شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

دادگاه نوری: مسئله دادخواهی چند نکته سیاسی؛ چند نکته تئوریک! (۱) – امید بهرنگ

تاکنون به‌جز مواردی معدود کمتر به گرایش‌های ایدئولوژیک سیاسی حاضر درصحنه و مهم‌تر از آن محتوی امر دادخواهی پرداخته‌ شده است. این مسئله در هاله‌ای از حاشیه‌های غیرسیاسی، غیراصولی و سکتاریستی گم‌شده است. یا بهتر است گفته شود اتخاذ چنین روش‌هایی خود...

تاکنون به‌جز مواردی معدود کمتر به گرایش‌های ایدئولوژیک سیاسی حاضر درصحنه و مهم‌تر از آن محتوی امر دادخواهی پرداخته‌ شده است. این مسئله در هاله‌ای از حاشیه‌های غیرسیاسی، غیراصولی و سکتاریستی گم‌شده است. یا بهتر است گفته شود اتخاذ چنین روش‌هایی خود وسیله‌ای برای ممانعت از ورود به مباحث مهم و پایین آوردن سطح توقعات سیاسی درزمینهٔ دادخواهی است. حتی بسیاری که در گذشته مواضع پیشروتری داشته، در شرایط کنونی و در بهترین حالت، دادخواهی را به حد حکایت رنج‌ها و صرفاً افشای جنایت و هراس انداختن بر دل جنایتکاران تقلیل داده‌اند. جای بحث‌های صحیح و مثبتی که در دوره «کارزار ایران تریبونال» در سال ۲۰۱۲ به راه افتاده بود، خالی است

بخش اول * به یاد بیژن بازرگان (۱) و هزاران هزار جان‌باخته دهه شصت

حمید نوری به ابتکار و با همکاری چند تن از زندانیان سیاسی دهه شصت توسط پلیس سوئد بازداشت شد. به گفته ایرج مصداقی پس از برنامه‌ریزی اولیه و تماس با وکلا، دولت سوئد و کمی بعد دولت انگلیس در جریان این ماجرا قرار داشته‌اند. قصد این نوشته بررسی اهداف سیاسی، روش‌های حقوقی و محدودیت‌های قانونی دولت سوئد در ارتباط با این رویداد و برگزاری دادگاه نوری نیست. اما روشن است که هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد. بی‌شک دولت سوئد نیز مانند دیگر دولت‌های جهان منافع خاصی را دنبال می‌کند. (۲) این اهداف می‌تواند بر فرایند حقوقی و نتیجه این دادگاه تأثیر داشته باشد. نحوه بررسی و دادرسی این پرونده و مرزها و محدوده‌هایی که نظام قضایی سوئد در این مورد تعیین کرده، بی‌ارتباط با اهداف سیاسی و به‌طورکلی محدودیت‌های قضایی در نظام‌های بورژوایی نیست. اینکه چه کسانی به‌عنوان شاهد یا شاکی یا کارشناس به دادگاه دعوت شوند، به چه کسانی اجازه داده شود وکیل شان در دادگاه حضور یابد، اتهام وارده سیاسی باشد یا جنایی، اتهام حمید نوری نسل‌کشی یا جنایت علیه بشریت قلمداد شود یا اینکه دادگاه تحت عنوان بررسی جرائم جنگی و قتل برگزار شود، جملگی ریشه در ملاحظات سیاسی و بخشا تنگناهای حقوقی نظام قضایی دولت سوئد دارد.

علیرغم نکات فوق و اهداف سیاسی مختلفی که در کار است و مستقل از انگیزه‌های نقش‌آفرینان گوناگون، دادگاه حمید نوری به رخدادی مهم در جنبش دادخواهی مردم ایران بدل شده و جمهوری اسلامی را دچار مخمصه‌ای بزرگ کرده است. این دادگاه در عمل به جنب‌وجوش نسبتاً گسترده‌ای در میان بخش‌هایی از مردم در داخل و خارج از کشور دامن زده است. این تحرک سیاسی به‌ویژه در میان خانواده‌های اعدام‌شدگان دهه شصت و زندانیان سیاسی آن دهه آشکار و برجسته است.

بسیاری از زندانیان سیاسی که تنهایی و بی‌صدایی مطلق خویش را در سلول‌های انفرادی تجربه کرده‌اند و در دالان‌های شکنجه و مرگ گام نهاده اند، مشعل‌دار پیکار خاطره‌ها شده‌اند. آنان سکوت را شکستند و با حکایت رنج‌های خویش معنای زندان در نظام فاشیستی – دینی را بیش از هر زمان دیگری عیان کردند. به‌واسطه این تلاش‌ها درد تاریخی از سینه برون افکنده شد، بغض سنگین دوباره در پی هر شهادتی ترکید، زخم عمیق دوباره سرباز کرد، و بسیاری از وجدان‌های خفته بیدار شد و امید به دادخواهی زنده‌تر و آرزوی دست‌یابی به عدالت واقعی پررنگ‌تر شد.

 افشای جنایت و محاکمه جنایتکار در هر سطح و میزانی امر مثبت و آگاهی‌بخش است. اما دادخواهی امری فراتر از محاکمه یک جلاد یا جنایتکار دست چندم است. دادگاه نوری فرصتی است تا بر درک عمیق‌تر و همه‌جانبه‌تر از امر دادخواهی پرتو افکنده شود. مهم‌تر این‌که نباید گذاشت این امر به پروژه‌های سیاسی کلانی که در جهت رهایی واقعی مردم ایران و بشریت نیست، پیوند خورد.

تاکنون به‌جز مواردی معدود کمتر به گرایش‌های ایدئولوژیک سیاسی حاضر درصحنه و مهم‌تر از آن محتوی امر دادخواهی پرداخته‌ شده است. این مسئله در هاله‌ای از حاشیه‌های غیرسیاسی، غیراصولی و سکتاریستی گم‌شده است. یا بهتر است گفته شود اتخاذ چنین روش‌هایی خود وسیله‌ای برای ممانعت از ورود به مباحث مهم و پایین آوردن سطح توقعات سیاسی درزمینهٔ دادخواهی است. حتی بسیاری که در گذشته مواضع پیشروتری داشته، در شرایط کنونی و در بهترین حالت، دادخواهی را به حد حکایت رنج‌ها و صرفاً افشای جنایت و هراس انداختن بر دل جنایتکاران تقلیل داده‌اند. جای بحث‌های صحیح و مثبتی که در دوره «کارزار ایران تریبونال» در سال ۲۰۱۲ به راه افتاده بود، خالی است. (۳)

