مقدمه:
برای نویسنده و گردآورنده ی این سطور، ریشه ی همه مصائب و مشکلات و رنج هایی که مردم در این ۴۳ سال متحمل شده اند، اصل ولایت فقیه است.
و برای برخی هم ودکای روسی مهدی هاشمی (بازیگر تئاتر و سینما) و نزدیکی سحر قریشی به امیر تتلو، کشف حجاب پرستو صالحی و مانند آن اهمیت پوشش خبری، تحلیل و یا دنبال کردن، و لایک زدن را دارد...!!
با پیروزی انقلاب مردم در بهمن ۵۷، حاکمان (روحانیان) با توسل به جهل مردم، و سوء استفاده از احساسات و هواداری مردم از آنان، اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد. با این خیال و امید که مجلس خبرگان رهبری، منتخب مردم خواهد بود و بر رهبری نظارت کرده تا چنانچه ولی فقیه پایش را کج بگذارد و به کژ راهه رود او را خلع ید کرده و برکنار نمایند. لذا اصل ولایت فقیه و قانون اساسی مترقی معرفی و تبلیغ شد.
و از آن طرف، علاوه بر اینکه خواستند نهادهای یک دمکراسی را هم داشته باشند، مواد قانونی مربوط به پست نخست وزیری و ریاست جمهوری و پارلمان را هم به تصویب رساندند. تا شائبه ی حکومت فقیه و روحانیون هم به ذهن متبادر نشود. و برای اسلامی بودن این جمهوری و عدم تکرار قانون اساسی مشروطه، نهادی بنام شورای نگهبان تاسیس شد تا هر قانونی که در پارلمان تصویب می شود، با رای خود مبنی بر عدم مغایرت آن با اسلام و قانون اساسی، با توقیع آن، قانون اسلام اجرایی شود!
هم چنین تفسیر قانون اساسی بر عهده ی این شورا قرار داده شد و ایضا تائید نامزدهای مجلس خبرگان رهبری _که می بایست بر رهبر نظارت داشته و احیانا وی را برکنار و رهبر آینده را منصوب کند_ از جمله وظایف شان شد!!
و این در حالی بود وهست که اعضای این شورا، خود منصوب رهبری هستند!!
روحانیت و در راس آن خمینی به غیر خود و صنف خود،اطمینان واعتماد کامل نداشت، مگر آن ها که در کلام و یا درعقیده عین آنان می اندیشیدند! وهمین امر پروسه ی چاپلوسی، ریاکاری، نفاق و شارلاتانیزم و نفوذ را هم پرورش داد.
روحانیت حاکم ( که فاقد دانش علمی و سیاسی روز بوده و فقط فقه خوانده بود) انقلاب را و نظام تازه تاسیس شده ی جمهوری اسلامی را در عمل در بن بست دید و متوجه شد که سه پادشاه (ولی فقیه، ریاست جمهوری و نخست وزیری) در یک اقلیم نمی گنجد. وعلاوه بر این قوانین را نمی شود با این فقه _که برای دورانی غیر از مدرنیته هست_ جامعه ی مدرن را اداره کرد. لذا مجمع تشخیص مصلحت نظام را _همراه با شیوه های دفع افسد به فاسد و تقدم حکم ثانویه بر احکام اولیه_ تاسیس و در ۱۰ سال بعد، علاوه بر حذف پست نخست وزیری، قید و شرط مرجعیت را هم برای رهبری و ایضا شورای رهبری را هم حذف کرد و به ولایت فقیه قدرتی بیش از قانون اساسی اول داده شد.وبا مرگ خمینی، علی خامنه ای(که دودوره ریاست جمهوری را برعهده دلشت و فاقد اجتهاد مصطلح حوزه بود و صرفا د ایراد سخنرانی قهار!!) با رمل و اسطرلاب هاشمی رفسنجانی ولی فقیه شد!! رهبری که قدرتی مافوق قدرت خمینی ولی قانونی (که خمینی به هر حال رهبر کاریزمای انقلاب بود) بدست آورد که تا الان بیش از ۳۰ سال است هم متکلم الوحده است و یک ریز حرف می زند، یا ارد داده، دستور و فرمان صادر می کند و یا هم چون یک منتقد و اپوزیسیون، ایراد می گیرد!! وهم مدیران خرد و کلان کشور _مستقیم و غیر مستقیم_ به توسط نظارت استصوابی تفسیر شده از نظارت برانتخابات _که تفسیرقانونیش برعهده ی منصوبین وی در شورای نگهبان است…!! منصوب وعزل می کند…!
اکنون و در حال حاضر در دوره و زمانی هستیم که به خاطر کهولت سن علی خامنه ای هر لحظه احتمال ریق رحمت سر کشیدن وی هست؛وایضا تحمیل فردی به نام ولی فقیه سوم!
از آنجا که ما فاقد شخصیتی برای جانشین رهبری _حداقل درهمان قد و قواره و اندازه ی علی خامنه ای_ هم هستیم (که به قول مهدی بازرگان قبای ولایت فقیه فقط اندازه ی خمینی دوخته شده و بر تن هر کس غیر خمینی گشاد است و برای علی خامنه ای هم زیادی گشاد بود!!)، و ازآنجا که طبق قانون اساسی، اصل ولایت فقیه قابل حذف نیست، و این گمانه هست که سپاه پاسداران فرد دلخواه خود را تحمیل و یا _برای حفظ ثروت و قدرت_ با کودتا، به سیم آخر بزند…! لذا می بایست حساسیت زمانه را درک و به پیشگیری برای به قدرت نرسیدن ولی فقیه سوم و حذف اصل ولایت فقیه، برای شکستن انسداد سیاسی همت گمارد.
