سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

“پاتوق محدود:” روشنفکران غربی جنایات وحشتناک پل کاگامه عامل سیا را لاپوشانی می کنند – برگردان: علی اورنگ

عناصر روایت قدیمی باید حفظ شوند، مبادا خوانندگان دچار این باور شوند که راه حل برای غرب این است که آفریقا را باید ترک کرد. و عنصر کلیدی روایت کل سیستم کنترل آفریقای مرکزی به وسیله ی آمریکا این است که اکثریت رواندایی ها (هوتی های سابق)، و کنگویی های تحت اشغال، شرورهای اصلاح نشدنی اند

کاگامه ی “عزیز”

تونی بلر: به بین، رهبر دوراندیش!!

بیل کلینتون: ببین، یکی از بزرگترین رهبران عصر ما

کارتون، تونی بلر و  بیل کلینتون را به خاطر ستایش کاگامه در دهه ۱۹۹۰ مسخره می کند    منبع:medium.com

پذیرش جنایات کوچکتر برای پوشاندن جنایات عمده “پاتوق محدود” نامیده می شود

در محافل اطلاعاتی، “پاتوق محدود” وقتی اتفاق می افتد که دسیسه گران برای پنهان کردن واقعیت بخشی از آن را بروز دهند. آنها وقتی اقدام به پاتوق محدود می کنند که مستاصل اند، چرا که با اقدام به “پاتوق محدود” آشکار می شود که یا آنها دروغ می گفتند و یا آنکه واقعیتهای بزرگتر را پنهان می کردند.

منبع:منبع: publicaffairsbooks.com

اگر نواستعمار غرب در آفریقا را به توان به گونه ای از توطئه درک کرد، کتاب جدید میکه لا رانگ (Michela Wrong)، مزاحم نشوید: داستان یک قتل سیاسی و رژیم آفریقایی که فاسد شده است۱، کاملا متناسب با فرمول پاتوق محدود می باشد. فقط بخشی از واقعیت را درباره پل کاگامه ارائه می دهد: او برای چندین دهه عملیات موفقیت آمیز بین المللی ترور را در سراسر جهان، از کنیا تا آفریقای جنوبی و ماورای آن، مدیریت کرده‌ است.

میکه لا رانگ (Michela Wrong) منبع: harpercollins.co.uk

اما در این فرایند، کتاب واقعیت های بزرگتری را پنهان می کند: سازمان کاگامه (Kagame)، جبهه ی میهن پرستان رواندا، برای چندین دهه مرتکب خشونت نسل کشی، در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو، شده است؛ این عملیات خونین کاملا بوسیله ی آمریکا، انگلستان و موسسات بین المللی حمایت شده است؛ و روزنامه نگاران و دانشگاهیان، در طول چندین دهه از بدترین جنایات کاگامه و جبهه ی میهن پرستان رواندا، حامیان آنها بوده اند، و در حالیکه به کشتارهای دسته جمعی شان بی تفاوتی ی بی رحمانه نشان می دادند، به نمایندگی از بدترین جنایتکاران با زبان فریبکارانه می نوشتند، و بدترین عکس العمل ها را در خواننده های غربی تشویق می کردند.

چرا کتاب میکه لا رانگ نوشته شده است؟

برای اینکه هدف از نوشتن کتاب “مزاحم نشوید” را درک کنیم، اجازه بدهید توضیحی در مورد  نقشی که روزنامه نگاران غربی در نظام حاکم بر آفریقا بازی می کنند، داده شود. نقطه شروع موقعیت آفریقا در اقتصاد جهانی است، که با رکود اقتصادی و استقلال آن توصیف شده است.

از اواخر قرن نوزده که استعمارگران اروپایی آفریقا را به مناطقی تقسیم کردند که از آن طریق ثروت آن را بدزند و اهالی بومی را بکشند، تمام قاره آفریقا در معرض تهاجمات بی پایان مالی، سیاسی، و نظامی قرار گرفته بود، با این دید که باید کشورهای قاره پراکنده، ضعیف و استثمار شده به مانند. با قرار دادن آفریقا در موقعیت مطلوب، در آنجا مشاغلی برای مزدوران و تجار ( و بعد از جنبش استقلال طلبانه ی دهه ی ۱۹۶۰، برای کارکنان سازمان های امداد و همچنین نویسندگان)، بودند که باید بوجود می آمد.

نقش کارشناسان آفریقا در غرب، موسوم به آفریقا شناسان (دانشگاهیان، روزنامه نگاران، کارکنان صنایع امداد و سازمان های مردم نهاد) نگهداری خلق و خوی ایدئولوژیک در شکل درست اش است، به طوریکه ادامه غارت را تسهیل کند.

غصب زمین در آفریقا

این عمدتا به منزله ی آن است که آفریقا را باید از موضوع اخبار دور نگهداشت: اینکار با به حداقل رساندن پوشش خبری صورت گرفته است و با تاکید به این واقعیت که، علیرغم وسواس غرب به آفریقا و آفریقایی ها بطور عموم (و وسواس این کارشناسان بطور مشخص)، آفریقا یک جای بی اهمیت، پرت، همیشه فقیر و محتاج به کمک است.

رسانای غرب بالای تپه در آفریقا

علامت به طرف آفریقا: فواجع

علامت در جهت مخالف آفریقا: پیشرفت و ترقی

نوشته: هرگز نمی بینی که به این طرف برگردد!

منبع: toonpool.com

من همچنین فرضیه ای در مورد نوشته های بدی (ناخوشایندی) که به عمد توسط این آفریقا شناسان شناخته شده (از جانب دانشگاهیان یا با سبک نوشتاری سازمان های مردم نهاد و یا کلیشه هائی که خواننده را تحقیر کند) بکار گرفته شده است، دارم، و آن این است که غربی ها را به آفریقا بی علاقه کند، کتاب “مزاحم نشوید” مثالی از آن است.

وقتی که صحبت از آفریقا می شود، مهم است که آفریقایی ها به عنوان وحشی و کاریکاتورهای شبه انسانی ارائه شوند. اینکار را با استناد به تصورات استعماری که در ذهنیت مخاطبان غربی برای چندین نسل از دوران بچگی شان حفاری شده است، به وقوع پیوسته است.

همانطور که متوجه خواهید شد، تنها دانش، تخصص و تجربه ی واقعی از جانب متخصصان غربی (که اطمینان حاصل می کنند که همدیگر را بطور گسترده ای نقل قول کرده و صدای آفریقائی ها را بی اعتبار کنند) از طریق بی اعتبار کردن کل مردم، وقتی که آنها را نمی توان نادیده گرفت، می آید.

اگر چه برای یک آفریقا شناس، برای انجام این کارها در خلال اجرای “پاتوق محدود” یک چالش وجود دارد. این چالش متقاعد کردن خواننده در مورد برنامه های ترور کاگامه، که واقعیت هایش آشکار است، نیست. چالش آنجاست که متقاعد کردن خواننده منجر به زیر سوال کشیدن اعتبار خودی نشود. چالش آنجاست که جواب سوال خواننده داده شود: اگر کاگامه اینقدر بد است، چرا به ما گفتند که او خیلی خوب بود؟

برام اصلا اهمیتی نداره!

به روایت رانگ (نویسنده ی کتاب) مرد خوبی که بد شده.

منبع: facebook.com

راه حلی که میکه لا رانگ به آن دست یافت جالب توجه است. رانگ و دیگر غربی ها که جنایات کاگامه را تحسین می کردند، فریب خوردگانی بودند که با پیچیدگی مسحور کننده و تنش آفریقا گول خوردند. آنها فریب خوردند چون مردم رواندا و دروغهایشان را باور کردند. در بخش های مختلف این کتاب رانگ علنا می گوید که دروغگویی یک صفت و سرگرمی ملی مردم رواندا است.

حالا خود کاگامه کتاب ‌رانگ را محکوم کرده است و جامعه ی محدود غربی های درست اندیشی که علائقی  در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو دارند، ردیف شده اند: طرف رانگ یا طرف کاگامه  را باید گرفت؟

واقعیتی که این کتاب بحث را اینگونه قطبی کرده است (با نادیده گرفتن بدترین جنایات جبهه ی میهن پرستان رواندا، بیشتر ساختار تبلیغاتی که نواستعمار را در منطقه تسهیل می کند، شامل بی گناهی غرب در کل این موضوع) درسی از نوشته ی یک آفریقا شناس است. میکه لا رانگ نشان داده است که چطور آن درس را باید داد.

پل کاگامه (Paul Kagame) و شاهزاده ویلیام در کاخ باکینگهام در سال ۲۰۲۰

ولی لاپوشانی کردن جنایات کاگامه تقریبا غیر ممکن شده است

در ۲۰ سپتامبر۲۰۲۱، آخرین توهمات برای خیلی ها در مورد کاگامه برطرف شد، وقتی که پل روسس آباگینا در فیلم “هتل رواندا” کاندیدای جایزه اسکار۲ ظاهرا به عنوان کسی که سازمان دهنده و مجری حملات تروریستی در رواندا بود، مقصر شناخته شد و به ۲۵ سال زندان محکوم شد.

