سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

دموکراسی  و اقتدارگرائی در اندیشه پراگماتیستی – احمد هاشمی

اکنون در دهه دوم قرن بیست یکم، می توان گفت که  تنها سیستم حاکم بر جهان ما، سرمایه داری است. واقعیت این است که ما اکنون در سیستم حاکم سرمایه داری شاهد دو شیوه حکومت مداری در جهان هستیم: حکومت مداری بر مبنای اقتدارگرائی و حکومت مداری بر مبنای دموکراسی. مسئله اصلی عصر حاضر، انتخاب...

اکنون در دهه دوم قرن بیست یکم، می توان گفت که  تنها سیستم حاکم بر جهان ما، سرمایه داری است. واقعیت این است که ما اکنون در سیستم حاکم سرمایه داری شاهد دو شیوه حکومت مداری در جهان هستیم: حکومت مداری بر مبنای اقتدارگرائی و حکومت مداری بر مبنای دموکراسی. مسئله اصلی عصر حاضر، انتخاب میان سرمایه داری و سوسیالیسم نیست، بلکه تقویت، دفاع و تکامل دموکراسی در مقابل تمامیت خواهی و اقتدارگرائی است

 مقدمه

“راینا لدو آرینا” نو یسنده و شاعر کوبایی که به خاطر نظرات انتقادی و همجنس گرائی در سال ۱۹۷۳ دستگیر شد و به دو سال زندان و اردوگاه کار اجباری محکوم گشت، پس از مدتی زندگی اسفبار در کوبا و چندین بار اقدام به فرار، سرانجام توانست در سال ۱۹۸۰ به آمریکا سفر کند.

“راینالدو آرینا”در مورد تفاوت دو سیستم کمونیستی و سرمایه داری می گوید:

“تفاوت بین دو سیستم کمونیستی و سرمایه داری دراین است، که هردو سیستم ما را سرکوب می کنند، لیکن در سیستم کمونیستی باید با تشویق آنها، برایشان کف بزنیم، اما در سیستم سرمایه داری اجازه داریم  فریاد بزنیم”

دو شیوه حکومت مداری در سیستم سرمایه داری حاکم بر جهان

بیش از سی سال است که از فروپاشی “سوسیالیسم  واقعا موجود” در شوروی سابق و اروپای شرقی می گذارد. اکنون در دهه دوم قرن بیست یکم، می توان گفت که  تنها سیستم حاکم بر جهان ما، سرمایه داری است.

واقعیت این است که ما اکنون در سیستم حاکم سرمایه داری شاهد دو شیوه حکومت مداری در جهان هستیم: حکومت مداری بر مبنای اقتدارگرائی و حکومت مداری بر مبنای دموکراسی.  

مسئله اصلی عصر حاضر، انتخاب میان سرمایه داری و سوسیالیسم نیست، بلکه تقویت، دفاع و تکامل دموکراسی در مقابل تمامیت خواهی و اقتدارگرائی است.

 در این رابطه با نتیجه گیری از گفته “راینالدو آرینا” در مورد تفاوت بین دو سیستم کمونیستی و سرمایه داری، باید در وضعیت  کنونی دو شیوه حکومت مداری دموکراسی و اقتدارگرائی را با هم مقایسه نمود.

با رویگرد پراگماتیستی به دو شیوه حکومت مداری دموکراسی و اقتدارگرائی می توان گفت که در هردو شیوه انسان ها تحت سرکوب قرار دارند، اما در شیوه اقتدارگرائی با تشویق دیکتاتورها، باید برایشان کف هم بزنیم، لاکن در شیوه دموکراسی اجازه فریاد زدن وجود دارد.

دموکراسی و اقتدارگرائی در اندیشه پراگماتیستی

برپائی بهترین نظام سیاسی یا به عبارت دیگر شیوه حکومت مداری برای بشریت، که در گیرودار مسائل و مشکلات بغرنج، بدخیم و متعدد است، مهمترین هدف است، این هدف با نظریه پردازی صرف ممکن نیست.

از منظر پراگماتیستی، سیاست تنها باید به مشکلات موجود با توجه به واقعیت ها، مبادرت ورزد و در این راه بهترین راهنما “تجربه” است.

در اندیشه پراگماتیستی به جای ذهنی گرائی و آرمانگرائی، واقعیت های عینی مورد توجه قرار گیرند.

“نتیجه گرائی” نیز یکی دیگر ازپیامدهای تفکر پراگماتیستی است، در این رابطه است که پراگماتیست ها نظراتی را می پذیرند که عملی باشد و به توان آن ها را در عمل تجربه نمود و اگر نتایج مفید و قانع کننده ای داشته باشد، انرا به اجرا در آورد.