بحث دادخواهی نسبت به دوره کنونی و اوضاع پیش رو باید به‌روز شود و معیارهای آن ارتقا و تکامل یابند. هنوز جای درک رادیکال، انقلابی و کمونیستی از این مسئله خالی است. این درک زمانی می‌تواند قد برافرازد و توجه دیگران را به خود برانگیزاند که با روشن‌بینی و اتخاذ رویکرد علمی درگیر بحث در زمینه‌های مختلف امر دادخواهی شود و تمایزات خود را با دیگر آلترناتیوهای دادخواهی حاضر درصحنه نشان دهد. فرصت مناسبی فراهم‌شده تا درک فعالین انقلابی و کمونیست و همه مردم از موضوع دادخواهی از زاویه حقوقی و سیاسی و رابطه میان عدالت حقوقی و عدالت سیاسی و تفاوت نظام قضایی در کشورهای امپریالیستی با کشورهای تحت سلطه و همچنین نظام قضایی دینی – فاشیستی جمهوری اسلامی ارتقا یابد و بر نظام قضایی انقلابی، پیشرفته و عادلانه‌ای که باید خواهانش باشیم پرتو افکنده شود.

بی‌شک جزم گرایانی که به مخالفت سیاسی با این دادگاه پرداخته‌اند و کل ماجرا را ترفندی برای پیشبرد طرح‌های امپریالیستی در ایران می‌دانند و یا باور دارند که دولت سوئد می‌خواهد با محاکمه کشاندن یک جنایتکار کل جنایت را بپوشاند و دنبال طریقی برای معامله با جمهوری اسلامی است. نعل وارونه می‌زنند. این قبیل رویکردها و پیش‌بینی‌های زودرس، مانعی در ارتقا درک همگان از امر دادخواهی است. جزم گرایان پیشاپیش نبرد را باخته‌اند. آنان نه قادرند از این نمط امیدی برآرند و نه قادر به رویارویی با توهماتی همچون اجرای عدالت توسط دولت‌های امپریالیستی باشند. آنان اهمیت امر دادخواهی و نقش مهم و مؤثر آن در تحولات سیاسی امروز و فردای ایران را نمی‌بینند.

گرایش‌های سیاسی حاضر درصحنه

۱ – نقش «سازمان مجاهدین خلق ایران» در این دادگاه برجسته است. جنایت‌های گسترده و سازمان‌یافته‌ای که جمهوری اسلامی علیه آنان انجام داد هم ازنظر کمی و هم ازنظر کیفی جایگاه ویژه‌ای به آنان در مقام دادخواه و شاکی داده است. برای نخستین بار نظام قضایی سوئد دادگاهی در خارج از محدوده حقوقی خویش برگزار کرد تا به شهادت‌ها و شکایت اعضای این سازمان در مقرشان در کشور آلبانی گوش فرا دهند. موضع مجاهدین درزمینهٔ دادخواهی، «خونخواهی» و «انتقام‌گیری» است. معنای سیاسی پی گرفتن خط‌مشی انتقام در امر دادخواهی جز این نیست که: «تو برو کنار من جای تو بنشینم.» این امر بی‌ارتباط به تفکر فلسفی – ایدئولوژیک و سیاسی – استراتژیک رهبران این سازمان نیست. تفکر خونخواهی و انتقام جزئی لاینفک از ایدئولوژی دینی و استراتژی سیاسی این سازمان است. چراکه طبق برنامه «شورای ملی مقاومت» قرار است «جمهوری دمکراتیک اسلامی» جایگزین جمهوری اسلامی فعلی شود. شکلی از حکومت دینی جایگزین شکل قبلی گردد. به‌واقع مسئله مجاهدین پیگیری و تحقق امر دادخواهی نیست. مسئله شان صرفاً خونخواهی برای «خانواده خود» و «تبلیغ خود» است. بی‌جهت نیست که آنان تمایلی ندارند که تمامی جنایت‌هایی که جمهوری اسلامی نسبت به‌تمامی نحله‌های فکری من‌جمله کمونیست‌ها انجام داده روشن شود. مشی «خونخواهی» آنان ربطی به دادخواهی از تن ستمدیده جامعه ندارد. دادخواهی به معنای حقیقی یعنی دادخواهی برای همه افرادی که از نظام دینی – فاشیستی آسیب‌دیده‌اند و مهم‌تر از آن دادخواهی از نظامی که مدام جنایت و جنایتکار تولید می‌کند. این امر را نه می‌توان بر مبنای تفکر «انتقام» و آموزه‌های اسلامی پیش برد و نه با برنامه سیاسی که شکلی از ستم و استثمار را جایگزین شکل دیگر خواهد کرد. مجاهدین در همراهی با سیاست حاکم بر دادگاه از زاویه حقوقی (یعنی تأکید بر جرائم جنگی) سعی می‌کند کشتار چپی‌ها و دیگران را کم‌اهمیت نشان دهد. اینجاوآنجا نیز وکلایش در دادگاه خواهان غرامت می‌شوند. (به مسئله غرامت بیشتر خواهیم پرداخت) مسئله اصلی مجاهدین وصل کردن این دادگاه به پروژه سیاسی‌شان است. برنامه‌ای که ربطی به منافع پایه‌ای مردم ایران و جهان ندارد. خصیصه اصلی این پروژه سیاسی همکاری با هارترین و فاشیستی‌ترین جناح‌های امپریالیستی است. علت اصلی مخالفت‌های مجاهدین با نقش‌آفرینان دیگر بیان رقابتشان با دیگر پروژه‌های سیاسی است.

۲- گرایش دوم را می‌توان به کسانی نسبت داد که در عرصه سیاسی نگاه یا نیم‌نگاهی به «شورای گذار» دارند. بهتر است گفته شود مستقیم و غیرمستقیم در آن چارچوب قرار گرفته اند. کسانی که می‌توان آنان را «سلطنت‌طلبان خجالتی» نامید که تحت عنوان «نه به جمهوری اسلامی»  حول «پیمان نوین رضا پهلوی» تجمع کرده اند. اغلب افراد «مجمع خودشیفتگان حاشیه‌ساز» مرکب از برخی زندانیان سیاسی سابق و برخی وکلای ماجراجو و گزافه‌گو متأثر از این گرایش فکری – سیاسی هستند. این دسته از زندانیان سیاسی سابق با «زدن مهر مالکیت بر ستمی» که بر آنان و دیگران رفته می‌خواهند «مبارزه علیه این بیدادگری» را به «تصاحب» خویش درآورند و از آن «اهرم نفوذی» بسازند تا در بازار سیاست‌های بورژوایی نقش ایفا کنند. (۴) آنان خون‌های بر زمین ریخته شده را سرمایه‌ای می‌بینند که می‌توانند با فروش آن خود را به‌جایی رسانند و در بده و بستان‌های سیاسی آتی جایگاهی کسب کنند و بعضاً خودشیفتگی‌های خویش را ارضا کنند. آنان مدام با آماج قرار دادن دیگران – و به‌اصطلاح افشای مجاهدین و کمونیست‌ها و حتی دیگر رقبای خودشیفته – و برجسته کردن بیش‌ازحد مجازات یک جنایتکار توجه اذهان را از اصل موضوع دادخواهی به انحراف می‌کشانند. رویکرد «مهر مالکیت زدن بر ستم» و «تصاحب مبارزه» هیچ سنخیتی با مبارزه همه‌جانبه با جمهوری اسلامی ندارد. این روش در عمل مانع از آن می‌شود که ریشه و علت این ظلم خاص و رابطه این ظلم خاص با کلیت نظام دینی حاکم روشن شود.

