مترجم: مارسل کارتیه نویسنده ی این مقاله یک هنرمند، روزنامهنگار و نویسنده دو کتاب در مورد جنبش آزادیبخش کرد، از جمله Serkeftin: روایتی از انقلاب روژاوا در سال ۲۰۱۹، یکی از اولین گزارشهای کامل به زبان انگلیسی در مورد جامعه مدنی – و سیاسی. سازه هایی که پس از سال ۲۰۱۲ در شمال سوریه ایجاد شد؛ می باشد. او مقیم کشور آلمان است و در این مقاله به بررسی مواضع احزاب چپ در برابر «تهاجم شرآور روسیه به اوکراین» می پردازد و برخی نظرات در حزب چپ آلمان و اتحاد چپ فنلاند (کشور خودش) را مورد انتقاد قرار می دهد.
تهاجم روسیه به اوکراین نمایشی شرم آور است. بمباران گسترده مستمر مناطق شهری با بهانه ی بشردوستانه، “نسل کشی” روسی زبانان ساکن در منطقه دونباس، انجام می شود. یک اتهام و سخنی ارزان.
این جنگ تجاوزکارانه با یک مؤلفه ایدئولوژیک نیز صورت می گیرد که می توان آن را در یک نئو تزاریسم و یک ضد کمونیسم خلاصه کرد که حق موجودیت اوکراین را انکار می کند و حق ملت ها برای تعیین سرنوشت خود را زیر پا می گذارد. به طور خلاصه، این جنگ در امتداد همان ناسیونالیسم و جناح راست افراطی است که روسیه دولت اوکراین را به نمایندگی آن متهم می کند.
با توجه به خشم موجهی که مردم نسبت به این جنگ تمام عیار در اروپای شرقی احساس میکنند، دیدن تودههایی که در شهرهای سراسر اروپا، آمریکای شمالی و جاهای دیگر به خیابانها ریختهاند، خوشایند است. اعتراضات ضد جنگ عنصر مهمی از مبارزه برای جلوگیری از فاجعه ی بیشتر است.
با این حال، ما باید به شدت مراقب این واقعیت باشیم که بخش مهمی از اعتراضات اسماً ضد جنگ، به طور عینی طرفدار جنگ هستند. به این معنا که بسیاری از معترضان خوشنیت به جای دعوت به گفتوگوی سازنده و کاهش تنش، احتمالاً ناخواسته خود را در پشت راهپیمایی هایی که در آن ها خواب یک فاجعه هستهای و جنگ جهانی سوم دیده می شود، قرار می دهند.
به تظاهرات بزرگی که در سه آخر هفته متوالی در برلین برپا شده است نگاه کنید. این اعتراضات تنها به این معناست که خواستار پایان دادن به تهاجم و اشغال اوکراین از جانب روسیه هستند. اختلاف آنها در مورد پاسخهای طرفداران جنگ مانند درخواست ایجاد منطقه پرواز ممنوع (که به معنای جنگ ناتو با روسیه است) یا تحریم بیشتر نهادهای روسیه است. در مورد دوم، این تحریم ها تقریباً همیشه به این معنی است که کارگران عادی بیشترین آسیب را می بینند. این نیز یک عمل جنگی است که با ابزارهای مختلف انجام می شود، حتی اگر هدف آن از نظر فنی یک تاجر، سیاستمدار یا مانند آن ِ روسی باشد.
البته، بسیاری از معترضانی که به خیابانها آمدهاند نمیدانند که این بحران جدیدی نیست، یا شاید آنها فقط به طور مبهم آنچه در اروپای شرقی پس از ۱۹۹۰ یا اوکراین پس از ۲۰۱۴ رخ داده است را میدانند. پاسخهای احساسی به جنگ میتواند قدرتمند و به نوعی ضروری باشد، اما درک نکردن این موضوع که این بحران با حمله تانکهای روسی به داخل خاک اوکراین آغاز نشده، حیاتی است.با این حال، حقیقت است که مردم از این پیشینه ها اطلاعی نداشته باشند. رسانه های دولتی روسیه صداهای مخالف را بر روی صفحه نمایش و چاپ خود سانسور می کنند – RT (وابسته به روسیه) در پوشش خبری خود قبل از حمله، ویدئوهای جعلی پخش کرد و مدعی بحران انسانی در دونتسک و لوهانسک شد. اشاره به تبلیغات آنها، چه به عنوان یک چپ گرا و چه به عنوان یک رسانه جریان اصلی غربی، نسبتاً آسان است.
