پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

شکست بالکانیزاسیون ۲ در میدان نبرد اکراین – محمد قراگوزلو

غرب همه ­ی این نکات را به خوبی می­داند اما مانند اواخر دهه ­ی هفتاد که اولویت اول و آخرش در هم شکستن اتحاد جماهیر شوروی بود و برای تحقق این هدف شوم دست به هر تشبثی از جمله تسلیح و سازماندهی و تقویت مجاهدین اسلامگرای افغان و افغان ­العرب­ زد و دست در دست پاکستان و شیوخ مرتجع خلیج اقدام به...

غرب همه ­ی این نکات را به خوبی می­داند اما مانند اواخر دهه ­ی هفتاد که اولویت اول و آخرش در هم شکستن اتحاد جماهیر شوروی بود و برای تحقق این هدف شوم دست به هر تشبثی از جمله تسلیح و سازماندهی و تقویت مجاهدین اسلامگرای افغان و افغان ­العرب­ زد و دست در دست پاکستان و شیوخ مرتجع خلیج اقدام به گسیل آنان به افغانستان کرد، به عواقب و تبعات چنین سیاستی مطلقا نیاندیشید. اینک نیز در اکراین چنان می کند که پیش از این در افغانستان کرده بود و در یازده سپتامبر پاسخ گرفته بود. اشک تمساح رئیس جمهوری امریکا برای مهاجران اکراینی در ورشو همانقدر واقعی و انسانی است که مادلین آلبرایت در پاسخ این پرسش که “آیا کشته شدن پانصد هزار کودک به ساقط کردن صدام می ارزید؟” گفته بود : “بله!”

در آمد!
چپ دوران پسافروپاشی!

۱. در دوران پسافروپاشی بخش وسیعی از چپ سوسیالیست در سطح جهانی _ و به تبع آن در جغرافیای سیاسی ایران مستقل از داخل و خارج _ دست به یک عقب نشینی ملموس زده است. این پسروی به ویژه از سوی آن بخش از چپ رادیکال نیز صورت بسته است که دلیل عمده و اصلی «شکست انقلاب اکتبر» در شوروی و اقمار آن را ناشی از فقدان «دموکراسی» و غیاب آزادی های فردی و اجتماعی و نکات دیگری همچون جایگزینی حزب به جای طبقه، حاکمیت استبداد و دیکتاتوری و بوروکراسی و مشابه آن دانسته است. به این ترتیب فرهنگ «دموکراسی و آزادی خواهی در تبیین و حتا نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری برای این چپ تا آنجا ارتقا یافته که در دوگانه ی مشهور پولانزاس (سوسیالیسم یا دموکراتیک است یا سوسیالیسم نیست) استحاله شده است. این ترم یعنی حیات و ممات سوسیالیسم به دموکراسی بسته و وابسته است. برای بخشی از این چپ دموکرات تضاد کار – سرمایه جای خود را به تضاد «دموکراسی – استبداد» داده است و جای مبارزه ­ی طبقاتی را “سبک زنده ­گی” پر کرده. در کنار این دوگانه ی عجیب تاکید بر دو مولفه ی برآمده از انقلاب فرانسه (آزادی و برابری) در قالب اصل بی تخفیف دفاع از «آزادی بی قید و شرط بیان» و «فعالیت سیاسی » به مولفه ­یی عدول ناپذیر ارتقا یافته است. من نمی دانم بخش رادیکال و مارکسی این چپ در برابر حوادثی همچون «انحلال مجلس موسسان» و «استقرار شوراها» و یا سرکوب خونین «شورش ملوانان کرونشتات» از سوی بلشویک ها چه موضعی می گیرد. این عملکرد بلشویک ها را محکوم می کند یا آن را به شرایط دوران بحران “کمونیسم جنگی” پس از انقلاب بخیه می زند تا راه دفاع مطلق از «آزادی بی قید و شرط بیان و فعالیت سیاسی برای همه» باز باشد. جناح راست و نادمِ “چپ” پسافروپاشی که با سرعت تمام سیصد سال به عقب رفته و از دوران لاک و منتسکیو سردرآورده وع مدتا سوسیال دموکرات و “صلح طلب” و “ضدخشونت” و “جامعه ­ی مدنی چی” و “گذار مسالمت آمیز” و “ضدتانک” – فقط از نوع روسی و نه ناتویی- و جمهوریخواه شده است تا صحبت از سوسیالیسم می شود دست در خورجین می کند تا عتیقه ی «ما که خودمون اونجا بودیم و دیدیم» را بیرون بکشد. منظور از «اونجا» البته اتحاد جماهیر شوروی است و «خودمون دیدیم» هم نقد و البته نفی «امپریک» سوسیالیسم روسی است. “چپ” لیبرال و برگشت خورده نمی گوید اگر به نفی اساسی و اصولی سوسیالیسم نرسیده بود چرا نه فقط کوششی در راه اصلاح آن سوسیالیسم نکرد بلکه عذر بدتر از گناه اینکه از بیخ و بن سوسیالیسم را کنار نهاد و لیبرال و سوسیال دموکرات شد؟ در این بحث روی سخن من با این جماعت نیست. مخاطب من آن بخشی از چپ سوسیالیست و رادیکال و البته «دموکراسی خواه» و «آزادی طلب» است که «سوسیالیسم دموکراتیک» و به قول خودش «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» را جایگزین سوسیالیسم ارتدوکس کرده است. اما…..اما دستِ کم برای ما مردم خاورمیانه و آفریقا “دموکراسی” و “حقوق بشر” با هر پسوند و پیشوندی بعد از دوران فروپاشی و به ویژه متعاقب تجهیز اسلامگرایان افغان و مجاهدین افغان­ العرب (اواخر دهه ­ی هفتاد میلادی) و پس از شخم زدن افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) و شعله ور ساختن جنگ ­های داخلی سوریه و لیبی و یمن….واژه­ های متعفنی هستند با تعابیری سخت چندگانه و نامربوط!

۲.  طی مصاحبه مناظره یی رفیقانه پیرامون “جنگِ اکراین”** در تلویزیون برابری نکاتی به میان کشیده شد که حداقل از چهار دهه پیش به یک چالش اساسی در سطح سوسیالیسم جهانی و به تبع آن سوسیالیسم ایران بدل شده است. در این مصاحبه (تاریخ ۱۳ اسفند و تنها هشت روز پس از شروع نبرد اکراین: ۲۴ فوریه) رفیق مجری مصاحبه (آرش جان کمانگر از سازمان راه کارگر) همچون پنج طیف متحد سازمان خود در سوسیالیسمِ متشکل ایران نبرد فدراسیون روسیه ضد “طرح بالکانیزاسیون دو” و مبارزه ی خونین علیه فاشیسم و نئونازیسم در متن درهم شکستن تجاوز آهسته اما پیوسته ­ی ناتو را تا حد «حمله و جنگ پوتین به اکراین» فروکاست و بلانسبتِ او مانند کل طیف راست ناخود آگاه به دوگانه ­ی فرمالیستی و حقوقی «جنگ استبداد و دموکراسی» فرو افتاد. با این تفاوت که برای اثبات تعلق و وفاداری نظری خود به اردوی چپ رادیکال با عبارت آشنای «جنگ امپریالیستی» میان امپریالیسم روسیه و دولت مفلوک و فریبِ ناتو خورده ی اکراین تحلیل خود را رنگ زد و پوتین را – مستقل از ماهیت طبقاتی خود و دولت اش که یکی از پنج استراتژیست جهان معاصر است – تا حد سفاهت صدام حسین تنزل داد تا نبرد اکراین را به حمله ­ی عراق به کویت مانسته سازد و نتیجه بگیرد پوتین و اطرافیان اش یک عده “ابله” هستند که در دامچاله ­ی امریکا افتاده ­اند! این رفیق و پیش از وی رفقای همفکرش خود را در خلا ناشی از حضور کنکرت و مادی و واقعیِ طبقه ی کارگر دخالتگر در دو طرف نبرد (روسیه – اکراین) و در غیاب جنبش های ضد جنگ «صدای سوم» می خوانند و خواهان به میدان آمدن طبقه ی کارگر دو کشوری هستند که یک سوی آن حتا در زمان عروج هارترین جناح بورژوازی روسیه (باند یلتسین و ماجرای دردناک فروپاشی) نظاره گری خاموش بود و طرف دیگر آن (طبقه ی کارگر اکراین) نه فقط در دوران پسافروپاشی، بلکه بعد از کودتای میدان و پیروزی انقلاب رنگی و سخت ارتجاعی سال ۲۰۱۴ در دونتسک و لوهانسک و اودسا و کلا دنباس و کریمه و اکراین شرقی گوشت دم توپ فاشیست ها و دولت دست نشانده و «دموکراتیک» ناتو (از پروشنکو و تیموشنکو تا همین زلینسکی) بوده و تاب و توانش گرفته شده است. هر چند من در جریان آن مصاحبه – مناظره به اندازه­ ی وقت محدود یک برنامه شصت دقیقه یی تلویزیونی به وضوح و مستند به فکت های متعدد از مواضع و تحلیل های خود دفاع کردم اما در این مجال مجمل به اجمال تمام مایلم به یکی دو نکته­ ی اساسی اشاره کنم. به ویژه آنکه در این مدت وقایع اتفاقیه ­ی نبرد از جمله دخالت مستقیم و خجولانه ­ی نظامی و مالی امریکا و ناتو در حمایت از دولت اکراین و کشف آزمایشگاه ­های بیوتروریستی و اشتیاق کیف برای کسب سلاح هسته ­یی، سوتی وقیحانه ­ی جو بایدن مبنی بر نیت امریکا در راستای “رژیم چنج در روسیه” و اعلام تداوم دکترین برژینسکی و استمرار “جنگ بی پایان” و افشای خیلی از مسائل مکتوم دیگر به تصریحِ ابعاد بیشتری از این نبرد کمک کرده است. بعد از این مصاحبه – برنامه نامه های به غایت رفیقانه و صمیمانه یی به دست من رسید که از ایستادن در جای صحیح تاریخ قدردانی می کرد. کمااینکه “چپ” حاشیه­ یی و پروناتو و حقوق بشری ناتوان از یک نقد نیم بند و اقناعی و عاجز از تحلیل مشخص در شرایط مشخص نیز بیکار نماند و به جای پاسخ جدی و سیاسی به استدلال های تحلیلی و تاریخی من درباره ی ماهیت جنگ، مثل همیشه دست به خورجین سوراخ پریشان گویی و ناسزا نویسی و متلک پراکنی یازید و در ادامه ­ی دفاع از “انقلاب مردم لیبی علیه قذافی” یا همان پروژه ­ی به شکست کشاندن خیزش بهارعربی و ساخت و ساز داعش از سوی امپریالیسم امریکا و ناتو و “بعد از سوریه نوبت ایران است” تخت گاز شروع به فحاشی کرد. این نوع توهین ­ها چنان سخیف و غیرسیاسی است که حتا ارزش آن را ندارد که به فرد فحاش آن بگویی “خودتی!”

باری من در ابتدای مصاحبه پیرامون نبرد اکراین نیز تاکید کردم که با اعتقاد راسخ به ضرورت وجود و فعالیت حزب سیاسی و سوسیالیست کارگران پیشتاز، مخاطب ام «چپ های حزبی و سازمانی و مشابه» نیستند. چرا که این بخش از چپ تصمیم و تحلیل خود را بیرون داده است و نویسنده تاکنون حتا یک مورد هم سراغ ندارد که چپ ایران – برخلاف کمونیست ­های روسی –  به یک تحلیل احتمالا اشتباه خود نقبی و نقدی زده باشد. گفتم و این جا هم چندباره می گویم که نه اهل پلمیک هستم و نه وظیفه ­ی اقناعی برای خود قائلم. در آن مصاحبه گفتم و اینجا نیز اضافه می کنم که طرف صحبت ام مردم کارگر و زحمتکشی هستند که صبح تا شب زیر فشار طاقت شکن تبلیغات رسانه ی برتر از «دولت مظلوم اکراین» دفاع می کنند و مرعوب دوگانه ی قلابی «استبداد روسیه و دموکراسی اکراین» شده اند و با تماشای شهرهای ویران و مردم آواره – به درست – غمگین می شوند و به نادرست روسیه را در قالب یک هیولای جدید جنگ طلب تصور می کنند. در اینجا مایلم نکاتی کوتاه به آن مصاحبه بیفزایم. در واقع می خواهم به اختصار تمام گوشه یی از مباحث خود را با تاکید مجدد بر همان مواضع روشن تر سازم.

 الف. کدام جنگ امپریالیستی؟

 من در ابتدای مصاحبه ام به صراحت خاطر نشان شدم که به استناد یک کتاب مبسوط (امکان فروپاشی سرمایه داری و دلائل شکست سوسیالیسم اردوگاهی) و سی و دو مقاله نیمه تمام (قابل دسترس در آرشیو قدیمی اخبار روز) تحت عنوان «سرمایه داری دولتی شوروی» و چند مصاحبه ی تلویزیونی و رادیویی، مناسبات اجتماعی تولید در شوروی اواخر دهه ی سی تا پنجاه را سوسیالیسم دولتیِ اقتدارگرا و در حال گذار و سپس سرمایه داری دولتی و متعاقبا امپریالیستی می دانم. به تاکید از وجود و فعالیت الیگارش های تحت حمایت “حزب روسیه واحد” و طبقه­ ی حاکم تحت رهبری پوتین و شرکا سخن گفتم و با این جبهه مرز بستم و موکدا گفتم نه پوتین، بوئی از استالین برده است و نه فدراسیون روسیه کمترین شباهتی به اتحاد جماهیر شوروی دارد.

