پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

آمریکا‌ستیزی در میدان دوپانت (غرب‌ستیزی شکلی از عصبیت قومی است) – اکبر کرمی

اگر ما ا‌مروز بی‌هیچ اما و اگری باید در کنار غرب و در هم‌راهی با کشورها ی دمکرات بایستیم به این دلیل نیست که در غرب و در میان غربی‌ها نادانی نیست، یا آن‌ها در سیاست‌ها و سیاست‌ورزی‌ها ی خود خطا نمی‌کنند، بلکه به...

اگر ما ا‌مروز بی‌هیچ اما و اگری باید در کنار غرب و در هم‌راهی با کشورها ی دمکرات بایستیم به این دلیل نیست که در غرب و در میان غربی‌ها نادانی نیست، یا آن‌ها در سیاست‌ها و سیاست‌ورزی‌ها ی خود خطا نمی‌کنند، بلکه به این خاطر است که خطا‌های دمکراسی‌ها به مراتب کم‌تر از طرف مقابل است. اصلن دمکراسی‌ها برای پرهیز از همین دست بگومگوها برآمده‌اند

با همه ی فحش‌هایی که شب و روز به جهت گشودن در بدشگون غرب‌ستیزی نثار جلال آل‌حمد و احمد فردید می‌شود و نیز با همه ی هزینه‌ها ی هنگفتی که در ادامه ی آن نکبت نادانی در هم‌کاری جریان‌ها ی چپ و جمهور وحشت اسلامی بر ایران آوار شد، آشکار است که غرب‌ستیزی و فرزند خلف آن آمریکا‌ستیزی نه با آن دون‌کیشوت‌ها آغازیده است و نه با آن‌ها پایان خواهد یافت. ترکیب دردناک خودبزرگ‌بینی (به جهت شکوه تاریخی سپری‌شده) و خودکم‌بینی (به دلیل حاشیه‌نشینی طولانی و توسعه‌نایافته‌گی) در میان ایرانیان (و حتا می‌توان گفت شرقی‌ها) سده‌ها است که قربانی می‌گیرد و نگذاشته است و هنوز نمی‌گذارد آن‌ها بپذیرند که بازی تمام و غرب برنده شده است. نوعی عصبیت قومی در جان و جهان ما جاری است و آزارمان می‌دهد و امکان پیش‌رفتن را از ما گرفته است. ما چنان با غم شیرین گذشته خوش‌ایم که نمی‌خواهیم باور کنیم جهان تغییر کرده است؛ و امروز، روز دیگری است.

این روزها ما با اشکال تازه و مخفی‌تری از غرب‌ستیزی و آمریکا‌ستیزی هم روبه‌رو هستیم، که اگر حواس‌مان نباشد، هزینه‌ها ی بسیار دیگری روی دست‌مان خواهد گذاشت. نشانه رفتن به آدمک‌های حصیری و حمله به انگاره‌ها ی رنگارنگ نیرنگ در این پهنه کار کارستانی نخواهد بود. چه، نقد اگر نقد باشد و نقاد اگر حرفی برای گفتن داشته باشد باید برود سراغ جدی‌ترین و در همان حال منطقی‌ترین نماینده ی این جریان تا بتواند به قلب حادثه بزند؛ و گرنه زخم زدن به جریان‌ها ی غرب‌ستیز و آمریکا‌ستیز اگر نتواند به آسیب‌ها ی زیرین این دست پندارها نقب بزند کاری از پیش نخواهد برد. تنها حرف و حدیث‌ها را بیش‌تر و عبور از این آسیب را دش‌وارتر خواهد کرد.

غرب‌ستیزی زیرپوستی

در میان ایرانیان جدی‌ترین شکل غرب‌ستیزی و آمریکاستیزی ایرانی از اتفاق در میان چهره‌ها، روزنامه‌نگاران و شخصیت‌هایی دیده می‌شود که ساکن غرب هستند؛ این جماعت کم‌وبیش غرب را می‌شناسند (دست‌کم چون ساکن آن‌جا هستند این ادعا را دارند.) و با زبان انگلیسی آشنا هستند. (یعنی در دالان‌ها تنگ ترجمه سرگردان نیستند و به غرب و آمریکا از پنجره‌ ی تنگ عینک‌ها ی خود نگاه نمی‌کنند.) آن‌ها غالبن درس‌خوانده و متخصص در برخی از رشته‌های دانش و تکنیک اند. کم وبیش دمکرات و مدعی و متعهد به حقوق بشر هستند. در نتیجه غرب‌ستیزی این دسته از ایرانیان با چپ‌ها به طور عام و با چپ‌ها ی وامانده در گل تاریخ اندیشه که من آنان را چپ چپرچلاق می‌خوانم متفاوت است. این گروه اگر لیبرال و راست هم باشند، همانند راست‌ها ی وحشی نیستند که سودای غارت در کله‌ها ی ‌پوک‌شان شعله می‌کشد؛ نادان‌هایی بی‌پرنسیب و بی‌اتیکت که خود را زرنگ می‌دانند و اگر لازم افتد زبان غرب‌ستیز و آمریکاستیز هم دارند. یعنی این غرب‌ستیزها ی جدید نه چپرچلاق‌اند و نه وحشی؛ آن‌ها زیرپوستی هستند! آن‌ها غالبن در پوستین منتقد غرب و رفتار آمریکا ظاهر می‌شوند. نه این که بخواهم ادعا کنم، نقدهای‌شان یا ادعاهای‌شان دروغین و ریاکارانه است (که اگر باشد خود به خود به آدمک‌های حصیری دگردیسی می‌یابند و نقدشان هم چندان اهمیتی نخواهد داشت.) بلکه می‌خواهم تیپ‌لوژی و تصویری دقیق‌تر از آن‌‌ها را بکشم. آن‌ها غالبن صادق و حتا دقیق به ‌نظر می‌رسند و باید به عنوان اندیشمند و روشن‌فکر مورد نقد و توجه باشند.

دشواره آن است که ما با جماعت روبه‌رو هستیم که ممکن است در دل‌اش همانند ناصرالدین شاه که در صفر نخستین به سپه‌سالار گفت: «وضع قوانین جدید و ترقیات حاضره این عصر خیلی مشکل است که بتوان به زودی اجرا کرد»، باشیم، اما در زبان گرفتار خوانشی از اباطیلی همانند «شبیخون فرهنگی» و «جاهلیت مدرن» باشیم که لقلقه ی ذهن الکن علی خامنه‌ای است!

به زبان دیگر به جای نقد کسانی که درکی و حظی از دمکراسی و مناسبات تازه ندارند، باید به نقد کسانی پرداخت که در زبان ستایش‌گر دمکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم هستند، اما در عمل به جهت گرفتار شدن در چاله ی خرگوش غرب‌ستیزی و آمریکا‌ستیزی خوانشی یوتوپیایی از این مفاهیم را علم کرده اند و با هر رخ‌دادی در پهنه ی سیاست جهانی الم‌شنگه راه می‌اندازند و صداقت غربی‌ها در ایمان و تعهد به این مفاهیم را به چالش می‌کشند!

یک نمونه ی برجسته از این دست غرب‌ستیزان پنهان اکبر گنجی است.

اشتباه نشود؛ او را من روزنامه‌نگاری برجسته و بسیار محترم می‌دانم و در موارد بسیاری (که پا ی ایران و نقد خامنه‌ای در میان است) خود را کم‌و‌بیش با او هم‌راه و هم‌سو احساس می‌کنم. او هم صادق است و هم  پرکار. نوشته‌های او پر از آمار و شاهد است. ممکن است ما با نتایجی که او از آن آمار و شواهد می‌گیرد، چندان هم‌رای نباشیم، اما او گرفتار خبرها ی زرد، آلترناتیو ریالیتی، دروغ‌پردازی، انگاره‌های نیرنگ رنگ‌ورورفته و نخ‌نما نیست و نمی‌شود. او صاحب اندیشه و منطق است! در راهی که می‌رود هم صاحب سبک است و هم معتبر. با این همه دست‌کم در داوری من او هم در چاله ی خرگوش غرب‌ستیزی افتاده است و کمی تا قسمتی آمریکا‌ستیز است.

همانند اکبر گنجی در آمریکا و در میان چپ‌ها ی سوسیال‌دمکرات آمریکایی کم نیست، اما به دلایلی که خواهم آورد باید حساب آن‌ها را از حساب کسانی همانند گنجی جدا کرد. به آن‌ها نمی‌توان گفت غرب‌ستیز یا آمریکا‌ستیز! چه، آن‌ها بخشی از وجدان و سازه‌ ی پردازش‌گر ذهن فرهنگی و سیاسی غرب هستند و برای غرب بازخورد تولید می‌کنند و در فرایند هم‌ایستایی (هموستازی) غرب هم بسیار موثر هستند و هم پیش‌رو. ممکن است جریان‌ها سیاسی چیره در غرب در چشم‌انداز‌های نزدیک چندان زیر نفوذ و اثر این گروه‌ها و جریان‌ها نباشند، اما آشکارا در چشم‌اندازهای دورتر آن‌‌ها هستند که سکان کشتی فرهنگی و سیاسی غرب را می‌چرخانند و آینده را برای غرب رقم می‌زنند؛ و جهان را انسانی‌تر می‌کنند و غرب را جهانی‌تر.

به زبان دیگر از این که مثلن اکبر گنجی حرف‌های نوام چامسکی یا الیزابت وارن را تکرار کند، نباید به این نتیجه رسید که او هم پروگرسیو است و حرفی اگرچه جنجالی، اما از جنس زمان می‌زند. چه، در این برآورد یک مشکل کوچک وجود دارد که وقتی در حد زبانی که این آدم‌ها تکلم می‌کنند و ضریب شکست (۱) جامعه‌ ی زبانی و فرهنگی که برای آن حرف می‌زنند و می‌نویسند ضرب شود به مشکلی بسیار بزرگ تبدیل می‌شود؛ که ما آن را غرب‌ستیزی و آمریکا‌ستیزی می‌خوانیم. همه ی آن حرف‌هایی را که اکبر به زبان فارسی و برای مخاطبان ایرانی می‌نویسد اگر به انگلیسی و برای مخاطب غربی بنویسد، داستان دیگر خواهد شد. این‌جا (در میان آمریکایی‌ها) ما دست‌کم با صورتی از غرب‌ستیزی و آمریکا‌ستیزی که غربی‌ها آن را تعادل دروغین می‌خوانند، روبه‌رو نیستیم. دست بالا می‌توان آن تحلیل‌ها را ناتمام و آسیب‌‍شناسی‌ها را خام ارزیابید. اما وقتی گنجی همان حرف‌ها ی گاهن خام و ناتمام را به فارسی و برای مخاطبان ایرانی و اسلامی (که لبریز از عصبیت قومی و احساس حقارت هستند) می‌نویسد هم گرفتار فالس اکویوالانس میان غرب (امریکا، دمکراسی، و مسیحیت)  و شرق (ایران، استبداد، و اسلام) است و هم به این آسیب دامن می‌زند.        

دشواری سیاست‌ورزی و دشواره ی آمریکا‌ستیزی

از این نکته گذشته هنوز یک لایه ی نازک دیگر هم از غرب‌ستیزی هست که باید کاویده و بالا زده شود، تا غرب‌شناسی ایرانی (اگر اصلن چنین چیزی به گونه‌ای معنادار وجود داشته باشد.) از گزند غرب‌ستیزی در امان بماند. من آن لایه را نادانی درفهم امر سیاست و ناتوانی در تحلیل سیاست‌ورزی دمکراتیک می‌دانم. در فرایند توسعه و انگاره‌هایی که در مورد آن بالا آمده است ایران کشوری حاشیه‌ای (یا نیمه‌حاشیه‌ای) است. یعنی ایران (و البته ما ایرانیان) هنوز در پهنه‌ها ی بسیاری با توسعه و مفاهیم آن مساله داریم. این آسیب البته در پهنه ی سیاست بسیار بیش‌تر از هر پهنه ی دیگری دیده می‌شود. به زبان ساده ما هنوز دشواری‌های امر سیاست و سیاست‌ورزی را به طور عام و دشواری‌ها ی آن را به طور ویژه در دمکراسی‌ها به درستی و به تمامی درک نمی‌کنیم. و غالبن همانند کسانی که هنوز بیماری‌ها و شکست‌های فردی را به ذات، خدا، شیطان، اختیار، چشم‌خورده‌گی، دست بی‌صدای طبیعت یا کارما و چیزهایی از این دست فرو می‌کاهند ما هم هنوز ناکامی‌ها سیاسی را آن ‌گونه تحلیل می‌کنیم. هم آن نگاه در آسیب‌شناسی شکست افراد و گروه‌ها ی آسیب‌پذیر و هم این نگاه در آسیب‌شناسی رخ‌دادها ی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نوعی بدفهمی عمیق انسان‌شناسانه و هستی‌شناسانه است. این بدفهمی وقتی به پهنه ی سیاست کشیده می‌شود و با تنازع‌های داغ سیاسی و دشواری‌های گران سیاست‌گزاری در اجتماعات گوناگون هم‌راه می‌گردد، هم درک ما را از خودمان و هم درک ما را از غرب دشوارتر از پیش می‌کند. در این ‌دشواری‌ها است که قارچ‌ها ی غرب‌ستیزی و آمریکا‌ستیزی همانند غریبه‌ستیزی و دشمن‌ستیزی عادی می‌شود و با جان و جهان ما عجین می‌گردد.

