چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

تنش آفرینی و جنگ دائمی، استراتژی امپریالیسم برای بقا! – مرتضی محسنی

این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه نیروی کار با استفاده از ابزارهایی که آگاهی اش را روزافزون می کند و قدرتش را صد چندان، در اتحاد عملی جوامع شرق و غرب برای همیشه سرمایه ­ی جهانی را به نفع اکثریت مطلق انسان ها و طبیعت که به مثابه ­ی مادر انسان عمل می کند...

(نبرد در اوکراین یک «عشرت آماده» برای مجتمع های صنعتی- نظامی)

این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه نیروی کار با استفاده از ابزارهایی که آگاهی اش را روزافزون می کند و قدرتش را صد چندان، در اتحاد عملی جوامع شرق و غرب برای همیشه سرمایه ­ی جهانی را به نفع اکثریت مطلق انسان ها و طبیعت که به مثابه ­ی مادر انسان عمل می کند، از سریر قدرت به زیر کشد و نگذارد که از این به بعد، امپریالیسم از تفرقه و تنش و جنگ دائمی که ابزار اصلی کنونی اش است، استفاده کند

نگاهی گذرا به تاریخ شکل­ گیری و تکامل سرمایه داری نشان می دهد که سرمایه داری از ابتدای تکوینش در سده هجدهم میلادی، با خشونت، جنایت، خون، فقر و فلاکت همراه بوده است. به بیان دیگر، شکل­ گیری سرمایه داری در انگلستان به عنوان اولین کشور تثبیت کننده و توسعه دهنده سرمایه داری صنعتی، با انواع شکنجه ها و محدودیت های جنایتکارانه و غیرانسانی، همچون زدن داغ ولگردی(v)[۱] بر سینه کشاورزان بیکار شده و حتی گردن زدن آن ها، آغاز شد و با کار بیست، هجده و شانزده ساعته مردان و زنان و به ویژه کودکان در بیغوله هایی که نام کارگاه و کارخانه بر آن ها نهاده شده بود، ادامه یافت و همزمان با آن نطفه­ های اولیه مبارزه کار با سرمایه در اشکال مختلف و در ابتدا زیر لوای خوانش های متفاوت از مذهب [۲] بسته شد. از آنجا که سرمایه داری در آغاز راه، فرصت های زیادی برای پیشرفت همه جانبه ­ی جوامع انسانی درپیش داشت، توانست از این مبارزات پیروزمند بیرون آید، به گونه ­ای که مارکس و انگلس در «مانیفست حزب کمونیست» این پیشرفت های خارق العاده را با زبانی تحسین برانگیز و حتی اغراق آمیز ستوده ­اند و آن را مطابق با جریان تاریخ جوامع انسانی دانسته ­اند. اما از سوی دیگر سرمایه، با بیرون کشیدن ارزش اضافی مطلق از گُرده کارگران و همزمان با پیشرفت و نوآوری در علم و فن­آوری و لاجرم افزایش ارزش اضافی نسبی، با انبوهی از کالاهای غیرقابل فروش و در واقع با کاهش «تقاضای موثر» و کاهش «نرخ نزولی سود» روبرو شد. این مشکلات از نخستین چالش های (بحران های) جدی سرمایه داری در بریتانیا و سپس اروپای غربی محسوب می شدند. در ابتدا «سرمایه داری ملی» این کشورها برای غلبه بر این رکود و بحران ها دوره ای، دست به اقدامات فراوانی از جمله افزایش تعرفه های گمرکی برای کالاهای وارداتی تا ممنوع ساختن و گرفتن جریمه های بسیار سنگین برای استفاده از کالاهای خارجی در سرزمین خود زدند، اما باز هم نتوانستند بر مشکل ذاتی­ سرمایه داری فائق آید. بنابراین، «سرمایه داری ملی» نوپا، با استفاده از فن آوری­ های نوین و ساخت ابزار و وسایل تولید پیشرفته، از ارزش اضافی مطلق کاست و بر ارزش اضافی نسبی افزود، تا همزمان با افزایش حقوق و دستمزدها بتواند بازار داخلی و در نتیجه گردش سرمایه یا همان چرخه پول-کالا-پولِ بیشتر(M-C-M’) را گسترش دهد و بدین ترتیب از اولین مرحله­ ی بحران عبور کند. اما این موفقیت هم دیری نپایید، چرا که سرمایه داری بر پایه ­ی ماهیت تناقض آمیزش در تولید، توزیع و مبادله با هدف کسب سود هر چه بیشتر، نمی ­توانست صرفا در دایره­ ی تنگ جغرافیای ملی خود، انگلستان (بریتانیا) و اروپای غربی، به حیات خود ادامه دهد و نیاز به تامین مواد اولیه بیشتر از یک سو و بازار فروش برای انبوه کالاهای ساخته شده از سوی دیگر او را مجبور به توسعه طلبی جغرافیایی و تصرف سرزمین های دیگر قاره ها که عموما هم از طریق حملات نظامی ممکن بود، کرد.

این محدودیت ها در تامین مواد اولیه و بازار فروش، سرمایه داری را ناچار ساخت، به سرزمین های ماوراءبحار و سه قاره به صورتی بی رحمانه هجوم بیاورد. در اواخر سده هیجده و تمام سده نوزده، بریتانیا با سلطه مالی-پولیِ پوند استرلینگ با مرکزیت و سروری مالی «سیتی» لندن و به دنبال ناوگان دریایی قدرتمندش سراسر آب های جهان و سواحل آنها را مسخّر کرد و سپس بدون اندک تردیدی به اعماق سرزمین های سه قاره حمله بُرد و هر کشور نافرمانی را با زور به تسلیم واداشت. بدین ترتیب، علاوه بر سرزمین ­ها و جوامع کهن در آسیا و آفریقا، بیشترِ مناطق «کشف» شده توسط اسپانیا و پرتغال را با جنگ به زیر سلطه خود در آورد و همچون استعمارگران پیشین و اسلاف خویش هر جا لازم دید و یا با مقاومتی روبرو شد، «جمعیت بومی» را قتل عام کرد؛ بدین ترتیب، آفریقا «فتح» و میلیون ها انسان آزاد سیاه پوست با انواع و اقسام حیل و حداکثرِ قساوت به بردگی کشاند و به کار در مزارع و معادن چه در سرزمین های خود و چه با انتقال به «قاره جدید» یعنی آمریکا مجبور ساخت؛ آسیا، این قاره­ ی پهناور و کهن با چند هزار سال قدمت تمدنی که تا یکی دو سده­ی پیش، مهد و پرچمدار تمدن بشری محسوب می شد و میزان تولیدات صنعتی و کشاورزی­اش به قدری زیاد بود که قابل قیاس با قاره اروپا نبود و نخستین اختراعات در عرصه ابزارآلات و وسایلی که موجب افزایش تولیدات کشاورزی و صنعتی می شد هم در آنجا شکل گرفته بود، با قدرت دریایی نیرومند و ماهیت تجاوزگر و جنایتکار سرمایه­ داری، مقهور شد و با غارت منابع سرشار و مواد اولیه صنعتی و کالاهای کشاورزی این مناطق و بهره ­برداری از نیروی کار رایگان انسان های به بردگی کشیده شده در مناطق «جدید الاکتشاف» و بیرون کشیدن ارزش اضافی مطلق از گُرده مردم «بومی» و همچنین ایجاد بازارهای جدید در قاره های پهناور آسیا، آفریقا و آمریکا، تقاضای موثر را به حداکثر خود رسانید و بحران دیگری را پشت سر گذارد. این دورانی بود که تقریبا تمامی قاره های آسیا، آفریقا، آمریکا و اقیانوسیه به صورت مستعمره یا نیمه مستعمره انگلیس، فرانسه و هلند و پیش از آن اسپانیا و پرتغال درآمده بودند.

بنابراین، سه قاره­ ی مسخر شده توسط سرمایه، نیروی کار برده و شبه برده و مواد اولیه و بازار فروش کالا برای غلبه بر کمبود این سه عامل مهم در سرمایه ­داری را تقریبا به صورتی رایگان و یا بسیار ارزان در اختیار اروپای صنعتی شده ­ی سرمایه داری قرار داد و این کشورها با بکارگیری نیروی نظامیِ (دریایی) متجاوز و جنایتکار خود و تسخیر و تسلط بر سه قاره توانستند ضمن فائق آمدن بر کمبودهایشان، «تقاضای موثر» را به حداکثر ممکن رسانیده و از «نرخ نزولی سود» جلوگیری کنند و محدودیت تولید و فروش کالاها را برای دهه ها از بین ببرند. بدین ترتیب دوران تفوق سرمایه داری رقابتی اولیه، با استعمار کشورهای سه قاره در سده نوزدهم میلادی و سلطه­ی مطلق بر جان و مال مردم آن سرزمین ها و فائق آمدن بر دولت های ملی این کشورها و نابودی بسیاری از تمدن­ها یا به قهقرا کشانیدن آنها، به تدریج به دوران استعمار امپریالیستی گام نهاد.

