بحث و جدال بر سر چگونگی ادارەی ایران آیندە، بعد از پرس کنفرانس چند روز گذشتەی آقای رضا پهلوی در میان محافل سیاسی و بەویژە رسانەهای فارسی زبان بە اوج خود رسید. حلقەی اطراف آقای پهلوی در دفاع از سلطنت و گفتەهای ایشان، آنچە در توان داشتند عرضە کردند. خیلی وقت ها نیز در دفاع از وی مرزهای رادیکالیسم و افراط گرایی را درنوردیدند. در مقابل نیز مخالفان بە نقد دیدگاههای وی و ناکارآمدی نظام سلطنتی برای آیندە پرداختند. آنچە در این نوشتار مورد بحث خواهد بود، نقدی است پیرامون این موضوع و پاسخ بە این پرسش کە آیا واقعا در ایران خواست عمومی برای بازگشت سلطنت وجود دارد؟ اگر چنین چیزی صحت دارد آیا این خواست با واقعیت جامعەی کنونی ایران منطبق است یا خیر؟ اگر وجود آن عینی نیست، دلایل اوج گرفتن این موضوع در روزهای اخیر چە بودە است؟ بررسی این موضوع در یک نظرسنجی وسیع، بر اساس رای شهروندان و دادەها، حداقل در شرایط کنونی امکان پذیر نیست. لذا از نگاهی تحلیلی و انتقادی مبتنی بر واقعیات اجتماعی و سیاسی ایران و تجارب گذشتە بە پاسخ این پرسش خواهیم پرداخت.
توماس هابز(۱۵۸۸-۱۶۷۹) در “لویاتان”، اثر مشهور خود در زمینەی فلسفەی سیاسی در تبیین دیدگاه های خود در باب وجود یک حاکمیت کە منشاء تامین نظم و امنیت در جامعە باشد، آورده است کە شهروندان باید بر اساس قراردادی کنترل تمام امور زندگی خود را بە شخصی یا انجمی واگذار کنند و تصمیمات این شخص را تصمیم خود بدانند و از آن پیروی کنند. آنچە هابز بە دنبال ترویج آن است، ایجاد یک نظام سلطنتی است کە در راس آن شخصی بنام پادشاە، ملکە یا انجمنی است کە برای همگان تصمیم میگیرد و عموم مردم باید از آن اطاعت کنند. هابز معتقد است که اگر قدرت کافی برای تامین امنیت وجود نداشته باشد، مردم در مواجهه با خطرات دیگری به قدرت خود تکیه می کنند. در این صورت نیز امکان جنگ و خونریزی بالا می گیرد و قبایل و افراد جامعە بە مال و جان یکدیگر تعرض می کنند. بنابراین هابز، برای جلوگیری از جنگ داخلی و تامین صلح و امنیت، وجود یک فرمانروای مقتدر را کە بتواند مردم را در حالت ترس نگە دارد و همە از او اطاعت کنند، ضروری میداند. او حتی معتقد است کە اگر در بریتانیا ایدەی تقسیم قدرت در میان پادشاە، دولت و مجلس تقویت نمیشد، جنگ داخلی انگلیس در میان سالهای ١۶۴٢-١۶۵١ اتفاق نمیافتاد (هابز، ١٩٩۴). البتە نباید فراموش کرد کە هابز لویاتان را در سال پایانی جنگ داخلی انگستان منتشر کرد، پس بدون شک تاثیر شرایط جنگی آن زمان بر روی دیدگاههای هابز در این بارە غیرقابل انکار است. اگر از این منظر، دغدغەهای بازگشت بە سلطنت در ایران را بیازماییم، مشخص است کە در حال حاضر در ایران شاهد جنگ داخلی میان مردم و اقشار مختلف نیستیم، مردم بە جان و مال یکدیگر تعرض نمی کنند کە وجود یک فرمانروای مقتدر را برای آن حیاتی دانست. آنچە امروز بە خطری جدی برای مردم ایران تبدیل شدە است، وجود یک نظام ایدئولوژیک دینی است، کە نظام سلطنتی نمی تواند جایگزینی مناسب برای آن باشد.
