پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

کجاست آزادی؟ (یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام (۶) -۲) – جمشید طاهری پور

نقد رادیکال این آموزه ها که در شعار: (مرگ بر امپریالیسم جهانی بسرکردگی امپریالیسم آمریکا) راهبردی در باز ماندن از پیکار واقعی در سوق کشور به آزادی و دموکراسی و پیشرفت بودند، وقتی اصالت دارد که از جایگاه منافع رشد اقتصادی – اجتماعی کشور، زندگی بهتر برای...

نقد رادیکال این آموزه ها که در شعار: (مرگ بر امپریالیسم جهانی بسرکردگی امپریالیسم آمریکا) راهبردی در باز ماندن از پیکار واقعی در سوق کشور به آزادی و دموکراسی و پیشرفت بودند، وقتی اصالت دارد که از جایگاه منافع رشد اقتصادی – اجتماعی کشور، زندگی بهتر برای مردم و در مسیر دست یافتن در ایران به دموکراسی و جهان بهتر و عادلانه، به عرصه آورده شود

پیش خوان صلح

همه احزاب بزرگ و کوچک در آلمان به حزب جنگ تبدیل شده – اند! صدای آنان در من ترس و وحشت بر می انگیزد با یک حسی از نومیدی در باره برپائی صلح! حالا که این سطرهای را می نویسم، تلویزیون از اجلاس  ” کنفرانسِ اوکراین ” که در پایگاهِ نیروهای هواییِ آمریکا در منطقه‌ی رام اشتاین در آلمان در جریان است، تجلیل می‌کند. این اجلاس به دعوت آمریکا و میزبانی وزیر دفاع آن کشور، وزرای دفاع کشورهای عضو ناتو و برخی از هم پیمانان آمریکا و نیز وزیر دفاع اوکراین را در خود گرد آورده تابرای فرستادن جنگ ابزار های بیشتر و از آن جمله  تانک، سلاح های سنگین و دور برد به اوکراین، راههای تازه‌ای پیدا کنند.

 سمت و سیاست دولت آمریکا بجای بهره گیری از دیپلماسی صلح، بمنظور  یاری رساندن به پایان یک جنگ محلی، تدارک در برپائی یک جنگ جهانی است! کنفرانس اوکراین چه بسا گامی در این مسیر است! رئیس جمهور آمریکا رهبری این سمت و سیاست را بر عهده دارد و این نامش نه کمک به مردم اکراین، بلکه جنایت علیه بشریت و خیانت بزرگ به مدنیت جهان است.

 تجاوز نظامی به کشور اوکراین، و ویرانگری سرزمینی و کشتار مردم با طراحی و تصمیم ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، آن دریدگی و لطمه بزرگ به میراثهای مدنی و تمدنی بعد از جنگ جهانی دوم بوده است که بر آتش تجاوز و جنگ دمید و این استعداد بی اعتنائی و بی‌حرمتی به صلح  را در جهان در جنین جایگاه گسترده نشاند!

من از خود می‌پرسم که این استعداد جنگ خواهی از کجاست؟ چه چیزی در انسان‌ است که او  را جنگ خواه می‌کند و این استعداد گریز او را از صلح، در جانش می پرورد و نیرومند می کند؟ و درست هنگامی که به آن بیشترین نیاز است، از سکوی مدنیت بشریت پایین می‌کشد و از فهرست مطالبات حقوق بشری بیرون می اندازد!؟ ایکاش این پاسخ طنینی بلند داشت،پاسخی که می گوید:

این چیز گرایش به اقتدار است! اقتدار گرائی آن زمینی است که نیزۀ جنگ در آن می‌روید و بلند می شود!

***

لنینیسم و خمینیسم در خصیصه هائی اشتراک دارند: لنین روسیه را در تکامل تاریخی آن به بیراهه کشاند و خمینی گردونۀ تکامل تاریخی جامعه ایران را به عقب کشید، اما هردو مغلوب حرکت به پیش تاریخ شدند، و در پستوی موزۀ آن طعمۀ موش تاریخند!

  بازنمائی های تیره

آنچه که در باره نسبت میان لنینیسم و خمینیسم  اندیشیده بودم، با برداشت اشتباه تنی چند از خوانندگان رو برو شد و به سوء تفاهم هائی دامن زد، که امیدوارم با توضیحی که در  صفحۀ کامنت های بخش اول گذاشتم، برطرف شده باشد؛

 («لنینیسم و خمینیسم در خصیصه هائی اشتراک دارند:». این که معنایش یکی شدن نیست! دو شخص یا دو نظرگاه می توانند در خصیصه هائی اشتراک داشته باشند، بی آن که یکی شده، یعنی موجودیت و هویت مستقل خود را از دست داده باشند.)

چون این سوژه از  مضامین کلیدی یادداشت‌های منست، بخش دوم فصل شش را با شرح و بسط بیشتر آن شروع می کنم:

از خصیصه های مشترک لنینیسم و خمینیسم، دشمنی ستیزجویانه علیه لیبرالیسم  است. دو رخداد در این باره بسیار گویاست:

  • طرح خمینی در اشغال سفارت آمریکا و اجبار بازرگان به استعفا و سقوط دولت او، که گفت، انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول است و دیدیم حکومت اسلامی، هدف بود!
  • استراتژی لنین  که کودتا علیه دولت لیبرال کرنسکی را، با هدف جهش از انقلاب دموکراتیک و برپائی انقلاب سوسیالیستی، پیروزمندانه سازمان داد.  

 استراتژی لنین و طرح خمینی از نظر معناشناسی سیاسی؛ وجوه اشتراک بنیادین دارد؛ هردو مصادیقی از براندازی کودتائی، تصاحب قدرت دولتی، راندن ارادی جامعه در مسیری ناسازگار با  طبیعت تکامل تاریخی آن است.

درمورد تجربۀ ایران در انقلاب اسلامی و برپائی حکومت اسلامی در کشور، حدودن در اپوزسیون دموکراسی خواه، اتفاق نظر وجود دارد  که خمینی جامعه را از پیشروی باز داشت و در بسیاری  جهات به عقب راند، اما در مورد تجربۀ لنین در  روسیه، اراده او به نقض ضرورت‌های تکامل تاریخی انقلاب دموکراتیک و تبعات ویرانگر انقلاب اکتبر و علل درونی فروپاشی سوسیالیسم لنینی، گویا فقط چپ آکادمیک، آنهم عمدتن در اروپا و آمریکا تفاهم دارند! 

آگاهی به خصیصه های لنینیسم و نقد تطبیقی آن با هدف روشنگری بنیادین پیرامون ارتجاع خمینیسم، و آیندۀ آن، برای اعتلای آگاهی چپ ایران واجد اهمیت تعیین کننده است. چند سال پیش در نوشتار بلند – چپ و مشکل انتگراسیون – (آرشیو نویسندگان اخبار روز )- در اهمیت این آگاهی بود که نوشتم:

 «در روسیه بجای «تکامل انقلاب دموکراتیک» و «تکامل سرمایه داری»، انقلاب اکتبر برپا شد و سوسیالیسم لنین چیرگی گرفت. اما این یک چیرگی مستعجل در هنگامۀ تاریخ بود که طی دو دهه پایانی قرن بیستم فرو پاشید! …  چرا؟ برای این که لنین هیچ وقت اعتقاد نداشت که راه نجات را باید در تکامل انقلاب دموکراتیک، در رشد و تکامل ترقیخواهانه سرمایه داری و تعالی دموکراتیک جامعه بورژوائی جست!»

می نویسند: «خمینی نمایندگی مذهب را دارد». من معتقد به نقد و روشنگری پیرامون نمایندگی دینی خمینی هستم و برای آن اهمیت بزرگ قائلم، اما این کار مؤمنین سکولار است، نه من!

 من به خمینی از چشم نماد و نمایندگی اسلام سیاسی نگاه می کنم. اسلام سیاسی مذهب نیست، بلکه یک ایدئولوژی سیاسی ارتجاعی، تمامیت خواه و ستمگر است، در نگاه از این منظر او مسئول عقب راندن ایران به سطح هنجارهای ارتجاعی شیخ فضل الله نوری – دشمن سوگند خوردۀ انقلاب مشروطیت – دشمن ستیزه جوی آزادی و دموکراسی، پیشرفت و عدالت در ایران است.

 یکی از خصیصه های مشترک میان خمینیسم و لنینیسم، -البته هرکدام با پلاتفرم مخصوص به خود – ناسازگاری و دشمنخوئی -شان با انقلاب دموکراتیک و اهداف ترقیخواهانه آن است.

به این سوأل بیاندیشیم؛ چرا برغم مجاهدت و مشارکت غرورانگیز نسل اول سوسیالیست های ایران در انقلاب مشرووطیت، در چپ سنتی، – از دوسال اول بنیادگزاری حزب توده که بگذریم – ما شاهد؛ گسست از انقلاب مشروطیت ایران و اهداف دموکراتیک و ترقیخواهانه آن هستیم؟ این گسست یکی از سرچشمه های کجروی ضایعه بار در چپ سنتی ایران است، که در وسعت چشمگیری امروز نیز تداوم و استمرار خود را حفظ کرده است. من فکر می‌کنم میان این گسست و اتحاد حزب توده و سازمان اکثریت با خمینی، می‌توان رابطه‌ای مستقیم دید و در لایه زیرین، آنرا با تئوری و تاکتیک بلشویکی در ستیز با انقلاب دموکراتیک روسیه مرتبط دانست.

می‌شود بحث را در موألفه های مشخص ادامه داد؛ و در بارۀ خصیصۀ مشترک لنینیسم و خمینیسم در انکار و ستیز مشترک آنان علیه زایائی و کارکردهای تمدنی سرمایه داری روشنگری کرد،  بویژه از آنرو که در باورها و کردار سیاسی نسل ما، بعنوان «غرب زدگی»  و  «سرمایه داری وابسته» بی‌اعتبار و نکوهیده بودند! 

نقد رادیکال این آموزه ها که در شعار: (مرگ بر امپریالیسم جهانی بسرکردگی امپریالیسم آمریکا) راهبردی در باز ماندن از پیکار واقعی در سوق کشور به آزادی و دموکراسی و پیشرفت بودند، وقتی اصالت دارد که از جایگاه منافع رشد اقتصادی – اجتماعی کشور، زندگی بهتر برای مردم و در مسیر دست یافتن در ایران به دموکراسی و جهان بهتر و عادلانه، به عرصه آورده شود.

اهمیت روشنگری در این باره ها که هنوز تابو و در شمار فکرهای ممنوعه است، از آنجاست که بدون مشارکت سرمایه داری صنعتی  – فناوری و تکنولوژیک جهان غرب – بوِیژه شرکت های بزرگ آمریکا، در حیات اقتصادی ایران، نمی توان یک زیرساخت مستحکم و مدرن در صنعت و اقتصاد کشور بنیاد گذاشت. بدون چنین زیر ساختی، ادعای رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی کشور و توسعه سیاسی ایران، در تراز مدنیت جهان امروز، ادعائی موهوم و بی‌پایه است.

آنچه را که  بنا به تجارب تا کنونی می‌توان و باید گفت، عبارت از این است که فقدان رشد اقتصادی و تکامل اجتماعی در ایران، معنایش محرومیت بیشتر مردم  ما در برخورداری از یک زندگی بهتر است.

در هر حال، بدون روشنگری هائی که موردنظر است، نمی‌توان در باره تکامل اجتماعی و توسعه پایدار سیاسی در ایران و راهی که باید در آینده پیمود، نظرگاهی مستحکم، مبتنی بر راست آزمائی تجارب تا کنونی ایران و جهان بدست آورد و چراغی فرا راه آینده برافروخت. توصیه ای که بارها دیده‌ام در کامنت گزاری های پیروز  مورد تأکید است. این نکته واجد اهمیت سرنوشت ساز است و شاید بتوان آنرا از بارزترین نشانه‌های مسئولیت میهنی و مردمی شناخت و ارج گذاشت.

به نیّت شفافیت و خلوص سخن، توجّه خوانندگان را به گفتآورد زیر جلب می کنم:

  «چپ (سوسیال دموکراتیک) در ایران که اقیانوسی از فقر و تبعیض و نارشد یافتگی، با جزایر کوچک غارت و ثروت باد آورده است، “حزب میانه” نیست، حزب کارگران و زحمتکشان، کارمندان و اقشار پائین و میانی طبقه متوسط است. جانبداری اجتماعی چپ، از موالفه های تعیین کننده هویت اوست. نکته مرکزی در این میان؛ دفاع آینده نگرانه و جانبداری از منافع آینده و آینده خواه این نیروهای اجتماعی است. از عبرت های تلخ چپ ایران در انقلاب بهمن، همصدائی با گذشته نگری نیروهای اجتماعی یادشده، و همسوئی با علایق گذشته خواه زحمتکشان کشور بوده است. آموزه این عبرت تلخ و سیاه و نکبت زا برای چپ ایران، فهم مرحله تکامل تاریخی است که جامعه ایران در آن قرار دارد؛ وظیفه چپ ایران – در چشم انداز تاریخی که به روی ما گشوده است – (شرکت فعال در جنبش  مطالباتی دموکراتیک اقشار مردم)، پیش راندن کشور در مسیر رشد و تکامل میهنی – گلوبال اما سوسیال دموکراتیک جامعه، (در مسیر تکامل مترقیانۀ) سرمایه داری است.»

