شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

فندامنتالیسم سرمایه و دین – بهنام چنگائی

دیالکتیک بودن و شدن، همچون حرکت واقعیت آشکار و انکارناپذیری ست. اگر هر آغازی روزی پایانی دارد، بسان زندگی و مرگ! پس ساختار جهان کهنه سرمایه سالاری نیز با همه ی جان سختی هایش باید بپذیرد که دورانش سپری شده و عمرش بسررسیده و مزاحم حرکت تاریخ می باشد. چراکه نیازهای نوع بشری امروز ما در سرتاسر جهان را چندان که لازم است برنمی تابد و ما می بایست و ناچاریم این ساختمان فرتوت و سست پایه را باهم فروریزیم و با طرح و برنامه ی نو و با کار و تلاش هدفمند اجتماعی مان هرچه زودتر و بهتر آنرا دگرگونی کرده و بسمت آرزوها و آرمان هایمان بسازیم و فرارویانیم. شایسته ی شکوفائی نیز درین است که بتواند همراه بالندگی شود و نه زنجیر ایستائی و واپسماندگی.

ما دیده و امروز بیشتر می بینیم که بروز نشانه های ناهمخوانی و ساختارشکن در سراسر جهان روزانه شده است. همانگونه که بازتاب و شروع انگیزه های یک فاز تازه و پیشبرنده دیده می شود. فاز نوئی که مادر یک جابجائی گریزناپذیر است. و بی گمان یک دگرگونگرائی سازنده ی تاریخی در آن وجود جهانی یافته و نطفه ی سرزندگی فراسرمایه سالارانه را در شکم خود دارد که زایش او بسود هموندان طبقاتی و برابریخواهان نوعدوست جهانی ست که جنبش آن از پیشترها بسی برجسته تر گشته و گرایش بدان بیشتر از پیش می باشد. و روزبروز هم در گذار هموارترگشتن بسوی رویش های نوآورانه آتی ست. پدیده تازه ایکه برای پشت سرنهادن واماندگی دم و دستگاه ساختار فرسوده “سرمایه سالاریِ جنگ افروز” همواره علائم پویائی اش اینجا و آنجا هویدا بوده ست.

از دیر باز شگفتا که دیده و می بینیم که درین جهان پُرآشوب و ستیز سرمایه، و بدنام از جنگزدگی های دیروز و امروزش، هنوز هستند گروه های راست و هاری که از بنیادگرائی کاپیتالیسم و یا فندامنتالیسم فناناپذیر سرمایه چه گزافه ها که نمی بافند؟! و آنان بسان دین از ساختار سرمایه، ایدئولوژی گریزناپذیر ساخته اند که چنین می نماید که سرمایه سالاری بسان ادیان به اصطلاح الهی “ازلی و ابدی” هست. و برای بقایش هرچه لازم افتد باید بکارگرفت و بی شرمانه بکارمی گیرند. این نگرش واپسگرا هرگز نمی خواهد ببیند که ساختار سرمایه نه تنها در پهنه سیاسی و اقتصادی بل در گستره فرهنگی نیز شکست جبران ناپذیر خورده و بسان ادیان، بی هوده تلاش دارد به بنیادهای فروریخته ی اعصار پُررونق خویش بازگردد. در حالیکه توهم بازسازی رنق سرمایه، یکباردیگر و آنهم در کشور بدنام آمریکا محال و ناشدنی است.

دور پیدائی این ضرورتِ تحول و ایجادکردن اراده و اداره طبقاتی ـ اجتماعی برای آن در کشورها، برآیند دگرگونی و خود، آغاز فراروئی های لازم و پیشاروی جامعه بشری پویاست. فراروئی، آنهم در این جهان جنگ پرورِ که سرشار است از بهره کشی ها، چپاول ها، زورگوئی ها، نسل کشی ها، ستمکاری ها، بیدادرسی ها، تبعیض های جنسی و جنسیتی و نابرابری های اتنیکی و نابسامانی های درمانی، آموزشی و پرورشی بی شماریکه گردکشان غارتگر سرمایه، آنها را بنام دمکراسی غربی، ولی همچون زهر به گلوی تشنه و گرسنه ی کارگران جهان ریخته و همچنان و بدلخواه منافع شان در گوشه بگوشه ی گیتی می ریزند. و بویژه درین زمانه یکه تازی ها و زورگوئی های ژاندارم جهانی که آمریکا باشد و با لشگرکشی های نوچه های مطیع و بی اراده ی ناتوئی اش این مجموعه شرور چه ها که بر سر کارگران و توده های کشورهای ناتوان نیاورده است؟!. آنهم آمریکای تبهکاری که به تنهائی بیش از هزار پایگاه مدرن نظامی در جهان دارد و پرسیدنی ست! برای چه؟ بردن و آوردن طالبان برای افغانستان چه سودی داشت؟ جز کشت و کشتارهای ۲۳ ساله؟ چرا مدعیان برابری ِحقوق بشری در برابر اینهمه جنایت های ضدبشری همچنان سکوت کرده و می کنند؟ در حالیکه اگر اندکی وجدان آزاد و بیدار می داشتند می بایست دستکم و یکدست سران تبهکار دولت ها با پرونده سیاه و خونین امپریالیسم آمریکا بدادگاه های حقوق بشری کشانده می شدند که تاکنون نشده است و چرا؟.