هابز در لویاتان بە تبعات این نوع حاکمیت نیز می پردازد. از دیدگاە هابز، در نظام سلطنتی اتباع حق بستن هیچگونە قراردادی را با یکدیگر ندارند، حتی اگر پادشاە مرتکب اعمال ناپسندی شود، هیچکس حق و قدرت مجازات او را ندارد. در واقع در چنین نظامی فرمانروا در برابر مردم و خواست عمومی پاسخگو نیست. منازعات میان مردم و پادشاە، همیشە بە نفع پادشاە ختم خواهد شد و طرف سومی وجود نخواهد داشت کە قضاوت منصفانەای را ارائە کند. بنابراین، شهروندان نەتنها قادر بە نظارت بر اعمال پادشاە نیستند، بلکە آموزش و بیان نظراتشان هم باید منطبق بر خواست او باشد. یعنی پادشاە دارای قدرتی فراتر از قدرت همە است و در تمام زمینەها اعم از؛ نظارت و قضاوت، تصمیم گیری و مجازات، جنگ و صلح، آموزش و حق انتشار، عزل و نصب مدیران و فرماندهان نظامی و… صاحب اختیار و تصمیم گیرندەی اصلی است. چنین نظامی موروثی نیز هست و بعد از پادشاە، فرمانروایی بە یکی از اعضای خانوادەی وی منتقل خواهد شد (هابز، ١٩٩۴). از این منظر نیز، مردم ایران تجربەی تلخی از نظام پادشاهی دوران پدرو پدرپزرگ رضا پهلوی دارند. تلاش رضا شاە برای یکنواخت سازی بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعەی متنوع ایران، سرکوب آزادیخواهان و خواست عموم مردم، انسداد سیاسی و حملە بە جمهوریهای کردستان در مهاباد و آذربایجان در تبریز (در سال ١٣٢۵) کە برآمدە از خواست مردم بودند، نمونەهای از پیامدهای ناشی از نظام پادشاهی در ادوار گذشتەی ایران است. لذا، این تصور با منطق و خواست عمومی سازگار نیست کە تنوعات درون ایران مایل بە سپردن تمام امور زندگی خود بە دست شخصی باشند، کە از پیشینەای ایشان، تجربەی تلخی از سلطنت برای مردم بجا ماندە است و خودش نیز برای آیندە نیز دیدگاهی روشن و مشخص ندارد. یا اینکە حداقل هنوز فاصلەی مشخصی از گذشتە نگرفتە است.
دلبستگی طرفدارن سلطنت بە شعار “رضا شاە، روحت شاد”، برای بازگشت سلطنت، نشان از سطحی نگری، عدم شناخت کافی از گذشتە و شرایط کنونی جامعە ایران دارد. سر دادن این شعار از سوی معترضان تظاهرات بعد از فروریختن برج متروپل آبادان، برآمد خواست ضدیت با ولایت فقیە است. مردم می دانند کە خامنەای بیش از اندازە بە این حساس است، لذا از این شعار بەعنوان حربەای علیە رهبر جمهوری اسلامی و اطرافیان وی سود میجویند. عصبانیت و واکنش خامنەای در سخنرانی خود در سالروز مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی، مصداق این ادعاست. در واقع بکارگیری این شعار از “حب علی” نبود، از “بغض معاویه” بود. اگر خلاف این باشد در آن صورت توجیە طرفدارن بازگشت سلطنت دربارەی سردادن شعار “مرگ بر ستمگر، چە شاە باشە چەرهبر” در مراسم خاکسپاری جانباختگان هواپیمای مسافربری اوکراینی در دیماە ١٣٩٨ درسنندج چیست؟ (Iranfreedom,2020) یا در مورد شعار “مرگ بر دیکتاتور، چە شاە باشە چە دکتر” (بالاترین، ٢٠١١) در جریان اعتراضات پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ١٣٨٨، چە توضیحی خواهند داشت؟ بەعبارتی اگر شعار”رضا شاە، روحت شاد” بە قول سلطنت خواهان، خواست عمومی برای بازگشت بە گذشتە و سلطنت باشد، در مقابل نیز شعارهای “مرگ بر ستمگر، چە شاە باشە چەرهبر” و “مرگ بر دیکتاتور، چە شاە باشە چە دکتر” می توانند بەعنوان خواست عمومی علیە نظام سلطنتی و نظام کنونی تلقی شود.