( اخبار روز – آرشیو  – ج . ط – ژانویه ۲۰۱۳ با جزئی تغییر)

علیه اقتدارگرایی

بارزترین خصیصۀ مشترک در لنینیسم و خمینیسم، گرایش نیرومند هردو به کسب قدرت سیاسی، حفظ آن و اقتدارگرائی است! چیرگی تمامیت خواهی، استبداد و دیکتاتور منشی و جزمیت و نیز ویژگی دگماتیک ایده و باور در صفوف گرایش های فوق، نشانی از همین ویژگی است. شاید بهمین خاطر است که وارد شدن در حوزۀ نقد و نظر در فرهنگ سیاسی ایران، رنج افزا و کم اثر است! هرکس حرف خودش را می‌زند و اگر هسته درستی در فکر کسی بود دوست ندارند به آن اذعان کنند و خود را از آن بهرمند سازند! و چنانچه خلاف معتقدات آنان و مغایر با عادات رایج در چپ ایران بود، با بدترین انواع تهمت و افترا، اقدام به ترور شخصیّت می‌کنند و منتقد را به گوشۀ خاموشی و انزوا می رانند!

گزافه نیست اگر گفته شود تصوّر انحصار حقیقت، یکّه خواهی و همزاد آن؛ نابردباری و ناشکیبائی، از شمار مهم‌ترین عوامل بازدارندگی «اپوزسیون»؛ در پذیرش رواداری و همبستگی، پیشروی بسوی اتحاد، و مآلن اعتلای فرهنگ سیاسی است.

 توصیف اقتدارگرائی خمینیسم, نیازی به شرح ندارد، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است! با اینحال من ضمن بیان مصادیق چندی از اقتدار گرایی لنینیسم، موارد مرتبط با خمینیسم را در پیوست با آن، به اختصار یادآوری می کنم؛

لنین و لنینیست ها حقیقت را در انحصار خود می دانند! نوع برخورد و کیفیت رویاروئی لنین و پیروانش با مخالفین رأی و نظر خود، مصداق کامل اقتدارگرائی است. وقتی شما با مخالف رأی و نظر خودت طوری برخورد می‌کنی که شهامت اظهارنظر را از او  می گیری، وقتی او در رابطه با شما احساس می‌کند که همۀ فردانیت خود را از دست داده و آدمی شده، تحقیر شده، بیرون و بری از تعقّل مستقل، بی اراده و فاقد شخصیّت، این اسمش اقتدارگرائی در مناسبات شبان – رمگی، یعنی  مبتنی بر پیروی، تشیع و اقتداء  است. چند بار از مهندس بازرگان در نوبت سخنرانی‌هایش از رادیو شنیدم که گفت، ما در کابینه بحث کرده بودیم و  نظر ما این بود، اما وقتی رفتیم پیش امام، هیبت امام آن اندازه بود که هیچکدام ما جرأت نکردیم بالای حرف امام، یک کلمه حرف بزنیم!

از مصداق‌های بسیار مشهور اقتدارگرائی لنین در حوزۀ سیاست، انحلال مجلس موئسسان و جایگزین ساختن آن با کنگرۀ شوراهای بلشویکی است، چون شوراهای منشویکی رأی بیشتر داشتند! خمینی هم با توپ و تشر آخوندی، حدیث مجلس موسسان را قدغن و موقوف اعلام کرد و دم و دستگاه مجلس ساختگی خبرگان قانون اساسی را براه انداخت.  

  سرکوب و کشتارهای خونین و جنایتبار لنینیسم، علیه ملیت های ساکن روسیه تزاری؛ حکایت پنهانی نیست! ملیّت هائی که با سرنگونی تزاریسم برخاسته بودند برای کسب آزادی و استقلال ملی خودشان؛ در آذربایجان، ازبکستان، تاجکستان، گرجستان؛ ارمنستان، بی امّا و اگری توسط حکومت شوراها سرکوب شدند و …! مبنای این سرکوب های خونین و جنایتبار، تمامیت خواهی لنینیسم بود که همۀ انقلاب‌های دنیا را پرولتری می خواست…! و همه ملیت های ساکن سرزمین پهناور روسیه را زیر یوغ قیمومیت شوروی سوسیالیستی می طلبید..!

حالا بخاطر بیآوریم خمینی را در کشتارهای کردستان و ترکمن ها در گنبد … و فرامین کشتار مخالفین سیاسی خود، در زندان و بیرون از زندان! و آن همه جباریّت و خونریزی که بپا کرد در چهار گوشه ایران! و قتل عام جوانان مردم در جنگی که بهانه اش در ادامۀ هشت سال جنگ، عظمت طلبی او بود که می گفت؛ «راه اورشلیم از بغداد می گذرد!».

در فاجعه جنگ ۸ سالۀ ایران و عراق، موضع و سیاست خمینی، در هیچ مقطع از سالیان جنگ، جنبۀ میهنی و میهن دوستی نداشت، بلکه بار ایدئولوژیک اسلامی داشت و ادامه جنگ را بستر مناسبی می‌دید برای قلع و قمع مخالفین، و برپائی حکومت اسلامی در عراق و استحکام بیشتر آن در ایران.

 مخالفت لنین نیز با شرکت ارتش روسیه تزاری در جنگ جهانی اول و فراخوان سربازان به فرار از جبهه ها، محرک میهنی و مردمی نداشت! بلکه بار ایدئولوژیک داشت. لنین فکر می‌کرد چنین سمت و سیاستی، کرنسکی و متحدین او را تضعیف و منزوی می‌کند و با جلب سربازان نیمه موژیک روسیه، بسوی خود، حزب یلشویکی وی را نیرومند و نیرومندتر کرده  و هدف قبضه قدرت سیاسی و برپائی سوسیالیسم در روسیه را نزدیک و نزدیکتر می کند.

 در تحلیل نهائی، همۀ این وقایع اتفاقیه برخاسته از اقتدار گرائی و عظمت طلبی است. می‌خواهم این را بگویم که وقتی نیروی محرکه اصلی در طراحی و پیشبرد  هر سمت و سیاست، اقتدارگرائی و عظمت طلبی است، دیر یا زود مصائب و فجایعی ببار می‌آورد که دامنگیر مردم جامعه و جهان است!

 خامنه ای – یادگار امام – از جمله بفکر برپائی «حکومت جهانی اسلام» است! خودش نوشته و گفته! از کجا معلوم؟ شاید یک روز کار او هم مثل دوستش پوتین، به جنون اقتدار کشید!!

من به تجربه در یافتم که در جامعه و جهان ما، یک مبارزۀ اصیل قبل از هرچیز مبارزه علیه گرایش به اقتدار و عظمت طلبی است.

امپریالیسم… هم غربی، هم شرقی، هم اسلامی!

رفیق ما کارگر کمونیست توصیه اش بمن این است؛ «اگر نویسنده بخواهد علمی کار کند باید از تعاریف شروع کند.» من از تجارب شروع کردم؛ به مصداق اینکه تجربه مادر علم است، حالا وقتی که در این سن و سال تجارب خودم و دیگرانی  را روی هم می‌گذارم می‌ بینم، امپریالیسم یک سیاست است؛ یک گرایش به اقتدار  و یک راهبرد مداخله جویانه و تجاوزگر در سیر تکامل سرمایه داری و در متن آن است. و البته مثل هر سیاست و راهبردی ؛ به نیروهای اجتماعی و طبقات معینی متکی است و علایق و منافع آنان را نمایندگی می کند.

 نسیم در کامنت خود پرسش با اهمیتی را مطرح کرده و نوشته است؛ «اگر بنا به تعریف امپریالیسم، الیگارشی مالی و بانک ها تسلط بر صنایع دارند چرا چند صنعت برتر امروزی قادر به خرید تمام بانک های جهان هستند؟ کدام بانک بر اپل و آمازون و آرامکو و مایکروسافت و گوگل تسلط دارد؟ چرا در بحران سرمایه داری ۲۰۰۷ اولین ورشکستگان بانک ها بودند؟». این پرسش در حقیقت، پرسشی در باره تغییر ساختار امپریالیسم در جهان امروز است، و در اذهان خوانندگان خود؛ دگرگونی در ساختار پایه ای امپریالیسم و چه بسا تغییر در پایگان طبقاتی آنرا بمیان می کشد!

من از سوأل نسیم بر می‌گردم به خودم و از خود سوأل می کنم: آیا این تغییرات موئید این نیست که ما باید استراتژی تازه ای در نبرد با امپریالیسم اتخاذ بکنیم؟ آیا امکان زوال خصیصه های سیاسی امپریالیسم در سیر تکاملی آن وجود دارد؟ آیا کار بست تکنولوژی های نوین، فی المثل کاربرد رابوت ها در تولید و توزیع کالا، در اقتصاد دانش بنیاد امروزین، در مسیر تکامل خود، راهبرد مداخله سیاسی و تجاوز نظامی، یعنی جنگ را به پایان خود خواهد آورد و صلح جهانی را واقعیت خواهد بخشید؟ آیا در  سرمایه داری متأخر ژاپن که سومین اقتصاد بزرگ جهان است، یا سرمایه داری کشور ها و دولت های اسکاندیناوی و شرق اروپا، الزامن در مناسبات خود با بخش‌های دیگر جهان امروز، حامل علایق و راهبرد های خود عرضانۀ امپریالیستی هستند؟ آیا در چشم انداز جهان آینده؛ روابط ملت‌ها و دولت ها بر مدار حکومت قانون و برابری حقوق، برسمیت شناختن حق ملل در تعیین سرنوشت خود، مناسبات مبتنی بر عدالت و صلح، یک چشم انداز واقعی است؟

یک اصل بسیار مهم که غالبن نادیده گرفته می شود، اثر گزاری جامعه مدنی و نقش نیروهای آن در  کم و کیف ماهیت سمت و سیاست سرمایه داری جهان امروز است.

نیروهای ترقیخواه و فعالین جامعه مدنی کشورها، با برپائی جنبش های مطالباتی برای جهان بهتر، از جمله اعتلای جنبش صلح، محیط زیست، جنبش سبز  و جنبش برای عدالت و برابری حقوق همه ملت‌ها و همۀ مردم جهان؛ نیرو های محرک دستیابی بشریت امروز به  جهان بهتر هستند، می‌توان دید که این جنبش ها در طراحی و  هدف گزاری های  سیاسی و اجتماعی  و محیط زیستی دولت ها اثرگزارند و حتا می‌توانند قسمن اثر قاطع برجا بگزارند. می‌توان از خلال برگزاری کنفرانس های سران و مسئولین تراز اول جهان، شواهدی از واقعبینانه بودن چنین مدعائی بدست داد، اما من بگفتآوردی از سخنان دبیر کل سازمان ملل بسنده می کنم؛ بویژه از آنرو که در پیکار ضدامپریالیستی، محاسبۀ واقعبینانه توازن نیرو در سپهر ژئوپلیتیک جهان، حائز اهمیت قطعی است.

آنتونیو گوترش؛ دبیر کل سازمان ملل؛ مسئول ترین شخصیّت ناظر بر مناسبات ملت‌ها و دولت ها در جهان امروز، در گفتآورد زیر، به گمان من نظر به برآمدهائی دارد که در سطور بالا به آن‌ها اشاره شد:

  آنتو نیو گوترش دبیر کل سازمان ملل، خشمآهنگ و آینده نگر گفته است: «اختلاف درآمدها کاملا واضح است به طوری که ۲۶ ثروتمند جهان به اندازه نیمی از کل انسان‌های دنیا پول دارند. …  مردم در سراسر جهان متوجه شدند که جهان از توازن خارج شده است. آنها دیدند که اقتصاد سیاسی منابع را به سوی اقلیتی با امکانات ویژه هدایت می‌کند…. متوجه شدند که نابرابری‌ها فرصت‌های زندگی آنها را کاهش می دهد… جهان در آستانۀ از هم پاشیدگی است…همه‌گیری ویروس کرونا «فرصتی عمومی» برای ایجاد جهانی برابرتر و پایدارتر فراهم کرده است. ضروری است که از طریق یک قرارداد اجتماعی برای دورانی جدید با این همه‌ گیری نابرابری مبارزه کنیم.»