در این چشم‌انداز غرب‌ستیز و آمریکا‍ستیز انسان نادان یا حتا کم‌دان و کودنی نیست که نمی‌تواند برای دیگری شان و احترامی داشته باشد؛ او انسانی است که به جهت تاریخی و روانی خود را (خودآگاه و بیش‌تر ناخودآگاه) در جنگ  با دیگری (که در این جا غرب است) می‌بیند و می‌باید. به زبان دیگر غرب‌ستیزی این‌جا برآمد یک عصبیت قومی است.(به تاریخ استعمار، دخالت‌های آمریکا در ایران و مساله فلسطین توجه کنید.) عصبیتی که در جایی به دریافت ما از حق، حقوق و حقیقت و مناسبات آن‌ها می‌رسد.  

در داوری من اکبر گنجی به ویژه در مقالات و نوشته‌هایی که به نقد اسراییل یا رفتارغرب/امریکا می‌پردازد، و در تکاپوی آن است که نشان دهد غرب گرفتار استانداردها ی دوگانه است، گرفتار نوعی از غرب‌ستیزی و آمریکاستیزی زیرپوستی است و چنین نوشته‌ها و نقدهایی هستند که به غرب‌ستیزی‌ و آمریکاستیزی دامن می‌زنند و زور می‌دهند؛ و کار را به جایی می‌رسانند که محکومیت حمله ی پوتین به اوکراین برای پاره‌ای از ایرانیان بسیار دشوار می‌شود. این هم‌پوشانی میان حکومت سرکوب و سرب در ایران (که اکبر گنجی قربانی آن است و شجاعانه بر آن شوریده است) با منتقدان و دشمنان آن یک اتفاق ساده نیست.

نادانی و دشواره ی حق، حقوق، و  حقیقت

دشواره ی فهم حق، حقوق و حقیقت است که نمی‌گذارد فرهنگ ایرانی اسلامی دشواری سیاست و سیاست‌ورزی دمکراتیک را درک کند و به جای غرب‌ستیزی و آمریکا‌ستیزی به هم‌کاری با آن‌ها کشیده شود. و شوربختانه ایران و جمهوری اسلامی تنها کشورهایی نیستند که در گل این بدانگاری مانده‌اند و درجا می‌زنند. بسیاری از دوستان منطقه‌ای آمریکا هم گرفتار این آسیب هستند؛ و به همین دلیل است که این دوستی‌ها عمق و عقبه ندارد و به توزیع قدرت در منطقه و پایانیدن تنازع قدرت در آن‌ها نمی‌رسد.    

جان و جهان ایرانی اسلامی در دریافت “حق” و “حقیقت” هنوز و هم‌چنان گرفتار نوعی تلقی پیشینی است. یعنی  در به‌ترین حالت ما بر این باور هستیم که “حق” پیش از هر نزاعی آشکار است و بیرون از هر نزاعی قرار دارد. (و شاید به همین دلیل است که بسیاری از ما پیش از هر رخ‌دادی تحلیل‌هایی آماده برای آن داریم.) به زبان دیگر ما همه ی نزاع‌ها را بر سر حق و حقوق به شکلی نالازم، ناشی از بدفهمی، خودخواهی، و کم‌وبیش زرگری و ساخته‌گی می‌دانیم!  و عجیب نیست اگر ما همیشه یک‌طرف دعوا هستیم و حتا حاضر نیستیم به داستان طرف دیگر که داستانی دیگر از حق، حقوق و حقیقت است حتا گوش بدهیم. چنین خوانشی از حق و حقیقت و حقوق است که راه را برای دریافت حقوق بشر و دمکراسی همانند ترفندی جهت هژمونی غرب یا سلطه ی آمریکا هم‌وار می‌کند و زرادخانه ی تولید انگاره‌های رنگارنگ نیرنگ را سرپا نگاه می‌دارد. در نبود درکی پسینی از حق، حقوق و حقیقت است که هم نظام حقوقی لیبرال و پیچیده‌گی‌ها ی آن کم‌تر فهمیده می‌شود و هم نهادها و سازوکارهای دمکراتیک و سکولار.

حتا می‌توان خطر کرد و یک گام جلوتر گذاشت و ادعا کرد ناکامی ما در توزیع قدرت، بازتاب ناکامی ما در درک حق، حقوق، و حقیقت است. به زبان دیگر از تلقی‌ها ی پیشینی از این مفاهیم راهی هم‌وار به دمکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم و مناسبات آن‌ها وجود ندارد. درک دمکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم به عنوان مقدمه و پیش‌نیاز آفرینش حق و حقوق و حقیقت است که می‌تواند امکانات و ضرورت‌های توزیع قدرت را فراهم آورد. به زبان دیگر حق و حقوق و حتا حقیقت، است‌بنیاد نیستند و کشف نمی‌شوند (برخلاف تصور ما) آن‌ها در فرایند دمکراسی و رعایت حقوق بشر آفریده می‌شوند. و چون ما درک‌ها و دریافت‌ها و کشف‌های گوناگونی از حق، حقوق، و حقیقت داریم، ابتدا باید ساختارها و نهادهایی برای آفریدن این برساخته‌ها  و سازوکارهای سازش بر سر آن‌ها را داشته باشیم تا بعد بتوانیم  دست به داوری و آفرینش بزنیم. به زبان دیگر در غیبت دمکراسی، حقوق بشر و سازش ما است‌ها، باید‌ها، حق‌ها، حقوق‌ها و حقیقت‌ها داریم؛ و همه ی دعواها هم به همین جا می‌رسد.

توزیع قدرت در این چشم‌انداز ادامه ی توزیع شان و حق داوری است. توزیع قدرت در نظام دانایی سنتی ممکن نیست زیرا توزیع حق داوری در مورد حق، حقوق و حقیقت ممکن نیست. توزیع قدرت در نظام دانایی سنتی ممکن نیست، زیرا یک ذهنیت سنتی نمی‌داند و نمی‌تواند بداند که حق، حقوق و حقیقت بازتاب یک رژیم حق، یک رژیم حقوق و یک رژیم حقیقت هستند. زیرا یک ذهن سنتی نمی‌داند همه ی نزاع‌ها به رم قدرت می‌رسد. زیرا یک آدم سنتی نمی‌داند که سیاست پهنه ی پهنه‌ها است.         

در این چشم‌انداز آن‌چه گنجی را غرب/آمریکا‌ستیز می‌کند انگشت گذاشتن او روی آن استانداردهای دوگانه، یا حتا نادرستی آن شواهد و ادله نیست که تحلیلی است که بر آن‌ها سوار می‌کند. چه‌، استانداردها ی دوگانه در همه ی فرهنگ‌ها و سیاست‌گذاری‌ها ی کشورهای گوناگون کم و بیش دیده می‌شود. با این جمله نمی‌خواهم از این رفتار دفاع کنم، می‌خواهم تاکید کنم که چیز عجیبی در میان نیست. یعنی برای مثال در رای گیری‌های نهاد شورای امنیت طبیعی است اگر کشورها با توجه به منافع و هم‌پیمانی‌های خود با دیگر کشورها رای می‌دهند. (و مگر غیر از این ممکن است؟) این نکته ادامه ی واقعیتی است که کشورهای گوناگون و منافع آنان را از هم گوناگون می‌کند. نادانی و ناتوانی درک سیاست و سیاست‌ورزی در این حد برای روشن‌فکری در آن حد خود شاه‌کار و مثال‌زدنی است.

چنین نگاهی به سیاست و چنین انتظاری از سیاست‌مدارها آشکارا یوتوپیایی و رومانتیک است؛ و انگار این بدانگاری رومانتیک است که سرانجام در جایی به آن عصبیت قومی می‌رسد. این‌جا هم پای یک تلقی پیشینی از منافع (که شکل دیگری از فهم “حق” است و “منافع واقعی” خوانده می‌شود) یک دولت دمکراتیک در میان است. یعنی این دسته از منتقدان بر این باور هستند که دولت‌ها ی دمکراتیک درک درستی از منافع خود ندارند، یا (بدتر) حمایت از دمکراسی و حقوق بشر چندان برای آن‌ها مهم نیست! آن ها نمی‌دانند و گاهی نمی‌توانند بدانند که همین گفت‌وگوها و اختلاف‌ها هستند که شان نزول دمکراسی و حقوق بشر و بستر برآمدن آن‌ها هستند. به زبان دیگر اگر این دست اختلاف‌ها نبود، ضرورتی هم برای برساختن دمکراسی نبود؛ و از طرف دیگر اگر دمکراسی هست بازگشت به این دعواها دیگر ضرورتی ندارد. یعنی منافع واقعی برآمد همین تخمین‌ها و تصمیم‌ها در دمکراسی‌ها است. (یعنی دمکراسی راه جست‌وجوی راه‌حل است، نه راه حل!) یعنی در غیبت دمکراسی پی‌گیری منافع ملی و ادعای پشتیبانی از آن تا حد بسیاری یک توهم است و با بودن دمکراسی این حرف‌ها و نقدها!    

چنین نگاهی است که در تحلیل جنگ اوکراین اکبر گنجی را به هم‌دلی با نوشته ی «چرا غرب مسوول اصلی بحران اوکراین است؟…» می رساند. او با ذوق‌زده‌گی این جمله از یک نویسنده ی غربی را بازتویت کرده است که «گسترش بی‌پروای ناتو باعث تحریک روسیه به حمله به اوکراین شد.» و عجیب نخواهد بود اگر آدم بی‌اختیار یاد کسانی می‌افتد که زنان و طرز لباس پوشیدن آن‌ها دلیل تجاوز به آن‌ها می‌دانند.    

اگر درک مناسبی از آن‌چه پوپر در نقد انگاره‌ها ی نیرنگ در “جامعه ی باز و دشمنان‌اش” آورده است داشته باشیم، متهم اصلی در هر فاجعه‌ای آشکارا و همیشه، هم در شرق و هم درغرب و هم حتا در ذهن این منتقدان “نادانی” است. اگر ما ا‌مروز بی‌هیچ اما و اگری باید در کنار غرب و در هم‌راهی با کشورها ی دمکرات بایستیم به این دلیل نیست که در غرب و در میان غربی‌ها نادانی نیست، یا آن‌ها در سیاست‌ها و سیاست‌ورزی‌ها ی خود خطا نمی‌کنند، بلکه به این خاطر است که خطا‌های دمکراسی‌ها به مراتب کم‌تر از طرف مقابل است. اصلن دمکراسی‌ها برای پرهیز از همین دست بگومگوها برآمده‌اند.

نقد راستین نقد “خود” است

دمکراسی‌ها با همه ی ضعف‌ها و نقدها از حکومت‌ها ی سرکوب‌گر و اقتدارگرا قابل اعتمادتر هستند. همانندیدن دمکرات‌ها و غیردمکرات‌ها در هر معنایی دست‌کم جست‌وجوی دمکراسی و استقرار آن را در جهان و در کشورها ی غیردمکرات دش‌وارتر خواهد کرد و به انگاره‌ها ی نیرنگ تازه خواهد انجامید.

این که جامعه‌ای همانند آمریکا هم خود را نقد می‌کند و هم‌به نقادان حرفه‌ای خود نه تنها آزادی که پول می‌دهد نقدها ی استخوان‌دارتری بنویسند، بسیار اهمیت دارد. بدون درک این امتیاز و توان‌مندی که ویژه ی جوامع غربی و از امتیازها ی توسعه است، شناخت غرب ناتمام خواهد ماند. و در این ناتمامی است که ما می‌توانیم همانند کسانی باشیم که با مصرف تولیدات و برندها ی غربی در تلاش هستند، خود را غربی و توسعه‌یافته نشان دهند! جاخوش‌کردن‌ در کافه‌ها و دانشگاه‌ها ی غربی و نقد غرب را در واشنکتن‌ دسی‌سی (از روی دست غربی‌ها) برای شرقی‌ها نوشتن تنها نشانه ی ناسپاسی نیست؛ نشانه ی نادانی عمیق در فهم توسعه و دش‌واری سیاست‌ورزی هم هست. کم‌ترین آسیب این نادانی آن است که خواننده‌گان و قربانیان این چرندنامه‌ها به آسانی ادعا خواهند کرد “آسمان همه جا همین رنگ است.” یا “صدا ی دهل از دور خوش است.”

همیشه نقد خود است که اهمیت دارد؛ نقد راستین نقد خود است؛ نقد دیگری غالبن چیزی بیش از عصبیت قومی و ادامه ی آن نیست. نشان به آن نشان که نقد “جان جوزف مرشایمر در اکنومیست نوشته می‌شود و تحلیل اکبر گنجی از آن، از خبرگزاری فارس سربرمی‌آورد؛ و خوراکی می‌شود برای دون‌کیشوت‌ها ی آمریکا‌ستیز تا بتوانند برای ایستادن در کنار پوتین راهی و حرفی بیابند. برای آن که بتوانیم میان غرب و شرق یا میان حکومت‌ها دمکرات و غیردمکرات فاصله بگذاریم، لازم نیست راه دوری برویم (و خطاها ی آنان را سبک‌سنگین کنیم) به همین جنگ اوکراین و رفتار غرب و شرق نگاه کنید تا با دو چشم خود ببینید فاصله از کجا تا به کجاست؟ یک طرف بی‌پروا و آغازگر یک جنگ تمام‌عیار و فاجعه‌‌بار است و جهان را در آستانه ی یک رویارویی اتمی تمام‌عیار قرار داده است و دیگری برای پرهیز از یک رویارویی کامل و اتمی هم‌چنان دست به عصا و خویشتن‌دار و دوراندیش و حساب‌شده  عمل می‌کند. و برای آن که بدانید شما کجا ایستاده‌اید؟ تنها لازم است نگاه کنید چه کسانی کنار شما ایستاده‌اند!

یک نمونه از آمریکا‌ستیزی زیرپوستی

به گفت‌وگو ی فیس‌بوکی زیر که با یکی از ایرانیان که سال‌ها است در آمریکا زنده‌گی می‌کند، استاد دانشگاه است، به قول خودش به دولت آمریکا مالیات می‌دهد و… نگاه کنید و مناسب بودن برچسب آمریکاستیزی را بر او داوری کنید.

