سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

دشمنان دشمن من؛ ترس از چین چگونه نظم نوین جهانی را تغییرمی دهد! – برگردان: رزا روزبهان

مقدمه ی مترجم: همچون همه ابر قدرت ها در تاریخ بشری، جمهوری خلق چین به دنبال تغییر شکل نظام بین‌المللی به‌گونه‌ای است که ارزش‌ها و منافع آن را منعکس کند و نهادها و هنجارها را مطابق با جهان بینی خود و در خدمت اهداف خود قرار دهد. بیشتر تلاش‌های کنونی برای درک نظم جهانی آینده، تمایل به استنباط جاه‌طلبی‌های رهبری چین بر اساس مشاهدات در مورد رفتار خارجی این کشور دارد. برای درک تلاش ها در زمینه برقراری نظم جدید جهانی، نه تنها نگاهی به آنچه که چین انجام می دهد ضروری است بلکه درک اینکه ابر قدرت رقیب چگونه در صدد محدود کردن این کشور و حذف نظم جهانی مورد نظر چین  است، اهمیت  حیاتی دارد. در روریارویی دو نظم جهانی، چین با بستن قراردادهای دراز مدت با کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه در پی تفوق نظم جهانی نوظهور خود است. در این میان میتوان از بزرگترین قراردادهای تجارت در تاریخ مابین رهبران چین و  ۱۴  کشور دیگر در منطقه آسیا و اقیانوسیه نام برد. این مراوده ها  ۲.۲ میلیارد نفر و ۳۰ درصد از تولید اقتصادی جهان را پوشش می دهد. در این پس زمینه است که قرارداد همکاری ۲۵ ساله برای توسعه بیشتر روابط ایران و چین که در ۲۷ مارس ۲۰۲۱ توسط وزرای خارجه دو کشور در تهران امضا شد را باید به عنوان جزیی از نبرد بین دو قدرت جهانی برای تسلط نظم بین المللی مورد نظر شان به حساب آورد.

مقاله پیش رو نگاهی دارد به تلاش های بلوک چین و ایالات متحده برای برقراری نظم جهانی جدید.

***

نظم بین المللی در حال فروپاشی است و به نظر می رسد همه می دانند چگونه آن را اصلاح کنند. به گفته برخی، ایالات متحده فقط باید خود را وقف رهبری نظم لیبرالی کند که حدود ۷۵ سال پیش به وجود آمد. برخی دیگر استدلال می کنند که قدرت های بزرگ جهان بایدمجتمعی تشکیل دهند تا جامعه بین المللی را به عصر جدیدی از همکاریهای چند قطبی هدایت کنند. دیگرانی هم هستند که خواستار یک معامله بزرگ که جهان را به حوزه های نفوذ پایدار تقسیم کند هستند. وجه اشتراک این دیدگاه‌ها و سایر دیدگاه‌های نظم بین‌الملل، این فرض است که می‌توان هژمونی جهانی را از بالا به پایین طراحی و تحمیل کرد. آنها میگویند که با سیاست ورزی عاقلانه و ایجاد ائتلاف های گسترده، روابط بین المللی فعلی که تابع قوانین جنگل است رامیتوان رام و حتی مستحکم تر کرد. تضاد منافع و نفرت های دیرینه را می توان دور زد و آنها رابا وضعیت برد-برد جایگزین کرد.

با این حال، تاریخ نظم بین‌المللی دلیل کمی برای اعتماد به راه‌حل‌های همکاری از بالا به پایین ارائه می‌کند. قوی‌ترین نظم‌ها در تاریخ مدرن – از وستفالیا در قرن هفدهم تا نظم بین‌المللی لیبرال در قرن بیستم – سازمان‌های فراگیری نبودند که برای منافع بشریت کار کنند. در واقع آنها اتحادهایی بودند که توسط قدرت های بزرگ برای به راه انداختن رقابت امنیتی علیه رقبای اصلی خود ساخته شده بودند. ترس و نفرت از دشمن مشترک، نه فراخوان های روشنگرانه برای تبدیل جهان به مکانی بهتر، آنها را گرد هم آورد. پیشرفت در سطح بین المللی زمانی که به دست آمد، عمدتاً به عنوان محصول جانبی همکاری‌های امنیتی پایدار ظاهر شد. این همکاری معمولاً فقط تا زمانی ادامه داشت که یک تهدید مشترک، هم موجود و هم قابل کنترل بود. وقتی تهدید از بین میرفت یا بیش از حد بزرگ میشد، همکاری‌های امنیتی نیز از بین میرفت. امروز نظام لیبرال به دلایل زیادی در حال نابودی است، اما علت اصلی این است که تهدیدی که، این نظم در ابتدا برای شکست آن طراحی شده بود – کمونیسم شوروی – سه دهه پیش ناپدید شد. هیچ‌کدام از جایگزین‌های پیشنهادی برای نظم فعلی دیگر موضوعیتی ندارند، زیرا تهدیدی ترسناک یا واقعا موجود نیست که بتواند همکاری پایدار بین بازیگران کلیدی را رقم بزند.

در حال حاظر چین از طریق موجی از سرکوب و تجاوز، کشورهای دور و نزدیک را به وحشت انداخته است. این کشور در شرق آسیا ستیزه جویانه تلاش می کند مناطق اقتصادی انحصاری را در اقتصاد جهانی برای خود ایجاد کند. چین سیستم های دیجیتالی را صادر می کند که اقتدارگرایی را ریشه دارتر از همیشه می کند. برای اولین بار از زمان جنگ سرد، انبوهی از کشورها با تهدیدات جدی برای امنیت، رفاه و حفظ شیوه های زندگی خود روبرو هستند و همه آن تهدیدها از یک منبع واحدسرچشمه می گیرند.

این موضوع واکنش‌های زیادی را برانگیخته است. همسایگان چین خود را مسلح می کنند و با قدرت های خارجی همسو می شوند تا از قلمرو و خطوط دریایی خود محافظت کنند. بسیاری از بزرگترین اقتصادهای جهان به طور جمعی در حال توسعه استانداردهای تجاری، سرمایه گذاری و فناوری جدیدی هستند که به طورغیر علنی علیه چین سامان دهی شده اند. دموکراسی های غربی گرد هم می آیند تا استراتژی هایی برای مبارزه با استبداد در داخل و خارج طراحی کنند و سازمان های بین المللی جدید برای هماهنگ کردن این نبرد ظاهر می شوند. این تلاش‌ها که به صورت زنده دیده می‌شوند، پراکنده به نظر می‌رسند. با این حال، از هیاهوهای روزانه زودگذر که عبور کنیم تصویر کامل تری نمایان می شود: چه بخواهیم یا نخواهیم، رقابت با چین نظم بین المللی جدید را شکل میدهد.

راهکار عمل

اندیشه لیبرال مدرن نظم بین المللی را با صلح و هماهنگی مرتبط می داند. با این حال، از نظر تاریخی، نظم بین‌المللی بیشتر در مورد خفه کردن رقبا بوده است تا هماهنگی جهانی. همانطور که نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل، کایل لاسکورتس، استدلال می‌کند نظام اصلی چهار قرن گذشته «دستورالعمل‌های طرد شدن» بوده اند که توسط قدرت‌های مسلط برای دور کردن رقبا و غلبه بر آنها طراحی شده اند. ایجاد نظم نوین مانع از درگیری های ژئوپلیتیکی نشد. این راهکرد صرفا استفاده از ابزارهای دیگری بود که راهی مقرون به صرفه برای مهار دشمنان و کوتاه‌تر کردن طول مدت جنگهای تخاصمی به شمار میرفت.