از سوی دیگر برخی وکلای گزافه‌گو نیز هستند که وظیفه متصل کردن «دادگاه نوری» به پروژه سیاسی «شورای گذار» را بر عهده خود می‌بینند. درست است که در عمل روشن شد این قبیل افراد نقش سیاسی مهمی در ماجرا نداشته و ندارند اما کم نیستند کسانی که مانند آنان فکر می‌کنند. اینان افق شان از دادخواهی حداکثر مدل‌هایی است که در لیبی، عراق و یوگسلاوی به کار گرفته شده است. جالب اینجاست که سیاست دادخواهی‌شان حتی از سیاست سازشکارانه «عدالت انتقالی» که در کشوری چون آفریقای جنوبی به پیش برده شد، عقب‌مانده‌تر است. (۵)

برای مثال کاوه موسوی مدام لاف می‌زند که می‌تواند همه سران جمهوری اسلامی را در رفت و آمدهای شان به خارج از کشور بازداشت کند و طبق قانون به محاکمه کشاند. بدون اینکه روشن کند با تکیه به کدام دولت و کدام قانون؟ و چه کسانی آن را اعمال خواهند کرد؟ حداکثر اشاره‌اش به قوانین بین‌المللی است. در حقیقت امثال وی منتظرند که قدرت‌های خارجی به شکلی دخالتگری کنند و به طریقی سران رژیم را دستگیر کرده و به دست اینان بسپارند تا «عدالت» برقرار شود. تأکید مدامشان بر “قانون‌گرایی” چه در عرصه بین‌المللی و چه در عرصه داخلی اساساً منطبق بر امیال سلطنت‌طلبانی است که نمی‌خواهند نظام دولتی جمهوری اسلامی از هم بپاشد. دادخواهی برای آنان وسیله‌ای برای زد و بندهای سیاسی است. آنان به دادگاه نوری همچون کارتی نگاه می‌کنند که در بازی با آن می‌توانند امتیازات بیشتری برای آینده سیاسی خود به کف آرند. یک نمونه از برقراری چنین عدالتی، مجازات معمرالقذافی در لیبی بود. قذافی را مورد ضرب و شتم و تجاوز قراردادند و سرانجام بدون محاکمه با مأموری که توسط نیکلای سرکوزی رئیس‌جمهور وقت فرانسه اجیرشده بود، با گلوله‌ای به قتل رساندند تا اسرار معاملات پنهانی و جنایت‌های مشترک رو نشود. این نوع از به‌اصطلاح دادخواهی بیش از هر چیز نشانه فجایعی بود که برای کشور و مردم لیبی تدارک دیده شده بود.

یک وجه مشترک گرایش فوق و رسانه‌های مرتبط با آن و همه‌کسانی که فکر می‌کنند با تکیه به دولت‌های غربی می‌توان به عدالتی دست‌ یافت تبلیغ نظام قضایی غرب و ایده آلیزه کردن ارزش‌های حاکم بر آن‌هاست. این واقعیتی است که نظام قضایی دینی ایران که اساساً بر پایه قصاص و موازین شرع اسلامی استوار است کیفیتا با نظام‌های قضایی بورژوا – دمکراتیک حاکم بر غرب متفاوت است. روشن است که قوه قضائیه در ایران از هیچ‌گونه استقلالی برخوردار نیست. اما چنین ایده آلیزه کردنی نه‌تنها بر خصلت طبقاتی – جنسیتی – نژادی تمامی نظام‌های قضایی موجود در دنیای کنونی و اصول، روابط و اهداف حاکم بر آن‌ها سرپوش می‌گذارد، بلکه حق‌کشی‌های واقعاً موجود در نظام قضایی بورژوایی را در کشورهای غربی پنهان می‌کند. کافی است به شگردهای رسمی پلیس های آمریکا توجه کرد که چگونه با وعده تخفیف محکومیت، متهم را به قبول جرم وادار می‌کنند. کافی است به محکوم نشدن قریب به‌اتفاق پلیس‌هایی که مرتکب جنایت‌های خرد و کلان می‌شوند، نگاهی انداخت. کافی است به‌ حق دولت‌ها در نگه‌داشتن متهم پس از پایان دوره محکومیت (مانند جورج ابراهیم عبدالله مبارز لبنانی در فرانسه) و همچنین حق آزاد کردن مجرم برای پیشبرد معاملات کثیف در مورد بسیاری از جنایتکاران کشورهای جهان نظر کرد تا عمق دورویی و ریاکاری قوه قضاییه و رابطه‌شان با قوه مجریه در غرب را دریافت. نمونه آزادی کاظم دارابی (از مشارکت‌کنندگان در ترور رهبران کرد در آلمان) و علی وکیلی راد از قاتلان دکتر بختیار هنوز در اذهان زنده است.

۳ – گرایش سیاسی برجسته دیگر را فعالین حقوق بشری نمایندگی می‌کنند. اغلب اعضای خانواده‌های جان‌باختگان از این موضع به دادگاه نوری می‌نگرند. آنان به حق از طریق محاکمه نوری می‌خواهند هر چه بیشتر جنایت‌های صورت گرفته افشا شود و جمهوری اسلامی محکوم گردد و اسناد بیشتری برای محکومیت‌های بعدی جمهوری اسلامی در مجامع بین‌المللی فراهم شود. بسیاری از نیروهای چپ (و بسیاری از چپ‌های سابق) نیز از این منظر به این دادگاه می‌نگرند. پافشاری بر این اهداف امری عادلانه است. اما متأسفانه به دلیل فقدان پروژه سیاسی از جانب نیروهای انقلابی و کمونیست این تلاش نمی‌تواند از حد معینی فراتر رفته و ارتقا یابد. آسیب‌شناسی این فقدان امر مهم و جداگانه‌ای است. فقدان برنامه سیاسی کلان برای کسب قدرت سیاسی از سوی این نیروها – علیرغم وجود برخی ظرفیت‌های بالقوه – نقطه‌ضعف اساسی تمامی جنبش‌های توده‌ای در ایران – من‌جمله جنبش دادخواهی است.

