سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

هراس جمهوری اسلامی از آبادان سکولار – زهره آبادانی

فاجعه دردناک کشتار مردم بی گناه آبادان در زیر آوار ساختمان متروپل بار دیگر زخمی عمیق بر دلهای خسته مردم کشورمان ایران زد، مردمی که بیش از چهار دهه درگوشه گوشه های وطنمان اسیر و مورد تعرض حاکمیت اسلامی قرار داشته اند. با نگاهی به گذشته روشن است که از همان ابتدا، رژیم ولایت فقیه از شهر آبادان واهمه داشت، علت این هراس و دشمنی چه بود؟ چرا و چگونه حاکمیت در پی نابودی شهر سکولار آبادان بود؟ بگذارید با توضیح مختصری در مورد پیشینه شهر آبادان آغاز کنیم.

جزیره آبادان، شهری گرم و سوزان با طبیعتی دلنشین، مردمی صمیمی و باصفا، در میان دو رودخانه اروند و بهمنشیر در دهانه خلیج فارس ‌ودر نزدیکی مناطق نفت خیز جنوب قرار گرفته است. اولین و بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه توسط شرکت نفت انگلیس – ایران در سال ۱۲۹۱ در آبادان تاسیس شد تا بدینطریق نفت را به کشورهای صنعتی آنسوی آب برسانند. هویت صنعتی آبادان همراه با موج وسیع کارکنان و کارگران مهاجر و خانواده هایشان، سبب توسعه سیستماتیک شهری از جمله تاسیس منازل سازمانی، باشگاه، سینما، اماکن ورزشی، بیمارستان و مراکز بهداشتی گردید که با برنامه ریزی انگلیسی ها و با بکار گیری نیروهای بومی ‌و غیر بومی ساخته شدند.

فاصله طبقاتی فاحش و تفاوت های فرهنگی بروشنی در شهر دیده می‌شد. شهر کارگری آبادان از تنوع قومی خارجی و داخلی برخوردار بود؛ از یک سو حضور انگلیسی ها با فرهنگ غربی در کنار هندی، پاکستانی و برمه ای ها، واز سوی دیگر حضور اقوام سایر شهرهای ایران جهت یافتن کار در آبادان در کنار مردم بومی و عشایر عرب زبان که عمدتا کشاورز بودند و در نخلستان کار می‌کردند، اجتماع متکثری را شامل می‌شد . آبادان همچنین ادیان مختلفی از جمله ارمنی، آشوری، یهودی را در کنار مسلمان و غیر مذهبی در برداشت.

با ملاحظهٔ کسب درآمد فراوان حاصل از فراورده های نفتی گوناگون و ساخت فرودگاه بین المللی آبادان در سال ۱۳۲۰، شهر آبادان به نخستین شهر مدرن ایران تحول یافت و به مرکز شریانهای اقتصادی و سیاسی کشور تبدیل شد بگونه ای که تحولات سیاسی بین المللی و داخلی به شکل تنگاتنگی با رشد تکاملی شهر گره خورده بود. برای مثال در زمینه سیاست داخلی، همزمان با تلاش‌های راهبردی دکتر مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت، آموزش و ایجاد تشکل‌های کارگری توسط حزب توده، اعتصابات گسترده کارگران پالایشگاه و گذار از مدیریت و سودجویی های هنگفت انگلیسی ها، تجربه عملی گسترده ای را در راه رشد و آگاهی سیاسی شهروندان آبادان و بویژه کارگران و کارکنان پالایشگاه همراه داشت.

بطور کلی در نتیجه عواملی همچون توسعه اقتصادی آبادان، آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کارگران و کارکنان پالایشگاه، تشکل های کارگری، تنوع قومی و مذهبی در کنار مندرنیزه شدن شهر، شرایط عینی یک همزیستی مسالمت آمیز فراهم شد و جدایی مذهب از امور جامعه در آبادان نمود عملی یافت. مردم آبادان آموختند که هر مذهب یا آیین غیر مذهبی در بین خودشان را بعنوان یک دیدگاه کاملا خصوصی و نه اجتماعی و سیاسی، و بدور از تبعیض ملاحظه کنند، سکولاریسم اجتماعی در آبادان ریشه دواند و لااقل تا زمان جنگ دوام یافت. در عرصه جهانی نیز همزمانی انقلاب های سوسیالیستی و جنبش‌های رهایی بخش در گسترش ‌‌و بالندگی نیروهای چپ و آزادیخواه در شهر صنعتی آبادان تاثیر بسزایی داشت.

