جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

باز هم در باره بحران اوکراین – ایرج فرزاد

روشن است که تصمیم آژانس بین المللی انرژی، وحشت از پرواز آن شبح "خطرناک" برای سیستم بردگی مزدی، در شرایطی است که افزایش قیمت مایحتاج شهروندان اروپا و غرب، و در میان آنها، افزایش بیش از صد در صد قیمت بنزین و سوخت، نظرها را از هیاهوئی که ژورنالیسم مزدور و نان به نرخ روز خور براه انداخته اند، به سوی واقعیت زندگی...

روشن است که تصمیم آژانس بین المللی انرژی، وحشت از پرواز آن شبح “خطرناک” برای سیستم بردگی مزدی، در شرایطی است که افزایش قیمت مایحتاج شهروندان اروپا و غرب، و در میان آنها، افزایش بیش از صد در صد قیمت بنزین و سوخت، نظرها را از هیاهوئی که ژورنالیسم مزدور و نان به نرخ روز خور براه انداخته اند، به سوی واقعیت زندگی شهروندان در “بحران” عمیق تر تولید کاپیتالیستی و در خود غرب، “مهد دمکراسی”، میچرخاند. متوجه شده اند که دارند در این کار زار تبلیغاتی مسموم و دروغین، شکست میخورند و اکنون به فکر نوعی تعامل با  پوتین اند

ایرج فرزاد

سیر تحولات در جریان بحران اوکراین، از این واقعیت حکایت میکند که در پی ویرانی بخش زیادی از زیربنای اقتصادی اوکراین توسط ارتش روسیه، سرها به سوی “مذاکره و توافق” بچرخند و دامنه عملیات نظامی محدود شود. به نظر میرسد، هم دولت برخاسته از کودتای ۲۰۱۴ پرو غرب و پرو ناتو در اوکراین و هم آمریکا و اروپا مجبور شده اند که به “صلح و آتش بس در مقابل سرزمین” رضایت بدهند. اینکه “مبادله اسرا” در جریان است و چانه زنی و گروکشی در مورد اینکه پرداخت ها بابت گاز و نفت روسیه به روبل و یا دلار و یورو باشد، به عنوان نشانه های مدارا  و معامله، به میان آمده است.  دلیل هم تا حدی روشن است، افزایش قیمت کالاهای مورد نیاز مردم در کشورهای غربی و در میان آنها، بالا رفتن قیمت بنزین و سوخت، در حد بالاتر از صد درصد، میتواند عامل فشاری به دولت های مربوطه، در تلاش ها برای متوقف کردن جنگ باشد. دور از انتظار نیست که دولت اوکراین، پس از اینکه اعلام کرد که “چندان به عضویت رسمی در ناتو” دل نبسته است، در رابطه با این فشار عمومی از جانب شهروندان غرب برای متوقف کردن جنگ، با الحاق و واگذاری مناطقی در اودسا به روسیه، حسن نیت خود را به “دمکراسی” نشان بدهد. چه، از هم اکنون زمزمه “بازسازی اوکراین جنگ زده” و بازگرداندن هزاران نفر از “فراریان” اوکراینی، که با دست ودل بازی کشورهای غربی، تحت پوشش قرار گرفتند، شروع شده است. اروپا محوری و سیاست شبه نژاد پرستی در مورد “پناهنده و جنگ زدگان”، اینجا در مقایسه با رفتاری که در برابر صدها هزار پناهنده “غیر اروپائی” شاهد بودیم، بسیار آشکار بود. صدها هزار نفر پناهنده غیر اروپائی که آنها هم از جنگهای به مراتب ویران کننده تر “فرار” کرده بودند، در مسیر یافتن سر پناه، در دریاها غرق شدند، در بسیاری از کشورهای مسیر عبور “غیر قانونی” بازداشت شدند و یا در بنادر کشورهای مقصد، بلاتکلیف ماندند. اما فراریان از جنگ اوکراین در انتظار ” بازسازی”، نیازی به سالها انتظار برای کسب اجازه اقامت و کار، برخلاف دیگر پنادهنگان غیر اروپائی، ندارند.

روشن است که برآیند این دو فاکتور، یعنی فشار افکار عمومی در غرب از یکسو؛ و چشم انداز باز شدن یک بازار وسیع در سیر بازسازی “اوکراین معصوم و جنگ زده” از سوی دیگر، اوضاع را در میان مدت، به نفع غرب تغییر میدهد، حتی اگر ناچار شده باشند که در این معادله، “زمین” به “روسیه تجاوزگر”، واگذار کنند.