در عین حال، بیایید ریاکاری مطبوعات جریان اصلی خودمان را نیز فراموش نکنیم، که زمان اندکی را صرف تأمل در سال های گسترش ناتو پس از اتحاد مجدد آلمان در سال ۱۹۹۰ و متعاقب آن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک سال بعد از آن می کنند. قابل اثبات است که به رهبران شوروی اطمینان شفاهی داده شد که اتحاد گسترش نخواهد یافت.
چند بار “بیبیسی”، “ایبیسی”، “انبیسی”، و بقیه فرستنده هایی که ما هر روز تماشا میکنیم، نگرانیهای امنیتی مشروع روسیه را و اینکه ناتو نوعی اتحاد دفاعی نیست؛ به ما گفتهاند؟ آیا مردم متوجه می شوند که از سال ۱۹۴۹ کارکرد اصلی ناتو حفاظت از سرمایه انحصاری واقع در غرب بوده است؟ آیا به ما گفته شده است که این هیچ ربطی به رفاه کارگران در کشورهای ما ندارد، بلکه به گسترش ثروت برای افراد معدودی انجامیده است؟
ارائه چنین زمینه ای منجر به چشم پوشی از حمله روسیه نمی شود. با این حال، مهم است که بفهمیم چگونه به اینجا رسیدیم. اگر می فهمیدیم که جنبش یورومیدان در سال ۲۰۱۴ – تا آنجا که به قدرت های خارجی غربی مربوط می شود – تلاشی برای کشاندن اوکراین به مدار اتحادیه اروپا و ناتو بود، می توانستیم واضح تر ببینیم که روسیه در تلاش است تا با آن چه بکند. نفرت انگیز است که آن چه را خودت می کنی به دیگران نسبت دهی. اگر روسیه فرشته نیست، که مطمئناً نیست، ناتو و امپریالیسم ایالات متحده مطلقاً جنگ افروزان اصلی در معنای تاریخی آن هستند.
حزب چپ آلمان (Die Linke) و مسئله عضویت در ناتو
پس از تهاجم روسیه، بسیاری از مفسران و شخصیت های سیاسی از “وضعیت تغییر یافته” در اروپا صحبت کرده اند. اگرچه این مطمئناً درست است، اما نتیجه گیری آنها در مورد نحوه برخورد با این وضعیت جدید، افزودن به پتانسیل فراموشی انسان است. از احزاب راست و حتی چپ میانه جز این انتظاری نیست، اما این موضوعی بسیار جدی است که احزابی که خود را سوسیالیست معرفی می کنند و از لحاظ تاریخی موضعی قاطع علیه عضویت کشورهای خود در ناتو اتخاذ کرده بودند نیز آن را مطرح می کنند. این مورد سوال است.
اینجا در آلمان، Die Linke (حزب چپ) ثابتترین نیروی مخالف امپریالیسم آلمان در پارلمان و خیابانها بوده است، هم مخالف فروش تسلیحات به رژیمهای منفوری مانند ترکیه بوده، هم با افزایش هزینههای نظامی مخالفت کرده است. مخالفت با عضویت در ناتو سنگ بنای این سیاست ضدامپریالیستی که در طول سالیان گذشته بدیهی تلقی می شده، بوده است.
دنبال کردن سیاست رفرمیستی و پارلمانی به عنوان یک حزب سوسیالیست، خطرات خاص خود را دارد، یعنی تمایل به محافظه کاری در مواضع را گسترش می دهد. این تمایل کاملا در حزب چپ آلمان (Die Linke) قابل مشاهده بود زیرا تلاش می کرد برنامه خود را قبل از انتخابات ۲۰۲۱ تعدیل کند. یکی از راههایی که حزب چپ برای حضور در دولت تحت رهبری سوسیال دموکراتها می جست این بود که موضوع مخالفت با ناتو را در تاقچه بگذارد.
اکنون در “وضعیت تغییر یافته” در آستانه بهار ۲۰۲۲، به نظر می رسد برخی از اعضای رهبری حزب چپ آلمان (Die Linke) برای حذف خط ضد ناتو از موضع حزب گفتگو می کنند.