مشکل دیدگاه حقوقی بشری این است که هدف دادخواهی را نه‌تنها محدود می‌کند بلکه به دیدگاه «همه با همی» پا می‌دهد. بی‌شک هر چه صفوف دادخواهان گسترده‌تر و فشرده‌تر شود به نفع کل مردم ایران است. اما بر پایه چه نوع اتحادی؟ دیدگاه و خط‌مشی‌ای که به اهداف سیاسی و روندهای ایدئولوژیک کلانی که درصحنه جاری است، اهمیتی ندهد و مرز تمایزات مهم سیاسی را روشن نکند قادر به ایجاد اتحاد گسترده، درست و اصولی درزمینهٔ دادخواهی نخواهد بود. خطر آن است که این تلاش‌های محقانه توسط نهادها و گرایش‌های سیاسی که در فوق به آنها اشاره شده و توسط برخی «بنگاه‌های مالی حقوق بشری» مصادره شود. به‌ویژه آنکه بسیاری از فعالین حقوق بشری صرفاً از زاویه احساس مسئولیت فردی، بیداری وجدان فردی و جمعی در جامعه به امر دادخواهی می‌نگرند و رابطه‌ای میان مبارزه برای دادخواهی و تغییر کلیت نظام حاکم برقرار نمی‌کنند. (۶) ایراد این دیدگاه که معمولا با چاشنی ضد کمونیستی نیز همراه است این است که تقریباً هیچ ارتباطی بین جنایت‌های صورت گرفته با مناسبات قدرت، حکومت دینی و نظام حاکم نمی‌بیند و عملاً صورت‌مسئله اساسی (یعنی تقدم تحقق عدالت سیاسی بر عدالت حقوقی) را در چشم‌انداز قرار نداده و قادر به توضیح این نکته نیست که چه نظامی به این جنایت دولتی پا داده و فراتر از آن چرا این جنایت باید برای حفاظت از این سیستم در دهه شصت انجام می‌شد.

سه مفهومی که باید بسط یابند!

بسیاری از گرایش‌های اصلی حاضر درصحنه هر یک به شکل و روشی از سه مفهوم اصلی دادخواهی (شکستن سکوت، کشف حقیقت و برقراری عدالت) سود می‌جویند. هرکدام با توجه به اهداف سیاسی‌شان به درست یا به نادرست از آن‌ها سود می‌جویند. ازاین‌رو باید این واژه‌ها و مفاهیم را از درک‌های ابتدایی و تحریفات آگاهانه نجات بخشید. همچنین باید با توجه به روندهای ایدئولوژیک سیاسی کلان و منفی که بر جهان حاکم است، آن‌ها را غنا بخشید و بسط داد و مانع از آن شد که این مفاهیم مهم مدام محدود و محدودتر شوند.

منظور از غنا بخشیدن طرح انتقاد بی‌مایه به دیگران نیست. انتقاد نباید این باشد که چرا دیگران به این یا آن گونه از خود ابتکار عمل به خرج داده و یا چرا امر دادخواهی را به پروژه‌های کلان سیاسی خود پیوند می‌دهند. نیروهای اجتماعی همواره در کارند و همه جریان‌های سیاسی ایدئولوژیک در میدان‌اند تا برنامه‌های خود را پیش ببرند و اوضاع را منطبق بر خواست‌ها و منافع خویش شکل دهند. این بخشی گریزناپذیر از شرایط مادی جامعه و دینامیسم حاکم بر آن است. آنچه دیدگاه کمونیستی را از دیدگاه‌های دیگر متمایز می‌کند، تکیه‌بر واقعیت‌های اساسی و تاریخی جهان کنونی (مشخصاً نظام سرمایه‌داری – امپریالیستی و ایران به‌عنوان جزئی از این نظام جهانی) است. بر پایه رویکرد علمی و خوانش صحیح از این واقعیت‌های اساسی است که مفهوم دادخواهی می‌تواند عمق و غنا یابد.

غالباً در خوانش دیگران از واقعیت دادخواهی (و ارتباطش با واقعیت‌های اساسی) دو مشکل جدی و بزرگ به چشم می‌خورد. نخست، کمتر کسی از دادخواهان به این می‌پردازد که ارتباط این جنایات نظام‌مند دولتی بی‌شماری که هرازچندگاه در گوشه و کنار جهان – به‌ویژه در ایران – اتفاق می‌افتد با نظام جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، چیست؟ و مهم‌تر آنکه چه اتصالی میان دادخواهی با آینده‌ای که خواستارش هستیم (یا باید باشیم) وجود دارد؟ کدام جامعه با کدام مختصات سیاسی – اقتصادی و اجتماعی – فرهنگی می‌تواند برای همیشه راه را بر تکرار چنین جنایت‌های نظام‌مند دولتی ببندد.

اگر موضوع دادخواهی و مفاهیم آن درست در دست گرفته نشوند یا نصفه و نیمه طرح شوند هر آن در آینده دور و نزدیک باید انتظار تکرار چنین جنایات سازمان‌یافته را داشت. زیرا نمی توان پیگیرانه و تا به آخر و بر پایه و روش صحیح و همه جانبه مبارزه برای امر دادخواهی را به پیش برد. دشواره اصلی این است که آیا این مفاهیم محدود خواهند شد یا بسط خواهند یافت؟ بر بستر این پرسش بهتر می‌توان به نقش و جایگاه واقعی دادگاه نوری پرداخت.

حکایت رنج‌ها مهم است اما کافی نیست!

در امر دادخواهی شکستن سکوت در هر سطح و شکلی (فردی یا جمعی) مهم است. تنها با حکایت رنج‌هاست که می‌توان به واقعیات تاریخی پی برد. هراندازه ابعاد کشتار دهه شصت روشن شود، امکان دست‌یابی به حقیقت بیشتر خواهد شد. بی‌شک در این زمینه مشخص حکایت رنج‌ها را پایانی نیست و نباید باشد. افشای رفتار جنایت‌کارانه رژیم با تک‌تک عزیزانی که اعدام‌شده‌اند باید ادامه یابد تا بدان حد که دیگر کسی این رنج را در شب‌های تیره‌وتار و خلوت غمگنانه خویش تحمل نکند.