آقای پهلوی در سخنانش بە ظاهر از عدم علاقەی خود نسبت بە ایفای نقش رهبری گفت و وانمود کرد کە بدنبال قدرت و رهبری نیست. ادعایی کە با ماهیت سخنان و عملکردشان همخوانی ندارد. ایشان در سخنان خود برای مردم، نیروهای مسلح، احزاب و جریانات سیاسی، حقوقدانان و مددکاران اجتماعی، ایرانیان خارج از کشور و… تعیین تکلیف میکرد و از فردای پس از جمهوری اسلامی سخن می گفت (Youtube,2022) . بنابرین باید پرسید کە اگر ایشان بدنبال قدرت و رهبری نیستند، پس با تکیە بر چە جایگاهی این گونە خط مشی تعیین می کنند؟ علیرغم این، اگر بدنبال رهبری نیستند، چرا در سخنان خود شفاف سازی نکردند و حداقل آدرس مشخصی برای رهبری بە طرفدارن خود معرفی نکردند؟ اگرچە ایشان گفتند کە مردم در داخل خود را رهبری خواهند کرد، ولی همە می دانیم کە یکی از کاستیهای اعتراضات در چند دهەی گذشتە عدم وجود یک رهبری مشخص بودە کە توان هدایت و ایجاد انسجام را داشتە باشد. البتە یکی از طرفداران ایشان بە نقل از افلاطون مدعی بود کە “حکومت را باید بە کسی داد کە خودش نمیخواهد حکومت کند”، غافل از اینکە بە قول هابز انسان ها به طور طبیعی دوستدار سلطه بر دیگران هستند (هابز، ١٩٩۴). بنابراین، اظهارات آقای پهلوی نسبت بە سهم خود از قدرت و رهبری، چیزی جز تلفیقی از پوپولیسم و تواضعی کاذب نیست.
تلاش برای ایجاد دوبارەی نظام سلطنتی در ایران و مقایسەی آن با کشورهایی همچون سوئد و بریتانیا، قیاس معالفارق است و با تجربەی گذشتە و واقعیت امروزی جامعەی ناهمگون ایران همخوانی ندارد. نخست) حافظه ی تاریخی مردم ایران از نظام سلطنتی آنچنان خوشایند نیست تا تمایل به بازگشت آن داشته باشند. دوم) ایران کشوری کثیرالمله و ناهمگون است و میزان رشد و حوزەی نفوذ جریانهای ناسیونالسیتی در دهەهای گذشتە گسترش چشمگیری یافتە است. بدون شک این نیز با ایجاد یک نظام اقتدارگرای سلطنتی در تضاد است. سوم) خانوادەهای سلطنتی در سوئد و بریتانیا نقشهایی سمبولیک دارند و حکومت برآمدە از رای مردم ادارە امور را در دست دارد. بنظر نمی رسد کە آقای رضا پهلوی در ایران آیندە، ایفای نقشی سمبولیک را برازندەی خود و خانوادەاش بداند. چهارم) خانودەهای سلطنتی در سوئد و بریتانیا از نوعی محبوبیت عمومی برخوردارند کە آقای پهلوی هنوز این اقبال و خوش شانسی را حداقل در میان اکثریت مردم ایران در شرایط فعلی ندارد. پنجم: در کشورهای سوئد و بریتانیا، تنوعات ملی و مذهبی از آزادی کامل برخوردارند. برای مثال در بریتانیا مردم اسکاتلند در سال ٢٠١۴ برای استقلال این منطقە از بریتانیا همەپرسی برگزار کردند. آیا آقای پهلوی و طرفداران ایشان چنین حقی را برای کردها، عربها، بلوچها، ترکها و ترکمنها مشروع می دانند. از آنجا کە ایشان در سخنان خود کرد، عرب، بلوچ، ترک و ترکمن را بەعنوان ایلات و عشایر مورد خطاب قرار داد، پیداست کە چنین حقی را مطلقا نمی پذیرد.