   ( 28 تیرماه ۱۳۹۹ – اخبار روز – آرشیو اخبار )

  همۀ این سوألات و طرح ممکنات و چشم اندازها که در سیاست گذاری، عوامل تعیین کننده ای هستند، در چشم من بر این گواهی می‌دهند که نبرد علیه امپریالیسم برای جهان بهتر، در متن مبارزه علیه اقتدارگرائی جا دارد و درست نیست آن را، در برایر انتخاب «بربریت یا سوسیالیسم» قرار داد. و به جد یا ضمنی؛ ضدامپریالیسم و دستیابی به جهان بهتر را با برانداختن سرمایه داری و برپائی سوسیالیسم مشروط کرد!

اکنون همکاری سودمند و تعامل پیشبرنده میان اقتصادهای رشد یافته جهان و اقتصاد های متوسط و رشد نایافته، ضرورت پذیرفته برای پیشرفت و تعالی در هر دو سو است. تحلیل‌های علمی از جهان همبسته و پر از تضاد گلوبال، همکاری و تعامل سودمند دولت ها و ملت‌های جهان را برای یک زندگی صلح آمیز و همزیستی متمدنانه الزام آور ساخته است.

وظیفۀ عاجل در نسل کنونی چپ ایران و جهان، پاسداشت زندگی در سرمایه داری جاری، در متن پیکار برای جهان بهتر است! دستیابی به جهان و زندگی بهتر ممکن است.

بدیعی است که چپ انتخاب های خود را دارد، امّا صلح و دموکراسی انتخاب های اوّل پیکار چپ است، و نبرد علیه اقتدار گرائی نیز دقیقن برخاسته و معطوف به اولویت آزادی، صلح و دموکراسی  برای ایران و جهان است.

پیشروی چپ در راه انتخاب های خود؛  بسوی یک  جامعۀ دموکراتیک، برابر حقوق، صلح جو و عادلانه… بیرون از صلح و دموکراسی و آزادی ناممکن است. کما اینکه بدون پیکار  در مسیر براندازی هژمون اقتصاد سیاسی سرمایه داری بر جامعه و جهان، آرمان سوسیالیسم آن توان را پیدا نمی‌کند تا با زندگی بشریت در آمیزد و به واقعیت جامعه بشری فرا بروید. این پدیدار، واقعیت امروزین دیالکتیک جهان ماست.

امپریالیسم و ضد امپریالیسم: نگاهی نو!

 اگر امپریالیسم یک سیاست است؛ یک گرایش به اقتدار و یک راهبرد مداخله جویانه و متجاوز در سیر گسترش، تکامل و موجودیت  سرمایه داری است، اتفاقی که می‌افتد این است که نمی‌توان فقط آنرا در عالی ترین مرحله تکامل سرمایه داری و تنها در یک رشته نشانه‌های از پیش تعریف شده، مثل سیطره جوئی سرمایه مالی منحصر و خلاصه کرد. و نیز، نبرد علیه امپریالیسم را تنها  در بستر مبارزه با سرمایه داری و نبرد پرولتاریائی برای سوسیالیسم جست و دید!

 جهان امروز تنها با امپریالیسم آمریکا روبرو نیست که برای تجدید و تداوم آقائی بر جهان خیز برداشته و موتور پیشروی «ناتو» در شرق اروپاست، امپریالیسم الیگارش های روس به سرکردگی پوتین، با کشتار و ویرانگری هایش در چیچن، سوریه  و نمونۀ  تجاوز نظامی و جنایتباری هایش در اوکراین. امپریالیسم اسلامی که خاور میانه و نزدیک؛ و آفریقای اسلامی را میدان مداخلات سیاسی و جنگ نیابتی با هدف برپائی حکومت اسلامی در این کشور ها قرار داده، این‌ها همه ظهورهای تازه ای از امپریالیسم هستند که آسمان جهان گلوبال را با ابری از آتش و دود مسدود کرده اند!!

تعریف جدید از امپریالیسم، پنجره ای برای درک نوین از تاریخ آن می گشاید که از آن جمله آگاهی به امپریالیسم سوییتی است! بیاد آوریم؛ مجارستان ۱۹۵۶ را، بهار پراگ در ۱۹۶۸، شورش لهستان در ۱۹۷۰، فنلاند را و همچنین مداخلۀ سیاسی  و مصائب و نتایج جنگ نیابتی شوروی در افغانستان را…! آیا این وقایع اتفاقیه بر امپریالیسم سوییتی گواهی نمی دهند؟! 

یک پژوهش اجمالی نشان می‌دهد که رویکرد گرایش به اقتدار در ظهور امپریالیستی خود، نیازمند نظریه‌ ای عظمت طلبانه است؛ نظریه‌های عظمت طلبانه دایر بر آقائی و هژمونی بلا منازع امپراتوری آمریکا بر جهان، نظریۀ عظمت طلبانۀ پوتین؛ مخلوط عجیبی از ناسیونالیزم تزاری، جهان گستری ارتدکسال بلشویکی و  سنت جنایتباری های سازمان مخوف بریا! عظمت طلبی اسلامی که برای پیروزی سلطنت اسلام برجهان می‌کوشد، با تفنگ پاسداران اسلام در عراق، سوریه، یمن، فلسطین، لبنان، لیبی و… جنگ‌های نیابتی حشد الشعبی و فاطمیه و زینبیه ها و…؟

 عبرت بزرگ اشتباهات گران تئوریک- سیاسی گذشته که بیانیه پیرامون شعار اساسی آکنده از آن است، در یک از مهم‌ترین محور هایش، نوسازی مفهوم امپریالیسم و مبارزۀ ضد امپریالیستی است.

زمان، ما را از آن کس که بودیم، به این کس که در امروز خود می اندیشیم؛ تغییر می دهد! این نشانۀ فضیلت آدمی است.

ج – ط

۲۰.۰۴.۲۲   – ادامه دارد

https://akhbar-rooz.com/?p=151618 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

34 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کارگر کمونیست.
کارگر کمونیست.
1 سال قبل

خب، کسی پاسخگو نیست.
سئوال کلیدی این صفحه این سئوال من است که اگر امپریالیسم و انحصار وجود ندارد پس چرا اپل کالاهایش را در آمریکا تولید نمیکند بلکه در چین تولید میکند؟
نسیم و کسان دیگر پاسخ نداده اند. جواب این در نظریه درست امپریالیسم و انحصار وجود دارد. مقالات لینک شده توصیح این نظریه هستند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

جواب شما در قسمت های مختلف داده شد
اما اینکه بدین شکل مبارز می طلبی
نشان از اینست پاسخ ها را بدقت نمی خوانید

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

نظریه سرمایه داری انحصاری و مالی در انطباق با بحث لنین نیست بلکه بحث لنین و هیلفردینگ پله هائی در توسعه این نظریه بوده اند. اگر به انقلاب برای آزادی طبقه کارگر تکاملی فکر کنیم، باید مشتاق خواندن این مطالعات باشیم نه رد دگماتیکی و ضد علمی آنها.
این مقاله، از جان بلامی فاستر، تاریخ مختصر توسعه ایده های اقتصاددانان مارکس گرا را از ایده کلی مارکس تا سرمایه داری مالی-انحصاری-اولیگوپولی توضیح میدهد. در پاسخ به نسیم اینکه انگلس خودش بازار آزاد را یک توهم میدانست. این بحث تجدید نظر در دیدگاه مارکس نیست بلکه تطبیق آن با شرایط تغییر کرده و عملکرد سرمایه داریست.
این مقاله به بعضی از سئوالات نسیم هم می پردازد.
البته فقط برای اذهان باز نه واپسگراهای مارکسیست، مقاله:
https://monthlyreview.org/2018/01/01/what-is-monopoly-capital/

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

بعضی ها تصمیم شان را گرفته اند که در خدمت چه طبقه ای باشند، برای آنها که هنوز نگرفته اند، من این مقاله را پیدا کردم:
https://monthlyreview.org/2015/07/01/imperialism-and-the-transformation-of-values-into-prices/

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

کشوری بنام ایران با ساکنینش در منطقه ای از کره زمین قرار دارد تلاش برای راهی ایرانیان از هر نوع استبدادی هدف میهن دوستان ایرانی است
حال کسی بخواهد با ژست انترناسیونالیستی و در خدمت یک طبقه خاص بودن را تبلیغ کند و اولویت را به این طبقه با نگرش جهانی بدهد باید گفت این نگرش مقدمه مشروعیت دادن به عمل جاسوسی علیه کشوری است که ساکن آن است.
تاریخ ایران این تجربه تلخ را دارد در دوره ای
حزبی بنام توده با کلی نیروی فداکار پذیرفت در خدمت سیاست های جهانی کشور دیگری در آید و منافع ملی کشور خودش را رها کند و…
که حاصل کار این حزب ، اتهام جاسوسی علیه منافع سرزمینش شد
اگر چه هوادارانی از آن حزب بعدن تلاش کردن خود را از اتهام دور کنند اما همه می دانند
در کارنامه حزب این اتهام جاسوسی علیه سرزمینش ثبت شده است گردانندگان آن حزب
هر تحلیل ایده لوژی که آوردند و یا بیاورند خودش را بیشتر به زیر پرسش می بردند و می برند
اما اینکه بعد از آن تجربه تلخ کسی بخواهد بطریق دیگر با ژست انترناسیونالیستی کمیک کارگر خواهی جهانی را تبلیغ کندو به بهانه سرمایه داری و بورژوایی و ذهن را بسمت مشروعیت دهی به عمل جاسوسی ببرد و
عمل جاسوسی علیه منافع ملی کشورش را عادی کند، این روش از آن روش های …

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

لینک درست مقاله در کامنت قبلی من در نقد درامد پایه ای جهانی :
https://mronline.org/2018/09/20/socialism-is-about-workers-not-wealth-funds/
Universal Basic Income باید ترجمه فارسی بهتری داشته باشد، پیدا نکردم. باید باشد چیزی شبیه : درامد حداقل برای همه.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت یازدهم،
این یادداشت به سوسیالیسم دموکراتیک و “درامد پایه ای جهانی” مربوط است که کمتر یادداشت من و بیشتر مقاله یک نفر در مورد موضوعی در این ایده آقای طاهری است:
آیا امکان زوال خصیصه های سیاسی امپریالیسم در سیر تکاملی آن وجود دارد؟ آیا کار بست تکنولوژی های نوین، فی المثل کاربرد رابوت ها در تولید و توزیع کالا، در اقتصاد دانش بنیاد امروزین، در مسیر تکامل خود، راهبرد مداخله سیاسی و تجاوز نظامی، یعنی جنگ را به پایان خود خواهد آورد و صلح جهانی را واقعیت خواهد بخشید؟ آیا در سرمایه داری متأخر ژاپن که سومین اقتصاد بزرگ جهان است، یا سرمایه داری کشور ها و دولت های اسکاندیناوی و شرق اروپا، الزامن در مناسبات خود با بخش‌های دیگر جهان امروز، حامل علایق و راهبرد های خود عرضانۀ امپریالیستی هستند؟ آیا در چشم انداز جهان آینده؛ روابط ملت‌ها و دولت ها بر مدار حکومت قانون و برابری حقوق، برسمیت شناختن حق ملل در تعیین سرنوشت خود، مناسبات مبتنی بر عدالت و صلح، یک چشم انداز واقعی است؟”
مقاله:
https://www.investopedia.com/terms/b/basic-income.asp
این مقاله ارزیابی و نقد یک ایده از “سوسیالیستهای” دموکرات آمریکاست. این ایده که کارگران میتوانند در بازار سهام سرمایه گذاری داشته باشند و احتمالا به کسب درامد پایه ای جهانی نائل شوند. مقاله مورد الاسکا و نروژ را بررسی میکند. نقد او شبیه نقد من از گفته نسیم در ارتباط با ۳۰ میلیون مالک ونگارد است. او هم مثل من معتقد است که در حقیقت این “درامد پایه ای جهانی” امپریالیستی می باشد.‌ البته او تحقیق جامعی کرده و نتایجش را بصورت مقاله بیان کرده است.
میتوان در این مورد بیشتر تحقیق کرد و شاید بتوان دید که رابطه علاقه سوسیالیستهای دموکرات به دولت بورژوازی در دوران ما به چه شامورتی بازی هائی دارد می رسد.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

درست کنم:
از لحاظ اخلاقی و وجدانی، بلشویک ستیزی آنها میتواند توجیه وجدانی و اخلاقی آدم کشی و جنایتکاری اصلاح طلبان رژیم هم باشد، اصلاح طلبانی که با رای این مارکسیستهای ضد بلشویک مدتی قدرت سیاسی داشتند.
کشتیم چون اگر نمی کشتیم بلشویسم را بر ما حاکم میکردند. حزب توده هم جزو بلشویکها، دیکتاتور. اینکار هم کمکی به خودشان و هم کمکی به پاک کردن وجدان اصلاح طلبان است. این وجوه اخلاقی و وجدانی قضیه است. شاید بعدا اگر ارزش داشته باشد، بیشتر به این جریان فکی بپردازم. هر چه بیشتر میگویند بیشتر می فهمیم که ریشه ها چیست.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت دهم،

احتمالا آخرین یادداشت

بنظر من این مجموعه :

۱- آمریکا ایران را صنعتی کند.