ترس از دشمن، و نه، ایمان به دوستان، بستر نظم نوین را شکل می‌داد و اعضا با تعریف خود در تقابل با دشمن مجموعه‌ای از هنجارهای مشترک را ایجاد کردند. با انجام این کار، آنها از ابتدایی ترین محرک عمل جمعی بشریت استفاده کردند. جامعه شناسان آن را «دینامیک درون گروهی/برون گروهی» می نامند و فیلسوفان آن را «قضیه سالوست» می‌خوانند. این اصطلاح به قول مورخان باستانی مفهوم آن بود که ترس از لشکر کشی کارتاژ، جمهوری روم را وادار به متحد شدن میکرد. در علوم سیاسی جدید، مفهوم مشابه«تحزب منفی» است که دایر به تمایل رای دهندگان است به وفاداری شدید به یک حزب سیاسی، عمدتاً به دلیل ترس از پیروزی حزب رقیب.

برای اولین بار از زمان جنگ سرد، انبوهی از کشورها با تهدیدهای جدی برای امنیت، رفاه و حفظ شیوه زندگی خود مواجه هستند.

این درک غلط مقدمه ای برای ایجاد ائتلاف های امنیتی است. بگذارید نگاهی به تاریخ بیاندازیم. در سال ۱۶۴۸، امیرنشین هایی که در جنگ سی ساله پیروز شدند قوانین ایالتی مستقل را در صلح وستفالیا برای تضعیف اقتدار کلیسای کاتولیک و امپراتوری مقدس روم وضع کردند. بریتانیای کبیر و متحدانش پیمان اوترخت در سال ۱۷۱۳  را طراحی کردند تا با مشروعیت‌زدایی از گسترش قلمرو از طریق ازدواج‌های سلطنتی و برقراری روابط خاندانی ( روشی که لوئی چهاردهم برای گسترش قدرت خود استفاده میکرد) فرانسه را مهار کنند. کنسرت اروپا – یا توافق و هماهنگی اروپا که به توافقات کشورهای روسیه، اتریش، پروس و بریتانیا که پس از شکست ناپلئون با حضور نمایندگان کشورهای اروپایی در پی کنگره وین (۱۸۱۵–۱۸۱۴) بسته شد – صلح پسا ناپلئونی را توسط سلطنت‌های محافظه‌کار برای جلوگیری از ظهور رژیم‌های انقلابی لیبرال مورد استفاده قرار داد. فاتحان جنگ جهانی اول نظم نوین جهانی را برای کنترل آلمان و روسیه بلشویکی بوجود آوردند. با پایان جنگ جهانی دوم، متفقین نظم جهانی جدیدی را با محوریت سازمان ملل طراحی کردند تا از بازگشت فاشیسم و مرکانتیلیسم به سبک نازی جلوگیری کنند. با این حال، با شروع جنگ سرد نظم جدید به سرعت  دچار اختلال شد و غرب مجبور شد نظمی دیگر را برای حذف و رقابت با کمونیسم شوروی ایجاد کند. در طول دوران جنگ سرد، جهان به دو دسته تقسیم شد: دسته مسلط به رهبری واشنگتن، و دسته فقیرتر با مرکزیت مسکو.

ویژگی های اصلی نظم لیبرال امروزی، نتایج مستقیم اتحاد کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده در زمان جنگ سرد است. پس از اینکه شوروی تصمیم گرفت به صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و موافقت‌نامه های جهانی تعرفه‌ها و تجارت نپیوندد، این مؤسسات به عنوان عوامل گسترش سرمایه‌داری تغییر جهت دادند – ابتدا برای بازسازی اقتصادهای سرمایه‌داری و بعداً برای ترویج گلوبالیسم . طرح مارشال با اعطای کمک های فراوان ایالات متحده به دولت هایی که موافقت کردند کمونیست ها را از صفوف خود اخراج کنند و در چهارچوب یک اتحاد اقتصادی کار کنند، پایه و اساس جامعه کنونی اروپا را پایه گذاری کرد. ناتو یک جبهه متحد علیه ارتش سرخ ایجاد کرد. زنجیره ای از متحدین ایالات متحده در آسیای شرقی  برای مهار گسترش کمونیستی در آنجا، به ویژه از سوی چین و کره شمالی، ساخته شد. تعامل ایالات متحده با چین، که از دهه۱۹۷۰  تا دهه۲۰۱۰ ادامه داشت، یک بازی برای سوء استفاده از شکاف چین و شوروی بود.

یکایک این ابتکارات عنصری از نظمی بود که قبل از هر چیز برای شکست اتحاد جماهیر شوروی طراحی شده بود. در نبود تهدید جنگ سرد، ژاپن و آلمان غربی اشغال نظامی طولانی مدت ایالات متحده در خاکشان را تحمل نمی کردند. انگلیسی ها، فرانسوی ها و آلمانی ها منابع صنعتی خود را ادغام نمی کردند. ایالات متحده – که دو قرن قبل را صرف طفره رفتن از  تعهدات بین المللی و محافظت از اقتصاد خود با تعرفه ها کرده بود – به تقویت نهادهای بین المللی نمی پرداخت. این کشور هیچگاه تضمین های امنیتی، کمک های گسترده و دسترسی آسان به بازار برای ده ها کشور، از جمله کشورهای متخاصم در جنگ جهانی دوم (متحدین) ، ارائه نمی کرد. تنها تهدید یک ابرقدرت کمونیستی مجهز به سلاح هسته ای می توانست بسیاری از کشورها را وادار کند که منافع متضاد و رقابت های طولانی مدت خود را کنار بگذارند و قوی ترین نظام امنیتی و رژیم تجارت آزاد در تاریخ را بسازند.

کرنش در برابر فشار

برای چندین دهه، ایالات متحده و متحدانش می دانستند که طرفدار چه چیزی هستند و دشمن کیست. اما پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید، یک تهدید فراگیر جای خود را به مجموعه ای از تهدیدهای جزئی داد. در محیط جدید و نامطمئن پس از پایان جنگ سرد، متحدان غربی به ابزارهایی که باعث موفقیت شان در گذشته شده بود پناه بردند. آنها به جای ایجاد نظم جدید، نظم موجود را در مقابله با “دشمن” دو برابر تقویت  کردند. دشمن آنها ممکن بود متلاشی شده باشد، اما آنها معتقد بودند که مأموریتشان  به جای خود باقی است: گسترش جامعه دموکراسی های مبتنی بر بازار آزاد. در طول سه دهه بعد، آنها تلاش کردند تا نظم لیبرال غربی را به یک نظم جهانی گسترش دهند. عضویت در ناتو تقریبا دو برابر شد. جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تبدیل شد، یک اتحادیه اقتصادی تمام عیار با بیش از دو برابر تعداد کشورهای عضو. گات- توافقنامه تجارت آزاد و وضع تعرفه ها مصوب سال ۱۹۴۷ – به سازمان تجارت جهانی تبدیل شد و از ده‌ها عضو جدید استقبال کرد. دوره جدید و بی‌سابقه‌ای از ابرجهانی‌سازی آغاز گردید.

اما این تمهیدات نمی توانست زیاد دوام بیاورد. نظم لیبرال، مانند همه نظم‌های بین‌المللی، نوعی ریاکاری سازمان‌یافته است که بذر نابودی خویش را در بطن خود دارد. برای ایجادیک جامعه منسجم، سازندگان نظم موجود باید کشورهای متخاصم را طرد کنند، همکاری نکردن با خود را غیرقانونی کنند، و مخالفت داخلی با نظم بین‌المللی را سرکوب کنند. این اعمال ذاتاً سرکوبگرانه در نهایت باعث اعتراضات شدید در سطح داخلی و جهانی می شود. این واکنش ها در اواسط قرن نوزدهم، به شکل موجی از انقلاب‌های لیبرالی بود که اتحاد و انسجام ایدئولوژیک کنسرت اروپا را از بین برد. در طول دهه ۱۹۳۰، قدرت‌های فاشیست نظم لیبرالی بوجود آمده پس از جنگ جهانی اول را که مانع جاه‌طلبی‌های استعماری آنها بود، از بین بردند. در اواخر دهه ۱۹۴۰، اتحاد جماهیر شوروی نظم جهانی را که چند سال قبل به تشکیل آن کمک کرده بود، نادیده گرفت و بر خلاف منشور سازمان ملل، سرزمینهای اروپای شرقی را بلعید. نماینده شوروی در سازمان ملل موسسات برتون وودز را به شاخه های جنبی وال استریت تشبیه کرد. نظامهای بین المللی که طبیعتاً طردکننده هستند، ناگزیر “دشمن” را تحریک کرده بودند.