اینجا دیگر نه برتری سلاح و تکنولوژی و ابزار جنگی و “بهپادهای انتحاری”، که اقتصاد در زمینه زیربنا و ساختار صنعتی است که در نهایت برنده آن جنگ ظاهرا یکطرفه علیه کشور تازه به “دمکراسی” رسیده و تحت زورگوئیهای دولت وارث “دیکتاتوری شرقی” خواهد بود.

اینجا شاید تاریخ دارد برای ما طنز تلخی را حکایت میکند. در جریان بازسازی اقتصاد یوگوسلاوی سابق، این غرب و ناتو بودند که مستقیما با بمباران بلگراد، اول ویران کردند تا بعدا بازسازی کنند. در بحران اوکراین، این غرب و ناتو بودند، که با سیاستهای تعرضی به روسیه و مهندسی کودذتای ۲۰۱۴، شرایط را طوری چیدند که رژیم روسیه و پوتین را ناچار کنند که ویران کردن زیربنای اقتصاد اوکراین را بر عهده بگیرد. این بار، بازسازی کذائی دیگر مستقیما  ناممکن بودن اعاده روبنای بقایای “دیکتاتوری شرقی” را نیز همزمان نشانه گرفته است و برخلاف دوره بمباران بلگراد، تقریبا تمامی افکار عمومی جهانیان را نیز پشت سر خود ردیف کرده است. چه بسا به این ترتیب، روسیه را از نظر “اقتصادی” تحت منگنه بگذارند.

اگر روسیه سومین تولید کننده بزرگ نفت جهان و بزرگترین صادرکننده آن به اروپا است و به گفته آژانس بین المللی انرژی، روسیه با صدور حدود ۵ میلیون بشکه نفت خام تقریبا ۱۲ درصد تجارت جهانی طلای سیاه را در دست دارد، مقصد حدود ۶۰ درصد نفت صادراتی روسیه اروپاست. بنابراین غرب و اروپا مجبوراند که راه دیگری برای “تغییر رفتار” رژیم روسیه و در عین حال تحکیم یک دولت تماما “دمکرات” و در خدمت سرمایه غرب در اوکراین جستجو کنند. در این رابطه، غرب در برابر چانه زنیها بر سر منابع انرژی فسیلی روسیه، و اینکه پوتین “دستور” داده است که قراردادها به روبل انجام شوند، تاکتیک “جا خالی” را اتخاذ  کرده اند. آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) اعلام کرد ۳۱ کشور عضو روز جمعه اول آوریل در واکنش به آشفتگی و نوسان قیمت نفت و تهدیدهای پوتین، با آزادسازی نفت از ذخایر اضطراری خود موافقت کردند. کشورهای عضو آژانس بین‌المللی انرژی ماه گذشته متعهد شده بودند که در مجموع ۶۲.۷ میلیون بشکه نفت را روانه بازار کنند. ذخایر اضطراری نفت اعضای آژانس بین المللی انرژی، در مجموع،  ۱،۵ میلیارد بشکه است، و این به آن معنی است که قدرت مانور کشورهای اروپائی در کاهش وابستگی به واردات از روسیه بیشتر، و زمان جستجوی منابع مناسب  طولانی تر. زمزمه حسابهائی که روی منابع نفتی در قلمرو “اقلیم کردستان” عراق با دخالت ترکیه و اسرائیل براه افتاده است بی ارتباط با حمله موشکی سپاه پاسداران، به ادعای آنها به:”مراکز فتنه صهیونیستی” در اربیل، نیست.

 اما برای کسانی که اتفاقات را بدون ارتباط با یک پروسه و در خود در نظر میگریند، مشخص است که بحث استفاده از ذخائر انرژی، گرچه ظاهرا هشداری به پوتین و دولت روسیه است، اما  رو به مردم اروپا است. و اگر از فضائی که ژورنالیسم نوکر و دستگاههای مهندسی افکار در جریان بحران اوکراین ساخته و پرداخته اند، فاصله بگیریم، متوجه میشویم که اوضاع قبل از بحران اوکراین و قبل از آشفتگی در قیمت انرژی، قیمت کالاهای مورد نیاز شهروندان، چگونه بود.