مقایسه  دموکراسی و اقتدارگرائی یک موضوع ارزشی نیست، بلکه  به نتایج عملی این شیوه های حکومت مداری  وابسته است.

 رورتی می گوید که:

“این نتایج حاکی از آن است که در نظام های دموکراتیک رضایت مردم بیشتر است و میزان آسیب هایی که به مردم از ناحیه حکومت وارد می شود، کمتر از نظام های استبدادی است (اولویت دموکراسی بر فلسفه، ترجمه خشایار دیهیمی)”.

می توان بر اساس تجربیات تاکنونی نشان داد، که حتی امکان تامین همبستگی و عدالت در نظام های دموکراتیک نیز بیشتر از نظام های اقتدارگراست.

 در مقایسه نظام های دموکراتیک و اقتدارگرا، دموکراسی تنها نظامی است که در آن امکان تجربه و آزمون وجود دارد و درنتیجه می تواند به نتایج سودمندتری برای زندگی بهتر انسان ها منجر شود.

موضوع اساسی دیگر در مقایسه دموکراسی با اقتدارگرائی، امکان تغییر قدرت سیاسی است، حتی اگر این قدرت در یک انتخابات آزاد کسب شده باشد. مثال مشخص در این مورد بهره گیری از نهادها و امکانات دموکراسی برای برکناری صدراعظم اتریش در سال ۲۰۲۱ بود ، با قاطعیت می توان گفت که این امکان در هیچ دولت اقتدارگرایی ممکن نخواهد بود.

پیروزی دموکراسی بر پوپولیست اقتدارگرا در اتریش در سال ۲۰۲۱

روز ۲ دسامبر سال ۲۰۲۱ روز پیروزی دموکراسی بر پوپولیست اقتدارگرا در اتریش بود. صدر اعظم برکنار شده، که اکنون ۳۵ سال دارد، در سن ۲۵ سالگی از جانب حزبش  یعنی “حزب خلق” که  یک  حزب  با رویگرد دموکرات  مسیحی است، به عنوان مسئول انتگراسیون مهاجرین و پناهندگان در دولت اتریش انتخاب شد.

مدتی بعد، او وزیر خارجه اتریش شد، دراین مقام با تشکیل یک  گروه جوان “نو محافظ کار” و با استفاده از ابزار تکنیک- پوپولیستی، ابتدا توانست با کودتایی خزنده در “حزب  مردم اتریش” قدرت را به دست گیرد و در ادامه با استفاده از این ابزار به حکومت سوسیال دموکرات ها پایان دهد و نخست وزیر اتریش شود.

 دراین مدت چهارسال، یکبار با ویدئو معروف حکومتش فرو پاشید و درچند هفته پیش به دلیل کلاه برداری در رابطه با “شخصیت سازی” از طریق دستکاری در نظرخواهی ها، فساد اداری، اهدای پست  و مقام به دوستان و اطلاعات غلط در کمسیون بازررسی مجلس، مجبور به استعفا شد و چند هفته بعد نیز، از سیاست کناره گرفت.

 او یک پوپولیست تمام عیار بود، چه در وزارت خارجه و چه در پست نخست وزیری، استفاده از اشکال و نرم های بازاریابی سیاسی برای او اهمیت مطلق داشت و همچنین به عنوان لیدر این گروه جوان، سه پلاتفرم در پیرامون این گروه پایه گذاری کرده بود، پلاتفرم اول، همه اعضای گروه: یکسان فکر کنند و یکسان عمل بکنند و پیغام های بیرونی شان باید یکسان باشد، موضوع پلاتفرم دوم، ارتباطات بیرون ازحزب بود و برای همین کار شبکه گسترده ای از کارشناسان مختلف در امرارتباطات ایجاد نمود. پلاتفرم سوم، مراقبت و نظارت بر فعالیت تمامی احزاب، حتی حزب خلق بود.

مهمترین ابزاراو استفاده از تکنیک- پوپولیستی در فضای سایبری با هدف خرابکاری، در میان رقبای سیاسی بود.

بدون وجود نهادها و امکانات دموکراتیک، برکناری این پوپولیست اقتدارگرا ممکن نبود، با قاطعیت می توان گفت آنچه در دموکراسی اتریش اتفاق افتاد، در هیچ رژیم اقتدارگرائی ممکن نبود.

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=148847 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
2 سال قبل

نوشتاری خوب در این شرایط است زحمت کشیدید
ولی بعضی از رفقای ما اینجا هنوز آرمانگرا هستند و واقعیت ها را بسختی می پذیرند!
منتظر کامنت های مخالفان سمج باش ،من هم با منفی ها ی فراوانی حساب میکنم.

