا محور، تا  اندازه ای پس زدند. شعارهای «برابری» و “پر کردن شکاف” بر تی شرت ورزشکاران حرفه ای به تبع از «باشگاههای» مربوطه یکباره عوض شد. همه پرچم اوکراین را زمینه آرم تیم و باشگاه خود ساختند و چشمها در میان قشر آکادمی و ورزشکاران حرفه ای و سیاستمداران «عاقل» و نان به نرخ روز خور، از تلاطم امواج در اعماق فاصله گرفتند.

حتما یادمان هست که یک حربه و «بهانه» حکومت تاچر برای منکوب کردن نهائی اعتصاب معدنچیان انگلیس، تحریک ناسیونالیسم انگلیسی به بهانه «تجاوز» آرژانتین به جزایر فالکلند بود؟ و ناسیونالیسم که در میان کارگران انگلیسی نیز ریشه دار بود، سمّ خود را به جنبش کارگری و «چپ» بریتانیا وارد کرد و کارگران معدن ذغال سنگ را پس از مصافهای سخت و تحمل جریمه های سنگین و دودستگی و نفرت ناشی از اقدامات اعتصاب شکنان، زمینگیر کرد.

غرب و آمریکا میدانند و میدانستند که پس از فروپاشی دیوار برلین، اعاده یک شبه بلوک «شرقی»، اگر نه بکلی ناممکن که بسیار نامحتمل است. با اینحال برای غرب و آمریکا، مهمترین مساله برگرداندن موج سوسیالیسم نه در پس دیوارها که در بیخ گوششان، نقطه حرکت و سناریوئی جدی بود.

و متاسفانه، «چپ»ی که سنتا مرغ عزا و عروسی تحولات سیاسی است، اینجا هم عقل خود را از مغز به احساسات «دمکراتیک» و ضددیکتاتوری سپرد. این چپ و این نوع از «سوسیالیسم» در دَم گرفتن با تصویری که سران کشورهای سرمایه داری از بحران اوکراین در سناریوها مهندسی کرده بودند، به یک مسابقه مُضحک وارد شدند. فلان «فعال کارگری» و طرفدار دو خرداد و «اصلاح طلبان» در ایران، شناسنامه ضد کمونیستی را در پوشش فاصله گرفتن از «موضع ایدئولوژیک»، متعلق به”جهان سپری شده”، روی میز گذاشت و فلان روشنفکر هپروت هم فرمود که پوتین، «پرورش یافته بلشویسم» است!

از این نظر وارد شدن به مسابقه «محکومیت» پوتین، فقط بازی در میدان سناریوهای چندین ساله دولتهای غربی و ماشین مهندسی افکار آنها است. روشن است که نه پوتین حتی کوچکترین ربطی به همان «سوسیالیسم واقعا موجود» دارد، که خود بارها اذعان کرده است، بلکه در یک توهم به قدرت ناسیونالیسم روسی، به «تله» ناتو و غرب افتاده است؛ و نه غرب بطور واقعی از اعاده قدرت «مخوف» دیکتاتوری «شرق»، نگران است. در این معادله، و در راستای سناریوها و یا توهمات خود، برای هر دو سو مهم نیست که شهروند معمولی و سرباز روسی و یا اوکراینی قربانی شوند. به باور من بسیار بعید است که پوتین بتواند با توهم به قدرت جاذبه ناسیونالیسم روس و از «پس انداز» ناموجود و خیالبافانه خاطرات جنگ ضد فاشیستی شوروی سابق، نیروی قابل توجهی را پشت سیاستهای خود بکشاند. نارضایتی در میان خود مردم روسیه، و در میان نیروهای مسلح تشدید خواهد شد و بیم یک شکاف و انشقاق، ناسیونالیسم روس را در برابر تعرض «دمکراسی» غربی که آن را «تمدن» در قبال بی تفاوتی دیکتاتوری شرق آراسته اند، زمینگیر خواهد کرد. پوتین، به توهمی شبیه به توهم صدام حسین به ناسیونالیسم عرب در دوران جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ دچار شده است که بر اثر یک شکست سخت، مجبور خواهد شد سند تسلیم شبیه به سندی که صدام با «شوراتسکف»، فرمانده آمریکائی عملیات توفان صحرا، از موضع ضعف، پذیرفت امضاء کند. و این نیز چون سناریو عملیات توفان صحرا، در سناریو  آمریکا و غرب در مورد بحران اوکراین، از قبل طراحی و پیش بینی شده است.