۲- مبارزه مسالمت آمیز.

۳ – بلشویک ستیزی.

۴- وجه اشتراک بین خمینیسم و لنینیسم.

۵ – دموکراسی در ایران.

۶ – ۳۰ میلیون مالک یک کمپانی سرمایه گذاری در بازار سهام (وال استریت).

۷ – دفاع دموکراسی ها غربی و آمریکائی ها از اصلاح طلبان.

۸ – دفاع از جمهوری اسلامی به بهانه بخش لیبرال داشتن (اصلاح طلبان، خاتمی و غیره) و شرکت در انتخابات.

۹ – اصلا امپریالیسم وجود ندارد، اگر هم دارد به انحصار و سرمایه مالی ربط ندارد.

۱۰ – اصلا انحصار وجود ندارد.

۱۱ – تجاوز پوتین (نه دولت روسیه)

۱۲ – روس ستیزی ،روسوقبل، همراه با بلشویک ستیزی

۱۳ – انکار کردن سالها تجاوز نظامی دولت اوکراین و فاشیستهایش به جدائی طلبان نوکر روسیه گوئی جدائی طلبانی که حالا عضو ناتو شده اند فرشته هستند!

۱۴ – اقتدارگرائی را دولت دیکتاتوری دیدن اما دولت دموکراتیک سرمایه داری ندیدن.

۱۵ – تکامل جامعه بصورتی راستروانه و بصورت مرحله های خاص و دلبخواهی فرمول بندی شده.

۱۶ – بیشتر …

مرکز ثقل تغییری که این مجموعه در جامعه لازم میداند، چه در ایران و چه در غرب، بورژوا- تکاملی است تا کارگری-انقلابی. گفتمان این مجموعه گفتمانی است که در میخواهد در سرمایه داری و حاکمیتش خوب و مترقی اثبات کند و کارگران باید فقط وجود خوب آنرا ببینند و پرورش بدهند و وجوه بدش را دور بیاندازند. مثلا سرمایه داری باید امپریالیسم اش را کنار بگذارد چون در ارتباط اورگانیک با سرمایه مالی و انحصار و کل اقتصاد ندارد. در این مجموعه، وقتی از جنایت گفته می شود، منظور جنایت مخالفین غربی هاست نه دموکراسی ها. جنایات دموکراسی ها تکاملی و در خدمت خوب است چون دیکتاتورها را از بین می برد، مثل صدام، قذافی، کاسترو، چاوز، یاسر عرفات، رژیم ایران. کارگران در این دموکراسی ها منافع دارند و فقط باید آنها را اصلاح کنند. این تکامل از درون است، بورژواهای خوب یواش یواش، با مثلا مبارزات کارگران، می فهمند که سوسیالیسم برتر است! سوسیالیسم چیست؟ هنوز نمیدانیم اما میتوان حدس زد. مبارزه باید مسالمت آمیز باشد، مدنی باشد، بورژواهای خوب را رم ندهید تا بورژواهای بد شکل بگیرند. باید کار تکاملی جامعه بورژوازی به جامعه سوسیالیستی بصورت ملایم صورت پذیرد.

فکر میکنم در میان ایرانیها، این مجموعه، بیشتر ایدئولوژی ریزشی های مارکسیست طرفداران جناح اطلاح طلبان بزنده هستند. باید با دقت سیر ایده های این مجموعه را بررسی کرد و نشان داد که سکوهائی نظری مورد اتکای این مجموعه اساسا متعلق به طبقه استثمارگر است.

از لحاظ اخلاقی و وجدانی، بلشویک ستیزی آنها میتواند توجیه وجدانی و اخلاقی آدم کشی و جنایتکاری اصلاح طلبان رژیم هم باشد، اصلاح طلبانی که با این مارکسیتهای ضد بلشویک مدتی قدرت سیاسی داشتند.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت نهم،

“تعریف جدید از امپریالیسم، پنجره ای برای درک نوین از تاریخ آن می گشاید که از آن جمله آگاهی به امپریالیسم سوییتی است! بیاد آوریم؛ مجارستان ۱۹۵۶ را، بهار پراگ در ۱۹۶۸، شورش لهستان در ۱۹۷۰، فنلاند را و همچنین مداخلۀ سیاسی و مصائب و نتایج جنگ نیابتی شوروی در افغانستان را…! آیا این وقایع اتفاقیه بر امپریالیسم سوییتی گواهی نمی دهند؟! “

تعریف معینی از امپریالیسم در “قدیم” وجود نداشت، فکر کنم منظور شما تعریف لنین است.

محتوای اقتصادی امپریالیسم موضوع بحث مارکسیستها و غیر مارکسیستها بوده است و نظریات متنوعی در این مورد وجود دارد. خود من امپریالیسم را با نوع معینی از فرماسیون اجتماعی مرتب نمیکنم. در کامنتی در پائین ذکر کرده ام. در مورد امپریالیسم شوروی سابق، امپریالیسم آنرا با انحصار میتوان توضیح داد: سرمایه داری دولتی. سرمایه داری دولتی را میتوان نوعی از انحصار نامید. فکر کنم در کتاب کاپیتال مارکس هم حاکمیت یک انحصار بر جامعه را خواندم اما یادم نیست کجایش بود.

چرا شوروی میتوانست به مجارستان نیروی نظامی بفرستند اما مجارستان نمیتوانست با روسیه چنین کار کند. براحتی میگویئم که مجارستان ضعیف بود. ضعیف بود یعنی چه؟ یعنی اینکه اقتصاد و مدیریت حاکمیتش نمیتوانست نیروی نظامی ی تولید کند که علیه روسیه لشکر کشی کند. پس، امپریالیسم به اقتصاد مرتبط می شود. نمیتواند امپریالیسم و اقتدارگرائی را جدا از هم فهمید. یک کوشش برای درک رابطه اقتصادی با امپریالیسم، دیدگاه لنین است، گفتم که کوششهای دیگری هم وجود دارد. اما در همه این کوششها، یک امر ثابت است: اقتدار بصورت سیستم استثمار نیروی کار وجود دارد و امپریالیسم این اقتدار از طریق استثمار جان میگیرد. چون استثمار امروزی سرمایه داری است، پس مبارزه با اقتدار و امپریالیسم مبارزه کمونیستی است، مبارزه برای الغای سرمایه داری.

آرمان
آرمان
1 سال قبل

این جناب بعنوان سردبیر نشریه اکثریت در دفاع از خمینی و هفت خط های امام آدمکشان صفحه ها سیاه می کرد و حالا خمینی را با لنین یکی می کند! متاسفانه نه از خمینی چیزی می دانست و نه از لنین. متاسفانه بی سوادی سیاسی در بین رهبران سازمان اکثریت یک واقعیت تاریخی بود.

نسیم
نسیم
1 سال قبل

درباره واژه ای بنام امپریالیسم ۲ برداشت را می شود از هم جدا کرد:
۱- زنده یاد تقی شهرام جزوه ای دارد با عنوان “ظهور امپریالیسم ایران در منطقه و تحلیلی بر روابط ایران و عراق”. او می گوید که این اصطلاح را به معنای سیاسی “تمایل به اعمال زور و ارتجاع” بکار برده است. تا این حد و در این محدوده استفاده از این واژه مثل خیلی از واژه های دیگر می تواند مجاز و منطقی باشد.
۲- اما امپریالیسم به مفهوم اقتصادی آن (تاکید لنین) که مرحله بالاتری از سرمایه داری باشد مطلقا” مبنای علمی و واقعی ندارد. پایه و اساس تئوری لنین (محو رقابت آزاد و تسلط بانک ها بر صنایع) مطلقا” غیر واقع و فقط در محدوده تفسیر خاص او از صنایع خاص و عقب مانده آلمان در مقطع خاصی صدق می کند. پرستش دیکتاتوری انقلابیون حرفه ای از طرف لنین، قائل نبودن به حق و نظر اکثریت جامعه برای تکامل و تعالی منجر به این تئوری ضد سوسیال و ضد دموکراتیک شده است.
تا زمانیکه چپ به مبارزه مدنی غیرخشونت گرا با سیستم سرمایه داری و استثمارفرد از فرد نپردازد و دون کیشوت وار در آسمان ها به دنبال امپریالیسم و نئولیبرالیسم و دهها عنوان دیگری که مبلغان سرمایه ممکن است روی سیاست های خود بگذارند بگردد، نه در صف کارگران و زحمتکشان که پادویی در خدمت جناحی از سرمایه است. سرنوشت حزب توده بخصوص از سال ۱۳۲۷ ببعد مثال عینی و واقعی است.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