از دیدگاه راقم این سطورهرتحلیل ومصاحبه و مباحثه که دررسانه ها منتشر می شود، اگر به ریشه _که اصل ولایت فقیه هست_ نپردازد و بخواهد با نام نبردن از علی خامنه ای واصل ولایت فقیه راه حل بدهد و یا انتقاد کند، عامل آن یا جاهل است و یا فریبکاری، ماله کشی و در نهایت شارلاتانیزمی است که هدفش صرفا شهرت و رانتخواری و انحصار است…!
تا اصل ولایت فقیه هست هر نوع اصلاحات و تغییرعقیم است. تن دادن به سرعت تکنولوژی هر چند نوعی اصلاحات را به حکومت تحمیل کرده و ذائفه ها را تغییر می دهد، اما به دلیل عمیق نبودن دانسته ها و بلبشو و آنارشیسم ناشی ازآن، با هر دگرگونی، احتمال استحماری دیگر هم هست! پس و به گمان من بدون شناخت از ابعاد ولایت فقیه، اتخاذ هر تصمیم تحت عنوان رای مردم امکان انحصار قدرت به شیوه ی دیگر هم هست!
مجموعه ی فصل اول به قبل از تاسیس مجلس خبرگان قانون اساسی و بخش اول از فصل دوم، از زمان آغاز بکار مجلس قانون اساسی تا تصویب اصل ولایت فقیه و رای دادن مردم به قانون اساسی بود که هرقسمت آن، مجزا پیشتر در تلگرام منتشر و تجمیع شده ی آن دراینجا:
سایت اخبار روز
مجموعه فصل دوم. بخش اول
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
https://www.akhbar-rooz.com/134078/1400/09/12
و مجموعه فصل اول
اینجا:
https://www.akhbar-rooz.com/118636/1400/04/1
منتشر کردیم.
اکنون مجموعه ی بخش دوم از فصل دوم را به جهت تبیین و ترسیم راه آینده، کامل و یکجا در اختیار افکار عمومی وخوانندگان گرامی قرار می دهیم.
و ایضا، بزودی بخش سوم از فصل دوم که حواشی پس از تصویب قانون اساسی و اصل ولایت فقیه هست را ادامه داده ومنتشر خواهیم کرد.
به امید بر چیده شدن اصل ولایت فقیه از سرزمین ایران
اسفند ۱۴۰۰
محمد شوری
نویسنده و روزنامه نگار
انسجام واستمرار در نقد ولایت فقیه برای حذف از قانون اساسی
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
قسمت ۱۱۱بخش دوم از فصل دوم (۱)
برخی می گویند:
اکنون همه مردم می دانند که راس تمامی مصائب این ۴۰ و چند سال که سرزمین ایران را به یغما برده، ولایت فقیه است و این سلسله مطالب حساسیت برانگیز نیست و اهمیتی ندارد!
الان در مطبوعات [ به اصطلاح ] اصلاح طلبان و منتقد در داخل ایران، فضای مجازی، شبکه های اجتماعی و رادیو و تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور، همه چیز _از شیر شتر تا جون آدمیزاد_ هست ( و به ندرت) جز همین اصل ولایت فقیه.
عده ای (گاه به عمد و مهندسی شده) سوژه هایی را در داخل کشور می سازند و یا جستجو می کنند تا سوژه ای پیدا کنند تا با آن بتوانند تمامی رسانه های داخل و خارج و شبکه های اجتماعی و فضای مجازی را سرکار بگذارند و آنان را مشغول! بطور مثال مساله سیلی زدن به صورت یک سرباز توسط یک نماینده مجلس و یا اخیرا سوژه مهدی مهدوی کیا که موجی از مصاحبه ها و دیدگاه و نظرات به اصطلاح کارشناسی را در داخل و خارج بدنبال داشت (که بواسطه آن، برخی نانی هم می خوردند!!) از این تعداد، برخی مهندسی شده و برای حفظ نظام و ماله کشی است و برخی هم برای قد کشیدن و شهرت.
همیشه در طول این سال ها، مساله اصل ولایت فقیه و در حال حاضر علی خامنه ای در حاشیه مانده و به اصطلاح قسر در رفته و یک جورایی تطهیر شده و غسل تعمید می دهند!
در داخل ایران رسانه ها در اختیار یک عده خاص و معدود است (چه به اصطلاح اصلاح طلب و چه اصولگرا) که باندی و مافیایی و رفاقتی هستند. در رسانه های خارج از کشور هم به نوعی در اختیار یک عده خاص و معدود است و غالبا متکلم الوحده هم هستند. نظرات باصطلاح کارشناسی و نقد و دیدگاه های آنان را همواره به تکرار و کرات می بینیم، می شنویم و می خوانیم!
