ابعاد گرانی هر روز گستردهتر میشود، و قیمت کالاهای اساسی روز به روز بالاتر میرود. زندگی کردن ترسناک شده، سایهی فقر سنگینی میکند، و سطح معیشت مردم زحمتکش پایینتر آمده است. فلاکت و تباهی سرنوشت میلیونها انسانی را تهدید میکند، که فقط نیروی کار خود را برای زنده ماندن دارند. این شرایط بحرانیِ اقتصاد نظام سرمایهداری، که «رکودی-تورمی» است، بورژوازی را چه در داخل هیات حاکمه و چه خارج از آن وادار به پاسخگویی کرده است. از یک سو تریبوندارانِ دولت سرمایه نخریدن را به «مردم» تحمیل میکنند، و از سوی دیگر توسط مصلحان جامعه و نیروهای دست راستی، تحرکی تحت لوای «مقابله با گرانی» راه افتاده است، که آن هم محرومان را به «تحریم» کالاهای گران شده دعوت میکند. این «کمپین» نه تنها در مقابل موجهای پیدرپی گرانی در جامعهی ایران کارایی ندارد، بلکه در مسیر مبارزه با این وضعیت دستانداز ایجاد میکند و آدرس را اشتباه میدهد.
ابتدا به ساکن این تحرک با انتقاد از «هجوم آوردن مردم به فروشگاهها» برای خرید اقلام گران شده، فرضیهای را تقویت میکند، که گویا کارگران و مردم محروم به هر سیاست اقتصادیِ تعرضی تن میدهند. این فرضیه مدعی است، که «مردم به جای صف کشیدن» برای تهیهی کالاهای ضروری، خرید این اقلام را متوقف کنند، تا قیمتها «بشکنند». مبلغان دست راستیِ این طرح همراه با مصلحان و خیرخواهان جامعه، از مردم زحمتکش در صفهای خرید کالاهای اساسی که گران شده اند، تصویری میسازند، که گویا یک «نقص فرهنگی» است، که آوار بحران اقتصادی و سیاسی سرمایهداری را بر سر مردم فرودست خراب کرده است. تصویری غیر واقعی از سوخت و ساز جامعهی طبقاتی و بیربط به مناسبات اجتماعی که اتفاقا توجه را از روی طبقات حاکم و دولت سرمایه برمیدارد، و خواه یا ناخواه مسئولیت را متوجه انسانهای زحمتکش میکند. این نگاه بورژوازی به گرانی و بهطور کلی به عوارض بحران اقتصادی و سیاسی است، که وضع موجود را ناشی از مجموعهی عملکردهای فردی میداند، و نه پدید آمده از روابط تولیدی حاکم بر جامعهی طبقاتی؛ درحالیکه فقر و گرانی از عارضههای اجتماعی و اقتصادی نظام سرمایهداری هستند، و نه مقولههایی فردی.
هدف سرمایهداری تولید سود و انباشت ثروت است، و نه رفع نیازهای جامعه. بنابراین بار گرانیها و خطر فلاکتی که زندگی لایههای پایینی را تهدید میکند، بالای سر جامعه فشار میآورد؛ اما طبقهی کارگر برای ادامهی زندگی ناچار است، که نیروی کار خود را در همین شرایط ضد بشری تولید و بازتولید کند. انسانهای کارکن که برای زنده ماندن فقط نیروی کارشان را دارند، در هر شرایطی و به هر نحوی باید معیشتشان تامین شود، تا توان از دست رفته به نیروی کار بازگردد، و حیات کارگران و خانوادههای آنان ادامه داشته باشد. برخلاف نگاه اخلاقیِ خرده بورژوازی به روابط اجتماعی، که محرومان را به منظور «مقابله با گرانی» به نخریدن کالاهای ضروری فرامیخواند، طبقهی کارگر برحسب توازن قوای اجتماعی و با درنظر گرفتن شرایط مشخص سیاسی، برای تامین مایحتاج زندگی که گروگان سرمایهداری است، روزی در صف میایستد، و روز دیگر اعتراض میکند. درنتیجه چنین تحرکهایی نه تنها باری از دوش طبقهی کارگر برنمیدارند، بلکه در مسیر مبارزهی طبقاتی دستانداز ایجاد میکنند.