در ص یکی از هوادران آشکار روسیه در جنگ اوکراین به ادعایی برخوردم که بر اساس یک پرسش و پاسخ در جلسه‌ای علنی در سنای آمریکا ظن تولید سلاح شیمیای و کاربرد احتمالی آن مطرح شده است. پرسش‌گر (مارکو ربیو) از حزب جمهوری‌خواه و هوادار ترامپ و پرس‌شوند (ویکتوریا نالند) از هم‌کاران کابینه بایدن است. با آن که در همه ی اخبار مربوط به آن گفت و شنود در سنا آشکارا تولید تسلیحات بیولوژیک از سوی اوکراین رد شده است، و بر احتمال استفاده ی پوتین از آن تسلیحات تاکید شده است، این خبردر ص مذبور و در فرایند “یک کلاغ چهل کلاغ” به ظن دست داشتن دولت اوکراین در تولید تسلیحات بیولوژیک و در نتیجه دلیلی مناسب برای نگرانی پوتین و حمله روسیه به اوکراین آمده است. خبر سنجاق شده ی اصلی را که باز می‌کنید به ص محمد سهامی و یاداشتی از او با سرنام “پنتاگون بودجه آزمایشگاه بیولوژیکی در اوکراین را تامین می‌کند” می‌رسید. با آن که در خبر اصلی آشکارا آزانس دفاعی کاهش تهدید (دی‌تی‌آرای) آمده است، سهیمی یاداشت خود را این گونه پایان برده است. «بدین ترتیب به نظر می‌رسد که دست‌کم بخشی از آنچه که پوتین  و وزارت دفاع روسیه گفته بودند صحیح است.»

این موضع و موضوع آشکار آمریکا‌ستیزانه است! و من که خوش‌خیالانه در این فکر بودم که اشتباهی پیش آمده است در صدد آمدم که سر گفت‌وگو با ایشان را باز کنم و برای‌اش نوشتم:

– درود و مهر

یکم. شما فکر نمی‌کنید اگر این موضوع یک پروژه ی مخفی و غیرقانونی و برخلاف هنجارهای بین‌المللی بود، دولت آمریکا از طرح آن در یک جلسه ی علنی پرهیز می‌کرد؟ و منطقن بررسی آن را و اطلاعات در مورد آن را دست‌کم در یک جلسه ی غیرعلنی پی‌ می‌گرفت؟

دوم. این که می‌فرمایید تا این جا «دست‌کم بخشی از آن‌چه که پوتین و وزارت دفاع روسیه گفته بودند صحیح است.» یعنی چه؟ یعنی اوکراین و آمریکا در حال تهیه ی سلاح‌ها ی (بیولوژیک و) شیمیایی بودند؟

سوم. چه گونه می‌توان نشان داد شما گرفتار آمریکاستیزی نیستید؟ و چه‌گونه می‌توان نشان داد که شما گرفتار انگاره‌ها ی نیرنگ نیستید؟

من نمی‌خواهم ادعا کنم آمریکا و دولت‌های آن اهل نیرنگ و رفتارهای از این دست نیستند! می‌خواهم بگویم وقتی بدون سند و‌ مدرک به یک‌‌طرف بقلتید از مسیر انصاف و تحقیق که رسالت روشن‌فکری است خارج شده‌اید و به بخشی از پروپاگاندا ی یک جریان تاریک و ندانم‌کار فروکاهیده اید.

– سهامی برای‌ام نوشت:

«اول، چه آمریکا انکار کند، و چه نکند، موضوع حمایت مالی‌ آمریکا از آزمایش‌های بیولوژیکی، آنهم با مواد بسیاری خطرناک، هم افشا شده، و هم بودجه آن رسما توسط “دت‌را” (که متلق به پنتاگون است و بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تاسیس شد) تایید شده است. حضرتعالی چنان می‌نویسید که گویا امریکایی‌ها دروغ نمی‌گویند، و یا نگفته ا‌ند. هجوم غیرقانونی آمریکا به عراق و حمله پیمان ناتو به لیبی‌ بر اساس دروغ بود.

دوم، بله، آمریکا و اکراین مشغول آزمایش با مواد خطرناک بیولوژیکی بودند. خود آقای رابرت پوپ از “دت‌را” اینرا تایید کرده است که پاتوژن‌های خطرناکی در آن آزمایشگاه وجود دارند، و از این می‌ترسد که در اثر حمله روسیه آنها در هوا پخش شوند.

سوم، شما کی‌ هستید که از من درباره “آمریکاستیز” بودن و “گرفتار نیرنگ نبودن” بازخواست کنید؟ کی‌ گفته که من باید این را به شما ثابت کنم که نیستم؟ این صفحه سالهاست که فعال است. هزاران خواننده دارد، و خوانندگان آن اغلب دارای آگاهی‌ زیادی هستند. اگر این خوانندگان تصور میکردند که من “نیرنگ” می زنم دیگر به این صفحه نمی‌‌آمدند. شما در مقاله خود جنگ‌های ۲۰ ساله غرب در خاورمیانه را که باعث کشتار بیش از ۱.۵ میلیون انسان بی‌ گناه، ویرانی تاریخی، کشته شدن هزاران کودک و نوجوان، یتیم شدن هزاران کودک و نوجوان، آواره شدن میلیون‌ها نفر، و پناهنده شدن میلیونها نفر دیگر را “اشتباهات از طرف یک حکومت دموکراتیک” مینامید تا آنها را ماستمالی کنید، و حتی مایل نیستید آنرا جنایت بنامید. امری که بسیاری در خود غرب آنرا جنایت میبینند .عجب! ولی‌ از من میخواهید ثابت کنم که فلان و بهمان نیستم؟

چهارم، بدون سند و مدرک یعنی‌ چه قربان؟ معتبر‌ترین روزنامه نگاران آنرا گزارش داده ا‌ند؛ خود رابرت پوپ اذعان دارد که مواد خطرناک بیولوژیکی در آن آزمایشگاه وجود دارند؛ بودجه آن از طرف دی‌تی‌آرای تامین شده [ردیف بودجه آن موجود است]، ولی‌ چون شما میخواهید مثل مقاله خود که با کلمات توهین‌آمیز به چپ حمله می‌کنید، به من انگ “آمریکاستیزی” بزنید – آنهم مملکتی که در آن ۴۴ سال است زندگی‌ می‌کنم – از من مدرک میخواهید؟ اصلا شما چی‌ را مدرک مینامید؟

پنجم، شاید تصور شما این است که این پست من “توجیه” تجاوز روسیه به اوکراین است. خیر. بنده از آغاز این تجاوز را محکوم کرده‌ام، و در مقاله دیروز خود در وبسایت رادیو زمانه اینرا صریحا نوشتم. ولی‌ این به هیچ وجه نه حقانیت به غرب، که دست آن غرق در خون مردم بی‌ گناه خاورمیانه و ایران است، میدهد، و نه از این واقعیت چیزی میکاهد که از زاویه سیاسی-امنیت ملی‌ روسیه نگرانی‌‌های کاملا مشروع دارد.

ششم، من یک استاد دانشگاه هستم و کار من پژوهش علمی‌ و انتشار نتایج پژوهش‌های خود و دانشجویان خود از طریق مقالات علمی‌ در مجلات معتبر علمی‌ است. در این راه ما آموخته آیم که هر ادعای خودرا باید با مرجع و سند ارائه کنیم، چرا که در غیر این صورت داوران مقالات علمی‌ ما آنرا رد خواهند کرد. بر خلاف شما و امثال شما که مقالات بسیار طولانی سیاسی مینویسید که حتی یک مرجع ندارد، هم مقالات علمی‌ و هم مقالات سیاسی من همگی‌ همیشه دارای ده‌ها منبع معتبر هستند.

کرمی- یکم. من ادعا نکرده‌ام امریکایی‌ها دروغ نمی‌گویند! ادعا کرده‌ام اگر بدون شاهد و سند حرف بزنید، گرفتار انگاره ی نیرنگ هستید! (یعنی دست‌کم خطاهای ممکن را نادیده گرفته‌اید.)

دوم. نقدها ی بسیاری به آمریکا وارد است، اما از این نقدها آن‌چه را شما در بالا آورده‌اید نمی‌توان کشف کرد. (دست‌کم توضیحات دیگری هم ممکن است که شما بی‌پروا از آن‌ها گذشته‌اید.) شما چنان آمریکا را یک‌کاسه کرده‌اید که انگار آمریکا ی دوران بوش با آمریکای بایدن هیچ تفاوتی ندارد. این نگاه یا درک مناسبی از دمکراسی ندارد، یا دمکراسی آمریکا را دست‌کم گرفته است.

سوم. این که پاتوژن‌ها ی خطرناکی در آن آزمایش‌گاه هست یا بوده است، به این معنا نیست که تولید تسلیحات بیولوژیک انجام می‌شد‌ه است.

چهارم. جایگاه من چندان اهمیت ندارد. آن‌چه اهمیت دارد آن است که من به عنوان مخاطب شما حق دارم شما را به پرسش بکشم! و از شما توضیح بخواهم! برخی از این ادعاها ابطال‌ناپذیر و بی‌معنا است! اگر غیر از این است، راهی نشان دهید.

پنجم. اگر از من یا نوشته‌های من دل‌خون هستید، حق شماست که اعتراض کنید و آن‌ها را نقد کنید و جواب بخواهید! اما این کاری که الان و در این پاسخ انجام داده‌اید کار دیگری است! شما به جای دفاع از ادعاها ی خود به مدعی حمله کرده اید، شاید برای آن که پرسش را دردناک یافته‌اید.

ششم. من هیچ تصوری از پست شما ندارم. من پست شما را خوانده‌ام و نقد کرده‌ام. نه آمریکاستیزان شاخ و دم دارند و نه زنده‌گی کردن در آمریکا واکسن ضدآمریکا‌ستیزی دارد. وقتی شما از شواهد استفاده ی نابه‌جا ببرید و در نقد یک دمکراسی ریشه‌دار چنان رفتار کنید که انگار با یک حکومت خودکامه و اقتدارگرا روبه‌رو هستی که هیچ حساب و‌ کتابی بر آن حاکم نیست؛ معنا ی ساده‌اش می‌شود غرب ستیزی! می‌شود آمریکاستیزی!

هفتم. خوش‌حالم که خود را آمریکاستیز و هوادار انگاره‌های نیرنگ نمی‌دانید، اما از این نمی‌توان به این اطمینان رسید که متن یک متن آمریکاستیزانه و آلوده به انگاره‌ها ی نیرنگ نیست. بسیاری از نژاد‌پرست‌ها هم خود را نژاد‌پرست نمی‌دانند، اما هستند! چون ادعاها و حرف‌ها ی‌شان این‌طور نشان می‌دهد.

هفتم. درود بر شما که تجاوز به اوکراین را محکوم کرده‌اید! اما این موضع مناسب توضیح مناسبی برای کج‌سلیقه‌گی احتمالی شما در پیش‌کشیدن موضوعات بی‌ربط نیست! چه ممکن است مخاطبان شما به علت این کج‌سلیق‌گی آن ادعاها را جدی نگیرند. من با نقد هیچ موضوعی مشکل ندارم. اما پرداختن به داستان عراق و افغانستان در کوران این فاجعه، چیزی بیش از سبک کردن بار این فاجعه نیست! آدم یاد پاسخ دانالد ترامپ می‌افتد که گفت: آمریکا هم آدم کشته است!

نهم. این که شما کی هستید به خودتان مربوط است و محترم است؛ اما ادعاهای تان را باید نوشته‌های‌تان نشان دهد. و نوشته‌ها ی من بد یا خوب، زبان دارند و می‌توانند از خودشان دفاع کنند! اگر شما نقدی دارید بنویسید و جواب بگیرید. به قول قدیمی‌ها «بیار آن‌چه داری ز مردی و زور»

اما این‌جا من نقد کرده‌ام و پاسخ می‌طلبم! هیچ نیازی به این حرف‌ها نیست. لطف کنید و برای رعایت حق مشتری تحقیق‌پذیر بودن ادعاهای خود را با ابطال‌پذیر بودن آن‌ها نشان دهید.

شاد و سربلند باشید.

سهامی -اول، با پوزش فراوان، پاسخ شما مثل صفحه خط افتاده گرامافون قدیمی‌ است که فقط حرف خود را تکرار می‌کند. قربان، من خبر را که تمامی رسانه‌های معتبر آمریکا گزارش داده ا‌ند، نقل قول کردم — تکرار می‌کنم، نقل قول کردم. امیدوارم بدانید نقل قول یعنی‌ چی‌. شما باز هم میگویید “سند بدهید” شاید شما با این روزنامه نگاران بسیار معتبر مثل گلن گرینوالد آشنایی ندارید، ولی‌ من نه تنها دارم بلکه به آنها اطمینان دارم، چون ایشان اگر اشتباه هم بکنه، در کمال صداقت قبول میکنه، کما اینکه در گذشته اینکار را کرده.

من میگویم اصولا این پژوهش با آن مواد خطرناک بیولوژیکی کاربرد دیگری ندارد، چون آن پاتوژن‌ها بسیار خطرناک بوده، و فقط در تولید این سلاح‌ها بکار برده میشوند. اینرا من میدانم، و شما نمیدانید، چون من استاد مهندسی‌ شیمی‌ و علم مواد هستم. با این وجود، حرف من را قبول نکنید و خودتان در اینترنت بررسی‌ کنید. ولی‌ حضرتعالی بدون کوچکترین آگاهی‌ در این مورد فقط میفرمایید “اینکه دلیل نمی شود.