اجازه دهید برای ثبت مکتوب ماوقع یک بار دیگر به ایجاز نکات بارز مورد نظرم را مرور کنم. با این فرض که ممکن است عزیزانی این مصاحبه را ندیده باشند و یا طرح شفاهی و شتابزده مباحث به دلیل ضیق وقت به ابهاماتی دامن زده باشد. در نتیجه خلاصه می گویم و می گذارم و می گذرم. بی شک «تقسیم جهان» و مولفه های معطوف به جغرافیای سیاسی و تعیین تکلیف نظام امنیتی جهان آینده و رقابت­ های معین سیاسی و اقتصادی می تواند در متن تحلیلِ معطوف به نبرد اکراین نشانه هایی از واقعیت داشته باشد. اما با وجود غنای نظری مفهوم امپریالیسم (از هیلفردینگ و بوخارین تا لوکزامبورگ و لنین) تحدید جنگ امپریالیستی فقط به یکی دو سویه ی آن اگر موید نااگاهی از جنبه های مختلف و پیچیده ی امپریالیسم نباشد باری در غلتیدن به ساده سازی موضوع است. کل طیفی از چپ که این جنگ را در یک تعریف کلیشه یی «ادامه ی سیاست در عرصه یی دیگر» و البته امپریالیستی می بیند نه فقط به موضعی صوری فرو می غلتد و نمی تواند مجموعه­ یی از منافع طبقات یک کلیت عظیم درگیر در نبرد را با فکت نشان دهد بلکه اساسا شناخت دقیقی هم از بازار سرمایه در آسیای میانه و قفقاز و اکراین و بلاروس و تراز بازرگانی و نحوه ی رقابت سرمایه انحصاری در این بازارها ندارد و تا آنجا که من خوانده ام حتا یک فکت نیز در این موارد به دست نداده است. از منظر متدولوژی تحلیلیِ ساده ساز این چپ چون روسیه یک دولت امپریالیستی است که از سوی مافیای الیگارش ها اداره می شود و طرف مقابل اش (دولت اکراین) دست نشانده و دولت محبوب ناتو و امپریالیسم امریکا است و در تب و تاب پیوستن به ناتو می سوزد تبیین مکفا در مورد ابعاد پیچیده ­ی نبرد روسیه در اکراین همین “جنگ امپریالیستی” است و پاسخ به جنگ نیز “توقف” آن و یا دعوت از طبقه ­ی کارگر برای قیام علیه بورژوازی خودی است و یا حمایت از طبقه­ کارگر روسیه­ ی ظالم – به عنوان شروع کننده ­ی جنگ – و اکراین مظلوم است. از منظر این چپ روسیه “ظالم” و “اشغالگر” است چون زورش بیشتر است و تانک و توپ و طیاره ­ی بیشتری دارد و اکراین “مظلوم” است چون ضعیف تر است و شهرهایش در جریان نبرد ویران شده و جمعی از شهروندان اش به ناحق کشته شده اند. بیهوده نیست که بخشی از این “چپ” به “تانک”های روسی چشم غره می رود و بدون هیچ پیشوندی در کنار “اکراین” می ایستد! بخش رادیکال و طرفدار طبقه­ ی کارگر این چپ البته توضیح نمی دهد، اگر صرفا به یک ابراز نظر و صدور اعلامیه و موضع گیری پاکیزه و صد البته انتزاعی و خیالی بسنده نکرده، در حالی­که در حوزه ­ی اصلی فعالیت جغرافیایی خود (ایران) از ایجاد یک سندیکا ناتوان بوده است چگونه و در متن کدام مکانیسم می خواهد با شعار آتش بس به اتحاد طبقاتی کارگران روسیه یاری رساند. واضح است منظور من این نیست که چپ ایران برود در روسیه کار سازماندهی کارگری انجام دهد. هیچ کجا هم نه روسیه! اصلا فرض کنیم کل کمونیست ­های متشکل و مستقل ایرانی، با همین پتانسیل موجود در حوزه ­ی جغرافیایی روسیه فعال بودند و هیچ مانعی نیز برای فعالیت سیاسی نداشتند – کم و بیش مانند حزب کمونیست زوگانوف- بازهم پرسش من به جای خود باقی است؟

نکته­ ی دیگر اینکه اکراین با در آمد سرانه ی بالغ بر ۴۲۰۰ تا حداکثر ۴۶۰۰ دلار فقیرترین کشور اروپا به شمار می رود که بعد از انقلاب مخملی ۲۰۱۴ میدان و به قدرت رسیدن دولت های فاشیست پروناتو کل انحصارات بازارهایش در اختیار شرکت های سرمایه داری غرب قرار گرفته است. این امر فراتر از بازارهای اقتصادی است. به اعتراف ویکتوریا نولاند امریکا پنج میلیارد دلار برای ارتقای توان نظامی ارتش اکراین به دولت این کشور کمک کرده است. وجود ده ها مرکز ازمایشگاه سلاح های بیوتروریستی – که اینک از سوی غرب هم انکار نمی شود – و فعالیت علنی گردان های متعدد فاشیستی و روس زدایی و کشت و کشتار فعالان اتحادیه های کارگری به ویژه در شرق اکراین و حضور هزاران مستشار نظامی امریکایی و تسلیح ارتش نئوفاشیستی اکراین با سلاح ­های پیشرفته فکت های مسلمی است که هدف ویژه یی را دنبال می کند. دولت اکراین با همان وضعیت پیشا نبرد کنونی و بدون پیوستن به ناتو نیز به اندازه ­ی کافی برای صلح و ثبات منطقه و جهان خطرناک بود و اگر دولت روسیه به راستی یک دولت محافظه­ کار و اولترا ناسیونالیست و نسبتا ضعیف نبود و فقط دغدغه ­ی امنیت ملی خود و روس تباران شرق را دنبال نمی کرد می باید بعد از کودتای میدان و هشت سال پیش از تجمیع و تقویت فاشیست ­ها وارد عمل می شد.

ب. جنگ امپریالیستی یا مقابله با بالکانیزاسیون ۲؟

این هدف را باید در جمله ی کوتاه و صریح و شفاف «مرحوم» مادلین آلبرایت ( وزیر خارجه کلینتون و قاتل پانصد هزار کودک عراقی) دنبال کرد: «روسیه بیش از حد بزرگ است!» برای کوچک کردن روسیه و اعاده ی هژمونی نفله شده ی امریکا و ناتو به ویژه پس از شکست مفتضحانه در اشغال افغانستان و عراق و دنیای پسافروپاشی و پسا یازده سپتامبر و برگشت به دوران انحطاط یلتسین و جهان تک قطبی و پیروزی مجدد «لیبرال دموکراسی» مضمحل شده باید کاری کرد. تکرار جنگ بالکان مهم ترین گزینه ی روی میز است. در اروپا، یوگسلاوی نیز «بیش از حد بزرگ بود!» برای کوچک کردن روسیه و بازگشت هژمونی تحقیر شده ­ی امریکا و ناتو و البته تنظیم ملزومات بازی یک طرفه و یک گله آن هم با خریدن و ارعاب داور (سازمان ملل) و تماشاچیانی سراسر هولیگان، بالکانیزاسیون روسیه و به چالش کشیدن چین تنها گزینه یی است که می تواند پاسخ مطلوب بدهد. بعد از بازشدن “رد پای گرگ” در گرجستان و البته شکست پروژه های انقلاب مخملی در بلاروس و قرقیزستان – “انقلاب گل لاله” با پروپاگاندای ۱۳ میلیون دلاری “خانه آزادی” امریکا که خود را “صدای شفاف دموکراسی و آزادی در سراسر دنیا” می­خواند- باید رفت سراغ اکراین. به ویژه آنکه ناتو در اکراین از هر سرزمین دیگری بیشتر امکان مانوور دارد. وجود یک دولت عمیقأ دست راستی و ده ها گروه تا بن دندان مسلح فاشیستی و بلاهت رئیس جمهوری که چشمک بایدن او را سخت وسوسه کرده است فرصتی نیست که به ساده­ گی از کف ناتو خارج شود.

به این ترتیب جنگی که از سال ۲۰۱۴ با کودتای خونین و پرو امریکایی “میدان” علیه فدراسیون روسیه و مردم روس تبار ساکن شرق اکراین شروع شده بود این بار با واکنش دیرهنگام نظامی روسیه پاسخ گرفت. در واقع نقض مکرر عهدنامه ­ها از سوی کیف – از جمله توافق­نامه ­ی مینسک با میانجیگری فرانسه و آلمان – ۲۰۱۴- و صبوری غیرمتعارف فدراسیون روسیه در قبال تحریکات فزاینده­ ی امریکا و ناتو؛ علیرغم هشدار امثال کیسینجر به توقف این بازی خطرناک و پیش بینی احتمال واکنش مسکو-  تبدیل اکراین به پایگاه غیررسمی ناتو و مرکز تاخت و تاز نازی ها – لحظه ­ی برخورد خونین فرارسید. نام این واکنش هر چه باشد «جنگ پوتین و تهاجم روسیه علیه اکراین نیست.» چه رسد به «جنگ خیر و شر» و «استبداد و دموکراسی» و به تعبیر چپ رادیکال «جنگ امپریالیستی» و «جنگ میان مافیای روسیه و فاشیسم اکراین». این نبردی است برای بقا و پیشگیری از تجزیه و خونریزی بیشتر و ممانعت از فجایعی که در یوگسلاوی رفت. به ویژه آنکه روسیه به دلیل وسعت جغرافیایی و تنوع ملی و قومی و هویتی به مراتب مستعدتر از یوگسلاوی به منظور بالکانیزاسیون است.

پ. اومانیسمی که ناگهان گل می دهد!

 اینکه «جنگ رویکردی کثیف و ضد انسانی است»؛ اینکه «جنگ باید هر چه زودتر متوقف شود»، اینکه «طبقه ی کارگر روسیه و اکراین باید علیه بورژوازی خود به میدان بیایند و جنگ خارجی را به جنگ داخلی تبدیل کنند»، اینکه «این جنگ ما کمونیست ها نیست و ما صدای سوم هستیم» و مشابه این ها جملات حکیمانه و زیبایی است که می توان حتا آن ها را خوشنویسی کرد و قاب گرفت و به دیوار اتاق پذیرایی زد. درست مانند «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است….» مگر جنگ بالکان جنگ طبقه ­ی ­ کارگر کشورهای درگیر بود؟ اما در نهایت دودش به چشم کارگران و مردم زحمتکش رفت! جنگ افغانستان و عراق و سوریه و لیبی چه طور؟ راستی حلق آویز کردن دکتر نجیب الله در راستای قدرت گیری دولت­ های مجاهدین و طالبان “دموکراتیک” بود؛ نه؟ اعدام چائوشسکو و همسرش ضدانسانی نبود؟ کشتن معمر قذافی با آن وضع فجیع چطور؟ لابد این ها چالش­ ها و دغدغه ­های یک ذهن “شرق زده” و طرفدار “استبداد استالینی و مائوئیستی و خوجه­ ئیستی و پول پوتیستی” است؟ آن دسته از چپ که مرتب به شیپور گوش خراش “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” می­ دمد و با “رژیم چنج” و اشغال نظامی مخالف است و روسیه را به دلیل “شروع حمله و تجاوز به اکراین” محکوم می ­کند و قضاوت­ هایش کلا حقوقی است، نظرش درباره­ ی اشغال عراق و انتصاب حاکمی به نام پل برومر و دولت­ های دست نشانده­ ی بعدی – از ایاد علاوی تا کاظمی- و دستگیری و اعدام صدام حسین چیست؟ تا کنون کدام تشکل در چپ ایران از نقشه­ ی لو رفته­ ی جو بایدن (آنگاه که معاون اول اوباما بود) به منظور تجزیه ­ی عراق به سه کشور سخن گفته است؟

 نبرد اکراین در یک چشم انداز کوتاه مدت ممکن است به گونه ­یی نموده و نمایانده شود که ربطی به منافع طبقه ­ی کارگر روسیه و اکراین ندارد و اختلاف دو دولت بر سر پیوستن و نپیوستن به ناتو است. اما در یک آینده ­ی قابل پیش بینی و به ویژه در صورت شکست روسیه – که کم و بیش دور به نظر می رسد- طبقه ­ی کارگر تمام آسیای میانه تا منطقه ­ی منا از پیروزی ناتو در جبهه ­ی اکراین به شدت آسیب خواهند دید. فراتر از این ها با پیروزی ناتو جهان به مراتب ناامن تر و خطرناک تر و هولناک تر از وضع کنونی خواهد شد. سال ۱۹۸۰ را تصور کنید. “روشنفکر متفکر ضدجنگی” را به یادآورید که در یکی از پس کوچه­ های مونمارتر پاریس نشسته بود و پیپ و نقاشی می کشید و زیر لب شارل آزناوور و بوهمی می خواند و به رفیق بغل دستی اش “متفکرانه” می گفت تجهیز اسلام گرایان برای جنگ در افغانستان ربطی به منافع طبقه­ ی کارگر فرانسه و اروپا ندارد. اما چهل سال بعد آنگاه که برادران کولیبالی زنگ خطر را به صدا در آورند و شارلی ابدو و سالن موسیقی بتکلان را به رگبار بستند دانسته آمد آن مرد چپق به دست غرق در رویاهای شخصی خود بوده است و اینک دخترش – که در بتکلان تیرخورده-  حداکثر مشغول نکوهش سارکوزی به دلیل “کم لطفی” به قذافی است و می­ خواهد برای حل مساله ­ی بیکاری و خلاص شدن از “شر” مهاجران به خانم لوپن رای بدهد.

باری اگر از انتزاع و تخیل و خواب و رویا بگذریم و بی آنکه چشم به روی آواره گان جنگ و کشته های غیر نظامی و سربازان و به ویژه کودکان بدوزیم و به این قیاس عمیقا راسیستی و نامربوط خم شویم که چون تبهکاران بورژوازی غرب میان آواره­ گان جنگ ­های افغانستان و عراق و لیبی و یمن با اکراین فرق می گذارند پس «به جهنم که یک عده مردم بی دفاع اکراینی بی خانمان شده اند….» آنگاه می توان واقعیات پیدا و پنهان نبرد اکراین را بر زمین سخت و تلخ سیاست دید. بی شک وقایع اتفاقیه ­ی اکراین – با وجود هر درجه از مخدوش شدن احساسات انسانی – به مراتب عمیق ­تر و حیاتی ­تر از مسأله ­ی تخریب بخشی از شهرهای یک کشور چهل میلیونی و آواره ­گی هفت هشت میلیون انسان بی­گناه است. در جریان بمباران برلین و سایر شهرهای آلمان نازی نیز مردم بی پناه بسیاری کشته شدند. اما به تعبیر درست میکیس تئودوراکیس “اگر برلین به دست ارتش سرخ سقوط نمی کرد اکنون در هر شهری یک اردوگاه مرگ آوش ویتس گونه برپا بود!”

هدف امریکا و ناتو از حمایت اکراین و دولت دست نشانده­ اش روشن است. تضعیف قدرت سیاسی اقتصادی و نظامی روسیه، ایجاد بحران داخلی و تبدیل اکراین به افغانستان دوم و در نهایت بالکانیزاسیون روسیه! مسأله یی که در دم دست ترین قیاس به شکل تجمیع و تجهیز تروریست های اسلام گرا در اواخر دهه ی هفتاد میلادی از سوی برژینسکی و تاچر و سپس ریگان تدارک دیده شد تا دولت اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان به باتلاق ویتنام دیگری سقوط کند و دولت پرو روس افغانستان در هم شکند و علاوه بر تحمیل هزینه های سنگین نظامی و مالی و جانی به ارتش شوروی دولت محبوب ناتو (دولت مجاهدین) جایگزین دولت چپ رفرمیست افغانستان شود و در نهایت نیز یکی از بسترهای تسریع فروپاشی شوروی مهیا شود. به این ترتیب ناتو و امریکا بدون توجه به عواقب درازمدت تقویت فاشیسم در اکراین – که دقیقا به ساخت و ساز طالبان و القاعده و داعش مانسته است – وارد قمار خطرناکی شده است که پیروزی احتمالی در آن جهان آینده را به مهلکه ی فاشیسمی شبیه طالبان و القاعده خواهد انداخت. امروز مشاهده ی چنین افقی با توجه به عروج فاشیسم در فرانسه و آلمان و مجارستان و اتریش و حتا امریکا کمی و فقط کمی نیازمند مالیدن چشم ها است. کمااینکه به یاد آوردن جنایات منتج از طرح «کمربند سبز» برژینسکی فقط محتاج یک مرور اجمالی بر تاریخ خونبار رشد اسلام سیاسی و تروریسم در خاورمیانه و آسیای مرکزی تا شرق آسیا و حتا اروپا و امریکا است. به همین ساده­ گی. اینکه فاشیست های اکراین فعلا دار و دسته های کوچکی هستند و طرح «نازی زدایی» روسیه عوامفریبی است گریزی ساده لوحانه از یک واقعیت ملموس است که در بستر دوربینی آب بندی تواند شد. وگرنه کیست که نداند در سال ۱۹۳۵ و حتا در برهه ی قتل فجیع رزا لوکزامبورگ و لیبکنیخ فاشیست ها دار و دسته های کوچکی بیش نبودند. حتا وقتی هم که ماری لوپن به دور دوم انتخابات فرانسه می رسد و تصویر هیتلر از دفتر روسای دولت ­های اتریش و مجارستان سر در می آورد، حتا وقتی که خرت ویلدر هلندی ها را به یاد جنایات فاشیسم می اندازد، حتا وقتی که در آلمان معاصر جریان “آلترناتیو برای آلمان” و “پگیدا” رشد می کند و در ایتالیا گروه “لگا نورد” آفتابی می شود، حتا وقتی که در ایران “نبرد من” به چاپ هفتادم و رقابت ناشران برای تجدید چاپ آن در تیراژهای بالا می شوند و “استاد” طباطبایی اندیشه ­های فکورانه ­ی “ایرانشهری ­اش” را با همدستی اصلاح طلبان و رسانه ­ی ضدکمونیستی شان مثل آب خوردن به دانشجویان می اندازد، حتا وقتی راسیسم دونالد ترامپ و فاشیسم تی پارتی نیمی از آرای مردم امریکا را به جیب می زند باز هم می توان مدعی شد که فاشیست ها گروه های کوچکی بیش نیستند و نباید سوزانده شدن پنجاه کارگر در اودسا را چندان جدی گرفت. حالا کو تا ظهور هیتلر دوم! و البته «تجاوز جنایتکارانه پوتین به اکراین» به قصد فاشیسم زدایی و خلع سلاح ارتشی خطرناک بهانه یی بیش نیست! باشد حق با شما است که اگر چه امپریالیسم را طی دهه های گذشته از ادبیات سیاسی خود حذف کرده اید اما هر وقت کفگیر تحلیل­تان به ته دیگ می خورد یاد «جنگ امپریالیستی» می افتید.

