شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

درباره‌ی اخلاقیات نقد سیاسی و اتهامات علیه ژیلبر اشکار – سعید رهنما

جنگ روسیه دراوکراین، جدال‌های نظری-سیاسی متعددی را در رسانه‌های اجتماعی و سایت‌های فارسی به دنبال داشته است. از جمله، مقاله‌ ی "چپِ «دموکراسی ­خواه»؛ ضدیّت با جنگ یا حضور در سنگرِ ناتو؟" که ضمناً ژیلبر اَشکار نظریه‌پرداز برجسته ی چپ و از متخصصینِ سرشناس ...
سعید رهنما

جنگ روسیه در اوکراین، جدال‌های نظری – سیاسی متعددی را در رسانه‌های اجتماعی و سایت‌های فارسی به دنبال داشته است. از جمله، مقاله‌ای[۱] که ضمناً ژیلبر اَشکار نظریه‌پرداز برجسته چپ و از متخصصینِ سرشناس مسائل خاورمیانه را هدف اتهاماتی چند قرار داده است. من در این نوشته به مواضعِ دیرآشنای جریان خاصی از چپ ایران که دهه‌هاست تکرار شده و می‌شود نمی‌پردازم. تکیه‌ی من بر اخلاقیات یا فقدان روش اخلاقی در نقد سیاسی است، که ازقضا همین جریانات یکی از مهم‌ترین رواج‌دهند‌گان آن بوده و با تکیه بر حملات شخصی و ترور شخصیت و متهم کردن مخالفان به جاسوسی برای دشمن، با مخالفانِ خود برخورد کرده‌اند. فراموش نمی‌کنم که در دوران پس از انقلابِ بهمن نیز، دوستِ عزیز دیگری، زنده‌یاد منوچهر شفیعی (هلیل‌رودی) با اتهام جاسوسِی امریکا هدف این جریان فکری و سیاسی قرار گرفت و نوشتند که امپریالیست‌ها در دوران سلطه‌ی امپریالیسمِ انگلستان، دکتر اپریم را وارد جنبش کردند و حال در دوران سلطه‌ی امریکا، دکتر هلیل‌رودی را. (نقل به معنی)

هدف این مختصر نه‌فقط نشان دادن نادرستی اتهامات خصمانه به ژیلبر اَشکار و دفاع از او به عنوان یک دوست و همکار، و یا تأیید یا ردِ مواضع سیاسی او است، بلکه هدف اعتراضی است دوباره به تداوم این روش برخورد بی‌مسئولانه و نازل در میان اهل سیاست، از لیبرال و ناسیونالیست و مذهبی گرفته تا جنبش چپ ایران.

کلیدی‌ترین اتهامی که به نقل از روزنامه مورنینگ استار ارگان حزب کمونیست بریتانیا مطرح شده، این است که ژیلبر اَشکار «در سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ چهار روز در مورد ‘بنیادگرایی اسلامی’ و سایر موضوعات[!] به وزارت دفاع بریتانیا آموزش داده بود.» علاوه بر او، دانشکده‌اش «مدرسه‌ی عالی مطالعات شرقی و افریقاییِ» دانشگاه لندن (سوواس) را – که یکی از مترقی‌ترین نهادهای آکادمیکِ بریتانیاست — نیز افشا کرده که «تا [از] سال ۲۰۱۶ حداقل چهارصد هزار پوند بابت ‘مشاوره‌ی فرهنگی’ از ارتش دریافت کرده»، و اشاره کرد که بخشی از این پروژه توسط ژیلبر اشکار، روشنفکرِ چپ دموکراسی‌خواه انجام گرفته است.