پل روسس آباگینا (Paul Rusesabagina)، در حال آمدن به دادگاه در کینگالی، رواندا، سال گذشته در خلال “دادگاه نمایشی” منبع: نیویورک تایمز     منبع: nytimes.com

روسس آباگینا در گذشته به خاطر پناه دادن به ۱۲۰۰ نفر در هتلی که طی نسل کشی۳ رواندا در سال ۱۹۹۴ یک میلیون نفر در آن کشته شدند، مدیرش بود، ستایش شده بود، اما تدریجا با چالش کشیدن رئیس جمهور به خاطر سرکوبگری ی فزاینده ی حکومتش تبدیل به یکی از شناخته شده ترین منتقدین کاگامه شد.

پرونده ی روسس آباگینا نقطه ی عطفی در رسانه های آمریکایی محسوب می شود، که برای چندین سال کاگامه را به عنوان ناجی رواندا ترسیم کردند (فردی که ظاهرا نسل کشی را متوقف و بعد یک معجزه اقتصادی را طراحی کرد.)

حالا، گرچه به نظر می رسد که نقش الگوی اصلی یک دیکتاتور آفریقایی را بازی می کند که آزار و اذیت روسس آباگینا خوی ستمگرانه اش را بروز می دهد.

انتقاد از کاگامه محدودیت های خودش را دارد

در حالیکه رابطه عاشقانه با کاگامه به پایان رسیده است، رسانه های آمریکایی همراه با نویسندگان محبوب مثل رانگ به رفتار ملایم شان با کاگامه ادامه داده اند.

هر نوع توضیحی۴ در مورد  چگونگی (همانطور که Covert Action Magazine گزارش داد) به قدرت رسید کاگامه در رواندا خارج از محدوده محسوب می شود (حمله ی غیر قانونی به رواندا از طریق اوگاندا در سال ۱۹۹۰، کارشکنی در قراردادهای صلح و احتمال ساقط کردن هواپیمای رئیس جمهور هوتی رواندا).

همچنین هر بحثی در باره ی: (ا) چطور کاگامه حقایق پیرامون آنچه که در خلال نسل کشی در رواندا به وقوع پیوست را تحریف کرد، (ب) برای تسهیل حملات و غارت جمهوری دموکراتیک کنگو کمک های مالی آمریکا و انگلستان را به کار برد، و (پ) تحمیل رژیم دست نشانده ای که مورد علاقه ی کمپانی های چند ملیتی غربی بود، خارج از محدوده به حساب می آمد.

کاگامه تفنگ های جبهه ی میهن پرستان رواندا را که بطور منسجم در سه دهه ی گذشته مرتکب جنایات جنگی شده اند، بازرسی می کند.    منبع: glpost.com

موقعیت و اعتبارنامه ی خود را قوی کن

بیش از هر چیز، اولین کار یک نویسنده ی آفریقا شناس قبولاندن این است که آفریقا شناسان (نه آفریقایی ها) صاحب نظر در موضوع بحث هستند. البته نویسنده ی آفریقا شناس اذعان می کند که (برخی) تجربه زندگی آفریقایی ها قابل قبول است، به ویژه برای (برخی) قربانیان؛ اما اعتبار روشنفکران آفریقائی در مورد موضوع بحث پذیرفتنی نیست. بنابراین جستجوی کتاب رانگ برای نویسندگان آفریقایی در منطقه مثل جورجس نزونگولا-نتالاجا ( Georges Nzongola-Ntalaja)، اولیور نایروبوگارا (Olivier Nyirubgara)، عبدول روزی بیزا (Abdul Ruzibiza) (یکبار نقل قول شده است)، مری بیتریس اوموتسی (Marie Beatrice Umutesi)، جکس-راجر بو-بو (Jacques-Roger Booh-Booh)، آمادو دم (Amadou Deme)، پل روسس آباگینا (Paul Rusesabagina) بیهوده است.

جورجس نزونگولا-نتالاجا (Georges Nzongola-Ntalaja) منبع: aaa.unc.edu
مری بیتریس اوموتسی (Marie Beatrice Umutesi)  منبع: alchetron.com

از طرف دیگر، همکاران آفریقا شناس او جیسون استرنس (Jason Stearns)، جرارد پرونییر (Gerard Prunier)، و لیندا ملورن (Linda Melvern) همه جای کتاب ظاهر می شوند، همانطور که جاسوسان، روزنامه نگاران، بازرگانان، و امدادگران بدون نام و نشان همه جای کتاب مطرح هستند (۷۴ زیر نگاشت کتاب مزاحم نشوید “مصاحبه های نویسنده هستند که درخواست کرده اند ناشناس به مانند”).

جرارد پرونییر (Gerard Prunier)  منبع: keough.nd.edu
لیندا ملورن (Linda Melvern)  منبع: lindamelvern.com

اما نفوذ آفریقا شناسان و روزنامه نگاران صرفا با حذف روشنفکران آفریقائی بوجود نیامد. آن نفوذ همچنین با خود بزرگسازی عریان بوجود آمده است، این را هر وقت که رانگ در مورد ماجراجویی های خودش نوشته است، شاهد بوده ایم.

بازیگر عمده ی کتاب، رئیس سابق جاسوسی جبهه ی میهن پرستان رواندا پاتریک کاریگیا (Patrick Karegeya) بود، که به تبعید رانده شده و بعد در سال ۲۰۱۴ ترور شد، او ظاهرا “بت شکن مادرزاد” بود، که “آمیزش روش زندگی بی خیال روزنامه نگاران و روحیه جدی آنها، توام با بی احترامی عمیق شان به قدرت های حاکمه را دوست داشت، “

رانگ در مورد پاتریک کاریگیا با انسانیت و حساسیت صحبت می کند، نزدیکی خودش را با او و تاثیر پر جذبه ی او را بر دیگران تاکید می کند (رانگ برای او کتاب فرستاد، با هم صحبت های طولانی داشتند، و هردو افرادی را مشترکا می شناختند)

پاتریک کاریگیا (Patrick Karegeya)  منبع: hrw.org

اول خودت را تبرئه کن

بعد از ایجاد اعتبارنامه برای خودش، و ترتیب داستانی که چطور جبهه ی میهن پرستان رواندا و کاگامه “منحرف” شده اند، مسئله ی فرد آفریقا شناس این است که کل جامعه ی آفریقا شناسان سه دهه صرف تکریم همان مردانی کرده اند که امروز به عنوان جنایتکاران آنها را محکوم می کنند. آیا آفریقا شناسان در آن مقطع دروغ می گفتند؟ آیا در حال حاضر دروغ می گویند؟ آیا آنها احمق هستند؟

راه حلی که رانگ برای این معما ارائه داده است ساده و جالب توجه است. بله آفریقا شناسان فریب خوردند. بله آنها ناخواسته تبدیل به ابزار یک رژیم جنایتکار شدند. ولی تقصیر آنها نیست، در واقع تمام دلایلی که باعث فریب آنها شد دلایلی هستند برای اینکه در حال حاضر به آنها  اعتماد شود.

رواندایی ها دروغ می گویند. اول، آنها گول خوردند چون رواندایی ها دروغ می گویند. رانگ لغت دروغگویی (اوبونج، ubwenge) را به زبان کینا رواندا (Kinyarwanda) بکار می برد، و ادعا می کند که ترجمه اش غیر ممکن است (چون با فرهنگ رواندائی لغت منحصر به فردی است). او موضوع مورد بحث اش، پاتریک کاریگیا، را “بهترین متخصص هنر رواندایی اوبونج (دروغگویی) خطاب می کند.” او می گوید که برای روزنامه نگاران مشکل بود “به فهمند که کجا حقیقت پایان می یابد و تبلیغات (یعنی دروغ م.) شروع می شود، چرا که هیچکس بی شرم تر از پاتریک  در استفاده از ویژگی ملی رواندا با چهره ی حق به جانب مملو از تظاهر تخصص ندارد.”

اگر غربی ها (به معنای واقعی کلمه) به نوشتن گزارش های مطلوب برای (تقریبا به طور کامل از اقوام توتسی) جبهه ی میهن پرستان رواندا اغوا شدند، علتش این بود که “فرهنگ توتسی همیشه امور جنسی را به عنوان یکی از موثرترین ابزارهای سیاسی شناخته است، که بطور مفیدی فراتر از سلسله مراتب بوروکراتیک و موانع اجتماعی اش رفته است.”

حتی اگر اغوا شدن از طریق ارتباط جنسی نبود، مقاومت در برابر این توتسی ها و مهمانداری شان مشکل بود. “از نویسندگان و محققینی که به آنجا سفر می کردند با گرمی استقبال می شد. این افراد شامل نویسنده ی نشریه ی نیویورکر فیلیپ گورویچ (Philip Gourevitch) و سامانتا پاور (Samantha Power) آکادمیک و سفیر آینده ی آمریکا در سازمان ملل که بعدا هردو کتابهای پرفروش غیر داستانی درباره رواندا نوشتند که جبهه ی میهن پرستان رواندا بطور کامل با همدردی توصیف شد.”

فیلیپ گورویچ (Philip Gourvetich) منبع:  amazon.com
سامانتا پاور (Samantha Power)  منبع: twitter.com

آفریقا شناس دیگری، بیچاره جیسون استرنس (Jason Stearns)، از قرار معلوم برخلاف اراده ی شکننده ی خودش، در سطح شهر به وسیله ی رئیس اطلاعات رواندا با ماشین برده شد، آن چیزی که دقیقا الگویی از روزنامه نگاری منصفانه و متعادل نیست: “برای گردش در شهر او مرا به کلوپ ها و بارها برد. هرجا که رفتیم همه او را می شناختند او پادشاه شهر بود.” اما یک چیزی در مورد کل قضیه به نظر نامطلوب می آمد.

