پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

«سلاخی و سانسور واقعیت‌های تاریخی»، آیا بحران های اخیر اوکراین تنها ۸ سال دارد؟ – سیاوش قائنی

برخلاف نظر خانم «م.ت.»، باید خاطر نشان سازم، که تاریخچه ی رویداد های غم انگیز اوکراین از ۸ سال پیش آغاز نمی گردد. راستی این است که، تاریخچه این رویداد ها با فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال اوکراین درسال ۱۹۹۰ و روی کار آمدن...

انتشار آخرین  نوشتار من با عنوان «جنگ اوکرائین آغاز سازماندهی و جابجایی نظم نوین جهانی؟»  مورد بازخوردهای دلگرم کننده، نقدهای سازنده و گوشزده های درخور اعتنا قرار گرفته است .

در میان آن نقدهایِ سازنده و گوشزد ها، نقدی تند و توهین آمیزی از خانم « م. ت » دیده می شود.

با سپاس از همه خوانندگان و نظردهندگان، جای دارد که از کنار نقد و نگاه خانم «م. ت.» با خاموشی نگذرم. چرا که این نقد و نگاه، در این هنگامه ی واکاوی ها و جبهه گیری های رنگارنگ پیرامون جنگ در اوکراین، بازتاب رویکرد طیفی از افراد و نیروهای درگیر با مسایل سیاسی ایران است. از این رو، می کوشم که تا اندازه ای مفصل تر به نکات مطرح شده در این نقد بپردازم.

همچنین همراه با پاسخ به نقد مورد نظر به نکاتی که در نوشتار پیشین به آنها کمتر و کوتاه تر پرداخته بودم اکنون و در این نوشتاربه آنها بیشتر و روشن‌تر می پردازم.

با چشم پوشی از نظرات حاشیه ای مطرح در نقد مورد نظر، ایشان دستکم چند نکته را برجسته می کنند که پاسخی دراز دامنه تر و روشن تر را می طلبد.

نخست این که، ایشان می نویسند:

«آیا ناتو و آمریکا در جایی تجاوزکار هستند و در جائی دیگر، ناظر بی‌طرف؟» این انتقاد مرا سخت شگفت زده کرد، چرا که بیش از نیمی از نوشتار من صرف نشان دادن این واقعیت بوده است. برای نمونه، لطفا به این گفتآورد از مقاله توجه کنید:

«پس از جنگ جهانی دوم و نتایج فاجعه بار انسانیِ آن، نخستین گام مهم ایالات متحده برای حفظ و گسترش و نفوذ در منطقه اروآسیا همانا تاسیس ناتو بود. آمریکا توانست در زمانی کوتاه  با بر پا کردن تأسیسات نظامی مهمی در «آلمان فدرال» و پایگاه های دریایی در ایتالیا، کنترل غرب اورآسیا را تضمین کند. و بدنبال شکست ژاپن، با به راه انداختن تعداد زیادی پایگاه های نظامی در امتداد سواحل اقیانوس آرام در منطقه کلیدیِ – ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین و استرالیا – انتهای شرقی اوراسیا را بطور کامل در اختیار بگیرد و بر اقیانوس آرام، بزرگترین اقیانوس جهان چیره گردد. پوشیده نیست که تا پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱، ارتش ایالات متحده به یک غول نظامی بی همتای جهانی با نزدیک به هزار پایگاه نظامی برون مرزی، با یک  نیروی هوایی قدرتمند با ۱۷۶۳جت جنگنده و بیش از هزار موشک بالستیک همراه با یک  نیروی دریایی با بیش از ۶۰۰ کشتی جنگی و  ۱۵ ناوگانِ «هواپیمابر» مجهز به سلاح های هسته ای،  که تماماً با یک سیستم ماهواره ای جهانی با هم در ارتباط هستند، تبدیل شده و همچون  یک زنجیر آهنین، اورآسیا را محاصره نموده است

در بخش طراحی استراتژی واشنگتن، نیز کوشیده ام با آوردن مثال های متعددی نشان دهم، که کدام دکترین به بهترین شکلی استراتژی آمریکا را در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در منطقه ی ژئو استراتژیک «اورآسیا» را تعریف می کند. در آنجا با اشاره به اطاق های فکری استراتژیست های آمریکا همانند برژینسکی، جرج فریدمن و ولفوویتز، خاطر نشان ساختم، استراتژی آمریکا در همه این دوران ها، تنها و تنها برای چیرگی بر منطقه ی اروآسیا و بهره برداری به سود منافع خودخواهانه ی خود بوده است.  