ت. جنگ جهانی اول یا دوم؟

دست به نقدترین فکت تاریخی حاضر و آماده برای چپ رادیکال تا بتواند خود را از مخمصه ی تحلیل متکی به ماتریالیسم تاریخی بیرون بکشد تشبیه جنگ اکراین با جنگ جهانی اول است. نه مگر آن جنگ هم امپریالیستی بود؟ تازه یک طرف اش هم روسیه تزارها و سپس کرنسکی ضد انقلاب بود! دیدید چگونه لنین و بلشویک ها توانستند «به سادگی» با طرح شعار «صلح به میهن» و «تبدیل جنگ خارجی به جنگ داخلی» دولت منشویک ها را ساقط کنند و قدرت سیاسی را به دست گیرند! چه خوب! وقتی با یک «شعار» می توان هم به صلح رسید و هم به انقلاب و سوسیالیسم، خب چرا ما همان راه را نرویم؟ تمیز و آزموده هم هست. به پروپوتین و روسوفیل و طرفدار الیگارش ها و مافیاها و همدستی با آبراموویچ ها هم متهم نمی شویم. تازه طرفداری خودمان از طبقه کارگر روسیه و اکراین و مرزبندی با دولت های امپریالیستی و طرفدار ناتو را نیز ثابت می کنیم…..شک ندارم دست کم رهبران این جریان ها تاریخ انقلاب روسیه را برای یک بار هم که شده خوانده اند. پس داستان معرفت شناسانه و از سر ناآگاهی تاریخی نیست. آنان خوب می دانند که روسیه ی در متن جنگ جهانی اول به تعبیر لنین در «خطر فلاکت» یا «نابجایی طبقاتی» و قحطی و گرسنگی قرار گرفته بود. شکست نظامی هر آینه محتمل بود. سربازان در حال فرار از جبهه ها بودند. دولت کرنسکی و منشویک های طرفدار ادامه ی جنگ هیچ طرح و برنامه یی برای پاسخ به بحران های خارجی و داخلی نداشتند. از طرف دیگر شوراهای کارگری در کنار حزب بلشویک قبراق و سرحال آماده کسب قدرت سیاسی بودند. از سال ۱۹۰۵ به بعد روسیه شاهد هزاران مورد اعتصاب کارگری بود. رادیکال ترین و با هوش ترین رهبران کمونیست تاریخ تا عصر ما منسجم ترین حزب سیاسی را سازمان داده و همه خرده گرایش ها را به حاشیه رانده بودند. همه ی این فعالیت های سازمان یافته ظرف کم و بیش بیست و پنج سال صورت بسته بود تا دقیقا آنگاه که خورشید انقلاب طلوع می کند و زنگ های حمله به نظم کهنه به صدا در می آید دروازه های تاریخ به روی نظم جدید باز شود. تحقیقا هیچ یک از مولفه های پیش گفته را در روسیه و اکراین کنونی نمی توان یافت. مطلقا نمی توان یافت. حاکمیت الیگارش های تبهکار بعد از فروپاشی و از درون نظام پوسیده ی یلتسین روسیه و طبقه ی کارگر را به عمق تاریخ رانده است. به جز اعتراض های پراکنده ی «مدنی» پروناتو از اپوزیسیون عمیقأ دست راستی هیچ جنبش مترقی دیگری در ساحت سیاسی روسیه مشاهده نمی شود. حزب کمونیست فدراسیون روسیه در بهترین ارزیابی چیزی شبیه حزب حاکم دوران برژنف – کاسیگین را تداعی می کند و در تند پیچ ها همواره حامی طبقه و دولت حاکم بوده است. در چنین شرایطی فراخواندن طبقه ی کارگر روسیه به تظاهرات ضدجنگ یا قیام علیه بورژوازی خودی شوخی بی‌مزه یی است که لبخند را جراحی می کند. بیائید کمی جدی باشیم. در طرف مقابل هم تکلیف و صف بندی ها روشن تر از آن است که نیازی به شرح و تفسیر باشد. نطفه های فاشیسم – مستقل از اینکه دولت به ناتو ملحق شود یا نه – از دو دهه پیش شکل گرفته و به شدت تقویت شده است. این فاشیسم بخش جدایی ناپذیر از ارتش و دولت است و درست مانند تشکیلات “اس. اس” در آلمان نازی متعهد است حتا در صورت سقوط دولت، از حزب نازی و موجودیت حاکمیت دست راستی دفاع کند و تا آخرین قطره ­ی خون بجنگد. در واقع این فاشیسم پدیده­ یی ماورای دولت است!

ث. چرا جنگ جهانی دوم؟

اگر مجاز باشیم که نبرد اکراین را با جنگ جهانی دوم قیاس کنیم فرض نخست و ثابت شده مان بر این محور قرار خواهد گرفت که یک طرف جنگ امپریالیسم امریکا و ناتو و دولت فاشیستی و حامی درجه ­ی یک نئونازیسم است. این مولفه­ ها به قدری بدیهی است که کمتر انسان معقولی در واقعیت آنها تردید می کند. بسیج فاشیست ­ها از سراسر جهان و گسیل آنان به اکراین پیش و پس از نبرد کنونی امری اثبات شده است. وجود صدها مرکز آموزش نظامی و مدارس کودکان برای تعلیم و تربیت آموزه­ های فاشیستی مستند به ده­ ها تصویر و مدرک قطعی است. فعالیت تبهکاران فاشیست وابسته به جریان استپان باندرا و گردان نازیست آزوف – که پا به پای ارتش اکراین علیه سربازان روس می جنگند- و حزب اسوبودا (به رهبری اولگ تیانیبوک) همکار حزب فاشیست آلمانی “ان. پی .ا” کنارجبهه ­ی “رایت” یا به تعبیر اکراینی ها “پراوی سکتور” (به فرماندهی یک قصاب آدمکش به نام الکساندر موسیچکو) و سازمان شبه نظامی “سی ۱۴″، گروه به شدت دست راستی و فالانژ و تروریست “یو. ان . آ – یو.ان. اس. ا” تحت فرماندهی آندره شکیل از همکاران و هواداران نزدیک میلیاردر مشهور و نخست وزیر اسبق یولیا تیموشنکو اظهرمن ­الشمس است. برخلاف خیال خام رفقا، این دار و دسته ­ها یک باند و یا گروه فشار کوچک و حاشیه ­یی نیستند که به راحتی کنار گذاشته شوند. مضاف به اینکه ساختار سیاسی نظامی حزب “ناسیونال – سوسیالیست” اکراین عینا از روی حزب فاشیست آلمان الگو گرفته است. خصلت و وجه مشترک کل این باندهای سیاه قتلِ عام بی تخفیف کمونیست­ ها و روس زبانان است. این سازمان ­های جنایتکار علاوه بر تجهیز به سلاح ­های پیشرفته و سازماندهی در سطوح مختلف جمعیتی – از کودکان دبستانی تا نوجوانان و جوانان دبیرستانی و دانشگاهی و هر راسیست داوطلب حتا غیر اکراینی – تا دل­تان بخواهد پول دارند. مولتی تریلیاردرهای اکراین از جناب پروشنکو تا خانم تیموشنکو در پر کردن جیب فاشیست ­ها سخت سخاوتمند تشریف دارند.  کسانی که این مولفه ­ی بدیهی را قبول ندارند از اینجا به بعد مطلب را نخوانند! در نتیجه ما در اکراین فقط با یک دولت دست راستی طرف نیستیم. دولت اکراین و رئیس جمهوری جوگیر و مبتدی و کل سیاستمداران تصمیم گیر این کشور علاوه بر عطش پیوستن به ناتو و زیر پا گذاشتن توافق­نامه ­های بین­ المللی نه فقط به شدت ضد روس و از این منظر راسیست هستند بلکه این سرزمین حاصلخیز را به پایگاهی امن برای رشد فاشیسم و نئونازیسم تبدیل کرده­ اند. رهبران سیاسی حاکم بر اکراین از شرکت در مجلس “فاتحه” فرماندهان فاشیست و گذاشتن دسته گل به یاد باندرا ابایی ندارند. غرب همه ­ی این نکات را به خوبی می­داند اما مانند اواخر دهه ­ی هفتاد که اولویت اول و آخرش در هم شکستن اتحاد جماهیر شوروی بود و برای تحقق این هدف شوم دست به هر تشبثی از جمله تسلیح و سازماندهی و تقویت مجاهدین اسلامگرای افغان و افغان ­العرب­ زد و دست در دست پاکستان و شیوخ مرتجع خلیج اقدام به گسیل آنان به افغانستان کرد، به عواقب و تبعات چنین سیاستی مطلقا نیاندیشید. اینک نیز در اکراین چنان می کند که پیش از این در افغانستان کرده بود و در یازده سپتامبر پاسخ گرفته بود. اشک تمساح رئیس جمهوری امریکا برای مهاجران اکراینی در ورشو همانقدر واقعی و انسانی است که مادلین آلبرایت در پاسخ این پرسش که “آیا کشته شدن پانصد هزار کودک به ساقط کردن صدام می ارزید؟” گفته بود: “بله!” در واقع امریکا و ناتو برای بازگشت به دوران یکه تازی از طریق درهم شکستن و تجزیه­ ی روسیه و تضعیف چین حاضرند با هر شیطانی دست مودت بدهند. این تصویر به آن سنت قدیمی که چپ ایران علی­ القاعده و به طور تاریخی ضد امپریالیسم آمریکا بوده و به جای تضاد کار – سرمایه به تضاد اصلی خلق – امپریالیسم امریکا اعتقاد داشته است کمترین ربطی ندارد. دستِ کم در مورد راقم این سطور چنین نیست. باری گفتیم یک طرف این نبرد علاوه بر دولت فاشیست اکراین، امپریالیسم امریکا و ناتو است. پیشتر گفته بودیم که پوتین و روسیه­ ی کنونی نه فقط نسبت مستقیمی با استالین و اتحاد جماهیر شوروی ندارند بلکه در تقسیم بندی های طبقاتی می توان آنان را در شمار دشمنان سوسیالیسم – حتا در خود روسیه – دانست. حال بر مبنای این پایه ­ها فرض کنیم پوتین سیاستمداری در حد چرچیل است با همان مافیای انگلستان که به عروج وی کمک کردند. در این صف بندی تمثیلی بایدن در بهترین شرایط ترومن است که البته بویی از روزولت نبرده است! در این رویارویی که دو طرف دو قطب بلوک سرمایه ­داری امپریالیستی را تشکیل می دهند، یک جبهه فاشیست ­ها (اکراین و حامیان­ اش) ایستاده­ اند و طرف دیگر بلوک سرمایه­ داری امپریالیستی متخاصم. طرف اول هیتلر و موسولینی را تداعی و نماینده ­گی می کند و طرف دوم چرچیل و روزولت را! شما با هر تحلیلی اعم از چپ یا لیبرال یا دموکرات اگر بخواهید وارد این معرکه شوید در طرف ضدفاشیست­ ها خواهید ایستاد! اگر در اوج جنگ جهانی دوم خانه­ ی شما – شما به عنوان یک شهروند دموکرات و نه کمونیست- در لندن یا بروکسل یا آمستردام بود و همزمان دو ارتشی یکی انگلیسی و دیگری آلمانی می خواستند در محل زنده ­گی تان پناه بگیرند نگفته پیداست که شما سرباز و یا افسر انگلیسی را پناه می دادید و اگر امکان­اش بود یک تیر نیز نثار افسر فاشیست می کردید. سخت دور می دانم حزب یا فردی در آن بحبوحه از طبقه ­ی کارگر انگلستان خواسته باشد که علیه بورژوازی خودی انقلاب کند و یا به ارتشی ­ها فرمان خود زنی و برگرداندن لوله­ های تفنگ علیه دولت چرچیل و یا روزولت داده باشد. معنای دیگر چنین برداشتی این نیست که چرچیل و دولت وقت انگلستان مترقی بوده ­اند. داستان بر سر یک مجموعه در شرایط مشخص تاریخی است. اکنون نیز وضع به همان منوال است. حمایت از ارتش روسیه در راستای تخریب تمام پادگان ­ها و ساختارهای اقتصادی و نظامی و سیاسی دولتی فاشیستی تا مرحله ­ی خلع سلاح کامل نظامی و نجات شهروندانی روسی – که هر آینه در معرض تهدید فاشیست­ های اکراینی هستند- یک وظیفه ­ی انسانی است که ارتش روسیه با از خود گذشته ­گی تمام بر دوش گرفته است. اگر بیرون کشیدن یهودی ­ها از چنگال فاشیسم از سوی جناب شیندلر موجه و انسانی بوده چرا نباید به ارتشی که برای کمک به برادران و خواهران و مادران و پدران روس خود در منطقه ­ی شرق اکراین وارد نبرد شده است آفرین گفت! حمایت از دولت اکراین با هر بهانه ­یی بدون ذره­ یی تردید حمایت از فاشیسم و راسیسم است. قانونی و منتخب بودن زلینسکی همانقدر موجه است که انتخاب شدن هیتلر با اکثریت آرای مردم آلمان! این “دموکراسی” متعفن را باید به سطل آشغال انداخت! چپ و جریان­ های آزادی خواه که در طول تاریخ خونبار یک صد سال گذشته بیشترین لطمه را از فاشیست­ ها و راسیست ­ها خورده اند نباید در این لحظه ­ی حساس به بهانه ­های واهی حقوقی “روسیه ­ی متجاوز” و “استبداد پوتین” و “کدام دولت شروع کننده ­ی جنگ بود” کنار فاشیسم بایستند. این امر تا حدودی در مورد لیبرال ­های سالم نیز صدق می­کند. گیرم در جغرافیای سیاسی ایران نمی توان اصلاح­ طلبان حامی زلینسکی و ناتو را لیبرال خواند!