جیسون استرنس (Jason Stearns)  منبع: congressresearchgroup.org

قدرت داستان. با بازگشتی به نوشته های کلاسیک “غربی”، آفریقا شناسان به خاطر تاثیر پرقدرت داستان فریب خوردند. “کمتر روایتی قدرت اغوا کننده ی داستان رستگاری بخش جبهه ی میهن پرستان رواندا را که پناهندگان تحقیر شده و دوباره متولد شده به عنوان صلیبیون جنگجوی صالح که به سرزمین مادری برای نجات برادرهای شان از شر نیروهای به غایت شیطانی، بازگشته اند، را دارد و بعد، بر پیکر مخروبه های جامعه ی نژاد پرست مسموم یک مدینه ی فاضله آفریقایی، سازگار با فناوری، منضبط، و بدون نقص ساخته اند.”

“طنین دوران باستان، مثل کتاب های مقدس انجیل و تورات، کتاب انیید  (Aeneid) نوشته ویرژیل (Virgil)، همراه با جمهوری آرمانی افلاطون به عنوان نقطه ی اوج اش، در این جستجوی حماسی کلاسیک وجود داشت.” رانگ توضیح می دهد که قدرت داستان با نیازهای روانشناسی داستان سرا ارتباط برقرار می کرد. ” من اغلب به آن رهنمود هدر رفته به عنوان نمونه ای از نیاز داستان سرا برای شناسائی آدم های خوب و آدم های بد، مقصرین و قربانیان فکر می کنم، که چطور ما را فریب داد (تاکید از نویسنده ی مقاله است).”

داستان توتسی ها که مدعی بازپس گیری وطن شان بودند، از دوربین داستان حماسی باستانی مثل کتاب انیید ویرژیل (Virgil’s Aeneid) دیده شده است، عکس بالا آن را برجسته کرده است، جایی که پهلوان تراوایی آینیاس (Trojan hero Aeneaes) اقدام به سفر پر مخاطره به ایتالیا را می کند و نیاء رومیان می شود.     منبع: open.edu

قدرت قرابت. رانگ می پذیرد که آنها گول خوردند و با اتکا به نقل قولی از همکارش اینطور توجیه می کند، چون برای روزنامه نگاران رابطه برقرار کردن با همتای ثروتمند شان در کشورهای فقیر راحت تر از همدردی با اکثریت مردم فقیر بود.

“گمان قرابت روشنفکرانه بطور ملایمی موثر تر از هر نوع فشار آشکاری می توانست باشد. هورویج هرانجسکی (Hrvoje Hranjski) می پذیرد که ‘جبهه ی میهن پرستان رواندا دوست داشتنی بودند چون آنها مثل ما بودند.’ بعنوان یک کروات جوان که شاهد فروپاشی دردناک یوگسلاوی سابق بود، همدردی اش با داستان توتسی فوق العاده بود. ‘مشکل است که با یک دهقان توتسی که روی زمین کار کشاورزی می کند رابطه نزدیک داشت. ولی این آقایان (جبهه ی میهن پرستان رواندا م.) را می توانستید در بارها به بینید و درباره فیلم هایی که دیده اید، کتابهایی که خوانده اید، صحبت کنید. آنها در تصویر ما (تصویر قرینه

ی ما) به اشکال مختلفی بودند.” 

هورویج هرانجسکی (Hrvoje Hranjski) منبع: twitter.com

بیچاره هرانجسکی سپر بلای رانگ (و دیگر آفریقا شناسان) برای خیلی از شکست هایش شده است. هرانجسکی خاطرنشان می کند که “من کاملا معتقد بودم همه ی کارهایی که در کنگو می کردند، درست بود.” “من این خط فکری را که کنگویی ها بی فایده و اهل دعوا و مرافعه  بودند، و به رواندایی ها باید اجازه اداره کشور آنها را داد، تحمل کردم. آنها به زبان ساده استعمار گران بودند و ما با آنها همسو بودیم. کنگویی ها غارت و تجاوز کردند ولی در مورد جبهه ی میهن پرستان رواندا هرگز گزارشی در مورد غارت و تجاوز داده نشد، بنابراین بحث این بود که ‘به بین این افراد ارتش معمولی نیستند، ولی می توانند به خانه ات نظم و ترتیب بدهند، چرا نباید به آنها چنین اجازه ای داد؟’

با نگاهی به گذشته، آنچه که فرد می تواند استدلال کند، شگفت انگیز است.”

صلیب علامتی است بر گور دسته جمعی در شرق کنگو جایی که پناهندگان هوتو بوسیله ی جبهه ی میهن پرستان رواندا پیگیری شدند. منبع: nbcnews.com

تنبلی. آنها به خاطر تنبلی ناشی از کندی در عمل فریب خوردند. ” در مقطعی اصولا تصمیم گرفته شد که کاگامه و جبهه ی میهن پرستان رواندا در رواندا “آدم های خوب” بودند. ‘آدم های خوبی،’ که بطور آشکاری ‘یک چیز خیلی بدی’ را متوقف کردند، خیلی ها در محافل علمی، دیپلمات ها، مقامات توسعه، و بازرگانان با تنبلی ولی مصمم به این دیدگاه چسبیدند، قطع نظر از رویدادهای زمینی یا برنامه هایی که جبهه ی میهن پرستان رواندا در پیش داشت، در واقع، این دیدگاه ‘چیز خیلی بدی’ را با خود بهمراه داشت”.

قربانیان جبهه ی میهن پرستان رواندا (هوتی ها و کنگویی ها) قابل اعتماد نیستند. ست سنداشونگا (Seth Sendashonga)، سیاستمدار سابق جبهه ی میهن پرستان رواندا که ۱۶ سال قبل از کاریگیا کشته شد و قتل او از نظر سیاسی مهمتر از قتل کاریگیا بود، را ملاحظه کنید که چگونه در ‘مزاحم نشوید’ با او برخورد شده است.

ست سنداشونگا (Seth Sendashonga)    منبع: hapakenya.com

 “مرگ ست سنداشونگا در رگباری از شلیک کلاشینکف، هر وقت که راجع به آن می شنوم، یک سمندر نقره فام  شرم در درونم ناگهان به حرکت در می آید. هر روزنامه نگاری که صادق باشد می تواند لیستی از موضوعاتی ارائه دهد که، با نظری به گذشته، متوجه ی آن نشد، یا به آن اهمیت نداد، و یا اینکه آن را سوء تعبیر کرد. برای من، تعداد زیادی از آنها مرتبط با وزیر سابق کشور رواندا است … او یاد آورنده ی سستی در انجام وظیفه با ساده ترین دلائل است: در طرح  شکل غیر عادی و روان روایتی که به طور گسترده ای پذیرفته شده است، داستان اش مثل یک تراشه با لبه های دندانه دار برجسته شد است. تراشه آنقدر نادیده گرفته شد تا اینکه دردش قابل تحمل نبود.” 

به استعاره هائی چون سمندر نقره فام  شرم و داستان هایی مثل تراشه با لبه های دندانه دار دوباره باز خواهم گشت.

در همین حال، ملاحظه کنید که چطور رانگ شهادت سنداشونگا در مورد کشتار جبهه ی میهن پرستان رواندا در دهه ی ۱۹۹۰ را بی اعتبار می کند، بهتر است که خود را به خاطر پایمال کردن حقیقت چندین دهه قبل مبرا کند.

،، حالا این وزیر سابق رواندا پیشنهاد می کند که، به نظر می آمد، فرانسوی ها عمدتا از اول درست می گفتند. گیج شده، به محل کارم برگشتم و با رئیسم، سردبیر فایننشال تایمز بخش آفریقا، تماس گرفتم. چرا سنداشونگا در سال ۱۹۹۵ چیزی در این مورد نگفت؟ چرا تا حالا باید صبر کند، وقتی که این ادعا به نظر می رسد که تجدید نظر فردی آزرده خاطر باشد؟ چه کسی را باید باور کنم، سنداشونگا ۱۹۹۵، یا این نسخه ی ۱۹۹۶؟ ,,

رزمندگان جبهه ی میهن پرستان رواندا در کیگالی در سال ۱۹۹۴در ماه های قبل از به قدرت رسیدن و قتل عام

به سردبیرم گفتم، “من صادقانه نمی دانم به چه فکر کنم”. “اما او در موقعیتی است که از همه بهتر می داند.” او گفت، “فکر و خیال کردن در این مورد بیهوده است.” “به هرحال برای بخش آفریقا برای نشریه ی فردا فضائی وجود ندارد.” در آن روزها وب سایت روزنامه ها در دوران اولیه شان بودند، فضا برای مطلب محدود بود و برای کسب آن فضا رقابت شدیدی وجود داشت. مرا از مخمصه بیرون آورد.” کمبود خودآگاهی رانگ، که داستان خودش را در سال ۲۰۲۱ تجدید نظر می کند، سوال می کند “چه کسی را باید باور کنم، سنداشونگا ۱۹۹۵، یا این نسخه ی ۱۹۹۶؟” ماورای گستاخی است.

بگذارید ادامه دهیم. رانگ نظر یک آفریقا شناس دیگری را (پژوهشگری با نام جرارد پرونیر) در مورد سنداشونگا ارائه می دهد، که ادعا کرد که دوست سنداشونگا بوده است ولی نظر جبهه ی میهن پرستان رواندا را که چرا سنداشونگا باید بمیرد را تایید کرده بود، چون او در حال سازماندهی یک مبارزه ی مسلحانه (بر علیه جبهه ی میهن پرستان رواندا بود، که از طریق … مبارزه ی مسلحانه به قدرت رسیده بود).