در این پیوند، خواننده در بخش «حضور یک جانبه امریکا در اقیانوسها و تمام نقاط مهم جهان» می خواند:

«جرج فریدمن، یکی دیگر از کارشناسان ژئوپولیتیک آمریکا، در یک پرسش و پاسخ در شورای امور جهانیِ شیکاگو، به چند پرسش کلیدی پاسخ می دهد:

«ایالات متحده آمریکا بخاطر منافع بنیادین خود تمام اقیانوس ها و آب های دریایی دنیا را در کنترل دارد. هیچ قدرت دیگری نتوانسته تا کنون به چنین تسلطی دست یابد. به همین دلیل امروز روز ایالات متحده آمریکا می تواند در سراسر جهان وارد خاک کشورهای دیگر شود، ولی هیچ کشور دیگری توان این کار را ندارد. این موقعیتی است بسیار ارزشمند برای آمریکا. حفظ کنترل اقیانوس ها و فضا اساس قدرت ما را تشکیل می دهد.

بهترین راه برای پیروز شدن بر نیروی دریایی دشمن آن است که مانع تشکیل آن شویم، راهی که بریتانیایی ها پیمودند. آنها مانع  شدند تا هیچ یک از قدرت های رقیب اروپایی نتوانند نیروی دریایی خود را ایجاد کنند. شگرد آنها این بود که قدرت های دیگر اروپایی همواره مشغول جنگ با یکدیگر باشند. سیاستی که من توصیه می کنم همان است که رونالد ریگان در ایران و عراق نیز به کار برد. او از هر دو طرف جنگ (در جنگ ایران ـ عراق) حمایت کرد تا آنها با یکدیگر بجنگند و نه بر ضد ما. این امر از لحاظ اخلاقی قابل دفاع نبود، اما کارآیی داشت.»
باز در چند پاراگراف پائین تر، در بخش دیگری زیر عنوان «از بین بردن محور مسکو – برلین»، پاره ای دیگر از  سخنان جرج فریدمن آورده می شود:

«آلمان به همراه روسیه تهدیدی است جدی برای هژمونی جهانی ایالات متحده امریکا»، در نتیجه آمریکایی‌ ها باید با تمام توان بکوشند تا هیچگونه نزدیکی میان این دو کشور بوجود نیاید. نمونه این کوشش به ویژه در اوکراین (از سال ۲۰۱۴ به بعد) نمایان است، جایی که ایالات متحده به طور فزاینده ای مستقیماً مداخله می کند و سیاست خویشتن داری صدراعظم مرکل را به چالش می کشد.

به گفته ی فریدمن، هدف سیاست ایالات متحده ایجاد کمربندی از کشورهای اروپایی ضد روسیه و منتقد اتحادیه اروپا است، که به عنوان منطقه ی حائل بین روسیه و آلمان عمل کنند. اینها عمدتاً شامل کشورهای بالتیک، بلاروس، اوکرائین، لهستان، جمهوری چک و اسلواکی، رومانی، گرجستان می باشند».

اما باشگفتی در نقد ایشان می خوانیم:

«اما در آرشیو خود مطلبی نمی‌یابید که اشاره داشته باشد به آنچه در هشت سال گذشته در شرق اوکراین گذشته است؟»

خانم «م.ت» به دلیل خواست اندیشی و پیشداوری و بدون چشم داشتن به عنوان مقاله و به طور طبیعی به هدف نویسنده از نگارش آن، یعنی در درجه اول، واکاوی «ژئواستراتژیک» دقیق تر منطقه ی اروآسیا برای یاری رساندن به درک بهتر موقعیت نظم جهان امروز و فردا، از نگارنده مقاله می خواهد به جای نوشتن در ارتباط با موضوع مقاله و واکاوی کلان تاریخی و سیاسی، به رویدادهای یک بازه زمانی محدود و یک رویکرد موضعی روی آورد.