سوال این است که آیا با قربانی کردن تعدادی دیگر از شهروندان که هیچ ربطی به سناریوهای دو طرف کشمکش و بحران ندارند، آیا غرب و آمریکا قادر خواهند بود تصویرهای این دوره گذرا را به شهروندان خود برای مدتی دیگر بخورانند؟ آیا جهان غرب و اکثریت قریب به اتفاق شهروندان، خواست و مطالبه برخاسته از تلاطم در اعماق را برای «برابری» و «پر کردن شکاف اجتماعی» به جمال گل نازنین «دمکراسی» که در یک جنایت جنگی دیگر علیه بشریت متمدن، شکوفا شده است، بایگانی خواهند کرد؟ آیا «ناتو»، با فتح آخرین سنگرها از آوار بجامانده دیوار برلین، در برابر یک غول عظیم اجتماعی و طبقاتی که در خود غرب و علیه بنیادهای بردگی مزدی و مدرن سرمایه داری سر برفراشته است، دچار تردید، شکاف و فروپاشی نخواهد بود؟

ریشه عمیق خشم میلیونها برده جهان سرمایه، آن هم در یک قدمی  کاخ ها و مقرهای برده داران بسیار “دمکرات”، با پیچیده ترین دستگاههای مهندسی افکار و کنترل و سانسور شهروندان و مثله کردن حقیقت، قطعا خشک نخواهد شد. این خشم تلنار شده با فروکش کردن فضای هیستریکی که دنیای سرمایه با احضار روح خدایان دوران سپری شده جنگ سرد، قصد دارند از این ستون تا آن ستون فَرَجی برای تحکیم و بقاءسلطه بردگی مزدی جستجو کنند، زیر پایشان را در “خانه” داغ خواهد کرد. خاصیت و ظرفیت “دمکراسی” برای تداوم خرافی کردن اذهان مردم در برابر “تهدید” خفقان شرقی، با فروپاشی دیوار برلین همانوقتها رنگ باخت. غرب و آمریکا بروی خود نمی آورند که این پوتین “متجاوز”، همه ارزشهای طبقه بورژوا و سرمایه دار، از مذهب و کلیسا گرفته تا تقّدُس بازار و کارگر ارزان را گاه فراتر از خود زمامداران غرب پاس داشته است. شیطان سازی از این “شریک” تازه، در راستای پیاده کردن سناریوهائی است که مورد اشاره قرار گرفت.

با همه اینها تلاش برای بازسازی دستگاه تولید انبوه خرافه، آنهم در اوضاعی که آخرین ویرانه های بلوک فروپاشیده، بی پرده و عیان به ناسیونالیسم، پرچم واقعی طبقه بورژوا در همه عالم، روی آورده است و سالهاست که سوسیالیسم از هر نوع آن را تقبیح است، گره بر باد است.

 ایرج فرزاد – ۸ مارس ۲۰۲۲

https://akhbar-rooz.com/?p=144736 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همیشه برده
همیشه برده
2 سال قبل

مقاله بدی نیست، اما پر از استعاره می باشد و برای ما کارگران که وقت کافی نداریم وقت گیر است. مقاله سیاسی که مسابقه ادبی نیست. مقاله سیاسی باید بصورت علمی و شمرده و ساده نوشته شود.
نویسنده پیش بینی کرده است که پوتین شکست خواهد خورد، فکر کنم، آن وسطهای مقاله. این پیش بینی بحثهای زیادی دارد مثل مسئله رابطه جنگ و جبهه. میتوان دید که مقاله دو طرف را محکوم میکند که موضع درستی است.
اشاره مقاله به چپ خیلی مبهم و بزدلانه است. ایشان باید ذکر کند که منظورشان از چپ کدام چپ است، کجا ایراد می بینید، چه تشکلاتی و غیر. فکر کنم برای همین است که ساسان را عصبانی کرده است. خوب بود ساسان از کلمه “تو” استفاده نمیکرد و رعایت انسان بودن طرف مقابل را میکرد.
مقاله میتوانست مفید واقع شود. متاسفانه با وجود استعارهای زیاد و ابهام در اشاره به “چپ”، آگاهگرانه برای ما کارگرن نیست؛ بیشتر گیج می شویم تا چیزی یاد بگیریم.