این موضوع اولین بار از طرف گرگور گیزی، چهره برجسته قدیمی ای که تبدیل حزب اتحاد سوسیالیست (SED) آلمان شرقی به حزب سوسیالیسم دموکراتیک (PDS)، سلف حزب فعلی را رهبری می کرد، مطرح شد.
پس از آنکه هفت عضو پارلمانی Die Linke به رهبری سارا واگنکنشت بیانیهای منتشر کردند و جنگ تجاوزکارانه آغاز شده توسط روسیه را محکوم کرده، اما در عین حال جرأت کردند موضع تهاجمی ناتو را به دلیل دامن زدن به بحران مطرح کنند، گیزی در پاسخ به آن ها گفت: باید تمام انتقادات از امپریالیسم غربی را کنار گذاشت!
سخنان او کاملا روشن است: «شما فقط به حفظ ایدئولوژی قدیمی خود از هر جهت علاقه دارید. ناتو شیطان است، ایالات متحده شیطان است، دولت فدرال شیطان است، و این پایان کار برای شماست.»
مطمئناً سوسیالیستها هیچ چیز را به معنای متافیزیکی شیطانی نمیدانند، اما خوب است به یاد داشته باشیم که حتی اگر در چارچوب دموکراسی پارلمانی فعالیت کنیم و بتوانیم صدای خود را در تالارهای قدرت بلند کنیم، آن تالارها همچنان در نهایت تحت حاکمیت دموکراسی بورژوایی هستند. این دولتها یا نهادها به معنایی مطلق «شر» نیستند، اما اساساً نماینده انحصارات هستند، و بنابراین آنها همچنین نمایندگان امپریالیسم هستند.
وقتی می گوید «ایدئولوژی قدیمی»، به نظر میرسد گیزی – که همیشه سمبل استحاله از کمونیست به سوسیالیست دمکراتیک (اصطلاحی که همیشه یک یا دو ابهام را به همراه داشت) بوده است – فکر میکند که چپها، باید به جریان اصلی سوسیال دموکرات ها نزدیک تر شوند.
حزب چپ (Die Linke)، به عنوان یک نوع حزب گسترده کلیسایی، خوش شانس است که در صفوف خود کسانی مانند واگنکنشت را دارد که می توانند ناتو را همان طور که هستند بنامند. هرچند من شخصاً با طیف گسترده ای از سیاست های اخیر او، چه در مورد پناهندگان یا کویدو ۱۹، مخالف هستم.
همچنین مایه خوشحالی است که گروه پارلمانی حزب چپ (Die Linke) با موضع گیزی موافقت نکرد. موافقت با موضع او به معنای موافقت با افزایش تاریخی هزینه های نظامی بود که توسط ائتلاف سوسیال دموکرات ها، سبزها و حزب دمکرات آزاد انجام شد. به نظر میرسد اکثر افراد هنوز می توانند ببینند که با ارسال سیل اسلحه به اوکراین فقط وضعیت را تشدید میکنند و خطر واقعی جنگ در سراسر اروپا را نسبت به سال ۱۹۴۵ به واقعیت نزدیکتر میکنند.
فنلاند، بی طرفی، و سلاح های ناتو
در حالی که آلمان ممکن است سمبل ناتو و روحیه گسترش آن باشد (الحاق جمهوری دموکراتیک آلمان به آلمان غربی در سال ۱۹۹۰ که کل کشور متحد شده را به بلوک ضدشرق تبدیل کرد)، کشورهای دیگری که چندین دهه بی طرف بوده اند، اکنون شروع به بررسی این موضوع کرده اند که آیا عضویت در ناتو ارجح است یا خیر؟
یکی از این کشورها سرزمین مادری من فنلاند است که به دلیل تصمیم خود برای نپیوستن به ناتو، از پایان جنگ جهانی دوم به نوعی پیشرفت کرده است. بی طرفی آن به معنای روابط خوب منطقی با جهان غرب و اتحاد جماهیر شوروی بود، به ویژه در دهه های ۱۹۶۰، ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰.
از زمان تهاجم روسیه، تعداد فنلاندی هایی که می گویند که موافق پیوستن این کشور به ناتو هستند، به شدت افزایش یافته است. این افزایش، از نظر عاطفی یک پایه قابل درک دارد. فنلاند زمانی بخشی از امپراتوری روسیه بود و در سال ۱۹۱۷ استقلال خود را در نتیجه موضع لنین در مورد خودمختاری ملی به دست آورد. با وجود این، بخشی از قلمرو آن به نام کارلیا در طول جنگ زمستانی در سال ۱۹۳۹ توسط اتحاد جماهیر شوروی تصرف شد.