ج. شما ضد روس هستید؟ بله می دانیم چرا!

هیستری “شوروی ستیزی” در میان راست جهانی و به تبع آن راست وطنی امری شناخته شده و معروف است. مستقل از این که مردم ایران از نظر تاریخی سخت مرهون و مدیون لطف و کمک بلشویک ­ها هستند و مستقل از اینکه جنبش ­های ترقی­خواه ایران از حزب کمونیست سلطان زاده تا فرقه ­ی دموکرات پیشه وری (تبریز) همواره از سوی اتحاد جماهیر شوروی حمایت شده ­اند و کیست نداند که نخستین اقدامات مترقی – به قول ساعدی اولین خیابان آسفالت شده در تبریز – از سوی کمونیست ­ها انجام شده است، هرچند هیچگاه در قدرت نبوده ­اند و….باز هم بندناف لیبرالیسم ایرانی – در صورتی ­که اساسا به چنین جریانی در گرایش­ های فعال سیاسی ایران قائل باشیم – با کمونیسم ستیزی بریده شده است. از سوی دیگر آخرین شاه ایران ضد کمونیست ترین رئیس حکومت در آسیا به شمار می رفت و فقط جریان مک کارتیسم را می شود با کمونیسم ستیزی شاه مقایسه کرد. گذشته از این ها کمونیسم در ایران به هر حال با اتحاد جماهیر شوروی و تشکل­ های سمپات آن تداعی شده است. همه ­ی این ها در شرایطی است که یکی از دلائل عقب مانده ­گی و ضعف شدید ساختارهای دموکراتیک در حکومت ایران تا کنون نه فقط ربطی به کمونیست­ ها و روس ­ها ندارد بلکه دقیقا بر عکس از دخالت دو کودتای انگلیسی و آمریکایی که به عروج پهلوی اول و دوم انجامیده است ناشی می­ شود. علارغم این فکت ­های تاریخی اوضاع اجتماعی در چهل سال گذشته به گونه ­یی رقم خورده است که امریکا و غرب در ذهن “مردم” و به ویژه خرده بورژوازی ایران به یک ناجی محبوب تبدیل شده اند. این امر چنان واضح است که سخنگوی طالبان در پاسخ انتقاد یک مقام وزارت خارجه ایران نسبت به آویزان شدن و سقوط جمعی از شهروندان کابل از یک هواپیمای امریکایی به منظور فرار از افغانستان و مهاجرت به امریکا گفته بود “اگر این هواپیماها در تهران بودند همه ­ی مردم این شهر سوار آن می شدند!” (نقل به مضمون) نگفته پیدا است که در حکومت ­های پروشرقی، بخش غالب اپوزیسیون اعم از “چپ” و راست، پروغربی می شوند و بر عکس. عروج جریان­ های اخوانی از درون حکومت­ های بن علی و حسنی مبارک – به ترتیب راشدالغنوشی و محمد مرسی- فکت است.

باری برخلاف یک تصور عمومی که حکومتِ ایران – اعم از دولت – را پروروس و پروچینی (به اعتبار یک قرارداد ۲۵ ساله) می داند واقعیت این است که اساس این حکومت از همان ابتدا و پیش از شکل بندی و کسب قدرت سیاسی – به استناد تعهدات قطب زاده و یزدی به امریکائی ­ها – غربی بوده است. در تمام این چهل و سه سال مستقل از پروپاگانداهای حکومتی روابط حکومت ایران با غرب در حد متعارف بوده است. همکاری با ضدانقلابیون نیکاراگوئه (کنتراگیت)، همدستی با امریکا و اروپا و پاکستان و شیوخ خلیج در راستای تقویت مجاهدین افغان و سرنگونی دولت پرو روس نجیب­ الله، مشارکت فعال در اجلاس بن به منظور عروج دولت پرو ناتوی حامد کرزای، همکاری با غرب در جنگ بالکان، همکاری با امریکا در عراق به ویژه در جریان جنگ موصل و سرانجام تمکین همه سویه به امریکا و اروپا در مسیر توافق برجام و احیای مجدد آن با وجود خروج امریکا و فراتر از این ها اجرای دستورهای صندوق بین­ المللی پول و بانک جهانی و آزاد سازی بازار و نئولیبرالیزه کردن اقتصاد کشور به مراتب فربه­تر از تصمیم­ های یک دولت مشخص بوده است. با این حال در میان افکار عمومی چنین القا شده که حکومت ایران ضدغربی و پرو روس است! شعارهای “اوباما!اوباما! یا با اونا یا با ما!”؛ “دروغ می گن امریکاست، دشمن ما همین جاست!”؛ شعار ناسیونالیستی و پرو صهیونیستیِ “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران!” و مشابه در جنبش ­های اعتراضی خیابانی بخشی از این واقعیت است. به ویژه این که بعد از عروج دولت رفسنجانی و تلاش برای ادغام اقتصاد سیاسی ایران در اقتصاد سرمایه داری امریکا و غرب و متعاقب آن استمرار همین سیاست­ ها از سوی دولت ­های خاتمی و احمدی نژاد و روحانی در کنار تبلیغات کرکننده­ ی اصلاح طلبان مبنی بر حل تمام مشکلات در صورت موفقیت این “ادغام” و تمکین تمام عیار به امریکا منجر به تفوق گفتمان پروغربی در میان “مردم” شده است.  کافی است یکبار دیگر به فایل صوتی ظریف- لیلاز گوش دهید تا درجه­ ی نفرت و هیستری روس ستیزی در میان اصلاح طلبان وطنی – اعم از حکومتی یا بیرون آن – به دست­تان بیاید! مضاف به اینکه شاکله ­ی اصلی رسانه­ ی اصلی در خارج از کشور در اختیار اصلاح طلبان ضد کمونیست و ضد روس است! جالب اینکه دولت یک­دست با کل حاکمیتِ رئیسی – که قرار بود “جمهوری دوم” را از طریق “سوزاندن برجام” به “جمهوری سوم” منتقل کند و امریکا و غرب را برای همیشه پشت سر بگذارد- اینک با شتاب به همان “جمهوری دوم” و برنامه ­های دولت روحانی برگشته و برای احیای برجام و عادی سازی روابط اقتصادی با امریکا و غرب سخت بی ­تابی می کند. نخبه ­گان حاکمیت ایران به خوبی می­ دانند بدون حل منازعه با امریکا و در مجموع سرمایه ­داری غرب و رفع یا تعلیق تحریم ­های نفتی اقتصادشان دچار فروپاشی خواهد شد. بازسازی لوازم تولید صنایع نفت و پتروشیمی ایران نیازمند بیش از پانصد میلیارد دلار پول و سرمایه­ گذاری شرکت ­های صاحب تکنولوژی از جمله توتال و بریتیش پترولیوم و شل و اگزون موبایل است. مضاف به این که فروش نفت در بازار سیاه و زیر قیمت و قفل شدن پول­ های آن در بانک ­ها حیات دولت و حاکمیت را متزلزل کرده بود. تاکید مکرر بر “تولید داخلی” و “اقتصاد مقاومتی” بدون دریافت پول فروش نفت و تولید و صدور نفت و گاز طبق مقررات اوپک شعاری است که حتا با اتخاذ سیاست ­های ریاضتی نیز به جایی نرسیده! اقتصاد ایران دلار محور است و با وجود هر درجه از پرخاش علیه امریکا صورت مساله به قوت خود باقی است. علاوه بر این ها دولت رئیسی با وجود تمام شعارهای “عدالت محور” به روش حذف اندک بقایای یارانه ­های حمایتی (ارز ترجیحی) و افزایش شدید قیمت دارو و خدمات درمانی و بهداشتی و گوشت و مرغ و تخم مرغ و نان و لبنیات و “آزاد سازی” تمام عیار بازار حمله ­ی جدیدی را به معیشت مردم کارگر و زحمتکش تدارک دیده است! سیاستی که با استقبال نهادهای برتون وودز مواجه شده! موضع اولیه­ ی دولت رئیسی از زبان وزیر خارجه ­اش درباره ­ی نبرد اکراین (صلح و مذاکره و آتش بس و وسط بازی ) که با تشر به هنگام سرگئی لاوروف مواجه شد خیلی زود نشان داد که سیاست خارجی این دولت نیز اگر امریکا محور نباشد به طور قطع اروپا محور و غرب محور است و هیچ توافق استراتژیکی با روسیه و چین در کار نیست. به ویژه اینکه روسیه تا کنون هیچ حرکتی علیه بمباران ­های پی در پی نیروهای ج اسلامی در سوریه انجام نداده است! بی شک منظور نویسنده از طرح نکات پیش ­گفته به این معنی نیست که پرو روس شدن ج الف به سود کارگران و زحمتکشان ایران خواهد بود یا برعکس! مضاف به اینکه تاریخ دوران پهلوی از همان ابتدا نشان می دهد که ضربه­ های امریکا و غرب به روند همان “دموکراسی خواهی” نیم بند لیبرالی چقدر مهلک و جبران ناپذیر بوده است! به هر حال روس ستیزی “مردم” ایران که در نبرد اکراین خود را در افکار عمومی به نفع فاشیسم و ناتو و دولت دست راستی زلینسکی نشان می دهد ناشی از سنگین ترین تهاجم رسانه­ یی علیه روسیه و شخص پوتین است. در متن همین تهاجم رسانه ­یی بود که دولت ترامپ و تحریم ­ها منجی مردم ایران جا و جار زده شد. حمایت از دولت فاشیست اکراین و حمله به سربازان روس در همین راستا صورت می گیرد و در مجموع برخاسته از یک سیاست “رژیم چنجی” است که چپ رادیکال و سوسیالیست باید خود را از آلوده ­گی ­ها و سموم آن کنار بکشد.

گذشته از همه ­ی این استدلال­ های درست و “نادرست” و کل این فکت­ ها، اصلا فرض کنیم ج اسلامی حکومتی پرو روس و پرو چین است و در نبرد اکراین نیز از فدراسیون روسیه حمایت می­کند. بسیار خوب! مگر قرار است چپ رادیکال و سوسیالیست منتظر بماند تا ج الف یک موضعی بگیرد و سپس در تقابل با آن شروع به تحلیل و تبیین ماوقع کند؟ در این صورت خواه ناخواه چپ نیز درست مانند سازمان مجاهدین و هر اپوزیسیون دست راستی رژیم چنجی پا به پای نئوکان ­های امریکایی در سوریه کنار داعش و ارتش آزاد و عربستان و قطر و اسرائیل خواهد ایستاد و در نبرد اکراین نیز کنار “گردان رهایی بخش آزوف” و سایر فاشیست ­ها و دولت زلینسکی!

بعد از تحریر!

 ۱. ” باری سخن دراز شد/ وین زخم دردناک را/ خونابه باز شد” رفیق و استاد ما احمد شاملو بیش از چهار دهه پیش در مقدمه­ یی کوتاه بر ترجمه ­ی “ترانه ­های میهن تلخ” نوشته بود:

«هیچ­کس حتا برای یک لحظه نباید گرفتار این خوش خیالی شود که با شکست آلمان هیتلری فاشیسم برای ابد به گور سپرده شده است یا با سرنگون شدن سرهنگان در یونان، سرهنگان سراسر جهان بدین نتیجه­ ی تاریخی رسیده­ اند که سر نیزه و گلوله برای حکومت کردن وسیله­ ی مناسبی نیست…»

و من مایلم اضافه کنم که با تخریب پادگان ­ها و مراکز عملیات نظامی و تاسیسات لجستیکیِ فاشیست ­های اکراین و حتا الحاق دنباس و دونتسک و لوهانسک و ماریوپول به خاک روسیه و ای بسا تشکیل یک کشور مستقل و یا جمهوری خودمختار در شرق اکراین و سرنگونی دولت پلشت زلینسکی نباید تصور کرد که خطر فاشیسم از جهان معاصر رخت بربسته است. ما­به ­ازای فاشیسم در قالب ­ها و ایدئولوژی­های متفاوت از اسلامی (داعش و مشابه آن ) و مسیحی ( گروه­ های دست راستی اکراین و فرانسه و آلمان و هلند و مجارستان و اتریش و امریکا و….) همان شق دوم “سوسیالیسم یا بربریت” است!   

۲. لطفا توجه کنید: بعد از آن مصاحبه­ ی تلویزیونی – که لینک اش را ذیل این مطلب گذاشته­ ام – به اندازه ­ی کافی القابی از قبیل “پرو روس/ اکثریتی (اکثریت اکثریتی­ ها جمهوری خواه شده­ اند و در این نبرد کنار اکراین هستند!!)/ توده ­یی/ نئوتوده­ یی/ پوتینیست/ روسوفیل/ استالینیست/ و….مشابه” حواله ­ی من شده است و تکرار این صفات زیادی خنک و خام و بیمزه و بی­مایه است. به جایی هم برنخواهد خورد! اگر حرف حسابی و نقد جدی و سیاسی دارید کمی به خود زحمت فکر کردن و پاسخ مدون بدهید. مرسی!

۱۶ فروردین ۱۴۰۱ // ۵ آوریل 

https://akhbar-rooz.com/?p=148559 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

42 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاوه
کاوه
1 سال قبل

این نفهم ماکیاولیستی که دوشمنان دشمن من بهترین دوستان من هستند قادر نخواهد بود برای پیچیدگیهای مسائل جهان امروز تحلیل دقیقی ارائه بدهد. اتهام زدن در هر صورتش قبیح و نادرست است، چه آنها که دیگران را با چوب سوسیال دموکرات میخواهند از عرصه تبادل نظرات دور کنند و چه انهائی که طرح نظرات مخالف را خیانت به طبقه کارگر میدانند. متاسفانه مقاله فوق فاقد هر گونه تحلیل دقیق شرایط است و بیشتر به یک مشاجره تا یک تحلیل سیاسی نزدیک است.