ساسان
ساسان
2 سال قبل

«و متاسفانه، «چپ»ی که سنتا مرغ عزا و عروسی تحولات سیاسی است، اینجا هم عقل خود را از مغز به احساسات «دمکراتیک» و ضددیکتاتوری سپرد. این چپ و این نوع از «سوسیالیسم» در دَم گرفتن با تصویری که سران کشورهای سرمایه داری از بحران اوکراین در سناریوها مهندسی کرده بودند، به یک مسابقه مُضحک وارد شدند. فلان «فعال کارگری» و طرفدار دو خرداد و «اصلاح طلبان» در ایران، شناسنامه ضد کمونیستی را در پوشش فاصله گرفتن از «موضع ایدئولوژیک»، متعلق به”جهان سپری شده”، روی میز گذاشت و فلان روشنفکر هپروت هم فرمود که پوتین، «پرورش یافته بلشویسم» است!» (نقل از ایرج فرزاد )
اول و آخر این همه استدلال این نتیجه گیری مشعشعانه است که بنظر نویسنده؛ چپ همیشه قربانی !! عقل خود را به دست یک فعال اصلاح طلب ضد کمونیست سپرد !!! خب اگر این چپ اینقدر ناتوان است که عقل خود را به دست آن فلان فعال کارگری وبا آن توصیفاتی که تو میگویی که معلوم نیست از کدام مامور امنیتی جمهوری اسلامی چنین اطلاعاتی را به دست آورده ای ؛ شده است پس همان بهتر که مرغ سیاه عروسی و عزا باشد !
می گویند ملا مگی نامی از بزرگان در بارشاه اسماعیل صفوی بواسطه ی خبث طینت در انهدام مفبره‌ی حافظ جد و جهدی داشته و همواره آن خسرو متعصب رابه کفر و زندقه ی حافظ متوجه ساخته و هدم بنیان خوایگاه ابدی او را استدعا می‌کرد بالاخره شهریار صفوی از سماجتش به تنگ آمده و دفع شرش را از گفتار لسان الغیب استمداد نمود . این شعر امد :
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عِرض خود می بری و زحمت ما میداری (دیوان حافظ به اهتمام حسین پژمان)
این نویسنده هم ظاهرا به بیماری ملا مگس دچار است . خب اگر این فعال کارگری همان است که نویسنده می گوید وای به حال اخبار روز و دیگررسانه های چپ که در سایت های خود از این اصلاح طلب دارای شناسنامه ضد کمونیستی مقالات و مطالب را منتشر می کنند . بس کنید این همه ترور شخصیت در چپ را . این همه دشمنی واقعا از کجا می آید جز از نادانی و شرارت کین توازنه‌ی قومی قبیله ای زیر پوشش چپ؟

ایرج فرزاد
2 سال قبل
پاسخ به  ساسان

دوست عزیز ساسان!
هر چه دقت کردم، متوجه نشدم که بالاخره نظر شما در باره نکاتی که در نوشته من طرح شده اند، چه بود؟ اما این را فهمیدم که شما انتقاد به دیدگاه هر “فعال کارگری” در “ایران” را برنمی تابید. چه، نوشته اید “دو خردادی” بودن آدمها به صرف یا “کارگر” و یا “فعال کارگری” بودن، نمیتواند از خود موضع “راست”، و “ضد کمونیستی” بروز بدهد. اینها گویا اطلاعاتی است که من: ” از فلان مامور امنیتی جمهوری اسلامی” بدست آورده ام”! از نطر شما انسان به حکم جایگاهش در موقعیت صنفی، در برابر هر گرایش و تفکر بورژوائی، بیمه مادام العمر است.
ایراد دیگر، ایستادن شما در موضع ناسیونالیسم “چپ” و کارگر پناه از نوع “ایرانی” آن است. چه، من در همان نوشته بسیار بیشتر از یک اشاره به موضع “فلان کارگر دو خردادی”، به ریشه دار بودن ناسیونالیسم در میان کارگران معدن ذغال سنگ انگلیس در ماجرای “جنگ فالکلند” پرداخته بودم.
شما صرف اشاره من بر این دو وجه و خصوصیات “چپ” مورد نطرتان، را “شرارت کینه توزانه” نامیده اید. از من کاری ساخته نیست، شما بینش خود را دارید و به آن متعهد. اما من با این بینش شما با هر دو خصوصیات کارگر پناه، صنفی دیدن موقعیت اجتماعی و دیدگاه انسانها؛ و نگرش ناسیونالیستی در تحلیل و بحث سیاسی، سر سازگاری ندارم.
با اینجال صمیمانه تر بود که نظرتان را در باره محتوای سیاسی نوشته من، بدون مطایبه و فال حافظ مستقیما و صریح مینوشتید.
حال که “مشاعره” را به جای دیالوگ و جدل سیاسی ترجیح داده اید، به من هم اجازه بدهید که از “سعدی” برایتان بگویم، که از توهم به خود دست بردارید:
نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش
سلامت باشید

