سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

پایانِ “پایان تاریخ”. روایت نئولیبرال-گلوبال و فاجعه اوکراین، هرمز هوشمند

امروزه دو دیدگاه متفاوت در روابط بین الملل وجود دارد.  دیدگاهی که خواستار هژمونی "لیبرال دموکراسی" و تسلط آن بر جهان است که نوعی جهاد برای تبدیل همه کشورهای جهان به سبک زندگی و ارزش‌های جهان «غرب» است.  دیدگاه دیگر واقعگرائی یا "رئالیسم" است که تنها به موازنه قوا در جهان به ویژه در میان قدرت های بزرگ می نگرد
ژنو ۱۹۸۵- میخائیل گارباچف در کنار رونالد ریگان همران با مشاوران؛ آغاز گفتگو برای پایان دادن به جنگ سرد

امروزه دو دیدگاه متفاوت در روابط بین الملل وجود دارد.  دیدگاهی که خواستار هژمونی “لیبرال دموکراسی” و تسلط آن بر جهان است که نوعی جهاد برای تبدیل همه کشورهای جهان به سبک زندگی و ارزش‌های جهان «غرب» است.  دیدگاه دیگر واقعگرائی یا “رئالیسم” است که تنها به موازنه قوا در جهان به ویژه در میان قدرت های بزرگ می نگرد

گفته می شود انسان هائی که یکدیگر را از نزدیک نمی شناسند برای همکاری گسترده نیاز به روایت یا ایدئولوژی مشترک دارند.  پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی و “بلوک شرق” و شکل گیری تنها قدرت برتر جهان  یعنی آمریکا،  روایت “لیبرال دمکراسی با بازارآزاد”  و امتداد ان یعنی روایت “نئولیبرال-گلوبال” امکان گسترش پیدا کرد و دیگر روایات را پس زده و به روایت غالب دربخش عمده ای از جهان تبدیل شده  و می توان گفت که امروزه “مُد” است.  روایت “نئولیبرال-گلوبال” دربخش عمده ای از جهان بخصوص بین نخبگان سیاسی جهان غالب است.  روایت “نئولیبرال-گلوبال” ساخته ذهن انسان است که واقعیت های فیزیکی و تخیلی را در هم می آمیزد تا ساختار “خوب و بد” شکل دهد. در جوامع امروزی این تقسیم بندی “خوب و بد” نئولیبرال است که بیشترین تنش ها را سازماندهی می کند.  درعین حال تلاشی است برای به حاشیه راندن تنش های طبقاتی جوامع و حفظ هیرارشی قدرت موجود  جهانی.

با فروپاشی  نابهنگام شوروی و “بلوک شرق” در اوائل دهه ٩٠ و همزمان شکست مدل اقتصادی “سوسیالیزم واقعا موجود”، سرمایه داری و به تبع آن نئولیبرالیزم – گلوبال به عنوان تنها مدل، یکه تاز نظام اقنصادی جهان شد. “پایان تاریخ” و ابدی شدن  نظام “لیبرال دمکراسی با بازارآزاد” که می بایست تمامی جوامع دنیا به طور دیترمینستیک [جبرباورانه] به آن متحول شوند، وِرد زبان ها شد.

 با بحران بزرگ سال ٢٠٠٨ (١) که پس از سقوط اقتصادی سال ١٩٢٩،  بحرانی بی سابقه درنظام سرمایه داری بود، ضربه بزرگی به ایدئولوژی نئولیبرالی زده شد  و”فرٌایزدی” آن از بین رفت.  با انتخاب دونالد ترامپ در سال ٢٠١۶  به ریاست جمهوری ایالات متحده  و عنوان کردن کمک روسیه به ترامپ، حزب دمکرات  با همکاری با دولت پنهان امریکا،  به طور ضمنی نتایج انتخابات را به رسمیت نشناخت.  این ضربه ای بزرگ به سیستم سیاسی امریکا بود که با جواب ترامپ در قبول نکردن  نتایج انتخابات ٢٠٢٠ داده شد.  در حال حاضر روشن نیست درانتخابات اینده ریاست جمهوری امریکا، حزب بازنده  نتایج انتخابات را قبول می کند یا خیر.  این وضع بحران عمیقی در روایت  لیبرال دمکراسی در کشوررهبری کننده دنیای “غرب” با ادعای وفاداری به روایت  “لیبرال دمکراسی با بازارآزاد” ایجاد کرده است.