غلام
غلام
2 سال قبل

دوست عزیز
آقای قراگوزلو
شما در نوشته خود متاسفانه چند مورد را یا فراموش کرده اید به آن بپردازید و یا با چهارچوب های فکریتان در تناقض قرار داشته و تمایلی به پرداختن به آن نداشته اید.
پدیده گروه های کوچک و بزرگ فاشیستی را حکومت های سرمایه داری برای یک ترساندن مردم و خوب جلوه دادن چهره سرمایه داری حاکم لازم دارند و دوم اینکه از این گروه ها برای سرکوب زحمتکشان کشور استفاده می‌کنند.
در روسیه امروز هم علی رغم نفرت عمومی از فاشیسم به خاطر تجربه جنگ جهانی دوم تعداد زیادی از این گروه ها تشکیل شده و امروز هم وجود دارند و دولت سرمایه داری روسیه از آن ها هرگاه که نیاز داشته است در سرکوب نیروهای مخالف استفاده کرده است. اگر پوتین واقعا قصد سرکوب نیروهای فاشیستی اکرایین را داشت ابتدا باید فاشیست های روسی را سرکوب می‌کرد.
آیا شما مخالف همه فاشیست ها هستید یا فقط با فاشیست های اکرایینی مشکل دارید؟
در مطلب خود به جنگ جهانی اول و سیاست های لنین و بلشویکها اشاره کرده اید.
ادامه حکومت کارگری لنین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که رهبری خودفروخته مثل گورباچف و الکلی همیشه مستی مثل یلتسین توانستند شیرازه آن را از هم باشند و حزب کمونیست شوروی با میلیون ها عضو تماشاگر بی عمل این فروپاشی بود و طبقه کارگر شوروی در بی عملی مطلق و بی علاقه گی تمام تسلیم سرنوشت کشور خود شدند. این ها فاکت های تاریخی است که نباید چشممان را بر روی آن ها ببندیم وگرنه نظرات سیاسی ما فقط به درد چاپ شدن در اخبار روز می‌خورد و خودارضایی بیش نیست.
حتما شما بهتر از من میدانید که چین کمونیست بیشترین تعداد میلیاردرها را در کشور های جهان دارد.
برای دانستن این واقعیت لازم نیست زیاد تحقیق کنید.
بعنوان کسی که سی سال در شهر کلن آلمان راننده تاکسی بوده ام وقتی چند سال پیش برای آوردن آخرین تاکسی خود به کارخانه مرسدس در نزدیکی اشتوتگارت رفتم و دوری در سالن‌های تولید ماشین زدم در بخش تولید اس کلاسه مرسدس بیش از نود درصد سفارشات از چین بود. شفارشات همان میلیاردرها.
ما به دموکراسی به عنوان سلاحی برای دفاع از حقوق زحمتکشان و مبارزه با سرمایه داری نیازمندیم و در عین اینکه نباید ماهیت دموکراسی سرمایه داری را فراموش کنیم باید از وجود آن استفاده کنیم. در قلب سوسیالیسم واقعا موجود که مقوله ای بنام دموکراسی تابو بود و دیکتاتوری پرولتاریا حاکم بود. دیدیم که این دیکتاتوری پرولتاریا تبدیل به دیکتاتوری حزب کمونیست و به تدریج تبدیل به دیکتاتوری رهبری و بهتر است بگوییم رهبر حزب کمونیست شده و مردم و طبقه کارگر شوروی از آن آنقدر دور شدند که وقتی چند نفر کمر به سرنگونی آن بستند هیچ کسی وفادار به سیستم نمانده بود که بخواهد از آن دفاع کند.
کلام آخر اینکه ماندن در تئوری های به لحاط تاریخی شکست خورده نشانه وفاداری به طبقه کارگر و آرمان های آن نیست. باید از اشتباهات گذشته بیاموزیم و به دنبال سوسیالیزمی باشیم که از منافع زحمتکشان دفاع بکند و زحمتکشان هم در حفظ و شکوفایی آن نقش اول را بازی کنند. ما برای رسیدن به این آرمان راهی دشوار و طولانی داریم اما باکی نیست. مبارزه برای عدالت اجتماعی با شکل گیری جوامع انسانی آغاز شده است و با ما و بدون ما هم ادامه خواهد داشت.
موفق و پیروز باشید

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

تظاهرات ضد جنگ در آلمان:
https://www.akhbar-rooz.com/148986/1401/01/19/

ناظر بی طرف
ناظر بی طرف
2 سال قبل

نیک توجه ندارد که این مناظرات در شرایطی متفاوت صورت گرفته اند. اولی بعد از پیروزی مردم بر استبداد سلطنتی و دومی در آستانه جنگ جهانی سوم.
ضمن اینکه کم دانی مجری و پر حرفی او اعصاب بیننده را بر هم می ریزد، مصاحبه شونده که جای خود دارد. اما تا آنجا که با کامنت های فراوان و طولانی شما برخورد داشته ام، مشکل شما لحن و رفتار مصاحبه شونده نیست. اگر در مدح ناتو و بر ضد چین و روسیه موضع گرفته بود، شما و سایر دوستان طرفدار ناتو جشن و پایکوبی راه انداخته بودید.

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  ناظر بی طرف

وقتی پای استدلال می لنگد به اگر و مگر آویزان میشوید. اگر برای شما امضا ی محضری ارسال دارم و در این سایت چاپ کنم که ناتو از روسیه بدتر است آیا فکر میکنید که میتوانم این بهانه را از دست شما و امثال شما بگیرم ؟ فکر نکنم. ایشان میفرمایند ” اوکراین با در آمد سرانه ی بالغ بر ۴۲۰۰ تا حداکثر ۴۶۰۰ دلار فقیرترین کشور اروپا به شمار می رود” و چند پاراگراف پایین تر میفرمایند ” هدف امریکا و ناتو از حمایت اکراین و دولت دست نشانده­ اش روشن است. تضعیف قدرت سیاسی اقتصادی و نظامی روسیه، ایجاد بحران داخلی و تبدیل اکراین به افغانستان دوم و در نهایت بالکانیزاسیون روسیه!” شما که بی طرفید بفرمائید اگر روسیه وارد اوکراین نمیشد ناتو چگونه میتوانست به وسیله فقیرترین کشور اروپایی با ارتشی ضعیف تر از ایران به این هدف جامع عمل بپوشاند؟ 

نیک
نیک
2 سال قبل

برای منی که سالهاست مقالات آقای قره گوزلو را در همین سایت پیگیری کرده ام این مقاله و بدتر از آن, آن گفتگو باور کردنی نیست. شما فقط بیاد بیاورید مناظره نیروهای چپ در فردای انقلاب و زنده یاد احسان طبری که با چه متانت و وقاری, متفکرانه با مخالفین به بحث می نشست و سمبل درایت و تفکر علمی چپ در ایران بود. حال نگاه کنید به استادی که همچون محمود احمدی نژاد مصاحبه کننده را به زیر سؤال میکشد و بد تر از او به علت مصاحبه با کسی که مخالف ایشان است مصاحبه کننده را سرزنش میکند!! ایشان نه با منطق بلکه با تکان های سر و تعریف از خود و کتب و مقالات خود برای خود اعتبار میخرد. ایشان چون ناخدای کشتی فرسوده ای که ناتوان در مقابله با امواج زندگی با برخورد به صخره های واقیعت در هم شکسته و در حال غرق شدن است قادر به دیدن واقعیات و علت شکست چپ دیکتاتور-کلاسیک نیست و همچنان کشتی فرسوده و مسیر پیموده را ستایش میکند. ایشان شوروی را چون آمریکا و فرانسه و انگلیس امپریالیست میداند اما معتقد است که در کشوری امپریالیستی که الیگارگیک نیز هست و رییس جمهورش دیکتاتوری مادامالعمر چون اسد و صدام, حمله به کشور همسایه هیچ ربطی به این رییس جمهور -پوتین- ندارد, بلکه جنگ ملت روسیه است با گروهی نازی در دو ایالت کشور فقیری بنام اکراین که فاقد سلاح اتمی است و میخواهند به روسیه با دومین ارتش اتمی جهان حمله و آنرا تجزیه کنند!!! شوخی میکنند یا توهین به شعور دیگران؟ والا پوتین هم هرچقدر مایل به توجیه این کشور گشایی بوده و هست اما حاضر به ساختن چنین داستانی نبوده چرا که میدانسته که باعث مضحکه خودش خواهد شد. آیا زمانی که روسیه شبه جزیره کریمه را اشغال کرد هم نازی ها علت بودند یا نپذیرفتن وام از روسیه از طرف اکراین که مایل نبود چون گذشته زیر دین روسیه باشد؟ حمله به جورجیا نیز نازی ها علتش بودند؟ آیا حمله به کشور های همسایه و اشغال آنان خود از شیوه های نازی های آلمان نبود؟ چگونه شخصی چون پوتین حامی و پشتیبان عنصر فاسدی چون ترامپ که در نژاد پرستی و پشتیبانی از نئو نازی های امریکا در تاریخ آمریکا بی مانند است میتواند ادعای مبارزه با نازی ها را بکند؟ اگر کسانی براستی نگران بازگشت نازی ها بر سر قدرتند و جوئی عقل در سرشان مانده میباید از قدرت گرفتن ترامپ و حزب جمهوری خواه جلوگیری کنند نه چون جمهوری اسلامی که گروگان های سفارت امریکا را وسیله ای برای شکست دمکرات ها کردند و قدرت گرفتن جمهوری خواهان. بخشی از حمله پوتین به اوکراین شکست بایدن و بازگرداندن ترامپ و جمهوریخواهان است که عواقب بازگشت ناپذیری برای جهان خواهد داشت. 
 متاسفانه جمود فکری و عدم تحول فقط چسبیدن به ایدولوژی های دو قرن پیش نیست. درحالی که در بخش هنری غرب کمدین ها در خط اول پشتیبانی از حقوق مردم و نقد قدرت اند این استاد واژه دلقک را بعنوان توهین برای یک کمدین سابق بکار میبرد. منتظر باشیم تا در آینده در نقد مقامات دولتی gay شاهد بکارگیری الفاظی چاله میدانی از طرف ایشان هم باشیم. 

Rosa
Rosa
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

مشکل رسانه است که این کوتوله های داخلی را تئوریسین “چپ و کمونیست” جا می زنند؟!

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

“کشور فقیری بنام اکراین که فاقد سلاح اتمی است و میخواهند به روسیه با دومین ارتش اتمی جهان حمله و آنرا تجزیه کنند!!!”
شاید درست، ولی اوکراین بطور جدی کوشش میکرد که به ناتو بپیوندد و وظیفه ریاست جمهوری ها بر اساس قانون اساسی شان است. دولت اوکراین گرگهای ضد روسی به کمک ناتو تربیت میکرد. استدلال شما غلط است. با استدلال غلط به جنگ آقای قراگوزلو نروید، می بازید که بنظرم باخته اید.
امپریالیستها با کسی شوخی ندارند، احساس خطر کنند حمله میکند. ناتو هم بهتر از دولت روسیه نیست. همین الان دارند برای جلوگیری از ساختن سلاح اتمی در ایران برنامه ریزی نظامی میکنند. وزیر امور خارجه آمریکا دائم دارد ایران را تهدید به حمله نظامی میکند، چرا چون پایگاه نظامی اشان در خاورمیانه، اسرائیل، در خطر قرار میگیرد. آنها دولت کوبا را هم تحریم و محاصره کرده اند. کار سرمایه داران و امپریالیستها که خدمت به بشریت نیست. آنها نصف کره را با جنگ اغال کردند. یکی دو تا نیست، سیصد تاست، در ایران کودتا کردند. امپریالیست یعنی تجاوز، استثمار، قتل و جنایت و دولت اوکراین هم مثل دولت روسیه یکی از آنها، البته نوکر غربی ها.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

چند نکته دیگر
*یک نکته قابل توجه پیدایش اسرائیل است. وقتی اسرائیل بوجود آمد، میلیونها فلسطینی فراری شدند و اسرائیل شروع کرد به غصب زمینهای آنها. اینکار تا به امروز ادامه دارد. فکرکنم تمام و یا ۹۹ درصد قطعنامه ها علیه اعمال امپریالیستی اسرائیل توسط آمریکا وتو شد ه است تا به امروز. چرا چون اسرائیل پایگاه نظامی امن نگاه داشتن خاورمیانه برای سرمایه های خاورمیانه است. هیچ یک از این کشورهای غربی اینهمه هیاهیو راه نیانداختند که چرا زمینهای فلسطینی را غصب کرده اید و خانه برای خود ساخته اید و فلسطینی ها را تحقیر میکنید.
*بشما قول میدهم وقتی اوضاع محیط زیست به درجه وحشتناکی رسید، اسرائیل و آمریکا و همه قدرتهای نظامی از جمله چین و روسیه و آلمان و غیره به کشورهای ضعیف تر حمله میکنند و به آنجا کوچ میکنند و میگویند مال ماست. در آمریکای شمالی و جنوبی کردند، در فلسطین هم کردند. شخصیت ضایع و کثیف آنها اصلا تغییر نکرده است.
*خودتان را گول نزنید، واقعیات را بفهمید. بعد از سرنگونی نظام بردگی مزدی جهانی میتوانیم جمعیت جهان را انقدر کم کنیم که دیگر تولیدات به محیط زیست آسیب نرساند. الان، وجود ارتش بیکاری برای پائین نگه داشتن بهای مزد بسیار ضروری است و افزایش جمعیت بنفع سیستم است. وقتی افزایش جمعیت و تخریب محیط زیست به حد بحرانی رسید و کاخهای آنها را هم بخطر انداخت، حاکمین معتقدند که براحتی میتوانند محیط زیست را کنترل کنند. آری میتوانند، با قتل چند میلیارد و من مطمئن هستم که چنین خواهند کرد.
*کارگران کمونیست نباید نسبت به این دولتها و شخصیتها توهم پراکنی کنند. خیلی بیشرف هستند. از خواب بیدار شوید. در بیشرفی سیاستمداران سرمایه داری هزاران فاکت وجود دارد.
*جنگ اوکراین ادامه بیشرفی، هر بورژوائی همیشه یک توجیه برای اعمالش دارد که در چهارچوب سرمایه داری درست است. اما آنها بورژوا هستند، ما کارگریم. ما دست و پا از دست میدهیم.

عزت
عزت
2 سال قبل

چند روز پیش متاسفانه فقط فرصت کردم که مقاله را بخوانم، اما مجال نبود که مصاحبه را ببینم. با دیدن مصاحبه لازم دانستم بار دیگر جدیت، شرافت و نیز جسارت ایشان را در این هجوم بی امان دروغ و پرت و پلاگویی های مثلا بشردوستانه، ارج بگذارم، و نیز از ایشان برای شوخی زیبایی که با آرش جان کرد و ایشان را فرهیخته نامید، تشکر کنم. بعد از آن همه بحث جدی، این لطیفه بسیار بجا بود. روده بر شدم.

روزبه
روزبه
2 سال قبل

پدر بزرگ زلنسکی افسر ارتش سرخ اتحاد شوروی بود و در جنگ با آلمان نازی شرکت کرد و به درجه سرهنگی ارتش سرخ رسید. دو برادر پدر بزرگ و پدر پدر بزرگ او نیز در اردوگاه های فاشیست های هیتلر به قتل رسیدند. امپریالیسم روس و سرمایه داران روسیه به رهبری مافیای الیگارشی روس به کشور همسایه تهاجم آورده اند و آنجا را ویران کرده اند و همه اینها به خاطر این است که اوکراین نمی خواهد تحت سلطه مافیای سرمایه داران روسیه باشد. طبقه کارگر روسیه و اوکراین هم فعلا به سیاهی لشکر سرمایه داران تبدیل شده اند. طبقات کارگر و تمامی مردم صلح دوست جهان مخالف این تهاجم وحشیانه امپریالیسم روس هستند و این جنگ ضد مردمی باید متوقف شود و این چیزی است که زلنسکی هم آن را می خواهد. آوارگی و کشتار مردم اوکراین نتیجه تهاجم ارتش سرمایه داران روسیه می باشد و این جنگ اتحاد شوروی با آلمان نازی نیست! به صرف اینکه ناتو علاقه دارد که منطقه نفوذ خود را افزایش دهد به مافیای سرمایه داران روسیه حق تهاجم به کشورهای همسایه را نمی دهد.رفیق شاید اگر در زمان انقلاب اکتبر هم بود بدنبال یک طرف جنگ بود که آن را محکوم و دیگری را توجیه کند.تاریخ به عقب برگشته است و این یک تهاجم امپریالیستی توسط تزار نوین روسیه هست. جنگ امپریالیستی محکوم هست و طبقات کارگر دو کشور روسیه و اوکراین نیاز به آگاهی دارند که بدانند که این جنگ آنها نیست و متجاوز هدفی بغیر از منافع خود در نظر ندارد!