دوم، شما حتی معنی‌ آمریکا-ستیزی را هم نمیدانید، و یا آنرا معادل انتقاد از سیاست خارجی‌ آمریکا میدانید. آمریکا-ستیزی یعنی‌ مخالف وجود کشوری به نام آمریکا. جمهوری اسلامی اسرائیل-ستیز است، چون مخالف وجود اسرائیل است. شما هم در جایگاهی‌ نیستید که تعین کنید چه کسی‌ آمریکا-ستیز هست یا نیست، چون اصولا معنی‌ آنرا نمیدانید، هرچند که بی‌ محابا بکار می‌برید.

من شهروند آمریکا هستم، و با همان معیار‌هایی‌ که امریکایی‌های متولد شده در آمریکا حق اعتراض و انتقاد دارند، من هم همان حق را را دارم. من و همسرم هر سال ده‌ها هزار دلار مالیات میدهیم، و من، مانند میلیون‌ها امریکایی دیگر، راضی‌ نیستم این پول‌ها صرف جنگ‌های بی‌ پایان و کشتار مردم جهان، بخصوص مردم منطقه من، یعنی‌ خاورمیانه، شود. شما هیچگونه پاسخی برای این جنایات ندارید و فقط میخواهید با فرار به جلو از پاسخ دادن طفره روید، ولی‌ ماشا الله آنقدر خودرا در جایگاه حق می‌بینید که کاری را که خود می‌کنید به من نسبت میدهید.

شما سوال دردناکی نکردید. سوالی دردناک است که پایه و اساس در حقیقت داشته باشد که من مایل نباشم آنرا بشنوم. سوال شما اساسی‌ ندارد. برای خود یک معنی‌ من دراوردی از “آمریکا-ستیز” ساخته اید و به من حمله می‌کنید. من اعتنائی به اینگونه سوالات ندارم. اشاره من به توهین شما به چپ‌ها اشاره من به طرز نوشتن و تفکر شما است. وگرنه، این سوال شما آنقدر بی‌ اساس است که اگر موضوع جدی نبود، تا صبح میخندیدم. ما (من) وقت ندارم که به امثال مقاله شما پاسخ دهم. مقاله‌ای که حتی یک مرجع ندارد.

بقیه پاسخ شما شعار است. من نه وقت آنرا دارم که پاسخ شعار دهم، و نه اصولا معتقدم که این بحث با ادامه آن ممکن است به جایی‌ برسد. نظر شما محترم است، ولی‌ چون شما با اتهام و برچسب، آنهم بدون کوچکترین اساسی‌، این بحث را آغاز کردید، ادامه آن از نظر من مفید نیست.

کرمی- جناب سهامی درود و مهر خود را تازه می‌کنم تا کمی آرام شوید و همانند یک استاد دانشگاه در آمریکا رفتار کنید و‌ یادآوری می‌کنم که ما دشمن هم نیستیم! ما منتقد یک‌دیگر هستیم.

یکم. برخلاف تصور شما مخالفان و منتقدان شما هم از پشت‌کوه و از زیر بته نیامده‌اند؛ آن‌ها هم از اتفاق ممکن است استاد دانشگاه در آمریکا باشند، پزشک باشند، آمریکایی باشند، مالیات بدهند، فیزیولوژی، آناتومی و بیولوژی و میکروبیولوژی درس بدهند. با این همه هیچ‌کدام دلیل نمی‌شود که انتقاد آن‌ها راست و درست باشد. راستی و درستی انتقادها را دلایل و تحلیل‌ها نشان می‌دهد که در مورد شما شوربختانه رسواکننده است.

دوم. من استدلال نکرده‌ام که فکت شما یا منبع آن نادرست است؛ استدلال و پرسش من ناظر بر فکت‌خوانی و تحلیل شما از آن‌ها است. من ادعا کرده‌ام که شما از فکت‌ها پادبهره می‌برید تا هوس‌های آمریکا‌ستیزانه و غرب‌ستیزانه ی خود را سیراب کنید. در یک نظام دانایی و شناخت تنها دست‌رسی به فکت‌ها و شواهد (و داده‌ها) معجزه نمی‌کند؛ باید سیستم‌پردازش‌گر اطلاعات ارزش‌ داده‌ها و نیز جای‌گاه‌ آن‌ها را در توپولوژی مفاهیم و کانسپت‌ها درک کند. از ادعاها و استدلال‌ها ی شما بر می‌آید که در این زمینه دچار مشکل هستید و نمی‌توانید از شواهد در جای مناسب و به‌گونه‌ای مناسب بهره ببرید! اگر در این مورد تردید دارید می‌توانم در یک گفت‌وگو ی دقیق‌تر نشان دهم که این مغالطات چه‌گونه در استدلال‌های شما ظاهر می‌شود و شما را به دام می‌کشد.

سوم. این ادعا که این پژوهش‌ها کاربرد دیگری ندارد در اساس نادرست است؛ از جمله می‌توان به تحقیقاتی اشاره کرد که مقابله با تسلیحات بیولوژیک را دنبال می‌کنند. تحقیقاتی که مقاصد صلح‌آمیز و ژنتیکی و علمی را دنبال می‌کنند. شما نمی‌توانید تنها با تکیه بر حدس و گمان دروغ‌پراکنی و اتهام‌افکنی کنی؛ مگر آن که از قبل تصمیمتان را گرفته باشید و‌ مقاصدی غیر از جست‌وجوی حقیقت را پی‌بکیرید!

چهارم. آمریکا‌ستیزی و غرب‌‌ستیزی، اسراییل‌ستیزی و حتا اسلام‌ستیزی الزامن به معنای هوادار نابودی آنان بودن نیست؛ بسیاری از این جرگه‌ها در اساس از نادانی رنج می‌برند و تنها به جهت نادانی و کم‌دانی با یک‌کاسه کردن این مجموعه‌ها که بسیار کلان و بزرگ هستند از نقد آن‌ها به دشمنی با آن‌ها کشیده می‌شوند. آن‌ها غالبن در چاله ی خرگوش افتاده‌اند و توان واقع‌بینی و استدلال مناسب بر اساس شواهد مناسب را از دست داده‌اند.

این که شما در مورد خود چه احساسی دارید در نقد آثار شما چندان اهمیت ندارد. دست بالا می‌توان ادعا کرد که شما دست‌کم با غرب، آمریکا و اسراییل نادانسته دشمن هستید و دشمنی می‌کنید. ادبیات شما آشکارا غرب‌ستیزانه و آمریکا‌ستیزانه است.) ادبیات شما آشکارا در جهت این ادعا کار می‌کند که غرب و آمریکا، و لایه‌هایی از جمهوری اسلامی ( و خامنه‌ای) و پوتین را برابر بگذارد و در یک راستا دروغ‌گو، خطرناک و تهدید برای بشریت نشان دهید. ممکن است شما ندانید اما من به عنوان یک خواننده آشکارا این دریافت را دارم که شما وقتی پای نقد جمهوری اسلامی و مسلمانان در میان است به درستی از یک‌کاسه کردن آن‌ها می‌پرهیزید و در تلاش هستید که سهم هر کدام را در جای خود بگذارید، اما شوربختانه وقتی پای دشمنان‌تان در میان است، بانادرستی چشم‌های‌تان را می‌بندید و آن‌ها را یک‌کاسه می‌کنید و همه را یک‌جا و نستوه محکوم و سرکوب می‌کنید.

پنجم. در آمریکا هم هر روز بسیاری از اقدامات دولت آمریکا نقد می‌شود. اما همه ی آن‌ها آمریکا‌ستیز نیستند! در سویه ی چپ  کسانی که در واشنگتن پست قلم می‌زنند و بسیاری از نویسنده‌گانی که در والستریت ژورنال و در سویه ی راست هستند آمریکا ستیز نیستند، هرچند دایم در حال نقد اجزا، پالسی‌ها و پالتیک‌ها ی بخشی از دولت‌ها ی آمریکا هستند. تفاوت آشکاری هست میان آن نقدها و نقدهایی همانند آن‌چه شما می‌نویسید! آن‌ها آمریکایی یک‌پارچه که برای جهان خطرناک باشد وهمانند دولت پوتین یا خامنه‌ای باشد، نمی‌شناسند. آن‌ها دمکراسی آمریکا را بسیار بالاتر از همانند کردن با دولت‌های سرکوب‌گر و حکومت‌های سرب و سراب می‌دانند. نقد آمریکا بخشی از دوست‌داشتن آمریکا و ادای دین به این دمکراسی باشکوه است، اما دشمنی با آن از نادانی و ناسپاسی برمی‌خیزد!

ششم. مخالفت با جنگ بسیار ستوده است اما به بهانه مخالفت با جنگ، جفنگ‌بافتن قابل قبول نیست! جنگ را و‌ جنگ‌طلب‌ها را نقد و‌ رسوا کردن کاری شجاعانه است، اما در وسط یک جنگ و فاجعه دیگ تاریخ را هم زدن و همه را جنگ‌طلب و برابر خواندن مبارزه با جنگ و جنگ‌طلبی نیست! این رفتار را در منطق تعادل کاذب و فالس اکویوالانس می‌نامند که آشکارا در جهت کمک به یک طرف دعوا و‌ جنگ عمل می‌کند. می‌توان نشان داد که این دست تحلیل‌ها‌ ادامه ی انگاره‌های نیرنگ هستند و چنین کارکردی دارند.  چه، انگار تحلیل‌گر پشت مخالفت با جنگ پنهان شده‌ است که احتمالن از یک طرف پشتیبانی کنید! و‌ محلل گسترش یک نادانی و ابهام باشد.

هفتم. از درشت‌گویی و توهین نوشته‌اید و رفتار من را در نامیدن لایه‌هایی از جریان چپ ایرانی با سرنام “چپرچلاق” توهین‌آمیز خوانده‌اید. این را به داوری مخاطبان می‌گذارم و زبان داراز همان متن! اما اگر شما نگران توهین هستید به زبان و ادبیات خودتان رجوع کنید تا اشکال گوناگون توهین و مصادیق آن را یک‌جا ببینید. نشان به آن نشان که من هم که مخالف و‌ منتقد مسیح علی‌نژاد هستم در کامنتی زبان شما و الفاظ شما را توهین‌آمیز و تلاشی برای خوارداشت یک انسان تلقی کردم و برای شما نوشتم؛ اما شما هنوز همان راه را می‌روید.

پیش از آن که دوباره برای خودتان نوشابه باز کنید کنار آینه بایستید و به همین گفت‌وگو دوباره نگاه کنید! باشد که درک‌تان از توهین و درشت‌گویی تغییر کند. شاید رستگار شوید.

سهامی- فقط یک سوال از شما دارم [بقیه آنچه را که نوشته اید تکرار مکررات است به اضافه توهین‌های جدید، و قابل پاسخگویی نیست]: منتقد آمریکا کیست، و آمریکا-ستیز کیست؟ چه جوری این دو را از هم تشخیص میدهید؟

آن کسی‌ که میگوید — یعنی‌ من — آمریکا در ۲۰ سال گذشته خاک خاورمیانه را به توبره کشیده و باعث ویرانی، خونریزی، و درد میلیون‌ها شده — که تمامی آن اثبات شده و زیر سوال نیست — “آمریکا-ستیز” است، ولی‌ حضرتعالی که آنها را “اشتباهات حکومت دموکراتیک” میدانید منتقد هستید؟ جل الخالق!

وقتی‌ عرض می‌کنم که شما راجع به پژوهش سلاح بیولوژیک چیزی نمیدانید، سند آن دقیقا ادعای شما است. قربان، اگر هدف پژوهش درباره مقابله با اینگونه سلاح‌ها باشند، خود پتوژن خطرناک را بکار نمیبرند، بلکه مدل بی‌ خطر آنرا به کار میبرند. اگر هم هدف راه‌های استفاده از آن اهداف غیرنظامی و تحقیقات باشد، نه تنها این پتوژن‌ها هیچگونه چنین کاربردی ندارند، بلکه دلیلی‌ ندارد که پنتاگون بودجه آنرا تامین کند. بنیاد ملی‌ علوم آمریکا، و یا وزارت انرژی آمریکا بودجه آنرا تامین میکنند.

آقای کرمی، من نمیدانم که شما در آمریکا هستید یا خیر، و اصولا از ایران خارج شده اید یا نه. ولی‌ راه خود را مطرح کردن تملق آمریکا را گفتن، به اصلاح‌طلبانی شجاعی مثل امثال تاجزاده که در ایران در حد توان خود مبارزه میکنند و هزینه میدهند، و همینطور به چپ‌های مترقی ضد جنگ با عبارات توهین آمیز حمله کردن، و امثال من، یک فرد عادی نگران کشور و مردم، نیست. جو گیر نشوید. برخی‌ این راه را رفته ا‌ند، و تمامی اعتباری که در ایران بخاطر مبارزات خود داشتند را از دست دادند، و حالا فقط بعنوان جنگ طلب شناخته میشوند. خود دانید.

کرمی- یکم. دوست عزیز من در سال ۲۰۰۹ و به هنگام جنبش سبز و به عنوان یکی از شخصیت‌ها ی موثر در قم بازداشت و زندانی شدم و در همان سال به توصیه ی وکلای خود در فاصله ی دادگاه‌های تجدید نظر از ایران گریخته‌ام و سال‌ها است در آمریکا زنده‌گی می‌کنم.

دوم. من لیبرال و اصلاح‌طلب هستم و‌ با همه ی نقدهای خود به اصلاح‌طلبان حکومتی و‌ معطوف به صندلی هنوز این جمع‌بندی را ندارم که جریانی‌ موثرتر و قابل‌قبول‌تر از اصلاح‌طلبان در پهنه ی سیاسی ایران ظهور کرده است. به آن امید دارم اما نمی‌یابم. به همین دلیل در انتخابات گذشته از جمله ی کسانی بوده‌ام که از آغاز کاندیداتوری تاج‌زاده هم از او دفاع کرده‌ام و هم در دفاع از او و کاندیداتوری او چندین یاداشت نوشته‌ام. سوم. من این‌جا استاد دانشگاه هستم و دانش بیولوژی و سیاسی من در حدی هست که با اعتماد به نفس در مورد این موضوع اظهار نظر کنم. اما حتا اگر یک گوگل ساده کنید و نگاهی به دی‌تی‌آرای بیندازید آشکار می‌شود که این نهاد و کارکرد آن روی کاغذ و بر اساس قانون چیست؟ همیشه امکان خلاف و رفتارهای غیرقانونی هست، اما چون این احتمال هست، نباید بدون دلایل کافی به آن‌ها دامن زد.