،، جبهه ی میهن پرستان رواندا در موقعیتی نبود که دیگران را موعظه کند، ولی با چنان موفقیتی سطح بالای اخلاقی را به اختیار گرفت که در آن مقطع متحدین غربی بقای آن را مترادف با ثبات رواندا دیدند. از این چشم انداز، مرگ سنداشونگا (اولین قتل برجسته از زمان قتل هبیاریمانا Habyarimana) به نظر می آمد که حذف پیشگیرانه بر یک ترور بی دلیل ارجحیت داشت (عدالت خشن در یک محله). ,,

رانگ نقل قولی از پرونیر می آورد: ” او از اینکه نقش آدم خوب را بازی می کرد خسته شده بود و همیشه نفر آخر بود …. احتمالا به خاطر همین بود که بعضی ها در کیگالی تصمیم گرفتند که او از خط خطر رد شده بود.”

غربی ها از رواندایی ها می ترسند رانگ همچنین اشاره می کند که علتی که آفریقا شناسان به مدت ۳۰ سال در مورد رواندا دروغ گفته  اند این است که آنها از جبهه ی میهن پرستان می ترسند. رسانه های بزرگ داستان ترورها را نادیده گرفت.

“مخالفین به آنها مدرک ارائه دادند، داستان ارائه شده بدون تردید جالب توجه بود، ولی آنها مقاله را چاپ نمی کردند. قلدری، متاسفانه، موثر است.” وعلتی که او (رانگ) این همه استناد به مصاحبه کنندگان ناشناس دارد، توضیح می دهد که چطور بعد از یک مصاحبه با یک غربی درباره ی رواندا از او خواسته شد که ” اسم مرا چاپ نکنید چون می خواهم کار مشاوره در آنجا دهم.” 

در مجموع، رانگ لیست قابل توجهی از بهانه ها را برای اینکه اطمینان کند که آفریقا شناسان به خاطر دروغگویی به خوانندگانشان مقصر شناخته نشوند، ردیف می کند.

شخصیت ها را معرفی کن

وقتی که راوی به عنوان فردی بدون تقصیر ولی معتبر موقعیت اش تثبیت شد، او می تواند کار افشا و تفسیر آفریقا را، با ارائه ی داستان و شخصیت های عجیب و غریبش، به پیش ببرد. توصیف شخصیت در واقع اولین کار است: برای ترتیب دادن “آدم های خوب و بد” احتیاج با “قصه گویی” است که از همه ی ابزارهای غیر داستانی (و مقدار زیادی از خود داستان) استفاده کند. حدود تنوع رنگ ها و تعداد آدم ها سرنخی در مورد کیفیت اخلاقی شخصیت های آفریقایی می دهند.

پاتریک کاریگیا، موضوع داستان، که ترور شد، “با دندانهای از دست داده و قد متوسط، هرگز او را نمی توان خوش تیپ تشریح کرد. اما چهره ای زنده با ذکاوتی جستجوگرانه داشت. چشم هایش با پلک های سنگین بطور مبهوت کننده ای روشن بودند، رنگ چشم هایش کهربایی همراه با رگه های قهوه ای بود، در حالی که پوست اش عسلی صاف بود.”

فرد رویی گیه ما (Fred Rwigyema)، که بنا بود رهبری جبهه ی میهن پرستان را به عهده بگیرد، در ۱۹۹۰ کشته شد و پل کاگامه را در راس امور گذاشته شد، “او جوان بود، زیبا بود: حتی در جبهه، حمام نرفته و بدون اصلاح،او همیشه به شکلی به نظر بی عیب و نقص آراسته و آماده برای رژه نظامی می آمد. هم دوره هایش بیاد می آورند که هیچکس در لباس نظامی بهتر از او به نظر نمی آمد. دیگران او را چون شاهزاده ی تروای افتاده، باریک اندام، با پوست صاف، به خاطر شهامت در حد خودکشی در صحنه ی نبرد، تحسین می کردند و زنان به خاطر مهربانی اش او را می پرستیدند”.

ست سنداشونگا، مخالف کشته شده ی غیر قابل اعتماد سابق جبهه ی میهن پرستان رواندا که رانگ در برهه ای که موضوع اهمیت داشت و تصمیم گرفت که او را باور نکند، ” مردی تنومند و خوش هیکل با سبیلی گیرا بود. با لباس بوبو(لباس سنتی غرب آفریقا م.) سفید شبیه به پیژامه که به جای کت و شلوار می پوشید به نظر می آمد که بیکاری ناگهانی اش را برجسته می کند. گفت ‘مرخصی’ … کلمات اطمینان بخش بودند، ولی زبان بدن اینطور نبود. کاملا در حال عرق کردن نبود، اما پوست درخشان اش اشاره به تنش کنترل شده می کرد، احساسات قوی از درونش موج می زد. هر از چند گاهی چشم های سیاهش به پهلو می لغزید، نگاهی فراتر از دیوار به طرف جیپ می انداخت.”

سنداشونگا و همسرش سایری (Cyrie) “یکی از آن زوج های آفریقایی متخصص، چند زبانی، با حقوق بالا را تشکیل می دهند که در خودروهای چهار چرخ متحرک سفید با راننده، با کارت شناسایی  از گردنشان آویخته شده، وارد و خارج از محوطه های حصار فلزی می شوند.”

مفهوم این نوشته این است که آفریقایی ها بناست فقیر باشند، با راننده ی مخصوص در ماشین های تجملی نباید به گردند. وقتی که با یک آفریقایی چاق مواجه میشویم، همیشه نظرمان را جلب می کند (شاید تاثیرات دوران استعمار باشد که وقتی آفریقایی هایی که در مرز گرسنگی ظاهر نمی شدند علائم ناکارآمدی در جمع آوری درآمد استعماری محسوب می شد. رئیس جمهور کنگو، لورنت کابیلا (Laurent Kabila) که ترور شد، به عنوان مثال، “فربه بود، بهترین دورانش را گذرانده بود، و از نظر نظامی نامربوط بود.”

دو تا از مشهورترین مخالفان جبهه ی میهن پرستان رواندا که هنوز زنده هستند، سخنگوی سابق جبهه تئوجین روداسینگوا (Theogen Rudasingwa) (دیگری ژنرال سابق کیومبا نیامواسا Kayumba Nyamwasa است) که اینطور توصیف شده است: “در بین جبهه میهن پرستان قابل اعتماد که در نهایت به مخالفین پیوست، هیچکس با تئوجین روداسینگوا به خاطر خوشرویی و ظرافت اش نمی تواند رقابت کند. گردشگران فرانسوی در اوج قدرتش او را ‘تئوجین خوش تیپ’ خطاب کردند، در حالیکه همکاران آمریکایی اش ‘چریک گوچی Gucci’ را ترجیح دادند. او مردی با صدایی آرام، به طرزی شگفت انگیز با پوستی رنگ پریده، رفتاری غمگین، سابقه ی وابستگی پرشور، عمدتا مایوس، و بطور دردناکی در انکار گذشته، است. دکتری که موعدش گذشته است و تنها اخیرا لذت پزشکی را دوباره کشف کرده است، او یک مارکسیست مشتاق است که از امتیازات موقعیت بالای شغلی لذت می برد، معتقد مسیحی که اعتقادش را از دست داد و بعدا مسیحی دو آتشه شد، مردی که قسم خورد که سیاست را کنار بگذارد ولی دوباره با آن درگیر شد.”

همه ی این شخصیت ها البته با شخصیت شرور داستان، پل کاگامه، که نقص شخصیتی (آدم کشی) اش همیشه آنجا حضور داشت، اما اینطور ارائه داده شده بود که شروع خوبی داشت ولی تله های قدرت او را فاسد کرده بود. سفیر سابق آمریکا در اوگاندا می گوید که کاگامه وقتی که به زیر سوال کشیده شد “با وحشت جا زد و بعد دوباره به جای اولش برگشت، مثل یک مار سبز، حالت تهاجمی به خود گرفت تا مار دیگری را نیش بزند.”

رانگ گزارش می دهد که کاگامه فیس بوک دشمنان سیاسی اش را می خواند. او حساب های جعلی توییتر، برای ترول کردن مخالفانش، بوجود آورده است. او به طور فیزیکی زیر دستی هایش را در جلسات تنبیه می کند. به طور خلاصه او خارج از کنترل شده است. غرب با رژیم او زیادی کنار آمده است، و شاید، پیغام اش این است که زمان فکر کردن به مهار او فرا رسیده است.

اما عناصر کلیدی داستان را حفظ کن

هدف کتاب این است که از روایت جدیدی برای رواندا و کنگوی دموکراتیک پرده برداری کند: کاگامه قهرمان قهرمانان بود، ولی او حالا فردی شرور است. قهرمانان مخالفان سابق جبهه ی میهن پرستان رواندا هستند که کاگامه آنها را کشته است (به ویژه پاتریک کاریگیا) و افرادی چون کیومبا میام نیامواسا و تئوجین روداسینگوا که در وحشت ترور شدن زندگی می کنند.