اما، در ربع پایانی سده نوزدهم میلادی، مجددا تضادها از دل کشورهای امپریالیستی سر برآوردند و این بار هم استعمارگران امپریالیست بر سر تقسیم غنائم (همان کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره که دولت های ملی­شان در هم شکسته شده بودند.)، به جان هم افتادند و سرانجام در نیمه ­ی اول سده ­ی بیستم، با دو جنگ جهانی خانمان سوز بر سر تقسیم قلمرو نفوذ، سرمایه داری امپریالیستی به عامل تعیین کننده سیاست های بین المللی تبدیل شد و عملا نیروی اصلی مواجهه و مقابله با نیروی کار را شکل داد. در هر دو جنگ، پیروزمندان به فراخور میزان سلطه گری و غارتگری اشان، بخشی از سرزمین های غنی سه قاره را غصب کردند؛ اما در پایان جنگ جهانی دوم، این امپریالیسم تازه نفس ایالات متحد آمریکا بود که توانست با جان سالم بدر بردن از تخریب های دهشتناک جنگ و استقرار هژمونی دلار به عنوان تنها ارز مورد پذیرش در عرصه ­ی مبادلات جهانی به جای پوندِ انگلیس، مرکز تصمیم ­گیری سرمایه داری جهانی را از شرق به غرب اقیانوس اطلس منتقل کرده و سرمایه ­ی اینک جهانی شده را در دستان قدرتمند خود که متکی بر نیروی نظامی عظیم (به ویژه نیروی دریایی) بود قبضه کند، هر چند پس از انقلاب اکتبر و سپس پایان جنگ جهانی دوم کشورها و بخش ­هایی از جهان در آسیا و شرق اروپا که از جنگ لطمات فراوانِ انسانی و مالی دیده بودند، توانستند خود را از دایره ­ی نفوذ امپریالیسم خارج سازند، ولی همچنان بخش عمده­ی جهان در چنبره­ی سرمایه­ی جهانی شده­ی امپریالیستی به رهبری ایالات متحد آمریکا قرار داشت.

اینک امپریالیسمِ تازه به میدان آمده، مستقر درغرب اقیانوس اطلس با بکارگیری انواع خدعه و نیرنگِ به میراث مانده از استعمارگر پیر بریتانیا و تلفیق آن با فکرسازی رسانه های نوپدید، به جنگ انسان های برابری خواه و نیروی کار جهانی برخاست و با استفاده از قدرت تبلیغاتی رسانه های به شدت گسترش یافته و تاثیر عمیق بر اذهان مردم جهان با هدف ایجاد زمینه­ی پذیرش سلطه، چنان پیش رفت که سده بیستم «قرن آمریکا» نام گرفت و سرانجام در دهه ­ی پایانی این سده، کشورهایی که ابتدا با انقلاب اکتبر و سپس درجنگ جهانی دوم توانسته بودند خود را از دایره ­ی قدرت امپریالیستی برهانند، باز تحت سلطه ­ی سرمایه­ ی جهانی و این بار سرمایه مالی-انحصاری امپریالیستی قرار گرفتند.

به سخن دیگر، امپریالیسم ایالات متحد آمریکا، در ابتدای سده بیستم، با در اختیار داشتنِ نیروی نظامی عظیم و تهاجمی (نه دفاعی) که پیشران و پشتوانه ­ی سلطه ­ی بلامنازع اش بر دیگر کشورها بود و همچنین، ایجاد سازمان ها و نهادهای مالی-پولی بین ­المللی برای کنترل و غلبه ­ی هر چه بیشتر بر معاملات در سطح جهانی، قدرت بلامنازع خود را تحکیم بخشید. بنابراین، بعد از «کنفرانس برتون وودز» و تعیین دلار به عنوان ارز مرجع مبادله ­ی بین المللی و سلطه و هژمونی دلار بر پایه طلا و تشکیل نهادهای اجرایی همچون «بانک جهانی»، «صندوق بین المللی پول»، «گات»، «سازمان تجارت جهانی» و دیگر نهادهای مالی-پولی جهانی و اختصاص بودجه­ ی نظامی سرسام آور و راه اندازی قریب به هزار پایگاه نظامی در سرتاسر جهان و پس از جنگ جهانی دوم، با تشکیل سازمان متجاوزی زیر عنوان «پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)»، به عنوان پشتوانه ­ی نظامی تجاوزگر خود، سلطه ­ی همه جانبه اش را در قالب تفوقِ «مجتمع های نظامی-صنعتی» و به علاوه رسانه ­ای، توسط رئیس جمهور روزولت رونمایی کرد.

مجموعه کشورهای امپریالیستی به رهبری ایالات متحد آمریکا، با شکل دادن نهادهای بین المللی گوناگون همچون «جامعه ­ی ملل» در سال ۱۹۲۰ و پس از جنگ جهانی دوم «سازمان ملل متحد» در سال ۱۹۴۶ و ده­ها نهاد سیاسی، مالی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی،… وابسته­ یا جنب این سازمان بین المللی، «نظام جهانی» را شکل دادند و بدین وسیله، نوعی مشروعیت برای اعمال خود به وجود آوردند و در واقع رهبری جهان را از طریق این نهادهای بین المللی بدست گرفتند. از این رو، هر آنچه تکلیف جنگ و صلح­ها را به تناسب منافع «مجتمع های نظامی-صنعتی»، در بیش از یک سده­ی گذشته تعیین کرده، ناشی از این چند ویژگی است: نظام پولی مبتنی بر ارز برتر (دلار) که حق انحصاری چاپ آن در اختیار ایالات متحد آمریکاست، نهادهای اداره کننده­ی آن که در آن کشور مستقرند یا زیر نفوذ مطلق آن هستند و نیروی تهاجمی پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) زیر رهبری ایالات متحد آمریکا به عنوان بازوی نظامی امپریالیسم که غالبا خود را متکی بر تصمیمات نهادها و سازمان های به ظاهر بین المللی می داند، با همکاری سازمان های اطلاعاتی و امنیتی فراگیر در سراسر جهان و با بکارگیری رسانه های رنگارنگ حقیقی و اخیرا مجازی، با تبلیغات گسترده و شبانه روزی، افکار اکثریت مردم جهان را برای «آماده سازی» و «توجیه گری» توطئه ها و مداخلات مستقیم و غیرمستقیم خود و «طبیعی» و «بدیهی» جلوه دادن آنها، بکار گرفته است.

این تمهیدات که از پیشرفت در صنعت و انقلاب صنعتی شروع و با جنگ های جهان گستر اول و دوم به اوج خود رسید، به ظاهر در پایان سده بیستم، سرمایه جهانی را یکه تازه جهان گردانید و مبلغین سلطه­ ی سرمایه را واداشت که از «پایان تاریخ»، «نظم جهانی» و«جهان بدون مرز»، البته برای سرمایه و «جامعه­ ی باز» و اینگونه اباطیل دم بزنند. گویا تاریخ اینک و پس از چند هزار سال به نقطه سکون و تعادل و توازن خود رسیده است و دیگر نه نیازی به اقدام برای تحولی ضروری است و نه انسانی در این «جامعه ­­ی باز» دچار فقر، گرسنگی، بی خانمانی و بالاخره بیگانگی و از خودبیگانگی ناشی از سلطه ­ی سرمایه خواهد شد که تمایل پیدا کند که خود و همنوعانش را از آن برهاند. این مبلغین و توجیه ­کنندگان سرمایه که نمی توانستند پویایی جامعه ­ی انسانی را درک کنند و هر کس که کمترین تعارض و زاویه ای با «جامعه ­ی باز»شان نشان می داد «یاغی» قلمداد کرده و با بیرحمانه ترین شکل سرکوب می کردند و در هنگام پدید آمدن بحران های دوره ای و ساختاری دچار نوعی سردرگمی و جنون می شدند و بلافاصله جنگ های منطقه ای را که مهمترین راه گریز از بحران اقتصادی بود، پیش از هر اقدامی به راه می انداختند.