بسیاری در غرب مدت‌ها تصور می‌کردند که نظم لیبرال مستثنا از الگوهای تاریخی پیشین است. همانطور که جان ایکنبری، دانشمند علوم سیاسی در سال ۲۰۰۸ استدلال کرده بود، ظاهراً تعهد سیستم لیبرال به باز بودن و عدم تبعیض، «براندازی آن را سخت و پیوستن به آن را آسان کرده بود». هر کشوری، بزرگ یا کوچک، میتوانست نقشی در اقتصاد جهانی بازی کند. نهادهای لیبرال می توانستند همه گونه اعضا را در خود جای دهند – حتی اعضای غیر لیبرال – که به تدریج توسط سیستم به اعضای کلیدی تبدیل می شدند. با پیوستن کشورهای بیشتر، یک چرخه معتبر شکل می‌گیرد: تجارت آزاد باعث رونق می‌شود و رونق اقتصادی دموکراسی را گسترش می‌دهد. دموکراسی همکاری‌های بین‌المللی را افزایش می‌دهد و این امر بنوبه خود منجر به تجارت آزاد بیشتر می‌شود. نکته مهم آنکه این نظم با مخالفت عمده ای  روبرو نشد، زیرا قبلاً دشمن اصلی خود را شکست داده بود. فروپاشی کمونیسم شوروی ظاهرا پیام روشنی را برای همه فرستاده بود که در بر گیرنده آن بود که، هیچ جایگزین مناسبی برای سرمایه داری دموکراتیک وجود ندارد.

چین از طریق موجی از سرکوب و تجاوز، کشورهای دور و نزدیک را به وحشت انداخته است

معلوم شد که این فرضیات اشتباه است. نظم لیبرال در واقع عمیقاً طردکننده است. این نظم با ترویج بازارهای آزاد، مرزهای باز، دموکراسی، نهادهای فراملیتی و استفاده از منطق خشک برای حل مشکلات، باورهای سنتی و نهادهایی را که برای قرن ها جوامع غیر اروپایی را متحد کرده اند، به چالش می کشد: استقلال، ملی گرایی، مذهب، نژاد، قبیله، خانواده. این پیوندهای پایدار با خون و خاک در طول جنگ سرد، زمانی که ایالات متحده و متحدانش مجبور به حفظ یک جبهه متحد برای مهار اتحاد جماهیر شوروی بودند، به خفا رفت. اما آنها در طول دوران پس از جنگ سرد دوباره ظهور کردند. گئورگی آرباتوف، یکی از مقامهای حکومتی شوروی در سال ۱۹۸۸ به مخاطبان آمریکایی خود گفت: “ما کار وحشتناکی با شما انجام خواهیم داد. ما شما را از وجود یک دشمن محروم خواهیم کرد.” این هشدار محتاطانه بعدها به وقوع پیوست و نظم لیبرال با کشتن دشمن اصلی خود، در را به روی انواع جنبش های ملی گرایانه، پوپولیستی، مذهبی و اقتدارگرایانه باز کرد.

بسیاری از ستون های نظم لیبرال تحت فشار خم می شوند. ناتو با اختلافات بر سر تقسیم مسؤلیت درگیر است. اتحادیه اروپا در طول بحران منطقه یورو تقریباً از هم پاشید و در سال‌های پس از آن، بریتانیا را از دست داده و با ظهور احزاب راست‌گرای بیگانه‌هراس در سراسر این قاره تهدید شده است. مذاکرات تجاری چندجانبه سازمان تجارت جهانی اکنون بیست سال است که به جایی نرسیده و ایالات متحده ویژگی اصلی این نهاد یعنی دادگاه استیناف – جایی که  اختلافات بین کشورهای عضو مورد قضاوت قرار میگیرد – را به دلیل ناتوانی در تنظیم موانع غیرتعرفه‌ای بر علیه چین فلج کرده است. در مجموع، نظم لیبرال برای مقابله با مشکلات جهانی مانند تغییرات آب و هوایی، بحران های مالی، بیماری های همه گیر، اطلاعات نادرست دیجیتالی، هجوم پناهجویان و افراط گرایی سیاسی مجهز به نظر نمی رسد. بسیاری از این پدیده ها پیامد مستقیم یک سیستم باز هستند که به ترویج جریان آزاد پول، کالا، اطلاعات و مردم در سراسر دنیا میپردازد.

سیاستگذاران جهان غرب مدتهاست که این مشکلات را تشخیص داده اند. با این حال، هیچیک از ایده های آنها برای اصلاح سیستم مورد توجه قرار نگرفته است، چون پرهزینه هستند. این امر مستلزم آن است که رهبران جهان غرب، زمان و سویه برنامه سیاسی خود را از پیشبرد برنامه های خود محور به اصلاح قوانین بین المللی معطوف کرده تا مورد حمایت جامعه بدبین جهانی قرار گیرند. آنها باید از کشورها  بخواهند که منافع ملی خود را تابع اهداف جمعی و در جهت اعتمادسازی بین المللی معطوف کنند. این اقدامات به طور طبیعی انجام نمیگیرند و به همین دلیل است که ساختن نظم نوین معمولاً به یک دشمن مشترک نیاز دارد. برای سی سال، آن نیروی متحد کننده غایب بوده و نظم لیبرال در نتیجه از هم پاشیده شده است.

اژدها وارد میشود  

هرگز در مورد آنچه چین می‌خواهد شکی وجود نداشته است زیرا رهبران چین چندین دهه اهداف مشابهی را اعلام کرده‌اند: حفظ حزب کمونیست چین در قدرت، تملک مجدد تایوان، کنترل دریاهای چین شرقی و جنوب چین و بازگرداندن چین به جایگاه شایسته آن به عنوان قدرت مسلط در آسیا و قدرتمندترین کشور جهان. در بیشتر چهار دهه گذشته، این کشور رویکردی نسبتاً صبورانه و مسالمت آمیز برای دستیابی به این اهداف داشت. چین با تمرکز بر رشد اقتصادی و ترس از منزوی شدن توسط جامعه جهانی، استراتژی «خیزش مسالمت‌آمیز» را اتخاذ کرد و در درجه اول بر قدرت اقتصادی برای پیشبرد منافع خود تکیه کرد. این کشور همواره از شعار رهبر پیشین چین، دنگ شیائوپینگ، پیروی کرده: «قدرت خود را پنهان کنید و به زمان اجازه دهید کار خود را بکند.»

با این حال، در سال های اخیر، چین به شدت در جبهه های دیگری وارد شده است. سیاست “گرگ جنگجو” جایگزین دیپلماسی مبتنی بر دوستی شده است. انتقادها از سوی خارجی‌ها، هر چقدر هم که کوچک باشد، با محکومیت به سبک کره شمالی مواجه می‌شوند. نگرش نظامی گری در تمام بخش‌های سیاست خارجی چین رخنه کرده است و بسیاری از کشورها را با جدی‌ترین تهدید در طول چند نسل‌مواجه کرده است.