چهارم. در پاسخ به پرسش حضرت‌عالی در مورد آمریکا‌ستیزی تفکیک دولت‌های دمکرات از دولت‌های غیردمکراتیک بسیار اساسی است. چه، هم دمکراسی‌ها عاری از خطا نیستند و هم پهنه سیاست پهنه‌ای نیست که داوری کردن‌ در آن کار آسانی باشد. متغیرهای سیاست به ویژه در پهنه ی بین‌المللی هم بسیار و بی‌شمار هستند و هم بسیار ناپایدار و ناآشکار؛ در سیاست ما از لحظه‌ها و در تصمیم‌های بزرگ و خطرخیز  و تحلیل آن‌ها گفت‌وگو می‌کنیم. در نتیجه اگر هنجارهای موجود، دمکراسی، حقوق بشر و گزارش‌ها ی رسمی را در سایه انگاره‌های نیرنگ بگذاریم و مثلن به جای اعتماد به نهادهای غربی و دمکراتیک به نهادهای روسیه و جمهوری اسلامی اعتماد کنیم، به خطا رفته‌ایم.

دموکراسی‌ها با همه ی خطاهای ممکن با حکومت‌های سرکوب‌گر و اقتدارگرا متفاوت هستند. آن که به ارتقا و رشد دمکراسی و حقوق بشر می‌اندیشد نمی‌تواند زیر میز این مفاهیم و نهادهای برآمده از آن برند؛ و نباید بزند. شما با نقد آمریکا به آمریکا کمک می‌کنید؛ و پاس شهروندی خود را ادا می‌کنید. اصلن در آمریکا هرینه‌های بسیاری می‌شود که همین کار به صورت حرفه‌ای و دقیق انجام شود. پس نقد آمریکا اوج دوست داشتن آمریکا است. آن‌چه مساله است؛ کج‌سلیقه‌گی و فالس ایکویوالانس آمریکا با دشمنان آن است. این یکی از ابزارهایی تازه‌ای است که به قول ا. زیمرن از زرادخانه ی جنبش‌ها ی پادآزادی و پادبرابری آمده است.

پانویس‌ها

۱- هم‌چنان که نور هنگام عبور از یک محیط به محیطی دیگر دچار انکسار و شکست می‌شود، من بر این باور هستم که ایده‌ها، باورها و داوری‌ها ی فرهنگی و اندیشه‌گی و فلسفی هم هنگام ترجمه و انتقال از یک جامعه ی زبانی به جامعه‌ ی زبانی دیگر دچارشکست و تغییر می‌شوند. در نتیجه عجیب نخواهد بود اگر برآمد و برآیند آن در اجتماع و محیط تازه آشکارا با محیط نخست گوناگون باشد. حتا از این هم دقیق‌تر هنگام انتقال اندیشه و اطلاعات از یک ذهن به دیگر ما گرفتار همین فرآیند و آشوب هستیم که در موارد بسیاری می‌تواند به امتناع گفت‌وگو کشیده شود.

https://akhbar-rooz.com/?p=145569 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

32 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهزاد
بهزاد
2 سال قبل

ایشان در نوشته دیگری اظهار نظر کرده اند:

” چپ هم‌ چپ آمریکایی

جنگ اوکراین با همه ی نکبت‌ها ی‌اش یک نکته ی بسیار برجسته داشت. میان چپ‌ها ی آمریکایی(۱) و اروپایی از یک طرف و چپ‌ها ی چپرچلاقشرقی از طرف دیگر فاصله بسیار است. “

و در زیرنویس از الیزابت وارن، برنی سندرز و نوآم چامسکی نام میبرد.

چامسکی در ابتدای یک مصاحبه قبل از این جنگ در ده ژانویه چنین گفته:

“بخش اعظم این مناقشه بر میگردد به یک تصمیم 

آمریکا که اولین بار توسط جورج بوش در ٢٠٠٨ اعلان شد

و بعدا با تایید کلینتون اوکراین را به پیوستن به ناتو دعوت کردند. قبول چنین چیزی توسط هیچ رهبر روسی محتمل نیست. اهمیت عظیمژیوپولیتیک هم چنین تاریخی و فرهنگی اوکراین برای روسیه و رهبرانش ، چه پوتین و یا هر کس دیگر انضمام آن به یک پیمان نظامیمتخاصم را غیر قابل قبول می کند.”

آیا کسی از دوستان نظر بروز شده چامسکی را میداند؟

مهرداد نیکو صمدی
مهرداد نیکو صمدی
2 سال قبل

لطیفی گفته بود بوی تیرانا می آید
س م خ ا 😉

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

کامنت پشت کامنت ولی هیچ کدام پاسخ گوی این یک کلمه حرف حساب آقای کرمی نشد: ” این که جامعهای همانند آمریکا هم خود را نقد میکند و همبه نقادان حرفهای خود نه تنها آزادی که پول میدهد نقدها ی استخواندارتری بنویسند، بسیار اهمیت دارد.”  

زمانی که امریکا درعراق جولان میداد، صد ها هزار آمریکایی روزانه در خیابان ها به دولت بوش اعتراض داشتند و خون از دماغ کسی در نیامد. زمانی که جنایات زندان ابوغریب افشا شدند، به جای دستگیری افشا کنندگان، مقامات ارتش یکی پس از دیگری از جمله دونالد رامسفلد وزیر دفاع از کار بر کنار شدند. امثال برنی ساندرز که عمری را در ان کشور برای حقوق زحمتکشان و طبقه متوسط گذراندند بیشتر ازامریکا ستیزان ایرانی ذکر شده مقاله فوق مستحق نقد امریکا هستند.

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

“زمانی که امریکا درعراق جولان میداد، صد ها هزار آمریکایی روزانه در خیابان ها به دولت بوش اعتراض داشتند و خون از دماغ کسی در نیامد. زمانی که جنایات زندان ابوغریب افشا شدند، به جای دستگیری افشا کنندگان، مقامات ارتش یکی پس از دیگری از جمله دونالد رامسفلد وزیر دفاع از کار بر کنار شدند.”
آمریکا در عراق جولان نمیداد، آمریکا عراق را اشغال کرد و هنوز در اشغال دارد جناب. تظاهرات ضد جنگ روزانه نبود، یکی دوبار بود و دومی به زد و خورد و دستگیری انجامید. ما بودیم و دیدیم. جنبش ضد جنگ آن موقع تحت رهبری حزب دموکرات بود و باعث شد اوباما رئیس جمهور شود. رامسفلد نباید از کار بیکار میشد، باید میرفت دادگاه نقض حقوق بشر. نمی شود که بیایند جنایت کنند بعد یک سری جنایتکار دیگر بیایند که بهتر بتواند پنهان کند. شما خودتان را گول میزنید و یا ما را؟
انتقاد هیچ کس به سرمایه داری امریکا به گوش مردم آمریکا نمی رسد چون رسانه ها همه در اختیار سرمایه داران بزرگ است. هر روز دارند مردم را از طریق فرهنگ اقتدارگرائی و سرمایه داری شستشوی مغزی میدهند.
آقای کرمی در همان راستای سشتشوی مغزی آمده است تا ما را قربانی کند. او از عبارت “رعایت حق مشتری” استفاده میکند، فکر میکند چیز ارزنده ای از سرمایه دران آمریکائی یاد گرفته است و ما هم باید یاد بگیریم. خوشبختانه دیگر بی جواب نخواهد ماند. ۱ هم برای مقاله زیاد است، اگر صفر داشت، صفر.

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

جناب مهرداد فکر میکنم اقای پروز صداقت در مقاله اخیرشان بخوبی ماهیت این نخبگان را توضیح داده و در انتها به درستی میفرمایند : « آن‌چه در این‌جا بنا به اقتضای موقعیت به‌اختصار نوشتم حکایتی از این چپ ضدامپریالیست جدید است که با تکرار همان یاوه‌های شکست‌خورده‌ی گذشته می‌کوشد تصویری ضددموکراتیک، ضد حقوق بشر و آزادی‌های مدنی و گرفتار پارانویای غرب‌هراسی از چپ نزد افکار عمومی ارائه کند. البته بدون تردید، دیریازود صدای طبل رسوایی‌شان بار دیگر شنیده خواهد شد. اما نباید فراموش کرد تصویری که آنان از چپ در افکار عمومی حک می‌کنند، از امکان تبدیل چپ به یک نیروی اجتماعی تأثیرگذار به‌شدت می‌کاهد و این بار دیگر یک خیانت تاریخی است.»

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

آقای نیک

خواندم. باید آنرا با طلا نوشت. جنابان روسوفیل در ایران به دنیا آمده و در اروپا و امریکا سکنا گزیده میخواهند به زور برای سر مایه داری در امریکا تعیین تکلیف کنند. آقای صداقت آب را در لانه مورچگان جاری کرد.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

منبع مالی پروژه جهاد تبیین
—–
پرسشی در مورد منبع مالی این پروژه جهاد تبیینی مطرح است اینها از نظر درآمده به کجا وصلند؟
از جهادگران جهاد تبیین بیت خامنه ای شروع می کنیم:
خانمی بنام کاترین با تله گذاری روی زیپ شلوارش توانست جهادگران جهاد تبیین ولایت مداران خامنه ای وبیتش را یا جاسوس اسرائیل کند و یا جاسوس دیگر جاسوس خواهان جهان شوند
باهماهنگی بیت قرار بود از بودجه عمومی ردیفی به این مفت خوران و شیادان جامعه اختصاص دهند و در آمد همیشگی برای آنها تامین شود وقتی کاترین ماجرای زیپ شلوار را گفت گند کار در آمد،خامنه ای با ژست فریبکارانه پرید وسط گفت من راضی نیستم بودجه ای برای جهاد تبیین اختصاص دهند و….
البته رندی گفت کار جاسوسی آنها به کجا رسیده است.
اما منبع مالی پروژه جهاد تبیین بیت رجوی و مریم چگونه است
قبل از پرداختن به منبع مالی پرسشی است
آیا جهادگران بیت رجوی و مریم در تله زیپ شلواری یا مشابه آن گرفتار شده اند یا خیر؟ پاسخ این قسمت بماند برای بعد
اما منبع مالی پروژه اینها چگونه است:
آیا منبع مالی پروژه جهاد تبیین رجوی و مریم از فروش قاچاق اسلحه
یا فروش مواد مخدر
یا فعالیت در باندهای مافیایی جهانی
یا از فروش خبر های درست یا غلط،
که از محافل خاص حکومت بدست می آورند، به کشور هایی – که خواهان خبرهای خاص از موقعیت سرزمین ایران هستند-
می دهند
تامین می شود
اما هرچه هست
این دستگاه عریض و طویل سازمانی با پروژه خاص نمایشی هزینه بر،
که هراز چندگاهی انجام می دهند،
چگونه تامین می گردد؟!
اما منبع مالی پروژه جهاد تبیین بیت سلطنت خواهان پهلوی خواه چگونه است
چقدر در تله زیپ شلوار گرفتارنند
این مورد سومی ارزش پرداختن ندارد
ولش کنیم بهتر است

نیک
نیک
2 سال قبل

بیاد میاورم که مدتی با اسلامگرایان مدعی دخالت دین در سیاست بحث داشتیم چرا که اینان مدعی بودند که بسیاری از حکومت های سکولار نیز سرکوبگرند و حقوق بشر را زیر پا میگذارند. ما نتوانستیم به اینان بفهمانیم که ما هرگز ادعا نکرده و نمیکنیم که با سکولاریسم به بهشت موعود میرسیم و حاکمان دیگر خطایی مرتکب نمیشوند. سکولاریسم به معنی بیطرفی دولت/حکومت در برابر ادیان است. حکومت حق ندارد که دستورات دینی یک دین را به پیروان ادیان دیگر و حتی پیروان همان دین تحمیل کند همین. این یعنی تأمین بخشی از حقوق شهروندان . حال ما همین مشگل را با جناحی از چپ در بحث دمکراسی پیدا کرده ایم. شما به جمله های زیر دقت کنید. نام نویسندگان مهم نیست چون مساله شخصی نیست.:
” سرمایه داری در روسیه توسط حزب بلشویک رشد داده شد، در چین هم توسط حزب کمونیست چین.”
” در غرب هم …… سرتاپای موسسات از شهرداری گرفته تا مغازه ها تا دانشگاهها و شرکتهای خصوصی و دولتی سیستم دیکتاتوری دارند. ”
” فکر نمی کنم دموکراسی ها با خون دل بدست آمده اند. دموکراسی ها در حقیقت از طریق سرکوب کارگران بدست آمده اند. اگر با خون دل بجود می آمدند، دموکراسی کارگری بودند نه دموکراسی استثمار نیروی کار خود. دموکراسی فرانسه بعد از سرکوب کمون پاریس ثبات پیدا کرد نه از طریق کمون پاریس.”
” در این کشورها کلی مذهبی تندرو و فاشیست کارگر و خرده بورژوا وجود دارد که منتظر از بین رفتن دموکراسی ها هستند.”
” کارگران لیبرال راضی هستند چون به امپریالیست بودن دولتشان یا کاری ندارند، یا از آن نمی دانند، و از مزایای آن لذت می برند. انگلیس بیشتر از دویست سال بر هندوستان حکومت کرد. کارگرانش هم در رای گیری ها شرکت میکردند و کسانی را انتخاب میکردند که هندی را وحشی قامداد میکردند. حس ناسیونالیسم و بهتر بودن دلیل علاقه کارگران لیبرال به ولتشان است.”  
” هواداری شما از دولتهای دموکراتیک غربی هواداری از لشکر کشی ها، کودتاهای بیشمار، استعمارگری ها، جنگهای جهانی، سیاستهای نئولیبرالی، نژادپرستی پنهان و عیان، فساد مالی، توضیع مواد مخدر و قاچاق آن، روسپیگری و بچه دزدی و دختر بچه دزدی، گنگهای آدم کش، دفاع از دیکتاوری های نظامی و نژاد پرستانه ، دفاع از امیرهای فاسد خلیج ، همکاری با آنها برای بوجود آوردن طالبان و تروریستهای اسلامی و روابط دوستانه با رژیم دیکتاتوری” 
همچون اصل سکولاریسم این دوستان نمیتوانند اصل دمکراسی را با نوع دولت هایی که در این دمکراسی ها بر سر کار میایند از هم جدا کنند. ما از چیزی بنام دولت های دموکراتیک غربی سخن نگفتیم. بسته به درجه دموکراسی در هر کشوری دولت های دست راستی , میانه رو و یا چپگرا میتوانند به روی کار آیند و حاصل کار آنها مسلما میتواند متفاوت باشد. برای مثال حمایت ما از اصل دموکراسی در کشور برزیل حق انتخاب مردم است نه پشتیبانی از بولسنارو. آن دموکراسی بدون انقلاب و خونریزی این امکان را به چپ نیز داد تا دولت تشکیل دهد. 
حال اگر شما با آزادی بیان و مطبوعات و احزاب و انتخابات آزاد مخالفید پس دسته گلی برای جناب خامنه ای بفرستید که بیش از ۴۰ سال مردم ایران را از خطر دمکراسی بورژوایی محفوظ نگهداشته .  