اکنون نیز با در پیش­گیری همان استراتژیِ راه اندازی جنگ های منطقه ای و فرامنطقه ای نیابتی که پیش از این در تهاجم به افغانستان، عراق، سودان، سومالی، لیبی، یمن، … امتحان کرده بودند، زمینه ساز جنگی بزرگتر در سرزمین اوکراین شدند و فدراسیون روسیه را برای جلوگیری از فروپاشی مجدد و این بار تبدیل شدن به چندین کشور کوچک و توسری خور، ناچار به ورود نیروی نظامی به خاک اوکراین و جنگ با کشور هم نژاد و هم زبان ساختند. این جنگِ ناگزیر نیز با همان اهداف شامل ایجاد بازار برای تسلیحات مجتمع های نظامی– صنعتی و فروپاشی یک کشور بزرگ و سلطه بر سرزمین و منابع طبیعی سرشار و بازارگسترده آن، یعنی فدراسیون روسیه و سرانجام مواجهه با جمهوری خلق چین که همچون خار چشمی غیر قابل اجتناب برای امپریالیسم جهانی در آمده و لاجرم در هم شکستن دیگر کشورهای خارج شده یا در حال خروج از گردونه ­ی بردگی نظام سرمایه داری امپریالیستی، انجام شد. جنگ هایی که علاوه بر همه ­ی اهداف ضدانسانی اش، برای از میان برداشتن و تخریب زیرساخت­ها و صنایع کشورها و مناطق دیگر (که پیش از آن یکبار به پول و سرمایه امپریالیستی تبدیل شده بود) جهت ایجاد ظرفیت های مجدد گردش سرمایه و کسب سود هر چه بیشترِ ناشی از این گردش صورت گرفت. شاید در وهله­ ی اول و به ظاهر این گونه وانمود شود که شروع کننده این جنگ فدراسیون روسیه بوده است، ولی با قدری کنکاش در تاریخ دهه های اخیرِ این منطقه فوق استراتژیک جهانی و به ویژه با تکیه به استراتژی همیشگی استعمار و امپریالیسم می توان به این نتیجه رسید که زمینه چینی و برنامه ریزی این جنگ از یکی دو دهه پیش و بیشتر پس از «انقلاب» نارنجی ۲۰۰۵-۲۰۰۴ و به دنبال آن کودتای «میدان» بر علیه دولت منتخب ویکتور یانوکویچ در فوریه ۲۰۱۴ که با حضور آشکار و دخالت مستقیم سیاست مداران آمریکایی، در «اتاق های فکر» پنتاگون و وزارت امور خارجه ایالات متحد آمریکا انجام شده است. با توجه به مواضع کنونی سازمان ملل متحد و به ویژه دبیر کل فعلی آن می توان حتی ریشه­ های این جنگ را در«اندیشکده های» وابسته به این سازمان جستجو کرد. قطعا جنگ تحمیلی به فدراسیون روسیه و اوکراین از پیش آماده شده و اگر اندک شائبه ای هم وجود داشت، تبلیغات پیش از شروع جنگ و به ویژه اسناد و مدارکی که حضور مستقیم و فعال کارشناسان و نیروهای نظامی کشورهای ایالات متحد آمریکا، کانادا، بریتانیا، … در اوکراین را به اثبات می رسانند و هم چنین ارسال شبانه روزی انواع تسلیحات و کمک های اطلاعاتی و کارشکنی در مذاکرات و … شائبه شروع و ادامه جنگ توسط روسیه را کم رنگ می سازد.  

اینکه جنگ ها برای انسان ها چقدر هزینه در بردارد، یا ماهیت به راه انداختن جنگ برای دستیابی به اهداف غیرانسانی، چه میزان برای بشریت و طبیعت مخرب است، اساسا موضوع مورد علاقه ­ی امپریالیسم نیست، بلکه این موضوع مهم است که با تخریب هر چه بیشتر سرزمین ها و زیر ساخت­ ها، چه مقدار کالاهای سرمایه ای و مصرفی، مجددا ظرفیت تولید پیدا می کنند تا گردش سرمایه تداوم یابد و سود ناشی از آن به تملک سرمایه ­ی جهانی درآید. اشاره به «کمک» های اعلام شده­ ی بیش از ۵۰ میلیارد دلاری ایالات متحد آمریکا و دیگر کشورهای عضو ناتو به اوکراین که این روزها با سر و صدای فراوان و به صورتی باژگونه، نوعی کمک بشر دوستانه و انسانی وانمود می شوند، گواهی بر این مدعا است. اکنون به خوبی آشکار شده است که امپریالیسم پیش از هر جنگی ابتدا با ایجاد تنش و در واقع نوعی «جنگ سرد» و «انقلاب های رنگی» البته بسیار گسترده­ تر از «جنگ سرد» پیشین، موجب تحریک تقاضا در بخش صنایع نظامی، تسلیحاتی و کالاهای وابسته ­ی لجستیکی می شود که بر خلاف صنایع تولید کالاهای مصرفی، همچنان در کشورهای مرکزی امپریالیستی و به ویژه ایالات متحد آمریکا باقی نگه داشته شده­ اند و تولید آنها برای سود بیشتر ناشی از دستمزدهای کم، به سایر کشورها منتقل نشده اند. اظهار شرم­ آور سه سال پیشِ «جورج سوروس» پدر «انقلاب های رنگی یا مخملی» در مصاحبه با گاردین مبنی بر اینکه «آنچه دراوکراین اتفاق می افتد، بهترین پروژه اوست!» و «به موفقیت هایش افتخار می کند!» برای آنانی که خواهان حقیقت اند، گواه دیگری بر این مدعاست.

برای دستیابی به این مقاصد، امپریالیسم و زائده هایش نفوذ سیاسی و امنیتی خود را برای ایجاد دو نوع تنش اصلی بکار می گیرند؛ ابتدا آن کشورهایی که خود توانایی ساخت تسلیحات و به ویژه تسلیحات پیشرفته (که با توجه به شرایط ناعادلانه و غیرانسانی امروز، داشتن آنها لازمه ­ی دفاع از تمامیت ارضی هر کشوری در صورت ورود ناخواسته به جنگ های نابرابر است) ندارند، تحت فشارهای اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی همه جانبه قرار داده تا مجبور شوند، سلاح های ساخت «مجتمع های نظامی-صنعتی» را به هر قیمت و شرایطی بخرند (همانند عربستان، امارات عربی متحده، مراکش، بحرین، …) و از سوی دیگر کشورهای خارج از دایره ­ی نفوذ امپریالیسم یا کمابیش زاویه دار با آن را مجبور کنند که بخش اعظم بودجه خود را به جای بکارگیری در ایجاد زیر ساخت ­ها و تولید کالاهای سرمایه ای و مصرفی و تحقق اهداف اجتماعی در بخش های بهداشت، درمان، آموزش، رفاه اجتماعی و … به سمت تولید جنگ افزارهای دفاعی بسیار پرهزینه سوق دهند و از این طریق، این کشورها را دچار مشکلات اقتصادی و لاجرم بحران های سیاسی و اجتماعی سازند. این استراتژی، در صورت امکان در کنار «انقلاب های رنگی» و یا به موازات آن پیش می رود و در هر زمان یکی یا هردوی آنها، بنا به شرایط آن کشور به اجرا در می آید. در اوکراین نیز ابتدا شکل «مخملی و رنگی» این استراتژی به کار برده شد، همچنان که طی ماه گذشته این برنامه به شکل یک کودتای مخملی در پاکستان هم انجام شد که نتایج آن در آینده قابل مشاهده است. در جاهای دیگری از مخالفت و کارشکنی همه جانبه با رشد و توسعه صنعتی و به ویژه در بخش صنایع دفاعی و بالاخص ساخت سلاح های راهبردی مثل موشک های بالستیک و پهپادهای پیشرفته و دیگر تسلیحات مدرن و وارد آوردن انواع و اقسام تضییقات و محدودیت ها از جمله برقراری تحریم های فراگیر در چارچوب این سیاست ضدانسانی امپریالیستی استفاده می شود. اما نهایتا هر دو سیاست به جنگ های منطقه ای (مانند اوکراین) پیوند زده می شوند تا هدف اصلی تحقق یابد و در نتیجه، گردش سرمایه از حرکت باز نماند.

سرمایه مالی عظیم موجود، در شرایط بحران ساختاری کنونی، در صورتی که بخواهد در چارچوب نظام فعلی باقی بماند، راهی جز ایجاد ظرفیت های جدید برای سودآوری بیشتر (در واقع استخراج ارزش اضافی) ندارد که اکنون از طریق ایجاد تنش و راه ­اندازی جنگ های منطقه ای و فرامنطقه ای میسر است. تمرکز و تراکم این سرمایه در بازار «رمزارزها» که خارج از نظارت بانک های مرکزی در حال گردش هستند، نوعی بازار کاذب و به تعبیری «سرمایه­ ی موهوم» بوجود آورده است که پیش از این، یکی از گریز گاه ها بود ولی اکنون به صورت یک حباب عظیم جهانی درآمده و به نظر می رسد به نقطه­ ی فوق­العاده خطرناک و شاید با شکل موجودش (یعنی خارج از کنترل بانک های مرکزی و دولت ها) به پایان کارخود نزدیک شده باشد که البته سرمایه جهانی هم بر کم و کیف این موضوع به خوبی واقف است.