اول، لازم به یادآوری است که دانشگاه‌های غرب هزینه‌های خود را عمدتاً از طریق شهریه‌ی دانشجویان، نیز کمک‌های مالی (گرانت) پژوهشی و بورس‌های تحصیلی از مؤسسات دولتی و خصوصی، و کمک افراد ثروتمند تأمین می‌کنند. در این میان نهاد‌های نظامی یا شرکت‌های بزرگ سرمایه‌داری نیز گرانت‌هائی ارائه می‌دهند که استادان و پژوهشگران هم‌فکر آن‌ها از آن‌ها استفاده می‌کنند. هیچ استادی با گرایش چپ نه به دنبال این نوع گرانت‌هاست و اگر هم می‌بود واضح است که به خاطر مواضع سیاسی‌اش به او چنین گرانتی نمی‌دادند و نمی‌دهند. اما استادان چپ در کنفرانس‌های مختلف که پژوهشگران و استادان راست‌گرا هم در آن حضور دارند شرکت می‌کنند، و در پاره‌ای از این کنفرانس‌ها به آن‌ها که دعوت شده‌اند یک «پاداشِ افتخاری» محدود هم می‌دهند. گاهی نیز، هرچند به‌ندرت، استادان چپ برای سخنرانی یا ارائه‌ی دوره‌های کوتاه آموزشی در موردی خاصی به کنفرانس‌هایی دعوت می‌شوند. خودِ من یک بار در زمان حمله‌ی امریکا به عراق از سوی یکی از دانشکده‌های وزارت دفاع کانادا برای یک سخنرانی در مورد خاورمیانه دعوت شدم. (پولی در کار نبود!) این دعوت برای من تعجب‌آور بود، چرا که من همان زمان مقاله‌ها و یادداشت‌های زیادی در روزنامه‌های کانادایی بر علیه مداخله‌ی امریکا در افغانستان و شرکت کانادا در آن، و حمله‌ی امریکا و متحدانش به عراق می‌نوشتم و در مصاحبه‌های تلویزیونی هم حاضر می‌شدم و برعلیه امریکا و دولتِ آن زمانِ کانادا حرف می‌زدم. بدون کوچک‌ترین تردیدی دعوت به سخنرانی برای افسرانِ کانادا را پذیرفتم، چرا که آن را فرصت مناسبی می‌دیدم که حرف‌هایی را مطرح کنم که سخنرانان معمولِ چنین کنفرانس‌هایی طرح نمی‌کنند. همان‌طور هم که انتظار می‌رفت، بسیاری از افسران از مواضع من و فاکت‌هایی که بر علیه امریکا، کانادا و اسراییل ارائه می‌کردم، سخت ناراضی بودند، اما نشستند و گوش دادند. (تعجب نخواهم کرد اگر این دوستان بگویند که پس خود تو هم جاسوس امریکا و کانادا هستی! – اگر چنین باشد، قاعدتاً من باید جاسوسِ دوجانبه یا حتی سه‌جانبه باشم چون چندبار هم دعوت آکادمی علوم روسیه و اکادمی علوم و مدرسه‌ی عالی مارکسیسمِ چین را برای شرکت در کنفرانس‌هایشان پذیرفته و در آن‌ها شرکت کرده‌ام!)

دوم آن که در مورد پروژه‌ی آموزشی سوواس و گزارش مورنینگ استار، خود ژیلبر اشکار در نامه‌ی اعتراضی[۲] به این نشریه، توضیح داده که وزارت دفاع بریتانیا یک پروژه‌ی آموزشی برای آشنایی سربازان و کادر‌های پایین ارتش با تاریخ، سیاست و اقتصاد چندین منطقه‌ی جهان از جمله خاورمیانه و افریقای شمالی را به مناقصه می‌گذارد و دانشگاه‌های مختلف بریتانیا در آن شرکت می‌کنند و چون رقم پیشنهادیِ سوواس از همه پایین‌تر بوده، برنده‌ می‌شود. ده‌ها فرد دانشگاهی و کارمند از دانشکده‌ی سوواس، از جمله اَشکار با شرکت در پروژه‌ی سه ساله موافقت می‌کنند، و در این سه سال، اَشکار چند سخنرانی ارائه می‌دهد. مورنینگ استار پس از دریافت نامه‌ی اَشکار مقاله‌ی اصلاحیه‌ای را در این‌باره منتشر می‌کند.[۳] این که چرا برخی این مطلب را پیراهن عثمان کرده، و از میان ده‌ها استاد و کارکنانی که در این پروژه شرکت می‌کنند، تنها نام ژیلبر اَشکار را برجسته می‌کنند، روشن نیست. شاید هم بی‌ارتباط با مواضع اشکار در قبال بنیادگرایی و مخالفتش با حضور نظامی روسیه در سوریه نباشد.