کاوه
کاوه
2 سال قبل
پاسخ به  روزبه

آقای روزبه
اولا اطلاع در مورد خانواده زلنسکی را از کجا اوردی؟
دوما گیریم حرف شما در مورد خانواده این دلقک صهیونیست درست این چه ربطی به تفکر سیاسی ایشان دارد.موسولینی هم یک زمان چپ دو آتشه بود.
سوما درست است که سیستم اقتصادی روسیه سرمایه داریست( که بدبختیش از سقوط شوروی آغاز شد ).اما ورود روسیه به اوکراین یک نوع دفاع از خود بود .قبل از اینکه کشورهای عضو ناتو قطعه قطعه اش کنند مدلین آلبرایت وزیر امور خارجه کلینتون چندین بار گفت که کشور روسیه خیلی بزرگ است‌ ومنظورش این بود که روسیه تکه تکه شود همین پست فطرت گفت کشتار هزاران کودک عراقی به جنگ علیه این کشور می ارزید.اکنون بجز اعضای ناتو وژاپن و کره جنوبی ۱۴۳ کشور بطور مستقیم یا غیر مستقیم از حرکت روسیه در اوکراین راضی‌اند چون سلطه دلار را زیر ضرب برده. حتی خود اعضای ناتو نمی‌توانند روسیه را محاصره کامل کنند.

روزبه
روزبه
2 سال قبل
پاسخ به  کاوه

اطلاع در مورد خانواده زلنسکی یک اطلاع عمومی هست و حتی پوتین هم منکر حقایق خانوادگی او نیست. این ادعای بی پایه که او صهیونیست هست یک دروغ هست زیرا وقتی که اسراییل به او بورس داد که برود آنجا پدر او مخالفت کرد و او نرفت. مرد حسابی هیج نمی دانی و فقط سفسطه می کنی! موسلینی هم هرگز چپ که نبود از نوع دو آتشه آن هم نبود. پدر و مادر موسلینی علاقمند به انقلابی مکزیکی بییتو داشتند که نام او را بنیتو گذاشتند. تهاجم تجاوزکارنه به بهانه دفاع یک توجیه مزخرف هست که هیجکس آن را نمی تواند قبول کند.چرا یک کمی دگم بازی را کنار نمی کذارید و واقعیت ها را نمی ببینی؟

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  روزبه

زلنسکی خودش گفته که صهیونیست است. خودش گفته که میخواهد اوکراین را مثل اسرائیل کند.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  روزبه

حمله نظامی میتواند به بهانه دفاع باشد. امپریالیستها اگر احساس خطر کنند حمله میکنند تا دفاع کنند. حمله بعضی وقتها تاکتیک دفاع است.

F Sharifi
F Sharifi
2 سال قبل
پاسخ به  روزبه

برای بعضی از راست ها ،میلیتاریست ها ، استالینیست ها و طرفداران پوتین
جنگ همان صلح است، آزادی -بردگی و جهل همان قدرت است !!

از دید گاه بسیار ی از سوسیالیست ها و کمونیست های ضد سرمایه ، هیچ چیز نمیتواند توجیه کننده جنگ و کشتار باشد !

Rosa
Rosa
2 سال قبل
پاسخ به  روزبه

این جنگ اتحاد شوروی با آلمان نازی نیست!

رزا: تا زمانی که حزب کمونیست داخل روسیه می گوید هست! رفقای اقمار، قبول نخواهند کرد! چند روز پیش در برلین حدود هزار خودرو با اهتزاز پرچم روسیه و پرچم شوروی همزمان، از تجاوز به اوکراین دفاع کردند!
برای آنارشی البته فرقی ندارد این ارتش پوتین است یا اتحاد شوروی ها! تجاوزگر را باید بیرون راند.

در مورد زیلینسکی همین که او یهودی است یعنی “اسرائیلی” و رفقا حکم مرگ او را حتی پیش از بدنیا آمدنش در دفاع از فلسطین! صادر کرده اند! اینکه جد و آبادش ضد هیتلر جنگیدند برای حزب ک. مهم نیست!
آنها از نظر تئوریک به استالین و پاکسازی یهودیان استدلال می کنند! آنها مومنانی هستند که کتابهای تئوریک و قرآنِ خود را دارند!
و در آن یهودی مساوی با صیونیست و طرفدار اسرائیل است!
اگرچه اسرائیل با پوتین بسته و هیچ کمکی به اوکرائین نکرد…

کسی را که خود را به خواب زده، نمی توان بیدار کرد!
اگر حزب علیه زیلینسکی است بدلیل یهودی بودنش است و نه بدلیلِ فاشیست بودن!
پس حتی اگر اثبات کنید فاشیست نیست هم نمی توان نظر “رفقا” را عوض کرد!
محکومیتِ او در برابر حزب از چیز دیگری نشئت گرفته که بر زبان نخواهند آورد…

F Sharifi
F Sharifi
2 سال قبل
پاسخ به  Rosa

پوتین ناسیونالیست و سرمایه دار بارها و کینه و نفرت بی پایان خود را از ولادمیر لنین اعلام کرده است !
طرفداران پوتین سرمایه دار نمیتوانند رفقای ما باشند !

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  روزبه

چند نکته:
*بنظر من حاکمیت روسیه همان حزب کمونیست روسیه است. چرا؟ چون حاکمیت روسیه بعد از سقوط حزب کمونیست روسیه تغییر نکرد. حاکمیت همان حاکمیت است با تغییر سیاست. سرمایه داری دولتی روسیه دیگر پاسخگو نبود، تصمیم گرفتند درها را باز کنند وقدرت مانور سرمایه گذاری را افزایش دهند. موفق هم بوده اند. اما ذهنیت همان است.
*بنظر من زلنسکی صهیونیست است و فاشیست است اما بقیه غیر فاشیست نیستند. ما دولت غیر فاشیست نداریم. اگر دولتی بنظر غیر فاشیست است به این علت است که در خطر سقوط نیست.
*من دیگر از واژه نئونازی در اوکراین استفاده نخواهم کرد چون آن دست راستی ها نازی نیستند. آنها مثل حزب الهی ها و دستجات آدم کشی اسرائیل با نازی ها فرقی ندارند اما نازی نیستند. بر طبق مقاله ای که اگر خواستید پیدایش خواهم کرد، آنها ضد اسلامی و ضد روسی هستند. بهتر است اسمشان را گذاشت آزیموفی. آزیموفی ها مثل حزب اللهی ها، مثل فالانژاها، مثل صهیونیستها، مثل کی کی کی ها و مثل سایر دست راستی های ناسیونالیست هستند. پس ما را گول نزنید که در اوکراین نازی وجود ندارد، دارد اما اسم دیگر و قربانی دیگر دارد.
* هم کشورهای دموکراتیک غربی فاشیست هستند (مقاله از این لحاظ درست است) هم دولتهای شرقی و روسیه.
*باید همیشه وضعیت طبقه کارگر را دید. پوتین و زلنسکی و سران کشورهای ارتجاعی مورد بحث دارند هر روز چلوکباب میخورند، ما کارگران داریم همدیگر را می کشیم. مقاله از این لحاظ هم درست است.
*در سطح مقاله نه فراتر از آن، مقاله بدی نیست. کم دارد و شاید کمبودش از همان باشد که بعضی ها در کامنت نوشتند.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

کل مقاله باید میرفت زیر مقاله آقای تابان. اشتباه کردم، ۴ نکته اول درست، دو نکته آخر در مورد مقاله آقای تابان است.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

فکر کنم خسته شده ام اشتباه میکنم. کل کامنتم باید میرفت زیر مقاله آقای تابان. اشتباه کردم، ۴اما نکته اول میتواند مربوط به این مقاله باشد ولی دو نکته آخر در مورد مقاله آقای تابان است.

آرش
آرش
2 سال قبل

سلام خدمت آقای قراگوزلو
مبارزه ضد امپریالیستی شما اگر به فقر و بدبختی مردم و کشته شدن نشون بیانجامه مهم نیست , مبارزه ضد امپریالیستی که مهم است .
مردم ایران در فقر و گرسنه گی باشند , ولی دلار به حماس و حزب اله برسه. تا بتونن در حین مبارزه” ضد امپریالیستی ” در هتل های کشورهای خلیج فارس نه ” خلیج ” حال کنند , ولی مردم حق ندارند بگن نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران .
همانطور که شما مبارزه مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی رو , اگه در راستای مبارزه ضد آمریکایی شما نباشد قبول ندارید مسلمن دفاع برحق مردم اوکراین بر علیه تهاجم یک کشور خارجی رو هم با برچسبهای نظیر ” زلنسکی دلقک ” , “فاشیست” و “پرو ناتو”
و …….قبول نخواهید داشت .
فرق کسانی که می گویند حالا در این جنگ “یک عده مو بلوند هم مردن که مردن , جنگه دیگه ” با البرایت که حاضره مردم بیگناه کشته بشن تا به اهدافش برسه چیست؟
با آرزوی سلامتی و تندرستی

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل
پاسخ به  آرش

اصولا در طی تاریخ “آلبرایت” ها همه یکی بوده اند. اینکه کدام بد باشه بستگی داره به اینکه کی و با چه بهانه ایدولوژیک بخواهد جنایت را زیر سیبیلی رد کنه.

آلبرایت آمریکایی که عراقی کشت بد بود، اما آلبرایت های چینی و روسی که میلیون ها نفر از خودشان را قتل عام کردند OK بودند. وقتی اسراییل فلسطینی میکشه بده، اما حماس که اسرای الفتح را از پشت بام به پایین پرت میکنه OK است.

احمد میرزا
احمد میرزا
2 سال قبل

استدلال و احتجاج و داوری منصفانه گوشی شنوا ندارد در میان کسانی که از جوانی تا این پیرانه سری بر مدار سفسطه و خود محوری رانده اند. هما نها که روزگاری به خصوص با چپ نمائی؛ چپ کوبی می کردند و امروز با آستان بوسی «بازار»رانت و امتیاز از آن طلب می کنند. واکنش انان در برابر این تحلیل متین ومنصفانه خشم و یاوه گویی است.انان صفت توده ای رانخست فحش سیاسی وانمود می کنند و بعد از آن مهر ومارک موهن می سازنند تا بر هر که با دروغ و یاوه هایشان همنوا نیست بکوبند. و شما افای محمد قره گوزلو هر صفت و مشخصّه یی سیاسی که داشته باشید از اعتبار تحلیل منصفا نه تان در باره جنگ اوکراین نمی کاهد. زحمت و وسواس شما در برون کشیدن حقیقت این رویداد البته تراژیک از محاصره ی دروغ دغل بوقچیان دروغ ستودنی است . آنان که به لحاظ معرفتی در این باره پرت می گویند حسابشان جداست ازآنان که در هر دوره نقش پارازیت را می پذیرند و بازی می کنند

حسین اکبری
حسین اکبری
2 سال قبل

آقای قره گزلومی نویسد ” بخش رادیکال و طرفدار طبقه­ ی کارگر این چپ البته توضیح نمی دهد، اگر صرفا به یک ابراز نظر و صدور اعلامیه و موضع گیری پاکیزه و صد البته انتزاعی و خیالی بسنده نکرده، در حالی­که در حوزه ­ی اصلی فعالیت جغرافیایی خود (ایران) از ایجاد یک سندیکا ناتوان بوده است چگونه و در متن کدام مکانیسم می خواهد با شعار آتش بس به اتحاد طبقاتی کارگران روسیه یاری رساند. واضح است منظور من این نیست که چپ ایران برود در روسیه کار سازماندهی کارگری انجام دهد. هیچ کجا هم نه روسیه! اصلا فرض کنیم کل کمونیست ­های متشکل و مستقل ایرانی، با همین پتانسیل موجود در حوزه ­ی جغرافیایی روسیه فعال بودند و هیچ مانعی نیز برای فعالیت سیاسی نداشتند – کم و بیش مانند حزب کمونیست زوگانوف- بازهم پرسش من به جای خود باقی است؟:
از شگفتی های روزگار ماست ایشان که مدعی است پؤوهشگرسوسیالیست معرفی شده است و بارها ادعا کرده است که در کنار کارگران بوده است چطور نتوانسته است تاکنون تحلیلی از شرایط مشخصی که هم تاریخ مشخصی را هم پشت خود دارد بفهمد چرا کارگران ایران در حوزه اصلی فعالیت جغرافیایی خود ( ایران) از ایجاد یک سندیکا ناتوان بوده است ! را درک کند ؟ و از آن بدتر این پرسش را می کند که چگونه و در متن کدام مکانیسم می خواهد با شعار آتش بس به اتحاد طبقاتی کارگران روسیه یاری رساند؟
بنظر میرسد ساده سازی از فعالیت کارگری و عدم توفیق کارگران چپ در ایجاد سندیکا از نظر آقای قره گزلو و کسانی که چون ایشان فکر می کنند این حق را به کارگران نمی دهد که حتی منویات طبقاتی و وظایف انترناسیونالیستی خودشان را بیان کنند چرا چون به واقعیت بدل نمیشود چون آنها ناتوان از برپاسازی تشکیلات سازمانی خود هستند ! آقای قره گزلو به اعتبارهمین درک مکانیکی از مبارزه ظبقاتی است که ماموریت دفاع از آثار باقیمانده سوسیالیستی !!!در روسیه را به پوتین و دولتش نسبت می دهد .ایشان با این گمان بسیار طبیعی است که وظایف طبقه کارگر روسیه را به عهده بورژوازی طماع که تنها خصیصه ی قابل توجه او در نظر امثال استاد برتری طلبی ملیت روس است و برپایه انحرافات فکری در حزب کمونیست روسیه کنونی از زبان زیوگانف به عنوان” دفاع از کل دنیای روس ” مطرح شده است را دفاع از طبقه کارگر روسیه تلقی کند !
آقای قره گزلو متاسفانه تمام استدلال های خود را بنا به فاکت هایی که هیچ یک با معیار طبقاتی مطابقت ندارد به خوردمخاطب می دهد . او و امثال او کثرت جنایات امریکا در همه ی جهان از جمله در خاور میانه و عراق و افغانستان دلیل بر این میداند که روسیه نیز چون دربرنامه تهاجم احتمالی امریکا و ناتو باید تجزیه میشد پس روسیه این حق را داشت که به کشور همسایه حمله نظامی کند !!نقد این که این استدلال و تحلیل چه اندازه بار طبقاتی ندارد را نمی توان در این صفحه مختصر آورد اما مسخره بودن این استدلال چنان هویداست که تصور کنیم هر کشوری حق دارد با این احتمالات خود پیش دستانه جنک را آغاز کند و انسانها را و جهان را به سهم خود نابود کند . آقای قره گوزلو در صحبت ویدئویی می گوید اینکه آغاز گر جنگ چه کشوری بوده مهم نیست اینکه در جنگ چه اتفاقاتی می افتد هم همین طور اما در همانجا و همان گفتگو برای کشته شدگان جنگ بشکن میزند و هورامی کشد. گویا برجنازه کشتگان و برپیشانی آنها داغ فاشیست و نئونازی حک بوده و ایشان هم رویت فرموده اند انسانی تا این پایه نفرت انگیز که هدر رفت جان انسانها را سزاوار بشکن و هورا میداند چگونه می تواند تحلیل آنهم با منطق سوسیالیستی داشته باشد؟
این یادداشت را البته با نقد نظرات به غایت راست روانه این مدافعین جنگ و سوسیالیستهای دروغین ادامه خواهم داد.