در نوشته اول در رابطه با این مساله نوشتم:

[ در پی قتل جرج فلوید در آمریکا، جنبش عظیمی آمریکا و سراسر اروپا  را در برگرفت. نمادهای برده داری، که استثمار کار مزدی و سلطه سرمایه آنها را “مدرنیزه” و در ابعاد جهانی گسترش داده است، بزیر کشیده شدند.آن حرکات فقط در مخالفت با چند مجسمه نبود، علیه اساس برده داری در شرایط حاکمیت استبداد سرمایه بر کار و نیروی کار بود. نه فقط مجسمه “کریستف کلمب” به عنوان پدر خوانده استقرار بردگی سیاه پوستان در خود آمریکا بزیر کشیده شد، بلکه در انگلستان، بلژیک و  فرانسه بانیان تجارت بردگی و سیاستهای مستعمراتی بزیر کشیده، آتش زده و به دریا سرازیر و یا تخریب شدند. اتفاقات در آمریکا حکایت از یک تعرض بنیادی تر داشت: به دستور “نانسی پلوسی” رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، تصاویر ۴ نفر از روسای پیشین مجلس این کشور که یادآور دوران برده داری بودند از روی دیوارهای کنگره  برداشته شد.

با تشدید واکنشها به نژادپرستی در آمریکا، چند مجسمه چهرههای دوران برده داری آمریکا برچیده شدند.

به گزارش شبکه تلویزیونی سی ان ان، فرماندار ایالت ویرجینیا اعلام کرد قصد دارد مجسمه های یکی از فرماندهان ارتش آمریکا در دوران جنگ داخلی این کشور که موافق برده داری بود برچیده شود.

در این زمینه بود که جهان آکادمی و ورزش  حرفه ای همگام با سیاستمداران “عاقل” بورژوازی، آن خروش در اعماق جامعه را برسمیت شناختند و به طبقه حاکم هشدار دادند. در پی کشته شدن جرج فلوید، بر تی شرت ورزشکاران حرفه ای، که میلیاردر هم هستند، و بانرهای سالن مسابقات شعارهای: “برابری” ( Equality) و (Rally The valley ) “شکاف را پر کنید” بر فضای مسابقات بسکتبال حرفه ای آمریکا ( NBA) نقش بستند.]

روشن است که تصمیم آژانس بین المللی انرژی، وحشت از پرواز آن شبح “خطرناک” برای سیستم بردگی مزدی، در شرایطی است که افزایش قیمت مایحتاج شهروندان اروپا و غرب، و در میان آنها، افزایش بیش از صد در صد قیمت بنزین و سوخت، نظرها را از هیاهوئی که ژورنالیسم مزدور و نان به نرخ روز خور براه انداخته اند، به سوی واقعیت زندگی شهروندان در “بحران” عمیق تر تولید کاپیتالیستی و در خود غرب، “مهد دمکراسی”، میچرخاند. متوجه شده اند که دارند در این کار زار تبلیغاتی مسموم و دروغین، شکست میخورند و اکنون به فکر نوعی تعامل با  پوتین اند.

در این میان، اما، شمار زیادی از شهروندان اوکراینی، بی خانمان شدند، انسان هائی که هیچ پیوندی با کودتاچیان شبه فاشیست سال ۲۰۱۴ و یقینا، کمترین علاقه ای به “باتالیون آزوف” ندارند، باتالیونی که دقیقا همزمان با کودتای مذکور در ۵ مه سال ۲۰۱۴ تشکیل شده است. گردانی متشکل از مردان سفیدپوست که از تمام اروپا ، اعضایی از “پیش کسوت” های نژاد پرست و ضد کمونیست را در خود دارد.

در این میان، اما، شاهد جست و خیز یک ذهنیت “دائی جان ناپلئونی” در میان لایه های وطنی و بین المللی کرنش به “دمکراسی” پارلمانی و حق افسانه ای واگذار اختیار به غیر بودیم. این “خروس های بی محل”، کاری به این نداشتند که بحران اوکراین با آواره کردن هزاران انسان بیگناه و بی خبر از نقشه ها و سناریوهای پوتین و غرب و ناتو، چگونه مهندسی شدند. اینها در هر حال پوتین را “پرورده مکتب بلشویسم”  و فریاد دائی جان ناپلئونی: “همه چیز زیر سر این حزب و قدرت سیاسی” است، و اینکه این نه حزب کارگری طبقه که خود کل طبقه است که باید به شیوه “دمکراتیک”  قدرت را تصرف کند.