علاوه براین بحران‌ها، همه‌گیری دو ساله کرونا  اقتصاد جهانی را نا متعادل کرده  و آینده‌ای نا معلوم برای بشریت ترسیم کرده است.

در این شرایط روسیه به اوکراین حمله می کند و برای اولین بار پس از بحران موشکی کوبا، روسیه به طور ضمنی “غرب” را به حمله هسته ای تهدید می کند.

برای درک چگونگی رسیدن به این لحظه ی خطرناک تاریخی، می توان از مقوله هگل فیلسوف آلمانی با عنوان (Notwendigkeit und Kontingenz) ضرورت و احتمالات” (٢)  استفاده کرد. هر لحظه تاریخی گذشته و آینده ای دارد. گذشته حاوی رویدادهایی است که آن لحظه تاریخی را یک ضرورت می کند، در حالی که آینده با احتمالات بسیاری روبرو است. برای روشن شدن این رویدادهای ضروری باید به گذشته برگردیم که انتخاب آن اختیاری است. پایان جنگ جهانی دوم نقطه عطفی در نظم جهانی بود که می توان آن را برای بررسی وقایع ضروری برای رسیدن به این لحظه خطرناک انتخاب کرد.

پیمان نظامی ناتو در سال ١٩۴٩ و اندکی پس از جنگ جهانی دوم تشکیل شد.  به گفته اولین دبیرکل ناتو، (Hastings Ismay) هیستینگز ایسمِی ،  مشاور نظامی چرچیل(٣) ، هدف ناتو چنین فرموله شد:  “شوروی را بیرون، امریکا را درون و آلمان را پایین  نگهدارد”. قبل از تشکیل پیمان ورشو،  شوروی در سال ١٩۵۴ تقاضای عضویت در ناتو کرد که از طرف ناتو رد شد. این نشان دهنده وفاداری ناتو به هدف بیرون نگه داشتن  شوروی بود.

در ماه فوریه ١٩٩٢ (Paul Wolfowitz) پال ولفوویتز معاون وزیر دفاع ایالات متحده، دکترین معروف خود را تدوین و به وزارت دفاع آمریکا ارائه کرد.(۴)   این سند در ابتدا به عنوان یک سند امپریالیستی به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت زیرا سیاست یکجانبه گرایی و اقدام نظامی پیشگیرانه را برای سرکوب تهدیدهای احتمالی سایر کشورها و جلوگیری از تبدیل شدن یک کشور دیگر به ابرقدرت تجویز می کرد.  پس از اعتراضات فراوان،  قبل از انتشار رسمی در ١۶ آوریل ١٩٩٢، با نظارت دیک چنی وزیر دفاع وقت ایالات متحده و کالین پاول رئیس ستاد مشترک ارتش، به سرعت بازنویسی شد. بسیاری از اصول آن دوباره در دکترین سال ٢٠٠١  جرج بوش پسرظاهر شد، که سناتور ادوارد کندی آن را به عنوان “دعوتی برای ایجاد یک آمریکای امپریالیستی در قرن بیست و یکم توصیف کرد که هیچ کشور دیگری نمی تواند یا نباید آن را بپذیرد.” سیاست خارجی ایالات متحده از پایان جنگ سرد تا به امروز گواهی بر پایبندی اش به این دکترین است.