حیرت‌آور و خجالت‌آورتر این است که عده‌ای در ایران با اشاره به این فعالیت آموزشی، در نوشته‌ها و کامنت‌های خود به ترور شخصیت ژیلبر اشکار با اتهام جاسوسی و یا وابستگی او به پیمان دفاعی ناتو دست بزنند. آنها قادر به تأمل در این نکته نیستند که اگر اَشکار جاسوس امپریالیسم است، چگونه مقاله‌های او مرتب در معتبر‌ترین نشریاتِ چپ در جهان منتشر می‌شود، و میهمانِ مهم‌ترین کنفرانس‌هایی است که آکادمی‌‌ها و جریانات چپ در کشورهای مختلف جهان برگزار می‌کنند؟ (دو سال اخیر کرونا به کنار) آیا جریانات خاصی در چپ ایرانی چیزی از او می‌دانند که چپ‌های غرب نمی‌دانند؟!

مثال دیگرِ نوشته‌ی مورد بحث، استناد به مقاله‌ای از جیمز پتراس در نشریه‌ی مانتلی ریویو است، درباره‌ی کمک مالی سازمان سیا از طریق نهاد‌های مختلف به مجله‌هایی که مارکسیسم، کمونیسم و سیاست‌های انقلابی را نقد می‌کنند. عجب کشفی! این امر آن‌قدر واضح‌ است که کسی نمی‌تواند در مورد آن تردید داشته باشد. اما ذکر این مطلب در مقاله‌ی مورد بحث قصد دیگری را پی‌گیری می‌کند، و آن رواج این تفکر است که تمام کسانی که با خطِ سیاسی ما مخالف‌اند، ممکن است حقوق‌بگیر سازمان سیا باشند. این را هم باید توجه داشت که در میان نظریه‌پردازان چپ در غرب، طبیعتاً دیدگاه‌ها متفاوت‌اند. همین آقای جیمز پتراس و شعبه‌ی ام-آر-زین وابسته به نشریه‌ی معتبر مانتلی ریویو، در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸، مقاله‌هایی مفصل در تأیید نتیجه‌ی انتخابات و محکوم کردن زنان و دانشجویان و کارگرانی که به خیابان ریختند، نوشتند. در همان زمان من مطلبی به زبان انگلیسی تحت عنوان «تراژدی گفتمان چپ درباره‌ی ایران»[۴] در رد موضع‌های پتراس، ام.آر زین، و نیز عزمی بشاره و اسلاوی ژیژِک نوشتم. جالب است مواضع امثال پتراس را با برخوردهای روشنگرانه‌ی ژیلبر اَشکار با بنیادگرایی اسلامی، عرصه‌ای که او قطعاً از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان است، و برخلاف بسیاری از همان آغاز بدون کوچک‌ترین توهمی به انتقاد و افشای نیات و پی‌آمدهای آن دست زد، مقایسه کنیم.

جای تاسف است که این‌گونه برخوردهای غیراخلاقی در فرهنگ سیاسی ما در میان بسیاری از بینش‌های نظری از چپ تا لیبرال و مذهبی و ناسیونالیست افراطی ادامه دارد، و به‌جای نقد نظریه‌ها به حمله‌های شخصی متوسل می‌شویم. اگر مخالفی حرف حساب داشته باشد، می‌تواند نظر مخالف را حتی بی‌رحمانه رد کند و نادرستیِ آن را با استدلال منطقی و متکی به دلایل موجه، نشان دهد. اما زمانی که قادر به نقدِ نظرِ مخالف نیستیم، آن‌گاه به حمله‌ی شخصی به نویسنده آن نظر متوسل می‌شویم. این فقر فرهنگی بزرگی است و متاسفانه فقر فرهنگی از فقرِ اقتصادی جان‌سخت‌تر است، و جامعه‌ی ما را فقیر و فقیرتر کرده و می‌کند.