افسران پلیس در شانگهای، ژانویه۲۰۲۲

این تهدید در آبهای دریایی آسیای شرقی، جایی که چین به شدت در صدد تقویت ادعاهای ارضی گسترده خود بوده، آشکارتر است. پکن از زمان جنگ جهانی دوم سریعتر از هر کشور دیگری کشتی جنگی تولید می کند و خطوط دریایی آسیا را با گارد ساحلی اش  و کشتی های ماهیگیری پر کرده است. این کشور پایگاه‌های نظامی خود را در سراسر دریای جنوبی چین مستقر کرده است و به طور چشمگیری با  استفاده از رهگیری کشتی‌ها و رهگیری‌های هوایی قصد خود برای بیرون راندن همسایگان از مناطق مورد مناقشه را افزایش داده است. در تنگه تایوان، گشت‌های ارتش چین که برخی شامل ده‌ها کشتی جنگی و بیش از پنجاه هواپیمای جنگی هستند، تقریباً هر روز در دریا پرسه می‌زنند و حملات به اهداف تایوانی و آمریکایی را شبیه‌سازی می‌کنند. مقامات چینی به تحلیل‌گران غربی گفته‌اند که درخواست‌ها برای حمله به تایوان در داخل حزب کمونیست چین در حال افزایش است. مقامات پنتاگون نگران هستند که چنین حمله ای قریب الوقوع باشد.

چین دست به تهاجم اقتصادی نیز زده است. آخرین برنامه پنج ساله آنان مستلزم تسلط بر آنچه مقامات چینی «نقاط خفه‌سازی» می‌نامند – کالاها و خدماتی که دیگر کشورها نمی‌توانند بدون آنها زندگی کنند – و سپس استفاده از این تسلط، به‌علاوه وسوسه بازار داخلی چین، برای تمکین کشورها به درخواست های این کشوررا شامل میشود. در این راستا، چین به توزیع کننده غالب وام های خارج از کشور تبدیل شده است و بیش از ۱۵۰ کشور را با بیش از ۱ تریلیون دلار بدهی وامدار خود کرده است. این کشور برای به دست آوردن انحصار صدها محصول حیاتی سوبسید های هنگفتی را برای صنایع استراتژیک خود وضع کرده و سخت افزار شبکه های دیجیتال را در ده ها کشور نصب کرده است. مسلح به اهرم اقتصادی، چین در چند سال گذشته از حربه زور علیه بیش از دوازده کشور استفاده کرده است و در بسیاری از موارد، مجازات این کشورها نامتناسب با جرم مفروض بوده است. به عنوان مثال، اعمال تعرفه بر بسیاری از صادرات استرالیا پس از درخواست آن کشور برای تحقیقات بین المللی در مورد منشاء ویروس کوید.

چین همچنین به یک نیروی ضد دمکراتیک قدرتمند تبدیل شده است که ابزارهای پیشرفته در جهت حفظ رژیم های استبدادی را در سراسر جهان می فروشد. دولت چین با ترکیب دوربین‌های نظارتی و نظارت بر رسانه‌های اجتماعی، هوش مصنوعی، بیومتریک، و فناوری‌های تشخیص گفتار و چهره، پیشگام سیستمی است که به دیکتاتورها اجازه می‌دهد شهروندان خود را به طور مداوم زیر نظر داشته و با مسدود کردن دسترسی مردم کشورهایشان به امور مالی، تحصیلی و شغلی، مخالفت های مدنی آن‌ها را به مجازات برسانند. این دستگاه ها رویای مستبدان را به واقعیت تبدیل کرده است و شرکت های چینی در حال فروش و عملیاتی کردن تکنولوژی آن در بیش از هشتاد کشور هستند.

کنش و واکنش

از آنجایی که چین آنچه از نظم لیبرال که باقی مانده است را، دارد از بین میبرد، این امر باعث بروز واکنش های بین المللی شده است. دیدگاه‌های منفی نسبت به این کشور در سراسر جهان به اوج خود رسیده است. این واکنش ها از زمان کشتار میدان تیان‌آن‌من در سال ۱۹۸۹ به این وسعت دیده نشده است. یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۱ توسط مرکز تحقیقات پیو نشان داد که تقریبا۷۵ درصد از مردم در ایالات متحده، اروپا و آسیا دیدگاه‌های نامطلوبی نسبت به چین دارند و هیچ اطمینانی ندارند که رئیس جمهور شی جین پینگ در امور جهانی رفتاری مسئولانه داشته باشد، و یا به حقوق بشر احترام بگذارد. نظرسنجی دیگری که در همان سال توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی انجام شد، نشان داد که حدود ۷۵ درصد از نخبگان سیاست خارجی در همان کشورها فکر می‌کنند که بهترین راه برای مقابله با چین، تشکیل ائتلاف‌هایی از کشورهای همسو علیه چین است. در ایالات متحده، هر دو حزب سیاسی اکنون از یک سیاست سرسخت در قبال چین حمایت می کنند. اتحادیه اروپا رسما چین را “رقیب سیستما تیک” اعلام کرده است. در آسیا، پکن در هر جهت، از ژاپن تا استرالیا و ویتنام و هند، با دولت‌های آشکارا متخاصم مواجه است. حتی مردم کشورهایی که تجارت کلان با چین دارند نظر خوبی نسبت به این کشور ندارند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که برای مثال، کره‌جنوبی‌ها اکنون از چین بیشتر از ژاپن، حاکم استعماری سابق خود، بیزار هستند.

احساسات ضد چینی در حال تبدیل شدن به سدی از بتون است. مقاومت در برابر چین هنوز در شکل جنینی و پراکنده است. این امر عمدتاً به این دلیل است که بسیاری از کشورها هنوز در حال تجارت با چین هستند اما روند کلی روشن است: بازیگران گوناگونی شروع به پیوستن  نیروهای خود برای عقب راندن قدرت پکن کرده‌اند. در این فرآیند، آنها جهان را دوباره وارد نظم نوینی خواهند کرد.

تهدید چین می تواند سر منشا بی سابقه ترین و مهمترین تغییرات در نظم جهانی باشد.

نظم در حال ظهور ضد چینی اساساً از نظم لیبرال فاصله می گیرد زیرا که متوجه تهدیدی متفاوت است. به طور اخص، نظم جدید تکیه  نسبی بر سرمایه داری در مقابل دموکراسی را تغییر می دهد. در طول جنگ سرد، نظم لیبرال قدیمی ابتدا سرمایه داری و در درجه دوم دموکراسی را  ترویج می کرد. ایالات متحده و متحدانش بازارهای آزاد را تا جایی که می‌توانستند ترویج میکردند اما وقتی مجبور به انتخاب بودند، تقریباً همیشه از رژیم های خودکامه‌ راست‌گرا به جای دموکرات‌های چپ‌گرا حمایت می‌کردند. جهان به اصطلاح آزاد عمدتاً یک سازه اقتصادی بود. حتی پس از جنگ سرد، زمانی که ترویج دموکراسی به یک حربه اصلی در پایتخت های غربی تبدیل شد، ایالات متحده و متحدانش اغلب نگرانی های مربوط به حقوق بشر را برای دسترسی به بازار کنار گذاشتند و در این راستا به ویژه با ورود چین به سازمان تجارت جهانی موافقت نشان دادند.

اما اکنون گشایش اقتصادی به یک مسئولیت برای ایالات متحده و متحدانش تبدیل شده است زیرا چین تقریباً در هر جنبه ای از نظم لیبرال مورد حمایت قرار گرفته است. به نظر می رسد که سیستم سرمایه داری استبدادی چین به جای آنکه توسط جهانی شدن سرمایه از کار بیفتد، تقریباً کاملاً برای دوشیدن بازارهای آزاد برای منافع مرکانتیلیستی طراحی شده است. پکن از یارانه ها و جاسوسی برای کمک به شرکت های خود برای تسلط بر بازارهای جهانی و محافظت از بازار داخلی خود با موانع غیرتعرفه ای استفاده می کند.  این کشور ایده‌ها و شرکت‌های خارجی را در اینترنت خود سانسور می‌کند و در حالی که آزادانه به اینترنت جهانی دسترسی دارد، سرمایه های معنوی دیگران را دزدیده و تبلیغات حزب کمونیست چین را گسترش میدهد. در نهادهای بین المللی لیبرال، مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل، مناصب رهبری را به عهده می گیرد و سپس آنها را در جهتی غیر لیبرال منحرف می کند. این کشور از حمل و نقل ایمن در سراسر جهان برای ماشین صادراتی خود، به لطف نیروی دریایی ایالات متحده، برخودار است و از ارتش خود برای اعمال کنترل بر بخش های بزرگی از دریاهای شرقی و جنوبی چین استفاده می کند.