اما عناصر روایت قدیمی باید حفظ شوند، مبادا خوانندگان دچار این باور شوند که راه حل برای غرب این است که آفریقا را باید ترک کرد. و عنصر کلیدی روایت کل سیستم کنترل آفریقای مرکزی به وسیله ی آمریکا این است که اکثریت رواندایی ها (هوتی های سابق)، و کنگویی های تحت اشغال، شرورهای اصلاح نشدنی اند. برای اینکه اگر کاگامه کاراکتر بد روایت است، هوتی ها هم خودشان شرورند، یک نیروی ماورای شرارت که باید فرو نشانده شود و فقط به وسیله ی غرب قابل فرونشاندن است.

تصویری شرارت بی پایان هوتی ها را در تمهید برای کشتار توتسی ها نشان می دهد. در نوشته های رانگ و دیگر نوشته های شبیه به آن، قتل و عام ها سیاسی نیستند (آنها کار نیروهای ماورای شرارت اند).

وقتی که غربی ها به شرارت فکر می کنند، نازی ها به فکرشان می رسد. رانگ صریحا هوتی ها را بدتر از نازی ها می داند.

او می نویسد: “اگر ما صادق باشیم، خیلی از ما ممکن است به پذیریم که این قابلیت را داریم که با فشار دکمه ای یک آشنایی را که دوست نداریم به ناشناسی و فراموشی بفرستیم. در همین راستا، بحث اینکه مردم عادی آلمان چقدر واقعا راجع به هولوکاست می دانستند، در دورانی که همسایه های یهودی شان سوار به قطار می شدند، هرگز دوباره دیده نمی شدند، و چقدر آن شاهدین (آلمانی ها) احساس گناه می کردند. در مقایسه، کشتارهای رواندا، از قبل توافق شده و امور عمومی بود، و با استفاده از دموکراتیک ترین ابزارها به اجرا درآمد. رمز و راز و یا ابهامی در مورد اتفاقی که افتاد وجود نداشت. کشتن فردی با قمه، داس، و یا کج بیل عملی آشفته و طاقت فرساست؛ این کار هیچ دریچه ای را برای توجیه بعدی باز نمی گذارد.”

از آنجایی که اکثریت رواندایی ها شرور محسوب می شوند، دموکراسی است که باید از آن ترسید. رواندایی ها (هوتو ها) ترسناک هستند چون آنها شرورند، اما همچنین به خاطر اینکه مطیع هستند و تعدادشان زیاد است.

رانگ ادامه می دهد: “تبلیغات بیگانه هراسی که بوسیله ی ایستگاه های  رادیویی رواندا پخش شد، مطمئنا نقش داشتند، تاثیر آن با فرهنگ اطاعت بدون سوال از دولتی پرقدرتی که همه جا دیده می شد و به همه ی جوانب زندگی شهروندان نفوذ کرده بود (ویژگی هایی که روسای قبیله (Mwami’s court) برای دولتهای متوالی هوتی میراث گذاشته اند)، تقویت می شد. در متراکم ترین کشور آفریقایی، طمع آشکار (برای حیوانات دامی، زمین، زنها، املاک، دسترسی به آب) همچنین عامل غیر قابل انکاری بود. در جمهوری دموکراتیک کنگو، صدها  هزار هکتار از جنگل های استوایی برای مواجه شدن با گرسنگی دردناک بکار می رود. در رواندای بشدت فقیر و محصور در خشکی، جایی که هر قطعه زمین قبلا به تصاحب در آمده بود، خود یاوری همیشه به نظر می رسید که مثل بازی با حاصل جمع صفر باشد: برای این که من وضعم بهتر شود، تو باید ضرر بدهی.”

پناهندگان هوتو بعد از به قدرت رسیدن جبهه ی میهن پرستان رواندا در سال ۱۹۹۴ در حال فرار هستند. شیطان سازی رانگ از هوتو به کمپین نابودی هوتی ها توسط تونسی ها کمک کرد. منبع  reuters.com

بازگشت مالتوس به موضوع مکالمه، و ازدیاد جمعیت، عمیقا نژادپرستانه است چون، وقتی که قتل عام مردم در سال ۱۹۹۴ به وقوع پیوست، جمعیت رواندا (که ظاهرا بالا بود) حدود ۷.۵ میلیون نفر بود در مقایسه با آن حالا بیشتر از ۱۳ میلیون نفر است.

رانگ ایده ی “مطیع بودن رواندایی ها” را اغراق می کند: “مثل گذشته، کشتار برای مردم عادی رواندا به عنوان یک وظیفه ی میهنی ارائه شد. در استان های کشور، شهرداریها و بخشداری های محلی جلسات عمومی برای تهیه ی لیست قربانیان بر پا کردند، در حالیکه رادیو میل کالینز (Radio Mille Collines) به شنوندگان اش توصیه می کرد که بیشتر تلاش کنند. “کار” آنها آسان بود، همانطور که مجری رادیو تشریح کرد، به خاطر این واقعیت که رواندای پر ازدحام و شدیدا کشت شده درختان زیادی برای پنهان شدن نداشت. در زمین های شیب دار توام با پستی و بلندی، و تپه های برهنه، جایی برای پنهان شدن وجود نداشت.”

علی رغم همه ی آن توصیفات رواندای قبل از ۱۹۹۴ به عنوان پادآرمان شهر تحت نظر مملو از شبه انسانهای مطیع که در انتظار فرصتی برای کشتار همسایه هایشان هستند، کتاب مزاحم نشوید شامل مقداری اعترافات ناهمخوان است که دوران بعد از ۱۹۹۴ را بدتر می داند. با نقل قول از یکی از “مقامات اطلاعاتی غرب” که مورد علاقه اش بود، رانگ یکی از افرادی را که استخدام شد تا به ترور کاریگیا کمک کند، توصیف می کند، مرد جوانی که اسمش آپولو بود:

 “آپولو مالک یک میلیون دلاری مجتمع سینمائی ساین استار در نیامیرامبو، منطقه مسلمان نشین کیگالی بود، و از سبک زندگی آزاد یک بازرگان عیاش لذت می برد، بطور وسیعی در خاورمیانه و اروپا سفر می کرد، جایی که برای مدت کوتاهی به خاطر سوء ظن به حمل مواد مخدر بازداشت شد.

سپس در سال ۱۹۹۴ رواندا صاحب اربابان جدیدی که به طرز غم انگیزی پاکدین بودند، شد، و تعدیلاتی باید صورت می پذیرفت. مقام اطلاعاتی غرب که در آن دوره در کیگالی کار می کرد، گفت:   “اشتباه بزرگ آپولو این نبود که متوجه این نشد که او در یک رواندای دیکری زندگی می کرد.” “او در کشوری بزرگ شد که کم و بیش می شد افکار خود را بیان کرد. او متوجه نشد که حالا در رواندایی است که فرد دائم تحت نظر است.”

رانگ همچنین شرح می دهد که چطور جبهه ی میهن پرستان رواندا روش های خود را برای سازماندهی کشتار دسته جمعی داشتند، از سال ۱۹۹۴ به بعد و شاید حتی قبل از آن، در اوگاندا: “بازرسان حقوق بشر  تایید کردند که تاکتیک هایی که بکار گرفته شد (گزارشگر ویژه ی سازمان ملل رابرت گارتون (Robert Garreton) به تفصیل توضیح داد که چطور درخواست های رادیویی برای احضار هوتو ها در جلسات مدارس و کلیسا ها بکار گرفته شد، خواستار این بودند آنهایی که در جنگل ها پنهان شده اند برای مراقبت پزشکی و غذا بیرون بیایند) آشنایی هولناکی دارد.

همان روش های جمع آوری مردم در یک نقطه، بهتر است آنها را محو کنیم، در گزارش ننگین گرسونی ( Gersony) شرح داده شده است. مثل یک قاتل زنجیره ای، جبهه ی میهن پرستان رواندا یک روش کار قابل تشخیص ایجاد کرده بودند.”

به لاپوشانی جنایات جبهه ی میهن پرستان رواندا ادامه بده

این کار هم توام با چالش است. چطور می توان زیر مجموعه ای از جنایات رژیم کاگامه را به نمایش گذاشت، در حالی که وسعت، استمرار، و حمایت غرب را از آن جنایات به حداقل رساند؟ برای اطمینان، ارائه ی هوتو ها به عنوان شیاطین، بخشی از آن است. عنصر کلیدی دیگر به تصویر کشیدن جنایات جبهه ی میهن پرستان رواندا به خاطر انتقام، شاید افراطی، اما قابل درک، است (آن چیزی که مخالفین جبهه ی میهن پرستان رواندا معتقدند). شیطانی بودن هوتو ها آفریقا شناسان را وادار کرد که جبهه ی میهن پرستان رواندا را به پذیرند:

“پوشش نسل کشی گزارشگران را با بدترین رفتار انسانی رودررو کرد. آنها شاهد اجساد تکه تکه شده بودند و زنانی را که بطور دسته جمعی به آنها تجاوز شده بود، دیده بودند. در معدود کنفرانس های مطبوعاتی که قبل از فرارشان شرکت کردند، اعضاء دولت هابیاریمانا (Habyarimana)، در حالی که با خوش صحبتی به زبان فرانسه خود را بروز می دادند، به نظر مثل اوباش می آمدند و از جواب طفره می رفتند. تعجب آور نیست که، با این همه هراس، پاکدین های بلند و بالای جبهه ی میهن پرستان رواندا، با صحبت رو در رو (یک امدادگر یادآوری می کند که، ‘هرگز فراموش نکنید که این افراد انگلیسی صحبت می کردند’) به نظر می آمدند که بدون چون و چرا آدم های خوب هستند.”