در حالی که روابط نسبتاً خوب با اتحاد جماهیر شوروی و روسیه تا حد زیادی تداوم داشته، همیشه درجهای از ترس نیز در ذهن فنلاندیها از انگیزههای احتمالی سیاست خارجی مسکو بوده است.
اگر فنلاند یا کشور همسایه سوئد – که این کشور هم سیاست دیرینه دور ماندن از ناتو را داشته است – به این ائتلاف بپیوندند تقریباً به طور قطع عواقب فاجعه باری در پی خواهد داشت. در ظاهر، ممکن است به نظر برسد که پیوستن به ناتو احساس امنیت بیشتری را به همراه می آورد. به هر حال، اگر فنلاند یا سوئد به ناتو بپیوندند، شامل این اصل ناتو خواهند شد که حمله به یکی به معنای حمله به همه خواهد بود. طرفداران پیوستن به ناتو میگویند این امر مانع از ورود روسیه به فنلاند یا فراتر از آن میشود، زیرا عملاً به معنای وارد شدن به جنگ با ایالات متحده خواهد بود.
اگرچه این استدلال به عنوان یک استدلال تدافعی مطرح می شود، اما در واقع به طرز قابل توجهی تحریک آمیز است. مطمئناً تنشها را بیشتر میکند و روسیه را با فضای گسترده تری در حوزه امنیت مواجه می کند، که فقط زمینه را برای تنش های بیشتر ایجاد میکند.
باید به خاطر داشته باشیم که کشورهایی مانند فنلاند، در حالی که قبلاً تحت حاکمیت امپراتوری روسیه بودند، بسیار متفاوت از اوکراین هستند. اگرچه برخی از فیلسوفان فاشیست روسی مانند الکساندر دوگین، که گاهی اوقات کرملین به آن ها گوش می دهد، مشتاق اند که هم اوکراین و هم فنلاند برای همیشه ضمیمه روسیه شوند و دولت های مستقل خود را از دست بدهند، اما دلبستگی دولت روسیه به اوکراین از یک نظر منطقی – عقلانی قابل توضیح است.
اوکراین بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود، فنلاند نبود. اوکراین خواهان عضویت در اتحادیه اروپا است، فنلاند مدت هاست که عضو اتحادیه اروپا بوده است. اوکراین جمعیت قابل توجهی روس زبان دارد، در حالی که در فنلاند این جمعیت بسیار کم است. این دو کشور بسیار متفاوت هستند.
ناامید کننده است که می بینیم مسئله عضویت فنلاند در ناتو، راه خود را به اتحاد چپ [فنلاند] نیز باز می کند، حزب پست کمونیستی که بخشی از همان حزب چپ اروپا (PEL) است که حزب چپ آلمان (Die Linke) یکی از احزاب بنیان گذار آن است.
اتحاد چپ مانند رفقای آلمانی خود به مخالفت قاطع خود با ناتو معروف است. با این حال، با توجه به رویدادهای اخیر، لی اندرسون، رهبر حزب و وزیر فعلی آموزش و پرورش گفته است که اکنون یک بحث رسمی در مورد بررسی مواضع سیاست خارجی و امنیتی در میان اعضا در جریان است.
اندرسون در مصاحبهای در Kansan Uutiset از اتحاد چپ بیان کرد که «در گذشته چنین بوده است که ضدیت با ناتو موضع وحدتبخش حزب بوده است. اکنون وضعیت نسبتاً متمایز است. برخی از اعضا به شدت با عضویت در ناتو مخالف و برخی موافق آن هستند.»
لحظه حقیقت برای چپ
بحثهای دموکراتیک در احزاب چپ بخشی ضروری از سیاست آن هاست. با این حال، مطمئناً برخی از موضوعات باید همچنان غیرقابل گفتگو باشد. وظیفه سوسیالیستها این است که تودهها را در زمان اضطراب و سردرگمی پیرامون نظامیسازی رهبری کنند، نه آن که دنباله رو آن ها شوند. ما نباید پشت نیروهای سرمایه که باید به وضوح بدانیم دوست ما نیستند صف آرایی کنیم.