ایالات متحده و متحدانش با آژیر خطر بیدار شده اند: نظم لیبرال و به ویژه اقتصاد جهانی شده در بطن آن، دشمن خطرناکی را دارد قدرتمند می کند. در تلاش رفع خطر، آنها در صددند تا با اولویت قرار دادن دموکراسی برای احراز عضویت کامل، نظم جدیدی ایجاد کنند که چین را کنار بگذارد. هنگامی که جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود در مارس ۲۰۲۱ رقابت ایالات متحده و چین را به عنوان بخشی از رقابت گسترده تر بین دموکراسی و خودکامگی توصیف کرد، این صرفا یک لفاظی معمولی نبود. او خط نبردی را بر اساس این باور مشترک ترسیم می‌کرد که سرمایه‌داری استبدادی تهدیدی مرگبار برای جهان دموکراتیک است، خطری که نظم لیبرال نمی‌تواند آن را مهار کند. دموکراسی‌های ثروتمند به جای اصلاح قوانین موجود، با متحد شدن شروع به تحمیل قوانین جدید کرده اندو با اتخاذ استانداردها و شیوه‌های پیشرفته، تهدید به حذف کشورهایی که از آنها پیروی نمی‌کنند را دارند. دموکراسی‌ها فقط در برابر چین صف آرایی نمی‌کنند. آنها با افزایش هزینه‌های دفاعی خود و تشکیل ائتلاف‌های نظامی جدید در حال تغییر نظم در جهان اطراف هستند.

در دست ساخت: نظم نوین

معماری نظم جدید همچنان در حال تکوین است. با این حال دو ویژگی کلیدی در حال حاضر قابل تشخیص است. اولی یک بلوک شکننده از کشورهایی است که دارای نیمی از ثروت جهان هستند که توسط دولتهای عضو گروه ۷  رهبری میشوند، گروهی از متحدان دموکراتیک که بیش از نیمی از ثروت جهان را کنترل می کنند. این قدرت‌های ثروتمند همراه با گروهی از کشورهای همسو برای جلوگیری از انحصار چین در اقتصاد جهانی با یکدیگر همکاری می‌کنند. تاریخ نشان داده است که هر قدرتی که بر کالاها و خدمات استراتژیک یک عصر تسلط داشته باشد، بر آن عصر مسلط است. در قرن نوزدهم، انگلستان توانست امپراتوری بسازد که خورشید هرگز در آن غروب نمی کرد زیرا سریعتر از رقبای خود بر آهن، نیروی بخار و تلگراف تسلط داشت. در قرن بیستم، ایالات متحده با مهار فولاد، مواد شیمیایی، الکترونیک، هوافضا و فناوری‌های اطلاعاتی از دیگر کشورها پیشی گرفت. اکنون، چین امیدوار است که بر بخش‌های استراتژیک مدرن – از جمله هوش مصنوعی، بیوتکنولوژی، نیم رساناها و ارتباطات راه دور – تسلط داشته باشد و بدینوسیله سایر اقتصادها را به تابعی از خود تبدیل کند. در نشستی در سال ۲۰۱۷ در پکن، لی کچیانگ، نخست‌وزیر چین به آقای مک مستر، مشاور وقت امنیت ملی ایالات متحده گفت که او چگونه ایالات متحده و سایر کشورها را در آینده اقتصاد جهانی ارزیابی میکند. مک مستر به یاد می‌آورد که لی گفت: جهان صرفاً تأمین کننده مواد خام، محصولات کشاورزی و انرژی برای تولید محصولات پیشرفته صنعتی و مصرفی جهان توسط چین خواهد بود

برای جلوگیری از تبدیل شدن به یک چرخ دنده در امپراتوری اقتصادی چین، دموکراسی‌های غربی شروع به تشکیل شبکه‌های تجاری و سرمایه‌گذاری انحصاری کرده‌اند که برای سرعت بخشیدن به پیشرفت خود در بخش‌های مهم و کاهش سرعت چین طراحی شده‌اند. برخی از این همکاری‌ها، مانند شراکت رقابت‌پذیر و انعطاف‌پذیر ایالات متحده و ژاپن، که در سال ۲۰۲۱ اعلام شد، پروژه‌های تحقیق و توسعه مشترکی را ایجاد می‌کنند تا به اعضا کمک کنند که از نوآوری‌های چینی ها پیشی بگیرند. طرح‌های دیگر بر کاهش اهرم اقتصادی چین از طریق ایجاد جایگزین‌هایی برای محصولات و منابع مالی چینی تمرکز دارند. برای مثال، ابتکار   کشورهای گروه هفت (ساختن دنیایی بهتر) و اتحادیه اروپا ( دروازه جهانی)، منابع مالی زیرساختی را برای کشورهای فقیر به عنوان جایگزینی برای طرح ‘کمربند و جاده’  چین فراهم می کند. استرالیا، هند و ژاپن منابح  خود را یکی کردند تا با کنترل زنجیره عرضه و تقاضا، مشوق هایی را برای شرکت هایشان فراهم آورند تا کارخانه هایشان را به خارج از چین منتقل کنند. به دستور ایالات متحده، کشورهایی که بیش از ۶۰ درصد از بازار تلفنهای همراه را در اختیار دارند، محدودیت‌هایی را علیه  شرکت چینی هواوی وضع کرده‌ یا در حال بررسی ایجاد این محدودیت ها هستند.

نظم لیبرال باعث محرک شدن جنبشهای ناسیونالیستی، پوپولیستی، مذهبی و اقتدارگرا شده است.

ائتلاف‌های لیبرالی دسترسی چین به فناوری‌های پیشرفته را محدود می‌کنند. برای مثال، هلند، کره جنوبی، تایوان و ایالات متحده در یک تبانی، چین را ازدستیابی به نیمه هادی های پیشرفته و ماشین هایی که آنها را می سازند، محروم میسازند. نهادهای جدید زمینه را برای ایجاد رژیم جدیدی با کنترل صادرات چند جانبه در مقیاس وسیع فراهم می کنند. شورای تجارت و فناوری ایالات متحده و اتحادیه اروپا استانداردهای مشترک بین قاره ای را برای غربالگری صادرات به چین و سرمایه گذاری در آنجا در زمینه هوش مصنوعی و سایر فناوری های پیشرفته ایجادکرده است. کنترل صادرات به منظور پاسداری از حقوق بشر- پروژه مشترک استرالیا، کانادا، دانمارک، فرانسه، هلند، نروژ، بریتانیا و ایالات متحده که در اواخر سال ۲۰۲۱ رونمایی شد- در نظر دارد که همین کار را برای فناوری هایی انجام دهد که در جهت محدود کردن صادرات دیجیتالی، مانند ابزارهای گفتار و تشخیص چهره که میتوانند در خدمت حکومت های  اقتدارگرا قرار گیرند، تاثیر بگذارد. ایالات متحده و متحدان غربی اش همچنین در حال مذاکره در مورد معاملات تجاری و سرمایه گذاری برای فشار بر چین هستند زیرا که بخوبی میدانند که استانداردهای محیط کاری، محیط زیستی و مدیریتی وضع شده به وسیله آنان را، پکن هرگز نخواهد توانست برآورده کند. برای مثال، در اکتبر ۲۰۲۱، ایالات متحده و اتحادیه اروپا توافق کردند که مقررات جدیدی ایجاد کنند که بر تولیدکنندگان آلومینیوم و فولاد که به دامپینگ یا تولید کربن فشرده دست می زنند، تعرفه اعمال کنند. چنین اقدامی به هیچ کشوری سخت تر از چین ضربه نمی زند.