عده ای مردم آن زمان که انقلاب کردند را نکوهش می کنند و می گویند اشتباه کردند انقلاب کردند! اما مردم را ترِغیب می کنند تا باز انقلاب کنند!! تا برای آنان فرش قرمز پهن کنند!! ولی با این وجود دائم به نظام ولایت فقیه در رسانه ها نظرات کارشناسی و اصلاح طلبانه می دهند!! گاهی _ به قول خودشان_ حنجره شان را مثلا در مورد شورای نگهبان و نظارت استصوابی پاره می کنند، ولی هیچکدام گاه حتی یک اشاره کوتاه به عله العلل _که حکومت فردی علی خامنه ای و اصل ولایت فقیه باشد_ نمی کنند!
طبق اصل۱۷۷ اصل ولایت فقیه غیر قابل تغییر است و برای تغییر قانون اساسی هم اجازه ولی فقیه شرط است. الان علی خامنه ای در کهولت سن است و هر لحظه ممکن است ریق رحمت را سر بکشد، پس علی القاعده برای جانشینی وی باید شخصی را (حالا هرکس و به هر شکل و هر فریب ممکن) به نحوی بر مردم تحمیل کنند و این یعنی یک دوره طولانی دیگر اسارت! مگر اینکه سپاه پاسداران بخواهد یک کودتای تمام عیار نظامی بکند و کلا اختیار را از روحانیت بگیرد! که این احتمال هم هست و شاید مورد استقبال مردم هم قرار بگیرد!
نتیجه و مخلص کلام اینکه:
انسجام و نقد دائمی اصل ولایت فقیه و بکپارچگی برای حذف آن از قانون اساسی ضرورت است. زیرا هم خود یک انقلاب مدنی بدون خونریزی و خشونت است و هم باز شدن مسیر بسته شده اصلاحات و هم به اصطلاح یک رفرم!
در فصل اول از کتاب ولایت فقیه که خمینی در سال ۱۳۴۸ در درس های حوزوی خود گفت: ولایت فقیه تصوری است که باید به تصدیق برسد و باید بدنبال تاسیس حکومت اسلامی و خلیفه باشیم، شروع کردیم و تا آغاز بکار مجلس خبرگان قانون اساسی (ازش۱ تا ش۴۳) آن را پایان دادیم. و در بخش اول از فصل دوم( از ش۴۴ تا ش ۱۱۰) با درج سخنان نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی در مورد ولایت فقیه و ایضا آن میزان از دسترسی ما به مطبوعات(مستند) آنرا تا تصویب اصل ولایت فقیه و پایان کار مجلس ادامه دادیم. که می توانید بطور کامل و یکجا در سایت انقلاب_اسلامی، اخبار_روز و پژواک ایران و ایضا علاوه بر آن، بطور روزانه هر شماره در تریبون زمانه و فیس بوک و کانال تلگرام ملاحظه و مطالعه بفرمائید.
در کمتر از یک دهه معایب قانون اساسی به سرعت آشکار، و مشخص شد که سه پادشاه (نخست وزیر، رئیس جمهوری و ولایت فقیه) در یک اقلیم نمی گنجد! لذا اصل ولایت فقیه در تعمیم سال ۱۳۶۸ و درغیاب خمبنی که بارمل و اسطرلاب هاشمی رفسنجانی علی خامنه ای را و بر خلاف قانون اساسی، به مقام ولایت فقیهی ارتقا داد، ارزش افزوده پیدا کرد و به ولایت مطلقه فقیه که هر سه قوه قضائیه و مقننه و مجریه را تیول و گوش بفرمان خود می کرد( اصل۵۷) تغییر داد. وعلاوه بر شورای نگهبان که منصوب ولی فقیه هستند و با نظارت استصوابی خود نمایندگان مجلس شورا را منصوب می کند، همراه آن یک مجلس سنای فرمایشی بنام مجمع تشخیص مصلحت تاسیس شد که همه اعضایش را ولایت فقیه منصوب می کند.
تلاش می کنبم هر جمعه یک وجه از کلاه گشادی که بنام ولایت فقیه بر سر انقلاب۵۷ و مردم ایران رفت را نشان دهیم و معتقدیم تدقیق و تحلیل گذشته بدست آوردن مسیر آینده است.
در این آنارشیسم سیاسی متاثر از سرعت تکنولوژی (اینترنت و رسانه های متعدد و شبکه های اجتماعی) بدون دانش سیاسی لازم، دوباره ناکام خواهیم شد و تجربه تلخی دیگر و ارتجاع ( بازگشت به سلطنت) و یا جمهوری سلطنتی در انتظارمان است!
جمعه ۳ دی ۱۴۰۰
اگر مردم اصرار دارند ولایت فقیه در قانون اساسی باشد این حق آن هاست!
بخش دوم از فصل دوم (۲) قسمت ۱۱۲
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی:
در طی انقلاب اسلامی ایران مردم تحت رهبری امام در سرنوشت خود شرکت جستند. نظام قبلی را ساقط ساختند و با رای خود در رفراندوم تاریخی ۱۰ و ۱۱ فروردین، نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. نمایندگان مجلس خبرگان نیز از طریق آرای عمومی و نه انتصاب، برگزیده شدند تا قانون نظام جمهوری اسلامی ایران را تدوین کنند. به این ترتیب دو حق عمده ای که در طول تاریخ مبارزه علیه جباران و زورگویان بشر کسب کرده است، یعنی حق عزل و سرنگون کردن نظام حاکم و حق تعیین و انتخاب نظامی حکومتی درانقلاب ایران عملا تضمین شده اند. اعمال این دو حق منوط به حق سومی است که بشر در طول تاریخ با مبارزات انبیا پویایی اسلام و دیگر مبارزات برحق کسب کرده است و آن حق نظارت بر اعمال حکومت است.اصولی که تا بحال در مورد حقوق مردم مانند اصل ۶ مصوبه و اصول مربوط به مجلس شورای ملی واختیارات آنکه حتی تاحد احضار رئیس جمهورواستیضاح وعزل و نصب دولت پیشرفته است، تصویب شد،. همببن به رسمیت شناختن حقوق سه گانه فوق توسط اکثریت نمایندگان مجلس خبرگان است.امام نیز بکرات درباره این حقوق تصریح کرده اند ولی در انظار بعضی حقانیت این حقوق کاملا مشخص نشده است و همین امر موجب ابهاماتی در مورد کار مجلس شده است، ممکن است برای رفع این ابهامات توضیحاتی در مود این حقوق بدهید.