اما شکستن سکوت معنای مشخص دارد. سکوت باید پیگیرانه و تا به آخر شکسته شود. نمی‌توان قسمی و بخشی باشد. شکستن کامل سکوت به معنای افشای تمامی ابعاد و وجوه جنایت های صورت گرفته است. در درجه اول افشای هویت نظام سیاسی است که مرتکب جنایت شده است. (به این امر بیشتر خواهیم پرداخت.) وجه دیگر، اعلام هویت «قربانیان» است. اینکه اعتقاداتشان چه بوده و برای چه امری مبارزه می‌کردند و چرا مورد غضب جمهوری اسلامی قرار گرفتند. بدون طرح این وجوه شکستن سکوت کامل نخواهد شد و تمامی واقعیات تاریخی روشن نخواهند شد. حکایت زندان‌های جمهوری اسلامی قبل از هر چیز و بیش از هر چیز بیان مقاومت نسلی انقلابی، در دفاع از آرمان انقلابی و تلاش برای ساختن جامعه‌ای کیفیتت متفاوت از آن جامعه‌ای بود که امثال خمینی می‌خواستند تحمیل کنند. حذف آگاهانه و سازمان‌یافته پیشروان این نسل مهم‌ترین رنجی بود که به جامعه تحمیل شد. شکستن کامل سکوت به معنای انگشت نهادن براین وجه سترگ هست. در غیر این صورت حکایت رنج‌ها بدل به آه و اشک و زاری خواهد شد. آه و اشک و زاری و خون‌دل خوردن‌ها بخشی مهم از احساسات مردم نسبت به واقعیات تلخ هستند اما با تأکید یک‌جانبه و صرف بر آن‌ها نمی‌توان همه واقعیات تاریخی را کشف کرد. شهادت‌های فردی و جمعی از رنج‌ها بسیار مهم هستند اما نمی‌توان با تکیه صرف بر آن‌ها حقایق پنهان‌شده در پشت واقعیات (فکت ها) را پی برد. وقایع مهم تاریخی را نمی‌توان از طریق حکایات فردی یا جمعی درک کرد. در پس‌زمینه هر واقعه یا رخداد تاریخی همواره قوای اجتماعی بزرگ‌تری در کارند و تجربه فردی هر شخص – یا حتی یک جمع یا قشر – همواره در چارچوب بزرگ‌تری اتفاق می‌افتد. مسئله اصلی ارائه تصویر گسترده، متنوع و پیچیده از جامعه است تا بتوان جوهره وقایع یا رخدادهای بزرگ تاریخی را کشف کرد. وقایع بزرگی که در آن نیروهای طبقاتی اجتماعی گوناگون با برنامه و دیدگاه‌های متفاوت با یکدیگر درگیر بوده‌اند. از این زاویه در ارتباط با امر دادخواهی می‌توان گفت که: «چگونگی مهم است اما چرایی مهم‌تر است!»

-ادامه دارد-

منابع و توضیحات:

*- این نوشتار بر پایه پیگیری اخبار مرتبط با دادگاه نوری، شنیدن اغلب مصاحبه‌ها و مناظره‌ها در این زمینه و همچنین برخی مباحث نظری که تاکنون صورت گرفته، نگاشته شده است. به‌طور مشخص مقاله ناظر بر ایده‌های است که تاکنون به‌طور کتبی یا شفاهی توسط ناصر مهاجر، شهرزاد مجاب، پیمان وهاب‌زاده و همایون ایوانی و همچنین محمدرضا نیکفر منتشرشده و نگارنده از آن‌ها بهره برده است.

۱ – در ارتباط با زندگی و فعالیت رفیق بیژن بازرگان به ضمیمه رجوع شود.

۲ – روشن است که دولت سوئد در ارتباط با جمهوری اسلامی  اقدامی علیه منافع سیاسی اقتصادی خود نخواهد کرد. البته دولت سوئد مانند برخی دیگر از دولت‌های اروپایی تمایل دارد که از کارت حقوق بشرعلیه برخی سیاست‌های جمهوری اسلامی استفاده کند. به یک معنا این یکی از ابزارها برای رقابت با آمریکا و حتی روسیه و چین در مورد وضعیت ایران است. قابل‌توجه است که رسانه‌های اصلی انگلیسی‌زبان – به‌ویژه در آمریکا – تاکنون خبری از دادگاه نوری منتشر نکرده‌اند.

۳ – در کنار بسیاری از مطالب آگاهی‌بخش منتشره شده درآن مقطع، رجوع شود به مقاله «کارزار ایران تریبونال و مشی دادخواهی! از دادگاه راسل تا عدالت انتقالی!» که توسط حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) که در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۲ منتشره شده است.

۴ – مفهوم «زدن مهر مالکیت بر ستم» و «تصاحب آن» وام گرفته از باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا است. او در مقاله‌های متعددی در نقد «سیاست هویتی» نتایج زیان‌بار این مفهوم را برای مبارزه علیه کلیت سیستم سرمایه‌داری توضیح داد.

۵ – «عدالت انتقالی» عمدتاً اشاره دارد به فرایندی که بعد از تغییر نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی برای بررسی جنایت‌های صورت گرفته به راه افتاده بود. هدف اصلی آن انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به گروه مخالف و عدم کاربرد خشونت بود. به‌نوعی «عدالت انتقالی» را باید وسیله‌ای برای شکل دادن به «دولت  دمکراتیک مبتنی بر حاکمیت قانون» دانست. بر پایه این سیاست «کمیسیون‌های حقیقت‌یاب» تشکیل شدند که می‌خواستند از طریق اقدامات اعتماد ساز و عقده‌گشایی قربانیان و تسکین آنان و امتیاز دادن طرفین به یکدیگر میان عاملین و آمرین جنایت‌ها و قربانیان آن آشتی به وجود آورند. یکی از اصول حاکم بر «عدالت انتقالی» انکار سرمنشأ اصلی جنایت یعنی نظام سیاسی – اقتصادی و اجتماعی – فرهنگی حاکم بود. «کمیسیون های حقیقت یاب» فقط در سطح جرائم فردی به پرونده‌ها رسیدگی می‌کردند. به‌واقع مضمون اصلی عدالت انتقالی که در آفریقای جنوبی و برخی کشورهای آمریکای لاتین پیش برده شد، چگونگی کنار آمدن فرد شکنجه‌شده، خانواده‌های آسیب‌دیده و به‌طورکلی مردم با دشمنان سابق خود بود. بدون اینکه دستگاه جهنمی که تمامی سرکوب‌ها را مرتکب شده، دچار آسیب و گزند جدی شود. عملاً عدالت انتقالی با تبدیل شدن به امری فرمال دراغلب این کشورها شکست خورد. زیرا نمی‌خواست و نمی‌توانست دست به ریشه‌ها برد. به نظر می رسد در مقطع کنونی جهان سیاست «عذرخواهی از قربانیان و پرداخت غرامت» می خواهد جایگزین «عدالت انتقالی» ‌شود.