ساسان
ساسان
2 سال قبل
پاسخ به  ایرج فرزاد

آقای فرزاد نوشته ی شما و اشاره تان به چپ به عنوان قربانی عروسی و غزا و کوچک شماری چپ است و اینکه این چپ بنظر شما “عقل خود را از مغز به احساسات «دمکراتیک» و ضددیکتاتوری سپرد” و بقیه نسبت هایی که بی دلیل و استدلال به چپ می دهید و استنتاج خود را معیاری برای تحقیر چپ قرارداده اید مشکل من خواننده ی مطلب شما نیست . . اینکه شما درک می کنید یک فرایند مهندسی شده در سیاست جنگ افروزانه در اوکراین وجود دارد واقعا معنایش این نیست که دیگران نمی فهمند که این مهندسی بخشی از سیاست کشورهای امپریالیستی است . شما در این باره چه چیزی فراتر از آنچه تا کنون گفته شده است دارید؟ الان چپ ها باید بنظر شما چه کنند که چون مرغ سیاه قربانی عروسی و عزا نشوند ؟ شما که دیگران را با نگاه از بالا و به عنوان دانای کل نظاره می کنی و برای همه از جمله کل چپ این نسخه را می پیچی که احساسات دموکراتیک و ضد دیکتاتوری اش به یک مسابقه ‌ی مضحک وارد شده است ! برای برون رفت از این مضحکه چه راه حلی داری ؟ برای چپ همیشه قربانی چه راهکاری جز تحقیر و شماتت داری ؟ آخر بد وبیراه به این و آن گفتن که نشد راهکار! این دانایی شما اگر از محدوده ای که ترسیم کرده ای خارج نشود و تنها با افاضات کلامی ترویج نوعی کینه ورزی و اطلاق نسبت کارگر پناهی و و صنفی دیدن و نگرش ناسیونالیستی به دیگران دادن که موضوعی را حل نمی کند .حرف شما با آن فردی که در همین سایت چپ را چپرچلاق می خواند چه فرقی دارد ؟ چون شما بسیارانند که سال ها جز چنین مواضعی نداشته اند ؛ آنها و شما چه کمکی به تغییر وضعیت چپ از قربانی به هژمونیک شدنش کرده اند و کرده اید ؟اگر این دیالوگ سیاسی است که شما دارید معلوم است که کسی به آن تن نمی دهد واین اشاره نیز برای آنست که شاید در تجدید نظر و نگاهتان موثر افتد و آنچه گفتنش شرط بلاغ است شاید نتیجه اش پند آموزی از تاریخ باشد .

ایرج فرزاد
2 سال قبل
پاسخ به  ساسان

جناب ساسان!

در این کامنت دومتان چنین نوشته اید:

“آخر بد وبیراه به این و آن گفتن که نشد راهکار!”

خوشبختانه کامنت اول شما هنوز موجود است، به این جملات خودتان توجه کنید و قضاوت در مورد اینکه چه کسی بد و بیراه گفته است، را به خواننده بسپارید:

– “با آن توصیفاتی که تو میگویی که معلوم نیست از کدام مامور امنیتی جمهوری اسلامی چنین اطلاعاتی را به دست آورده ای”

– “ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عِرض خود می بری و زحمت ما میداری” 

– این همه دشمنی واقعا از کجا می آید جز از نادانی و شرارت کین توازنه‌ی قومی قبیله ای زیر پوشش چپ؟

و در کامنت دوم این سوال را مطرح کرده اید:

“الان چپ ها باید بنظر شما چه کنند که چون مرغ سیاه قربانی عروسی و عزا نشود؟”

نمیخواهم با کنایه شما از موضع “دانای کل” پاسخ بدهم. در اصطلاح انگیسی توصیفی هست با این کلمات:

Conflict of interests

هر گونه پند و اندرز این “دانای کل” برای چپ مورد نظر شما، که از نظر من ناسیونالیسم چپ و ناسیونالیسم “کارگری” ایرانی را نمایندگی میکند، دقیقا به این تضاد و تناقض بین “منافع” می انجامد. من نوشته ام که آین چپ مورد نظر شما، با تصویری که در دنیای مهندسی افکار غرب و آمریکا ساخته و پرداخته شده است، تماما در بحران اوکرین همراه شد. با هیچ پند و اندرز و نقل قول از مشاهیر دنیای سیاست سوسیالیستی، نمیتوان راهی به این چپ مورد نظر نشان داد. خود شما نوشته اید انتقادها از سوی سوسیالیستها و کمونیسم پراتیک “وارد شدن مگس” به “عرصه سیمرغ” است. از این نظر سیمرغ شما ککش هم نمیگزد وقتی “وز وز یک مگس” وارد عرصه آن شود.

برایتان از هر جهت، دوباره آرزوی سلامت دارم

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x