davar
davar
2 سال قبل

رفیق قراگوزلو ظاهرا همیشه با تاخیر فاز به رخ داد های جهان می نگرد و نتایج بی هنگامی می گیرد. زمانی که ایشان و امثالهم در تب و تاب “سوسیال امپریالیسم” و” سرمایه داری دولتی” می سوختند و این “امپریالیسم نوپا” را خطرناک تر می دانستند و امپریالیسم ریشه دار را “ببر کاغذی” خطاب می کردند، بالکانیزاسیون اول رخ داد و ۱۵ جمهوری ۷۰ ساله را به وجود آورد که در دل هریک از آن ها هنوز استعداد یک بالکان دیگر ذخیره شده است. بالکانیزاسیون دوم ترکش های همان حمله اولیه بود . امروز واقعیت امر آن است که در کشورهای لهستان، لتونی و لیتوانی هزینه نظامی سرانه هر فرد به ۴۰۰ دلار بالغ می شود، یعنی هزینه سرانه هریک از این کشورهاکه غیر از لهستان که ۳۴ میلیون جمعیت دارد، لتونی و لیتوانی مینی کشورهای حاصل بالکانیزاسیون اولند که هر یک معادل روسیه ۱۴۰ میلیون نفری هزینه سرانه نظامی دارند. و جالب آن که هزینه نظامی سرانه اوکراین چیزی حدود ۱۴۰ دلار است. در لهستان ، مجارستان و دیگر کشورهای شرق اروپا حکومت های “فاشیستی” با آرای مردم به قدرت می رسند!
دراین میان آنچه از دید رفقایی چون قراگوزلو نا دیده گرفته می شودنبرد درونی بورژوازی مختلف این کشورهاست که آخرین جرقه آن را هم اکنون در پاکستان شاهدیم. عمل پوتین تنها عملی منطقه ای نیست و با اتکای به سلاح های هسته ای میراث اتحادشوروی عملا به تجمیع هرچه بیشتر بورژوازی جهانی حول برنامه ای جامع برای سرکوب بیشتر مردم وکارگران ، برایی تیغ تبلیغاتی ماشین رسانه ای امپریالیستی و ایجاد وحشت در جهان ورای روسیه-اوکراین خوراک می رساند. درهمین اخبار روز مقاله های ارزشمندی در بیان عواقب جهانی این جنگ وجود دارد که ظاهرا متاسفانه خیلی مورد توجه قرار نمی گیرد. در واتساپ ها و تلگرام ها و اینستاگرام ها نمی چرخدچون سازی مخالف جریان مسلط دو سویه جنگ می زند. به قول یکی از این مقاله ها جنگ اوکراین – روسیه شبیه هیچ جنگ معاصری نیست. درک این مطلب ظاهرا خیلی سنگین است چرا که به قول رفیق قراگوزلو یا نگاه حقوقی مسلط است یا نگاه مدافعه ضد فاشیستی. من پیش از این هم نوشته و پرسیده ام که چرا در هیچ یک از تحلیل های مختلف این رفقا حرفی از این که چرا ناتو جذابیت دارد وجود ندارد. حرفی از این که ناتو راچگونه می توان شکست داد یا به گوشه رینگ کشاند یا منحل کردوجود ندارد. حرفی از این که بالاخره مردم دنیا یک دسته چوب آب خورده قابل انعطاف در دستان قدرتند یا خالق قدرتی که به لطایف الحیل از آن محروم نگه داشته می شوند نیست. حرفی از این که نیروی مترقی جز مرده باد و زنده باد و دلسوزی یا خشم از راه دورچه وطیفه ای دارد نیست. به طور خاص در دل تمام این تحلیل ها هیچ سخنی از عنصر دگرگون کننده واقعیت مادی جهان، یعنی پراتیک نیست.
باقی بقایتان

تورج
تورج
2 سال قبل

دست میریزاد،
گروهبان قندعلی های ناتو از این موضع گیری صادقانه و شجاعانه شما برآشفته شده اند. همین بتنهایی دلیل درست بودن تحلیل شماست.
تندرست باشید!

رضاخان
رضاخان
2 سال قبل

بنظر میاد روسیه فریب خورد و در دامچاله افتاد . جنگ سوریه با ظرافت به اوکراین منتقل شد .چیزی که روسیه از آن وحشت داشت دچارش شد . داعشیها و سلفیهایی که با پول قطر و عربستان تغذیه میشوند در صحنه جنگ اوکراین حضور دارند . در مقابل آنها روسیه امیدوار است از چریکهای چچنی برهبری رمضان قدیرف چچنی در جنگهای شهری برای تارومار کردن آنها استفاده کند کاربری بنام Free احتمالا عرب ایرانی است در کلاب هاوس اطلاعت نسبتا خوبی از این گروهها ارائه کرده است .

عزت
عزت
2 سال قبل

استاد گرامی!ا گر توانستید به علم الهدا بفهمانید که چطور با کردار و رفتارش، همسایهٔ مسلمان و براستی مؤمن و بی آزار مرا یک لامذهب دو آتشه کرده است، به بخش وسیعی از همین چپ های ما هم، می توانید بفهمانید که نه تنها آبروی چپ را برده اند بلکه به قول شما سیصد سال هم عقب رفته اند، فکر می کنید اتاق فکر ناتو نمی فهمد که اوضاع فکری چپ ما به چه روز واویلایی افتاده است و چه فسیل هایی خود را نمایندهٔ آن کرده اند؟ فسیل هایی که تاریخ را حذف می کنند و دیگران را بی عرقی بر پیشانی، به آموختن از تاریخ دعوت می کنند. برای اینها تفکیک گرد از گردو دشوارترین کار فکریست. زیرا اسیر کلیشه هستند و از تحلیل مشخص ناتوانند.در این شرایط درک درست شما و جسارت علمی تان ارزشمند و شایستهٔ سپاس است. 

سعید رضا
سعید رضا
2 سال قبل

اقای قراگوزلو گرامی،
شما تحلیل خودتان را نوشتید و من هم قصد نقد نظرات مبسوط شما را ندارم و فقط نظر خودم را با انشایی ساده و کوتاه مینویسم.

چند دهه قبل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با استدلال درخواست دولت افغانستان جهت حمایت از دولت دوست و برادر افغان به افغانستان لشکر کشید و موجی از موافقت و مخالفت را در بین مردم و نیروهای سیاسی آن دوران برانگیخت.
در آن زمان هنوز جنگ سرد، بلوک شرق و پیمان ورشو در تمامیت خود وجود داشتند و احزاب برادر هم تمام قد و با تمام توان تبلیغاتی سیاسی خود پشت آن لشکر کشی بودند و هر نظر مخالف را با کلماتی مانند مزدوران امپریالیسم، دم و دمبالچه های غرب و تربچه های پوک هجمه میکردند.
سالها گذشت، ماشین جنگی ابر قدرت شرق در برابر افغانهایی که توسط غرب ساماندهی و مسلح شده بودند در باتلاق افغانستان به گل نشست و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مجبور به قبول شکستی مفتضحانه و خروج از افغانستان گردید. این لشکر کشی و شکست در آن را میتوان حداقل یکی از دلایل فروپاشی بلوک شرق دانست.
امروزه نه اتحاد جماهیر سوسیالیستی وجود دارد، نه بلوک شرق، نه پیمان ورشو و نه احزاب برادری که به حمایت از برادر بزرگتر بر کاستی ها و کژی هایش چشم بپوشند و نه حتی درخواست دولت اوکراین برای دخالت روسیه.
اوکراین هم افغانستان عقب نگه داشته شده نیست و صدها هزار نیروی نظامی دوره دیده و هزاران داوطلب ناسیونالیست و افراطی راست دارد که بخصوص با اتکا به افکار تحریک شده جهانی، تحت تاثیر جنگ روانی مدیای غرب بسیار متحد تر و مقاوم تر از افغانستان عمل خواهند کرد. از همه مهمتر صدها کیلومتر مرز مشترک با کشورهای متحد غرب دارد که بهترین محل و مسیر برای تعلیم و ورود نیروهای داوطلب و تجهیزات مدرن اهدایی غرب میباشد.
اگر فقط همین چند مولفه را در نظر بگیریم میتوانیم سطح دانش استراتژیکی پوتین و دولتش را محک بزنیم. به نظر من دانش تحلیلی بالایی نیاز نیست تا شکست تجاوز بیخردانه پوتین و نتایج مخرب بعد از آن در سطح منطقه و جهان را درک کنیم.
در یک کلام تجاوز نظامی روسیه به اوکراین به سادگی و بر بستر احساسات ناسیونالیستی مردم اوکراین در دفاع از حق تعیین سرنوشت و سرزمینشان تبدیل به جنگی نیابتی با غرب شد. این همان موهبت آسمانی است که امروزه علنا کاپیتالیسم را به شوق آورده است.
نتایج این جنگ هم هر آنچه که باشد گنج آن نصیب بزرگ سرمایه داران و رنج آن نصیب زحمتکشان خواهد بود و در خخرین تحلیل لعن و نفرت را برای پوتین و دولتش، قتل و خانه خرابی و فقر بیشتر را برای مردم اوکراین و روسیه، رشد ملیتاریسم را در غرب و هم پیمانانش، رشد افکار راستگرایانه و ناسیونالیسم افراطی در جهان و تهاجم بیشتر راست افراطی به دست آورد های زحمتکشان و نیروهای عدالت خواه و برابری طلب را به ارمغان خواهد آورد.

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

بزرگترین لغزش فرویدی که در همان مقدمه به شکلی بارز هم مقاله و هم نویسنده اش را در همان سطوح پایین موضعگیری های روسوفیلی (به هر قیمتی) قرار میدهد عبارت “در هم شکستن اتحاد جماهیر شوروی بود و برای تحقق این هدف شوم…” است. شکست سی سال پیش اردوگاه تحت حمایت شوروی که به اهتمام خلق ها و از جمله پرولتاریای ان کشور ها صورت پذیرفت، و نه ناتو یا امپریالیسم، دلیل اصلی لحن خشم گینانه این دوستان است. مصاحبه آقای قراگوزلو با کمانگر نیز که در پایین مقاله ایشان آمده گویای حالت عصبی و پریشان ایشان در بیان مطلبی است که احتیاج به آسمان و ریسمان تئوریک مقاله فوق را ندارد. کاربرد عبارت “شکست بالکانیزاسیون ۲” در تیتر نیز جبران ناخود آگاه پذیرش شکست روسیه پوتین در این جنگ است.

درست مانند سقوط هوا پیما های مسافربر روسی که مانند گنجشک در ایران سقوط میکردند و رفقا تقصیر را به گردن تحریم های آمریکایی میانداختند، مقاله فوق حدود ۵۰ بار از امریکا نام میبرد، به اضافه ۱۸ افغانستان و ۵ بار صدام حسین!! یعنی تلاشی برای گفتن “چیزی که عوض داره گله نداره” به زبان پیش پا افتاده تئوریک!

اگر ادعای لنینیسم دارید و حب و بغض امریکا ستیزی اجازه میدهد سر سری از خیر اشغال و تجاوز توسط یک ضد لنین ارتدوکس و مرتج بگذرید، به خاطر هومانیسم مارکسیستی کشتار و اعدام شهروندان عادی را با دست های بسته از پشت فراموش نکنید. تمام سازمان ها و احزاب چپ این حمله را محکوم کرده اند و خواهان آتش بس هستند.

احسان
احسان
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

از هم پاشیده شدن سرمایه داری دولتی مارکسیستی روسیه اصلا پرولتری نبود بلکه اساسا بورژوائی و با ایدئولوژی بورژوائی بود.

نادر
نادر
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

مزاح نفرمایید. سرنگونی شوروی بدست پرولتاریا انجام شد،! این تاریخ تازه ساخته شده؟

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

منحل نشدن ناتو بحث خودش را دارد
شوروی فروپاشید بحث خودش را دارد
روسیه به کشور دیگر تجاوز کرد بحث خودش را دارد
اما تحلیل گرانی
که بر اساس جهان دو قطبی موضوع این تجاوز را تحلیل می کنند و روسیه را شوروی سابق می دانند خودش طنزی است

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

اصلا متوجه هستید این بحثها برای چیست؟ چرا وقتی متوجه بحثها نمی شوید اظهار نظر میکنید؟ کار درستی نیست.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

نه منتظر بودم تا توی نخود هر آشی بگویی موضوع بحث چیست
چرا وقتی بسمت انتقاد از روس پیش می آید مثل گندم برشته بالا و پایین می پری

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

بنظر من در چهارچوب دیدگاه کسانیکه میخواهند بر زندگی دیگران حاکم باشند، مثل برده داران، فئودالها و سرمایه دارها، نمیتوان حتی اعمال هیتلر و نازی ها را رد کرد. اگر فکر میکنید میتوانید، همینجا بحث خودتان را ارائه دهید. قبل از اینکه وقت تلف کنید، بهتر است به این حکم فکر کنید که کار مزدی در حقیقت بردگی است و این نوع بردگی فقط و فقط از طریق جنایت (نه بمعنای حقوقی) محروم کردن توده ها در بکار بردن توانائی های طبیعی کار کردن برای رفاه و آسایش خودشان بوجود آمده است. نمیتوان برای درک جامعه از این جنایت آغاز نکرد. دولت نازی ها مثل مخالفان بورژوایشان و یا سرمایه دار دولتی شان، وارد بازی آنها شدند. نظریه نازی ها فقط نظریه ای برای ادامه سلطه بر نیروی کار کارگران بود و هست، اما نه فقط سلطه بر کارگران خود، بلکه سلطه بر کارگران بورژواهای دیگر. قاعدتا چنین نظریه ای مورد قبول بورژواهای مخالف نازی ها قرار نمیگیرد. برای ما کارگران، مسئله صرفا نازیسم نیست، مسئله اصل زندگی نازیسم یعنی سلطه بر انسان کارگر است و در این ما بین آنها و رقبای بورژوایشان، تفاوتی نمی بینیم. ما جنگ بورژواها را نمیخواهیم چون ما باید صدمه ببینیم و نمی خواهیم برده و مهره آنها باشیم. اگر بورژواها خودشان همدیگر را بکشند، خوشحال هم می شویم و کلا مسئله ما نیستند. مسئله ما از بین بردن روابط استثمارگرانه و جنایتکارانه سرمایه داری است.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

در ادامه کامنت قبلی، آری، در چهارچوب دیدگاه سرمایه داران که هم تبلیغ ناسیونالیستی میکنند و هم تبلیغ امپریالیستی، که هر دو مهندسی فکری ما کارگران است، حمله روسیه به اوکراین میتواند توجیه شود. ولی ما کارگران کمونیست شده، کمونیست هستیم، نه سرمایه دار و ارباب، ما جنگ را در ارتباط با منافع خودمان بعنوان یک طبقه اجتماعی می بینیم.