در برهه تاریخساز کار و تلاش روشنگرانه ما می باید این باشد که بیاری هم و برای روشنگری، بیداری و آگاهیرسانی توده های کار و زحمت هرچه بیشتر جنگ افروزی امپریالیسم آمریکا و ناتو را افشاکرده و رسواترشان کنیم. تا هم ساختار نظامی و ضدبشری آمریکا و هم این جریان هار ناتوتی اش را در پیش چشمان مردمان و کارمزدان جهان بیش ازین بی آبروتر کنیم تا آنها نتوانند و نباید هم بتوانند بدین سادگی خاک در چشم ساده دلان بپاشند و بیش ازین جهان ما را ویران تر کنند.

نیاز و داشتن زندگی دلخواه حق همه انسان و همچنین همه نیروهای کار و زحمت است که اغلب آنان که سازندگان و تولیدگران باشند خود، از کمترین سهم و سود کار خویش پیوسته بی بهره بوده و می باشند. و چرا؟ از همینرو بدست آوردن نان و کار و آزادی ربوده شده درین ساختار سرمایه، برای میلیاردها انسان بی پناه نه میسر و نه ممکن بوده است. و چرا؟ چون: سرمایه و دین غول های رسانه ای دارند و خردشوئی از کارگران و توده ها می کنند. بهمین خاطر رشد آگاهی و دانش حقوق طبقاتی و اجتماعی آنان پایه ریزی نداشته و خرد و دانش و همبستگی اجتماعی آنان آگاه و خودباور نبوده و در برابر کردکشان سرمایه و دین استقلال و اراده ی سیاسی نداشته و شکننده بوده اند. و همین خواست دین و سرمایه است که می خواهد کارگران و توده های مذهبی و ساده دل آنرا مطیع مزد و دین خودکند و با وعده ی دین و یا دمکراسی سیاسی پوچ را آنانرا سربچرخاند و می چرخاند.

از همینروست که کارگران ایران و جهان باید بدانند که یک دشمن مهیب و مشترک دارند و آن ساختار سرمایه و غارتگران رنگین آن از جمله ادیان می باشند که می باید و ما ناگزیریم هرچه درست تر و سرراست تر دلایل ضرورت زدودن این قطب قدر میلیتاریست و ناتوی جنگ افروز جهانی آنرا که برای کارگران و توده ها هیچگاه سودی نداشته و ندارد روشن سازیم تا بدینوسیله بتوانیم با آگاهسازی، و یاری هدفمند همبستگی جهانی نیروی کار را برای دگرگونی سازی ها رساتر و راهبرتر کرده، و خودباوانه تر بدان خواست بحق که نابودی ساختار سرمایه باشد شتاب جهانی بخشیم. اینک بالانشینی آمریکا و ناتو در پایانه ی راه ریزش خویش است. زیرا نه بهره ای برای نوع انسان کارمزد آمریکائی ـ اروپائی دارد، و نه برای بقای خود “سرمایه” نیز توش و توان بازسازی اش ممکن و متصور مانده و محرک می باشد! امپریالیسم آمریکا و یاران غربی او در اقتصاد و فن آوری پاک باخته اند و دیگر نمی توانند همچون پیش بازار گلوبال دروغین خود را بسود انباشت بیشتر ثروت بچرخانند. چراکه دعوای بنیادی خود غربی ها در درون و در برابر رقبای بیرونی خویش جز بر سر انباشت سرمایه نبوده و نیست که با ایجاد جنگ ها تاکنون کجدار و نریز پیش می رفته است، و آن امکان برای هویت اقتصاد غربی دیگر بسادگی پیش نمی رود و با بحران های فزاینده رودررویند و البته هم چاره ای برای سود سرمایه های شان ندارند مگر با همین جنگ ها! و تاکی؟ تا آنگاه که آخرین نفس هایشان را می کشند.