حجت الاسلام موسوی اصفهانی:
این اصل که مردم و ملتی که در یک جامعه زندگی می کنند این حقوق را دارا هستند، مساله ای است کاملا طبیعی و روشن و غیر از این تصور نمی توان کرد. امری است کاملا طبیعی که در یک جامعه قدرتی که بالای سر مردم شکل می گیرد، چه کیان این قدرت چه زوال آن و چه چگونگی عمل آن، بستگی به چگونگی انتخاب مردم دارد، حالا انتخاب آگاهانه باشد یا نا آگاهانه، مردم در انتخاب دارای قیمی باشند یا نه، امر جداگانه ای است. ولی شکل های مختلف حکومتی که تا بحال وجود داشته اند منهای پذیرش و انتخاب مردم ادامه نیافته اند. زمانی یک قدرت در یک جامعه تداوم پیدا می کنند که مردم بخواهند. اگر مردم پذیرای آن نباشد محکوم به زوال است. فقط تفاوت در این است که یک موقع چون جامعه فرهنگ زنده ای دارد، با معیارهای زنده در زمینه حکومت آشنایی دارد و حکومت سالمی را انتخاب می کند و می پذیرد و زمانی چون دارای فرهنگ سالمی نیست، قیم دارد، ابرقدرتی قیم او می باشد و حکومتش را انتخاب می کند. و اما آنچه که ما باید پیرامونش صحبت بکنیم و مربوط به این سوال می شود، این است که مساله ولایت فقیه یا دیگر مسائلی که الان ما در نظام حکومتی اسلام مطرح می کنیم، ارتباطش با این مساله چیست؟
اگر بنا است که مردم حکومت را انتخاب کنند و زائل کنند، حتما لازم نیست ثابت کنیم و استناد کنیم که چون مردم بودند که مبارزه کردند و حکومت قبلی را ساقط کردند پس در طی مبارزه شان ثابت کردند که حق ما است که حکومتی را انتخاب و زایل کنیم و ناظر بر اعمال آن باشیم. این نهضت را هم که در نظر نگیریم روشن است که مردم این حقوق را دارند و غیر از این عملا میسر و ممکن نیست.
آن شکلی که من ولایت فقیه را روی دید و نظر خود معنی می کنم این است که اگر مردم مسلمان ایران اصرار دارند، یعنی جمع زیادشان و اکثریت خبرگانی که انتخاب شدند که اصرار دارند که در قانون اساسی جدید ولایت فقیه را مطرح کنند حق آن ها است، ولی این امر وقتی می تواند معنا پیدا بکند که ما بگوئیم که مردمی که با اتکا به مذهب و عقاید مذهبی شان ثابت کردندکه با تشکل خود و با بکار انداختن نیروهای نهفته وخفته خود می توانند با استعمار و استثمار و با ظالم مبارزه بکنند و حکومت سالمی را بوجودبیاورند. و این امر طبیعی است و برای هرکس روشن است که اگر بخواهد حکومت سالم بر جامعه ادامه پیدا کند حضور مردم در این حکومت که بنیان گذاره اند ضروری است. اگر مردم باشند و حضور داشته باشد و به حضورشان تشکل داده شود، حکومت سالم هم تداوم خواهد یافت… ما فکر می کنیم ادامه حضور مردم جز از راه تشکل شان _آن هم تشکل بر بنیان های مذهبی و اسلامی_ مبسر نیست و اگر بخواهد تشکل مردم بر بنیان مذهب ادامه پیدا بکند، بایدتوجه به راهبری مردم داشته باشند و خودشان را در مسیر این راهبری سالم نگاه بدارند و از این دید است که امامت و ولایت را مطرح می کنند نه اینکه کسی علیرغم مردم بیاید.او باشد. چه مردم بخواهند، چه نخواهند. مانند بعضی از موادی که در قانون اساسی نوشته می شود و این معنا را دارد که مردم بخواهند یا نخواهند، باید این چهارچوب را بپذیرند. بسیاری از چهارچوب های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را که معین می شود، بار مردم باید بپذیرند. و این معنای باید صحیح نیست، چون اگر مردم نظام امامت را از دید عقیده شان و ایمان شان بپذیرند، پیاده می شود و الا پیاده نخواهد شد. بعضی از برادرانی نیز که با آوردن این اصل در قانون اساسی مخالفت می کردند همه شان مسلمان بودند و این مساله را پذیرا بودند که اگر جامعه از راهبری سالم کنار بماند، از امامت محروم بماند، نابود می شود و با تکیه بر همین امر مخالفت می کردند و می گفتند که اگر امامت در قانون اساسی آورده شود ارزشش از دست می رود. بگذارید این امر روی همان شکل طبیعی خود، روی بنیان های ایدئولوژیک خویش باشد که مردم انتخاب می کرده اند. اگر ما مساله امامت را اینجا مطرح می کنیم نه بر این اساس است که چیزی را بخواهیم به مردم تحمیل کنیم. دوستانی هم که اصرار بر وجود این اصل دارند دلیل آن این است که مردمی که ما را انتخاب کرده اند، چون مردم مسلمان و مومن و معتقد به مرجعیت و امامت هستند از ما خواسته اند به عنوان راهنمایی و ارشاد برای اینکه حکومت سالم و صالح داشته باشد آنرا در قانون اساسی بنویسیم.