[۱] https://www.akhbar-rooz.com/148094/1401/01/12/

چپِ «دموکراسی ­خواه»؛ ضدیّت با جنگ یا حضور در سنگرِ ناتو؟ – شبگیر حسنی

[۲] https://newpol.org/on-gutter-journalism-and-purported-anti-imperialism/

[۳] https://morningstaronline.co.uk/articleb/chomsky-told-me-teach-troops-soas-professor-hits-back

[۴]https://internationalviewpoint.org/IMG/pdf/the-tragedy-of-the-left-s-discourse-on-iran_a1694.pdf

[۴] https://shahrvand.com/archives/3849

https://akhbar-rooz.com/?p=148738 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سعید رهنما
سعید رهنما
2 سال قبل

با تشکر از توجه کامنت گذارانی که به نکات مهم و درستی اشاره کرده اند. بعضی ازدوستان اما به یک عبارت در نوشته کوتاه من، که نیت من «..تائید یا ردِ مواضع سیاسی او [اَشکار]» نیست، توجه نکرده اند. قصد نوشته انتقاد از حملات شخصی بجای نقد نظرات بوده. از قضا از نظر مواضع سیاسی در این عرصه من با نظرات ژیلبر اشکار اختلاف دارم. کلا من با اکثر نظراتی که در این جنگ وحشتناک یک طرف را محکوم می کنند مخالفم. در بسیاری از این نظر ها یک طرف نماینده ی خوبی و طرف دیگر نماینده پلیدی قلمداد می شود، و بر این باور هستم که هر دو طرفِ قضیه به شکل ها و درجات مختلف نماینده پلیدی هستند. ضمن محکوم کردن بی قید و شرطِ حمله روسیه به اوکراین و جنایت های شخص پوتین و دار دسته نظامِ دزد سالارش، آغاز گر اصلی این جنگ را امپریالیسم امریکا و سازمان ناتوی در حال مرگ که حال جان تازه ای گرفته، می دانم . هم اکنون هم امریکا و ناتو از طریق کمک تسلیحاتی و مالی ، اطلاعاتی و رسانه ای جنگ نیابتی را ادامه می دهند. در مقاله دیگری که در دست نوشتن است این مطالب را بیشتر شکافته ام.  

نکته دومی را که یکی از دوستان، آقا یا خانم م. حسین اشاره کرده اند که فرهنگ حمله شخصی تنها مربوط به یک جریان خاص در چپ ایران نیست، کاملا درست می دانم، و همانطور که در مطلب خود اشاره می کنم تمام جریانات سیاسی «اعم از لیبرال، مذهبی، ناسیونالیست و چپ ایرانی»   این رویه را داشته اند و متاسفانه ادامه می دهند، و از جمله به «یکی از مهم ترین رواج دهندگان» این رویه اشاره می کنم. مشکل مربوط به فرهنگ سیاسی حاکم بر نقد و گفتگو به طور کلی است. باز هم ممنون از توجه.