نظریه رهائی (شکل فرمال ایده رهائی) نمیتواند در تناقض قرار بگیرد با واقعیات روزمره زندگی برده (برده مزدی)، بلکه باید بیان وضعیت برده و شکل گیری دیدگاه لازم برای مقاومت در مقابل اقتدار و روابط سرمایه داری باشد. در تز آقای قراگوزلو هیچ نظریه رهائی ی وجود ندارد.

در بلشویسم نظریه حاکمیت شورائی وجود دارد اما در تناقض است با حزب سازی و دولت تک حزبی سازی، در سوسیال دموکراسی نظریه آزادی عقیده وجود دارد، اما در تناقض است با پارلمان و همزیستی با دولت بورژوائی و چیزی بصورت دولت پارلمانی کارگری هم معنی ندارد. نظریه درست بیان رهائی از بردگی مزدی بصورت شرکت فعال بردگان در الغای مالکیت خصوصی و دولتی بر وسایل تولید و کوشش فعال در مدیریت مستقیم و شورائی محلهای شغلی و زندگی است. در نظریه رهائی، جائی برای بوروکراسی (دولت) وجود ندارد، در این نظریه، همه چیز بطور مستقیم توسط توده ها مدیریت می شود. اسمش را میخواهید بگذارید دموکراسی، بگذارید، ولی بنظر من، دموکراسی نیست، کمونیسم است. روابط کمونیستی روابط شورائی است. روابطی که در آن مالکیت بر وسایل تولید اجتماعی شده و اقتدار ارباب و رئیس و رهبر وجود ندارد و همه چیز شورائی بحث و کنترل می شود. این نظر رهائی کمونیستی است. با این نظریه، حمله روسیه به اوکراین، قابل توجیه برای قلمروهای سرمایه داران روسیه است، اما برای کارگران کمونیست یک بدبختی دیگر است. خودتان را جای کارگران کمونیست هوادار نظام شورائی اوکراین بگذارید، فرض کنید وجود دارند، خواهید فهمید که قربانی هستند نه پیروز.

اگر ناتو تمام جهان را هم بگیرد، برای ما فرقی نمیکند، هم روابط سرمایه داری و هم روبط اقتدارگرایانه باید الغا شوند. این اصل است. فرمال است اما در انطباق با واقعیت و مبنای حرکت ذهنی (حتی عملی) ما در شکلگیری نظریه در شرایط جدیدا پیدایش یافته و نمیتواند رد شود. اگر نظریه ای با واقعیات در انطباق باشد بدون اینکه متکی به اصل فوق باشد، اصل فوق غلط است و باید رد شود. حال اگر کسی فکر میکند که میتوان از کار دولتهای سرمایه داری دفاع کرد بدون خدشه دار شدن اصل ضرورت الغای بردگی مزدی، میتواند همینجا بیان کند ببینم که که شاید درست بگوید.

جبهه اتحاد چپ ایران
جبهه اتحاد چپ ایران
2 سال قبل

ضمن محکوم کردن حمله نظامی روسیه به اکراین؛ناتو به عنوان محصول جنگ سرد ،باید همزمان که اتحاد شوروی از هم می پاشید ،به تاریخ می پیوست.ناتوچندین دهه به سمت شرق در اروپا گسترش یافت واین بر خلاف وعده هایی داده شده به سران شوروی بود.این امر روسیه را گام به گام به یک گوشه سوق داد ودر نهایت، ناتو از طرف آمریکا آغاز گر بزرگترین مروج بحران اوکراین بود. آری به صلح وجمهوری دمکراتیک روسیه

Azzet
Azzet
2 سال قبل

بادرود خدمت استاد گرامی دکتر قراگوزلو،با کسب اجازه یک نگاهی به انقلاب یا کودتای میدان بیندازیم.در فوریه سال۲۰۱۳اعتراضات در واکنش به تصمیم رئیس جمهور یانوکوویچ بر عدم امضای توافقنامه همکاری وتجارت آزادبا اتحادیه اروپا ودر عوض ارتباط نزدیکتربا روسیه اتحادیه اقتصادی اوراسیا منجر به انقلاب یا کودتا شد.
در ۲۱ فوریه۲۰۱۴پارلمان اوکرائین با۳۲۸ رای از مجموع ۴۵۰ رئیس جمهور یانوکوویچ را بر کنار و امضای توافقنامه با اتحادیه اروپا رای داد.بقیه نمایندگان که رای موافق ندادندنمی دانم چه بلایی سرشان آمد.!!لازم به ذکر است که پوتین در ۲۳ ژوئن ۲۰۲۱ در گفتگو با پایگاه اینتر نتی دولت،امریکا را به کودتا!وسازماندهی برای سرنگونی یانوکوویچ متهم کرد(یعنی کلمه کودتا اعتبار سیاسی دارد).با توجه به اینکه فرمودیدفاشیسم ماورای دولت است(در اوکرائین)و از دو دهه پیش شکل گرفته وبخش جدایی ناپذیر از ارتش ودولت است.آیا غرض تعرض روسیه نابود کردن یا زمین گیر کردن این فاشیست بوده؟؟آیا این فاشیسم اوکرائینی برای روسیه خطرناک است یا برای غرب هم خطر دارد.این جبهه متحد فاشیستی در دنیا فقط برای روسیه خطرناک است یا برای غرب هم خطر دارد.وظیفه پوتین مبارزه با فاشیسم است؟؟پس فاشیستهای هلندو آلمان مجارستان واتریش امریکامنتظر باشند تا نوبت آنهاهم بشود.فرمودیداز اواخر دهه سی تا پنجاه میلادی دولت شوروی سابق را اقتدارگرا ودر حال گذار وسپس سرمایه داری دولتی ومتعاقباامپریالیستی میدانید.آیا روسیه نمی دانست این جنگ که از برای منافعی شروع شد،چه مضراتی برایش دارد؟؟.یا میدانست یا نمی دانست.
اگر میدانست مطمئن باشید سودجنگ برایش بیش از زیانش بود. اگر نمی دانست،همان بلایی سرش آمد که بر سر صدام در حمله به کویت آمد،با چراغ سبز!!.اوکرائین دیر زمانی است که فقیر ترین کشور اروپائی است.با سطح درآمدی که فرمودید.این مردم با جناباتی که بر زنان ودخترانش در سالهای گذشته آمده لایق یک زندگی بهتر هستند .همچنین مردم روسیه لایق بیش از این از نظر اقتصادی و فرهنگی هستند.
پایدار باشید وسرافراز.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

منهم پس از نقد دموکراسی خواهی چپ خودفروش به سرمایه داری دموکراتیک امپریالیستی غرب، فحش زیاد خورده ام، برای همین با آقای قراگوزلو همدردی میکنم. نظر ایشون در باره مقاصد امپریالیستهای غربی و بدکاره بودن حاکمین آن دولتها در اوکراین و سایر نقاط اشتباه نیست. این اولین و آخرین دشنامها نیست، دشنامها بمنظور سرکوب ما کارگران کمونیست انجام می شود و میدانیم که بخشی از مبارزه طبقاتی است. بحث کنند، بحث میکنیم، فحش دهند، تصمیم میگیرم کی با فحش جواب بدهیم، اما ترجیح میدهیم مثل خوشان لجن نباشیم، ولی این چیزها مطلق نیست.
آقای قراگوزلو در این مقاله دو تز دارد:
۱ – برخورد اومانیستی-ضد جنگی به این جنگ بدرد نمی خورد و صرفا فرمال و بی عملی است.
۲ – ” نام این واکنش هر چه باشد «جنگ پوتین و تهاجم روسیه علیه اکراین نیست.» چه رسد به «جنگ خیر و شر» و «استبداد و دموکراسی» و به تعبیر چپ رادیکال «جنگ امپریالیستی» و «جنگ میان مافیای روسیه و فاشیسم اکراین». این نبردی است برای بقا و پیشگیری از تجزیه و خونریزی بیشتر و ممانعت از فجایعی که در یوگسلاوی رفت. به ویژه آنکه روسیه به دلیل وسعت جغرافیایی و تنوع ملی و قومی و هویتی به مراتب مستعدتر از یوگسلاوی به منظور بالکانیزاسیون است.”
* نقد تز اول،
از آنجا که دولت روسیه دولتی است سرمایه داری، هزینه مالی و جانی این جنگ را طبقه کارگر می پردازد، پس این جنگ به ضرر طبقه کارگر است. این حکم هیچ ربطی به توانائی ما کارگران کمونیست در جلوگیری کردن از جنگ ندارد. منافع کارگران به عنوان برده سیستم سرمایه داری در هواداری از دولت بهتر و بدتر نیست، بلکه در الغای بردگی مزدی است. اگر بردگی مزدی را الغا نکنیم، در همین شرایط شبیه جنگ اوکراین قرار خواهیم گرفت. در ارتباط با جنگ دوم، فاشیست بودن هیتلر بهیچ عنوان ضد کارگری و ارتجاعی بودن جنگ و دولتهای طرفین را توجیح نمی کرد. اگر هیتلر بر جهان حاکم می شد، نسل بشر از بین نمی رفت، جامعه طبقاتی تغییر حاکمیت میداد و ضرورت الغای اقتدارگرائی و بردگی مزدی کماکان تغییری نمیکرد. جبهه ضد فاشیستی و غیره، توجیهات اربابان سرمایه داری بود که هیچ کوششی در جلوگیری کردن از جنگ نداشتند و خودشان یکی از علل پیدایشش بودند، چه بعنوان اربابان غربی و چه اربابان شرقی. کار ارباب این چیزهاست، وگرنه ارباب نیست. اولین جنگ ارباب با برده اش است یعنی ما کارگران، بعد از پیروزی، جنگهای دیگر از طریق مهندسی افکار طبقه ما.
* نقد تز دوم،
مارکسیستها در ارتباط با امپریالیسم تزهای متفاوتی دارند و تز لنین الزاما بهترین تز نیست. برای همین، مدتها پیش، بجای اینکه یکی از تزهای مارکسیستها و یا غیر مارکسیستها را انتخاب کنم، دیدم بهتر است خودم برای خودم نظریه امپریالیسم درست کنم، نظریه ای در ارتباط با اکتشافات تاریخی-طبیعی انسان. نظر من این است که وقتی یک جامعه (حتی یک قبیله) به جامعه دیگر حمله میکند، شرایط زیستی افراد آن جامعه را به هر دلیلی به خطرناک می اندازد، این این کار امپریالیستی است. جنگهای امروز تکامل آن گرایشات است. البته دخالت و کودتاگری هم بهمین علت، امپریالیستی است. یعنی از حد قلمروی حاکمیت ارتجاعی خود خارج شدن و در پی گسترش آن بودن. پس، با تعریف من، حمله روسیه به اوکراین، چون تعرض به محیط زیست کارگران آنجا است، امپریالیستی است. مهم این است که حداقل کارگران و زحمتکشان روسیه و چندین برابر، کارگران اوکراین آسیب می بینند.
فکر نکنید نمیدانم نظر مارکس، لوگزامبورگ، هیلفردینگ، بوخارین، لنین،باران، فرنک، والرستین، امانوئل و بقیه در باره امپریالیسم چیست. میدانم. میدانم و بنظرم اقتصاد گرائی مارکسی (اقتصاد تعیین کننده است) نه تنها دست و پا گیر است، بلکه غلط است. همین جنگ اوکراین دارد برای صدمین بار بما میگوئید اقتصادگرائی مارکسی باعث قضاوتهای گوناگون و متضاد و غلط و ضد بشری می شود. اقتصادگرائی مارکسی کار را به برخورد بوروکراتیک به مسائل انسانی می کشاند و رابطه بین وضعیت بردگی و نظریه را از بین می برد. همه چیر میشود سیاست نولیبرالی، سیاست سوسیالیستی، سیاست دولت رفاهی و غیره و اصل قضیه که هست بردگی مزدی، هیچ.
حال، ممکن است تز آقای قراگولو درست باشد و سیاست امپریالیستهای غربی از هم پاشیدن دولت روسیه و تبدیل آن به چند دولت باشد، ولی درستی این تز بیان این مطلب نیست که کنشگری کمونیستی نباید علیه تجاوز روسیه و برخوردهای مزورانه دولتهای غربی باشد. ما بحث نمیکنیم ببینیم که چقدر با استعداد هستیم، ما بحث میکنیم ببینیم که در بخورد به این جهنم و رهائی از آن چه درک درستی باید داشته باشیم.
کنشگری کارگری کمونیستی باید اول تکلیف حقیقت را روشن کند و آن را بروشنی بیان نماید، بعد بر اساس این حقیقت ببیند که چه کاری میتواند برای آزادی خود انجام دهد. اگر نمیتواند کاری انجام دهد، نمیتواند، بهتر است خود را برای وضعیت بعدی آماده کند. حقیقت این است که ما استثمار می شویم و بردگی مزدی بدبختی ماست، پس بردگی مزدی باید الغا شود. حقیقت این است که اربابان ما همیشه مسئله قلمرو دارند، حتی قبل از سرمایه داری هم داشتند، آن موقع که ما کارگر نبودیم و انواعی از رعیت و برده بودیم. حقیقت این است که این جنگها و فتوحات از طریق ناآگاهی ما امکان تحقق دارند چون فقط از طریق مهندسی فکری ما ممکن هستند. ما در این جنگها خواهر و برادر از دست میدهیم، دست و پا از دست میدهیم و می میریم. اگر ما ذهنیت ضد اقتدار و ضد ارباب سرمایه دار داشته باشیم، جنگ ما با کارگران دولتهای دیگر نیست، با اربابان همه دولتهاست. اینها اصول خشکی نیستند، اینها قابل مشاهده و درک و احساس هستند. نمیدانم صفحه اول کتاب کاپیتال مارکس از خود مارکس است و یا ناشر، هر چه باشد، بدرستی نوشته “کارگران جهان متحد شوید”، ننوشته کارگران جهان با سرمایه داران خود علیه سرمایه داران دیگر متحد شوید تا شرایط بهتری داشته باشد. هدف رهائی از بردگی است نه صرفا رفاه.
آنچه نوشتم خیلی فرمال است؟ شاید، دست و پا از دست دادن فقط فرمال نیست، استثمار شدن فقط فرمال نیست، دفاع صرفا نظری از منافع قربانیان جنگهای ارتجاعی، فرمال است، بیان واقعیات بصورت فرمال از واقعیتهای مشخص است، کدام حقیقت علمی وجود دارد که بیان فرمال نداشته باشد؟ هیچ کدام.

سیا
سیا
2 سال قبل

بهتر از این نمیشد استدلال کرد. تنها نکته ای که میتوانم پیشنهاد کنم، انتخاب زبانی است که برای مردمی قابل فهم باشد که در اثر تبلیغات پرو فاشیسم و پروناتو و ضد روس و چین شده اند.
یک سوال هم داشتم، نظر شما پیرامون نظرات اخیر سرکوزی که تشکیل نهادهای قرن ب بیست و یکمی بجای ناتو، سازمان ملل را داد چرا که ناتو و جی ۷ و … دیگر جواب نمیدهند چیست و چه چشم اندازی در اروپا را پیش روی ما می گذارد؟
با سپاس فراوان

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


42
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x