فرصیه لنین در مورد امپریالیسم ضد سوسیالیسم و ضد دموکراسی نیست. شعار ندهید.
توضیحات لنین در مورد امپریالیسم چندان دور از واقعیت نیست. او سعی میکند روند تمرکز سرمایه و نقش سرمایه مالی و صدور سرمایه و تغییر در درجه استثمار و پیدایش اقشار انگلی و قشر اریسطوکراتیک طبقه کارگر را توضیح بدهد. باید از نظر او بدون توجه به تفسیرهای سیاسی اش استقبال کرد. نظریات او و نظریات دیگران را باید با دقت علمی مطالعه کرد و دید آیا با واقعیات مبارزه طبقاتی جور در می آید یا نه. بسیاری از آنها به عقل جور در می آیند. سیاست بایکوت شما ارتجاعی است، مثل بکار بردن اصطلاحات نژادپرستی شما علیه روسها (روسوفیل).
جناب نسیم، شما نوشته اید که ونگارد ۳۰ میلیون مالک دارد.
چند نکته:
۱ – باید دید که در هر کدام از این مالکان چقدر فاند در ونگارد دارند. شاید فاندهای عظیم وجود دارد. مثلا، من و شما و آقای طاهری هزار تومان در یک فاند برای خرید سهام و غیره میگذاریم و مثلا شخص آرمان ۲ میلیون تومان. پولی که من و شما و آقای طاهری در می آوریم مثل سود پس انداز خواهد بود. اما پولی که آرمان در خواهد آورد ممکن است به اندازه سود ده مغازه باشد. ما مالک نیستیم و سرمایه دار هم نیستیم، ما پس انداز کرده ایم، اما آرمان سرمایه دار است. آرمان آن پول را میتواند بردارد و بگذارد در جای سودآور تر در یک کمپانی سرمایه گذاری دیگر، من وشما که نمیتوانیم.
۲ – گروهای مالی سرمایه گذاری مثل ونگارد برای خدماتشان حقالزحمه دریافت میکنند که سر بفلک می کشد و خود آن مدیران در سهامگذاری شرکت دارند و آنها را بصورت حقوق گزارش نمیدهند بلکه بصورت سود ناشی از سهام و یا سایر فعالیتهای ربا خواری کمپانی دریافت میکنند.
۳ – ۱ و ۲ باید با دقت مطالعه شود. الکی نیست.
۴ – در پائین توضیح دادم که ارزش اضافی (سود) بین سهام داران تقسیم میشود. امثال ونگارد چه کسانی را استثمار میکنند؟ کارگران کشورهای خودشان را و سایر جهان را؟ به سئوال پائین در بحثمان در کامنتی دیگر پاسخ بدهید.
۵ – بخشی از سهام داران که شما آنها را “مالک” نامیده اید، صاحب مغازه و صاحب رستوران و مدیران پائین و بالای کمپانی ها نیستند، بلکه کارگران عادی هستند و معمولا کارگران با درآمد بهتر. آنها با گذاشتن پولهایشان در دست سرمایه گذاران در حقیقت به پول دار شدن سرمایه دارن کمک میکنند، مثلا به اپل. حال اگر آن سهام ها به خطر بیافتد، زندگی ها از طریق این فاندها نابود می شود و این خیلی پیش آمده و می آید مخصوصا در همان زمان بحران ۲۰۰۸ و حتی قبل از آن.
۶ – همان کارگرانی که پولهایشان را در این فاندها میگذارند، در عین حال استثمار میشوند و ارزش اضافی تولید میکنند و فقط بخشی از ارزش اضافی خودشان را پس میگیرند، تازه اگر با حساب تورم و مالیات کلان بر سودهای بازنشستگی، خیلی پس بگیرند. آنها مالک نیستند، در توهم مالک بودن هستند. این خوراک ایدئولوژیک آنهاست که همه حالا با پول گذاشتن در فاندها شده اند سرمایه دار. همین اینها در انتخابات شرکت میکنند و به جنگهای امپریالیستی رای میدهند.
۷ – (۶) را میتواند بعنوان رابطه سرمایه مالی با امپرالیسم و ایدئولوژی آن دید مخصوصا اگر بتوان ارتباط آنرا با صدور سرمایه و اسثمار کارگران کشورهای دیگر فهمید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت هشتم،
“آنچه را که بنا به تجارب تا کنونی می‌توان و باید گفت، عبارت از این است که فقدان رشد اقتصادی و تکامل اجتماعی در ایران، معنایش محرومیت بیشتر مردم ما در برخورداری از یک زندگی بهتر است.
در هر حال، بدون روشنگری هائی که موردنظر است، نمی‌توان در باره تکامل اجتماعی و توسعه پایدار سیاسی در ایران و راهی که باید در آینده پیمود، نظرگاهی مستحکم، مبتنی بر راست آزمائی تجارب تا کنونی ایران و جهان بدست آورد و چراغی فرا راه آینده برافروخت.”
نکته،
خیلی آشکار است که فقدان رشد اقتصادی در ایران هم محصول فرهنگ و تاریخ ایران است و هم محصول موقعیت استراتژیک آن و هم محصول سیاستهای امپریالیستها. در ارتباط با فرهنگ ایرانی ها، جنبش باب، جنبش مشروطه و سایر جنبشهای دیگر بیانگر این حقیقت است که ایرانی ها با ملیتهای دیگر در گرایش به تغییر فرقی ندارند. پس عوامل مهم در حقیقت موقعیت استراتژیک و سیاستهای امپریالیستهاست. یکی از مهمترین عوامل بازدارنده رشد سرمایه داری در ایران کودتای ۲۸ مرداد است. اگر این کودتا انجام نمی شد، امکان صنعتی شدن جامعه ایران ممکن بود. احتمالا مثل هندوستان با تکیه به روسیه. صنعتی شدن بعد از کودتای ۲۸ مرداد، صنعتی شدن در چهارچوب نیازهای سرمایه داری آمریکا و اروپا بود.
اما در مورد تکامل اجتماعی. باید دید منظور از تکامل اجتماعی چیست. به نظر من سرنگونی شاه و بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی در راستای تکامل جامعه ایران بوده است. روند تکامل هیچ وقت رو به عقب نیست، همیشه به جلو است، چون تکامل زیستی و اجتماعی در مکان و زمان قرار دارند. تکامل چیزی نیست که دستچین شود و ما بگوئیم این تکامل است ولی آن نیست. تکامل جامعه انسان انتخابی است. تکامل خوب داریم و تکامل بد داریم. سقوط قلمروهای روم و کنترل “بربرها” بر آنها تکامل بود. استعمار هندوستان تکامل بود. پیدایش نولیبرالیسم و بیرون انداختن دولت رفاهیون و کم شدن قدرت سوسیال دموکراتها تکامل بود. کودتای ۲۸ مرداد تکامل بود. ورود صنایع مونتاژ به ایران تکامل بود. سرکوب اصلاح طلبان تکامل بود. حمله روسیه به اوکراین در راستای تکامل جامعه بشر است.
تکامل الزاما بهتر شدن و یا بدتر شدن نیست. تکامل جامعه میتواند به نابودی جامعه بیانجامد. تکامل جامعه انسان در دست انسان است و در اراده آنها وجود دارد. اگر تکامل خوب میخواهید علیه اقتدار و استثمار انقلاب کنید، اگر تکامل بد میخواهید استثمار کنید. تکامل بد برای استثمار شونده، تکامل خوب برای استثمارکننده است و برعکس. در این مقاله، تکامل خوب بوجود آوردن دولتی مثل دولتهای اسکاندیناوی در ایران است. حال چطور، به نقشه و طرح و سیاست نویسنده بستگی دارد. سیاست او تحقیر بلشویکها و احتمالا تمجید از سوسیال دموکراتها و تمجید از امپریالیسم غربی هاست. نویسنده وجوه بد و زشت و پلید تمدن بعد از جنگ دوم را نمی بینید، خوب او در ایران، پیشرفت اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی است ، چرا چون خوب او ، ثمرات تمدن و مدنیت دولتهای غربی، چنین طبیعتی دارد. جامعه ایران هم باید صنعتی شود و تا میتواند برده مزدی بارآور تولید کند و برای مشکلاتش یا امپریالیست بشود (امریکا، فرانسه …) و یا با آنها مثل کشورهای اسکاندیناوی، سازش کند و وارد پیمانهایشان شود. بزای همین در یادداشت قبلی نوشتم که دغدغه نوپسنده نوع حکومت است نه رهائی از استثمار.
قرار نیست ماتریالیسم تاریخی مارکس و تفسیرهای متناقض آن را مثل شریعت پذیرفت. نظر نویسنده تفسیر راست از تز ماتریالیسم تاریخی مارکس و انگلس است. تفسیر چپ و رادیکل هم وجود دارد. تفسیر من از این تز این است که این تز تکامل زیستی انواع را با تکامل انسان اشتباه گرفته. در این تز تکامل غیر ارادی وجود دارد که بغایت غلط و خطرناک است و به تکامل بد منجر می شود. اقتصاد به عنوان عامل “تعیین کننده” بسیار اشتباه و خلاف واقعیت است چون بشر هم زمان هر دو را با هم حمل میکند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

در یک جامعه وقتی صحبت از توسعه می شود یعنی یک توسعه همه جانبه مدنظر است توسعه همه جانبه یعنی
حرکت به جلو در کشاورزی
حرکت به جلو در صنعت
حرکت به جلو در رشته ها ی دانش بنیان
حرکت به جلو در فرهنگ عمومی
حرکت به جلو در بهداشت و درمان
حرکت به جلو در آموزش های عمومی
حرکت به جلو در نهادهای مدنی جامعه
حرکت به جلو در فرهنگ سیاسی
و حرکت به جلو در…..
همه این حرکت به جلو ها باید با یک هماهنگی درست انجام شود اگر یکی از اینها خیلی به جلو رود و در این قسمت رشد خاصی هم مشهود شود
این حالت را باید یک شکست برای توسعه همه جانبه دید .
پس می توان گفت ما یک رشد داریم و یک توسعه همه جانبه،
اگر برنامه ریزی کنیم در ابتدا در یک قسمت فقط رشد داشته باشیم و عنوان شود رشد در این قسمت باعث رشد در قسمت های دیگر می شود این نگرش را باید یک نگرش فریبکارانه دید و تبلیغ برای این نگرش روشنگری نیست بل آدرس غلط دادن است.
در تجربیات تاریخی
ایده رشد در صنعت را در روش و نگرش استالین می بینیم که برای اینکه رشد صنعتی در روس را انجام دهد و این رشد را همان توسعه بقبولاند باعث مرگ میلیون ها انسان شد و نهایت کارش
رشد در تکنولوژیکی خاص در صنایع نظامی شد که این هم با روش گل خانه ای انجام گرفته و گیرد
یعنی دانشمندان در یک گل خانه جمع می شوند تا به نتیجه ای که بدرد رقابت با رقیبش در موضوعات نظامی منجر شود که این روش گل خانه ای با بودن دانشمندان مختلف از کشورهای مختلف با گرایش کمونیستی در آن دوره امکان پذیر بود
اما می بینیم در همان شوروی سابق و همین روسیه فعلی در صنایع پایین دستی و مورد نیاز مرد کالای بی کیفت تولید می شود و…
پس رشد در یک قسمت را با یک توسعه همه جانبه یکی دیدن خطاست
و اما
اینکه ما واژه ها را به دلخواه معنی کنیم تا نتیجه مورد نظر را داشته باشیم روش روشنگرانه نیست بل …
ما یک تکامل به معنی کامل شدن داریم و یک پسرفت
اینکه بیائیم تکامل را به تکامل خوب و بد تقسیم کنیم تا بتوان وجود هر جنایتی را توجیه کنیم این آدرس غلط دادن است
وقتی می گویم تکامل بد
این تکامل بد چه چیزهایی را می توتند توجیه کند؛
وقتی در کشور مثل ایران حکومت جنایت می کند این را به عنوان یک تکامل بد بخواهیم بقولانیم
که شرایط مردم ایران طوری بوده که باید با تکامل بد کامل شدنی را نشان می دادند پس نه حکومت جنایتکار است و نه مردم حق اعتراض دارند چون شرایط جامعه اشان با توجه به داشته های زمان مکانشان همین تکامل بد باید نصیبشان می شد.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

“اینکه بیائیم تکامل را به تکامل خوب و بد تقسیم کنیم تا بتوان وجود هر جنایتی را توجیه کنیم این آدرس غلط دادن است”
در یادداشت من، تکامل خوب علیه جنایت است نه توجیه جنایت. برای درک یادداشتهای من شما باید خود را با نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس آشنا کنید وگرنه کاملا متوجه نظر من نمی شوید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت پنجم،
در ارتباط با سئوال نسیم، پاسخ شما باید به سئوال او باشد، ولی شما به سئوال او پاسخ نداده اید. پاسخ درست به سئوال او این است که کمپانی هائی مثل اپل و ماکروسافت نمیتوانند غولهای بانکی را بخرند چون پول آنرا ندارند. ارزش بانکها بسیار از ارزش آن دو کمپانی بیشتر است.
یادداست ششم،
مخالفت لنین با جنگ جهانی به سالها قبل از سرنگونی تزار بر میگردد، گروهی از سوسیال دموکراتهای رادیکال مخالف جنگ بودند و لنین جزو آنها بود.
یادداشت هفتم،
“میراثهای مدنی و تمدنی بعد از جنگ جهانی”
بین امپراطوری اسلامی و تمدن بغداد و امپراطوری روم، دومی را انتخاب کنیم. شهر روم قدیم هم مدنی و متمدن بود، اما بعلت اقتدارگرائی و برده داری قدرتش را از دست داد. اگر شما در روم قدیم زندگی میکردید، شیفته تمدن آن می شدید و سقوط آنرا بدبختی بحساب می آوردید. چرا؟ چون همین امروز هم دارید میگوئید که دستاوردهای متمدنانه امپریالیستها را حفظ کنیم و به استعمارگر و غارتگر بودن آنها که اساسا بصورت سرمایه داری اعمال می شود کاری نداشته باشیم. آیا کودتای بیست و هشت مرداد محصول این تمدن بعد از جنگ جهانی نبود؟ بود. کودتا علیه آلنده چطور؟ بود. کودتا علیه چاوز چطور؟ بود. درست کردن دولت نژادپرست اسرائیل چطور؟ بود. حمله به کشورهای ضعیف و تغییر دولت آنها چطور؟ بود. سیاستهای نولیبرالی اقتصاد و آنها را با زور موسسات مالی بین المللی به خورد کشور خود و کشورهای جهان دادن چطور؟ بود. شما نمیتوانید میراثها را بر اساس سلیقه خود انتخاب کنید، منوی رستوران که نیست! میراث جنگ دوم برای میلیاردها انسان چیزی جز جهنم نبوده است. هندی ها تنها با مقاومت در مقابل میراثهای تمدن غرب توانستند از شر چند قرن استعمار آن رها شوند.
برای شما، متاسفانه، وضعیت دولتها و وضعیت حاکمین سرمایه دار و روشهای حکومتی آنها مهم است نه وضعیت استثمار شوندگان. براحتی میتوان دید که چک و چونه شما با چپ بلشویکی اصلا مربوط به وضعیت طبقه کارگر نیست ،بلکه مربوط به شیوه مدیریت بردگی مزدی است. صحبت از ضدیت با اقتدار میکنید ، اما در قلمرو ایدئولوژی حاکمیت بحث میکنید. شما در روم نشسته اید و نگران وضع آن هستید و بغداد را یک خطر می بینید، میگوئید متمدن نیستند. دغدغه های شما، تشکل کارگری، حزب کارگران، الغای بردگی مزدی ، وضعیت دولت و توده ها بعد از سرنگونی دولتهای بورژوازی نیست. شما در حقیقت اصلا چپ نیستید.
وقتی مقاله شما را میخوانیم مقاله ای از چپ نمی خوانیم، مقاله ای میخوانیم که در مورد بهترین و بدترین نوع دولت و امپریالیسم است. در راستای دیدگاه شما، باید ببینیم که امپریالیسم اسلامی رژیم ایران بهتر است و یا امپریالیسم آمریکا که پیشرفته تر است. ما کارگران هم باید بهترین را انتخاب کنیم، مثل بازار. این من را می فرستد به یادداشت هشتم.