گرانی فزاینده یک تعرض مستقیم و نظاممند به سفرهی خالی مردم محروم، یک تعرض جدی به زندگی امروزِ انسانهای زحمتکش و فردای کودکانشان است، و محکومان و محرومان به حق برای نوع زندگی خود و خانوادههایشان و ادامهی آن واکنش نشان میدهند. گرانی و فقر بالای سر تولید کنندگان واقعی ثروت جولان میدهد، اما این سرمایهداری است، که ثروتمندتر و مرفهتر میشود. جامعهی ایران لبریز از ثروت و سرشار از امکانات تولید شده به دست طبقهی کارگر است، اما چه در دوران رونق اقتصادی و چه در زمان بحران، فقط نیروی کارش را برای ادامهی زندگی دارد، که باید هرروز آن را بفروشد. این وضعیت گویای کارکرد واقعی نظام سرمایهداری است، که فرودستی و فلاکت اکثریت جامعه ضامن بقای عدهای اقلیت باشد. امواج گرانی میآیند که زندگی میلیونها انسان شاغل و بیکار را به تباهی بکشانند، درحالیکه دولت سرمایه و کارفرمایان تقلا میکنند، تا چرخهی سودآوری از ریتم خارج نشود و زمینههای سودآوری فراهم شوند. حافظ منافع طبقات دارا دولت سرمایه است، که از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، و از وضع موجود به نفع بورژوازی دفاع میکند. دولت سرمایه باید به نیازهای مادی و عینی جامعه پاسخ دهد، درحالیکه ارگانهای سیاسی و نهادهای اجتماعی هیات حاکمهی بورژوازی وظیفهی حراست و صیانت از منافع طبقهی سرمایهدار را برعهده گرفته اند. دولت سرمایه را باید وادار کرد، تا به این شرایط جواب دهد، اما تحرکهایی مانند «کمپین تحریم کالاهای گران» توجه را از روی دولت سرمایه برمیدارد. گرانیها چه محصول «بالانس نبودن رابطهی عرضه و تقاضا» باشند، چه از فساد بورژوازی و چه از تورم بهوجود آمده باشند، وظیفهی دولت سرمایه است، که معیشت را با بالاترین سطح استاندارد انسانی تامین کند. این «کمپین» آدرس را اشتباه میدهد؛ بالانس نبودن رابطهی عرضه و تقاضا، احتکار و تورم، به طبقهی کارگر ربطی ندارند، بلکه مسئولیت متوجه دولت سرمایه است، که باید نیازهای جامعه را رفع کند.
عامل گرانی و فقر نظام سرمایهداری است، و کار هر روز طبقهی کارگر و مردم محروم جامعه در جدال طبقاتی دفاع از معیشت است؛ چراکه سرمایهداری حق ندارد مالک نان مردم زحمتکش باشد؛ بورژوازی حق ندارد، ابزار تولید را در انحصار داشته باشد. برای بازپس گرفتن زندگی به یغما برده شده به دست بورژوازی، باید قدرت طبقهی کارگر به میدان مبارزهی طبقاتی وارد شود؛ قدرت طبقاتی پرولتاریا که با اتحاد علیه گرانی و فقر و بیکاری پرورده میشود. بالندگی طبقهی کارگر به سطح اتحاد طبقاتی بستگی دارد، و ارتقای هرسطحی از اتحاد طبقاتی، تعرض سرمایهداری را کم هزینهتر و محدودتر میکند. چه بسا با ساختن سنگرهایی که منافع کل طبقه را در بر میگیرند، میتوان بورژوازی و دولتاش را عقب راند.