واضح است که سوداگری و سفته بازی (Speculation) در بازارهای غیر تولیدی بدون استخراج ارزش اضافی، راهکاری دائمی برای کسب سودآوری و گردش سرمایه نیست و دیر یا زود به مرز نهایی خود خواهد رسید و آنگاه همانند حباب های پیشین خواهد ترکید و بحران ساختاری دیگری پدید خواهد آورد که فائق آمدن بر آن حتی با در پیش­گیری تمهیدات پیش از این آزموده شده، نیز امری قطعی و حتمی نخواهد بود. اکنون تنها تنش و جنگ است که همچنان می تواند گردش سرمایه و خارج کردن ارزش اضافی را به صورت قطعی تضمین کند. این همه تبلیغات حول مسائلی همچون تروریسم و دیگر مستمسک های برساخته ­ی خودِ امپریالیسم، ناشی از همین موضوع است و استراتژیسین های نظام جهانی امپریالیستی هم به خوبی این را دریافته اند و متقابلا پرهیز کشورهایی همچون جمهوری خلق چین از وارد شدن به تنش های بین المللی نیز در همین راستا می باشد. هرچند مورد اوکراین، شاید نقطه عطفی باشد که دیگر نتوان به جهانی پیش از آن بازگشت و با توجه به تنش آفرینی های مصنوعی که ایالات متحد آمریکا و پیمان ناتو در دریای جنوبی چین و تایوان در حال شکل دادن هستند، جمهوری خلق چین را هم نتواند بر خلاف گذشته از ورود به این گردش عظیم جهانی و شاید گردش نهایی بر کنار سازد و آن گونه که طلیعه اش نمایان شده به کشور مرکزی این تحول بزرگ جهانی مبدل کند. این رویارویی جهانی در مورد بسیاری از کشورهای بزرگ و تعیین کننده­ ی واقع در «شرق سیاسی» یا «جنوب جهانی» همچون هند، برزیل، آفریقای جنوبی و ده ها کشور واقع درآسیا، آفریقا و آمریکای لاتین هم صادق است.

بنابراین امپریالیسم با در پیش گیری سیاست ایجاد تنش ­های مصنوعی در کشورهای مختلف (چه همراه و چه مخالف امپریالیسم) از طریق پروپاگاندای شبانه­ روزی رسانه های جریان اصلی که اکنون بخش لاینفک «مجتمع های نظامی-صنعتی» را شکل می دهند و به عنوان ابزار موثر آن عمل می کنند و بنا به خواست امپریالیسم، موضوعی کوچک و کم اهمیت را به یک بحران بزرگ تبدیل کرده و یا مطالبه و جنبش اصیل نیروهای مردمی را به نفع نیروهای مرتجع و وابسته به امپریالیسم مصادره می کنند، به گونه ای که اغلب تشخیص جنبش های اصیل و واقعی از مناقشات مصنوعی و دست ساز امپریالیسم بسیار مشکل است؛ چرا که این جنبش­ ها چه مصنوعی و چه واقعی همواره توسط بخش های وسیعی از کارگران و زحمتکشانی که در جوامع خود مورد استثمار غیرقابل تحمل قرار گرفته اند و با حکومت های مرتجع و مافیایی مواجه اند، مورد استقبال قرار می گیرد. نمونه های متعددی از این نوع تنش زایی ها را می توان در کشورهای همراه و مخالف امپریالیسم برشمرد.

وقایع اوکراین دقیقا در همین بستر و چارچوبِ ایجاد تنش و جنگ های منطقه ای و فرامنطقه ای امپریالیستی قرار می گیرد. امپریالیسم ایالات متحد آمریکا، بریتانیا و پیمان ناتو با وادارساختن دولت مرکزی وابسته ­ی اوکراین برای ایجاد زمینه ­ی شروع یک درگیری نظامی با فدراسیون روسیه و شعله ور کردن جنگی بزرگ از طریق خروج از توافقات مینسک ۱و۲ و تسلیح و آماده سازی «گارد ملی» متشکل از نیروهای ماوراء ناسیونالیستی نئو نازی و نئو فاشیستیِ شناسنامه دار، برای حمله به منطقه دنباس (البته دور از حوزه جغرافیایی دو کشور اصلی ایجاد کننده بحران، یعنی بریتانیا و ایالات متحد آمریکا)، کوششی غیر انسانی برای جلوگیری یا به تاخیر انداختن تلاشیِ اردوگاه امپریالیستی و به ویژه سازمان تهاجمی نظامی آن یعنی «پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)» تدارک دید. اما، اینکه تا چه اندازه در این نقشه ­ی شوم خود، موفق خواهد شد، به تمهیدات سیاسی خردمندانه ­ی طرف دیگر که از کُنه ماجرا به خوبی آگاه است و البته به میزان توانایی تقابل سیاسی، اقتصادی، نظامی و رسانه ای اش بستگی دارد.

شکاف­ ها و تعارضات مبتنی بر منافع «سرمایه­ ی ملی» در درون و میان کشورهای امپریالیستی و نیز بازوی نظامی آنها یعنی «ناتو» که به تدریج در حال بُروز و خودنمایی است، می تواند یکی از عوامل راه اندازی جنگ های منطقه ای و فرامنطقه ای که حتی توان تبدیل شدن به یک جنگ فراگیر یا جهانی و شاید اتمی هم دارد، باشد. این پدیده یکی از نتایج افول هژمونی و در وهله اول از دست رفتن تدریجی سروری دلار و قدرت اقتصادی-نظامی ایالات متحد آمریکا است. این موضوع از سوی دیگر، موجب پروپاگاندای کَرکننده ­ی روسیه و چین هراسی شده که برای امپریالیسم همچون تیغ دو لبه عمل می کند و از همان ابتدا باعث تفرقه در میان بخشی هایی از کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی عضو ناتو گردیده که هر چند برای پنهان نگه داشتن آن تلاش می شود، اما نشانه های آن به تدریج درحال نمایان شدن است. این تفرقه و جداسری در کمال تعجب، به آرامی به کشورهای کاملا وابسته به امپریالیسم ایالات متحد آمریکا نیز در حال تسری است.[۳] این همه می تواند نشانه هایی از نمودار شدن طلیعه­ ی «گردش عظیم جهانی» باشد.

انسان­ های پویا و مبارز می دانند که تضادها و تعارض های ماهوی سرمایه­ داری دائماً سر برمی آورند و جهان سرمایه ­داری را وا می ­دارند که در مقابل آن دست به اقداماتی متفاوت از تمهیدات پیشین خود، بزند. به بیان دیگر، سرمایه داری نئولیبرال، آنگاه که پای به عرصه جهانی گذاشت و خواست جهان را در ظاهر بدون جنگ و خشونتِ آشکار، در نوردد، با نخستین بال گشایی های سرمایه مالیِ جهانی شده در جوامع مرکز و سپس پیرامون با تضادهای ناپیدا ولی ماهوی از هر سو مواجه شد و به تدریج بخش هایی از جوامع سه قاره که می خواستند خود را از چنبره امپریالیسم یکه تاز و بلامنازع در پایان سده ­ی بیستم خارج سازند، از هر سو به چالش فراخوانده شدند.

اما، تبعات این چالش ها چیزی مگر تنش های مداومِ آفریده شده توسط سرمایه­ ی جهانی که دائما و از هر سو برافروخته می شد، نبود و اینک که ابزار موثر «جنگ با کمونیسم» از بین رفته بود، جنگ با شعار «مبارزه با تروریسم» در مرکز این هیاهو قرار گرفت. از این رو، نیروهای نظامی امپریالیسم ایالات متحد امریکا و شرکایش ابتدا به خاک یوگسلاوی تجاوز کرده و این کشور را چند پاره کردند و رهبرانش را با تحقیر هرچه بیشتر به پای میز محاکمه کشاندند. بار دیگر، آتش را به خرمن غرب آسیا و شمال آفریقا افکندند و با جنگ جنایتکارانه همراه با کشتار میلیون ها انسان بی گناه، این کشورها را به تصرف مجدد خود درآوردند و با همان نیرنگ همیشگی تحقیر را نسبت به رهبران سیاسی آن کشورها روا داشتند. افغانستان را به بهانه ای اشغال کردند و عراق، لیبی، سوریه، سومالی، سودان، یمن و … را به بهانه های دیگری عرصه جنگ و کشتار وحشیانه ساختند و به همان شیوه­ ی یوگسلاوی، تحقیر رهبران آن جوامع را با رسانه های فراگیر خود که اینک به درستی جایگاه «شایسته» خود را در «مجتمع های صنعتی- نظامی- رسانه ای» یافته بودند، در انظار مردم جهان به نمایش گذاشتند تا به خیال خود روحیه­ ی مبارزه جویانه ­ی ناشی از ستم سرمایه را در نطفه خفه کنند. غافل از اینک تضاد و تناقض ذاتی سرمایه را هرگز نمی توان برای همیشه با زور اسلحه و تزویر رسانه حل کرد. این تضاد و تناقض دائما رخ می نمایاند و هر بار که سرمایه با تمهیدی بر آن فایق می آید، از جای دیگری و در زمان دیگری سر برمی آورد.

با نگاهی گذرا به ارقام و اعداد مربوط به هزینه های جنگ و اشغال دو کشور افغانستان و عراق که شامل هزینه های مداخلات نظامی و جنگ افروزی ها در سایر نقاط جهان از جمله اوکراین نمی شود، می توان به ماهیت کینه توزانه ­ی نظام سرمایه پی برد و خود را برای مبارزه با آن آماده ساخت.