دومین ویژگی نظم نوظهور، یک مانع نظامی دو لایه برای مهار چین است. لایه داخلی شامل رقبای هم مرز با چین در دریاهای شرقی و جنوبی این کشور است. بسیاری از آنها – از جمله اندونزی، ژاپن، فیلیپین، تایوان، و ویتنام- در حال انبار کردن سکوهای متحرک پرتاب مو شک و مین هستند. هدف از این کارها آن است که این کشورها چون خارپشت های خاردار  کنترل دریایی و هوایی چین را در نزدیکی سواحل خود خنثی کنند. این تلاش‌ها اکنون توسط لایه‌ای بیرونی از کشورهای غربی – عمدتاً استرالیا، هند، بریتانیا، و ایالات متحده – تقویت می‌شوند. این کشورها در حال ارائه کمک، تسلیحات و اطلاعات به همسایگان چین هستند و آنها را آموزش میدهند تا بتوانند به طور مشترک حملات موشکی دوربرد بر علیه نیروهای چینی انجام دهند و واردات نفت چین را مسدود کنند. افزون بر آن ، لایه بیرونی مسولیت سازماندهی مانورهای چندملیتی ناوبری در سراسر منطقه را، به ویژه در نزدیکی خاک و جزایر تحت کنترل چین در مناطق مورد مناقشه بر عهده دارد.

چنین همکاری های امنیتی در حال قوی تر و نهادینه تر شدن است. شاهد آن، ظهور مجدد سازمان گفتگوهای چهارجانبه امنیتی – ائتلافی متشکل از استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده – است که مدت کوتاهی پس از تأسیس آن در سال ۲۰۰۷ به باد فراموشی سپرده شد. یا به ایجاد پیمان های جدید، به ویژه آکوس، ائتلافی شامل استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده، نگاه کنید. هدف اصلی همه این فعالیت ها حفظ وضعیت موجود ژئوپلتیک  در شرق آسیا است. اما هدف بزرگتر، حفظ تایوان است که در معرض خطر تسخیر بوسیله چین میباشد. ژاپن و ایالات متحده یک طرح جنگی مشترک برای دفاع از این جزیره تهیه کرده اند. در نوامبر ۲۰۲۱، پیتر داتون، وزیر دفاع استرالیا، گفت که “غیرقابل تصور” است که کشورش در صورت وقوع جنگ به شرکایش نپیوندد. پارلمان اروپا به نوبه خود، طرح جامعی را برای تقویت اقتصادی تایوان و به رسمیت شناختن بین المللی این کشور تصویب کرده است.

اجرای مانور نظامی در دریای جنوبی چین ، آوریل ۲۰۱۸

این اقدامات اگر به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرند تلاش هایی تصادفی و واکنشی به نظر می رسند. اما اگر از زاویه کلی به آنها نگریسته شود، خواهید دید که دیدگاهی مثبت در نظم لیبرالی دارد شکل میگیرد، چیزی که اساساً با مدل مرکانتیلیستی چین و همچنین با نظم بین‌المللی قدیمی، با ارتدوکس نئولیبرال در کنه وجود آن تفاوت دارد. با تزریق استانداردهای محیط کاری و حقوق بشری در قراردادهای اقتصادی، دیدگاه جدید مردم را بر سود شرکت ها و قدرت دولتی اولویت می دهد. همچنین محیط زیست جهانی را از دیدن آن  به شکل صرفا یک کالای مصرفی به یک منطقه مشترک محافظت شده ارتقا می دهد. نظم جدید با پیوند دادن دولت‌های دموکراتیک به یکدیگر در یک شبکه انحصاری، تلاش می‌کند کشورها را مجبور به انجام یک سری قضاوت‌های ارزشی کند و مجازات‌های واقعی را برای رفتار غیر لیبرالی تحمیل کند.

 آیا می خواهید با کار برده وار فولاد کربن فشرده بسازید؟ آماده باشید تا تحت تعرفه های ثروتمندترین کشورهای جهان قرار بگیرید. آبهای بین المللی را قبضه میکنید؟ انتظار دیدن یک ناوگان چند ملیتی را داشته باشید.

اگر چین با ترساندن دموکراسی‌های غربی همچنان کمک به متحد شدن آنان کند، این امر می‌تواند پر پیامدترین تغییرات را در نظم جهانی برای یک نسل یا بیشتر ایجاد کند. برای مثال، با مهار گسترش نیروی دریایی چین، سیستم امنیتی دریایی در شرق آسیا می تواند به مکانیزم اجرایی قدرتمندی برای قانونمند شدن کشتی رانی جهانی تبدیل شود. با درج تعرفه‌های کربن در معاملات تجاری بر علیه چین، ایالات متحده و متحدانش می‌توانند تولیدکنندگان را مجبور به کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای کنند و به طور ناخواسته بهانه ای برای بستن مالیات بین‌المللی برکربن ایجادکنند. موفقیت سازمان گفتگوهای چهارجانبه امنیتی در ارائه یک میلیارد دوز واکسن کووید۱۹ به کشورهای آسیای جنوب شرقی که در واقع تلاشی بود برای جلب افکار عمومی و دور کردن آن از پکن، طرحی برای مبارزه با همه گیری های آینده فراهم کرده است. تلاش‌های مشترک دموکراسی های غربی برای جلوگیری از گسترش اقتدارگرایی دیجیتالی می‌تواند الهام‌بخش مقررات بین‌المللی جدید در مورد ابزارهای  دیجیتالی و حفظ حریم خصوصی داده‌ها باشد. ضرورت رقابت با چین می‌تواند به افزایش بی‌سابقه‌ای در تحقیق و توسعه و هزینه‌های زیرساختی در سراسر جهان منجر شود.

مانند نظم های گذشته، نظم نو ظهور یک نظم طردکننده است که با ترس حفظ شده و از طریق اجبار اجرا می شود. با این حال، برخلاف اکثر  نظم های پیشین، این یکی به سمت اهداف پیشرونده هدایت می شود.

نبرد سیستم ها

تاریخچه ایجاد نظام های بین المللی ناشی از رقابت های وحشیانه بین سیستم های درگیر است، نه همکاری های هماهنگ. در بهترین زمان‌ها، آن رقابت شکل یک جنگ سرد را به خود گرفت که در آن هر یک از طرفین درگیر برای کسب مزیت دست به هر اقدامی میزد که تنها یک گام با براه انداختن یک جنگ تمام عیار فاصله داشت. با این حال، در بسیاری از موارد، رقابت در نهایت به مسابقه در میدان  تیراندازی ختم میشد و با پیروزی یک طرف بر رقیبش به پایان می رسید. سپس نظم پیروز تا زمانی که توسط یک رقیب جدید نابود میشد – یا تا زمانی که به سادگی بدون تهدید خارجی برای حفظ آن از بین می رفت – به استیلای خود ادامه میداد.

امروزه تعداد فزاینده‌ای از سیاست‌گذاران و صاحب نظران خواستار اتحاد جدیدی از قدرت‌ها برای حل مشکلات جهان و تقسیم دنیا به حوزه‌های نفوذ هستند. اما ایده نظم فراگیر که در آن بینش هیچ قدرتی غالب نباشد خواب و خیالی است که فقط در تصورات ایده آلیست ها و نظریه پردازان آکادمیک وجود دارد. در حال حاضر تنها دو نظم در دست ساخت است – یکی به رهبری چین و دیگری به رهبری ایالات متحده – و رقابت بین این دو به سرعت در حال تبدیل شدن به یک درگیری بین خودکامگی و دموکراسی است زیرا هر دو کشور خود را علیه یکدیگر تعریف می کنند و سعی می کنند این طور القا کنند که ائتلاف های مربوط به آنها اهداف ایدئولوژیک خاصی را دنبال میکنند. چین خود را به عنوان مدافع نظم و سنت در جهان در برابر غرب منحط و بی نظم نشان می دهد و ایالات متحده، هر چند با تأخیر، در حال ایجاد یک ائتلاف جدید برای مهار قدرت چین و ایمن ساختن جهان در برابر نیروهای ضد دموکراسی است.

