جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

تیغ در کف زنگی مست – ع. روستایی

اگر پذیرفته باشیم که جنگ فرآیندی است که نقطه آغازینش تولید جنگ افزار است؛ بنابراین جنبش صلح می باید توجه خود را نه تنها به مرحله پایانی این فرآیند یعنی درگیری نظامی بلکه هم پای آن و حتی بیشتر به آغاز آن یعنی تولید جنگ افزار متمرکز کند. به بیان دیگر جبهه ی پیکار برای صلح را گسترش دهد و سطح آن...

اگر پذیرفته باشیم که جنگ فرآیندی است که نقطه آغازینش تولید جنگ افزار است؛ بنابراین جنبش صلح می باید توجه خود را نه تنها به مرحله پایانی این فرآیند یعنی درگیری نظامی بلکه هم پای آن و حتی بیشتر به آغاز آن یعنی تولید جنگ افزار متمرکز کند. به بیان دیگر جبهه ی پیکار برای صلح را گسترش دهد و سطح آن را به کارزار بر ضد نظامی گری به طور کلی برکشد. بنگاه های تولید کننده ی ابزار کشتار جمعی به عنوان ستون فقرات جنگ و ویرانی در جهان امروز می باید در کانون توجه قرار گیرند

“آن کس که می خندد؛ خبر هولناک را نشنیده است.”

چند روزی است که خواب اروپا آشفته است. جغد شوم جنگ برفراز آن پرسه می زند. مردم سرآسیمه و مبهوت به خیابان ها ریخته اند. برلین ، لندن، پطرزبورگ و بسیاری شهرهای دیگر، هواداران صلح، خیابان ها را فروگرفته اند. فریاد “نه به جنگ” همه جای اروپا در کوی و برزن طنین انداز است.”مرگ بر پوتین” گوش فلک را کر می کند.

این غوغا برای چیست؟ خبر هولناک کدام است؟ خبر، آن گونه که رسانه های نوشتاری و شنیداری با آب و تاب و همراه با هشدار به گوش مردم می رسانند این است که: چه نشسته اید! اژدهای آدمی خواری به نام پوتین با دندان های اتمی از دخمه ای به نام کرملین سربرآورده است و نعره زنان و تنوره کشان به سوی قاره ی سبز در تک و تاز است. در همان یورش نخست اوکراین را یک لقمه خام کرده است. دریغا دمکراسی تازه پای اوکراین!!

هیولا را دست کم نگیرید! موسولینی در برابر او فرشته می نماید. صدام، قذافی و میلوشویچ در سنگ دلی و جنایت درس آموز دبستان او بوده اند. این پتیاره دشمن دمکراسی و آزادی است و به نابودی تمدن نیم‌کره غربی میان بسته است.

دولت مردان اروپا که مسندهای خود را وام دار اقبال مردم اند؛ هرگز راضی نمی شوند که در این روزهای تیره و تاریک مردم را تنها رها کنند و در برابر احساسات صلح جویانه مردم خود بی تفاوت بمانند؛ پس بی درنگ دست به کار شدند تا خویش کاری خود را در پدافند از صلح به انجام برسانند!!

رهبران قاره سبز در راستای تعهد تاریخی خود به صلح و سرسپرده گی به آرمان دمکراسی! گوی سبقت را از یک دیگر می ربایند. دولت آلمان بی درنگ یک صد میلیارد یورو به بودجه نظامی اش افزود و در همراهی با ایالات متحده و چند کشور دیگر اروپایی انبارِ زرادخانه های خود را گشودند تا به خط مقدم دفاع از کیان دمکراسی! گسیل دارند. قلعه بانانان اتحادیه اروپا با گشودن درها و دروازه ها به روی پناه جویان فرصتی کم یاب فراچنگ آوردند تا گشاده دستی و مهمان نوازی اروپایی خود را پیش چشم مردم جهان بیاورند و کنش گرانِ حقوقِ پناهندگی را خرسند سازند. پناه جویان این بار مردمان سوریه، لیبی یا افغانستان نیستند که در قایق های شکسته در پهنه دریاها سرگردان بمانند و بسیارانی طعمه کوسه ها شوند. همین بس که به رنگ پوست شان نگاه کنید تا دریابید مردمی نژاده اند! از تبار پاک اروپایی!!