سوسن
سوسن
2 سال قبل

ممنون از همین اندک
همانطور که از فحوای کلام شما به درستی پیداست؛ دمکراسی در عمل نمی تواند همان دمکراسی روی کاغذ باشد.
اشاره کوتاهی کنم به مثال شما؛ دمکراسی امری یکسویه و تنها سیستمی نیست. در بنیانی ترین تحلیل دمکراسی یک فرهنگ است. بسیار دیده و می بینیم احزاب و افراد با استفاده از همین سیستم دمکراسی به قدرت می رسند و آن می کنند که نباید.
چرائی داستان باز میگردد به شرایط فرهنگی آن جوامع و مردمی که از آن فرهنگ برخوردار هستند یا نه!
بعنوان مثال، پوتین با استفاده از همین ابزار به روی کار آمد و باز با استفاده از همین ابزار قدرتش را مادام العمر کرد و حال آن میکند که نباید. اما این یکسوی داستان است، سوی دیگر؛ مردم ساکن روسیه هستند که استعدادی عجیب در استبدادپذیری دارند.
البته در یک مقاله-ی تحلیلی کوتاه، تقسیمبندی جهان به دو جبهه-ی دیکتاتوری و دمکراسی می تواند برای نیل به نتیجه مفید به فایده باشد. اما در یک بررسی آکادمیک نمی توان این دو جبهه را به آسانی مجزّا ساخت. چرا که مبحث دمکراسی، مبحثی شسته روفته و جهانشمول (بدان معنی که در جهان یک معنی و یک چهره دارد) نیست.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  سوسن

روسی هراسی ممنوع، نژاد پرست نباشید.
دموکراسی یا بورژوائی است و یا کارگری. دموکراسی کارگری پارلمانی نیست، دموکراسی مستقیم شورائی است. دموکراسی بطور کلی احتیاج به یک دولت دارد و دولت باید بر اساس یک سری قوانین باشد. قوانین اساسی دموکراسی های غربی همه بر مبنای حفظ بردگی مزدی نوشته شده اند. اگر قانون اساسی ی بود که مالکیت خصوصی و دولتی بر وسایل تولید و کار مزدی را غیر قانونی میکرد، آنوقت میشد گفت دموکراسی ی داریم بنفع کارگر. دولت روسیه با دولت مثلا فرانسه فرق ندارد، هر دو یکی هستند، هر دو دموکراسی بورژوائی ضد کارگری هستند. دموکراسی مستقیم کارگری نمیتواند براحتی در چهارچوب دولت بیان شود و اصلا شکلی از دولت نیست و حتی میتوان گفت نه دموکراسی است و نه دیکتاتوری. من از کلمه دموکراسی استفاده کردم تا راه درک حقیقت کمی هموار شود. نظم شورائی کارگری، نظمی است که توسط کارکنان در محلهای شغلی و زندگی برقرار میشود و تابع مرکز و اقتدار مرکزی نیست. همه کارکنان در تعیین سرنوشت زندگی اجتماعی خود شرکت میکنند. اگر کسی این نظم را دموکراسی مستقیم تعریف کند، بنظر من ایرادی ندارد و حتی ممکن است کمک کند ولی باید متوجه بود که دموکراسی مستقیم نوعی از دولت نمیتواند باشد.

نیک
نیک
2 سال قبل

جناب کارگر آیا میدانی چرا اولین حکومت کارگری بر اساس ایدولوژی مارکس و انگلس و به رهبری لنین در جهان به استالینیسم و سپس پوتینیسم منتهی شد؟ بخاطر همین ایدهای من درآوردی امثال شما. بسیار خوب تصور بفرمایید فردا با یک اعتصاب سراسری و قیام عمومی رژیم سرنگون شد. کارگران شرکت نفت شورای کارگری تشکیل دادند و کنترل تولید و استخراج نفت را به دست گرفتند. حال نفت که سرمایه اصلی این مملکت است را باید به چه کشورهایی با چه قیمتی و بر اساس چه قرارداد هایی بفروشیم؟ آیا کارگران شرکت نفت حق دارند از طرف مردم ایران تصمیمگیری کنند؟ سپس پول واصله را قرار است چه کنند؟ میخواهید چند میلیارد دلار برای درمان رایگان خرج کنند, آن را به چه کسانی میدهید تا این کار را بکنند؟ به شورای کارگران بیمارستان ها؟ بودجه برای آموزش و پرورش رو چه کسانی باید برسی کنند؟ شورای کارگران شرکت نفت؟ برادر, یک چیزی بنام شورا شنیده ای و مرتب تکرار میکنی بدون اینکه از خودت بپرسی این ایده کجا پیاده شده و کجا موفق بوده.  