 بنابرین همگام شدن با دگرگونی و ایستادن در صف و سمت فراروئی، خود بسان همکاری برای پایان دادن به این فندامنتالیسم سمج سرمایه سالاری، ایدئولوژیک و میلیتاریست ُپراهمیت می باشد که هم برای ما حیاتی ست و هم گرایش به همراهی و پشتیبانی برای زدودن آن در همه سوی جهان را بهتر و مهیاترکرده است. همچنانکه نجات از جنایت های اشکال اسلام سیاسی و خودکامگان آن، مسلمانان دردمند امروز را ناگزیر به چاره یابی کرده تا راهی برای رهائی خود از جنون و جنگ سران مذاهب و”فندامنتالیسم فناتیستی ” واپسگرائی ایدئولوژیک و بنیادین خود بیابد. درین گسل تاریخی فندامنتالیسم سرمایه و دین دارای آبشخور یکسانی می باشند که هردو توان و تقبل تغییر را برنمی تابند. چراکه: تا بامروز نه توان و نه رغبت ساختار سرمایه و دین پاسخگوی بحران جامعه بشری بوده است، و ادیان هرگز نمی توانند چشم انداز ناچیز و امیدبخشی را در دل کارمزدان و مریدان ساده دل و پاکباخته ی خویش بنانهد. برای بسیاری از دست و دل سیرهای جهان و کشورهای مسلمان، سرمایه و تداوم بقایش دیری ست ایدئولوژیک شده، همانگونه دلایل بقای دین شان نیز چنین برچسب های  ملامت برانگیزی برای بقای وجود خویش برپیشانی دارد.

مگر نه که از یکسو تنگدستی، بیکاری، فساد و تباهی از خود امپریالیسم آمریکا با ۲۴ تریلیون درآمد مالی گرفته تا اتیوپی بی نان و آبی این گندآبه فقر جهانی شده! و در سوی دیگر دلگرمی ساختار موجود سرمایه، همچنان به توان مطلق اقتصادی و چیرگی سیاسی خود بر جهان می بالد. آنهم در شرایطی که نه تنها راه چاره ای برای حل و گشودن تضادها و تناقض های اجتماعی خویش نداشته بل، جهان ما و زیست بوم ما را هم با این جنگ ها و بازارهای پوچ کالائی به مرز نابودی کشانده است.

چیرگی میلیتاریستی امپریالیسم آمریکا و کاپیتالیسم آن، و تداوم جنون آمیز انباشت سرمایه یعنی، بقای جنگ و بیکاری و گرسنگی و…ها! این ساختار سرمایه برای اعمال سرکردگی پیشین خود که آنرا دچار ریزش و بحران حدی می بیند، جز تکیه بر جنگ ها و نسل کشی های پیاپی و موجود عملن هیچ چاره ای نداشته و ندارد و کاراترین اهرم این بقا تداوم هرشکلی از اشکال جنگ هاست. ولی پرسیدنی ست که آیا کارگران و مردمان جهان فجایع ضدبشری این نظام را آنگونه که ما می بینیم دیده و می بینند؟! و آیا رسوائی های این بساط انگل در گیتی و بویژه برای ملت های اروپائی آنگونه روشن است که در کشورهای مسلمان بیدادکرده است؟ برای نمونه نسل کشی های بیکران امپریالیسم آمریکا و ناتو در لیبی و یمن و ایران و عراق و افغانستان و سوریه و اوکراین و… بروشنی دیده می شوند!؟ آیا شناخت توده ها و کارمزدان جهانی از جنگ های ۲۳۰ ساله آمریکا و بیرون از مرزهایش چنان ریشه ای و مدلل هست که محرک این همه جنگ ها و چپاول های پیشین و کنونی سرمایه را چنان بفهمند و بینند که ما لمس کرده و می بینیم؟ و آیا باوردارند که این جنگ ها جز برای تولید و فروش صنایع اسلحه سازی آنها بیش نیست که رونق بازار فروش آنها هم جز بیاری جنگ های پیوسته متصورنیست. آری به برپا ساختن جنگ ها و دامن زده به تداوم آنها و جز برای”چپاول و انباشت بیمارگونه سرمایه” ملت ها بکارنرفته و جز برای بازارگرمی سرکردگان جهانی سرمایه نبوده و نیست. همانگونه که امروزه “فروش پررونق دین”جز با تداوم جنگ های ۱۴۰۰ ساله شیعی سنی معنی نداشته و ندارد. از همینرو بایسته است که در دکان آدمخواری های سرمایه و دین بیاری همبستگی آگاهانه، و خرد اجتماعی و طبقاتی هرچه زودتر بسته شود. بنابرین، آغاز پیدائی دگرگونی و جنبش  جاری و روند ناگزیر و آتی آن، به زخم های چرکین امروز و دردهای دیرین یکایک ما شهروندان این زمین خونین و سوخته از امپریالیسم آمریکا و یاران ناتوئی آشکارا می گوید که ما کارگران و کارمزدان تاکنون و بیش از همه درین ویرانه های سرمایه سالاری و دکان دینمداری تاکنون باخته ایم و در آینده هم بی همدیگر، شکننده تر و بازنده تریم.