تا لحظاتی پیش از سحرگاه پنج شنبه ۲۴ فوریه و نزول بلای ناگهانی! در کره خاکی ما همه چیز به قرار بود. مردم در آغوش فرشته ی صلح غنوده بودند و چتر امنیت به یک سان بر سر مردم گسترده بود. جهان در امن و امان بود. گزمه ها بیدار بودند و هر کس گرم کار خویش بود. اسب ها عصاری می کردند، شترها نمد مالی و چرخ کارخانه های سازنده جنگ افزار نیز هم‌چنان  و با شتابی روزافزون می چرخید و می چرخید تا اقتصادهای به گل نشسته را رونق دهند. کار و اشتغال بیافرینند. بی کاری را کاهش دهند. و برای شهروندان نان و امنیت فراهم آورند. سپس در گام بعدی حاصل تلاش کارآفرینان! در آمار و ارقام و شاخص های اقتصادی متعین می شدند و به نمایش در می آمدند. تا مردم خادمان را فراموش نکنند و پاداش رفاه و امنیت خود؛ نمایندگان سیاسی آن ها را به مسند قدرت برکشند.

***

هدف این نوشتار داوری در باره جنگی نیست که هم اینک در اوکراین جریان دارد. نمی خواهم وارد این گفتمان شوم ‌که حق به جانب پوتینِ ملی گرا است یا زلنسکی نژادپرست و حامیان غربی او. به اندازه کافی روشن است که از میانه سده گذشته به این سو کمابیش در همه کش مکش های جهانی هرگاه در یکی از سوهای منازعه، امپریالیسم آمریکا و ناتو ایستاده باشند؛ حق به جانب طرف مقابل است. صرف نظر از این که طرف مقابل موجه باشد یا نباشد.

مخاطب این بحث در جای نخست مردم، به ویژه اردوی کار و زحمت، حامیان سیاسی آن ها و جنبش جهانی ضدجنگ است.

شعار “نه به جنگ های امپریالیستی” افزون بر یک سده است، از همان نخستین جنگ جهانی، شعار محوری حزب ها و سازمان های دمکرات و کمونیست بوده است و هم چنان آزمون وفاداری آن ها به آرمان سوسیالیسم.

پرسش این است که این جنبش دیرینه سال تا چه اندازه توانسته است به آماج های صلح جویانه اش دست یابد؟ دست آوردهای آن کدام اند؟ آیا توانسته است جنگ افروزان را گامی واپس بنشاند و ناگزیر کند که هدف های شان را در رقابت با هم نه از راه دست یازیدن به جنگ که به شیوه های دیگری دنبال کنند؟ و آیا امروز جهان امن تر از گذشته است؟

شوربختانه پاسخ در هیچ‌ یک از این موارد دل گرم کننده نیست. کارنامه جنبش صلح، مگر در موارد کم شماراز جمله جنگ ویتنام، نومید کننده است.

بنابراین آیا هنگام آن نرسیده است که این جنبش روی کرد خود را به بوته نقد بسپارد. گذشته را بکاود و خطاهایش را اصلاح کند؟

جنگ در زمانه ما معلول رقابت سرمایه داران برای تصاحب مازاد است و رقابت نیز – به شیوه های گوناگون – سرشت نشان سرمایه است. بی گمان در فرم های زندگی پیشاسرمایه داری نیز رقابت میان دسته های حاکم برای در اختیار گرفتن مازاد تولید وجود داشت و انگیزه جنگ آن‌جا نیز هم‌چنان ربایش مازاد بود. اما نه رقابت و نه جنگ ها ذاتی نظام‌های پیشین نبودند و نسبت به آن ها اموری عارضی، بیرونی و تصادفی محسوب می شدند و بدون جنگ نیز سازوکار حیات اجتماعی می توانست ادامه یابد؛ در حالی که جنگ هم زاد سرمایه است جلوه و نمودی از ذات آن و شکلی از بروز ماهیت آن است.

جنگ عریان ترین و بی واسطه ترین شکل هستی سرمایه است. سرمایه حتی هنگامی که گلوله ای شلیک نمی کند؛ با کارگران به گونه ای خاموش در کار جنگ است. جنگ سفید.