طبق اطلاعات منتشر شده در سایت BBC و به نقل از روزنامه ­ی نام و نشان دار سرمایه ­ی مالی جهانی یعنی وال استریت ژورنال (Wall street journal) که در پایان سال ۲۰۲۱ انتشار یافت، کل هزینه های حمله به افغانستان و عراق در حدود ۱۴ تریلیون دلار بوده که بخش اعظم این مبلغ به جیب شرکت ­های اسلحه ­سازی لاکهید مارتین (Lockheed Martin Corporation)، بوئینگ (Boeing)، جنرال­داینــامیکس (Gereral Dynamics Corporation)، ریتیان تکنالوجیز (Raytheon Technologies Corporation) و نورثروپ گرامن (Northrop Grumman) و هزاران پیمانکار دیگر که همانند لاشخور، پس از شکار بر لاشه فروآمده اند، واریز شده است. به عنوان مثال، در افغانستان حدود ۱۶۰۰۰ پیمانکار آمریکایی بر جنازه ­ی خونبار این کشور نشسته و هریک سهمی از این ۱۴ تریلیون دلار که امپریالیسم ایالات متحد آمریکا با در دست داشتن هژمونی ارز مورد مبادله ­ی جهانی یعنی دلاری که با پشتوانه نیروی مخرب نظامی چاپ می شود و نیز از استثمار نیروی کار کشورهای مرکز و سلطه بر کشورهای پیرامون بدست آورده است، به جیب زده اند و یا به قول همان روزنامه «سهم شیر» (The Lion’s share) برده اند. در حالی که پس از نزدیک به بیست سال سلطه بر کشور افغانستان آنچه که به اصطلاح برای پروژه های عمرانی و زیرساختی صرف شده بود و آن هم در واقع برای آسان سازی سلطه بر این کشور بکار رفته بود، مبلغی در حدود ۱.۵ میلیارد دلار از آن ۱۴ تریلیون دلار بود. اکنون نیز بیش از ۷ میلیارد دلار پول مردم افغانستان در بانک های آمریکایی مصادره و در واقع دزدیده شده است. با کمی غور در همین آمار می توان به عمق فاجعه ای که امپریالیسم بر جهان پیرامونی و پیش از آن بر نیروی کار کشورهای خود وارد کرده است، پی برد. نیروی تجاوزگری که از هواپیما و تانک و نفربر تا لباس و کفش و خورد و خوراکش توسط شرکت های اسلحه سازی و پیمانکاران لاشخورش تامین می شود و بنابراین هریک از این شرکت ها و پیمانکاران مستقیما در جنایات امپریالیسم جهانی دخیل اند.

جنگ های دائمیِ منطقه ای و فرامنطقه ای که امپریالیسم با توجه به شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و موقعیت ژئوپلتیک کشورهای پیرامونی به راه می اندازد، علاوه بر همه تاثیرات مخربی که بر جوامع انسانی داشته، تاثیرات غیرقابل برگشتی بر اقلیم های طبیعی (آب، هوا، گیاهان، جانوران، جنگل ها، پارک های طبیعی، …) به ویژه در قاره های آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اکنون شرق اروپا برجای گذاشته است. به بیان دیگر، طبق برخی برآوردها عامل انسانی و در واقع نظام اقتصادی-اجتماعی حاکم بر جهان و به ویژه در دوران سرمایه داری، در پانصد سال اخیر موجب از بین رفتن حدود ۹۰۰ گونه جانوری، ۱۵۰هزار تا ۲۶۰ هزار جانور بی مهره، ۲۰۰۰ گونه پرنده و … شده است. سایر تخریب هایی که در این یک سده بر طبیعت و اقلیم طبیعی وارد آمده نیز به قدری آشکار است که به جز صاحبان و نمایندگان سیاسی شرکت های بزرگ نظامی، صنعتی، کشاورزی، نفتی، دارویی، … هیچکس، هرگز در آن کمترین تردیدی ندارد.

بنابراین، این جنگ های خانمانسوز که معمولا و به عمد از آنها به عنوان «جنگ های داخلی» نام برده می شود و در نبرد اخیر در اوکراین نیز دائماً بر تهاجم ظالمانه روسیه و پوتین تاکید می شود تا نقش امپریالیسم در راه اندازی آنها مکتوم بماند، در واقع توسط عوامل امپریالیسم و دست نشاندگانش در مناطق مختلف برافروخته می شوند تا استیلای سرمایه داری امپریالیستی را تداوم بخشند. متاسفانه در این جنگ های دائمی، علاوه بر جنایات هولناک انسانی، طبیعت و اکوسیستم این مناطق به شدت تخریب می شوند. موضوعی که معمولا چندان درباره آن سخن گفته نشده و صرفا به عنوان تاثیرات مخرب «جنگ های داخلی» به سادگی از آنها گذر می شود؛ گویا این تخریب های بعضا غیرقابلِ بازگشت، فقط توسط نیروهای مخالف این جوامع انجام شده و نه اینکه نیروی اهریمنی امپریالیستی، به قصد ادامه استیلا بر این مناطق و جلوگیری از استقلال سیاسی و اقتصادی این جوامع و نیز گردش سرمایه به عنوان عامل حیاتی «مجتمع های صنعتی- نظامی» سرمایه داری امپریالیستی، دائما آتش آن را روشن نگه می دارد و مدام آن را شعله ور می کند. از سوی دیگر، احزاب و سازمان های به اصطلاح سبز در کشورهای مرکز نیز عموما در خدمت سرمایه قرار گرفته اند و بر خلاف شعارهایی که در ابتدای شکل گیری سر می دادند و هنوز نیز از آن دست نکشیده اند، از احزاب راست و محافظه کار نیز پیش افتاده اند. این موضع گیری در برخی کشورهای اروپایی که این احزاب در ائتلاف با سوسیال دمکرات ها دولت را به دست گرفته اند، به خوبی نمایان است.

تخریب های محیط زیستی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در جنگ ها به قدری گسترده است که می توان از آنها به عنوان فجایع غیر قابل جبران نام برد. به عنوان مثال، آنچه در هندوچین (ویتنام، لائوس، کامبوج) با بمب های شیمیایی و عامل نارنجی (Agent Orang) به وقوع پیوست و یا نابودی جنگل ها و محیط زیست گیاهی و جانوری در موزامبیک، کنگو، سودان، اتیوپی و … که در قاره آفریقا انجام شد و موجب انقراض بسیاری از جانوران بزرگ جثه به ویژه در جنوب صحرا گردید و یا آنچه در آمریکای لاتین به وقوع پیوسته است و عموما زیر عنوان تخریب های ناشی از جنگ های داخلی نام گذاری شده است، همگی نیرنگ امپریالیستی برای ادامه سلطه بلامنازعی است که صدمات و خسارات بی سابقه و جبران ناپذیری فقط برای حفظ منافع شرکت ها و سرمایه داری کشورهای امپریالیستی و تداوم سلطه­ ی سرمایه بر محیط زیست وارد ساخته است، به گونه ای که برخی از فجایع محیط زیستی، هرگز قابل بازیابی نخواهند بود.

بنابراین، وظیفه­ ی هر کنشگر سیاسی و هر انسان آزاده ­ای است که به افشای این جنایت ها و غارتگری هایی که به نام ملت های این جوامع انجام می شود و بعضا با دست نیروهای وابسته همان کشورها و در واقع «ستون پنجم» پیدا و ناپیدای این جوامع در قالب احزاب، سازمان ها و گروه ها ی رسمی سیاسی شکل داده شده اند، اقدام کند و این آگاهی را اشاعه دهد که گرچه امپریالیسم هم با کمک ابزارهای کهنه و زنگار گرفته­ و با قیل و قال رسانه های وابسته ­ی مدرن و فراگیر واقعی و مجازی خود، آخرین تمهیداتش را بکار گرفته است، ولی این بار موج بنیان کن آگاهی طبقاتیِ متکی بر دانش و فن آوری های پیشرفته، گور نظام بازمانده از تاریخ  را کنده و جنازه اش را به خاک خواهد سپرد. این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه نیروی کار با استفاده از ابزارهایی که آگاهی اش را روزافزون می کند و قدرتش را صد چندان، در اتحاد عملی جوامع شرق و غرب برای همیشه سرمایه ­ی جهانی را به نفع اکثریت مطلق انسان ها و طبیعت که به مثابه ­ی مادر انسان عمل می کند، از سریر قدرت به زیر کشد و نگذارد که از این به بعد، امپریالیسم از تفرقه و تنش و جنگ دائمی که ابزار اصلی کنونی اش است، استفاده کند.