نویسنده در ارتباط با موضوع مقاله،  جا به جا به تجاوزات مرگبار و دخالت های قدرت های خارجی در امور داخلی دیگر کشورها اشاره می کند. همچنین خاطر نشان می کند، که آنها به بهانه های مختلف مانند مبارزه در راه «دمکراسی» یا مبارزه «علیه فاشیسم» دست به این اعمال تجاوزکارانه می زنند.

طبیعی است که به خاطر پایبند بودن به موضوع اصلی مقاله، کمتر به کالبدشکافی مبارزات به حق مردم آن کشور ها اشاره شده، تا فاجعه بار بودن این تجاوزها و سیاست های راهبردی پشت این تجاوزات، کم رنگ نگردد.  کوشش نویسنده آن بود که نشان داده شود که چگونه جنگ های گوناگون دو دهه گذشته، همانند آنچه که در اکراین در حال رخ دادن است، در سراسر جهان و به ویژه در «منطقه اروآسیا» رخ داده است و نیرو های جنگ طلب بیرونی برای بهره برداری به سود منافع خودخواهانه ی خود، آتش این جنگ ها را شعله ور نگهداشته و از طرف های درگیر قربانی گرفته و نگذاشته اند که زمینه ای برای پایان گرفتن جنگ و پاگرفتن صلح و ثبات ، عدالت اجتماعی و توسعه پایدار در این کشور ها فراهم گردد.

همین جا، خطاب به خانم «م.ت» یادآور می شوم، که نویسنده به هیچ وجه وجود گروه های فاشیستی طرفدار باندرا و احزاب راست‌گرا، همانند «پراوی یکتور»Pravyy sektor  و «اسوابودا»Svoboda  و شبه‌نظامیان مسلح آنها، همانند «گردان آزوف»، «ث ۱۴»C14   را انکار نمی کند، که سالیان درازی است از پشتیبانی امریکا برخوردار و با مدیریت خانم ویکتوریا نولاند، دستیار امور اروپایی و اورآسیای وزارت خارجه ایالات متحده، به آشوب و کشتار در اوکرائین مشغول هستند.

بی برو برگرد باید در نوشته ای جداگانه به این تبهکاری های سازمان یافته پرداخت و ماهیت آنها را هر چه بیشتر در برابر افکار عمومی افشا کرد.

خانم (م.ت) در پایان نقد خود همراه با توهینی مرا (به ادعای ایشان) به خاطر باز گو نکردن وقایع ۸ ساله (۲۰۱۴/ تا به امروز) اوکرائین به «سلاخی و سانسور واقعیت های تاریخی» متهم می‌کنند.

اما برخلاف نظر خانم «م.ت.»، باید خاطر نشان سازم، که تاریخچه ی رویداد های غم انگیز اوکرائین از ۸ سال پیش آغاز نمی گردد.

راستی این است که، تاریخچه این رویداد ها با فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال اوکراین در سال ۱۹۹۰ و روی کار آمدن «لئونید کوچما» در ۱۹۹۴ و «ویکتور یانوکوویچ» در سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵ آغاز شد. یعنی زمانی که یک گروه اولیگارش رانتخوار و فاسد، با اجرای سیاست تعدیل های ساختاری نئولیبرالیستی، کشور را به خاک سیاه نشاند و بعد اعضای این گروه برسر تقسیم ثروت این سرزمین به جان یکدیگر افتادند.

برای روشن شدن بهتر آنچه پس از استقلال اوکراین در آن کشور رخ داد، بد نیست، که در اینجا بخشی از سخنرانی  «پترو میخالایویچ سیمونینکو»، دبیر اول حزب کمونیست اوکراین، را در زیر مرور کنیم. از نظر نباید دور داشت که فعالیت این حزب از سوی دولت راستگرای اوکرائین غیر قانونی اعلام شده است و هموندان آن مرتب بدست گروه های فاشیستی «آزوف» ترور می شوند. همچنین  در دوم ماه مه ۲۰۱۴، فاشیست ها ساختمان اتحادیه کارگری در اودسا را به آتش کشیدند و دستکم ۴۸ تن از کمونیست ها و هموندان سندیکاهای کارگری زنده زنده در آتش سوختند.