و مساله امامت که به این شکل مطرح می شود، باز متناسب با حق مردم در انتخاب شکل حکومت خود طببعی است و اینکه می گویند اگر روحانیتی که تا بحال همیشه علیه قدرت بوده به این شکل به درون قانون اساسی بیاید به صورت یک بند قانون اساسی درون سیاست قرار بگیرد، اتکا مردم برای مبارزه علیه استبداد چیست؟ بهتر آن است که بگوئیم روحانیت علیه استبداد بوده است نه علیه قدرت و آنانکه علیه استبداد بودند یک شخص به عنوان مرجع یا رهبربود. روحانیت و بلکه بهتر بگوبم روحانیتی که در جامعه وجود داشت،چه فرهنگ سالم وایمان روحانیت و معنوبت است که استبداد و قدرت را کنترل می کند. و چنانکه فردی از درون روحانیت به این دلیل که مردم خواهان هستند مطابق چهارچوبی که قرآن معین کرده حکومتی بوجود بیاورند بیاید و در قدرت شرکت کند معنایش ای نیست که او در درون سیاست حالت خودش را ازدست بدهد وسیاست هر چه باشد، راهش هرچه باشد، او همان راه را پیگیری کند. چه بسا اگر یک فرد، دو فرد، بیست فرد از این جمع هم برود ولی مجموعه آن حالت خود را حفظ کند که درون جامعه حافظ فرهنگ و ایمان و اخلاق باشد با روحانیت اگر کوچکترین انحرافی ببیند، خود را مسئول می داند که در برابر آن جهت بگیرد.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی،۱۲ مهر ۱۳۵۸. میزگردی با خبرگان. کدام اسلام؟ کدام مجتهد؟ کدام فقه؟
موسوی اصفهانی
جمعه ۱۰ دی ۱۴۰۰
کدام اسلام؟ اسلام این فقیه؟ یا آن فقیه؟ اصلا فقیه کیست؟ ولایت فقیه؟ کدام فقیه؟!
بخش دوم از فصل دوم (۳) قسمت ۱۱۳
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی:
در طی انقلاب اسلامی ایران مردم تحت رهبری امام در سرنوشت خود شرکت جستند. نظام قبلی را ساقط ساختند و با رای خود در رفراندوم تاریخی ۱۰ و ۱۱ فروردین، نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. نمایندگان مجلس خبرگان نیز از طریق آرای عمومی و نه انتصاب، برگزیده شدند تا قانون نظام جمهوری اسلامی ایران را تدوین کنند. به این ترتیب دو حق عمده ای که در طول تاریخ مبارزه علیه جباران و زورگویان بشر کسب کرده است، یعنی حق عزل و سرنگون کردن نظام حاکم و حق تعیین و انتخاب نظامی حکومتی درانقلاب ایران عملا تضمین شده اند. اعمال این دو حق منوط به حق سومی است که بشر در طول تاریخ با مبارزات انبیا پویایی اسلام و دیگر مبارزات برحق کسب کرده است و آن حق نظارت بر اعمال حکومت است.اصولی که تا بحال در مورد حقوق مردم مانند اصل ۶ مصوبه و اصول مربوط به مجلس شورای ملی واختیارات آنکه حتی تاحد احضار رئیس جمهور و استیضاح و عزل و نصب دولت پیشرفته است، تصویب شد،. همببن به رسمیت شناختن حقوق سه گانه فوق توسط اکثریت نمایندگان مجلس خبرگان است.امام نیز بکرات درباره این حقوق تصریح کرده اند ولی در انظار بعضی حقانیت این حقوق کاملا مشخص نشده است و همین امر موجب ابهاماتی در مورد کار مجلس شده است، ممکن است برای رفع این ابهامات توضیحاتی در مود این حقوق بدهید.
حجت الاسلام [ علی گلزاده ] غفوری:
امیدواریم این بحث هایی که انجام می گیرد، ضمن اینکه یک حرکت اصیل ذهنی را در خود مردم بوجود می آورد، در کسانی نیز که احیانا با خواندن این مطالب در جریان سلسله افکاری مربوط به سرنوشت انسان و زندگی اجتماعی همه انسان ها قرارمی گیرند، حرکتی بوجود آورد. چه مطالبی که ما می گوئیم مربوط به سرنوشت انسان است و در این بحث دو قلمرو داریم: یکی اینکه از انسان ها به عنوان انسان صحبت می کنیم و زندگی او، عقاید او. از این نظر شرکت انسان ها در امور باید به رشد انسانی شان کمک بکند و یا احیانا محدودشان بکند. این مساله ای است که در همه زمان ها مورد ابتلا همه انسان ها بوده است. و الان نیز حادث تر شده است. در قلمرو دبگر، ما در باره مسائل خاص ایران صحبت می کنیم. من فکر می کنم مساله، یک مساله اساسی و مشکل است و بنابراین یک مقداری از حرف هایی که در اینجا یا هر جای دیگری زده می شود باید ارتباط با زندگی انسان ها، منهای وابستگی خاصشان داشته باشد.