کشتارهای جبهه ی میهن پرستان رواندا، مثل کشتار کیبه هو، به خاطرانتقام و دفاع شخصی توضیح داده شده است: “پس از چند ماه، دولت جدید در کیگالی به طور فزاینده ای، به روشی که اردوگاه های عظیم پناهندگان در کشور همسایه ی زئیر به عنوان سکوی پرتاب برای حملات فرامرزی توسط شبه نظامیان هوتو و نظامیان سابق به کار گرفته می شد، خشمگین شده بود، جنگجویان را در مقابل دید کامل آژانس های کمک رسانی به خدمت می گرفتند … وجود اردوگاه کیبه هو مثل یک تحقیر احساس می شد (تاکید اضافه شده است). در ۱۸ آوریل  ۱۹۹۵، درست وقتی که کشور در حال برگزاری مراسم یادبود دفن مجدد ۶۰۰۰ قربانی نسل کشی بود، چندین گردان از سربازان رواندا اردوگاه را محاصره کردند، پناهگاه ها را آتش زدند و به طرف ۱۵۰۰۰۰ هوتو در آنجا تیر اخطار شلیک کردند.”

موضوع دفاع شخصی به کرات مطرح شده است: “شخصیت هایی مثل آگوستین بیزی مونگو (Augustin Bizimungu)، رئیس سابق ستاد ارتش، که مشغول خرید اسلحه از افسران نظامی فاسد موبوتو بودند و فرودگاه های محلی کنگو را برای وارد کردن مهمات استفاده می کردند، پناهندگان راهم برای حفاظت و هم به عنوان گروگان به کار میبردند. در اردوگاه هایی مثل موگونگا، هزاران مرد جوان را برای هنر جنگ های چریکی آموزش می دادند، در حالیکه نظامیان سابق و شبه نظامیان هوتو خود را برای حمله ی مجدد آماده می کردند.”

“اردوگاه ها بطور غیرقانونی نزدیک مرز رواندا قرار داشتند، و آمادگی گروههایی چون آکسفام ( Ofam)، گل (Goal)، کانسرن (Concern)، سیو د چیلدرن (Save the Children), و یونیسف (UICEF) برای در اختیار گذاشتن غذا، آب و نیاز های پزشکی برای  ارتش شورشی در حال آموزش، همه ی اصول قوانین بین المللی را نقض کرد. اما مقامات امدادی، با تعداد به مراتب کمتر، کاملا مرعوب شدند، و آن را نادیده گرفتند.”

و دوباره:” کاگامه ی خشمگین در مصاحبه هایش با روزنامه نگارانی مثل من به وضوح مطرح کرد که اگر جامعه ی بین الملل آن را متوقف نکند جبهه ی میهن پرستان رواندا آن را متوقف می کند . در واقع، او و همکاران اش تصمیم خود را گرفته بودند که تنها راه خنثی کردن تهدید قاتلین کشتارهای جمعی شامل حمله به زئیر، جمع کردن اردوگاه ها و بازگرداندن اجباری پناهندگان به کشور بود. این طرح مخلوطی از چالاکی بی رحمانه و اطمینان به نفس راهبردی را در بر داشت که جهان یاد گرفته بود به جبهه ی میهن پرستان رواندا ربط بدهد، جنبشی که در حال بوجود آوردن این احساس بود که ارتش آن معجزه گر است.”

آفریقا شناسان خشونت مربوط به قتل عام بر علیه هوتوها و کنگوئی ها را توجیه می کنند. رانگ تصویری از هوتوها را می دهد که مثل انبوهی غیر قابل تمایز هستند. علیرغم حضورش در رویداد، در حالی که ناظر عبور آنهاست، او هیچ تلاشی برای صحبت نمی کند. از دیدگاه او آنها انسان نیستند.

“یک هفته بعد، ارتش رواندا، به فرماندهی جیمز کابارب (James Kabarebe) و سزار کی ایزاری (Cesar Kayizari)، حملات رعد آسای چند جانبه به اردوگاه های پناهندگان در کنار دریاچه ی کی وو و دریاچه ی تانگانیاکا را در پیش گرفتند، شهرک هائی را که قاتلین نسل کشی در آنجا نفوذ داشتند محاصره کردند در حالی که راهروئی را باز نگه داشتند که به رواندا ختم می شد. اکثریت وسیعی از هوتی های مهاجر مطیعانه و با پای پیاده به کشور بازگشتند. بعد از دوسال طولانی و تیره، مهاجرت بزرگ فقط در ده روز به وقوع پیوست.”

رانگ ادامه می دهد: “من یکی از تعداد زیادی از روزنامه نگاران بودم که در پست مرزی گیسه نیا ایستاده و شاهد عبور موج انسانی شبیه به کتاب مقدس بودم. راننده تاکسی توتسی که مرا به آنجا برده بود، در حالیکه رادیوی ماشین اش با صدای بلند موسیقی دیسکو پخش می کرد، با سرعت وحشیانه ای از درون جمعیتی که از مقابل در حرکت بودند رانندگی می کرد. از جانب پناهندگان هوتوئی، خنده ای، حرف زدنی، و تبسمی به چشم نمی خورد؛ ولی شیونی یا گریه ای هم وجود نداشت. تنها صدا نجوای عجیب و ملایمی که در اثر کشیده شدن هزاران پای برهنه بر روی آسفالت بوجود آمده بود.”

رانگ داستان حمله ی کاگامه به جمهوری دموکراتیک کنگو و کشتار صدها هزار نفر را، شاید میلیونها نفر، اینطور بازگوئی می کند: “حدود ۸۰۰۰۰۰ هوتو بدون غربال یا بررسی پیاده به کشور بازگشتند. اما به زودی معلوم شد که گروه بزرگی از پناهندگان، شامل نظامیان سابق،  شبه نظامیان تروریست، و مغز متفکران نسل کشی به طرف مخالف فرار کردند، به جنگلهای بارانی استوائی پیوستند در حالی که عازم شبوندا در جنوب غربی کیزانگانی شدند، شهر تجارتی که روی رودخانه زئیر ساخته شده است.”

“ارتش رواندا بی رحمانه آنها را تعقیب کرد. جبهه ی میهن پرستان توده های وسیع پناهندگان را می خواست، ولی این افراد را نمی خواست. ‘کاگامه به یک مصاحبه کننده گفت که ‘این ها پناهندگان واقعی نیستند’. ‘آنها واقعا فراریان از عدالت هستند، کسانی که بعد از کشتن مردم در رواندا، بعد از کشتار از عدالت فرار کردند’ (بعد از کشتن زنان، مردم پیر، یا بچه ها که در جاده های سرخ جنگل در کنار جنگجویان راه می رفتند به عنوان خسارت اجتناب ناپذیر جانبی کنار زده می شود).”

پناهندگان هوتو بعد از به قدرت رسیدن جبهه ی میهن پرستان. خیلی از آنها با ادعای اینکه در کشتار سال ۱۹۹۴ دست داشتند بی رحمانه تحت تعقیب جبهه ی میهن پرستان رواندا قرار گرفتند.  منبع: reuters.com    

نگرانی ظاهری برای “زنان، مردم پیر، یا بچه ها” به خاطر “پیاده روی آنها در کنار جنگجویان” کم رنگ شده است. چرا اینکار را کردند؟ همچنین توجه داشته باشید که فعلی به آنچه که بر سر این زنان، مردم پیر و بچه آمده است، ضمیمه نشده است (آنها “قدم زدند،” بعد” به عنوان خسارت جانبی کنار زده شدند”)، (رانگ در ابتدای پاراگراف می گوید که آنها “بی رحمانه تعقیب شدند”) اما یک پاراگراف کامل بین آن فعل و موضوع فاصله بوجود می آورد.

رانگ همچنین تعداد کشته شدگان را به این شیوه به حداقل رسانده و رد می کند: “رقم قطعی برای تعداد کشته شدگان ممکن نبود، ولی کمیسار عالی سازمان ملل در امور پناهندگان (UNHCR) محاسبه کرد که حدود ۲۰۰۰۰۰ نفر به حساب نیامده اند.”

چنین بیانیه ای را البته در مورد آنهائی که در نسل کشی سال ۱۹۹۴هم می شد صادر کرد (ما این را نمی دانیم که تعدادی که در آنجا کشته شدند بیشتر از تعداد کشته شدگان کنگو باشد، چطور می توانستیم بدانیم؟) اما نه رانگ و نه هیچ آفریقا شناس دیگری جرات گفتن همچون چیزی را ندارند.

همچنین هیچ آفریقا شناسی جرات نمی کند بگوید که نسل کشی رواندا یک “مناقشه ی کم تاثیر” یا یک “آفت کلاسیک عقب افتادگی” بود ولی نظری به این به اندازید: “کمیته بین المللی نجات (the International Rescue Committee) تخمین زده است که تا ۴.۷ میلیون کنگوئی در جنگ داخلی در شرق کنگو مرده اند: غیرنظامیان عمدتا با شلیک گلوله، ترکش، یا بمباران کشته نشده اند (چون این یک مناقشه ی کم تاثیر بود تاکید اضافه شده است) اما اسهال، مالاریا، و سوء تغذیه آفت کلاسیک عقب افتادگی باعث مرگ آنها شد.”

