
بیسهم و بیسایه
سنگ خواهی شد ای پشیمان!
سَرِ بُریده ی آن دختر
امانتِ هفت آسمانِ آبی بود،
دست تو چه میکند…؟
نفرت نه بر تو،
که بر نداشتن،
که شادی را از تو گرفت
تا تو چاقو را
به جای گلوبند
اشتباه بگیری!
چاقو هم دارد
برای گُل سرخ
گریه میکند،
تو چطور…؟
دریغا
پشیمانی ی آدمی بر بلندای دار،
دیگر به چه دردِ این خانه ی بیچراغ
میخورد؟!
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
۵
۱
رای
امتیاز بدهید!