امروزه دو دیدگاه متفاوت در روابط بین الملل وجود دارد.  دیدگاهی که خواستار هژمونی “لیبرال دموکراسی” و تسلط آن بر جهان است که نوعی جهاد برای تبدیل همه کشورهای جهان به سبک زندگی و ارزش‌های جهان «غرب» است.  دیدگاه دیگر واقعگرائی یا “رئالیسم” است که تنها به موازنه قوا در جهان به ویژه در میان قدرت های بزرگ می نگرد. (John Miersheimer) جان میرشایمر استاد دانشگاه شیکاگو که یک رئالیست ساختاری است، روابط بین‌الملل را یک سیستم آنارشیستی می‌داند. او معتقد است که به دلیل نبود ساختار فراملی برای رسیدگی به اختلافات بین کشورها، امکان حل و فصل اختلافات از طریق قانونی وجود ندارد. در داخل کشورها معمولاً نهادی وجود دارد که در نهایت در مورد اختلافات مهم اجتماعی قضاوت می کند، اما چنین نهادی در سطح بین المللی وجود ندارد که قضاوت آن مورد قبول همه کشورها به ویژه قدرت های بزرگ باشد. این را می توان به نوعی قانون جنگل نامید که قدرتمند قواعد بازی را دیکته می کند.  با توجه به این موضوع،  جان میرشایمر می گوید با وارد کردن ایدئولوژی و یا اخلاق در روابط بین الملل معمولا بحران ها نه تنها قابل توضیح نیستند بلکه راه حل ها هم معمولاً با شکست مواجه می شوند.   شاهد این حکم را می توان در دخالت آمریکا و متحدانش برای صدور لیبرال دموکراسی به عراق و افغانستان دانست. (۵)

اگر به فاجعه اوکراین و اقدامات روسیه  با ایدئولوژی “لیبرال دموکراسی” نگاه کنیم، نتیجه منطقی آن است که رهبری روسیه دیوانه یا روانی است و تنها راه حل سرنگونی رهبری روسیه است یعنی “تغییر رژیم.  اکنون در پروپاگاندای گسترده جهان «غرب» با شعار “دموکراسی برعلیه اقتدارگرائی” شاهد سیاست تغییر رژیم هستیم.  با توجه به این واقعیت که رهبری روسیه انگشت خود را روی دکمه بیش از شش هزار کلاهک هسته ای دارد، امید به تغییر رژیم در روسیه، سیاست بسیار خطرناکی است. به طور کلی اگر به دیدگاه “لیبرال دموکراسی” نگاه کنیم،  باید منتظر جنگ های بیشتری برای گسترش این ایدئولوژی در سراسر جهان باشیم.  این دیدگاه ما را به یاد دوران کلونیالیزم با روایت “متمدن کردن وحشی های بومی” می اندازد.  با چنین روایت جهاد گرایانه، قدرت های کلونیال جنایات خود را علیه بومیان نقاط مختلف جهان توجیه می کردند که امروزه مورد انتقاد شدید است. (۶)

اما اگر به سیاست بین‌المللی “رئالیسم” برگردیم که قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حاکم بود، زمانی که جهان دوقطبی بود و دو نیروی دشمن در برابر یکدیگر قرار داشتند، منطقی است که دشمنان را دیوانه یا روانی ندانیم و روایت طرف مقابل را جدی بگیریم و حاضر به مذاکره باشیم.  این دیدگاه دردوران جنگ سرد از امکان یک جنگ تمام عیار اتمی جلوکیری کرد.  

امروزه در حالی که ناتو هدف اصلی خود را برای مقابله با بلوک «شرق» از دست داده و شوروی دیگر وجود ندارد و آلمان به اتحادیه اروپا پیوسته است، ناتو نه تنها منحل نشده بلکه در حال گسترش است. با اقدامات اخیر آمریکا، به نظر می رسد که ناتو هدف خود را تغییر داده است. هدف دور نگه داشتن روسیه به دور نگه داشتن چین و روسیه تغییر کرده است و پایین نگه داشتن آلمان به پایین نگه داشتن اتحادیه اروپا تبدیل شده است.  در شرایط جدید، این اهداف سیاسی ایالات متحده نیز به دنبال پایبندی به دکترین ولفوویتز برای جلوگیری از امکان بوجود امدن رقیبی دربرابر هژمونی آمریکا است.  اگر رابطه اتحادیه اروپا با روسیه گسترش پیدا کند و به یک رابطه استراتژیک تبدیل شود، این به معنی پیوند اقتصاد بزرگ اتحادیه اروپا با منابع طبیعی عظیم  روسیه است که اتحادیه اروپا را به بزرگترین قدرت اقتصادی جهان تبدیل می کند. این پروژه البته مخالف دکترین ولفوویتز است و به همین دلیل آمریکا با سیاست دولت المان در گسترش رابطه با روسیه و بخصوص با تحویل گاز طبیعی به اروپا و بخصوص به آلمان از ابتدا مخالفت کرد.