          م. محسنی

 5 می ۲۰۲۲ (سال روز تولد کارل مارکس)


۱ – در جریان موسوم به «حصار کشی» و نیز اجاره ­ی زمین های کشاورزی توسط اشراف و فئودال ها به سرمایه داران کشاورزی و صنعتی نوخاسته و بیکاری و بی خانمانی بخش اعظم کشاورزانی که تا آن زمان روی زمین های اشراف و فئودال ها به صورتی موروثی کار و زندگی می کردند و به نوعی سلب مالکیت قهرآمیز از آنان و همچنین تبدیل بخش اعظم زمین های کشاورزی به مراتع پرورش دام (گوسفند)، به ویژه در اسکاتلند و ایرلند، برای استفاده از پشم آنها در صنعت نوپای نساجی، این کشاورزان مجبور به مهاجرت به شهرها شده و عملا به بیکاران «ولگرد» تبدیل شدند، چرا که بنا به طبیعت خوگرفته آزاد و رهای خود، حاضر به تن دادن به کار منظم و مشقت بار در کارخانه ها نبودند. اینان با هدف تامین نیروی کار مورد نیاز در صنایع تازه پا گرفته در انگلستان، دستگیر می شدند و بر سینه یا پشت آنها داغ ننگ ولگردی (V:Vagabonds)، بردگی (S:Slave) و نابکاری (R:Rouge) زده می شد (یادآور: برخیزید ای داغ لعنت خورده دنیای فقر و بندگی (مصرع اول سرود انترناسیونال)) تا تحت انواع و اقسام زجر و شکنجه، مجبور به کار در کارگاه ها و کارخانه ها شوند. دراین میان و مطابق با قوانین مصوب پارلمان یا فرمان های پادشاهی، حتی بسیاری از آنان (به نقل از توماس مور در کتاب آرمان شهر((Utopia در زمان سلطنت هانری هشتم ۷۲۰۰۰ نفر) به همین دلیل گردن زده شدند. نقل به مضمون از:

Marx, k. (1818-1883), Translator: Fowkes, B. (1990). Capital: a Critique of Political Economy, Vol One, chapter 28. Londen: Penguin books.

[۲]  تامسون، ا. پ. (۱۹۶۳)، ترجمه: مالجو، م. (۱۳۹۸). تکوین طبقه کارگر در انگلستان. تهران، ایران: نشر آگاه.

۳ رسانه های اصلاح طلب و بخشی از اصول گرایان، یعنی دو جناح غالب کشورمان و البته همه ­ی رسانه های فارسی زبان خارج از کشور که به نوعی به امپریالیسم یا کشورهای زائده آن وابسته اند، دائما تاکید می کنند که «بهبود» و «عادی سازی» روابط با ایالات متحد آمریکا، کلید رفع مشکلات اقتصادی و سیاسی است و مدام بر این طبل توخالی می کوبند و در واقع «سرنا را از سر گشادش می دمند». اینان به هر دلیل نمی دانند و شاید نمی خواهند بدانند که این، ایران یا هر کشور دیگری، نیست که خواهان روابط به اصطلاح غیرعادی با آمریکا است، بلکه این امپریالیست ایالات متحدآمریکاست که باتوجه به آنچه که گفته شد و به ویژه با توجه به استراتژی جدیدش (تنش زایی و راه اندازی جنگ های منطقه ای و فرامنطقه ای) هرگز در پی روابط عادی و به اصطلاح«نرمال» یا بهبود روابط با این کشورها نبوده و نیست. چون تنش و جنگ تغذیه کننده ­ی اصلی مجتمع های صنعتی-نظامی و در واقع سرمایه داری امپریالیستی است.

https://akhbar-rooz.com/?p=152976 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

19 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
افسانه کریمی
افسانه کریمی
1 سال قبل

آقای امیر ایرانی نوشته است:
“اگر بسمت تفکر چپی هم بخواهند بروند چپی خواهد بود که در خدمت رفاه تمام اقشار افراد جامعه باشد نه در خدمت طبقه ای خاص بنام کارگر”
یعنی ما باید نگران رفاه سرمایه داران هم باشیم؟ خنده دار است.

انتی فا
انتی فا
1 سال قبل

سوال من سانسور شد، از امیر ایرانی پرسیده بودم:
شما خود، حرف خود فهمید؟
چقدر زیاده نوشت شما؟
رک و راست حرف دل خود زن:
زنده باد سرمایه داری!
زنده باد ناتو!
چرا صغرا کبرا بافت؟
خجالتت شد؟

خندان
خندان
1 سال قبل
پاسخ به  انتی فا

😀😃

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  انتی فا

شما پرسید:من خود فهمید؟
من به شما گفت: من خود خوب فهمید، شما خود نمی توان فهمید! وقتی شما خود نمی توان فهمید من که فهمید تو نمی توان فهمید من نمی دانم چکار باید کرد!
نتوان فهمید شما ، دیگر به دیگران مربوط نیست!
نتوان فهمید شما به خود خویشت مربوط است!
شما پرسید: چقدر زیاد نوشت؟
من به شما گفت: وقتی موضوع خود طویل است نمی شود کوتاهش کرد که برا ی شما قابل تحمل باشد و شما هم اذیت نشد
من به شما گفت همیشه چیزها کم یا کوتاه نیست گاهی زیاد و بلند است که باید تحمل کرد.
شما گفت: رک و راست حرف دل خود زن
من به شما گفت:
اگر تا حال خواندمطالب من؛ شما باید فهمید من با کس نداشت رودربایستی!
من به شما گفت:
من چرا باید خجالت کشید
من تلاش داشت
صادقانه عمل کرد
در صادقانه عمل کردن جایی برای خجالت کشیدن نیست.
من به شما گفت: برای اینکه نفهمیدن باعث خجالتت نشود بقول خواننده ای باید فهمت بره بالا

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

جهان دو قطبی جهانی بود که آمد و آمدنی کرد و رفت.
اما می دانم برای حفظ آن جهان دو قطبی دو ژاندارم مورد نیاز بود و آن دو ژاندارم هم باید در دو شاخه انجام وظیفه می کردند:
-یک شاخه، شاخه نظامی بود
-دیگر شاخه ،شاخه یا بُعد ایده لوژی بود که یک عامل وحدت را نیز برای هر کدام از آن جهان ها می آفرید.
اما گذر زمان هر باعث شد دو ژاندارم که یکی شوروی بود و دیگری امریکا بود متوجه شوند نقش ژاندارمی بر آنهاهزینه های زیادی تحمیل کرده و می کنند و در بُعد نظامی هزینه نگهداشت ادوات جنگی و یا ساخت سلاح های رقابتی برای حفظ تعادل بسیار کمر شکن است و هزینه هایی که در خدمت تبلیغ ایده لوژی وحدت آفرینشان است نیز هزینه های کمر شکن را بوجود می آورد. در تحمل این هزینه ها ژاندارمی،
شوروی زودتر از پای در آمد و جالب بود مشخص شد که آن ایده لوژی که شوروی بعنوان عامل وحدت تعریف کرد خیلی زود اعتبارش را از دست و وابستگان به قطب شوروی
ایده لوژی تحمیلی شوروی را کنار گذاشتند و خود را خلاص دیدن و خلاص کرد ند و در پی روشی رفتند تا بتوانند خودشان را باز سازی کنند و اگر بسمت تفکر چپی هم بخواهند بروند چپی خواهد بود که در خدمت رفاه تمام اقشار افراد جامعه باشد نه در خدمت طبقه ای خاص بنام کارگر.
که می توان گفت چپ جدید آن رها شدگان از ایده لوژی شوروی سوسیالیسمی است که آزادی و دمکراسی اولویت اول است که دراین دو اولویت عدالت اجتماعی پایداری برای آنها شکل خواهد گرفت.
اما در آن جهان دو قطبی
قطب مقابل شوروی یعنی امریکا،
اگر چه ژاندارمیس دیگر توان حفظ قدرت نظامی هزینه برش را ندارد
اما ایده لوژیش بگونه ایست که توان بازسازی و توان قدرت بالا را دارد و مانور های لازم را می دهد خواهد داد.
اما باید گفت
آن جهان دو قطبی هر چه بود بعد از هفتاد سال تجربه اعلام کرد باید برود و به تاریخ سپرده شود
و رفت .و باید توجه داشت چیزی که آمد و تجربه اش را نشان داد و شکست خورد و رفت دیگر رفت اگر کسی هم آرزوی آن جهان دو قطبی را داشته باشد آرزویش آرزویست که اگر بنمایش در آید نمایش کمدی است که نهایتش یک تراژدی تلخی را خلق می کند.
اما بعد از آن جهان دو قطبی شرایط جهانی چگونه نمایان است:
شرایط جدید جهانی و رقابتی که در این جهان آفریده شده است رقابت برای جذب سرمایه است و در این جذب سرمایه ،تکنولوژی مورد نیاز را هم بتوانند کسب و بومی کنند تا از این طریق ابتدا بتوانند فقر مطلق سپس فقر نسبی را از بین ببرنند و در این فقر زدایی یک طبقه متوسطی را پدید بیاورند که دیگر این طبقه دنبال نیازهای اولیه آب و نان و مسکن نیست و نخواهد بود بل در پی آزادی ها و حق انتخابی خواهد رفت که از حقوق اولیه اش است که در این روند ، جامعه برای حفظ آن نیازی اولیه و حق اولیه ایش، گونه ای از سوسیالیسم اجتماعی را تعریف می کند و در زندگی اجتماعیش تثبیت می کند و…
اما در جذب سرمایه و انتقال تکنولوژی ها لازم
حاکمیت ها و نگرش آنها بسیار موثر است:
در کشوری که آزادی و دمکراسی حاکم است اما عقب ماندگی هایی دارند چون حاکمان باید پاسخگو باشند سرمایه های جذب شده و انتقال تکنولوژی بدرستی انجام می شود و مردمان آن کشور زود نتیجه جذب سرمایه را خواهند دید و بهره های اجتماعی را خواهند برد.
در کشوری که یک تشکیلات ملی حاکم باشد و این تشکیلات در پی تحولاتی باشد که مردمانشان به سطح قابل قبولی از زیست فردی و جمعی برسند در این کشور ها می توان امیدوار بود که جذب سرمایه درست انجام می شود و بهره خوبی را عاید همه مردم کشور می کنند.
اما اگر حاکمیت دیکتاتوری هایی را بروز دهند که این دیکتاتوری در خدمت توسعه نظامی گری و یا دیکتاتوری در خدمت تفکرهای ایده لوژی شده که آرمانی و یا فریبکارانه باشند
جذب این سرمایه نتیجه خوبی ندارد
چون سرمایه می آید وهدر می رود و بدهی اش می ماند برای مردم کشور.
اما باید گفت
در این روند جایی برای بازی برای طبقه خاص اجتماعی بنام کارگر وجود ندارد چون کارگر هم بخشی از همان نیروی ملی سرزمینش است
وقتی رفاه عمومی حاصل شد همه از آن بهره خواهند برد