م. حسین
م. حسین
2 سال قبل

استاد رهنمای گرامی! مواضع دفاع از روسیه در جنگ اوکراین مواضع «دیرآشنای جریان خاصی از چپ ایران که دهه‌هاست تکرار شده و می‌شود» نیست. هم شما و هم آقای پرویز در این مورد اشتباه می کنید. اگر به سایت رسمی آن «جریان دیر آشنا» رجوع کنید، می بینید که حمله ی نظامی روسیه به اوکراین را به صراحت محکوم می کند. آقای پرویز صداقت (شخص) مقاله ای می نویسد و خط دفاع همه جانبه از روسیه را وسیله ای می کند تا به عمد و از روی غرض آن «جریان دیرآشنا» را بکوید و در آن نوشته ی بلند هیچ اشاره ای به این تفاوت دیدگاه ها نمی کند و همه را یکی می گیرد. به همین دلیل، نوشته اش متاسفانه پُر از همان بی اخلاقی هایی است که شما را اینبار و اینجا می آزارد. آقای شبگیر حسنی (شخص) نقدی به نوشته ی ایشان می نویسد و ضمن نظریه پردازی در مورد روسیه (این نظریه پردازی برخلاف ادعا، لنینی نیست واساسا اشتباه است) همان نوع ریشه یابی تاریخی را نسبت به «جریان» های دیگری می کند که حدس می زند گرانیگاه نظرات آقای پرویز صداقت است. نمی توان با شما موافق نبود که باید خود نظر را نقد کرد و به این حاشیه پردازی ها حتی اگر درست هم باشد نپرداخت. در این کار، اگر مستندات نادرستی در نقد دیگری بکار ببریم و تهمت هایی به افراد یا جریانات سیاسی بزنیم، حتما کار غلط و بی اخلاقی است.
شما بهتر از من می فهمید که بخش بزرگی از استدراک ما از سیاست مبتنی بر اخلاق است. قطعا این ها را دهه ها درس داده اید. خطاهای سیاسی در میدان سیاست در بسیاری از موارد ناشی از بی توجهی به اصول اخلاقی است و یا بی دقتی است و بی اخلاقی درک می شود. این ها گاه عمدی است و گاه سهوی. اما نوشته ی شما هم درست مثل آقای پرویز صداقت و آقای شبگیر حسنی خالی از بی توجهی مورد نظر شما به اصول اخلاقی نیست.
بدنام سازی شیوه ای نیست که توسط «جریان خاصی از چپ ایران» ساخته شده باشد و یا بکارگرفته شده باشد. این یک شیوه ی بسیار قدیمی است که ردش به اسطوره ها می رسد و در تمام تاریخ شناخته شده ی بشری از طرف بسیاری افراد و جریانات سیاسی اجتماعی و دینی بکار گرفته شده است. مخالفان آن «جریان خاص از چپ ایران» هم کمتر از خود آن جریان از این شیوه ی نادرست استفاده نکرده اند. برای مثال، آقای پرویز صداقت در یکی از جلسات زومی اخیرشان به اعلامیه ی «سراپا تهمت» حزب توده ی ایران علیه انشعاب خلیل ملکی اشاره می کند و آن حزب را بعنوان بنیانگذار این نوع اتهام زنی ها معرفی می کند، اما به مواضع اعلام شده ی خلیل ملکی و همراهانش که حاوی چند برابر همان اتهام زنی ها علیه آن حزب است هیچ اشاره ای نمی کند. آیا این بی اخلاقی نیست. خود شما در همین نوشته تان عینا همان را، البته در لفافه، تکرار می کنید و هیچ متوجه نیستید که خطایی عام را به «جریانی خاص» استناد می دهید و این بی اخلاقی است. این نوع بی اخلاقی ها قطعا بی اخلاقی اند در این شکی نیست، اما متاسفانه آنقدر رایج اند که ما فقط مال دیگرانی که با آن ها رقیب یا اساسا مخالفیم می بینیم. چرا؟ آیا دلیل آن نیست که این مشکل ریشه ی عمیق تری دارد. در مورد آموزش سربازان ناتو چه آمریکایی و چه انگلیسی و غیره هم باید اضافه کنم که در هر صوت اشتباه است، چرا که تقویت دشمن است. نیروهای سیاسی چپ ارزنده ی ما نباید انجام دهند. اگر بدهند و از آن دفاع کنند و ترویج کنند خطاست. رقیبان و مخالفان ممکن است خطاهای موردی سهوی ما را به غلط و یا غرض طور دیگری درک می کنند و براحتی دچار بی اخلاقی در قضاوت هایشان شوند. مقایسه ای که با شرکت در کنفرانس های علمی در روسیه و چین کردید هم دقت لازم را ندارد. باید دید حاضر هستید به سربازان روسی هم پس از تجاوز به اوکراین مثل مورد آمریکایی ها آموزش دهید؟ فکر نمی کنم پاسخ‌تان مثبت باشد. من دیگر وارد «بدنام سازی» های سازمانیافته علیه کمونیست ها و چپ ها توسط مراجع مربوطه چه در جمهوری اسلامی و چه جهان نمی شوم که پیش شما قطعا درس پس دادن است.
همه ی این ها دلیل نمی شود که تذکر شما در مورد رعایت اصول اخلاقی در نقدها را به گوش جان نگیریم و قدر ندانیم. موفق باشید.