در حالیکه پروسه پیشرفت آبادان از یک شهر سنتی به مدرن در دهه پنجاه شمسی به اوج خود رسیده بود و فاصله طبقاتی همچنان هویدا بود، هواداران گروه‌های چپ گرا و‌ لاییک در میان کارگران و اقشار متوسط افزایش چشمگیری یافتند و معلمان بسیاری به راه صمد بهرنگی پیوستند. بدین ترتیب جو‌ سیاسی و خواست های انقلاب ۵۷ در آبادان با شهرهای دیگر بویژه شهرهای مذهبی کاملا اختلاف داشت. آنها بدنبال یک انقلاب دمکراتیک و تغییر بسوی برابری های معیشتی، اجتماعی و آزادی های سیاسی بودند و نظرات و رهبری خمینی را که در ابادان نه شناخته و نه محبوب بود به چالش می کشیدند. در عوض، اخوند ها و هواداران آنها آبادان را شهر کمونیست ها و کافران می نامیدند!

سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۷، در هنگام نمایش فیلم گوزنها ساخته مسعود کیمیایی به شکل هولناکی به آتش کشیده شد و بیش از ۶۰۰ نفر انسان بیگناه در اتش سوختند. در شهریور سال ۱۳۵۹، فردی به نام حسین تکبعلی زاده در یک دادگاه کاملا نمایشی مجرم شناخته شد و بهمراه ۵ نفر از مسیولین شهربانی، اطلاعات و سینما اعدام شدند. اما عوامل اصلی این جنایت و چگونگی آن هنوز در پشت پرده ای از ابهامات باقی مانده است زیرا روحانیون حاکمیت اسلامی در طراحی این آتش سوزی نقش مهمی داشتند و‌ یکی از دلایل آنها برای انتخاب آبادان همین جو غالب چپ و غیرمسلمان شهر بود.

در بهمن ۱۳۵۷ بعد از اعتصاب کارگران پالایشگاه آبادان و سقوط رژیم پهلوی، فضای سیاسی آبادان برای مدت بسیار کوتاهی دموکراسی را تجربه نمود. گروه‌های سوسیالیست، چپ گرا ،‌ لاییک، ملی و مذهبی در دفاتر ‌ویا چادرهای خود به پخش نشریه و کتابهایشان پرداختند و دانشکده نفت آبادان محلی فعال برای برگزاری میتینگ ها و سخنرانی ها شد. تعداد هواداران حزب اللهی رژیم از نظر کمی و‌کیفی در مقایسه با شهرهای دیگر کم و ضعیف بود و آنها نتوانستند بسادگی، مانند شهرهای مجاور از جمله در دانشگاه جندی شاپور اهواز، از همان روزهای اول به کشتار و دستگیری وحشیانه دگر اندیشان دست بزنند. آنها متوجه بودند که تغییر فضای سیاسی آبادان چندان آسان نیست، نیاز به زمان و هزینه زیادی دارد.

با شروع جنگ عراق، پالایشگاه دچار حریق شد ‌‌و مدتها قابل بهره برداری نبود، تعدادی از مردم قهرمان آبادان کشته، زخمی و اسیر جنگی شدند. جوانان آبادانی که علاقه و مهر زیادی به شهر و فرهنگ خاص خود داشتند داوطلبانه برای شکست محاصره آبادان، و نه بخاطر حاکمیت مستبد، فداکاری کردند و جنگیدند. تا اینکه شمار زیادی از آبادانی ها ناچار به ترک‌شهر شدند و شهر خالی از سکنه شد. در پایان، جنگ ۸ سالهٔ جمهوری اسلامی شهر زیبای آبادان را کاملا ویران کرد و هویت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آبادان فرو پاشید. مسئولین جمهوری اسلامی هیچ علاقه ای به بازسازی و یا نوسازی آبادان نداشتند. روحانیون از روی غرض، بافت شهری را در پایین ترین سطح ممکن نگه داشتند. شاید اگر بخاطر در آمد حاصل از پالایشگاه نبود اجازه بازسازی آن راهم نمی دادند.