تنها می توان امیدوار بود که احزاب سوسیالیست دموکراتیک اروپا تسلیم موضع سوسیال دمکرات ها نشوند که در عین حال که حقوق کارگران را در سیستم سرمایه داری ترویج می کنند، معمولاً وفادارترین جناح چپ نظم امپریالیستی بوده اند. احزاب سوسیالیست در بهترین حالت، به عنوان گروههای «انترناسیونال دو و نیم» توصیف میشوند که رهبری و اعضای آنها بین ضد امپریالیست ها و سوسیالیست ها از یک سو و اپورتونیستهای «چپ» از سوی دیگر در نوسان هستند.
این یک لحظه تعیین کننده برای این سازمان ها و همچنین چپ به طور گسترده تر خواهد بود. همه ما باید در این مقطع به یاد داشته باشیم که مخالفت با ناتو به معنای آن نیست – و هرگز نباید باشد- که تهاجم نفرت انگیز روسیه توجیه شود. هیچ توجیهی برای این جنگ وجود ندارد.
سوسیالیست ها موظفند با جنگی که به کام سرمایه داری و بربریت آن به راه افتاده است مخالفت کنند. مردم اوکراین نه تنها از نئوتزاریسم ولادیمیر پوتین – بلکه آشکارا از اشتهای توسعهطلبانه و سیری ناپذیر برای بازارهایی که ایالات متحده و شرکای کوچکترش در اوکراین به آن ها چشم دوخته اند، رنج میبرند.
منبع: People’s World
۲۴اکتبر۱۹۴۵سازمان ملل با عضویت۵۱کشورشروع به کار کرد.
ماده اول از فصل اول منشور سازمان ملل:حفظ صلح و امنیت بین المللی،وبدین منظوراقدامات دسته جمعی مؤثربرای جلوگیری وبرطرف کردن تهدیدات علیه صلح ومتوقف ساختن هرگونه تجاوز……
فصل هفت منشور ملل متحد:اقدام در مواردتهدید علیه صلح،نقض صلح،واعمال تجاوز
ماده۴۲ از فصل هفت:
در صورتیکه شورای امنیت تشخیص دهد که اقدامات پیش بینی شده در ماده۴۱(اقدامات غیر مسلحانه)کافی نخواهد بود،یا ثابت شده باشد که کافی نیست،می تواند به وسیله نیروی هوائی یا دریایی به اقدامی که برای حفظ صلح،یا اعاده صلح وامنیت ضروری است،مبادرت کند.
پنج عضو دائم شورای امنیت،یعنی چین،امریکا،روسیه،انگلستان وفرانسه باید موافق قطعنامه های تصویبی شورا باشند.در غیر اینصورت هر کداام از این پنج قدرت میتوانند آنرا «وتو»کنند.یعنی این ۵عضو آزادند!!که به هر کشوری خواستندحمله کنند وقطعنامه علیه خود را وتو کنند.اگر این پنج عضوبطور انفرادی یا گروهی به یکدیگر حمله کنند.جنگ پیش رو بطور یقین اتمی خواهد بود وحاصل آن نابودی بشر وکره زمین.
وجنگ بین کشور های دیگر دنیا که شاید به نفع یا ضرر هرکدام از این اتم داران باشد…
حال اگر من،اتیوپی باشم،کوبا باشم،یا ایران ومورد حمله هریک از این پنج عضوگردن کلفت قرار بگیرم،معادله به چه صورتی خواهدشد؟؟
پیمان آتلانتیک شمالی ناتو چهار سال بعد از تشکیل سازمان ملل!!باشرکت ۱۲ کشور شکل گرفت.
حال اگر شما مردمی باشید که از این پنج کشور نیستید،یعنی بقیه اعضای سازمان ملل،
برای دفاع از خود در مقابل تجاوز چه میکنید؟؟
مثل مردم اوکرائین شاهد کشته شدن مردمان خود وخرابی کشور میشوید،تا اینکه محو شوید؟یا عضو پیمانی میشوید تا این خطر را از شما دور کند. چه کسی باید برای مردم دنیا دل بسوزاند.پنج عضوی که حق وتو دارند،یا بقیه که این حق را ندارند؟؟این پیمان ها چه نوشته وچه نانوشته آینده بشر را رقم میزند.گویا در این زندان بزرگ،اگر میخواهی کتک نخوری،باید زیر سایه قلدری باشی ونوچه گی کنی.