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

شما میگوئید:
“همچون اصل سکولاریسم این دوستان نمیتوانند اصل دمکراسی را با نوع دولت هایی که در این دمکراسی ها بر سر کار میایند از هم جدا کنند.”
باید دید که اصل دموکراسی یعنی چه. اصل دموکراسی یعنی داشتن حق تعیین سرنوشت در زندگی اجتماعی خود. بحث ما هم این است که در روابط سرمایه داری اصل حق تعیین سرنوشت از کارگران گرفته شده است چون با سلب مالکیت بر وسایل تولید آنها وابسته به اراده سرمایه داران شده اند. پس این بحث که دموکراسی میتواند دموکراسی بین سرمایه داران باشد نه دموکراسی برای کارگران، بحث درستی است. به عبارت دیگر، “دموکراسی بورژوائی”، واژه درستی است.
شما میگوئید:
“ما از چیزی بنام دولت های دموکراتیک غربی سخن نگفتیم.”
اگر از دولتهای غربی دفاع نمیکنید پس از کدام دموکراسی دارید دفاع میکنید، دموکراسی کارگری علیه دموکراسی سرمایه داری؟
شما میگوئید:
“بسته به درجه دموکراسی در هر کشوری دولت های دست راستی , میانه رو و یا چپگرا میتوانند به روی کار آیند و حاصل کار آنها مسلما میتواند متفاوت باشد. ”
درجه دموکراسی مهم نیست، نوع دموکراسی مهم است. وقتی قانون اساسی و دولت یک کشور بر اساس مالکیت بورژوائی شکل داده شده، چپگرا فقط در چهارچوب رفرم میتواند عمل کند، یعنی قابل تحمل کردن استثمار سرمایه داری. شما اول از ضرورت الغای بردگی مزدی دفاع کنید بعد ببینیم که برنامه شما برای استفاده از این دموکراسی برای از بین بردن تقدس مالکیت بر وسایل تولید (استثمار نیروی کار) چیست. ولی ما می بینیم که شما اصلا اعتقاد به نفی دموکراسی بورژوائی که بر اساس مالکیت بر وسایل تولید برقرار شده، ندارید. این مشکل بزرگ ما با دیدگاه شماست.
شما میگوئید:
“برای مثال حمایت ما از اصل دموکراسی در کشور برزیل حق انتخاب مردم است نه پشتیبانی از بولسنارو. آن دموکراسی بدون انقلاب و خونریزی این امکان را به چپ نیز داد تا دولت تشکیل دهد. ”
کدام چپ؟ چپی که دست به مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و کار مزدی نمی زند چپ نیست، آنها مشتی رفرمیست کارگر فریب هستند. اگر خیلی بنفع کارگران بودند که یک فاشیست رئیس جمهور نمی شد.
شما میگوئید:
“حال اگر شما با آزادی بیان و مطبوعات و احزاب و انتخابات آزاد مخالفید پس دسته گلی برای جناب خامنه ای بفرستید که بیش از ۴۰ سال مردم ایران را از خطر دمکراسی بورژوایی محفوظ نگهداشته ”
ما کمونیستهای هوادار الغای بردگی مزدی فقط هوادار آزادی تشکلات ضد سرمایه داری و الغای بردگی مزدی هستیم. دموکراسی ما دولتی نیست، ما به دولت اعتقاد نداریم . دموکراسی ما روابط شورائی است. این برای ما آزادی است، آزادی از استثمار شدن. اما آزادی هائی که شما طرفدار آن هستید، آزادی استثمار کردن کارگران است. عقیده شما شبیه جبهه ملی و ملی مذهبی ها ست، اما عقیده ما شبیه خامنه ای نیست چون ما خامنه ای را هم سرمایه دار و هوادار استثمار نیروی کار میدانیم.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

جهادگران جهاد تبیین
در عالم نظر دهی هراز چندگاهی مشاهده می کنیم لشکر وار جهادگران تبیین حمله می کنند و کار شرعی جهادگریشان را مامورانه انجام می دهند.
سه گرو جهاد تبیین را می توان برشمرد:
۱-جهادگران جهاد تبیین ولایت مدار بیت خامنه ای
۲- جهادگران جهاد تبیین ولایت مداربیت رجوی و مریم
۳- جهاد گران جهاد تبین ولایت مدار سلطنت پهلوی
هرسه این جهادگران در یک چیز مشترک هستند آنهم استبداد خواهی،
یکی ولی فقیه خواهی دیگری رجوی و مریم خواهی و یکی دیگر پهلوی خواهی
هرسه ضد دمکراسی هستند
جالبست در اخبار روز وقتی حمله می کنند برای جهاد تبیین اشان، دمکراسی را دمکراسی بورژوایی می دانند و نتیجه می گیرند دمکراسی دمار ازروزگار کارگران در می آورد پس دمکراسی خوب نیست چماق دیکتاتور خیلی خوبه

س. م. خ. ا
س. م. خ. ا
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

خانم رجوی طرفدار دموکراسی است. لطفا دیگر دروغ نگوئید، ممنون.

طرح ده ماده‌ای مریم رجوی در رابطه با ایران فردا

  1. از نظر ما آرای مردم تنها ملاک سنجش است و بر همین اساس خواهان یک حکومت جمهوری مبتنی بر آرای مردم هستیم.
  2. ما خواهان یک نظام کثرت گرا، آزادی احزاب و اجتماعات هستیم. در ایران فردا ما به کلیه آزادیهای فردی احترام می‌گذاریم؛ و بر آزادی بیان و آزادی کامل رسانه‌ها و دسترسی بی‌قیدوشرطِ همگان به فضای مجازی تأکید داریم.
  3. ما در ایران آزاد شده فردا، از لغو حکم اعدام دفاع می‌کنیم و نسبت به آن متعهدیم.
  4. مقاومت ایران از جدایی دین و دولت دفاع خواهد کرد، هرگونه تبعیض در مورد پیروان کلیه ادیان و مذاهب ممنوع خواهد بود.
  5. ما به برابری کامل زنان و مردان در کلیه حقوق سیاسی و اجتماعی و مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی معتقدیم. هر گونه اشکال تبعیض علیه زنان ملغی خواهد شد، و آنان از حق انتخاب آزادانه پوشش، ازدواج، طلاق، و تحصیل و اشتغال برخوردار خواهند بود.
  6. ایران فردا، کشور عدالت و قانون است. ما خواهان ایجاد یک نظام قضایی مدرن مبتنی بر احترام به اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاکمه علنی و استقلال کامل قضات هستیم. همچنین قانون شریعت آخوندی در ایران فردا جایی نخواهد داشت.
  7. ایران فردا کشور احترام به حقوق‌بشر است. ما متعهد به «بیانیه جهانی حقوق‌بشر» و میثاقها و کنوانسیونهای بین‌المللی ازجمله، «میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی»، «کنوانسیون علیه شکنجه» و «کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» می‌باشیم.
  8. ما مالکیت شخصی، سرمایه‌گذاری خصوصی و بازار آزاد را به‌رسمیت می‌شناسیم؛ و این اصل را پیشاروی خود داریم که چه در اشتغال و چه در کسب و کار تمام مردم ایران باید از فرصتهای برابر برخوردار باشند. از نظر ما ایران فردا کشور حفاظت از محیط زیست و احیاء آن خواهد بود.
  9. سیاست خارجی ما مبتنی بر همزیستی مسالمت‌آمیز، صلح و همکاریهای بین‌المللی و منطقه‌ای و احترام به منشور ملل متحد خواهد بود و با همه کشورها رابطه خواهیم داشت.
  10. ایران آزاد فردا یک کشور غیراتمی و عاری از سلاح‌های کشتار جمعی خواهد بود.[۲]
صمد
صمد
2 سال قبل

نمیدانم آقای کرمی با چه چپی (کمونیستی) رابطه دارد که فکر میکند کار بی اعتبار کردن چپ راحت است؟!!

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل

پاسخ راجر واترز را میتوانید به زبان انگلیسی به نامه یک خانم ۱۹ ساله اوکراینی در این مقاله بخواهید.

به گوگل سرچ بروید و بنویسید:
Roger Waters Shares His Brutally Honest Thoughts On The Russia-Ukraine War
دولتهای غربی در یک حمله انگیزاسیونی به هنرمندان اروپائی هستند و آنها را تحت فشار قرار داده اند که بنفع سیاستهایشان در اوکراین حرف بزنند.

چون میگویند دموکراسی در غرب هست، گفتم این به بحث من علیه دموکراسی بورژوائی غرب که دیکتاتوری گانگستری علیه کارگران است کمک میکند. دم راجر واترز گرم!

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل

نظر راجر واترز خواننده پینگ فلوید در مورد جنگ اوکراین:

واترز هم دولت روسیه را دولت گانگسترها میداند و هم دولتهای غربی و آمریکا را، خودتان بخوانید:

“نامه شما را خواندم، درد شما را احساس کردم، از حمله پوتین به اوکراین بیزارم، به نظر من این یک کار جنایتکارانه است، اقدام یک گانگستر، باید فورا آتش بس برقرار شود. من متاسفم که دولت های غربی به جای وارد شدن به دیپلماسی که برای جلوگیری از کشتار ضروری است، آتشی را که کشور زیبای شما را نابود خواهد کرد با ریختن اسلحه به اوکراین دامن می زنند…”

“من هر کاری که بتوانم انجام خواهم داد تا به پایان این جنگ هولناک در کشور شما کمک کنم، هر کاری که جز به اهتزاز درآوردن پرچم برای تشویق به کشتار باشد. این چیزی است که گانگسترها می خواهند، آنها از ما می خواهند که پرچم ها را تکان دهیم. اینگونه است که با تشویق به اهتزاز پرچم‌ها، در ما تفرقه می اندازند و ما کنترل می‌کنند تا پرده‌ای از دشمنی ایجاد کنند تا توانایی ذاتی‌مان را برای همدردی با یکدیگر کور کنند، در حالی که سیاره شکننده ما را غارت و به آن تجاوز می‌کنند. من تمام تلاشم را برای بازگرداندن آرامش به شما و خانواده و کشور زیبایتان انجام خواهم داد”

صمد
صمد
2 سال قبل

میخواهند فرمان چپ را بگیرند ببرنش دست راست. دست راست هست رفرمیسم، دست چپ هست انقلابیگری. رفرمیست یعنی محدود کردن مبارزه کارگران به رفاه و رای به صندوق اندازی، انقلابیگری یعنی جهت دادن مبارزه به از بین بردن روابط سرمایه داری. خط میانه و مستقیم چطور؟ این خط هست اپورتونیسم، حرکت در جهت وزش باد.

صمد
صمد
2 سال قبل

چون حرف از دموکراسی شد، 
دموکراسی دزدان و دیکتاتوری گروگان گیرها.
آزادی نازنین باقری برای پس گرفتن  پول ایران پس از  ۴۰ سال. 
متاسفانه این پول به جیب مردم ایران نمی رود.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  صمد

حکومت ولایی ها از نوع ولایت فقیه
ولایت رجوی و مریم
ولایت سلطنت خواه پهلوی خواه را مترادف با مفهوم دمکراسی گرفتند
یک فریبکاری و شیادی در معانی مفهوم هاست

بهنام چنگائی
بهنام چنگائی
2 سال قبل

نه آمریکاستیزان شاخ و دم دارند و نه زنده‌گی کردن در آمریکا واکسن ضدآمریکا‌ستیزی دارد. وقتی شما از شواهد استفاده ی نابه‌جا ببرید و در نقد یک دمکراسی ریشه‌دار چنان رفتار کنید که انگار با یک حکومت خودکامه و اقتدارگرا روبه‌رو هستی که هیچ حساب و‌ کتابی بر آن حاکم نیست؛ معنا ی ساده‌اش می‌شود غرب ستیزی! می‌شود آمریکاستیزی!