فرهاد س.
فرهاد س.
2 سال قبل

آقای رهنما سلام، واقعا در تعجبم، انتظار شما این است که مردم بهوپاس دوستی شما با این آقا ازوخدمات وی به امپریالیسم چشم پوشی کنند؟

عزت
عزت
2 سال قبل

آقای رهنما
‌شما حتما باید بهتر از من بدانید که مقامات، مدارک، جوایز، مدال و نشان و مجالس و شراکت در کنفرانس های مهم، هیچکدام نمی توانند سپری برای مواضع درست یا نادرست اشخاص باشند، درست برعکس، اینگونه مراتب، تعهد، مسئولیت و کلام سنجیده و وجدان هشیارتری را از آنها می طلبد. نباید انتظار داشت چون فلانی در فلان اجلاس مهم دعوت شده است، پس عقاید او ایمن و وجدان او نیز در برابر هر فسادی واکسیناسیون شده است. این دیگر از بدیهیات است که تمامی مقامات و امتیازاتی که اشخاص به دست می آورند، فقط امکانات شخصی همان افراد را توسعه می دهد تا بهتر در جهت گرایش های آشکار و پنهان درونی شان قدم بردارند. اما آنچه که می گویند و می کنند، چیز دیگریست جدا از تمام آن زرق و برق ها، که می تواند خوب، خطا و یا خیانت باشد.به این لحاظ شما می توانستید از عقیدهٔ دوست محترمتان آقای شکار دفاع کنید، نه از مقامات او. که متاسفانه در این مقاله جز وصف جمال رسانه ایی ایشان، کلمه ایی از کمالات ایشان نگفته اید. تاسف بارتر اینکه، پشت نقد مه آلود ترور شخصیت،خود تپانچه را از زیر جلیقه در شقیقهٔ مخالفین شلیک می کنید. انتظار این تفنگ بازی از شما نمی رود، بهتر بود که پنجهٔ استدلال پیش می آوردید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