علیرغم اینها، تجربە ایشان نمی تواند پشتوانەای برای حرفهای چند روز گذشتە و آیندە شان باشد. در این رابطە اگر تجربە مردم ایران را در دوران سلطنت پدر و پدربزرگ آقای رضا پهلوی ملاک سنجش قرار دهیم، پیداست کە مردم ایران خشنود نبودە و نیستند و حتی پدرشان در نتیجە تظاهرات و انقلاب در سال ١٣۵٧ مجبور بە ترک کشور و کنارەگیری از قدرت شد. ایشان طی سالهای گذشتە در چند مرحلە تلاش هایی را برای رهبری و ایجاد جبهەای از مخالفان علیە نظام جمهوری اسلامی کردە است. در فروردین ١٣٩٢ ائتلاف “شورای ملی ایران” را تاسیس و رهبری کرد و در سال ١٣٩۶ از رهبری آن کنارە گیری کرد. در شهریور سال ١٣٩٧ “فرشگرد” را بەعنوان یک شبکە سیاسی با هدف براندازی نظام کنونی ایران اعلام کرد. در روزهای پایانی سپتامبر ٢٠٢٠ طی پیامی موسوم بە “پیمان نوین” خطاب بە مردم ایران و جریانات سیاسی خواستار گذار از جمهوری اسلامی شد. این چند مورد نمونەهایی از تلاش های عمدەی آقای پهلوی بودە است کە در عرصەی عمل سیاسی هیچ کدام نتوانستەاند بە هدف خود دست یابند و نامبرده نیز درمورد عدم موفقیت این تلاشها هیچ روشنگریی را برای قانع کردن جامعه نکرده اند. بنابراین، پیشینەی خانوادگی و عملکرد پدر و پدربزرگ، همچنین تلاش های وی در سالهای گذشتە، هیچ کدام را نمیتوان بەعنوان پایە و پشتوانەای برای سخنان چند روز گذشتە و آیندە شان قرار داد. بەعبارتی گذشتە و عملکرد وی، نە تنها نمیتواند نقطە قوت بحساب آید، بلکە نقطە ضعف و پاشنە آشیلی است که می تواند منجر بە زوال شود.
بر اساس بحث فوق، میتوان چنین استنتاج کرد کە بازگشت بە دوران سلطنت در ایران خواست عمومی نیست و با بافت سیاسی و اجتماعی جامعە امروز ایران ناسازگار است. اما بدون شک این موضوع، دغدغەی شماری از جریانات سیاسی، رسانەها و فعالین اطراف آقای رضا پهلوی است و همین نیز منجر بە اوج گیری طرح این موضوع در روزهای گذشتە شده است. بطور خلاصە، دلایل ناهمخوانی نظام سلطنتی را با ایران آیندە می توان اینگونە برشمرد: اول) در ایران نزاع و خونریزی بین افراد جامعە و هرج و مرج مردمی وجود ندارد، تا اینکە تنها راە حل آن ایجاد یک نظام سلطنتی مقتدر باشد. حتی اگر اینگونە باشد، راە حلهای فروانی برای حل آن وجود دارد. دوم) مردم ایران بدنبال آزادی و برون رفت از خفقان سیاسی و شرایط فعلی هستند، نه سپردن تمام امور زندگی خود بە شخص اول مملکت. سوم) شعار “رضا شاە، روحت شاد”، نمی تواند مصداق خواست عمومی برای بازگشت نظام سلطنتی باشد. چرا که شعارهای عکس آن نیز وجود دارند کە علیە نظام پادشاهی و رژیم فعلی است. چهارم) ایجاد اقبال عمومی برای بازگشت نظام سلطنتی، با پوپولیسم و تواضعی تصنعی امکان پذیر نیست. سطح آگاهی مردم امروزە فراتر از آن است کە بتوان آنرا دست کم گرفت. تمایز میان خوب و بد برای مردم عیان است و آنها راەحلهای دمکراتیک و شفاف را میطلبند. پنجم) الگوبرداری از نظامهای سلطنتی بریتانیا و سوئد در آیندە ایران مردود است. چرا که نە جامعە ایران تجارب دمکراتیک سوئد و بریتانیا را پشت سر گذاشتە است و نە آقای پهلوی بە نقشی سمبولیک واقف خواهد بود. ششم) عملکرد آقای رضا پهلوی در سالهای گذشتە، نقطە ضعف بزرگی برای حال و آیندە ایشان است و خواهد ماند. لذا، امکان اینکە نتیجە پیام اخیرش نیز همانند تجارب شورای ملی ایران، فرشگرد و پیمان نوین باشد بدور از واقعیت نیست.