یک دستاورد مهم جنگ برای جمهوری اسلامی ، نابودی فضای باز سیاسی شهر آبادان و پراکنده کردن نیروهای چپگرای سوسیالیست بود. هدف دیگرشان ازبین بردن اهمیت اقتصادی آبادان بود تا وجهه آبادان را در امور کشور تا حد امکان کاهش دهند. وحشت روحانیون همچنین از دید فرهنگی، اجتماعی و روحیه سکولار مردم آبادان بود. روحیه همکاری، دوستی و همدردی نسبتا بالای آبادانی ها، کار مسئولین رژیم را برای تربیت نیروهای جدید بی منطق و بی عاطفهٔ حزب اللهی دشوار می‌کرد و آنها اعتماد کافی به نیروهای بومی خود نداشتند. در طی جنگ فرصت مناسبی یافتند که سریعتر کنترل پست های شهری را در غیاب مردم به افراد نالایق خودی بسپارند.

از سویی جا به جایی و مهاجرت اجباری آبادانی ها در اثر جنگ سبب شد شناسایی آزادیخواهان این شهر توسط حاکمیت جلاد دچار اختلال شود و تا حدودی از اعدام های دسته جمعی دههٔ شصت جان سالم بدر برند. هر چند خفقان سیاه ولایت فقیه چندان در آسمان کشور گسترده بود که بسیاری از فعالین بالاخره زندانی و اعدام شدند و یا به ناچار از ایران گریختند.

بدیهی است که جمهوری اسلامی شکوفه های جدایی دین از مسایل جامعه، مدرنتیه، تنوع قومی و مذهبی، جنبش و سندیکاهای مستقل کارگری، و بطور کلی آزادی تفکر و بیان که در کوچه کوچه های گرم آبادان زودتر از شهرهای دیگر در حال جوانه زدن بود را حرام می دانست. در واقع موضوع کوتاهی و ناکارآمدی حاکمیت در بازسازی آبادان کاملا از روی قصد بود تا مردم آبادان با وجود وابستگی به شهرشان، نتوانند و یا با مقایسهٔ شهر با قبل از انقلاب، نخواهند به آبادان بازگردند. ویرانه ماندن آبادان بخشی از استراتژی حاکمیت در جهت حفظ تسلط و استحکام استبداد مطلقهٔ ولایت فقیه در آبادان ‌بود.

اکنون در فاجعه ای دیگر، رژیم جمهوری اسلامی آوار متروپل را بر سر مردم آبادان فرو ریخت، روشن است که حاکمیت با رانتخواری، در حال تقسیم منطقهٔ آزاد اروند وبقایای آبادان در بین کیسه لیسان ولایت فقیه بوده، و نسبت به جان مردم مهربان آبادان و حومه کاملا بی تفاوت اند. لذا انتظار بیهوده ای است اگر فکر کنیم این حاکمیت، مسببان اصلی فاجعه متروپل را در یک دادگاه عادلانه محاکمه خواهد کرد و یا حتی درسی از این فاجعه، برای تکرار نشدن در آینده خواهد گرفت. بی شک با توجه به پیشینهٔ قبلی، حاکمیت با بکار بردن روش های دغلکارانه، دروغگویی، ازبین بردن شواهد و تلف کردن زمان، سعی در محو و فرمایشی کردن دادخواهی بازماندگان دارد زیرا سردمداران نظام خود مجرمان اصلی این فاجعه هستند و زیر سوال بردن انان خط قرمز است. آیا برای نابودی یک شهر، مصائبی مانند فاجعه سینما رکس، جنگ ۸ ساله و فاجعه متروپل در کنار بی آبی، ریزگردها و فقر کافی نیست؟ آبادان دردمند و زخمی است اما همچنان شجاع و مقاوم در برابر فاجعه وجود جمهوری اسلامی مبارزه می‌کند.

زهره آبادانی

https://akhbar-rooz.com/?p=156405 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x