۶ – یک نمونه از این نوع رویکردها در بحث‌های عرفان ثابتی (جامعه‌شناس) قابل‌مشاهده است. رجوع شود به مصاحبه ایشان با تلویزیون اینترنشنال در مورد دادگاه نوری.

ضمیمه: در مورد زنده‌یاد بیژن بازرگان

بیژن بازرگان از فعالین «اتحادیه کمونیست‌های ایران» بود که در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به دار آویخته شد. او نمونه‌ای از انقلابیون جوانی بود که زندگی خود را با اهداف عالی معنا بخشید. بیژن همانند بسیاری از اسرا، زندان را برای خود به آموزشگاهی بدل کرد. او باانضباطی بی‌نظیر مطالعه و بحث می‌کرد و از دیگران می‌آموخت نه برای گذشته و حال بلکه برای کشف «چه باید کرد؟» های آینده و شکل دادن به پیشاهنگ انقلاب کمونیستی و تقویت آن. بیژن با سری افراشته، ذهنی آگاه، چشمانی باز به استقبال مرگ شتافت تا حقانیت تاریخی نسلی که جهان را دگرگونه می‌خواستند اثبات کند. خمینی با صدور فرمان قتل رفقایی چون بیژن که در میدان‌های گوناگون نبرد بخصوص مقاومت در زندان آبدیده شده بودند، به‌خوبی می‌دانست که نتایج جنایتش چه خواهد بود او می‌خواست جامعه را از کسانی محروم کند که نویدبخش آینده‌ای رهایی‌بخش بودند.

برای آشنایی با زندگی و فعالیت بیژن بازرگان به‌ویژه در زندان به خاطرات تیمور گوگوشویلی در ذیل رجوع شود. همچنین به زندگی نامه او در نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م) شماره ۵۶ شهریور ۱۳۹۰ رجوع شود. این زندگی نامه باز نشر نوشتاری بود که لادن بازرگان نگاشته بود.

در خاطرات یکی از رفقا از زندان‌های جمهوری اسلامی که در نشریه حقیقت شماره ۳، مهر ۱۳۸۰ منتشرشده نیز به نقش بیژن بازرگان و جعفر بیات در مقاومت‌های درون زندان اشاراتی شده است.

در خاطره زیر از رفقایی چون بهناد گوگوشویلی و منصور قماشی نام‌برده شد. برای آشنایی با زندگی و فعالیت بهناد گوگوشویلی که درنبرد آمل در ششم بهمن‌ماه ۱۳۶۰ جان باخت به جزوه «آنانی که در زندگی مظهر جامعه نوین بودند و در مرگ بذر آن» از انتشارات اتحادیه کمونیست‌های ایران (سربداران) – بهمن ۱۳۶۸ رجوع شود. برای آشنایی با زندگی و فعالیت منصور قماشی که در فروردین ۱۳۶۶ در اوین به دار آویخته شد به صفحه جان‌باختگان سایت حزب کمونیست ایران (م ل م) رجوع شود.

*****

خاطره‌ای از بیژن بازرگان

تیمور گوگوشویلی

من با بیژن دربند یک زندان گوهردشت حدود دو سال هم بند بودم. البته او را از قبل هم می‌شناختم. ویژگی‌هایی داشت که در یاد می‌ماند. اواخر رژیم شاه خانواده وی را برای تحصیل در رشته پزشکی به انگلستان فرستاده بود. او بعد از دو سال به‌جای دکتر شدن، اتحادیه‌ای شده بود و برای مبارزه به ایران برگشت. واحدهای درسی‌اش را به دانشکده پیراپزشکی دانشگاه تهران منتقل کرد و در آنجا درس می‌خواند. بیژن متولد ۱۳۳۸ بود و دو سالی از من جوان‌تر. او بیشتر در بحث‌های جلو دانشگاه شرکت می‌کرد. هرچند به دانشکده ما – پلی‌تکنیک – هم می‌آمد ولی زیاد با من صحبت نمی‌کرد. آن زمان اتحادیه کمونیست‌های ایران مانند تمامی گروه‌های سیاسی در جلوی دانشگاه تهران سر نبش شانزده آذر روبروی انتشارات گوتنبرگ یک دکه داشت. بیژن یکی از سه رفیقی بود که دکه را اداره می‌کردند. یکی از آنان بعدها در مهر ۱۳۵۹ هنگام رفتن به جبهه جنگ توسط ارتش عراق به اسارت درآمد. یکی دیگر که نفر اصلی دکه بود در زندان با ما بود. که بیژن با او خیلی دوست بود.

آنان در آن دکه نشریه حقیقت می‌فروختند و بچه‌های دیگر نیز رفت آمدهای زیادی به آنجا داشتند. عملاً مرکزی بود برای اتحادیه. بیژن به پلی‌تکنیک هم می‌آمد و برایمان نشریه می‌آورد اما در بخش تشکیلات دانشجویی (یعنی ستاد مخفف «سازمان توده انقلابی دانشجویان و دانش آموزان») متشکل نبود.

در تابستان ۵۹ قبل از شروع جنگ ایران و عراق من باید بسته‌ای را از کارگاهی در یاخچی آباد تحویل می‌گرفتم. رفتم و در آنجا یکی دیگر از رفقا را دیدم که با بیژن در کارگاه دفتر سازی کار می‌کردند. ظاهراً بیژن مسئول آنجا بود. من آن رفیق را هم از قبل می‌شناختم. بچه تهران بود. در بیست و دوم بهمن ۵۸ مشترکا نمایشنامه‌ای را در دانشگاه علم و صنعت بازی کرده بودیم – به همراه بچه‌های ستاد که بهناد برادرم نیز با ما بود. با بیژن آنجا برای اولین بار چند کلمه حرف زدم. پیش‌ازاین حرفی بینمان ردوبدل نشده بود. باید بگویم که آن کارگاه پوششی بود برای ساختن انواع و اقسام وسایل برای جاسازی نشریات داخلی یا نسخه‌ای از نشریه حقیقت که به بخش های دیگر تشکیلات من‌جمله کردستان و دیگر مناطق  منتقل می‌شد.