در نهایت خواست زندگی در عصر مدرن، با بازگشت بە سلطنت در ایران امکان پذیر نیست. بازگشت بە نظام سلطنتی، بازگشت بە گذشتە است، نە قدم نهادن در آیندە و زندگی در عصر مدرن. تنوعات داخل ایران بدنبال فردایی هستند کە مانند دیروز و پریروز نباشد و گذار از این وضعیت، با تامین حقوق کردها، عربها، ترکها، ترکمنها، بلوچها، اقشار مخلتف جامعەی ایران، ایجاد دمکراسی و ارائەی تجربەای نوین گرە خوردە است.
مادح احمدی، روزنامەنگار و فعال سیاسی
منابع:
- ایران آزادی، (٢٠٢٢). مراسم خاکسپاری کشته شدگان هواپیمای اوکراینی در سنندج.
- بالاترین، (٢٠١١). یادآوری یک شعار: مرگ بر دیکتاتور///چه ‘شاه’ باشه چه دکتر.
- یوتیوب، (٢٠٢٢)، کنفرانس مطبوعاتی آقای رضا پهلوی. (https://www.youtube.com/watch?v=zqHyxJzG_m0).
- Hobbes, T. (1994). Leviathan. Canada: Hackett Publishing Company, Inc.
فعالین ملی و به اصطلاح چپ هنوز قادر به فهم استیصال مردم ایران نیستند و از درک شعارهای رضا شاهی عاجزند. خیزش مردم ایران بر علیه ظلم و استبداد که روزی خواسته اینان بود به خاطر چند شعار سلطنتی به باده فراموشی سپرده شد و به جای حمایت از خواستههای ایرانیان دم قدیمی ضدیت با دوران “ستم شاهی” بیرون زد. اینها نشان میدهند که اصلاح یا جایگزینی رژیم اسلامی در ایران را فقط به طور مشروط میپذیرند و از تکان و لرزش این جمود قرون وسطایی حاکم بر ایران هراسانند.
البته خارج نشینی و استفاده از هوای آزاد دمکرسی غرب نیز مشوق اصلی سیاست صبر و انتظار این حضرات است. به عبارتی دیگر، اینها به خاطر نفرت ابدی از پهلوی ترجیح میدهند وضع کنونی ادامه یابد و سلطنت برنگردد. اگر سلطنت به زعم اینان برگشتنی نیست (که نیست)، پس منشاء این ترس کجاست؟
طالبان “احمد شاه مسعودی” و جبهه شمال بعد از پانزده سال از محمد ظاهر شاه هشتاد و پنج ساله خواستند که یک جمهوری قلابی اسلامی در افغانستان را یاری کند، که عاقبتش این شد. ایران نیاز به صبر ایوب شما برای دعوت از رضا پهلوی هشتاد ساله را ندارد.
بعنوان یک سوسیال دموکرات طرفدار مارکس قبول دارم که حکومت پادشاهی فرم قدیمی تر و عقب مانده تری نسبت به جمهوریت است. با این حال مهم است که واقعیت های زمینی و تحلیل مشخص صورت پذیرد تا صدور یک حکم کلی که لزوما” در همه موارد درست نیست.
۱- انقلابی در سال ۵۷ صورت نگرفته بلکه ارتجاعی ترین و ماقبل فئودالی ترین قشر اجتماعی به حاکمیت رسیده و قدرت مطلقه ولایت فقیه را بجای مشروطه ای توسعه گرا، تقریبا” سکولار، با آزادی های فردی نسبتا” وسیع و دیکتاتوری مطلق سیاسی نشانده است.
۲- اگر امروز حکومت محمدرضا شاهی به ساواک جنایتکارش مستقر شود “بازگشت به گذشته” نیست، فقط عقبگرد ارتجاع سال ۵۷ را جبران کرده است.