به نظر میرسد این وحشت و نفرت از “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب لنینی”، گرچه به بهانه بحران اوکراین، “آناکرونیک” و یا به تعبیری “خروس بی محل” بود، اما چندان هم بیراهه نبود. چه، همان اوضاعی که به آن اشاره کردم، از مدتها پیش از بحران اوکراین، دارد مُهر پایانی بر انواع سوسیالیسم های ملی،  اسلامی و مشروعه چی، خلقی، فرهنگی و عرفان شرقی میکوبد. مشکل این است که در “میهن اسلامی”، این طیف سوسیالیست های عرفانی، به جای “نثر” به “شعر” و تصوف روی آورده اند و در ادبیات سوسیالیسم درویش مسلک، و در نقد فقدان “دمکراسی” در سوسیالیسم علمی و انقلابی و پراتیک و برداشت لنینی از “اصول کمونیسم”، به جای هزلیات و استعاره و بیت و هجا، کلمات مطنطن از قبیل “پراکسیست” و غیره گذاشته اند. به باور من این دوایر، با میداندار شدن طبقه کارگر صنعتی در صحنه سیاست و اعتراضات، نه فقط در غرب، که در همان ایران بیخ گوششان، “پانیک” کرده اند. فقط به اعتصاب ۲۰۰ میلیون کارگر و کارمند در هندوستان در اعتراض به کاهش “تامین اجتماعی” برای “فقیر ترین” شهروندان جامعه و بهنگام “بحران اوکراین” اشاره میکنم. یعنی ظاهر شدن طبقه مزد بگیر و کارگر در جامعه ای مثل هندوستان، که علیرغم ریشه دار بودن “فرهنگ خودشان” در جامعه، چه بسا از ایرانِ “سنتی” تر، دیگر نه از  رویاروئی”خلق و ضد خلق”، و یا “ستمگر و ستمکش”، که مصاف طبقات را در یک جهان سرمایه داری به پیش میبرند. و تصور میکنم کور شدن آن افق های انواع سوسیالیسم فئودالی در “شرق” است که ریشه ناتوانی و عجز اینها را در جدال اندیشه ها و مکاتب فکری جهان متمدن و صنعتی امروز، نیز توضیح میدهد. اینها نه ظرفیت و نه شهامت سیاسی را ندارند، که مستقلا و با نثر صریح و غیر استعاره ای و بدون لُغز و نیش و متلک، که از “توریه و تقیه” اسلامی به ارث برده اند؛ در برابر کاپیتال، گروند ریسه، ایدئولوژی آلمانی، آنتی دورینگ و مانیفست و آثار مارکس و انگلس و متد لنین در کار برد عملی آنها؛ و در مقابل “مبانی مدوّن کمونیسم کارگری”، که در یک پروسه طولانی پس از انقلاب ۱۳۵۷، کمونیسم نوین ایران را  به صحنه سیاست ایران وارد کرد،  وارد میدان یک جدل سالم سیاسی و نظری  و علمی بشوند.

۲ آوریل ۲۰۲۲ – ایرج فرزاد

https://akhbar-rooz.com/?p=148840 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

پیشنهاد به آقای فرزاد، لطفا یک موضوع را انتخاب کنید و آنرا مورد بحث قرار دهید. معلوم نیست موضوع این مقاله در مورد چیست. پاراگراف اول مقله تز معنی ندارد، پاراگراف آخر مقاله معلوم نیست نتیجه گیری در ارتباط با چه تزی است. وسطهای مقاله بحث پیرامون چه چیزی است؟ یک موضوع، دو موضوع ، سه موضوع؟
من بیسواد ولی شما هم باید همتی کنید تمام مسئولیت درک مقاله خودتان را که به گردن ما کارگران بیسواد نیاندازید. البته من در این مقاله هیچ تئوری و نظریه ای نمی بینم که جمله به جمله قابل درک نباشد، مجموعه این جملات است که در هم بر هم است و خط و سیر درستی ندارد.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