نسیم
نسیم
1 سال قبل

پاسخ به سوال ۵:

۱- ارزش شرکت اپل ۲۸۰۰ میلیارد دلار است. شرکت اپل می تواند ۱۳ بانک بزرگ دنیا را که رویهم ۲۸۰۷ میلیارد دلار ارزش دارند بخرد.
۲- ارزش شرکت میکروسافت ۲۲۰۰ میلیارد دلار است. مایکروسافت می تواند ۳۱ بانک بزرگ دنیا را که رویهم ۲۲۱۰ میلیارد دلار ارزش دارند بخرد.
۳- فقط ۲ شرکت خصوصی اول دنیا با سرمایه ۵۰۰۰ میلیارد دلار ۴۴ بانک اول دنیا (که تعداد قابل توجهی از آن ها بانک های دولتی چین هستند) را می خرد.
۴- ارزش ۹ شرکت بعدی خصوصی ۹۳۷۵ میلیارد دلار است، بوضوح قادر به خرید مابقی بانک های دنیا هستند.
۵- توجه کنید که این فقط ۱۱ شرکت بزرگ و خصوصی دنیاست. عصر امپریالیسم عصر تسلط این بانک ها بر این صنایع است؟

فرض بر این است که بر مبنای اعداد واقعی بحث کنیم نه اینکه اعداد را برای دفاع از عقیده ای که داریم حدس بزنیم یا تغییر دهیم.
مطمئن باشید تئوری امپریالیسم و اعداد آن دقیقا” به روش شما بیان شده است.

منابع:
۱۱ شرکت بزرگ دنیا
https://www.businessinsider.com/meta-no-longer-one-of-the-worlds-top-10-most-valuable-companies-2022-2
۱۰۰ بانک بزرگ دنیا
https://www.advratings.com/banking/worlds-top-banks-by-market-cap

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

آمار شما بنظر درست می آید اما اگر به محتوای بحث توجه کنیم میتواند بکل غلط هم باشد. ببینیم چطور؟ البته میتوان بیشتر وارد این بحث شد.
این سئوال شماست:
“اگر بنا به تعریف امپریالیسم، الیگارشی مالی و بانک ها تسلط بر صنایع دارند چرا چند صنعت برتر امروزی قادر به خرید تمام بانک های جهان هستند؟ کدام بانک بر اپل و آمازون و آرامکو و مایکروسافت و گوگل تسلط دارد؟ چرا در بحران سرمایه داری ۲۰۰۷ اولین ورشکستگان بانک ها بودند؟”
سئوال شما در عین حال متکی به دو حکم است:
اول، چون چند صنعت برتر جهان قادر به خرید تمام بانکهای جهان هستند،
دوم: چون بانکها اولین ورشکستگان بحران ۲۰۰۷ بانکها بودند،
پس، الیگارشی مالی و بانکها، تعریف امپریالیسم نیستند.
من خودم در تعریف امپریالیسم پای اقتصاد معینی را بمیان نمی آورم و آنرا از خواص حاکمیت طبقاتی و استثمار نیروی کار میدانم. بنظر من امپریالیسم پدیده ای مرتبط با نوع استثمارگری نیست. برای من غارت یک قبیله توسط یک قبیله دیگر هم امپریالیستی و خودش استثمارگری، اما در شکل نطفه ای آن. این غارت با مقصود اقتصادی انجام می شود و بخشا بصورت سلطه اقتصادی و غارت اقتصادی قابل توضیح است، نه بصورت اقتصادی معینی و یا تکامل اقتصادی به درجه معینی رسیدن. پس، از لحاظ من، امپریالیسم را به اقتصاد سرمایه داری مشروط و یا وابسته کردن، تعریف درستی نیست، حال مهم نیست که سرمایه داری صنعتی است و یا مالی.
اما در گرایش امپریالیستی، درجه تکامل اقتصادی میتواند سهم بسزائی داشته باشد و در دوران ما چنین است. در دروان ما، امپریالیستها از اقتصاد انحصاری استفاده میکنند، انحصار برای آنها یک سلاح است. امروز نمیتوان موفقیت امپریالیستی را از قدرت انحصاری جدا کرد.
حال برگردیم به بحث شما. آیا این حکم درست است:
” چند صنعت برتر امروزی قادر به خرید تمام بانک های جهان هستند ”
بنظر من این حکم درست نیست. چرا؟
اول ، اپل صنعت برتر نیست، یکی از دو کمپانی است در تولید سیستم عامل تلفنهای همراه . کسی اجازه ندارد سیستم عامل اپل را در یک سخت ابزار بگذارد. اپل در این انحصار دارد. پس چند صنعت در بازار تلفنهای باهوش وجود ندارد. تنها رقیب نرم ابزار تلفن همراه الان اندروید است که متعلق به گوگل می باشد. گوگل این سیستم عامل را از با بلعیدن کمپانی اندروید بدست آورد یا خرید. این سیستم عامل را میتوان در سخت افزارهای دیگر گذاشت اما کسی اجازه ندارد سیستم عامل تلفن اپل را در نرم ابزاری بگذارد. ما در اینجا با رقابت آزاد مواجه نیستم. بازار نرم ابزار تلفن انحصاری شده. حتی مارکروسافت هم نتوانست در این بازار دوام بیاورد – لااقل تا امروز. اپل یکی از کمپانی هائی است که دارد دائم رقبای خود را حتی در اجزای صنایعش نابود میکند و یا می بلعد:
اپل در هر ۳ یا ۴ هفته یک کمپانی را میخرد:
https://www.bbc.com/news/business-56178792
دوم ، سرمایه مالی، الزاما بانک نیست. مثلا من اگر پول داشته باشم، میتوانم یک میلیون سهام اپل را بخرم و یا یک میلیون سهام گوگل را. یا فردا میتوانم سهامم را بفروشم و سهام بانکهای چینی را بخرم. یا حتی أصلا سهام نخرم، بلکه أوراق قرضه های دولتی را بخرم. این سرمایه مالی است. مالکیت شرکت اپل هم در دست سهامداران است. مالکیت کمپانی اپل در بازار سهام است و صاحبان سرمایه مالی اپل را خریده اند. بر طبق آمار، اپل به این هویتهای حقوقی-مالی تعلق دارد:
هویت حقوقی و تعداد سهام:
گروه ونگارد (گروه مالی): ۱,۲۵۵,۱۵۵,۷۹۴
بلک راک (گروه مالی) : ۱,۰۵۷,۳۴۰,۴۸۶
برکشایر … (گروه مالی) : ۹۰۷, ۵۵۹,۷۶۱
تیم هوک (فرد، شخص): ۳,۲۷۹,۷۲۶
آرتور لوینگتون (فرد، شخص): ۴,۵۹۰,۷۱۰
و غیره
https://fourweekmba.com/who-owns-apple/
این سهام داران میتوانند سهامشان را کاملا بفروشند و سهام صنعتی، ملکی و یا بانکی بخرند. اگر آنها ببینند که سود سهام در جائی دیگر دارد بیشتر می شود، که بمعنی درآمد و سود کمتر اپل است، سهام خود را فروخته و سهام آن قسمتهای پر سود را میخرند. حتی مالکهای حقوقی اپل در جاهای دیگر سرمایه گذاری دارند. مثلا ممکن است گروه ونگارد، در گوگل هم سرمایه داشته باشد.
حال آیا وضع همه کمپانی ها مثل اپل و ماکروسافت و بانکهائی مثل جی سی مورگان ودیگران است؟ مطالعه جدی نکرده ام، اما تا به امروز، توسط مطالعه مقالات متعدد، چنین دیده ام.
پس، احتمال درستی این قضاوتها بسیار بسیار بالاست:
۱ – سرمایه داری امروز در دست سرمایه های مالی است، از طریق خرید سهام پولدارها و کمپانی های سرمایه گذاری مالی.
۲ – صنایع کلیدی انحصاری است. انحصار به این معنی که ورود به بازار کالای معینی تقریبا غیر ممکن شده است، از جمله صنایع نظامی.
۳ – اعمال امپریالیستی موفق نسبت مستقیمی دارد با سرمایه مالی و انحصارات یک کشور.
در مورد این آخری، فکر کنم، اثباتش مشکل نباشد.

نسیم
نسیم
1 سال قبل

مثال نقض به معنای ناصحیح بودن قانون است، مثلا اگر حتی یک مثلث با جمع زوایای ۱۹۰ درجه پیدا شود قانون جمع زوایای یک مثلث برابر ۱۸۰ است نقض می شود. بدلیل گستردگی موضوع من سعی در جمع کردن آن دارم نه گسترش بدون امکان نتیجه گیری.
۱- سه گروه اول اپل را مالی نامیده اید، بظاهر صحیح و در واقع مغلطه است. اولین و بزرگترین گروه (ونگارد) را بررسی کنیم.
۲- گروه ونگارد ۳۰ ملیون نفر صاحب دارد، میشود نتیجه گرفت که مدیریت پس انداز های بازنشستگی ۳۰ ملیون نفر را که در غرب پدیده ای همگانی و غیر دولتی است مدیریت می کند، طبیعتا” عده ای کم و عده ای بیش دارند. ۳۰ ملیون مالک ضمنا” نقض انحصار هم هست.
۳- ونگارد یک گروه مدیریت مالی است نه یک الیگارشی مالی مثل بانک ها که هدف خاص لنین در اثبات مرحله اضافی بین سرمایه داری و سوسیالیسم باشد.
۴- سه شرکت اول که نام بردید حدود ۲۰% سهام اپل را دارند، رتبه بعدی ۳ هزارم درصد و تیم کوک ۲ هزارم درصد. ۸۰% بقیه متعلق به چند شرکت و مفر است؟ ضمنا یادمان باشد که ونگارد بعنوان مالک اول ۳۰ ملیون نفر زیر یک اسم هستند. . بنظرم این با انحصار نمی خواند.
۵- اگر بگفته لنین از قرن بیستم در عصر انحصارات به سر می بریم، چرا از ۱۱ شرکت بزرگ دنیا که معرفی کردم حتی یک شرکت درنیم قرن گذشته وجود نداشته؟ کدام خاصیت انحصارات حاکم را نیست و نابود می کند؟ جز رقابت آزاد؟
انحصار تولید اتومبیل کجا بود وقتی که تسلای ۱۹ ساله دو برابر همه اتومبیل سازان قدیمی امریکا و اروپا و ژاپن ارزش دارد؟ نوکیا؟ آی بی ام؟ تلویزیون سازان قدیمی؟ و هزاران هزار موسسه که در اثر رقابت آزاد دیگر نامی از آن ها نیست!

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

درست است که یک مثال عینی خلاف یک حکم میتواند آن حکم را بی اعتبار کند. ولی مثالهای شما هیچ یک از احکام من و اقتصاددانان را درباره انحصارات نقض نکرده است. اینکه تسلا وارد بازار اتوموبیل شده نقض وجود انحصار نیست. کسی نگفته که در انحصارات رقابت وجود ندارد. در واقع، ما اصطلاح رایجی در اقتصاد داریم بنام رقابت انحصاری:

https://www.investopedia.com/terms/m/monopolisticmarket.asp

انواع انحصار:

https://econtips.com/different-types-of-monopolies/

اگر یک کتاب درسی دانشگاهی اقتصاد را که در سالهای اول در موسسات آموزشی بورژوازی تدریس میدهند را باز کنید، توضیح انواع انحصار را توسط خود سرمایه داران بهتر متوجه می شوید. لازم نیست حتما دیدگاه اقتصادی مارکس را بدانید باشید. در حقیقت مارکس به این مطالب نپرداخته و تمرکز سرمایه در آن دوران تکمیل نشده بود. اگر مایل بودید بیشتر توضیح میدهم ولی فکر کنم خودتان میتوانید متوجه شوید. البته شما سایت مانتلی ریویو را دوست ندارید و خودتان را از درک اقتصاد محروم کرده اید.

آمدن تسلا به بازار تولید ماشین واقعیت انحصاری تولید ماشین را تغییر نمیدهد. برای درک تولید ماشین باید ببینید که قظعات ماشین توسط چه کمپانی هائی تولید می شود. مثلا پنج اتوموبیل که توسط پنچ کمپانی تولید میشود قطعاتشان ممکن است توسط فقط یک کمپانی تولید شود. برای قضاوت در مورد جزئیات اقتصاد باید وارد تفصیلات آن شد. بحثهای الکی که نیست. در مورد مواد غذائی، شما ممکن است سه چهار کمپانی سوپر مارکت داشته باشید اما عمده فروش آنها دست یکی و یا دو تا باشد، تولید کننده هم همینطور.

نوشته اید که ” سه گروه اول اپل را مالی نامیده اید.”

اول اینکه پول ثروتمندان شخصی اپل و ماکروسافت و غیره در بانکهاست، در خانه خودشان که نیست! این پولها در بانکها و موسسات مالی مثل ونگارد می رود به سرمایهگذاری های گوناگون و اصل این سرمایهگذاری ها با پول صورت میگیرد – پول به سرمایه تبدیل شده و فقط وسیله مبادله نیست و قبل از سرمایه داری چنین نبود.