۳- اینکه نویسنده بگوید “در نهایت خواست زندگی در عصر مدرن، با بازگشت بە سلطنت در ایران امکان پذیر نیست.” حکمی است که بر هیچ استدلالی جز تمایلات جمهوری خواهانه نویسنده متکی نیست. چرا پادشاهی انگلستان و دانمارک و حتی مستعمراتی چون استرالیا و کانادا و نیوزیلند بدتر از جمهوری های شوروی، چین، پل پوت، پاکستان، ترکمنستان، آذربایجان و دهها دیکتاتوری دیگر است؟
۴- اگر شعارهای اندک رضاشاه روحت شاد بزرگنمایی شده اند و بازگشت سلطنت غیر ممکن است چرا تمام چپ ۵۷ و توخالی ایران در اتحاد با جبهه ملی و امثالهم به لشگر کشی پرداخته اند؟
چپ ستنی ایران روسوفیل، دیکتاتور پرست و وابسته به خارج است منافع روسیه و چین را هم به منافع زحمتکشان ایران ترجیح می دهد. اما غیر واقع بین و هوایی هم هست. آنقدر راه کج را می رود تا برسد به میزگرد تلویزیونی کمیته مرکزی!
امکان بازگشت سلطنت جدی اما نه قطعی است و اگر جمهوریخواهان واقعی به معنای واقعی تلاش نکنند آینده پس از جمهوری اسلامی را رقم خواهد زد.
با سلام،
در رابطه با شعار رضا شاه لطفا این مقاله را بخوانید: https://www.balatarin.com/permlink/2021/12/7/5718545
بعضی شعارها را نباید خیلی جدی گرفت و آن را نشانه خط مشی سیاسی دانست، بلکه آهنگین بودن و وزن و قافیه داشتن آن هم در محبوب شدن آن شعار خیلی مهم است! مثلا یکی از شعارها این بود که:
توپ، تانک، فشفشه
آخوند باید گم بشه
مصرع دوم را همه ما میفهمیم و خواسته اکثزیت ایرانیهاست. اما مصرع اول تقریبا بی معنی است! احتمالا ناشی از آثار به جا مانده از یکی از شعارهای سال ۵۷ هست:
توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد …
و به نظر میرسد که مصرع: توپ، تانک، فشفشه نشان دهنده موضع سیاسی مردم نیست.
به همین ترتیب شعار: رضا شاه روحت شاد لزوما به معنی خواست بازگشت سلطنت نیست. به نظر من این شعار بیان میکند که با همه ایراداتی که حکومت رضا شاه داشته، باز هم صد رحمت به آن! و از حکومت آخوندها به مراتب بهتر بوده … (و البته نباید از حق گذشت که این رضا شاه بود که ایران را از عقب ماندگی دوران قاجار به دوران نو حرکت داد، هرچند عملکردش ایرادات داشته باشد …)
اینکه دلخوش کنیم که “حافظه ی تاریخی مردم ایران از نظام سلطنتی آنچنان خوشایند نیست تا تمایل به بازگشت آن داشته باشند” درست نیست، نسلی که امروز فعال است خاطره ای از گذشته ندارد، به عکس بر این باور است که نسل سلطنت برانداز از نادانی فریب ملایان را خورده اند.
جناب شما که شرایط اینجا را با سوئد وبریتانیا برای پادشاهی مقایسه میکنید وقابل جمع نمی دانیدچگونه است که برای همه پرسی اسکاتلند به منظور جدایی از انگلستان
ارزشگذاری میکنید و آن را در توان لویاتان ایرانی نمی دانید.اگر آن شدنی نیست این هم شدنی نیست.
شما از کدام جدائی صحبت می کنید؟؟؟
اگر لویاتان شما اجازه دهد مطمئن باشید مردم ایران اجازه نمی دهند.
شما یا فرق خود مختاری ویا خوگردانی یا فدرالیسم را با جدائی نمی دانید،یا ایده تجزیه طلبی دارید.خود سید جعفر پیشه وری و حزب توده داعیه جدائی از ایران را نداشت و این رژیم پهلوی بود که اینگونه تبلیغ میکرد.هر وقت جامعه ایران به سطح جامعه انگلستان و سوئد رسید و پهلو ی هم به سمبلیک بودن خوداقرار کرد.آنوقت !!!درباره استقلال خلقهای ((ایران))صحبت می کنیم.
در ضمن علی با عمر دشمن نبود.
اون هم حب علی و بغض معاویه بود
امیدوارم نیتی در کار نباشد!!
ما باید این واقعیت را بپذیریم که در این شرایط هیج نیروی سیاسی ای به تنهایی اکثریت نیست و باید این واقعیت را هم بپذیریم که همه در جریان هستند و راه حل یک جبهه ملی دمکراتیک است در در حال شکل گیری می باشد.