همین را در مورد رانگ و دیگر آفریقا شناسان می توان بسط داد، او اشاره می کند که کشتارهای جبهه ی میهن پرستان رواندا قابل توجیه هستند، از آنجائیکه هوتوها شرورند، ولی جبهه ی میهن پرستان احتمالا زیادی آدم کشت:

“عملیات جنگی کاملا بی رحمانه بود، اگر چه، به لحاظ تلفات غیرنظامیان، روزنامه نگاران آنچه را که معروف به شورش شمال شد، پوشش می دادند، تعداد زیادی اجساد که در کنار حاشیه جاده افتاده بودند را دیدند و به آنها اجازه داده شد شبکه هائی از غارها را در نیاکیناما که پر از اجساد فاسد شده به بینند (گفته می شود که تا ۸۰۰۰نفر را در درون غار جا می دادند و بعد نارنجک به درون آن می انداختند. سوال همیشگی این بود: آیا هوتو های کشته شده واقعا “نفوذی ها” بودند همانطور که ارتش ادعا می کرد یا اینکه دهقانان به عنوان سمپات های مظنون کشته میشدند؟ طبیعت قتلهای عمدتا بدون تبعیض، در شرایطی به وقوع می پیوستند که مردان جوان هوتو در شمال غرب دائما به طور مرموزی ‘ناپدید’ می شدند، یک لکه دائمی بر شهرت ژنرال کیومبا”، یک مخالف سابق جبهه ی میهن پرستان رواندا باقی گذاشت.

اما شاید بزرگترین تبرئه جبهه ی میهن پرستان رواندا بوسیله آفریقا شناسان ربط دادن جبهه ی میهن پرستان با اسرائیل است، حمایت کردن از توتسی ها همه جا به همان شیوه ای که اسرائیل مدعی حمایت از یهودیان است. رانگ سخنرانی که ظاهرا به وسیله کاریگیا شده است را ارائه می دهد که در آن هر موضوع صحبت اسرائیل در مورد دکترین جنگ پیشگیرانه را تکرار کرده است، و ارزش ارائه مجدد این را دارد چه کاریگیا این را گفته باشد یا نگفته باشد (در ادامه رسم معمول کتاب، شایعه ای از طرف یک منبع ناشناس است)، چنانچه ارتباطات پرقدرتی که رانگ تلاش می کند به آن استناد کند را بروز دهد. پاتریک، از قول منبع رانگ، می گوید:

“ما یک کشور کوچک با جمعیت متراکم هستیم. تراکم جمعیت ما از هر کشور آفریقایی بیشتر است. بنابراین ما فضایی برای جنگ دیگری نداریم. ما عمق جغرافیایی راهبردی نداریم.”

به خاطر آن با هر تهدیدی پیشگیرانه و فراسرزمینی برخورد خواهیم کرد، چرا که ما جایی برای وقوع آن در کشور خودمان نداریم. بنابراین آنچه را که شما ‘آدم کشی’ می دانید یک جنایت نیست، عمل جنگ با روش های دیگر است، و اگر در شرایطی دیگر به وقوع می پیوست، به ما تبریک گفته می شد و ستایش می شدیم.

ما انتخاب کرده ایم که میدان جنگ را بیرونی کنیم و تهدید را پیشگیری کنیم. بیرونی کردن منطقه جنگی و میانگیری، بخشی از سیاست ماست. بنابراین به خاطر اندازه ی نسبی ما، ما هرگز جمهوری دموکراتیک کنگو را ترک نخواهیم کرد، برای مثال، تا وقتی که دولتی در کینشازا مستقر شود که ما به آن اعتماد داشته باشیم. هرگز دوباره اجازه نخواهیم داد که کشتار دسته جمعی مردم ما صورت بگیرد، هرگز اجازه نخواهیم داد که کسی انگشتش به سر یک توتسی بخورد.

دو کشور در جهان وجود دارند که به این اصل پایبندند، ما و اسرائیل. این آنطوری است که اسرائیل چیزها را می بیند، موساد اقدام می کند، و این آنطوریست که ما می بینیم. ما هرگز اجازه نمی دهیم دشمن ما ضربه ای به ما بزند و ما عکس العملی نشان ندهیم.”

کاریگیا همچنین ظاهرا تصویر یک کودک مرده را روی میز اش به عنوان یادآوری در اخلاق گروهی نگهداشته است: “روی میزش او عکس قاب شده ی دلخراشی از بچه رواندایی روی زمین را گذاشته بود، در حالیکه پوتین های مردان ناشناس او را احاطه کرده بودند. آن را هم برای اعتراض خاموش و هم یادآوری روزانه انگیزه ی عملکردهای خودش ارائه می دهد.”

مثل اسراییل، جزیی ترین مخالفت با تهاجم بیرحمانه ستوده می شود. برای مثال، کاریگیا وقتی که در حال اشغال، غارت، و قتل و عام جمهوری دموکراتیک کنگو بود، ظاهرا احساس بدی داشت و از او نقل قول شد که “من در جلسه ای خصوصی به رئیس جمهور کاگامه و دیگر افسران ارتش (و بعدا) گفتم که حمله رواندا به کنگو ضروری نبود، چرا که باعث از دست دادن انسان های بیگناه و منابعی که ما توان مالی آن را نداریم، می شود.” قلبی شریف، وقتی که بچه های فلسطینی را می کشند، اسرائیلی ها ادعا میکنند که “شلیک می کنند و گریه می کنند.” کاریگیا ظاهر “غارت می کند و گریه می کنند.”

چرا اینقدر بد می نویسد؟

مهارت رانگ بعنوان یک نویسنده آفریقا شناس نه تنها در به عهده گرفتن چنین چالش سختی مشهود است بلکه در اجرای آن هم شاهد هستیم. او به کاریگیا و دیگران که به موضوع مربوطند را حالت انسانی می دهد و نماینده ی جنایتکار امپریالیست (جبهه ی میهن پرستان رواندا) را اینطور تصویر می کند به خاطر فقط جاه طلبی های کاگامه یک سازمان خوبی است که “بد شده”، طوری که مخالفین مورد علاقه اش از جبهه ی میهن پرستان را به داستانهای تراژیک گوناگون خودشان بکشاند.

سوال این است که چرا گاهی اینقدر بد می نویسد، باید که عمدی باشد. این استعاره های ناخوشایند چه نقشی دارند؟

-“اولین دومینو در ستون مرتفعی از چوب ماهون و عاج که در نهایت منجر به قتل رئیس اطلاعات می شود، الان سرنگون شد، ولی حتی یک نفر از مهاجران در آفریقای جنوبی صدای آرام کلیک  آن را نشنیدند.”

-کامپالا، پایتخت اوگاندا: “شهری که شخصیت های محوری جبهه ی میهن پرستان اوگاندا سالهای شکل دهنده بزرگسالی ایشان را گذراندند، از دور، مثل یک ظرف بزرگ سالاد، آماده برای خوردن، به نظر می رسد.”

-مرگ سنداشونگا او را غمگین می کند، “مارمولک کوچک نقره فامی در درون من تلنگر می زند،” چون داستان یک تراشه است: “در طرح دلنشین روایتی که بطور گسترده پذیرفته شده بود، داستان او مثل تیزی یک تراشه برجسته شده بود. بنابراین تراشه آنقدر نادیده گرفته شد، آنقدر دردناک شده بود که دیگر قابل تحمل نبود.”

-وحشیگری مثل ویروسی از یک محله به محله ی دیگری سرایت می کند.”

-“سوء ظن به مسئولیت شخصی در قتل سنداشونگا بالای سر پاتریک برای بقیه عمرش بود. مثل یک ذره ای که درون مردمک چشم شناور است (تاکید از ماست)، یکی از آن سوء ظن های تایید نشده است که ذهن را با سکوت آزار می داد.”

-کاگامه “حتی (مثل مادری قدقد کنان) در مورد لباس پوشیدن راهنمایی می کرد.”

-“پاتریک شروع به استخدام آپولو ها (Apolos) و ایمس های (Aimes) آینده کرد، سرمایه های گرانبهایی که مثل بطری های شراب در سرداب انبار شده اند.”

در موضوع نبرد بین رواندا و اوگاندا در کیزانگانی: “لایه های کوچک پیچ در پیچ  بافتنی ها رنگارنگ که در درون یکدیگر گره خورده اند، باز کردن گره هایش به سختی باز کردن الیاف گره های حصیر زیر پاست.”

-ترور رئیس جمهور رواندا جوونال هابیاریمانا (Juvenal Habyarimana) بوسیله جبهه ی میهن پرستان رواندا، که باعث شروع جنگ و کشتار عمومی شد، ” مثل یک قورباغه ی عظیم در قلب داستان جبهه ی میهن پرستان چمباتمه می زند، حتی زشت تر و مسموم تر از سوال اینکه چه کسی فرد رویی گیه ما را کشت یا سوء قصد به لورنت کابیلا را سازمان داد.”

-موسسات جدید “مثل قارچ های سفید تروتازه جنگلی ظاهر شدند، تشکیلاتی که (مطمئنا و بطور اجتناب ناپذیری) تبدیل به نظارت و تعادل سالمی می شوند.”

همچنین سالاد واژه هایی مثل این: “اما برای آنهایی که عادت به تهی کردن عناصر سیاسی از ارزیابی دولت های آفریقایی هستند، آمار خارق العاده رواندا نادیده گرفتن آن واقعیت نامناسب را آسان می کند.”