بعدازآن ملاقات دیگر بیژن را ندیدم تا سال ۶۴ که درگوهردشت یک سری از بچه‌های اوین را آوردند. که بیژن هم بینشان بود. خلاصه باهم سلام‌علیک کردیم و آَشنایی دادیم و در مورد نحوه دستگیری پرسیدیم و… او آنجا نحوه لو رفتنش را گفت. رفیقی که او را سر قرار کشاند خود در دادگاه اتحادیه به اعدام محکوم شد و در سالگرد آمل در آن شهر همراه ۲۱ تن دیگر اعدام شد. بیژن نیز از این ماجرا خبر داشت. دادگاه پخش‌شده بود و همه‌چیز معلوم بود.

بعدها رفیقی که با بیژن در کارگاه همکاری می‌کرد را نیز از زندان قزل به گوهردشت و بند مقابل ما آوردند. بیژن که خیلی با وی رفیق بود سر از پا نمی‌شناخت و هر طور بود می‌خواست برود و با وی حرف بزند. حدود یک ماه یعنی تا زمانی که جریان ارتباط بند ما با بند مقابل لو رفت بیژن به‌طور روزانه با آن رفیق در تماس بود.

در زندان من با بیژن خیلی کل‌کل داشتم. سر همه مسائل سیاسی و حتی نحوه برخورد و زندگی روزمره کلاً نقطه مقابل من بود. من روابط بازی داشتم. به قول او روابط شلخته‌ای داشتم. روابطم گسترده بود و با همه صحبت می‌کردم. او برعکس بود. مثلاً با توده‌ای‌ها مثل آدم‌های جزامی رفتار می‌کرد. مانند بسیاری از رفقای زندانی دیگر که اکثریتی‌ها و توده‌ای‌ها را آن زمان تحریم می‌کردند. البته بیژن نسبت به اتحادیه نیز بسیار «تعصب» داشت. من تا حالا ندیده‌ام یک نفر روی کلمه “اتحادیه کمونیست‌ها” تا این اندازه حساسیت داشته باشد. بااینکه ازنظر سیاسی مخالف هم بودیم و نظراتش با من خیلی فرق می‌کرد و حتی به او گفته بودم که من پیش‌ازاین از اتحادیه جداشده‌ام بازهم با من دوست بود چون قبلاً اتحادیه‌ای بودم. خیلی مرا تحمل می‌کرد. البته من هم بدون ملاحظه نظراتم را می‌گفتم. فکر کنم هر کس دیگری غیر از من بود و اتحادیه‌ای نبود بیژن تحملش نمی‌کرد. او جریان آمل را قبول داشت و از آن دفاع می‌کرد. نه‌تنها آمل را قبول داشت که جریان‌های هم‌فکر اتحادیه در سطح بین‌المللی – مانند حزب کمونیست پرو را که جنگ چریکی به راه انداخته بود – را هم دنبال می‌کرد و قبول داشت. یک‌بار در مورد مجله «جهانی برای فتح» از من پرسید. گفتم من نشنیده‌ام. در مورد رفیقی به نام منصور قماشی پرسید. که البته من او را می‌شناختم. منصور قماشی در شهریور ۱۳۶۴ دستگیرشده بود در اوین خبر انتشار مجله «جهانی برای فتح» را به بقیه داده بود.

بیژن با هیجان اخبار گروه «راه درخشان» در پرو را که روزنامه‌های جمهوری اسلامی می‌نوشتند دنبال می‌کرد و دائم می‌گفت دیدی چه کرده‌اند؟ با خنده می‌گفتم این‌ها در پرو هستند مگر مال پدر تو هستند که این‌قدر خوشحال می‌شوی؟ برای مبارزات راه درخشانی‌ها خیلی هیجان‌زده بود. در مقابل به گروه توپامارو کلمبیا  توجهی نمی‌کرد اما چون راه درخشان با اتحادیه هم‌نظر بود در مورد آن هیجان زیادی داشت.

اگر بخواهم در چند کلمه در مورد او بگویم انسان بسیار نیک‌نفسی بود. زلال و پاک و خوش‌قلب. هم خودش هم‌خانواده‌اش که بعدها با آن‌ها آشنا شدم.

بسیار اهل مطالعه و بحث با دیگران بود. روزی یکی از رفقای گروه چریک‌های اقلیت که با من خیلی دوست بود بدو بدو آمد به من گفت «عمو بیا ببین بیژن بازرگان تقلب نوشته است.» دوره‌ای بود که کتاب آزاد شده بود. یکی از کتاب‌هایی که می فروختند، نگاهی به تاریخ جهان نهرو بود. بیژن نشسته بود تمام آن را خوانده بود و یادداشت بلندبالایی در صفحات ریز نوشته بود. ریز ریز عین تقلبی که دانش آموزان هنگام امتحانات می‌نوشتند.

پینگ‌پنگ بیژن هم خیلی خوب بود. دو ماه  بعد از ورودمان به گوهردشت زندانبان‌ها کار عجیبی کردند. یک میز پینگ‌پنگ و یک تشک کشتی در بند ما گذاشتند. هیچ‌وقت نپرسیدم که آیا در بندهای دیگر هم این‌طور بود یا نه. یکی از قهرمانان تیم ملی پینگ پنگ هم بند ما بود. بیژن هم مثل او بود. باهم بازی می‌کردند. من برای اولین بار می‌دیدم که کسی دارد این‌طور پینگ‌پنگ بازی می‌کند. پینگ‌پنگ چون توپ سبکی دارد باید در فضای بسته باشد. میز را در حیاط بند گذاشته بودند. این دو نفر در حیاط هرکدام با میز پنج‌متر فاصله می‌گرفتند و بازی می‌کردند. عالی بود. با راکت ابری‌های دوزاری خیلی عالی بازی می‌کردند. من دائم سربه‌سر بیژن می‌گذاشتم که این چه بازی است. بلد نیستی. به من می‌گفت بیا باهم بازی کنیم. من پانزده تا بهت آوانس می‌دهم. گفتم سر چی؟ گفت سر یک تن ماهی. آن موقع تن ماهی را از فروشگاه می‌خریدیم. من هم بازیم بد نبود اما من کجا و او کجا! یک ست بازی کردیم و پانزده تا به من آوانس داده بود. همان ست اول بیست به پانزده از من جلو زد. دیدم این‌طور نمی‌شود. قد بیژن کوتاه‌تر از من بود. وقتی می‌زد، من سعی می‌کردم توپ‌ها را بیندازم لب تور و آماتوری بازی می‌کردم. او خیلی حرفه‌ای بود و دائم کات می‌کشید. نمی‌شد اصلاً توپ‌هایش را گرفت. من سعی کردم ساده بازی کنم و توپ‌ها را این‌ور آن ور بغل تور می‌انداختم. نمی‌توانست بیاید بگیرد چون دستش نمی‌رسید. ست دوم را بردم. با امتیاز خیلی کم. ست سوم را هم با همین تاکتیک بردم. کارد می‌زدی خونش درنمی‌آمد. هی می‌گفت اگر مردی بیا یک‌دفعه دیگه بازی کنیم. می‌گفتم وقتمان را از سر راه که نیاوردیم کار و زندگی داریم بابا ولمان کن! مگر من بیکارم که بیایم با یک نوآموزی مثل تو بازی کنم! این‌ها را می‌گفتم بیشتر آتش می‌گرفت.