سیمونینکو، در سخنرانی  خود در کنگره ی فوق العاده چهل و هفتم این حزب در ماه مارس ۲۰۱۴  گفت:

«پایه اصلی اعتراضات مردم در اکراین، بدون شک، تضادهای درونی سیاسی، اجتماعی – اقتصادی، سیاست های تهاجمی به حقوق اجتماعی، بحران ژرف اقتصادی و نقض حقوق مدنی شهروندان می باشند که موجب نارضایتی گسترده گشته است، نه امتناع از “ پیوستن به اروپا« «چارچوب روند حرکت به سمت اتحادیه اروپا توسط حزب «مناطق»، همراه با حزب “میهنی”، حزب “ضربه” و حزب “آزادی” و اجرای  «رفرم های لیبرالی» درعمل چیزی به غیر از، سلب مالکیت حقوق اجتماعی و اقتصادی شهروندان نمی باشد. این «رفرم ها» یعنی برچیدن امنیت بازنشستگی، از میان بردن درمان، آموزش و پرورش، لغو قوانین کار، که تماماً در مسیر برچیدن «دولت رفاه» و در راستای تجدید نظر در ضمانت های قانون اساسی و غصب قدرت در اکرائین توسط سرمایه الیگارشی می باشد.» رهبر حزب ادامه می دهد:

«عملکردهای ناموفق حزب «مناطق»، به رهبری  «ویکتور یانوکوویچ» و افزون طلبی و زیادخواهیِ رژیم آنها، عملا اقتصاد کشور را به مسیر نابودی رانده و اوضاع را به مرحله ورشکستگی کشانده است  و امروز روز اکراین را در برابر تهدید تقسیم و فقدان استقلال  قرار گرفته است. بدین شکل، درکشور وضعیتی بوجود آمد که “پائینی ها” نمی خواهند به شیوه گذشته زندگی کنند، و “بالائی ها” نمی توانند بیش از این حکومت نمایند.» «سیمونینکو» ادامه می دهد:

«فساد فراگیر و درآمیختگی تجارت و حکومت، فلج شدن کامل سیستم های قضایی و عدم اجرای قانون، بی اعتباری اجرای شیوه های انتخاباتی، موجب خشم شهروندان شده است. امروز شهروندان عملا از همه گونه حقوق مسلم خود محروم شده اند و نمی توانند از طرق قانونی حقوق از دست رفته خود را بازستانی نمایند.» «سیمونینکو» ادامه می دهد:

«جنگ الیگارش ها در راستای تصرف حکومت، سیاست های غیرمسئولانه داخلی و خارجی رژیم، رُکودهای فرسایشی اقتصادی، سقوط تولیدات صنعتی، افزایش بدهی خارجی، رشد هزینه های زندگی موجب گسست اعتماد شهروندان به فردای خود گردیده است.

مساله ای که جامعه دیگر حاضر به تحمل آن نیست و مردم خواهان دگرگونی های اساسی می باشند.» کوتاه سخن، آنکه رهبر حرب کمونیست اوکراین، سیمونینکو، در همان سخنرانی، با اندوه فراوان می پذیرد، که سرمایه داران و الیگارشی های فاسد و رانتخوار موفق شده اند بار دیگر از زحمت کشان همچون سیاهی لشکر در “پیکار درون گروهی” خود برای دستیابی چپاولگری بیشتر سوء استفاده کنند.

حال باید خطاب به خانم «م.ت» و هم اندیشان شان گفت:‌ این اولیگارشی های فاسد بودند که شرایط و پیش زمینه ها را برای دخالت و تجاوز قدرت های خارجی آماده کردند.

باشد که با خواندن این قسمت از گزارش دبیر کل حزب کمونیست اوکراین به این دریافت رسیده باشید که سلاخی و سانسور واقعیت ‌های تاریخی زمانی صورت می‌گیرد که بیاییم آغاز رویداد های جدید را ۸ سال پیش بپنداریم.