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل

شگفت آورست که، برخی از هم میهنانمان در پانویس نوشتارها و یا در برخی مقالات، بی توجه به واقعییات پیرامون، بر بنیاد انباشته های اطلاعاتی و غیر پژوهشی خود، که سرچشمه ای جز تبلیغات (امپریالیستی) غالب بر جهان ندارند، به داوریهای سطحی و بی اعتبار می پردازند! 
نکات مشترکی مانند موارد زیر را در گفته های این هم میهنان میتوان دید: 
۱ – گفته ها و ادعاهای غیر مستند، بی پایه و شعارگونه که با واقعیت ها همخوان نیستند 
۲ – زدن برچسب هایی مانند “روسوفیل” یا “غرب ستیز” به آنانی که نگرشی مستقل از تبلیغات غربی دارند 
۳ – همراهی پنهان (آگاهانه یا ندانسته) با تبلیغات کنونی دولت های سرمایه داری
۴ – بی خبری از/بی توجهی به/انکار/ تبهکاری های پیمان تجاوزگر ناتو
۵ – ضدیت آشکار امروزین با روسیه (که در جنگ در حال تدارک ناتو برعلیه چین میتواند زمینه ساز ضدیت آتی آنان با چین باشد)
۶ – بی توجهی نسبتا کامل به آمار و ارقامی که در نوشتارهای مسئولانه ارائه میشوند

چنین ویژگیهایی این هم میهنان را در موارد گوناگون به بازگویی گفته های ساده انگارانه میکشاند، مستقل از آنکه محتوا و موضوع گفتگو چه باشد! 

در پیشگاه مسئولیت انسانی، بیگمان هر سخن باید بر تفکری استوار باشد و هر اندیشه بر مشاهده ی واقعیتی… 
شایسته اینست که این دسته از هم میهنان ما، پیش از تکرار آسان گفته های خویش به پاسخ پرسشهایی مانند آنچه در زیر آمده است بپردازند:

الف – پس از فروریزی سوسیالیسم شوروی، پیمان ناتو دلیل وجودی خود را از دست داد. چرا این پیمان هنوز برای برجامانی به هر چیز دست می یازد؟
ب – چرا بجای تلاش انسانی برای آتش بس و صلح فوری در اوکراین، کشورهای عضو ناتو بر ادامه و گسترش این جنگ متمرکز شده اند؟
پ – از چه رو همزیستی دوستانه با چین کنار گذاشته شده و پیمان نظامی جدیدی همانند ناتو برعلیه آن در جنوب و شرق آسیا برقرار میشود؟
ت – به چه دلیل دولت کودتایی اوکراین پیمانهای مینسک ۱ و ۲ را رعایت نکرد و این عدم رعایت چه نقشی در راه اندازی جنگ کنونی داشته است؟
ث – چرا کشورهای سرمایه داری درخواست های روسیه (سرمایه داری) برای عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو را ناشنیده گرفتند؟
ج – با کدام انگیزه دولت آلمان قرارداد نوردستریم ۲ را بگونه ای یکسویه فسخ کرد تا گاز مایع را به جای گاز طبیعی روسیه با بهای گرانتر از آمریکا خریداری کند؟
چ – چرا دولت های سرمایه داری بجای درمان کمبودهای دیرینه خود (در زمینه های زیرساخت ها، آموزش، بهداشت و رفاه اجتماعی) بودجه های چندین میلیاردی را شتابان به جنگ در اوکراین تخصیص میدهند؟
ح – بازار فروش چندین میلیارد دلاری تجهیزات نظامی به آلمان، لهستان و دیگر کشورهای در نوبت، سودرسان به جیب کدامین سوداگران مرگ است؟
خ – همسویی داوریهای ما با تبهکاران حاکم بر جهان آیا نیازان درنگ ویژه و بازاندیشی نیست؟

برای هر انسان والاسرشت و راستی پژوه، آنگاه که بداند دولت های امپریالیستی (آمریکا، انگلستان، فرانسه و…)، با همکاریهای آشکار و نهان با یکدگر، سرنوشت تاریخی ده ها کشور (و از آن میان دوبار ایران) را در هفتاد سال گذشته با تحریم، کودتا، جنگ و یا اهرمهای مالی دگرگون و خواسته های خود را به آنان تحمیل کرده اند، آیا بخشودنی ست که در برابر تازشهای پیوسته و گوناگون این حکومت ها “بادبان وانهد و پارو بیفکند” تا او را به هر دوزخی که خواستند رهنمون گردند؟! 

ایوب
ایوب
1 سال قبل

هرانسان والاسرشت و راستی پژوه” قتی که می‌بیند روسیه با توسل به ناسیونالیسم روسی ‌با تهدید اتمی دیگر کشورها به اوکراین که کشور همسایه‌اش هست و‌مشترکات فرهنگی زیادی باهش دارد حمله کرده و شب و روز مردم و شهر ها را موشک‌باران میکند نمیتواندساکت بماند و متجاوز را محکوم نکند. شما هم اول اشغالگری و جنگ را محکوم کنید بعدش برای بقیه نظریاتتان دنبال همراه بگردید.

کلید اتمام جنگ و صلح دست پوتین است. هر لحظه که بخواهد می‌تواند بمباران مناطق مسکونی و کشتار مردم را قطع کند. نیروهای اشغالگرش را از خاک اوکراین بیرون بکشد.

احسان
احسان
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

این که جرفهای بایدن و شرکاست، گوش ما از این پروپاگاندای ناتو پر است، چیز دیگری برای گفتن ندارید؟

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

جناب ایوب با استناد به کدام رسانه ها خبر از موشک باران مردم و کشتار می دهید؟

با توجه به این مسئله واقعا فکر می کنید که تنها با استناد به اخبار رسانه های غربی می توانید نام خود را راستی پژوه بگذارید؟
چرا مثل رهبر ناتو تکرار می کنید که کلید اتمام جنگ دست پوتین است؟
رهبر ناتو دقیقا همین امروز چنین چیزی گفت.

در ضمن به نظر می آید که توجه ندارید که با چه لحن تحکم آمیز و تندی برخورد می کنید.
حتما به نظر شما جناب آرمان شیرازی به قول شما از «متجاوز» حمایت می کند.
لطف کنید و شیوه بیان خود را با شیوه بیان آقای آرمان شیرازی مقایسه کنید.
من روحیه صلح جوئی و غیر خشن را در جناب شیرازی بیشتر می بینم تا شما.
طرفداران واقعی صلح باید اول از خودشان شروع کنند.
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
شما لطفا ابتدا تلاش کنید که از خشونت کلامتان بکاهید و بعد به فکر حل و فصل مسائل جهانی باشید.

محسن
محسن
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

دوست گرامی پیشنهاد میکنم به غیراز رسانه های جریان اصلی وشبکه های بی بی سی وایران اینترنشنال خبرهای دیگررسانه هاراهم دنبال کنید.

ایوب
ایوب
1 سال قبل
پاسخ به  محسن

من یک کامنتی نوشتم و عده‌ای وبا دادن پوئن منفی اکنش نشان دادند بدون اینکه معلوم کنند به چه چیزی در کامنت من اعتراض دارند.

آقای احسان نظرشان این است که من حرفهای “بایدن و شرکا” را بیان کرده‌ام. 

آقای نصرت درویش مرا به خشونت کلامی متهم می‌کنند و ظاهرأ هیچ خبری برعلیه روسیه را که منبع خبری‌اش رسانه‌های غربی باشد قبول نمیکند.

آقای محسن هم بنوعی بی‌اعتمادی شان را به رسانه‌های غربی بیان داشته‌اند. 

من آن را که نوشته‌ام بصورت سئوال از این آقایان میپرسم.

آیا ارتش روسیه وارد خاک اوکراین شده و حتی تلاش کرد که کیف را تصرف کند یا نه؟ اگر جواب شما با عدم قبول منابع خبری غربی نه و انکار است که دیگر بحثی لازم نیست، شما را بخیر و مرا بسلامت.