شعار “نه به جنگ” در شیوه طرح و پیش برد کنونی اش همان اندازه میان تهی و ناممکن است که نه به قانون جاذبه اجرام.

درست است تا هنگامی که فرمان روایی سرمایه به ویژه در شمایل امپریالیستی آن بردوام است؛ جهان رنگ صلح و آرامش را نخواهد دید. اما این‌هم درست است که نمی توان در آرزوی صلح دست روی دست گذاشت و منتظر پایان هژمونی سرمایه بود.

جنبش ضد جنگ چنان چه‌ از ناکامی های گذشته بیاموزد؛ بی گمان می تواند – اگر نه اساس جنگ – دست کم دامنه آن را محدود و از شدت آن بکاهد.

بزرگترین ضعف جنبش ضد جنگ تاکنون ویژه گی انفعالی آن است. این جنبش در پی جنگ به پویش در می آید و نه پیشاپیش آن. لژیونرهای صلح همواره از ژنرال های جنگ چند گام اساسی عقب ترند.

جنبش های ضد جنگ در پهنه جهان پراکنده اند. میان آن ها وحدت رویه وجود ندارد. از استراتژی و چشم‌انداز درازمدت بی بهره اند. واکنش آن ها در قبال جنگ ها و تنش ها مقطعی است. وقتی آتش جنگ زبانه می کشد و زنده گی های بسیاری را خاکستر می کند؛ آن گاه و آن هم به گونه ای گزینشی واکنش نشان می دهند. این صدا همه جا و در همه موارد از طنین یکسانی برخوردار نیست.  مثلاً اگر عراق، لیبی، سومالی، افغانستان و… آماج تجاوز واقع شوند؛ هم دلی جنبش صلح و پژواک صدای ضدجنگ در هم سنجی با نمونه های اروپایی به مراتب ضعیف تر است. دوام این سیاست اگر حاصلی داشته باشد؛ همانا بی اعتباری جنبش، بی اعتمادی مردم و شکاف در جبهه صلح است.

از سوی دیگر “کاسبان مرگ” با دست یازیدن به ترفند شیطان نمایی و هیولاسازی از هدف های موردنظر، افکار عمومی را می ربایند و بر سرگردانی و انفعال جنبش های ضدجنگ می افزایند.

جنبش صلح می باید نگاه عوام گرایانه در باره ی جنگ و صلح را تغییر دهد و متناسب با آن روی کردهای تازه ای در پیش گیرد.

این نگاه عامیانه براین توهم استواراست که: جنگ زمانی آغاز می شود که موشک ها شلیک می شوند و توپ ها به آتش باری آغاز می کنند. در حالی که هیچ جنگی یک شبه و ناگهانی روی نمی دهد. نقطه شروع هر جنگی تولید جنگ افزار است. جنگ صنعت است . صنعتی در میان صنایع دیگر و با سودآوری افزون تر. هر جنگ افزار چیزی نیست مگر یک کالا که به سان هر کالایی به شیوه کارمزدی تولید می شود. سپس به گردش در می آید و در بازار ویژه ی خود به دست مصرف کننده نهایی می رسد و چاره ای جز مصرف شدن ندارد. در غیر این صورت چرخه تولید آن از پویش بازمی ماند و گردش سرمایه در این حوزه دچار اختلال می شود. پس جنگ واپسین مرحله از فرآیند تولید جنگ افزار یعنی مصرف آن است. جنگ تحقق تولید جنگ افزار است. بدون آن فرآیند تولید اسلحه از آغاز تا انجام بی معنی و ناممکن است. مصرف این کالا بدون میانجی و پااندازی سیاست مداران به انجام نمی رسد. بنابراین جنگ لحظه ی هم‌پوشانی و نقطه ی برخورد دو فرآیند به ظاهر جداگانه ی نظامی و سیاسی است.

چنان که می دانیم روی‌کرد سرمایه تنها به تولید کالا محدود نمی شود. بلکه هم زمان نیاز به مصرف و فرهنگ مصرف را نیز تولید می کند. این قانون در باره هر کالای فرضی راست می آید و جنگ افزار نیز از شمول آن بیرون نیست. بنابراین نه بی دلیل است و نه جای شگفتی دارد که در سایه هژمونی سرمایه نه تنها جنگ افزار که روان شناسی و فرهنگ مصرف آن نیز پیوسته تولید و بازتولید می شود. میلیتاریسم، شوونیسم، فاشیسم و…

هر کالای مفروضی به شیوه ای ویژه خود مصرف می شود که از شیوه مصرف دیگر فرآورده ها متمایز است و هم چون هر کالایی در خود و هم راه خود پیام فرهنگی ویژه ای دارد. پیانو یک پیام و تفنگ پیامی دیگر.

