آرش لرستانی: در چند روز گذشته و همزمان با اوج گیری ی اعتراضات و جنبش های اجتماعی ی مردم، به دنبال لگام گسستنِ قیمت ها و کمبود و گرانی ای که کمر زحمت کشان را خم کرده است، بگیر و ببندها و دستگیری ها در ایران نیز افزایشی چشم گیر یافته است. هنر معترض در این میان، باز هم آماج هجوم حکومت قرار گرفته است. در این میان عمله ی ظلم حکومتی باز هم به سراغ فیلم سازان رفته اند. فیلمسازانی که دغدغههای سیاسی و اجتماعی خویش را در آثارشان منعکس میکنند و تن به خواستههای حکومتی و نرمهای تعیین شده در سینما نمیدهند و برای حفظ استقلال خود در این حوزه بطور مداوم در حال پرداخت تاوان این مخالفت و رویارویی با تمامیت خواهی و تک صدایی در عرصه ی فرهنگ هستند و از آنجا که سینمای ایران تماماً سیاست زده است، فعالان در این زمینه یا در خدمت سیستماند و یا ضد آن.
روشن است که فیلمهای فیلم سازان معترض اقبال اکران عمومی در ایران ندارند و فرصتِ دیده شدنشان بوسیله ساز و کارهای “قانونی” دائماً محدود میشود و نقطه ی روبروی سینمای بدنه محسوب میشوند.
در مقابل؛ سینمای دولتی-سفارشی و آقازاده محور، جایی که جولانگاه ایادی حکومتی برای تبلیغات ایدئولوژیک و سیاسی ی نظام است و یا فرصتی است برای پولشویی ی حامیان نزدیک حکومت، همچنان اختیاردار و فعال مایشای این عرصه است و عموماً نیز برای تولید آثار سینمایی چه در عرصه ی ساخت و چه در عرصه ی نمایش آن، از رانتهای دولتی بهره های کلان میبرد.
در هفته جاری دو مستند ساز زن «مینا کشاورز» و «فیروزه خسروانی» و چندین نفر دیگر بازداشت شده اند. به دفاتر آنها هجوم بردهاند و وسایل شخصی آنها را ضبط کردهاند.
خبر بازداشت فیلمسازان البته تازگی ندارد. «بکتاش آبتین» شاعر و فیلمساز، شاهد مثال است و دیری نگذشته است که بعلت عدم رسیدگی پزشکی و تعلّل عمدی در روند درمان، جانش را در زندان گرفتند.
«جعفر پناهی» و «محمد رسولاف» و بسیارانی دیگر هم سابقه بازداشت و محکومیت دارند و هم سابقه ممنوع شدن از کار. این دو همچنان مواضع اعتراضی ی محکمی دارند.
«ناصر تقوایی» و «بهرام بیضایی» آنقدر در تنگنا قرار گرفته اند که از فیلم ساختن ناامید شدند و ادامه ندادن کار در سینمای ایران را به اجبار پذیرفته اند. یکی خانه نشین شده و دیگری هم چون بسیاری ایرانیان دیگر کوچ اجباری را برگزیده است.
کوچ اجباری ی اهالی سینما نیز پدیده ای آشناست که بعد از انقلاب ۵۷ بارها شاهد آن بوده ایم.
اما در مقابل این تبعیضها و برخوردهای امنیتی، مسئولیت نهادهای ریز و درشت سینمایی مثل جریان به اصطلاح صنفی ی خانه سینما چیست؟
آنها که وظیفه ی ذاتیشان باید حمایت از فیلمسازان باشد در تمام این سالها نه تنها شهامت و صد البته عزم دفاع از حقوق فیلمسازان و گفتن واقعیت را ندارند، بلکه تنها به چند خط بیانیهای که نه سیخ بسوزد و نه کباب اکتفا کرده و میکنند. آن هم تنها، زمانی که دیگر کارد به استخوان رسیده باشد.
در واقع با این سکوت کردنها در مقابل برخوردهای امنیتی، اعمال نفوذها و بیقانونیها و سانسورهای گسترده، عملاً تبدیل به بازوی نظام و اهرم فشاری شدهاند برای هرچه تنگ تر کردن عرصه بر فیلمسازان غیر وابسته، به قصدِ منزوی کردن بیشتر و به حاشیه راندن آنها.
و این همه یعنی: آنان هماره در حال اجرای سیاستِ از کار انداختنِ سینماگران و فیلم سازان توانمندی هستند که روی دیگرِ سینمای خنثی و فاسد و وابسته ی حکومتی، در فضای هنری ی ایران است. سینماگرانی که از عناصر موثرِ جنبشهای عدالتخواهانه و پرسشگرانه ی جامعه به حساب میآیند. سیاستی که ازارکان اصلی ی عملکردِ خانه ی به اصطلاح سینما، از ابتدای قدرت گیری ی این حکومت، و از سیاست های بی شرمانه و آزادی ستیزانه ی حکومت گران بوده است.