بیژن از بچه‌هایی بود که خیلی بروز خارجی نداشت. مثلاً اگر ده سال هم با او در زندان بودی ممکن نبود که بدون یک دلیل خاص با تو هم‌کلام شود. علت اینکه با من نزدیک بود اتحادیه‌ای بودن من بود. دلیل شروع رابطه‌اش همین بود. البته صمیمی‌ترین رفیقش در آنجا یکی از بچه‌های گروه پیکار خلق بود به نام محمدعلی پژمان که به  علی کاکو معروف بود. هر دو در شصت‌وهفت اعدام شدند. با دیگر رفقای اتحادیه‌ای هم رابطه خوبی داشت. اما ما باهم ارتباط خیلی نزدیک‌تری داشتیم. بیژن زندگی سیاسی داشت و دغدغه و مسئله اصلی زندگی‌اش سیاست بود. وجه تفکیک آدم سیاسی و غیرسیاسی کاملاً روشن است. بچه‌های سیاسی از هر چیز صحبت را شروع کنند پنج دقیقه بعد بحث سیاسی می‌شود. اگر جمعی بحث سیاسی نمی‌کرد، خیلی زود راهش را می‌کشید و می‌رفت کتابش را می‌خواند. دائم در حال مطالعه بود. روزنامه‌ها را دقیق می‌خواند. به‌ندرت می‌دیدی که چیزی برای خواندن جلویش نباشد. همه‌چیز می‌خواند. در کلامش هم مشخص بود. معلوم بود مطالعه‌اش برای الان و امروز و دیروزش نیست. برای آینده است. حافظه خیلی خوبی هم داشت. پرکار و منضبط بود. برای هر ثانیه‌اش برنامه داشت. از این زاویه خیلی بچه خاصی بود. یادش به خیر.

https://akhbar-rooz.com/?p=148687 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهیار نیکپور
مهیار نیکپور
2 سال قبل

در سوئد چنین دادگاه علنی با توجه به ساختار حکومت ونهاد قوه ی قضائیه و جایگاه دولت انتخابی ( ائتلافی) و ۸ حزب حاضر در پارلمان امکان ندارد که «دولت» کنونی یا بعدی بتواند بسادگی نتیجه ی دادگاه را بنفع احزاب یا دولت حاکم« مصادره» کند. احزاب جنجال بپا خواهند کرد ( دولت ها میایند و میروند قوه قضائیه و حکومت تقریبا ثابت ست! )

در طول چند ماه بیش از ۸۰ جلسه دادگاه حمید نوری ( عباسی) در سوئد ( و آلبانی ) برگزار شده ست که در نوع خود برای متهم جنایت بشری در ایران بی نظیر ست.
حالا نویسنده ی این مطلب خیلی « احساسی » نوشته : ” قصد این نوشته بررسی اهداف سیاسی، روش‌های حقوقی و محدودیت‌های قانونی دولت سوئد در ارتباط با این رویداد و برگزاری دادگاه نوری نیست. اما روشن است که هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد. بی‌شک دولت سوئد نیز مانند دیگر دولت‌های جهان منافع خاصی را دنبال می‌کند. (۲) ”

در پانوشت بدون سند و مدرک و مرجع دوباره همان حرفها ی« احساسی » را نکرار کرده : ” (۲) – روشن است که دولت سوئد در ارتباط با جمهوری اسلامی اقدامی علیه منافع سیاسی اقتصادی خود نخواهد کرد. البته دولت سوئد مانند برخی دیگر از دولت‌های اروپایی تمایل دارد که از کارت حقوق بشرعلیه برخی سیاست‌های جمهوری اسلامی استفاده کند. به یک معنا این یکی از ابزارها برای رقابت با آمریکا و حتی روسیه و چین در مورد وضعیت ایران است. قابل‌توجه است که رسانه‌های اصلی انگلیسی‌زبان – به‌ویژه در آمریکا – تاکنون خبری از دادگاه نوری منتشر نکرده‌اند. ”

نگارنده کاری ندارد که «پیش گوئی » ها و «غیب گوئی» های نویسنده چگونه در آینده رقم بخورد. ولی این برخورد غیر منطقی ست.

مرتضی
مرتضی
2 سال قبل

من در انگلستان با زنده یاد بیژن بازرگان از هواداران کنفدراسیون (احیا ) بودیم . البته با آقای غضنفر بازرگان در دبیرستان خوارزمی که از دبیران شناخته شده فیزیک بودند آشنا بودم . بیژن هنگام نوشتن شعار و اطلاع رسانی از ساعت و محل برگزاری تظاهرات در متروی لندن که قرار بود به مناسبت کشتار ۱۷ شهریور برگزار شود دستگیر شد و منهم طی همان تظاهرات دستگیر شدم ۴۸ ساعت در بازداشت بودیم که اعتصاب غذا کردیم .مدتی کوتاه بعد از بازگشت به ایران در تابستان ۵۸ همدیگر را ملاقات کردیم. چند نوبت هم صبح بسیار زود با بیژن در پیچ شمیران سوار سرویس های کارگری کارخانجات اطراف تهران شده و به پخش اعلامیه در میان آنان نموده و بعد از مدت کوتاهی پیاده میشدیم . بعدا به خاطر بعضی از مواضع راست اتحادیه کمونیستها (که جایش برای بررسی اینجا نیست) از آنها کناره گرفتم. چند سالی را در زندان گذراندم. در زندان جلسات محاکمه اعضای اتحادیه توسط مرتجعین گیلانی و لاجوردی را شاهد بودم . وقتی به  خارج از کشور آمدم از جان باختن بیژن خبردار شدم . البته محمد پویید؛ خلیفه مردانی ؛ کامران منصور (یا منصور کامران- در عراق توسط رژیم آدمکشان ترور شد) و کامران صمیمی بهبهانی هم که از فعالین اتحادیه در لندن بودند سربدار شدند. آنان بهترین موقعیتها را در اروپا و امریکا رها کردند و بعد از بازگشت به ایران در راه آزادی و سوسیالیسم جان باختند یاد و خاطره همه آنان گرامی باد. نه میبخشیم نه فراموش میکنیم   

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x