اتحادیه اروپا دراین بحران نشان داد که امکان استقلال سیاسی در عرصه بین المللی را ندارد و مجبور به پیروی از سیاست های تعین شده از طرف ایالات متحده است.  ساختار ناتو ابزاری است که اتحادیه اروپا را از استقلال سیاسی بین المللی محروم می کند و زیر پوشش ایالات متحده نگه می دارد که برای پایین نگهداشتن اتحادیه اروپا و قدرت برترش آلمان است.

جالب اینجاست که گفته می شود اوکراین یک کشور مستقل است و باید حق تعیین سیاست خارجی خود و اتحاد با سایر کشورها را داشته باشد. با توجه به سیاست آمریکا مبنی بر محدود کردن (Sovereignty) “استقلال” کشور قدرتمندی مانند آلمان در تعیین سیاست خارجی خود، چگونه می توان انتظار داشت کشور کوچکتری مانند اوکراین استقلال سیاسی خود را در میان دو قدرت بزرگ آمریکا و روسیه حفظ کند؟  جان میرشایمرمی گوید بدلیل انکه روابط بین‌الملل یک سیستم آنارشیستی است (might makes right) “زورحق می سازد” که مقوله ای فلسفی است.  فرُوید در پاسخ به نامه اَنیشتین درسال ١٩٣٢، این موضوع را از دیدگاه روانشناختی به شکل جالبی بررسی کرده است.(٧)

آنچه امروز شاهد آن هستیم، تحول جهان از دوران تک قطبی پس از جنگ سرد به دوران چند قطبی، یعنی پایان «پایان تاریخ».  با ظهور چین دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان، و روسیه اولین قدرت هسته ای جهان، این تحول در حال شکل گیری است. آینده را نمی توان پیش بینی کرد، اما فاجعه اوکراین و رویارویی روسیه و ناتو نشان دهنده تغییر توازن قوا بین ایالات متحده و ناتو از یک سو و روسیه و چین از سوی دیگر است. این فاجعه نشان دهنده ناتوانی ساختارهای بین المللی موجود است که پس از پایان جنگ جهانی دوم توسط قدرت های پیروز شکل گرفت. بدون ایجاد ساختارهای امنیتی جدید بین قدرت های بزرگ جهان، جهان در وضعیت بسیار خطرناکی قرار دارد. ایدئولوژی «نئولیبرال-گلوبال» امکان توافق بر سر ساختارهای امنیتی جدید را تضعیف می کند، اگر نگوییم غیرممکن. در حالی که با نگاه «رئالیستی» به روابط بین الملل، ایجاد ساختارهای امنیتی جدید امکان پذیرتر می شود. 

هرمز هوشمند

١٨ فروردین ١۴٠١

٧ آپریل ٢٠٢٢

زیرنویس و لینک ها:

١ – بحران ٢٠٠٨

https://youtu.be/QozGSS7QY_U

٢ – هِگل “ضرورت و احتمالات”

https://www.youtube.com/watch?v=kdc8y5QDBTk

٣- گفته هیستینگز ایسمِی

https://www.nationalreview.com/2017/07/nato-russians-out-americans-germans-down-updated-reversed/

۴- دکترین ولفوویتز

https://www.archives.gov/files/declassification/iscap/pdf/2008-003-docs1-12.pdf

۵ – مرشایمر رئالیسم”

https://www.youtube.com/watch?v=nZVIaXFN2lU

۶ – کلونیالیزم و وحشیگری

https://www.youtube.com/watch?v=E1Fj8kqeO_M

٧- پاسخ فرُوید به اَنیشتن

https://en.unesco.org/courier/marzo-1993/why-war-letter-freud-einstein

https://akhbar-rooz.com/?p=149192 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
2 سال قبل

“تقطیر” این رویداد ها به ما نشان میدهد که منشاء تمام این گرفتاری ها خود انسان و حرص اوست, که اگر قادر به کشتن آن نبودیم, به تشخیص حافظ, باید آنرا به زندان میکردیم که نکردیم.  

کیا
کیا
2 سال قبل

مطلبی برای تامل و تعقل .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x