آری آقای کرمی؛ این بریده ی کوتاه بالا همه ی بازتاب شناخت، دانش، خردورزی و تعهد فراملی ـ عقیدتی تان می باشد که شما آنرا پیرامون پلیدترین و بی آبروترین جریان جهانی یا امپریالیسم آمریکا، ناتوی ویرانگر و تمجیدتان بساط یکسویه دمکراسی بورژوائی، حکومت های راست و سرسپرده ی غرب و ضدبشری آنرا اینچنین زشت رنگرزی چندش آور کرده و با غروزِ هنری و نقاش مآبانه آنرا بی هوده نمایندگی می کنید. براستی دانش اهرم خردی ورزی و انسانمداری نیست، بل بساط کاسبی ست که زندگی به هر قیمتی را مهیامی کند.

آیا کسی ممکن است فکرکند که شما فریبخورده و ساده لوح یا زیر فشار می باشید؟ که اینهمه واقعیت ها و جنایت های آمریکای تبهکار را دیده و شنیده و خوانده، ولی به آنها ضرورت و پوشش دمکراتیک می دهید؟ نه هرگز چنین نیست! شما آگاهید و می دانید که چه می گوئید. آنهم شما به مای چپ و کمونیست اینهمه پرخاش کرده و می کنید، در حالیکه می دانید کمونیست بودن در جهان تک قطبی سرمایه ساده نیست و همیشه تاوان و جزای سنگین دارد. ما همچون شما بی نیاز از مزد و شیرینی هستیم

از همینرو شما کاسه لیس سرمایه می باشید. دیروز و پیش از پرتاب تان به بیرون ار بیت خلافت، دستبوس آقا و مزدش بودید و در خلافتگاه ولی فقیه مطلق دوربلندی جاخوش کرده و اینک نیز در فتراک آمریکائی آنید. شما از دیرباز درد نوع انسان را فراموش کرده اید.

چنانکه چنین نباشید، پس دستکم می بایست شما از این ژاندارم جهان و سازمان هراسبار نظامی ناتوی اش اندککی تاکنون شناخت داشته و سردرآورده باشید که ظاهرن سردر نیاورده اید و نقدکی هم ناچیز بر آن همه فجایع جهانی که امپریالیسم آمریکا بر سر جهانیان بیدفاع آورده از آنها می نوشتید.

وگرنه پرسیدنی ست! کدام آدم آگاهی یافت می شود که در سرتاسر جهان چنین بی پروا و بسان شما هویت تاریخی و کارکردهای چپ و کمونیست ها را سرزنش کند و همزمان آمریکا را مهد انسانمداری دمکراتیک ببیند و بداند؟ اینکه هماکنون جهان ما تهی از ساختاری ست که انسانگراباشد، هرگز بدین مفهوم نبوده و نیست که آمریکا بفکر منافع کارگران و توده های جهان که نه، تنها بفکر شهروندان خوداست.

آری، اگر سر سپردگان به ساختار سرمایه و سرکشان آدمخوار آن اگر شاخ و دم نداشته باشند، بی گمان آنها زیرکانه و از پیش شاخ و دم شان را جراحی کرده و بدورریخته اند.

آقای کرمی آیا شما این سه جنایتکار را می شناسید؟

این سه نفر از روسای “جمهور منتخب و دمکرات” آمریکا یعنی کلینتون، جرج بوش و اوباما در طی ٢٣ سال ریاست خود، به ٩ کشور حمله نظامی کردند و١١ میلیون نفر بیدادرس را کشتند ومیلیون‌ها نفر دیگر و بی گناه را مجروح ساختند ولی هیچیک ازین ضدبشرهای متمدن و بشر دوست جهان صدای شان در نیآمد و نخواستند که آنها تروریست نه که محاکمه حتی، سرزنش هم نکردند. و چرا؟ سهم شایسته انسانی ماست که در برابر ریاکاران و ترور رسانه ای امپریالیستی بایستیم و جسورانه آنهای جنگ افروز را افشاکنیم.

برای شما من می توانستم صدها فاکت تاریخی از جنایت های امپریالیسم آمریکا و ناتوی او بیاورم، ولی نیازی بدان ها نیست. زیرا نگاه شما پرت و هدفتان از چپ و کمونیست ستیزی ناشی از سرخوردگی اخلاقی ـ انسانی است.

صمد
صمد
2 سال قبل

ریشه های دموکراسی امریکا دموکراسی برای پولداران بود و هست و هیچ ربطی به طبقه کارگر و آزادی او از سرمایه داری ندارد. 
تمام سیستم  سیاسی و اقتصادی سرمایه داری بر اساس اقتدار است، سرمایه داری اقتدارگرائی است.
اخیرا شروع کرده اند بگویند یک دولت داریم که اقتدارکراست و دولت دیگری داریم که غیراقتدارگراست. این دوگانگی جعلی است.
 دولت  دموکراتیک اقتدارگرایانه است چون بر سرنوشت کارگران سلطه دارد. دولت دیکتاتوری کشورهای سرمایه داری هم اقتدارگرایانه است چون بر سرنوشت کارگران آن کشورها سلطه دارد. اقتدار سرمایه داران بر سرنوشت کارگران توسط اشکال گوناگون دولت صورت میگیرد: مذهبی، فاشیستی، دموکراتیک، سلطنتی، مارکسیستی و  مشروطه سلطنتی و غیره.  رشد اولیه سرمایه داری در اروپا تحت مونارکی ها و امپراطورها صورت پذیرفت. اشکال دموکراتیک دولت سرمایه داری پدیده جدیدی است و با تغییری در ماهیت جنایتکار بودن ان دولتها توام نیست. مثل جنایت علیه بشریت در دو جنگ جهانی. تا ۱۰۰ سال پیش زنها نمیتوانستند رای بدهند. آزادی زن شد بیشتر آزادی زن بورژوا و آزادی زن برای استثمار شدن در کارخانه. حتی آزادی سیاه پوستان آمریکا هم شد آزادی برای بورژوا شدن و استثمار شدن.  سرمایه داری در روسیه توسط حزب بلشویک رشد داده شد، در چین هم توسط حزب کمونیست چین. 
سرمایه داری بدون اقتدارگرائی غیر ممکن است. کمونیسم بدون از بین بردن اقتدارگرائی غیرممکن است.

صمد
صمد
2 سال قبل

ضدیت با واژه دموکراسی بورژوائی برای پنهان کردن دیکتاتوری بورژوازی است. کسانیکه این واژه را نفی میکنند اصلا معتقد نیستند که بورژوازی بر کارگران دیکتاتوری میکند. اولین نشانه های دیکتاتوری در دموکراسی های بورژوائی دیکتاتوری در محل کار است. یک کشور دموکراتیک بورژوائی از هزاران دیکتاتور در محل کار تشکیل شده است. یک پوتین داریم و یک خامنه ای، در غرب هم مالکین دیکتاتور کمپانی ها را داریم. سرتاپای موسسات از شهرداری گرفته تا مغازه ها تا دانشگاهها و شرکتهای خصوصی و دولتی سیستم دیکتاتوری دارند. یک عده آن بالا همه کاره اند و برای خودشان معاون و کلانتر و دستمال بدست درست میکنند تا پائین. اگر کارگر هستید و اینها را نمیدانید، خیلی سطحی نگر هستید.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

ستیزهایی که منافع ملی کشورمان را از بین می برد و خواهد برد و تعامل با کشورهایی را مشکل می کرد و خواهد کرد.
وقتی یک موازنه منفی همراه با تفکر ارتباطی برد برد بر سیاست خارجه کشوری حاکم باشد، آن کشور از منابع مالی و دانشی دیگران نهایت بهره را خواهد برد
پس هر ستیزی،
چه ستیز با امریکا
چه ستیز با روسیه
چه ستیز با چین
چه ستیز با انگلیس
چه ستیز با اسرائیل
و
چه ستیز با….. باشد
محقق کردن
منافع ملی و تعامل با این کشورها را مشکل می کند
از طرف دیگر هر شیفتگی
نسبت به امریکا
نسبت به چین
نسبت به روس
نسبت به اسرائیل
نسبت به انگلیس
و ……
یک خوشخیالی کودکانه بوجود می آید.
آقای کرمی
از ستیز با یکی بسمت شیفتگی دیگری رفته است
که باید گفت
این حالت خوشخیالی، چه بسا فرد را دچار یک دانایی کاذبی کند و دیر فهمی نکات مهم را در فرد بوجود آورد

نیک
نیک
2 سال قبل

جناب کرمی بنظر میاید که آمریکا ستیزی جناحی از چپ ریشه در سطحی نگری و عدم باور به اهمیت و جایگاه دموکراسی در بطن سوسیالیسم و عدالت اجتماعی دارد. متاسفانه جناحی از چپ با اضافه کردن واژه بورژوازی به دموکراسی به مسیری افتاده که آثارش پس از ۷۰ سال در تتمه “سوسیالیسم واقعا موجود” در کره شمالی و چین و کوبا میتوان مشاهده کرد و ادامه آن به همان نتیجه خواهد رسید. همچنان که سران رژیم اسلامی انتخابات فرمایشی خود را مظهر دموکراسی در ایران به جهانیان عرضه میکنند این دوستان نیز متاسفانه دموکراسی غرب را به انتخاباتی که سرمایه داران قادر به اثر گذاری در آن هستند تقلیل میدهند. آزادی بیان و مطبوعات و احزاب سیاسی و انجمن ها و اتحادیه ها و استقلال قوه قضاییه و نقش و اراده مردم در عرصه های مختلف دیگر همگی مجموعه ای بنام دمکراسی را شکل میدهند. ما میتوانیم از کم و یا زیاد بودن درجه دموکراسی در این و یا ان کشورصحبت کنیم وهمچون یک طیف هر چه درجه آن بالاتر را خلقی تر و هر چه پایین تر آنرا ضد مردمی و دیکتاتوری بنامیم اما با نفی دمکراسی, چپ خود را در نزد افکار عمومی جهان به دیکتاتور و دیکتاتور پرست تقلیل میدهد. دوستان باوربفرمایید که هیچیک از کارگران در کشور های غربی حاضر به از دست دادن همین دمکراسی که با خون دل و ذره ذره بدست آوردند نیستند. از خود بپرسید که چرا آنجا که حقوق مردم و محرومان بیشتر پایمال میشود دموکراسی نیست یا اندک است؟ در مورد امریکا اتفاقا علت فاجعه کم بودن درجه دمکراسیست نه ” بورژوائی ” بودن آن. آنان که حکومت روسیه دیکتاتوری را به آمریکا ترجیح میدهند و به قولی آمریکا ستیزی میکنند مشگلشان درک و اهمیت دموکراسیست. راه رسیدن به سوسیالیسم فقط و فقط از طریق بسط و توسعه دموکراسی در همه عرصه هاست. 

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

ممنون از کامنت، چطور این دموکراسی ها ، دموکراسی زمان مصدق را سرنگون کردند و دیکتاتوری شاه و خمینی به ما تحویل دادند؟
اگر دموکراسی خوب است، کودتا کردن توسط این دولتها هم خوب است؟
کارگران این کشورها از این دموکراسی ها خواستند که به عراق و افغانستان و غیره حمله گنند؟
کارگران خواستند که دموکراسی ها سیاستهای ریاضتی در پیش گیرند؟
میدانم که هواداری شما از دولتهای دموکراتیک غربی هواداری از لشکر کشی ها، کودتاهای بیشمار، استعمارگری ها، جنگهای جهانی، سیاستهای نئولیبرالی، نژادپرستی پنهان و عیان، فساد مالی، توضیع مواد مخدر و قاچاق آن، روسپیگری و بچه دزدی و دختر بچه دزدی، گنگهای آدم کش، دفاع از دیکتاوری های نظامی و نژاد پرستانه ، دفاع از امیرهای فاسد خلیج ، همکاری با آنها برای بوجود آوردن طالبان و تروریستهای اسلامی و روابط دوستانه با رژیم دیکتاتوری ما نیست، فقط خواستم به درجه سطحی نگری خودم پی ببرم.

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

“راه رسیدن به سوسیالیسم فقط و فقط از طریق بسط و توسعه دموکراسی در همه عرصه هاست.”

این گفته شما میتواند درست باشد، درستی این جمله به معنی دو واژه وابستگی دارد، یکی سوسیالیسم و دیگری دموکراسی.
میتوان بحث کرد که دموکراسی برای ما کارگران باید کارگری باشد و منظور از سوسیالیسم، رهائی از استثمار نیروی کار است، نه بوجود آوردن رفاه برای ساکت کردن و مطیع کردن کارگران. فعلا به این کار ندارم. چون شما به خصلت طبقاتی دموکراسی کاری ندارید، مجبورم اول این مسئله را روشن کنم.

تعریفی که در توضیحات شما از دموکراسی وجود دارد، دارای چنین اجزائی است:
۱ – دموکراسی کشورهای غربی را نمیتوان به انتخاباتی که سرمایه داران در آن تاثیر میگذارند تقلیل داد.
۲ – مردم در این دموکراسی ها نقش دارند، به اینصورت:

  • آزادی بیان و مطبوعات
  • آزادی احزاب سیاسی
  • آزادی انجمن ها
  • آزادی اتحادیه ها
  • استقلال قوه قضائیه
  • نقش مردم در عرضه های مختلف دیگر

۳ – دموکراسی کم و دموکراسی زیادتر داریم – دموکراسی بالاتر، خلقی تر، دموکراسی پائین تر ضد مردمی تر.

در مورد اجزای تعریف شما از دموکراسی میتوان یک مقاله کامل نوشت. فعلا بصورت خلاصه بیان میکنم. در مورد ۱، دموکراسی ها به انتخابات تقلیل داده شده اند چون به پول بستگی دارند. قوانینی که از طریق این دموکراسی ها وضع میشود کاملا گویای تقلیل داده شده آن دموکراسی ها به پول سرمایه دارهاست. موضوعات احمقاله انتخابات ها کاملا نشان میدهد که موضوعات رقابتها ربطی به رهائی از سرمایه داری ندارند و همه در ارتباط با قطع یک رفرم و یا اضافه کردن یک رفرم هستند.