بازیگران ناهمگون شروع به یک کاسه کردن نیروهایشان برای عقب راندن قدرت پکن کرده اند. در این فرآیند، آنها جهان را دوباره وارد نظم جدیدی میکنند.

این برخورد سیستم ها قرن بیست و یکم را تعریف کرده و جهان را تقسیم می کند. چین نظم دموکراتیک در حال ظهور را به عنوان یک استراتژی طراحی شده برای خفه کردن اقتصادش و سرنگونی رژیم خود می بیند و در پاسخ، با اعمال کنترل نظامی بیشتر بر خطوط حیاتی دریایی اش، ایجاد مناطق انحصاری اقتصادی برای شرکت‌هایش و حمایت از متحدان خودکامه برای ایجاد هرج‌ومرج در غرب  از خود محافظت خواهد کرد. افزایش سرکوب و تجاوز چین به نوبه خود، ایالات متحده و متحدانش را بیشتر وادار به دوری از پکن و ایجادیک نظم دموکراتیک خواهد کرد. برای نگاهی اجمالی به این چرخه معیوب، نگاهی به آنچه که در مارس ۲۰۲۱ رخ داد بیاندازیم؛ زمانی که کانادا، بریتانیا، ایالات متحده و اتحادیه اروپا چهار مقام چینی را به دلیل نقض حقوق بشر در سین کیانگ تحریم کردند. تحریم ها تنها یک تلنگر بود اما پکن آنها را به عنوان حمله به حاکمیت خود تعبیر کرد و یک غوغای دیپلماتیک به راه انداخت و یک سری تحریم های اقتصادی  را به کار بست. در مقابل، اتحادیه اروپا با تعلیق توافقنامه جامع سرمایه گذاری اتحادیه اروپا و چین، به آتشباری پکن پاسخ داد.

در سال‌های آینده جنگ‌های تجاری و فناوری بین چین و ایالات متحده که در دوران دولت ترامپ آغاز شد، ادامه خواهد یافت زیرا هر دو طرف در تلاش برای گسترش حوزه‌های تحت نفوذ خود هستند. سایر کشورها به طور فزاینده ای حفاظت از خود را با حفظ پیوند با هر دو بلوک دشوار خواهند دید. چین و ایالات متحده شرکای خود را تحت فشار قرار خواهند داد تا طرف‌ چخود را انتخاب کنند و آنها را وادار می‌کنند تا مسیر زنجیره‌های عرضه و تقاضای خود را تغییر داده و سیستم فناوری‌ها و استانداردهای یک طرف را بر ضد طرف دیگر اتخاذ کنند. اینترنت به دو قسمت تقسیم خواهد شد. وقتی مردم از یک نظم به نظم دیگری سفر کنند – اگر حتی بتوانند ویزا بگیرند – وارد یک قلمرو دیجیتال متفاوت می شوند. تلفن‌های آنها کار نمی‌کنند و وب‌سایت‌های مورد علاقه‌شان، حساب‌های ایمیل یا رسانه‌های اجتماعی محبوبشان در دسترس نخواهند بود. جنگ سیاسی بین دو نظام تشدید خواهد شد، زیرا هر یک تلاش می کند مشروعیت داخلی و مقبولیت بین المللی رقیب خود را تضعیف کند. خطوط دریایی آسیای شرقی با کشتی های جنگی مسدود خواهند شد و نیروهای رقیب برخوردهای نزدیک را به طور مکرر تجربه خواهند کرد.

نبرد سیستم های چینی و آمریکایی قرن بیست و یکم را تعریف کرده کرده و جهان را تقسیم می کند.

بن بست موجود تنها زمانی پایان مییابد که یک طرف طرف دیگر را شکست دهد یا از خستگی از پا درآورد. در حال حاضر، برگ برنده بخاطر در دست داشتن امکانات مالی و نظامی بیشتر و چشم انداز بهتری برای رشد در دست ایالات متحده است. تا اوایل دهه ۲۰۳۰، شی رهبر چین،یک سیگاری چاق با شغلی پر استرس، اگر هنوز زنده باشد، به مرز ۸۰ سالگی خواهد رسید. بحران جمعیتی چین به سرعت وخیم تر میگردد و پیش بینی می شود که این کشور تقریباً ۷۰ میلیون بزرگسال دارای توانایی کاری را از دست بدهد و ۱۳۰ میلیون شهروند سالخورده به لیست جمعیت غیر فعال آن اضافه شود. صدها میلیارد دلار وام چینی در خارج از کشور به موعد سررسید خواهد رسید و بسیاری از شرکای خارجی چین قادر به بازپرداخت آنها نخواهند بود. به سختی می توان دید که چگونه کشوری که با این همه چالش مواجه است می تواند نظم بین المللی خود را برای مدت طولانی حفظ کند، به ویژه با مخالفت سرسخت و در نبرد با ثروتمندترین کشورهای جهان.

با این حال، تضمینی نیست که نظم دموکراتیک به رهبری ایالات متحده پایدار بماند. ایالات متحده ممکن است در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ دچار بحران شود و حتی به مرز درگیری های داخلی نزدیک شود. حتی اگر این اتفاق نیفتد، ایالات متحده و متحدانش ممکن است به واسطه اختلافات درونی خودشان از صحنه رانده شوند. جهان غرب  از دهه ۱۹۳۰ تاکنون درگیر بزرگترین بحران اعتماد و اتحاد است. ناسیونالیسم، پوپولیسم و ​​مبارزه بر علیه گلوبالیسم اکنون یک واقعیت عینی است و در بستر چنین دورنمایی اقدام متحدانه غرب بسیار  بعید بنظر میرسد.

کشور های شرق آسیا با یکدیگر اختلافات ارضی دارند. بسیاری از اروپایی‌ها چین را بیشتریک فرصت اقتصادی می‌دانند تا یک تهدید استراتژیک و به طور جدی در مورد اعتماد به ایالات متحده به عنوان متحد، با تحمل چهار سال تعرفه‌ها و تحقیرهای دونالد ترامپ که می‌تواند به زودی به قدرت بازگردد، تردید دارند. اروپایی‌ها نیز دیدگاه‌های متفاوتی با آمریکایی‌ها درباره امنیت داده‌ها و حریم خصوصی دارند. دولت‌های اروپایی تقریباً به همان اندازه که از هژمونی دیجیتالی چین می‌ترسند، از تسلط فناوری ایالات متحده هراس دارند. هند ممکن است آماده کنار گذاشتن سیاست سنتی خود مبنی بر عدم تعهد و حمایت از نظم دموکراتیک نباشد، به ویژه زمانی که در داخل کشور مشغول سرکوب اقلیت های غیر هندی است. نظمی که حول دموکراسی ساخته شده است برای ایجاد مشارکت های سازنده با حکومت های خودکامه مانند سنگاپور و ویتنام که شرکای مهمی در هر اتحادی خواهند بود آمادگی لازم را ندارد. ترس از چین نیروی قدرتمندی است، اما ممکن است به اندازه کافی نیرومند نباشد تا شکاف های زیادی را که در ائتلاف ضد چینی در حال ظهور وجود دارد از دیده ها پنهان کند.