مقاله پر از عنوان است که هر یک یک مقاله می خواهد و همینطور پشت هم و پشت هم ردیف شده اند.
چند تا از آخر مقاله:
“”در مقابل “مبانی مدوّن کمونیسم کارگری”، که در یک پروسه طولانی پس از انقلاب ۱۳۵۷، کمونیسم نوین ایران را به صحنه سیاست ایران وارد کرد”
چه گروهی، چه کسی، کی گفته که “کمونیسم نوین ایران” درست شده، شما؟ چرا؟ با کدام تجزیه و تحلیل؟
“سوسیالیسم فئودالی”
کجا و براساس کدام کتاب و نشریه و مقاله؟
“به نظر میرسد این وحشت و نفرت از “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب لنینی”
وحشت چه کسانی؟
“این طیف سوسیالیست های عرفانی”
کدام طیف؟

ایرج فرزاد
1 سال قبل

جناب کارگر کمونیست!
مشکل شما این نیست که خود را “به بیسوادی” میزنید، بلکه این بود و این هست که از هر نوشته، چه از طرف من باشد یا دیگران، شما “حدس” بزنید که نوشته ها اشاراتی به “کیش شخصیت” دارد. هنوز هم فکر میکنم دنبال جدل با من پیرامون همان مشغله و ذهنیت ترور شخصیت هستید، چه اگر مساله تان این بود که: “معلوم نیست موضوع این مقاله در مورد چیست”، و واقعا به حرف خود اعتقاد دارید این پاراگراف منظور اصلی نوشته من است:
“اینجا شاید تاریخ دارد برای ما طنز تلخی را حکایت میکند. در جریان بازسازی اقتصاد یوگوسلاوی سابق، این غرب و ناتو بودند که مستقیما با بمباران بلگراد، اول ویران کردند تا بعدا بازسازی کنند. در بحران اوکراین، این غرب و ناتو بودند، که با سیاستهای تعرضی به روسیه و مهندسی کودذتای ۲۰۱۴، شرایط را طوری چیدند که رژیم روسیه و پوتین را ناچار کنند که ویران کردن زیربنای اقتصاد اوکراین را بر عهده بگیرد.”
اما شما چون با عینک “کیش شخصیت” کائنات را نگاه میکنید، نخواندید و اگر خواندید تصمیم گرفتید که متوجه نشوید.
“نوشته اید: چه گروهی، چه کسی. گفته که “کمونیسم نوین ایران درست شده”؟ اگر برای لحظاتی عینک کذائی را از چشمها بردارید و فقط به عناوین مبانی آن کمونیسم مورد نفرت شما نظر بیافکنید، شاید، شاید، که این را هم تردید دارم، کمی تامل کنید.
http://www.iraj-farzad.com/bargozideh-m.hekmat.pdf
http://www.iraj-farzad.com/bg-z1.pdf
http://www.iraj-farzad.com/bargozideh-zamimeh-2.pdf
http://www.iraj-farzad.com/dast-neveshteh-m.hekmat.pdf
اما من، برعکس، واقعا نمیدانم کی،کجا، چه گروهی و با کدام نوشته وادبیات، باید از شما، آنهم با یک اسم مستعار، بپذیرد که “کارگر” و “کمونیست” هستید. خیر پیش!

کیا
کیا
1 سال قبل

نوشتار به مطالب متنوعی پرداخته است که ارتباط آنها را برای خواننده بی حوصله مشکل می‌نماید ولی از ارزش واقعی آن نمی کاهد.
نکنه اصلی ا‌کراین و چگونگی آینده آن را می‌توان فهمید و احتمال ارزیابی صحیص آن بالاست.

Rosa
Rosa
1 سال قبل

کتاب قوی سیاه: اثر امور بسیار نامحتمل (به انگلیسی: The Black Swan: The Impact of the Highly Improbable) توسط نسیم نقولا طالب (نویسنده، فیلسوف، متخصص آمار و استاد دانشگاه) نگاشته و در ۱۷ مارس سال ۲۰۰۷ توسط انتشارات رندم هاوس منتشر شد. این کتاب به بررسی اثرات شدید ناشی از برخی از رویدادهای بسیار غیرقابل‌پیش‌بینی و نادر و همچنین تمایل انسان به یافتن توضیحاتی ساده و دم دستی برای این رویدادها می‌پردازد. نظریه مطرح شده در این کتاب بعدها به عنوان نظریه قوی سیاه معروف شد.