من ونگارد و دو تای دیگر و چندتای دیگر در پائین لیست و لیستهای دیگر که بانک هم هستند را مالی خطاب نکردم، خودشان خودشان را گروههای سرمایه گذاری (مالی – استفاده از پول بعنوان سرمایه، یعنی برای کسب سود) نام گذاشته اند. کار این گروهها سرمایه گذاری در بازار سهام است. آنها تولید کننده نیستند، صاحب کارخانه نیستند.

سرمایه داران از مارکس و امثال لنین بهتر میدانند که پول به سرمایه تبدیل شده و تمام دنیای سرمایه داری از طریق بازار سهام سازمان دهی شده است. مارکس و امثال لنین فقط انچه آنها میکنند را توضیح میدهند، چیزی که آنها دوست ندارند عمقش را توضیح بدهند. این گروههای مالی جزو مالکین کمپانی هائی مثل اپل هم هستند. آنها مالک کمپانی های دیگر هم هستند.

حال وارد اصل قضیه بشویم که به بحث آقای نویسنده هم مربوط است:

آن ۳۰ میلیونی که گفته اید، سود دریافت میکنند بدون اینکه کار کنند. سود آنها از کجا می آید؟ از تولید ارزش اضافی توسط کارگران. سود اپل از کجا می آید؟ از تولید ارزش اضافی. سود اپل از طریق سود سهام توضیع می شود.

حال، اجزای کالاهای اصلی اپل توسط گروههای مختلف صنعتی تولید می شوند که اکثر انها در چین هستند.

حال شما این سئوال من را جواب بدهید:

چرا اپل و آن گروههای صنعتی کارخانه هایشان را در مثلا نیویورک و یا شیکاگو درست نمیکنند؟

به این سئوال پاسخ بدهید تا بعد ببینیم که چطور سرمایه داری و انحصارات و امپریالیسم همه دست در دست هم دارند یا بهتر یگوئیم، یکی هستند. برای همین است که نوشته ام:

– سرمایه داری امروز در دست سرمایه های مالی است، از طریق خرید سهام پولدارها و کمپانی های سرمایه گذاری مالی.

۲ – صنایع کلیدی انحصاری است. انحصار به این معنی که ورود به بازار کالای معینی تقریبا غیر ممکن شده است، از جمله صنایع نظامی.

۳ – اعمال امپریالیستی موفق نسبت مستقیمی دارد با سرمایه مالی و انحصارات یک کشور.

در مورد این آخری، فکر کنم، اثباتش مشکل نباشد.

منتظر می مانم تا سئوالم را پاسخ بدهید.

محمود ایمانی
محمود ایمانی
1 سال قبل

سلام.
جناب طاهری پور ، سالهای بسیار زیادی ایت که پرسشی ، در ذهن من بوجود آمده است.
آن پرسش این است :” آیا شخص شما و یا اعضای هیئت رهبری سازمان ، هیچیک کتاب :” ولایت فقیه ” خمینی را نخواندید که ماهیت کاملا ارتجاعی او و تمامی پیروانش برای شما مشخص گردد؟
اگر کتاب او را مورد مطالعه قرار ندادید ، سبب آن چه بود؟
و اگر مورد مطالعه قرار دادید ، پس چرا با اندیشه های او که در این کتاب مطرح می شود ، باز هم شما فکر کردید که خط خمینی ، ماهیتی انقلابی دارد؟
کتاب ولایت فقیه خمینی ، مجموعه دروس سطح خارج وی به شمار می آید. و کسی که فقط این کتاب را تورق نماید ، مشاهده خواهد کرد که خمینی ، همانند یک فرد قرون وسطایی سخن می گوید. و گویا ، او اصلا پای در جهان مدرن جدید و ارتباطات اجتماعی جهان جدید گام نگذارده ایت؟

ایرج
ایرج
1 سال قبل

ایشون وقت مطالعه نداشته، حتی در زندان هم وقتش بیشتر صرف بایکوت مخالفینش میشده

محمود ایمانی
محمود ایمانی
1 سال قبل
پاسخ به  ایرج

درود.
جناب ایرج ،
در دوران دانشجوئی ، من کارگر کشاورزی بودم، و فرصت پیدا نکردم که یکی از واحدهای درسی را خوب خوانده و امتحان دهم.
بعد از امتحان ، به استادم گفتم :” استاد ، من این امتحان را خراب کرده ام ، چکار کنم”؟
استادم فقط گفت :” عجیب است ، عجیب است ، عجیب است. شگفت انگیز است. شگفت انگیز است ، شگفت انگیز است”

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

گروهی تلاش دارند که تضاد اصلی بشریت که تضاد بین زور گویی و زیر بار زور نرفتن که همان تضاد استبداد با دمکراسی تکامل یافته آنست را تبدیل به تضادهای که بر اثر آموزه هایی یاد گرفتنددر بوق کرنا کنند و بگویند ای مردم تضاد اصلی تضاد سرمایه و کارست وبه موضوع آزادی خواهی و دمکراسی خواهی کاری نداشته باشید و پی این نباشید که بگوید استبداد بد است..
البته به این افراد باید گفت
اگر تاریخچه سرمایه و کار توجه کنیم اینها تضاد هم نبودند و نیستند بل مکمل هستند
و در عصر دانایی فعلی رباط هایی ها ساخته می شود که دیگر نیازی به نیروی یدی تحت هر عنوانی نیست که در این حالت دیگر سرمایه حرف اول را می زند

ایرج
ایرج
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

همه دانشمندا تو قبراشون آلمیچر شدن با این کشف تضاد اصلی شما گفتی تضاد اصلی بشریت که تضاد بین زور گویی و زیر بار زور نرفتن.
دقیقن درست نیگی جامعه هم یه چیزیه مث فیلم کوچه مردا

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت سوم،
“من از تجارب شروع کردم؛ به مصداق اینکه تجربه مادر علم است”
تجربه به تنهائی نمیتواند مادر علم باشد، باید حتما ذهنی فعال و مبتکر وجود داشته باشد که علم ممکن شود. هر دو لازم است. حال که شما به تجربه در مورد مثلا امپریالیسم چیرهائی دریافته اید، ذهنتان باید آنها را فرموله کند تا هم برای خودش مفید باشد و هم برای دیگران. فرموله کردن هم با بوجود آوردن تعاریف شروع میشود. خمینیسم باید تعریف شود، لنینیسم باید تعریف شود. شما لنینیسم و خمینیسم را تعریف نکرده اید و من فرض میکنم که “علم” شما هنوز به درجه فرموله نرسیده است. خوب است که مقاله می نویسید و نظر میگیرد تا روزی فرموله کنید. من خودم همیشه همینکار را میکنم. نظرم را بیان میکنم و میخواهم ببینیم چه میگویند تا جامعه و انسان را بهتر درک کنم.
یادداشت چهارم،
نوشته اید:
“بارزترین خصیصۀ مشترک در لنینیسم و خمینیسم، گرایش نیرومند هردو به کسب قدرت سیاسی، حفظ آن و اقتدارگرائی است! چیرگی تمامیت خواهی، استبداد و دیکتاتور منشی و جزمیت و نیز ویژگی دگماتیک ایده و باور در صفوف گرایش های فوق، نشانی از همین ویژگی است. شاید بهمین خاطر است که وارد شدن در حوزۀ نقد و نظر در فرهنگ سیاسی ایران، رنج افزا و کم اثر است! هرکس حرف خودش را می‌زند و اگر هسته درستی در فکر کسی بود دوست ندارند به آن اذعان کنند و خود را از آن بهرمند سازند! و چنانچه خلاف معتقدات آنان و مغایر با عادات رایج در چپ ایران بود، با بدترین انواع تهمت و افترا، اقدام به ترور شخصیّت می‌کنند و منتقد را به گوشۀ خاموشی و انزوا می رانند!”
دو نکته:
اول، هر سرمایه داری، حتی بقال سرکوچه، اقتدارگراست. در تمام کشورهای سرمایه داری، دموکراتیک و یا غیر دموکراتیک، فرهنگ اقتدارگرائی حاکم است. تمام احزاب و تمام موسسات اقتصادی و دولتی سرمایه داری دارای سیستم اقتدار هستند. مردانی که به زنان زور میگویند اقتدارگرا هستند. رفتارهای زشت کارگران ناآگاه با دیگران و کودکانشان اقتدارگرایانه است. اصولا شرکتهای سرمایه داری از بن بر اساس اراده و رای صاحبین و مدیران اداره می شوند و کارگران باید حتما اطاعت کنند وگرنه اخراج هستند. پس، اگر ضد اقتدارگرائی هستید، باید حتما علیه همه آن جنبه های آن در تمام جوامع باشید. دموکراسی خواهی اصلا کمکی در از بین بردن اقتدار نمیکند چون دموکراسی ها با سرمایه داری بودنشان و با امپریالیستی بودنشان، اقتدار اعمال میکنند. پس باید علیه آنها هم باشید نه اینکه فکر کنید به آنها احتیاج داریم.
دوم،
فرهنگ افترا و تهمت و اقدام به ترور شخصیت کار هر روزه سیاسیون در کشورهای دموکرایک غربی و کار سیاسیون در کشورهای دیکتاتوری است. این فرهنگ بخشی جدا ناپذیر از حاکمیت طبقاتی است. این فرهنگ فقط صفت چپ ایران ویا چپ بلشویک روسی یا چپ سوسیال دموکرات نیست. سوسیال دموکراتهای روسی و غربی وطنی میگویند لنین گماشته دولت پروس بود. ار این مدرکی بهتر؟! ایرانی که نیستند. مارکس و مارکسیستها میگفتند باکونین جاسوس روس بود. از این مدرکی بهتر؟ تمام دنیای سیاست اقتدارگرایانه و سرمایه داری (استثماری) و امپریالیستی است. سرمایه داری بدون اقتدار سرمایه دار بر زندگی کارگر ممکن نیست. پس چکار باید کرد؟ باید خارج از جعبه فکر کرد. تعریف اقتدار را محدود نکرد، بجای جنگ دموکراسی و استبداد به جنگ کار و سرمایه توجه داشت. ریشه ها قبلا در قرن نوزدهم درک شده اند و فرموله شده اند و ما با تجربه داریم می بینیم که حقیقت هستند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

اینکه تعداد زیادی ورق سیاه کنیم و یا مدت زیادی بزنیم روی دکمه های کی برد که ثابت کنیم تجربه نقشی ندارد یا نقشش کم است بل تمام چیز ها ناشی از رویا بافی گروهی است که باید آنها را نوابغ خاص بدانیم و ..‌‌
در این مورد باید گفت: در جهان، انسان های خواب نماشده و انسان ها ی با بیماری خاص مغزی و شیادان پیش گویی کننده و یا نسان های متوهم زیادی خود نمایی کردند و خواهند کرد و چیزهایی گفتند و خواهند گفت که حاصل کارشان سطل آشغال شد و یا خواهد شد:
آنی که فکر میکند با اعتبار دادن به متوهمین و …. دارد روشنگری می کند
عملکردش فقط یک طنز است و شاید شیادی
و یا ممکنه با اعتبار دادن به رویا بافان یا متوهمین می خواهد نشان دهد اگر خودم دارم رویا بافی می کنم
پس اقدام من حقیقت خاص است و این رویا بافی ام را بپذیرید و این خواب نما شدنم چیز خوبی را به بشریت می دهد. بگذریم.
باید گفت هر چیز ریشه در تجربه دارد تئوری ها بعد تجربه شکل می گیرند چون باید چیزی باشد تا بتوانی تئوری را برایش ارائه دهی و فرموله اش کنی.
می رویم سراغ ریاضیات بخصوص هندسه
چون ریاضیات توان ارائه موضوعات تجریدی و محض را دارد.
وقتی از نظر استدلالی ثابت می شود مجموع زاویه های داخلی یک مثلث در صفحه ۱۸۰ درجه است این دانایی را قبل هر چیز بکمک تجربه فهمیده شد
که بعدن به روش اصول موضوعه استدلال تجرید عقلی را برایش مطرح کردند
بی بلا و بی قضا باشید