در پایان مجبورم دو نکته را به روشنی به خانم «م.ت.» گوشزد کنم:

۱- نیروهای مترقی و صلح طلب در سراسر کره‌ خاکی نمی‌توانند و نباید در این «رقابت‌های ژئوپلتیکی» وارد شوند و با یکی از بلوک های قدرت در کارزارهای جنگی و تبلیغاتی همراه و هماوا گردند و بینش والا و بنیانی خود علیه جنگ و جنگ افروزان را به فراموشی بسپارند.

۲- نام بردن از شخص سومی که هیچ گونه با محتوای این مقاله ارتباطی ندارد و آوردن نقل قولی از ایشان که نویسنده یارای راستی آزمایی آن را ندارد، یک رفتارِ از نظر فرهنگی ناپسند و غیراخلاقی است.

امید آنکه روزی درشت گویی، ناروا پراکنی، خواست اندیشی و پیشداوری از میان ما کنشگران سیاسی ایران رخت بربندد و فرهنگ رواداری در بین ما پای بگیرد و آنجا که حرف برسر صلح پایدار، عدالت اجتماعی و آزادی و منافع والای انسان در میان است گوش شنوا و چشم بینا داشته باشیم.

https://akhbar-rooz.com/?p=150072 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میترا تهامی
میترا تهامی
2 سال قبل

با سلام
اقای قائنی با سپاس از اینکه وقت گذاشتید و به نقد اینجانب پاسخ دادید.
حال بگذریم از این نکته که جنابعالی که رواداری و برخورد غیرتوهین‌آمیز را در گفتار پاس می‌دارید، اما در عمل، حتی از بردن نام اینجانب خودداری کرده‌اید.
چنانچه بخواهیم با خوشبینی برخورد کنیم و بگوئیم که محض رعایت و از روی ملاطفت به‌نام اینجانب اشاره نکرده‌اید، اشاره به «م.ت» دیگر چه صیغه‌ای است؟
هر خواننده کنجکاوی با رجوع به کامنت‌های مربوط به نوشته قبلی شما متوجه می‌شود  که جنابعالی بنده را مورد مخاطب قرار داده‌اید.
شما با ذکر «م.ت»، هم آدرس داده‌اید، هم با عدم ذکر کامل اسم، به نوعی توهین کرده‌اید.

نوشته‌اید: «خانم (م.ت) در پایان نقد خود همراه با توهینی مرا (به ادعای ایشان) به خاطر بازگو نکردن وقایع ۸ ساله (۲۰۱۴/ تا به امروز) اوکرائین به «سلاخی و سانسور واقعیت های تاریخی» متهم می‌کنند.»
بنابراین به‌طور منطقی باید به این نتیجه برسیم که به‌کار بردن عبارت «سلاخی و سانسور واقعیت‌های تاریخی» از نظر شما، عبارتی توهین‌آمیز است. اما با کمال شگفتی می‌بینیم که شما در جای دیگر می‌نویسید:
«باشد که با خواندن این قسمت از گزارش دبیر کل حزب کمونیست اوکراین به این دریافت رسیده باشید که سلاخی و سانسور واقعیت ‌های تاریخی زمانی صورت می‌گیرد که بیاییم آغاز رویدادهای جدید را ۸ سال پیش بپنداریم.»
اقای قائنی اگر به‌کار بردن عبارت «سلاخی و سانسور واقعیت» از سوی اینجانب را حرمت‌شکنی و توهین می پندارید، به چه دلیل شما که از اخلاق و رواداری می‌گویید، برای جواب‌گویی به من از این عبارت استفاده می‌کنید؟
جناب قائنی! رطب‌خورده منع رطب چون کند؟

متأسفانه در بخش‌های دیگر نوشته خود هم پاسخ قانع‌کننده‌ای به نقد من نداده‌اید.
از آنجا که حرمت نگاه نداشته‌اید و حتی از بردن نام من هم خودداری کرده‌اید، انگیزه و تمایلی  به ادامه بحث  تفصیلی با شما ندارم.