این نوع استعاره های گستاخانه شبیه نظریات و تلاش هائی است که رانگ با گستاخی در کتابش درج کرده است. مطمئن نیستم که در اینجا چه اتفاقی دارد می افتد ولی فرضیه من این است که اگر او کارش را درست انجام داده بود، به هوتوها باید چهره ی انسانی می داد، تصویر منسجم تری از جنایات جبهه ی میهن پرستان رواندا که تحت کنترل غرب بود، می داد، یا اینکه داستان جدید آفریقا شناسان (کاگامه بد) را به شیوه ای عریان در تضاد با داستان قدیم (کاگامه خوب) ارائه می داد.

پس امپریالیست ها در رواندا چه اتفاقی می خواهند که بیفتد؟

برای حل معمای امپریالیست ها در مورد اینکه واقعا چی می خواهند، به جای تحلیل گزارش آفریقا شناسان، باید کمی وقت صرف صحبت درباره آنچه واقعا در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو گذشت، کرد. توضیح اش این است (باید یادآوری کنم که کتابی با  عنوان جنگ های آمریکا بر علیه دموکراسی در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو London , Macmillan, 2020 نوشته ام) اگر جزئیات بیشتری به خواهید.

در سال ۱۹۹۰ جبهه ی میهن پرستان رواندا ارتشی که در اوگاندا با حمایت آمریکا بوجود آمد، به رواندا حمله کرد. آمریکا می خواست که فرانسه (و در نهایت موبوتو) را از منطقه اخراج کند و از کاگامه برای این کار استفاده کرد. جبهه ی میهن پرستان اوگاندا با رویدادها به این موقعیت کشانده نشد. آنها پروکسی های محلی بودند و عقب نشینی فرانسه مذاکره شد و توام با تبلیغات تحقیر آمیز بسیاری بود.

کاگامه جوان جبهه ی میهن پرستان رواندا را در حمله به رواندا از اوگاندا رهبری می کند. منبع: newsweek.com

بعد از سه سال ترور، قتل و عام، بوجود آوردن تعداد عظیمی پناهندگان از مناطقی که به تصرف جبهه ی میهن پرستان رواندا در آمده بود، و مذاکرات موفق آمیزی که شاهد تصاحب اشتراک نامتناسبی از قدرت به وسیله جبهه ی میهن پرستان در رواندا همراه با حمایت کامل آمریکا بود، آمریکا تصمیم گرفت که موضوع را یکسره کند. جبهه ی میهن پرستان رواندا هابیاریمانا (رئیس جمهور وقت رواندا م.) را در آوریل ۱۹۹۴ ترور کردند و رواندا را در طی سه ماه بعد از آن به تصرف درآوردند، پایتخت را در جولای گرفتند. در فرایند آن، جبهه ی میهن پرستان رواندا تعداد عظیمی از غیر نظامی ها را قتل و عام کردند. شبه نظامیان طرف بازنده جنگ حتی تعداد بیشتری را قتل عام کردند.

کشتارهای بزرگ بوسیله ی شبه نظامیان را از ترورها، جنگ، و غلبه   جدا کردند و به آن برچسب نسل کشی زدند، همراه با مقصر جلوه دادن تمام مردمی که در جنگ مغلوب شده بودند. کشتارهای کمتر (ولی همچنین عظیم) توسط جبهه ی میهن پرستان رواندا به سادگی از رکورد تاریخی غرب پاک شد. فتح موفقیت آمیز نظامی کشور بوسیله جبهه ی میهن پرستان رواندا، پاک کردن جنایات آنها از تاریخ، و برچسب زدن مردم مغلوب به عنوان “نسل کشان” سیاست را برای همیشه در منطقه عوض کرده است.

بوجود آوردن داستانی که کشتارهای شبه نظامیان را از فرآیندهای گسترده تر جنگ و کشتار غیرنظامیان جدا می کرد توسط دیده بان حقوق بشر، حقوق آفریقا (African Rights)، و تعداد زیادی نویسنده غربی (به ویژه گورویچ (Gourvevitch)، ملورن (Melvern)، پرونییر (Prunier)، و بعد از آن رانگ (Wrong)، استرنس ( Stearns)، دالیر(Dallaire)، و دیگران) هدایت شد. آنها با موفقیت اندیشه ای را تحمیل کردند که دشمنان جبهه ی میهن پرستان رواندا و کاگامه همگی مرتکب نسل کشی شده اند یا نسل کشان اولیه هستند و در نهایت سزاوار مرگ اند. آن اندیشه حبس های انبوه را در رواندا و حملات چندگانه کاگامه را به جمهوری دموکراتیک کنگو و جنگ های اشغالگر در آنجا را که میلیون ها نفر را کشت، تسهیل کرد.

و واقعیت این است که این فیلم را به معنای واقعی کلمه قبلا دیده ایم. در سال ۱۹۹۴، تحت تاثیر قتل پاتریک کاریگیا، اولین شکاف ها در داستان رسانه جریان اصلی در بی بی سی ظاهر شد. عناصری (فقط عناصری) از واقعیت برای اولین بار در مستند۵ “داستان ناگفته رواندا” ارائه شد.  به ویژه برنامه ترورهای کاگامه، امکان اینکه تمام مردمی که مغلوب شدند مقصر نسل کشی و سزاوار انقیاد و مرگ  نباشند، و حتی “گزارش قومی” دولت کاگامه و هوادارانش به زیر سوال رفت.

آگهی برای مستند بی بی سی “داستان ناگفته رواندا” که شروعی بود برای متلاشی کردن افسانه کاگامه و نسل کشی ۱۹۹۴. منبع: genodynamics.weebly.com

منابع برای مستند بی بی سی همان مخالفان جبهه ی میهن پرستان رواندا که رانگ در کتابش به آنها اتکا می کند (به ویژه تئوجین روداسینگوا) و الهام بخشش قتل پاتریک کاریگیا  به وسیله آدم کش های کاگامه در آفریقای جنوبی بود. کاگامه و طرفدارانش در غرب ترسیدند و همگی نامه ای برای انظباط بی بی سی امضاء کردند. کتاب رانگ حتی از موضع کاگامه کمتر از مستند بی بی سی فاصله می گیرد، و عمدتا آمریکا و انگلستان را از هر خلافکاری مبرا می کند.

اعضای کنگره ملی رواندا در حال سوگواری پاتریک کاریگیا در سال ۲۰۱۴   منبع: theguardian.com

و بنابراین کاگامه، حتی در عمق رسوایی هتل رواندا، به راهش ادامه می دهد.

آنچه که رواندا احتیاج دارد، چیزی که کنگویی ها از وقتی که کشور خودشان اشغال شد، استدلال کرده اند، فرایند مصالحه ی واقعی است، نه مصالحه ای که برای سرکوب بیشتر و ارعاب  اکثریت مردم بکار گرفته شود، فرایندی که به جنایاتی که همه ی طرف های درگیر و رژیم جدید که در واقع شامل همه می شود را  اذعان کند. چنان رژیمی به همسایه هایش اجازه می دهد که در صلح به سر برند و تبدیل به آلت دست مشتاق امپریالیست نمی شود.

اگر آنچه که در رواندا به وقوع پیوست به عنوان جنگ درک شود، که بی شباهت به آنچه که قبل از آن در اوگاندا، یا در جمهوری دموکراتیک کنگو بعد از آن اتفاق افتاد، نبود، در این صورت امکانی برای صلح یا مصالحه وجود دارد. اگر به شکل نسل کشی، همراه با هوتو ها به عنوان نسل کش ها و مقصران ابدی، دیده شود، آنوقت آنها باید برای همیشه سرکوب به شوند. این به منزله ی آن است که، به دلایل انسانی، غرب بهانه ای خواهد داشت که برای همیشه در آنجا برای کمک به مدیریت این مردم مقصر،حضور داشته باشد.

با این برنامه ترورهای بین المللی، تمایل خودخواهانه برای ماندن بر عرصه قدرت برای همیشه، و شخصیت، بطور فزاینده، گستاخانه اش، کاگامه دیگر امکان دارد که بهترین وسیله برای کنترل منطقه نباشد. به این موضوع در سال ۲۰۱۴ اشاره شد و در سال ۲۰۲۱ با صدای بلند تر تکرار شد. اما موضوع های محوری دیگر (مجرمیت ابدی هوتو ها، بیگناهی نهایی غربی ها و کنترل آنها) باید به جای خود به مانند. این تکلیفی است که کتاب مزاحم نشوید به عهده گرفته است. چالش،  دست نخورده باقی گذاشتن، همزمان با دادن تغییرات جزیی، یکی از موفق ترین عملیات پروپاگاندا در تاریخ است.

درباره نویسنده

جاستین پادر دانشیار دپارتمان تغییرات شهری و محیطی در دانشگاه یورک، تورنتو است.

او نویسنده ی کتاب جنگ های آمریکا بر علیه دموکراسی در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو (Palgrave McMillan, 2020) و کتاب دیکتاتوری جدید هائیتی: کودتا، زمین لرزه و اشغال سازمان ملل (London:Pluto Press, 2012)، در میان آثار دیگرش، است.

با جاستین پادر از طریق: [email protected] می توانید تماس بگیرید.

  1. https://www.publicaffairsbooks.com/titles/michela-wrong/do-not-disturb/9781610398435/
  2. https://www.nytimes.com/2021/09/20/world/africa/hotel-rwanda-guilty.html
  3. https://www.nytimes.com/2019/04/06/world/africa/rwanda-genocide-25-years.html
  4. https://covertactionmagazine.com/2021/04/06/still-unsolved-the-great-crime-that-triggered-the-1994-rwandan-genocide/
  5.    https://vimeo.com/107867605

https://akhbar-rooz.com/?p=154246 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x