دو سروده. یکیش داغ داغ است، آن یکی حالا به داغی این یکی نیست، اما هردوش لهیبی از آتشی جگرسوز
گاز فلفل
نظر بر پهنه استادیوم کن
پریشان پشت میله، مادر تو
شده نقش زمین از گاز فلفل
نفس تنگی گرفته خواهر تو
ببین باتوم قدرت را که یارو
حواله میکند بر همسر تو
خودت رفتی به ورزشگاه ای مرد؟
برو که خاک عالم بر سر تو
برو فارغ ز حال این زنان باش
رژیم ضد زن را پشتبان باش
———————–
مثنوی دختری در استادیوم
دختری وارد به ورزشگاه شد
شیخی از این ماجرا آگاه شد
جانب تهران روان گشتی ز قم
بین مردان رفت در استادیوم
دخترک با ریش بند و با کلاه
پشت مردان بود آنجا در پناه
زد هوار آن شیخ که هستی کجا؟
با چه جرأت کرده ای این ماجرا؟
از کجایی؟ کیستی؟ نام تو چیست؟
دخترک، بابای دیّوث تو کیست؟
آمد از پشت جماعت این صدا:
کای پدر، بابای دیّوثم شما!
این منم عاصی شده فرزند تو
کرده ام خود را رها از بند تو
خانه زندان بود و من زندانیت
حبس در بیرحمی و نادانیت
من شکستم آن قفس را ای پدر
دور محکومیّتم آمد به سر
آمدم از قم به اینجا روز پیش
تا هواداری کنم از تیم خویش
بر سر خود کوفت آن شیخ، آن پدر
تیم هم داری تو؟، پس خاکم به سر!
دختری تنها میان جمع مرد؟
هیچ دختر یک چنین خبطی نکرد
گفت دختر ای پدر، کم گو سخن
بویفرندم هست اینجا پیش من!
شیخ روی کول خود بگذاشت دم
پس پسک برگشت تا اعماق قم
هادی خرسندی چونان ناظری با درایت بر موضوعهایی دست میگذارد که نه در اخبار رسمی جای چندانی دارد و نه به عنوان مقاله مورد عنایت قرار میگیرند؛ موضوعاتی که بهرغم اهمیت زیادشان محکوم به فراموشی زود رس هستند. هادی خرسندی با ریختن این موضوعها در قالب شعر فکاهی باعث میشود آنها دست به دست شده و با اقبال گستردهتری رو به رو شوند، و به این طریق با ماندگاری بیشتر امکان برملا شدن زشتی و قباهت آنها بیشتر میشود.
سایهاش مستدام باد