متأسفانه شما از موضع بالا، به‌گونه‌ای برخورد کرده‌اید که گویا ضرورت دارد که یک‌بار دیگر برای من توضیح دهید که موضوع نوشته شما چیست.

من به تغییر در باورهای گذشته شما اشاره کردم. چرا که شما از‌جمله، در نوشته خود از عبارت «تجاوز ارتش شوروی به افغانستان» استفاده کرده‌اید.
آیا در همان زمان هم از چنین عبارتی استفاده می‌کردید؟ توهین است یا بیان یک واقعیت؟
در ضمن نوشته‌اید:
«نام بردن از شخص سومی که هیچ‌گونه با محتوای این مقاله ارتباطی ندارد و آوردن نقل قولی از ایشان که نویسنده یارای راستی‌آزمایی آن را ندارد، یک رفتارِ از نظر فرهنگی ناپسند و غیراخلاقی است.»
آیا به‌کار بردن واژه «راستی‌آزمایی» در اینجا به‌نوعی توهین به‌شمار نمی‌رود؟ یعنی ابراز تردید می‌کنید که گوینده دروغپردازی کرده باشد.
یک‌بار دیگر به ناگزیر باید تکرار کنم که آقای قائنی! رطب‌خورده، منع رطب چون کند؟
من از شما پرسیده بودم:
«آیا مانند آقای بابک امیرخسروی بر این نظر هستید که آنانی که به واقعیت نفوذ فاشیسم اشاره می‌کنند در توهم بسر می‌برند؟»
چگونه است که شما یارای «راستی‌آزمایی»ندارید؟ نظر آقای امیرخسروی منتشر شده است.
به لینک زیر لطفا مراجعه فرمایید. آقای امیرخسروی مسئله «زایش دوباره فاشیسم» را مورد تردید قرار داده‌اند.
در ضمن ذکر نام ایشان در خطاب به شما به دلیل همسویی و همراهی در سال‌های گذشته است و من سر مگویی را افشا نکرده‌ام که جنابعالی به بنده تذکر می‌دهید و از نمره انضباط من کم می‌کنید.
https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic2/more/98553/

نقل قول مربوطه به قرار زیر است:
«در‌ کمال شگفتی حتی با ناباوری، فراخوان محمد علی عمویی در حمایت از لشگرکشی و تجاوز روسیه به کشور مستقل و عضو سازمان ملل اوکراین‌ را خواندم.‌ به گمانم حتی افراطی‌ترین جریان یا‌ نشریه‌ای در جمهوری اسلامی‌ با چنین بیان بی‌پرده و روشنی‌، در حمایت از لشگر‌کشی پوتین موضع نگرفته باشد!
خلاصه کلام او این است که در اوکراین فاشیسم آن هم از نوع اتمی، دوباره زایش یافته است! می‌‌گوید اکنون فاش شده است که ۱۵ پایگاه‌ اتمی وجود دارد. عمویی لشگرکشی روسیه به اوکراین را ‌اقدامی برای دفع خطر اتمی که روسیه و جهان را تهدید می‌کند می‌پندارد. و برای دفع خطر اتمی اوکراین از اقدام‌ پوتین حمایت می‌کند! می گوید دفع این خطر اتمی بستگی به سرانجام نبردی دارد که اکنون در جریان است! بدیهی است که منظور از نبرد در جریان همین تجاوز نظامی است که پوتین راه انداخته و درحال کشت و کشتار مردم و ویرانی این کشور است!

عمویی به‌یاد جوانی و جبهه ضد فاشیستی آن ایام که علیه هیتلر بود می‌افتد و خواهان آنست که هم اکنون جبهه‌ ضد فاشیستی دیگری، لابد به رهبری پوتین، از سر گرفته شود!»

هامون
هامون
2 سال قبل

پاسخ شما بسیار مستدل، متین و موجز بود. امیدوارم افرادی مانند خانم م.ت تلاش و توانایی خود را در چارچوب های تنگ نظریشان محصور نکنند و به قول آقای قائنی فرهنگ والای رواداری را پیشه کنند.

غلام
غلام
2 سال قبل

خسته نباشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x