مطمئنن توهین و ترور شخصیت سیاستی مزورانه در ارتباط با عقاید اشخاص است.
کلیاتی در باره نظرات آقای آشکار، بنظر من.
نظر آقای آشکار مستقیما این نیست که هوادار فرستادن کمک نظامی به اوکراین باشد، اما نتیجه تحلیل او از مسئله است. او میگوید:
“سرنوشت تهاجم روسیه به اوکراین، گرایش سایر کشورها به تجاوز را رقم خواهد زد. اگر این تهاجم به نوبه‌ی خود شکست بخورد، تأثیر آن بر همه‌ی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای به‌غایت بازدارنده خواهد بود. اگر موفق شود، یعنی اگر روسیه موفق شود اوکراین را زیر چکمه‌های روسیه «رام» کند، تأثیر آن فروریزی وضعیت جهانی به سمت قانون بی‌مهار جنگل خواهد بود و به خود امپریالیسم آمریکا و متحدانش برای از سرگیری مواضع تهاجمی‌شان جسارت می‌بخشد.”
پس قاعدتا باید کاری کرد که روسیه در اوکراین شکست بخورد.
بعد میگوید:
“تا امروز، مقاومت قهرمانانه‌ی مردم اوکراین طیف کلی تحسین‌کنندگان مرتجع ولادیمیر پوتین، از راست فرا-افراطی جهانی و افراطی تا حامیان شبه‌چپ امپریالیسم روسیه را به‌هم ریخته است. پیروزی پوتین در اوکراین این طیف سیاست ارتجاعی را به‌شدت تقویت می کند.”
مردم یعنی چه؟ دولت و مردم؟ روسی و یا اوکراینی؟ دولت که مدتها بود روس هراسی میکرد و کلی تندرو علیه جدائی طلبان پرورش داد! پس در حقیقت دارد میگوید که باید به دولت اوکراین علیه روس کمک کرد که مهمترینش کمک نظامی است.
واضح است که:
۱ – او نقش آمریکا-ناتو در تسلیح دولت اوکراین در گذشته را در نظر نمیگیرد و جنگ ارتش اوکراین علیه روسیه را مردمی ارزیابی میکند. با اینکار او کاملا در کمپ ناتو قرار میگیرد، همینطور در کمپ دفاع از میهن همان سوسیال دموکراتهای اوایل قرن بیستم. او توجه نمیکند که ارتش و امنیت آمریکا و ناتو دائم در حال آموزش ارتش اوکراین بوده اند و اورکاین را برای جنگ با روسیه و حمله به آن دو ایالت شرقی آماده میکردند.
۲ – اگر مسئله “مردم” است نه طبقه کارگر، روسی های اوکراین هم که اکثرا در شرق اوکراین قرار دارند مردم هستند. حال او باید سیاستهای دولت اوکراین را در روس هراسی محکوم کند که نمیکند، لااقل در بیانیه ضد جنگ اش نمیکند. نه تنها محکوم نمیکند بلکه عملا از دولت اوکراین تحت نام “مردم” دفاع میکند. میدانیم “مردم” در اوکراین با روسیه نمی جنگند، ارتش اوکراین-ناتو دارد می جنگد.
۳ – معلوم نیست که پیروزی روسیه در اوکراین به آمریکا جسارت حمله بدهد، میتوان گفت ممکن است عاملی بازدارنده باشد چون جهان کاملا دو قطبی می شود و جنگها همگی میشود نیابتی. جنگ فعلی هم بین روسیه و ناتو نیابتی است. جنگ سوریه هم نیابتی بود و هنوز هم هست.
موضع درست و انقلابی و پرو کارگری دفاع از طبقه کارگر دو طرف علیه نظام سرمایه داری است. آقای آشکار کاملا از این قضیه دور افتاده است و مسئله را حقوقی-دولتی می بیند. البته نمیتوان براحتی دید که در دو طرف جنبشی کارگری -کمونیستی علیه روابط سرمایه داری و جنگ در جریان است. در این شرایط، بهرحال کاری نمیتوان کرد، جز اعلام مواضع درست. بعضی وقتها کاری نمیتوان کرد. آمریکا دروغ گفت و عراق را اشغال کرد. کاری نمی شد کرد، ولی میتوانستیم موضع درست بگیریم تا ذهنیت ضد سرمایه داری در چهارچوب درستی پرورش پیدا کند. موضع گیری آقای آشکار، بنفع پرورش دیدگاه بورژوزئی در کارگران است نه طبقه کارگر جهان، اینکه دفاع ملی مقدس است.
اینطور بنظر می اید که آقای آشکار مواضع نسبتا جالبی دارد اما دربیان تمام مواضعش از کلمه “مردم” استفاده میکند که جای شک باقی میگذارد. شک به اینکه او در چهارچوب ضد سرمایه داری فکر میکند و یا در چهارچوب حقوقی بورژوازی. بنظر من مثل کائوتسکی در چهارچوب حقوق سرمایه داری فکر میکند. مثلا روی اکثریت آوردن خیلی تکیه دارد. فکر کنم دلیل ش این است که به دموکراسی بورژوائی توهم دارد. او روند اکثریت شدن را صرفا از طریق گرایش اقتصادی کارگران می بیند نه از طریق رشد فرهنگ ضد اقتدار و بردگی مزدی کارگران و از طریق بدبینی به کل سیستم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکم. علاقه او به انقلاب سوسیالیستی با بی توجه ای اش به تمایز قائل شدن بین برده مزدی و ارباب سرمایه، جور در نمی آید. این یک مسئله است با چنین طر فکری.

فریبرز
فریبرز
2 سال قبل

جالب است که از اصطلاحات آشنایی مثل ترور شخصیت استفاده می کنید. آقای رهنما کسی شما را به جاسوسی متهم نکرده، اگر خودتان خیال می کنید مورد اتهام هستید که دفاعیات از آقای آشکار هم اهمیتی برای خواننده نخواهد داشت. اما در مورد آشکار ایشان به خاطر مواضعش نقد می شود مانند دعوت از ناتو برای تسلیح اکراین. و به طور کلی شباهت عجیب مواضع ایشان با امپریالیست ها. آقای مطهری نماینده مجلس به شریعتمداری روزنامه کیهان گفت اگر یک بار مواضعت شبیه اسرائیل شد فکر می کنیم اشتباه کردی، دو بار ، سه بار هم عیب ندارد اما این که همیشه مواضعت این قدر آب به آسیاب اسرائیل بریزد باید به خودت شک کرد. این هم حکایت رفیق و همکار شما آشکار است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x