رزا: من تاکنون تحلیل عاقلانه ای از دلایل تجاوز پوتین به اوکراین نخواندم! چپها برروی تحریک پوتین توسط ناتو می کوبند! توجه نمی کنند که پوتین با لنین/استالین فرق دارد و خودش یکپا فاشیست است و از عاملان سیستم سرمایه داری؟! (برای من البته یکی هستند ولی بر طبق تئوری استالینیستهای سر موضعی می نویسم)
پوتین با این حمله به پای خود شلیک کرد و ناتو را احیا کرد و اکنون همه کشورها (حتی مستقل ها مثل سوئد، فنلاند و…) در تلاش هستند عضو ناتو شوند. آلمان هم بعد از انتقاد ترامپ که چرا هزینه ی ناتو را نمی پردازد، (پس از تجاوز پوتین به اوکراین) مجبور شد دوباره به ناتو رجوع کرده و این بار با گردنِ شکسته! ، پروژه گازی با روسیه (نوردستریم ۲) را پایان دهد (این هم خواست ترامپ بود!)

راستها هم از ترس پوتین می گویند که از گسترش دمکراسی در اوکراین (همسایه) بیمناک بوده…

شخصن حمله ی پوتین و محاصره ی کی اف را در کاتگوری قوی سیاه می دانم!
پوتین پس از خروج مفتضحانه ی امریکا از افغانستان جرات حمله پیدا کرد؟!
مثل حمله ی صدام به کویت؟!

به هر حال ما سالها به عقب برگشتیم؟!
ما منظورم کارگران و زحمتکشان، زنان، ال جی بی تی و…تمامی جنبش های علیه نظامی گری، علیه ناسیونالیسم/فاشیسم/پدر-مرد سالاری و…
مجبوریم دوباره از نو شروع کنیم ؟!

هیچکس نمی تواند بگوید این جنگ به من مربوط نیست؟!
داخل اوکراین هم کارگر در کنار اولیگارشی فاسد به اسم دفاع از میهن ایستاده؟!
تجاوز به اوکراین وقفه ای طولانی در برابر جنبش کار علیه سرمایه نیز هست؟!
وقتی دیگر کارخانه ای نباشد که تولید کند؟ بهش موشک خورده…

شعار جنگ امپریالیستی است و به کارگر ربط ندارد کارساز نیست چون یک طرف قدرت اتمی/هسته ای پوتین است و طرف دیگر یک کشوری که نه عضو اتحادیه اروپا و نه عضو ناتو بوده و در راه تلاش برای ورود به اتحادیه اروپا، همان ابتدا سلاح های اتمی خود را (میراث شوروی را) نابود کرد.
اگر کارگر اوکراینی قلب اولیگارشی حاکم اش را نشانه بگیرد، آب به آسیاب الیگارشی روسیه خواهد ریخت؟! بردگی مزدی برای کدام اولیگارشی با صرفه تر است؟ یا با کدام اولیگارشی احتمال پیروزی داریم؟
اولیگارشی اوکرائن!
خاله سوسکه هم میانِ قصاب و رمال و… آقا موشه را انتخاب کرد که گفت با دُمب اش می زند!

پس تاریخ مصرفِ شعار لنینی که در جنگ “قلب سرمایه دار خودی را نشانه بگیر” گذشته؟!
شعاری که به درستی بخشی از چپ ایران در جنگ ۸ ساله ایران و عراق به سربازان می داد!
دو رژیم به غایت مرتجع…

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  Rosa

احتیاج به این همه طول و تفصیل نبود. همانطور که قبلا گفتم “….اگر روسیه – با عرض معذرت – با سر به طویله نمیرفت – که رفت – او را با ته به طویله میکردند…..”.

https://www.akhbar-rooz.com/148699/1401/01/17/

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

پیشنهاد میکنم که آقای فرزاد علمی بنویسید، یعنی روشن تر و صریح تر و با اتکا به فاکت و یا سند و نام بردن. ما کارگران کمونیست نمی خواهیم وارد جنگ شعاری و ایدئولوژیک بشویم. اگر وارد این نوع جنگها بشویم، بازنده خواهیم بود، چون چرب زبانها پیروز خواهند شد. لطفا رک و راست بنویسید و نگذارید ما حدس بزنیم. برای بدن سالم و ورزش باید چربی ها را از بین برد، برای درک سالم باید عبارت پردازی ها و کلمات زیادی را کنار گذاشت.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

اینهمه کلمه ی با ربط و بی ربط بکار ببریم که نتیجه بگیریم دمکراسی خوب نیست و چماق خوب است
طنز جالبی است