در ارتباط با ۲، تمام موضوعاتی که در لیست شما هست، هم هزینه می برند و فقط سرمایه داران از پس آن بر می آیند و یا اصلا مربوط به از بین بردن روابط سرمایه داری نیستند. تمام آنها برای منظم کردن و تخفیف خطر شورش و انقلاب کارگران تنظیم میشوند. تمام آن احزاب و انجمن ها و رسانهای بزرگ و اتحادیه های همگی مسئله شان دعوا بر سر رفاه است نه بر سر از بین بردن روابط سرمایه داری. بعضی از آنها در پی بودجه بیشترند. هیچ حرفی از الغای سرمایه داری در آن رسانه ها و احزاب و اتحادیه ها و غیره نیست.

در ارتباط با دموکراسی کم و زیاد، یعنی ۳، زیادترین دموکراسی صرفا رفرمیست ترین و کمترین دموکراسی ضد رفرمیست ترین دموکراسی ها هستند. هیچ کدام ازآنها از حد رفرم به انقلاب یعنی به از بین بردن سرمایه داری نمی رسند. مسئله آزادی کارگر، انقلاب است، دموکراسی بازی و سرگردان کردن کارگران نیست.

پس، دموکراسی های غرب، بورژوائی هستند چون وابسته به پول می باشند، آنها دیکتاتوری بر کارگرانند چون در چهارچوب اصول استثمارگری سرمایه داری عمل میکنند، امپریالیستی هستند که در کامنت قبلی توضیح دادم چگونه. همه البته به اختصار.

فرامرز
فرامرز
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

نوشته اید:
“دوستان باوربفرمایید که هیچیک از کارگران در کشور های غربی حاضر به از دست دادن همین دمکراسی که با خون دل و ذره ذره بدست آوردند نیستند.”

۱ – فکر نمی کنم دموکراسی ها با خون دل بدست آمده اند. دموکراسی ها در حقیقت از طریق سرکوب کارگران بدست آمده اند. اگر با خون دل بجود می آمدند، دموکراسی کارگری بودند نه دموکراسی استثمار نیروی کار خود. دموکراسی فرانسه بعد از سرکوب کمون پاریس ثبات پیدا کرد نه از طریق کمون پاریس.

۲ – در این کشورها کلی مذهبی تندرو و فاشیست کارگر و خرده بورژوا وجود دارد که منتظر از بین رفتن دموکراسی ها هستند. ۵۰ درصد رای به ترامپ فاشیست که به گنگره هم حمله کرده، هوادار دموکراسی ایبرالی است. آنها سایه لیبرالها را با تیر میزنند.
۳ – کارگران لیبرال راضی هستند چون به امپریالیست بودن دولتشان یا کاری ندارند، یا از آن نمی دانند، و از مزایای آن لذت می برند. انگلیس بیشتر از دویست سال بر هندوستان حکومت کرد. کارگرانش هم در رای گیری ها شرکت میکردند و کسانی را انتخاب میکردند که هندی را وحشی قامداد میکردند. حس ناسیونالیسم و بهتر بودن دلیل علاقه کارگران لیبرال به ولتشان است.
۴ – کارگران کمونیست، به علت موقعیت امپریالیستی دولتهای غربی، درصد کوچکی از کارگران بوده اند و معمولا از طریق مطبوعات و مدرسه و کلیسا همیشه ایزوله میشوند. در مواردی که ایزوله نشده اند با سرکوب مواجه میشوند.

رویا
رویا
2 سال قبل

مهندس شیمی هستید، تقی ارانی هم شیمی خوانده بود.
اگر منظور از “غرب ستیزی” و “امریکا” ستیزی دشمنی با مجموعه کارگران و سرمایه داران غربی است، حق با نویسنده است، “غرب ستیزی” و “امریکا ستیزی” کار درستی نیست.
ما کمونیستها (بخشی از چپ) ضد غرب و یا ضد آمریکا نیستیم، حتی ضد سرمایه دار هم نیستیم و با کسی دعوای فردی و شخصی نداریم مگر تک تک بیافتیم و به ما توهین شود. لااقل با درک من از سرمایه داری و طبقه کارگر، چنین ستیزی احقانه است.
نظر عمده و رایج کمونیستها در ارتباط با آمریکا و غرب این است که آن دولتها امپریالیست هستند، استثمار و جنایت میکنند و در کشور خودشان بر کارگران دیکتاتوری اعمال میکنند و دموکراسی آنها متعلق به قشر ثروتمند و سرمایه داران بزرگ شان است نه کارگرانشان. درک من این است که کمونیستها باید با کارگران کمونیست غربی و آمریکائی در ضدیت با سرمایه داری و امپریالیسم اتحاد داشته باشند. ما کمونیسم مدرن را از غربی ها آموخته ایم و کمونیستهای غربی را دوستان خود بشمار می آوریم. این درک من است.
به واژه چپ چپرچلاق هم در مقاله قبلی آقای کرمی پاسخ داده شده است و بیشتر کامنتها “تیپولوژی” خود ایشان و “اسیب شناسی” افکار ایشان را بیان کرده اند. خوانندگان اخبار روز، کامنتهای زیر مقاله آقای کرمی که در مورد “چپ چپرچلاق” است را حتما بخوانند.
نقد ایشان به اکبر گنجی، بنظر من، مثل جنگ روسیه و ناتو در اوکراین است. جنگ دو هوادار استثمارگری سرمایه داری با هم برای گرفتن دولت سلطه بر کارگر. این جنگ به ما ربطی ندارد.
اوایل این مقاله به چپ هم مربوط است وگرنه قطعا از اخبار روز میخواستم که این مقاله را قبول نکند.
به آقای کرمی،
لطفا “درباره ما” این وب سایت را بخوانید و دعواهای خود با رقبای هوادار سرمایه داری خود را در اینجا نیاورید، ۲۰ دقیقه از وقت ما تلف میشود تا این مقاله را بخوانیم و ببینیم که در مورد مسائل ما کمونیستها ها هست یا نه. لطفا وقت ما را تلف نکنید. متشکر.

رامین دیوشلی
رامین دیوشلی
2 سال قبل

جای شکر زیادی باقی است که اقای کرمی سال ۲۰۰۹ رفته امریکا، خدانکرده اگر انجا متولد شده بود امام وار فتوای قتل همه ی مخالفین و «امریکا ستیزان» را میداد. درود به اقای پارسا که چقدر زیبا گفته اند «بالای چشم امریکا هم ابرو هست» فقط اقای کرمی صبر کنید «مهر گواهینامه ی ناتورالیزشن شما خشک شود» بعد حکم به چپر چلافی کشان بدهید. واما ایکاش اقای پارسا گفته بودند ان اسامی خارجی چه کسانی هستند. بازهم درود بر شما. در خاتمه اخبار روز را سپاس که نگهبان دیدگاهای متفاوت است حتی دیدگاه ناجوری و توهین امیز اقای کرمی.

بهمن پارسا
بهمن پارسا
2 سال قبل

“به خود گفتا، جواب است این نه جنگ است؛
کلوخ اندازرا پاداش سنگ است” نظامی خسرو و شیرین.

آقای کرمی اوّل این دو نکته را بگویم بعد باقی قضایا: یکم” در دل‌اش همانند ناصرالدین شاه که در صفر نخستین “،دوم” وقتی بدون سند و‌ مدرک به یک‌‌طرف بقلتید ” گویا خواسته اید بنویسید “سَفَر نخستسن” و شده (صفر) سپس لابد قصد بکار گیری فعل ِ “غلتیدن” را داشته اید و شده (قلتیدن/ بقلتید!) که به هرحال همه این طور غلط ها را مرتکب می شوند.
وامّا ، من نمیدانم کدام شیر نا پاک خورده یی به شما گفته که ، بالای چشم آمریکا ابرو نیست!، هرکه بوده فریب کاری کرده. بالای چشم آمریکا هم ابرو هست، آن هم چه ابرو هایی! ابروهایی کُلفت تر از سبیل های رفیقمان استالین، و بسیار کُلفت تر از ابروان صدر عالی هیئت ریئسه ی اتحاد جماهیر یادش بخیر شوروی “رفیق برژنف” ، نتیجه اینکه نه من بلکه همه ی خلایق عالم در هر کجا و صد البّته در همین ایالات متحده ی آمریکا ضمن بر خورداری از همه ی امکاناتی که شما برخوردارید و ماهم ،حتمن و مسلّمن آزاد و مجاز است این ابروها را ببییند و نپسندد و معترض باشد و با سیاستهای داخلی و خارجی این کشور مخالف باشد و ستیزه جویی کند . این را گفتم تا دانسته باشید نه شما و نه آدمی هایی ازقبیل ِ Tucker Carlson, Mark Levin,Michael Savage , امثالهم را نرسیده است تا با توسّل به هر آسمان و ریسمان مثلن روشنفکر مآبانه ی استاد ِ دانشگاهی و دست مایه هایی از این نوع ادبیات ِ مردم ِ کوچه و بازار خواسته باشد خطّ قرمز تعیین کرده و ملّت را نسبت به آمریکا ستیزی هشدار بدهد. اگر واقعن علاقه به دیدن ابروهای پر پشت آمریکا دارید و حوصله یی هست به کارِ سترگ چپر چلاقِ ارجمندی بنام Howard Zinn مراجعه کنید. کدام کار؟ زحمتش به عهده ی خودتان بگردید و پیدا کنید و یا بروید اثر عظیم ِ Sinclair Lewis را به دقّت و نه سرسری مطالعه کنید، کدام اثر ؟ بگردید تا پیدا کنید. یا بازهم اگر دنبال چپر چلاقهای دیگری در بین همین آمریکاییان در حال ِ حاضر هستید نشریه ی ارجمند ِ The Nation را پیدا کنید و همه هفته وقت صرف کنید تا دریابید یک مَن ماست چقدر کره دارد.
نیش قلم یا کلاویه های ماشین تایپ را به تیغ هتک حرمت از دیگران تبدیل کردن کار مردم ِ فرومایه و عوامفریب است و هنوز تا این لحظه به خیال ِ من شما از آن دست مردم نیستید و شایسته نبود چنین کنید که کرده اید. مگر اینکه در این کار حظّی و یا سودی را خواسته باشید تامین کنید. خوب دقّت کنید نمی گویم کرده اید ، نخیر ، امّا متونی از این قبیل میتواند موجد چنین ظنّی باشد.
گذشته از این ، برخورد و در گیری خصوصی شما با شخصی دیگر در جای سخیفی چون فیس بوک چه ربطی دارد به خواننده ی صفحات نشریه ی ارجمن و محترم اخبار روز؟! بهتر آن است که آن بخش از این متن را پاک کرده و حفظ کنید برای خودتان و طرف ِ مربوطه ، که به گمان من ،شما، حرمت ِ یک برخورد خصوصی با ایشان را نیز رعایت نکرده اید و این نیز کار مردم فرومایه است. کارِ مردمی از قبیل شریعتمداری کیهان ِ تهران و پاچه ور مالیده هایی مثل خودش. در ضمن بگذارید عرق ورودتان به آمریکا و مُهر گواهینامه ی Naturalization تان خُشک شود و بعد بیفیتد به جان مردمی که از سر حسّ مسئولیت در این سرزمین با سیاستهای غیر خردمندانه و آدم ستیز و بسا خانمان برانداز ِ مردان و زنان سیاست باز و سیاست ساز این سیستم سرِ نا سازگاری دارند. در این زمینه اگر نیاز به مدارک ِ متقَن و مستند با ذکر مرجع معتبر دارید ، همانطور که در پیش گفتم بروید اثر سترگ هاوارد زین را پیدا کنید و بخوانید.
خلاصه اینکه گز نکرده پاره کرده اید و اینکار خوبی نیست . و مکرر میکنم سخن گنجوی گرانقدر را که : کلوخ انداز را پاداش سنگ است. جای تاسُّف است که محلی برای تجدید احترام باقی نگذاشته اید. همین و بس.

ناهید سروری
ناهید سروری
2 سال قبل
پاسخ به  بهمن پارسا

آقای پارسا ممنون از پاسخ بسبار بجایی که دادید. بویژه این بخش را باید با طلا نوشت که می نویسید:
“نیش قلم یا کلاویه های ماشین تایپ را به تیغ هتک حرمت از دیگران تبدیل کردن کار مردم ِ فرومایه و عوامفریب است”.

اصلاحطلب اصل
اصلاحطلب اصل
2 سال قبل

این آقا به برادر گنجی کم لطفی می کند. گنجی طوری علیه روسیه شوریده که تو گویی اوکراین نام ناموسش باشد!

خر شناس
خر شناس
2 سال قبل

اخبار روز عزیز، هر حرفی جایی دارد. این بابا باید در ایران فردا بنویسد در ایران اینترنشنال و امثالهم و نه در سایت مدعی چپ بودن.
چپ وامانده در گل؟!!!!
آن موجوداتی که در گل وامانده اند بزّا و پَس انداز این ها که چنین آدم های سبکی را تحویل جامعه دادند. بخود آیید.

نصرت درویش
نصرت درویش
2 سال قبل
پاسخ به  خر شناس

ایشان تاکید می کنند که استاد دانشگاه هستند
قاعدتا یک فرد تحصیلکرده باید قادر باشد که بدون استفاده از عبارات توهین آمیز منظور خود رابیان کند
یعنی از قدرت استدلال و منطق قوی برخوردار باشند.نه اینکه مخالفان فکری خود را مورد توهین قرار دهند
متاسفانه ایشان هنوز متوجه نشده اند که تفاوت نقد با هتاکی چیست

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x