کیا
کیا
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

“چرا اولین حکومت کارگری بر اساس ایدولوژی مارکس و انگلس و به رهبری لنین در جهان به استالینیسم و سپس پوتینیسم منتهی شد؟”
به نکته جالبی اشاره کرده اید .
نظری در این مورد اینستکه:
۱.مارکس انتظار داشت که سرمایه داری ابتدا به اوج خود برسد و جهان را تصرف کند ،به اینجهت در مانیفست کارگری شعار ” کارگران جهان متحد شوید:
آورده شده است.”
۲.لنین تئوری امپریالیسم ها را عنوان کرد و نتیجه گرفت که از اختلاف آنها می‌توان استفاده کرد و حکومت کارگری ایجاد نمود!
۳. تئوری لنین در عمل جواب داد ولی متاسفانه مانند آزمایشی گران قیمت فقط در یک نقطه جهان دوام دائمی نداشت .
۴.امپریالیسم ظاهرا به آخر خط نرسیده بود و جهانی نشده بود و توانایی عملیاتی اش را از دست نداده بود و توانست با جنگ و فشار سرمایه این انقلاب جوان و کم تجربه را در هم بشکند.
۵.پوتین نتیجه آن است و شاید اینبار این اختلاف بین امپریالیسم ها بتواند دوباره تئوری لنین را بر کرسی بنشاند ،چون سرمایه داری جهانی شده است و فقط به مبارزه و تشکلات بین المللی طبقه کارگر نیاز دارد.

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

جناب کیا مطالب شما درست اما در رابطه با شورا شورا کردن این هموطن به اصطلاح کارگر نبود. اما در مورد مطلب شما. در حالیکه سرمایه و همدستی سرمایه داران هر روز جهانی تر میشود ما هنوز تعریفی به روز از طبقه کارگر نداریم تا بدانیم چه کسانی را باید در مقابل سرمایه متحد کنیم. شما چه در بخش کشاورزی و محصولات آن و چه در صنایع, با پیشرفت تکنولوژی, روز به روز شاهد عملکرد روبات ها و ماشن آلاتی هستید که عملا نیاز به کارگران کلاسیک را از بین برده است. در آمریکا, کشوری به درجه بالای صنعتی که میباید بیشترین پرولتاریا را داشته باشد بنگرید که نیروی کار در بخش خدمات بیش از کارگران صنعتی است. در کشور های در حال پیشرفت یا به قولی جهان سوم که دیگر لفظ پرولتاریا جوک است. با این تعریف از طبقه کارگر اگر تمامی آنان را متحد هم بکنید در اقلیت تام در جوامع خود قرار گرفته به تقابل با جامعه خود ایزوله شده و شکست میخورند همچنان که احزاب کمونیست شکست خوردند. طبقه کارگر مد نظر مارکس و انگلس در زمان آنان نه تنها اکثریت جامعه که به علت فقدان تکنولوژی کنونی گردانندگان اصلی چرخهای کارخانه ها بودند اما امروز چی. آیا وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم چرا یک کارمند و یا یک معلم و یا یک پرستار کارگر نیست؟ مگر صاحب ابزار تولید است؟ مگر چون کارگر نیروی کار خود را ( چه فکری و چه یدی) نمیفروشد؟ آیا زمان آن نرسیده که با اصلاح واژه کارگر به کارکنان و یا کارفروشان و یا بی سرمایه ها و یا زحمتکشان اکثریت مردم جوامع خود را بر علیه سرمایه متحد کنیم؟ البته که این اصلاح تفکر نیازمند اصلاح واژه خورده بورژوا نیز هست که در فرهنگ سیاسی چپ به هرکه کارگر یا سرمایه دار نیست اطلاق میشود.   

کیا
کیا
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

مسائل تئوریک وتعریف های پایه ای و فهم ارتباط تئوری و پراکسیس و چگونگی تعییر و فهم آن “پراکسیس پایه است و نه تئوری” مسئله اصلی است.
تئوری دیکتاتوری پرولتاریا ،آنطوری که من فهمیدم ، تمام این اقشار خورده بورژوا را در بر می‌گیرد و هدفش محدود کردن سرمایه است با رهبری طبقه کارگر تا جامعه بی طبقه و برای همه یکسان را به واقعیت برساند.
حال اگر تعییرات در شیوه تولید و مناسبات و وسایل تولید متحول شود ، باید تئوری هم به مناسب آن تحول یابد.
در هر حال جامعه کمونیستی یک ایده آل و آرزو ست و از نظر من می‌توان در به واقعیت رساندنش با صلح و دمکراسی سهیم شد.

بشر
بشر
2 سال قبل

عجب! عجب! پس ناتو پرچمدار دمکراسی است و ما باید زیر علم ناتو بریم.
نوشته فوق العاده علمی و انسان محور است.
نمی دانم ۵۰۰۰۰۰ کودک عراقی و میلیون ها افغان و سوری و لیبیایی به این‌مزاح ضد انسانی می خندیدند یا خون می گریستند. ضد بشر بودن مالیات ندارد!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x