اگر ائتلاف غربی نتواند نظم بین‌المللی خود را مستحکم کند، آن‌گاه جهان به‌طور پیوسته به سمت هرج و مرج خواهد رفت. مبارزه‌ای میان قدرت‌های سرکش و بلوک‌های منطقه‌ای در خواهد گرفت که در آن قوی‌ها زور میگویند و  ضعیف‌ها  زور میشنوند. برخی از محققان تصور می‌کنند – یا امیدوارند – که یک جهان با نظم بالاخره به سر و سامان میرسد و قدرت‌های بزرگ حوزه‌های نفوذ پایدار خود را ایجاد میکنند و این امر باعث اجتناب از برخورد خواهد شد. یا اینکه گسترش تجارت بین‌المللی و ایده‌های روشنگرانه به طور طبیعی صلح و رفاه جهانی را حفظ خواهد کرد. اما صلح و رفاه اموری غیرطبیعی در تاریخ هستند. آنها وقتی بدست میایند که همکاری پایدار بین قدرت‌های بزرگ صورت عملی به خود گرفته اند – یعنی چیک نظم بین‌المللی برقرار شده است.

مستحکم کردن دموکراسی

تاریخ نشان می‌دهد که ادوار چندقطبی سیال، با وجود ایده‌های درخشان یا فناوری‌های پیشرفته‌ای که در آن زمان وجود داشت، معمولاً به فاجعه ختم می‌شوند. اواخر قرن هجدهم شاهد اوج روشنگری در اروپا بود و این درست  قبل از آن بود که این قاره در جهنم جنگ های ناپلئونی گرفتار آید. در آغاز قرن بیستم، بزرگترین اندیشمندان جهان پایان درگیری‌های قدرت‌های بزرگ را پیش‌بینی می کردند، زیرا راه‌آهن، کابل‌های تلگراف و کشتی‌های بخار کشورها را به یکدیگر متصل می‌کردند. اما بدترین جنگ تاریخ بشر درست در همان برهه اتفاق افتاد. واقعیت غم انگیز و متناقض این است که نظم  های بین المللی برای جلوگیری از هرج و مرج حیاتی هستند، ولی با این حال آنها معمولاً فقط در دوره های رقابت قدرت های بزرگ ظاهر می شوند. رقابت با چین برای ایالات متحده و متحدانش مملو از خطر است، اما ممکن است تنها راه برای جلوگیری از خطرات بزرگتر باشد.

برای ساختن آینده ای بهتر، ایالات متحده و متحدانش باید دید روشنگرانه تری نسبت به منافع خود نسبت به آنچه در دوران جنگ سرد بود، داشته باشند. در آن زمان، منافع اقتصادی آنها به خوبی با منافع ژئوپلیتیکی شان هماهنگ بود. سودای طمع به تنهایی می‌تواند دولت‌های سرمایه‌داری را وادار کند که با هم متحد شوند تا از مالکیت خصوصی در برابر حمله کمونیستها محافظت کنند. اما اکنون انتخاب راه  چندان ساده نیست. ایستادگی در برابر چین هزینه های اقتصادی قابل توجهی به خصوص در کوتاه مدت به همراه خواهد داشت. این هزینه‌ها ممکن است در مقایسه با هزینه‌های بلندمدت تجارتی با پکن کمرنگ باشد. تخمین زده می‌شود که سرقتهای اطلاعاتی  چین به تنهایی سالانه بین ۲۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد دلار برای ایالات متحده هزینه بر میدارد ولی با این حال، از دید متحدان امریکا، شاید مراوده با چنین رژیم توتالیتر اقتدارگرا و جاه طلب چندان هم غیر اخلاقی نباشد. با این حال، توانایی انجام چنین محاسبات هوشمندی ممکن است فراتر از ظرفیت هر کشوری باشد، به ویژه آنکه این کشورها، مانند ایالات متحده، بشدت دو یا چند قطبی شده باشند.

اگر امیدی وجود داشته باشد، این امید در تعهد مجدد به ارزش های دموکراتیک نهفته است. ایالات متحده و متحدانش آرمان مشترکی برای ایجاد یک نظم بین المللی مبتنی بر اصول دموکراتیک و مندرج در توافق نامه ها و قوانین بین المللی دارند. هسته چنین نظمی در بوته رقابت با چین شکل می‌گیرد و می‌تواند مترقی ترین نظمی که جهان تا به حال به خود دیده است را شکل دهد – یک دنیای آزاد به معنای واقعی کلمه. اما برای رسیدن به آنجا، ایالات متحده و متحدانش باید رقابت با چین را به عنوان یک واقعیت عینی بپذیرند. آنها باید متحدانه برای یک مبارزه دراز مدت دیگر، در گرگ و میش سحرگاهی، صف آرایی کنند.

نویسنده: مایکل بکلی

منبع اصلی:

https://www.foreignaffairs.com/articles/2021-02-14/china-new-world-order-enemies-my-enemy?utm_medium=newsletters&utm_source=fatoday&utm_campaign=Enemies%20of%20My%20Enemy&utm_content=20220214&utm_term=FA%20Today%20-%20112017

Enemies of My Enemy

https://akhbar-rooz.com/?p=147010 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Iraj
Iraj
2 سال قبل

ایا چپ استحاله شده است؟ چین کشور بزرگ و ابرقدرتی نوظهور است چین و ایالات متحده به گمان من روبه تقابل نخواهند رفت دستکم در اینده نزدیک بقا و پیشرفت این دو غول اقتصادی ملزم تعامل با همدیگر خواهد بود منتها نگرانی که از چین وجود دارد بستن قراردهای طویل المدت با کشورهای توسعه نیافته است شاید یک استثمار هوشمند و با رنگ های ملایم باشد ! بهتر خواهد بود که حزب کمونیست چین در این مورد تجدنظر کند با روسیه پوتین که چب بطور کلی استحاله شده است و وارد ماجراجویی خطرناک شده است قمار نکند یا حداقل همه ی تخم مرغ های خود را در سبد روسیه نگذارد چون چین کمترین تقابل را در جهان دارد بهتر است با امریکا تعامل کند و امریکا هم همدلی کند زیرا جهان با ثبات از لحاظ اقتصادی و نظم بین المللی به سازش و همکاری این دو غول بستگی دارد

شکوفه بهار
شکوفه بهار
2 سال قبل
پاسخ به  Iraj

چین اگر قرارداد طویل المدت نبنده، آمریکا می بنده. اینها رقابتهای امپریالیستی است.

محسن
محسن
2 سال قبل
پاسخ به  Iraj

انقدرها که فکر میکنید اقتصاد چین غول نیست. بانکهای امپریالیستی جهانی و شرکتهای آنان در چین سرمایه گذاری های عظیمی دارند. اقتصاد چین صادراتی است و اگر بازارهای آمریکا و اروپا برویش بسته شود، یکشبه ورشکسته میشود، برای همین دنبال کانالهای سرمایهگذاری خودش در دنیاست. چین هراسی هم در غرب مخصوصا آمریکا شروع شده. امپریالیستهای غربی در حال تعرض تبلیغاتی علیه چین هستند و اگر بتوانند انقلاب مخملی راه می اندازند. انقلاب مخملی قبلی آنها شکست خورد ولی امکان بازگشت دارد.

خواننده
خواننده
2 سال قبل

اگر دموکراسی خوب است باید در آن رقابت نباشد، استثمار نیروی کار نباشد، سود نباشد، نژادپرست نباشد، به مردم گرسنگی ندهند که از انها کار بکشند، همه امکان شغل و تحصیل رایگان با کیفیت خوب داشته باشند. سرمایه داری اینها را نمیدهد، اگر سرمایه داری یعنی دموکراسی، دموکراسی برای بشر مضر است. سرمایه داری را باید الغا کرد تا “دموکراسی” وجود داشته باشد.

خواننده
خواننده
2 سال قبل

واژه اقتدارگرا در مقاله فرصت طلبانه و ارتجاعی است. این واژه را بدرستی علیه چین بکار می برد اما این واژه شامل آمریکا و اروپا هم می شود. دولت و نظم اجتماعی همه کشورهای سرمایه داری اقتدارگرایانه  است چون سرمایه داران بر سرنوشت کارگران سلطه دارند. مقاله جالبی نیست، چین هراسی و جنگ راه می اندازد. مقاله خوب انقلاب علیه سرمایه داری راه میاندازد نه جنگ علیه کارگران. 

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x