اگر پذیرفته باشیم که جنگ فرآیندی است که نقطه آغازینش تولید جنگ افزار است؛ بنابراین جنبش صلح می باید توجه خود را نه تنها به مرحله پایانی این فرآیند یعنی درگیری نظامی بلکه هم پای آن و حتی بیشتر به آغاز آن یعنی تولید جنگ افزار متمرکز کند. به بیان دیگر جبهه ی پیکار برای صلح را گسترش دهد و سطح آن را به کارزار بر ضد نظامی گری به طور کلی برکشد. بنگاه های تولید کننده ی ابزار کشتار جمعی به عنوان ستون فقرات جنگ و ویرانی در جهان امروز می باید در کانون توجه قرار گیرند. کارکنان این بنگاه ها حتی تا پایه ی دانش مندان و پژوهش گران به اردوی سرمایه تعلق ندارند. بنابراین می توانند مخاطبان جنبش صلح باشند وهم چنین سوژه ای برای تبلیغ و آگاهی رسانی.

 در هر فرصتی خویش کاری سنگین کارکنان در مجتمع های صنعتی و نظامی در قبال سرنوشت بشریت و زیست بوم انسان می باید به گفتمانی سراسری به ویژه در مراکز علمی و دانشگاهی راه یابد و افکار عمومی در باره هم‌کاری آن ها با “تجارت مرگ” حساس شود.

تدارک سیاسی جنگ خود فرآیندی است که با پیمان های نظامی و پراکنش بودجه از کیسه زحمت کشان میان ساختارها و نهادهای نظامی و زمینه سازی برای مداخله در امور دیگران و… مشخص می شود. جنبش صلح نباید چشم خود را بر روی کردهایی از این دست ببندد. این جنبش می بایست به هر سِنت افزایش بودجه نظامی از سوی دولت ها واکنش نشان دهد. و مردم را به مقابله با آن برانگیزد.

از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به این سو به رغم این خوش بینی که ناتو علت وجودی اش را از دست داده است؛ اما این‌ پیمان، با وجود تعهد رهبران وقت کشورهای غربی، برشمار هم وندانش افزوده است. ایالات متحده و متحدان آن جنگ های خون باری را در بالکان و خاورمیانه و… به راه انداخته و این همه در سایه سکوت و انفعال جنبش صلح انجام شده است.

جنبش ضد جنگ در همراهی با حقوق دانان ترقی خواه و بهره جویی از دانش حقوقی آن ها می باید بکوشند که نگاه حقوقی نسبت به جنایت های جنگی را تغییر دهند. این که ژنرال ها و جنگ سالاران به تنهایی در زمره ی جنایت کاران جنگی نیستند. این اتهام متوجه کسانی نیز می شود که “تیغ در کف زنگی مست” می گذارند…

ع – روستایی – ۱۵/۱۲/۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=144748 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کمال شیرازی ج.
کمال شیرازی ج.
2 سال قبل

باید این و باید آن زیاد شنیده ایم. باید ما هم از بین بردن نظام سرمایه داری است. نظام سرمایه داری را از بین ببرید، هیچ جنگی باقی نخواهد ماند.

کیا
کیا
2 سال قبل

حرف ندارد

Azzet
Azzet
2 سال قبل

با نظرات جناب روستایی کاملا موافقم.باشد که سلاحهای متعارف!!نیز مانند سلاحهای غیر متعارف مذموم شناخته شوند.واین امر مستلزم این است که یک به یک به سراغ این سلاحهابرویم.بایسته است که در مورد اثرات مخرب هریک از جنگ افزار های نظامی شرحی کار شناسانه نوشته شود،یا در بیان آیدتا بشریت بداند که این بیماری،آلودگی هواو……نیست که کمر به نابودی اوبسته،این جنگ افزارها هم در صدد نابودی اوهستند.هرکجای این کره خاکی که باشند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x