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

دلتان خواست ورق سیاه را بخوانید، بخوانید، دلتان خواست نخوانید، نخوانید، اگر نخوانید دنیا به آخر نمی رسد. جواب به شماست، آقای امیر ایرامی، اما برای همه هم هست.
علم هم نظری است و هم تجربی، نه فقط تجربی و نه فقط نظری. فرضیه اساسا با رویا فرقی ندارد. تماس تصویری در فیلم پیشتازان فضا یک رویا بود. کسی نمیدانست امکان پذیر است. نیاز به این نوع تماس، آنرا به فرضیه تبدیل کرد. کار مهندسین بروی فرضیه، در آزمایشگاه الکترونیک، آنرا به واقعیت تبدیل کرد. حال ما یک تئوری کامل در ارتباط با تماس تصویری داریم که علمی ست.
جامعه هم همینطور است. بعلت منافع در سلطه داشتن و از زیر سلطه درآمدن، دستیابی به علم ساده نیست ،گرچه متدش ساده است و همان متد مهندس الکترونیک است. آزمایش فرضیه های اجتماعی اعمال اجتماعی است. اعمال اجتماعی از طریق ایده های موجود در ذهن انسانها هدایت می شوند. نتایج غلط ایراد فرضیه هاست، فرضیه ها را میتوان اصلاح کرد که قاعدتا باید با نقد صورت پذیرد. اصلاح فرضیه ها در جامعه میتواند همراه با خونریزی باشد، برای همین ساده نیست، گرچه متد ساده است. مثلا دولت روسیه فکر میکند که با حمله به اوکریان میتواند ریزش قلمروهای خود را حفظ کند و برای خود امنیت بوجود آورده و در عین حال بخشی از قلمروهای رقیب را به خود الحاق کند. قبل از جنگ روش دیپلوماتیک داشت. ذهن دشمنان روسیه هم همینطور کار میکند.
شمارا نمیدانم، برای ما کارگران مهمترین چیز الغای سرمایه داری است چون هر روز و هر ساعت با آن سر و کار داریم و استثمار می شویم. رویای ما رهائی ازاستثمار است. برای تحقق این رویا فرضیه ها و تئوری ها وجود دارد. تئوری ها قابل مشاهده هستند، مثل مطالب کتاب کاپیتال، مخصوصا جلد اول. فرضیه ها خیر و بسیاری از آنها شکست خورده اند، مثل درست کردن دولت تک حزبی مارکسیستی و یا حزب سوسیال دموکراتیک درست کردن و راه انحلال دولت سرمایه داری را از طریق قانونی طی کردن.
یکی از دلایل مهم مشکل بودن تجربی فرضیه ها برای آزادی از بردگی سرمایه داری، ار بین بردن خود رویا و ایده ال در ذهن کارگران توسط سرمایه داران است. آنها این کار را با دخالت در آموزش و تسخیر رسانه ها و نهادهای هنری توسط خریداری و نصب امنیتها انجام میدهند. اینکار در کشورهای دموکراتیک یک اصل حاکمیت است و با کشورهای دیکتاتوری فرقی ندارد. با این کار، در روند رابطه بین نظر و تجربه اختلال ایجاد میکنند و نظر را در خدمت خود مهندسی میکنند. انسانهای کارگر در سرمایه داری به ابزار تبدیل شده اند چون ذهنشان در دست سرمایه دارها قرار داده شده، ذهن هم فروحته شود، نتیجه عمل قابل پیش بینی است. هر چه این کارگران ابزار تر هستند، برای سرمایه داران و سیاستمدارانشان با ارزش ترند و هر چه انسانی برای خود باشند، بیشتر قربانی تنفر می شوند. به تاریخ حمله ضد کمونیستها به هالیوود مراجعه کنید. البته آن موقع کمونیستها به دولت شوروی توهم داشتند اما کلا ایده و نام کمونیسم برای حاکمین ایالات متحده وحشتناک است. من موافق تمام مطالب مانیفست کمونیست مارکس و انگس نیستم اما جمله اول آن عین حقیقت است: “شبحی اروپا را گشت میزند: شبه کمونیسم.” حالا باید گفت: “شبحی تمام دنیا را گشت میزند: شبه کمونیسم”
فرضیه ازادی کارگر از سرمایه دار با سایر فرضیه های اجتماعی این فرق را دارد که برای این نوع آزادی کارگر باید دنیایش را بشناسد و کسی را مهندسی نکند. کارگران باید بروی پای خود بیاستند و خودشان فکر کنند و خودشان سرمایه داری را الغا کنند. برای همنی است که جنبش آزادی کارگران باید جنبش شورائی باشد و آلترناتیو حاکمیت شورائی باشد نه نوعی از دولت.
کسانیکه خیلی دموکراسی را دوست دارند باید از مقام رهبر و مالک و رئیس به پائین کشیده شوند و در شوراها اظهار نظر کنند. اظهار نظرهائی که مستقیم با زندگی انسان کار کننده نه حکومت کننده و یا مالک مرتبط است. این بنظر من پایه آموزش کمونیستی در جامعه است. فرضیه و یا حقیقت، تا عمل نکنیم نمیتوانیم قضاوت کنیم. دولت دموکراتیک را برای آزادی نساخته اند، برای بازده بهتر استثمار ساخته اند و الزاما به سرمایه دارها کمک نمیکند و در شرایطی دیکتاتوری بهتر جواب میدهد، مثل مورد ایران و یا چین. شکل دولتی دموکراسی را بگیرید دیگر دموکراسی نیست، حاکمیت شورائی کارگران بر سرنوشت خویش است. آزادی نهائی بشریت از نوع خود.

نیک
نیک
1 سال قبل

جناب طاهری پور , خوشحالم که از بحث درون سازمانی خارج شده اید و به موضوعات عام تری پرداخته اید. شما به درستی به لنینیسم چون خمینیسم به عنوان انحرافی اقتدار گرایانه از سیر تکاملی جامعه نوشتید. متاسفانه بخشی از این واقعیت را باید در دینخوئی و استبداد زدگی جوامع عقب افتاده ای چون ایران و روسیه دانست . کمونیست های کشور های پیشرفته صنعتی که قاعدتن میباید دارای پرولتاریای کلاسیک بوده و آسانتر آنان را در نبرد با سرمایه های امپریالیستی رهبری کنند میدانند که واژه دیکتاتوری پرولتاریا هیچ پایگاهی در میان کارگران و زحمتکشان و محرومین جوامعی که دمکراسی را تجربه کرده باشند ندارد. بدبختانه اثرات این دینخوئی و دگماتیسم حاصل از آنرا شما تا قلب کشور آمریکا در بین هواداران مذهبی ترامپ هم میتوانید ببینید و همچنین بی اثر بودن هرگونه بحث و فکت علمی با این جماعت را.
نکته دیگر , همچنان که شما در مورد تعریفی دقیقتر از امپریالیسم نگاشته اید شاید زمان آن رسیده باشد که به جناح های سرمایه داری نگاه علمی تر و پراکتیکال تری داشت. ما میباید سرمایه داری در بخش صنایعی چون مواد غذایی و لوازم خانگی و باتری های خورشیدی و راهسازی و مترو و راه آهن رااز صنایع نظامی و بانک ها و بیمه ها جداکنیم تا در راه پیشرفت و صنعتی کردن کشورمان امکان سرمایه گذاری را برای بخش سالمتر فراهم سازیم. دادن شعار لغو مالکیت بر ابزار تولید بدون آزادی بیان و مطبوعات و انتخابات و حکومت قانون و بطور کلی دموکراسی و حقوق بشر که چپ کلاسیک امروز برای کشور عقب افتاده ای چون ایران فریاد میزند همانیست که در کشور های “سوسیالیستی” تجربه شد و شکست خورد و به پوتینیسم ختم شد. اما اگر اسلامگراها از اصرار به شیوه حکومتی خود و نتیجه آن درسی گرفتند این رفقا نیز خواهند گرفت.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

یادداشت اول،
شما نوشته اید که خمینی و لنین در ضدیت با لیبرالیسم بورژوازی با هم اشتراک دارند. میتوانم به علل ضد لیبرال بودن لنین اشاره کنم. ولی چرا؟ دلیلی نمی بینم. چون خودم هم ضد لیبرال هستم، پس در ارتباط به افکار خودم می نویسم. بنظر من چون ضدیت خمینی و ضدیت من با لیبرالیسم دارای دو ماهیت گوناگون است، با هم شباهت ندارند. ماهیت ضدیت من با لیبرالیسم از جای درستی است، از زاویه طبقاتی، به اینصورت که لیبرال ها حرف از آزادی میزنند اما در واقع با استثمارکردن کارگران (من) دشمن آزادی (من) هستند، کارگری که استثمار می شود (من) آزاد نیست، آزادی خواهی لیبرال عوام فریبانه است و من گول آنها را نمی خورم. ماهیت ضدیت خمینی با لیبرالیسم بر اساس اشتراک طبقاتی و در اتحاد با استثمارگری ولی در نوع مدیریت استثمار است. برای همین برای من کارگر تفاوتی در حاکمیت رژیم خمینی با مثلا حاکمیت دولت انگلیس در کنه مسئله آزادی اقتصادی (برده مزدی بودن یا نبودن) وجود ندارد. پس شما نمیتوانید در مقایسه ضدیت خمینی با لیبرالیسم و ضدیت من با لیبرالیسم شباهتی غیر از شباهت اسمی پیدا کنید.
یادداشت دوم،
نوشته اید:
“اهمیت روشنگری در این باره ها که هنوز تابو و در شمار فکرهای ممنوعه است، از آنجاست که بدون مشارکت سرمایه داری صنعتی – فناوری و تکنولوژیک جهان غرب – بوِیژه شرکت های بزرگ آمریکا، در حیات اقتصادی ایران، نمی توان یک زیرساخت مستحکم و مدرن در صنعت و اقتصاد کشور بنیاد گذاشت. بدون چنین زیر ساختی، ادعای رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی کشور و توسعه سیاسی ایران، در تراز مدنیت جهان امروز، ادعائی موهوم و بی‌پایه است.”
مطلب مهمی است.
اگر من صاحب صنایع بزرگی در غرب بودم، امکان نداشت که بگذارم ایران همه این صنایع را داشته باشد و به رقیب من در بازارهای انحصاری جهان تبدیل شود. و، فکر نمیکنم که صاحبان صنایع و سیاستمدارانی که در غرب هستند این موضوع را نمیدانند. و، من فکر نمیکنم که امپریالیست بودن آنها چیزی کاملا جدا از این موضوع است. امپریالیسم با سرمایه داری انحصاری آغاز نشد، اما سرمایه داری انحصاری سلاح موثری برای امپریالیستهاست. امپریالیسم ایران چندان موفق نیست و نخواهد بود چون توان اقتصادی ندارد. ایران فقط میتواند به یکی از امپریالیستها بپیوندد و بی طرف نباشد. امپریالیستها، با سرمایه داری انحصاری هم مسائل و بحرانهای درونی خود را حل میکنند و هم مسائل و بحرانهای رقابتی جهانی شان را. کشوری مثل ایران باید برای آنها مثل اردن و افغانستان وعراق و عربستان و امارات و کره و بقیه باشد. شما میخواهید صنایع از آنها را بگیرید، آنها نمیدهند. نباید هم بدهند. در سرمایه داری قرار هم نیست که بدهند وگرنه که سرمایه داری نبودند. آنها خودشان خودشان را می بلعند، بیایند به یک جامعه غریبه در حاشیه سرمایه داری جهانی صنایع بدهند؟ نمیدهند. بنظرم شما تصور خیلی رویائی و دوستانه از سرمایه داری دارید. این تصور رویائی خودش را در دموکراسی خواهی شما هم نشان میدهد.
ادامه دارد.

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
1 سال قبل

پوزش و تصحیح یک اشتباه: می خواستم ضمن پوزش یک غلطی را در پیش خوان صلح تصحیح کنم . این سر و صدای بلند تجلیل تلویزیون از کنفرانس اوکراین، عصبی ام کرد و بی اختیار اتهام درشتی نثار بایدن کردم، نوشتم: «سمت و سیاست دولت آمریکا بجای بهره گیری از دیپلماسی صلح، بمنظور یاری رساندن به پایان یک جنگ محلی، تدارک در برپائی یک جنگ جهانی است! کنفرانس اوکراین چه بسا گامی در این مسیر است!». عبارت تدارک در برپائی جنگ جهانی یک توصیف بغایت مبالغه امیز و یک اتهام خطرناک است که هیچ گونه احساس مسئولیت و واقعبینی سیاسی، پشتش نیست. من از سر عصبیت و دلپری نوشتم. متأسفم و معذرت می خواهم! ارزیابی واقع بینانه می توانست این عبارت باشد؛ ( … در تدارک تسلیحات همه جانبۀ اوکراین جهت گسترش جنگ علیه روسیه با هدف از پا درآوردن تام و تمام پوتین است…).

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

انسان عاطفی گاهی احساسات بر او غلبه می کند و عکس العملی را انجام می دهد که بعد از بروز احساسات متوجه می شود رفتارش را باید کنترل می کرد.
اما گاهی ممکن است یک فرد برای رهایی از اتهام طرفدار امپریالیست بودن عکس العملی را نشان دهد که بگوید هنوز به ضد امپریالیستی جهان دو قطبی یا آموزه های چپ اندیشی خاص وفا دارم.
اما تا کنون که از نوشتارهای مفید آقا طاهری پور بهره بردیم و آموختیم متوجه شدیم که آقای طاهری پور عاطفی و احساسی هستند.

هوشنگ
هوشنگ
1 سال قبل

نگران نباشید. به اندازه کافی خدمت کرده اید. با این یکی دو جمله خطری تهدیدتان نمی کند.
آه از آن یاران شجاع بی بازگشت….

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


34
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x