اگر جواب آری است ولی این عمل یعنی لشگرکشی روسیه به اکراین را با توجه به نظرگاه خودتان قابل توجیه میدانید، در اینصورت باید قبول کرد که دیگر کشور‌ها هم می‌توانند با توجیهات خودشان کشورهای دیگر را اشغال کنند چنانکه امریکا عراق را اشغال کرد.

در اینصورت باید قبول کرد که با این دیدگاه در مناسبات بین کشور‌ها باید شاهد ویرانی و جنگ بیشتر و تلفات انسانی بیشتر شد. من فکر نمیکنم یک فرد صلح طلب از این زاویه حرکت کند.

-آیا پوتین به نیروهای هسته‌ای روسیه آماده باش داد یا نه؟ آیا نفس این عمل یعنی تهدید به کاربرد سلاح هسته‌ای برای حل مناقشات را قابل قبول میدانید؟

-بدیهی است که کسی که لشکرکشی کرده و خاک کشور دیگری اشغال کرده می‌تواند جنگ را توقف کند. مگر پوتین نیروهایش را از اطراف کیف خارج نکرد؟ الان هم اگر بخواهد می‌تواند جنگ را توقف بکند و‌ با توجه به اشغال غیر قابل قبول مناطقی از خاک اکراین می‌تواند در صلح دست بالا را داشته باشد.

shahab
shahab
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

دوست عزیز کاش به مواردی که چناب شیرازی مطرح کرده اند توجه می کردید. شاید هم مصداق آن مثل معروف است:
در خانه اگر کس است یک حرف بس است

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

هم میهن گرامی, (آقای؟) ایوب درود بر شما!
سپاسگزارم که، با اشاره به یادداشت من، گفتگو را پی گرفته اید…
نگاهی به یادداشت های شما نشان میدهد که زمینه های تاریخی جنگ در اوکراین را برای رسیدن به یک داوری سزاوار در نگر نیاورده اید. به گفته دیگر، خواسته اید “تکلیف” این جنگ را، تنها با برشمردن آنچه در نگاه هر “تماشاگر ناشکیبا” می نشیند، روشن کنید. 
پیداست اگر بخواهیم با روش سنجشگرانه و علمی به حل مسئله ای بپردازیم لازم ست که “صورت مسئله” را به دقت بخوانیم، “معلوم و مجهول” را دسته بندی کنیم و با سنجش ارتباط آنها با یکدیگر الگوریتم (یا راه حل) درست را که به پاسخ درست میرسد پی ریزی کنیم. پیشنهاد من به هم میهنانی مانند شما این بود که پیش از هرگونه داوری پرسشهای نمونه واری (“الف” تا “خ”) را پاسخ بدهند. شوربختانه، شما آن پیشنهاد را نادیده گرفته و گفته اید:

“اول اشغالگری و جنگ را محکوم کنید بعدش برای بقیه نظریاتتان دنبال همراه بگردید”! 

شگفت آور نیست؟
۱ – شما خود می بینید که چگونه اصرار دارید پیش از بررسی همه سویه و تعیین سرشت این جنگ میخواهید “تکلیف آنرا روشن کنید”؟! آیا چنین کاری مانند صدور حکم بدون شناخت چند و چون “جرم و مجرم” نیست؟ 
بیگمان هر انسان، جدا از میزان درک و فهمش، جنگ را “ورزش مِهر” نمی شناسد و نمی خواند! 
۲ – چرا به زمینه سازیهایی که پیش از “اشغالگری و جنگ” از سوی کودتاچیان و جنگ افروزان حرفه ای تاریخ دنیا (یعنی آمریکا و انگلستان) انجام شد نمیپردازید؟ چرا “انگیزه و فرآیند” را وامینهید و از “نتیجه و محصول” ایراد میگیرید؟ مگر “محصول” برآمدی از “فرآیند” نیست؟
۳ – اگر باور دارید که “رسیدن به حقیقت و ترویج آن” گوهر هستی انسانی ست چرا از توطئه ی لشگرکشی و “یافتن همراه برای نظریات” سخن میگویید؟ آیا میدانید که چنین نگرشی، اگر از روی خشم به جنگ افروزی و ویرانگری نباشد، جز ناسزاگویی نیست؟ اگر ناسزاگویی را کار خود نمیدانید، چرا خشم خود را سوی جنگ افروزان شناسنامه دار جهان نشان نمیروید؟ 

در پایان میتوان گفت: 
دوران کهن، هنگامه ی تسخیر سرزمین ها بود. عصر اطلاعات اما زمانه ی تازیدن و نشستن در فکر مردمان ست. درین هجوم و تازش، هرگاه ندانیم پشت هر گفته و هر چیده، سود چه کسی پنهان است، جز جارچی بی خبر از آنچه به کارست نَتوانیم بود. اما آنگه که بیاموزیم، پناهی پشت دیوار ندانستن نخواهیم یافت…
پیشنهاد دوستانه و دوباره ی من اینست که، برای حفظ استقلال و سلامت اندیشه خود از تازش “اطلاعات” نادرست، از همان پرسشها آغاز کنید چرا که دانش از پرسش آغاز میشود… 

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل

درود فراوان بر آقای شیرازی که با بیان متین و صلح طلبانه خود به روشنگری بیشتری پرداختند.

به آقای ایوب محترم پیشنهاد می کنم که کامنت هائی که در زیربیانیه‌ی شورای مرکزی حزب چپ ایران(فدائیان خلق): جنگ در اوکراین و تحولات متاثر از آن
در سایت اخبار روز منتشر شده است را بخوانند.

shahab
shahab
1 سال قبل

درود بر شما و نگاه منطقی و به دور از هیاهوهای مسلط. به گمانم نکات بسیاری در فرمایش شما وجود دارد که می طلبد در مورد آنها تامل کنیم. البته اگر با دادن یک حکم عجولانه خیال خود را راحت نکرده باشیم .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

تجاوزی بر اساس نگرش توسعه طلبی سرزمینی تزاریسم توسط رهبری روسیه انجام گرفته است بعد از چند هفته که اهداف توسعه طلبی روسیه پررنگ شده است کسی بخواهد به این تجاوز رنگ بوی ایده لوژیکی خاص بدهد باید گفت این فرد چه ناشیانه ای از متجاوز دفاع کرده است

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

خلاصه مطلب بالا در این جمله تبلور یافته: “و فدراسیون روسیه را برای جلوگیری از فروپاشی مجدد و این بار تبدیل شدن به چندین کشور کوچک و توسری خور، ناچار به ورود نیروی نظامی به خاک اوکراین و جنگ …” با تنها کلمه ای که در متن فوق باید موافق بود “ناچار” است که بر خلاف ادای نویسنده بیان گر استیصال روسیه در ایجاد یک اقتصاد سالم و به دور از دزد سالاری و الیگارشی است. 

کاربرد عبارت “جنگ تحمیلی” یاد آور لفظ گذاری خمینی برای توجیه تداوم جانگ ویرانگر با عراق است. عاقبت این جنگ برای روسیه بهتر از ان نخواهد بود.  

پرویز
پرویز
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

شما مسئول خلاصه کردن مقالات برای خوانندگان هستید؟ یا اینکه خود را در جایگاهی می بینید که باید برای “کم دان تر ها” مقالات را :قابل فهم کنید؟ یا عضو گردان تخریب نیرویی خاص هستید؟
باور بفرمایید جناب، مردم عقل و فهم دارند و چون به جایی وابسته نیستند، مستقل می اندیشند و صاحب تحلیل شخصی خود می شوند. شاید جستن شغلی شرافتمندانه، دوستانه ترین توصیه ای باشد که بتوان پیش روی شما گذاشت.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

سه نکته،
۱ – بنظر می آید که نویسنده مقاله به دولت چین خوشبین است و آن را شریک جرم امپریالیسم کلی نظام سرمایه داری در نظر نمیگیرد. این خوشبینی در تضاد با این جملات نسبتا گنگ است:
ولی این بار موج بنیان کن آگاهی طبقاتیِ متکی بر دانش و فن آوری های پیشرفته، گور نظام بازمانده از تاریخ را کنده و جنازه اش را به خاک خواهد سپرد. این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه نیروی کار با استفاده از ابزارهایی که آگاهی اش را روزافزون می کند و قدرتش را صد چندان، در اتحاد عملی جوامع شرق و غرب برای همیشه سرمایه ­ی جهانی را به نفع اکثریت مطلق انسان ها و طبیعت که به مثابه ­ی مادر انسان عمل می کند، از سریر قدرت به زیر کشد و نگذارد که از این به بعد، امپریالیسم از تفرقه و تنش و جنگ دائمی که ابزار اصلی کنونی اش است، استفاده کند.”
۲ – نویسنده باید عدم تفاوت ذاتی نظام سرمایه داری با امپریالیسم ش در دوران ما را روشن تر بیان کند تا “نیروی کار” (طبقه کارگر) در گمراهه ناسیونالیسم ضد امپریالیستی قرار نگیرد.
۳ – مقاله بروشنی توضیح نمیدهد که الترناتیو در مقابل این امپریالیسم و‌سرمایه جهانی چیست و مختصات آن چه می باشد. بنظر من این الترناتیو ، انقلاب کارگری کمونیستی شورائی است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x