موجودیت تلخ و دردبار و درنده این جهان چپاولگری سرمایه سالاری و دینمداری، و سیری ناپذیری گروه های راهبر آن، دیگر برای قربانیان، جای هیچ بردباری و امیدپروری خیالی و رمانتیک برجانگذاشته و نمی گذارد. برای ما کارگران و رنجبران و گرسنگان دور ساده نگری فردی و ناسیونالیستی و مذهبی دیری ست که گذشته، و حال و روز کنونی بی هیچگونه سازشی به تک تک ما می گوید که می بایست گول این دو هموند(( سرمایه و دین )) را همچون همیشه پیشین نخوریم و جز به دانش طبقاتی و خرد و همبستگی اجتماعی و تاریخی خویش تکیه نکنیم و شایسته است دشمنان مان ” دین و سرمایه” را بهتر بیاموزیم و بشناسیم، سپس بشناسنانیم و بیاموزانیم تا آینده را بسود زندگی خویش بکارگیریم و نه برای پولدارها و دیندارهای ضدبشر.

و از همینرو هرگونه پشتیبانی و یا سکوت در برابر جنون و جنگ و جنایت ناتو، بایدن ها، پوتین ها، خامنه ای ها و طالبان ها و…های خودسر و ضدبشری قابل چشمپوشی نیست. و یاری رساندن به تداوم هر ثانیه ای این جنگ جز جنایت علیه بشریت نیست و نام بایسته و شایسته تر دیگری ندارد. تصور نمی کنم چنانچه فردی آگاه و نوعدوست و مترقی باشد و او بتواند همین امروز جنایت پوتین در سرکوب و کشتار اوکرایانی ها را ببیند و سکوت کند، درست بهمان اندازه، او تاریخ سرشار از نسل کشی های پیاپی جهانی آمریکا در گستره ی گیتی را بشناسد و در برابر اینهمه خونبارانی های آن سکوت کند. مقایسه جنایت های آمریکا با هیچ کشوری و در طول تاریخ قابل محاسبه نیست. زیرا آمریکا را با همین جنایت هاست که بر جهان ما ارباب ساخته اند و روزگار کنونی بقای آنرا دیگر برنمی تابد و باید بدان شتاب داد. 

همه کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مردمان بخاک و خون نشسته ی جهان که قربانیان دور و نزدیک این خودکامگانند، دیگر بخوبی بیدارند و آشکارا می بینند که جنگ افروزی ( سرمایه و دین ) در هرگوشه ی جهان که رفته و هماکنون نیز ادامه دارد، هیچ سودی برای هیچکدام از ملت های آمریکا، روس و اوکراین و مسلمانان و جهانیان مسالمتجو و همدرد نداشته و ندارد؛ بویژه پرونده تبهکاری های بی شمار امپریالیسم آمریکا در سراسر جهان و در پیش چشم جهانیان نوعدوست و همچنین لهیده شدگان امروزی بیش از هر زمان دیگری روشن و گشوده است و جنایت های این قلدر جهان فراموش شدنی نیست. همانگونه که ترور، نسل کشی و جنایت های بی شمار سرکردگان دین دولتی ( خمینی ـ خامنه ای و طالبان و… ) نیز برای ملت های ایران و افغانستان و مسلمانان دیگر کشورها بهمان اندازه سخت، سهمگین و سرسام آور بوده و هیچگاه قابل چشم پوشی  نیستند.  

آیا این جهان درهمریخته و سرشار از ستم و زور با این نارسائی های موجود که ای بسا اغلب جز ( آب و نان ) سالم و کافی نمی باشد، می تواند با چنین ساختاری ستمبار، نابرابر و ناتوان ستیز که تاکنون بر ایران و جهان ما حاکم بوده و به پیش رفته است ادامه یابد؟ ویرانگری جنگ اوکراین، بیدادرسی حوثی ها در جنگ یمن، گرسنگی و کودک فروشی افغانستان و کتک زنی و اسپری فلفل پاشی رژیم به چشم و جان زنان در ایران می گویند نه با این سیستم ها نمی توان بیش ازین بردباربود.

بهنام چنگائی ۱۹ فروردین ۱۴۰۱

https://akhbar-rooz.com/?p=149093 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x