ایوب
ایوب
1 سال قبل

تیتر مقاله “باز هم در باره بحران اوکراین” است. آدم میماند منظور آقای ایرج فرزاد از کلمات اینجا ، اینها و یک سری کلمات دیگر که داخل گیومه قرار داده شده چیست و در آخر آدم میماند بحران اوکراین که ناشی از لشگر کشی روسیه پوتین به کشور همسایه‌اش است چه ربطه‌ای با “کاپیتال، گروند ریسه، ایدئولوژی آلمانی، آنتی دورینگ و مانیفست و آثار مارکس و انگلس و متد لنین در کار برد عملی آنها” دارد

 در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که ظاهرأ عده‌ای برای در مرکز توجه قرار گرفتن بهر ریسمانی چنگ میزنند.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

ایشون میخواهد تبلیغ کیش شخصیتی بنام حکمت را بکند اما با غیر مستقیم.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

مقاله میگوید نثر صریح و عیر استعاری داشته باشند، ولی خودش صریح نمی گوید که منظورش از آنها و فلانها و بهمانها چه کسان و یا جریاناتی است.‌ مجددا مقاله ای غیر مفید بعلت گنگی گفتار.
قسمت هواداری از لنینیسم و حکمت ش را میتوان تشخیص داد، بقیه گنگ است.

ایرج فرزاد
1 سال قبل

پاسخی کوتاه به “کارگر کمونیست”

۱. نمیدانم “کارگران کمونیست” چگونه اختیارشان را به شما واگذار کرده اند که به جای “من” از ضمیر “ما کارگران کمونیست” استفاده کرده اید؟ من با اسم واقعی ام، نظر و تحلیل خود را طرح کرده ام. مشکلی هم ندارم که شما با اسم مستعار با من جدل کنید. اما درست تر است مسئولیت حرفهایتان را با همان اسم مستعار بپذیرید.

۲. تصور میکنم مقاله را نخوانده اید و یا اگر خوانده اید، فقط کنجکاو بوده اید که ببینید من در سراسر مقاله به “مبانی مدون کمونیسم کارگری” اشاره کرده ام، تا شما قضاوت از پیشی و پیشداوری در رابطه با “کیش شخصیت” را پرتاب کنید. من با این شیوه “استعاره ای” گریز از پذیرفتن مسئولیت حرفهایتان، و ترور شخصیت در پوشش “کیش شخصیت”، بحثی ندارم.

به امیر ایرانی:

این نحوه بحث، به نظرم عوامانه و عقب افتاده است. همچون پیروان اسلام که در میان عوام میگفتند: “کمو” یعنی خدا و “نیست” هم که معلوم است! کمونیست یعنی خدا نیست. خوشبختانه از نظر من، و متاسفانه، یا “شور بختانه” از نظر شما، مخاطب بحثهای من انسانهائی اند که در باره تحولات و اتفاقات مهم، فکر میکنند. من با کسانی که “عکس مار” میکشند و بحث بر سر مسائل و اتفاقات مهم، مبتذل میکنند و به مخاطب سخنان خود میگویند ببینید این ایرج فرزاد نوشته “دمکراسی بد است و چماق خوب است”، چه میتوانم بگویم، وقتی برداشت دلبخواهی خود را از یک نوشته که همه میتوانند بخوانند و ببینند که چنین نگرشی در نوشته من مطلقا وجود خارجی ندارد، به عنوان نقد و جدل جا میزنند؟

نه دوستان عزیز! بحث با شما و تنزل به سطح عقب مانده این گونه “فرهنگ جدل” به جای دعوت به تعمق، برای من فقط جنگ اعصاب است؛ و اهانت به مخاطبان بحث و تحلیل جدی. در حالی که مشغله شما تحریک احساسات عقب مانده و پرووکاسیون در بین کسانی است که هم سنخ شما هستند. سلامت باشید، “از هر جهت”.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  ایرج فرزاد

کارگران کمونیست اختیارشان را به من نداده اند. من خودم کمونیستم و کارگر. شما خیلی روشن توضیح بدهید که “مبانی مدون کمونیسم کارگری” چیست، چون روشن نگفتید منهم حدس زدم و حدسم این است که منظورتان مبانی نظری آقای حکمت است که الان شده کیش شخصیت کمونیستهای کارگری.
بیشتر توضیح بدهید، روشن تر و مستقیم تر، حتما بحث را ادامه میدهیم. اگر دقت کنید گله اصلی من ناروشن بودن نوشته شماست.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x