من گمان می کنم اگر ما بخواهیم تابع احساسات باشیم و روی جو فکری حاکم زمان فکر بکنیم باز دچار انحرافاتی خواهیم شد که در طول تاریخ از این جور تغییرات در دنیا زیاد پیدا شده است. بعدش هم نشسته اند و فلسفه برای آن حرکت ها ذکر کرده اند و فکر هم می کردند که باقی خواهند ماند. باید اطمینان داشت که این وضعی که ما داریم مسلما باقی نخواهد ماند مگر در صورتی که ما به شرایط اصلی و واقعیش توجه کنیم. الان عده زیادی فکر می کنند که حرکت عمومی ایران براساس شناخت واقع اسلام در ایران صورت گرفته است. به نظر من اگر ما خیلی جرات بکنیم می گوئیم به سوی اسلام. شاید اگر لیاقت داشته باشد این است. و امت های اسلامی و جهان بشریت توجه کند که اسلام زندگانی بشر را چگونه ترسیم کرده و برای اجتماعش چه مقرراتی دارند. اینکه قدرتی از دست کسی بدست کس دیگری بیفتد می توان گفت که سهم بزرگ را در ایجاد این حرکت شدت ظلم و شدت بی اعتنایی به حقوق عامه داشته است و شرایط را به آن حد انفجار برساند که الان ماها اینجا نشسته ایم. خود من ۴ بار به مدت های طولانی، هم خود و هم فرزندانم در سلول های بغل دستی ناله هایی را می شنیدیم که دردها را حکایت می کرد. خوب ما و افراد ما از این دردها عقده ای دارند و لیکن من فکر نمی کنم که اکثر مردم مزه آن ظلم را واقعا لمس کرده و چشیده باشند. اگر چنانچه یک دستگاهی بود که می توانست یک مقداری از نظر لااقل سیاست زندگیش آنقدر اعمال فشار نکند حالا حالاها این حرکت ها پیدا نمی شد. بنابراین ما زود دست و پای خودمان را گم نکنیم. و مساله دوم آن است که ما الان اینجا گرفتار آن هستیم.
شما سه موضوع را مطرح کردید: یکی از بین بردن ظلم، مردم آمدند و ظلم و ظلمه را از بین بردند. دوم استقرار حکومت اسلامی، آن اسلامی که هنوز میان اهل فنش وقتی بگوئید، جای این سوال است که کدام اسلام؟ اسلام کجا؟ اسلام کدام مملکت؟ اسلام عربستان سعودی یا اسلام فلان کشور دیگر؟ اسلام این آقای مجتهد یا اسلام آن یکی آقای مجتهد؟ یا اسلام این یکی آقای مجتهد؟ اسلام این فقیه؟ یا آن فقیه؟ اصلا فقیه کیست؟ ولایت فقیه؟ کدام فقیه؟ فقیه به کدام معنا؟ به معنای اصیل اسلامیش و یا به معنای متحولش که ۱۵ مرتبه من مطالعه کرده ام. در تاریخ ۱۵ مرتبه معنای فقه تحول پیدا کرده است و حالا رسیده به اینکه یک کسی یک مقدار چیزهایی بداند… مساله اول که گفتیم از بین بردن ظلم. دوم شناخت آن. سوم تداوم و استمرار. این امر انقلاب فرهنگی می خواهد. به نظر من الان هر کس بیاید بخواهد هر کاری بکند اولین قدمی که در راه خدمت به اسلام بردارد باید همانطور که اسلام گفته کوشش کند تمام مردم مجتهد بشوند. تقلید فقط در فروع است. اجتهاد هم در دو قسمت است: یکی اجتهاد در اعتقادات، یعنی در بحث توحید و جهان بینی من کسی نمی تواند دخالت کند و این از افتخارات اسلام است. به اینکه انسان ها بخاطر اینکه انسان هستتد جهان بینی مستقل می تواند داشته باشند. یک کافری که به کفرش اعتقاد دارد، به نظر ما می رسد از آدمی که همینجوری تقلید می کند ارزشمندتر است! به دلیل اینکه اگر به حقیقت برسد، قبول می کند. چون فرض بر این است که عقل دارد و هر جا عقل باشد، دین پیدا می شود. بنابراین مساله تداوم ابن مساله است که فرع بر شناخت اسلام است و این اولین قدم است. اجتهاد در اعتقادات باید در مردم بوجود بیاید. و این را هیچ قدرتی، خود خدا با خدایی خودش نمی تواند محدود کند و لذا گفته تو برو و خودت بفهم. تقلید کردن در اصول واعتقادات، انا وجدنا آبائنا محکوم است. دوم در مسائل اجتماعی. یکی از اصول اجتماعی که در اسلام هست و به نظر من این هم از افتخارات اسلام است. اصل اهتمام است. من اسم آنرا اصل اهتمام گذارده ام. من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم. یعنی مرز مسلمان بودن و مسلمان نبودن را اهتمام به امور مسلمین می داند و این هم فرع بر شناخت امور مسلمین است. شناخت امور مسلمین هم فرع بر این است که ببینیم مساله شما در اسلام چیست؟ بنابراین در شناخت مسیر اجتماع مردم، همه اجتهاد باید داشته باشند. فقط برای هماهنگی این چنین مردمی که در اصول اجتهاد دارند، در اجتماعیات ایده دارند،یک رهبر می خواهند. بنابراین رهبر متناسب با این مردم است. بنابراین قدم اول رشد خود مردم است و اگر مردم رشد نداشته باشند پیغمبرها آمدند خواستند بر مردم بی رشد حکومت کنند نتوانستند. تکیه را باید برد روی مردم. مساله ولایت فقیه و امثال آن برای جامعه هایی است که مردم آن لیاقت آنرا داشته باشند. قدم اول این فقیه آن است که بر اساس فقه اسلامی از این موقعیت استفاده کند و اسلام را معرفی کند و زمینه ها بوجود بیاورد و بالاخره یک جوری بشود که به دنیا همانطور که رسالت اسلام لتخرج الناس من عبادت العبادالی عبادت الله، مساله جوری وطوری تلقی نشود و انحصار طلبی هایی بوجود نیاید که مردم خیال کنند اسلام این است که او نباشد. و ما باشیم. ولی خوب استبداد آن موقع محکوم بوده، حالا محکوم نباشد!؟ بنابراین مساله اخراج مردم است. حالا برای اخراج هم من یک فکرهایی دارم که چگونه باید مردم را از عادت العباد الی عبادت الله اخراج کر کرد ودرجه فهم و معرفت شان را بالا برد. این ها مرحله اول است که ما باید به آن برسیم. اگر وقت شد به توضیح در باره مسائل دیگر می پردازیم.
[روزنامه] انقلاب اسلامی
آقای غفوری شما فرمودید: قدم اول رشد خود مردم است این اصلی اساسی است…
حجت الاسلام غفوری:
با مردم بی رشد هیچ کاری نمی شود کرد. ولو تمام پیغمبران بیایند اینجا و صف بکشند و بخواهند برای مردم ایده بدهند. برای اینکه روح خود خواهی، روح عدم شناخت، روح امتیازطلبی وجود دارد. همانطوری که شما می بینید الان به نام اسلام چه در دادگاه ها، چه در تشکیلات دیگر و جاهای دبگری که مثال نمی زنم، و برای مردم روشن است مساله. به این رسیده که بله آقا! ما در واقع اسلام را وسیله قرار داده ایم برای ارضای یک نوع خودخواهی مان. البته افراد پاک هم هستند. منتها تا خوب شناخته نشوند از جلوی انحرافات نمی شود گذشت… اسلام ۱۰، پانزده جور است.الان در این مجلس خبرگان ۲۰ جور اسلام است. بنابراین باید مساله را آورد به اینجا که ما بگوئیم توحید اسلامی چیست؟ آیا به مردم حق می دهبم فکر کنند یا نه؟ اجتهاد در اصول را هم همینطور. البته یک تفصیلاتی داردکه من فکرمی کنم آقایان نظراتشان را بگویند تا بعد.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی،۱۲ مهر ۱۳۵۸. میزگردی با خبرگان. کدام اسلام؟ کدام مجتهد؟ کدام فقه؟ علی گلزاده غفوری
جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰
وقتی تکنیک انتخاب روی پایه غلط رفت، احتمال اینکه یک نفر مثل یزید بیاید هست!
بخش دوم از فصل دوم (۴) قسمت ۱۱۴
[روزنامه انقلاب اسلامی]: در طی انقلاب اسلامی ایران مردم تحت رهبری امام در سرنوشت خود شرکت جستند. نظام قبلی را ساقط ساختند و با رای خود در رفراندوم تاریخی ۱۰ و ۱۱ فروردین، نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. نمایندگان مجلس خبرگان نیز از طریق آرای عمومی و نه انتصاب، برگزیده شدند تا قانون نظام جمهوری اسلامی ایران را تدوین کنند. به این ترتیب دو حق عمده ای که در طول تاریخ مبارزه علیه جباران و زورگویان بشر کسب کرده است، یعنی حق عزل و سرنگون کردن نظام حاکم و حق تعیین و انتخاب نظامی حکومتی درانقلاب ایران عملاتضمین شده اند. اعمال این دو حق منوط به حق سومی است که بشر در طول تاریخ با مبارزات انبیا پویایی اسلام و دیگر مبارزات برحق کسب کرده است و آن حق نظارت بر اعمال حکومت است.اصولی که تا بحال در مورد حقوق مردم مانند اصل ۶ مصوبه و اصول مربوط به مجلس شورای ملی واختیارات آنکه حتی تا حد احضار رئیس جمهور و استیضاح و عزل و نصب دولت پیشرفته است، تصویب شد،. همین به رسمیت شناختن حقوق سه گانه فوق توسط اکثریت نمایندگان مجلس خبرگان است.امام نیز بکرات درباره این حقوق تصریح کرده اند. ولی در انظار بعضی حقانیت این حقوق کاملا مشخص نشده است و همین امر موجب ابهاماتی در مورد کار مجلس شده است، ممکن است برای رفع این ابهامات توضیحاتی در مود این حقوق بدهید؟
دکتر [ سید احمد ] نوربخش:
من دنباله بحث آقای دکتر غفوری را می گیرم. یکی از اساسی ترین علل پیروزی امام تکیه بر مردم بود. خیلی از ماها که خودمان را روشنفکر می دانیم همیشه توی محاسبات بودیم. محاسبه اینکه قدرت غرب چقدر است؟ شرق چقدر است؟ انگلیس چگونه فکر می کند؟ تمام توی این محاسبات بودیم. امام آمد و تکیه اش را روی مردم گذاشت. با تکیه بر مردم بود که توانست پیروز شود… ما ولایت فقیه و مرجعیت را پذیرفته ایم. منتها تکنیک پیاده کردن آن را باید مشخص کنیم. در شیعه یک تکنیگ بسیار جالبی بوده است. یعنی انتخاب مرجع روی قاعده لطف و شناخت کامل بوده، و مردم بهترین فردی را که در جامعه وجود داشته به عنوان مرجع انتخاب می کردند. حال اگر بخواهیم تکنیک پیاده کردن این امر را درست کنیم باید توجه داشته باشیم که همیشه در تکنیک احتمال بوجود آوردن سیستم هایی هست. بعد از پیغمبر چون تکنیک انتخاب خراب بود. یعنی بعدا تکنیکی بوجود آمد و بجای علی یکی دیگر را انتخاب کرد، یک نسل نگذشته بود که یزید آمد و در مسند نشست! پس به محض اینکه تکنیک انتخابمان روی پایه غلط رفت، احتمال اینکه یک نفر مثل یزید از همان سیستم بیرون بیاید هست….این سیستمی که در شیعه وجود داشته و مرجع را مردم خود بخود انتخاب می کردند، یک سیستم بسیار پسندیده ای بوده است و تا بحال خوب کار کرده و دلیلی ندارد که ما بخواهیم آن را عوض کنیم و روی سیستم انتخابات بگذاریم! ما می دانیم که رادیو، تلویزیون و رسانه های گروهی در انتخابات نقش بسیار مهمی می توانند بازی کنند و سرمایه داری هم همینطور…این است که اگر بخواهیم هر تکنیکی برای انتخاب مرجع یا فقیه بگذاریم امکان اینکه این پارامترها در انتخابش دخالت کند خیلی هست و آن وقت ما با دین مردم بازی کرده ایم…مساله دیگری که اشکال بوجود می آورد تمرکز قدرت در یک قسمت است. حالا هرکسی باشد و هر جا متمرکز بشود _من اسم نمی برم_ فرصت طلبان هجوم می آورند….ما الان امام را نباید در نظر بگیریم. ولایت امام را فکر می کنم همه قبول کرده اند. هیچ مساله ای هم نیست.ولی قانونی که ما می نویسیم برای صد سال، دویست سال آینده تیز هست.ما باید توجه کنیم به محض اینکه در یک جا قدرت بوجود آوردید احتمال اینکه چند نفر را در یک حوزه دربسته ای بفرستند وجود دارد. یعنی احتمال اینکه این ها را از جای دیگر تقویبت بکنند و این ها بیایند در مراکز قدرت قرار بگیرند و با دنیای مردم بازی کنند، هست. یعنی با خود اسلام بازی بکنند… در مورد آینده این قانون اساسی باید فکر بکنبم که مساله ولایت را به چه ترتیب بنویسیم تا اشکالی بوجود نیاید.
دکتر [حسن] آیت:
صحبت های آقای نوربخش مرا به یاد یک جمله از حضرت علی و یک لطیفه انداخت. جمله حضرت علی این است: الناس منهم فی الذل فی الذل. مردم از ترس خواری در خواری هستند.
واین لطیفه ماحصلش را بیان می کند که به یکی گفتند چرا گدایی می کنی؟ گفت: گدایی می کنم تا محتاج خلق نباشم!!
مساله ای که ایشان گفتند از ترس اینکه دچار یزید نشویم، یزیدیسم یا آمریکائیسم را بپذیریم. تمام حرف ما این است که باید مسیری طی کرد که دچار مسیر آن ها نشویم. ایشان می فرمایند اگر ما به مساله تکنیک توجه نکنیم! و همان تکنیک سابق را بگذاریم باشد تا یک وقت دچار این گرفتاری ها نشویم و دین از بین نرود. تکنیک سابق درموردی بود که دین از حکومت جدا بود، ولی الان ما نمی تواتیم مردم را معطل بگذاریم تا بعد از اینکه مثلا فلان ولی امر کنار رفت بگوئیم ده سال صبر کنید تا یکی دیگر پیدا بشود.و مردم را بلاتکلیف بگذاریم.این است که باید تکلیف مردم روشن بشود.و ما از ترس اینکه مبادا دچار دمکراسی های غربی بشویم از همین الان خود را دچار آن دمکراسی ها بکنیم. مساله این نیست. تکنیک را می شود متناسب با حکومت تعیین کرد و وسائلی هم برای کنترل که مبادا منجر به آن وضع شود.
آقای نوربخش گفتند اگر وضع طوری بشود که این نظامی که ما پیش بینی می کنیم منجر به دیکتاتوری و پیدایش یزید بشود…
دکتر نوربخش: من چنین چیزی نگفتم…
آیت: به هر حال شما گفتید منجر به پیدایش یزید می شود و دین از دست می رود. مگر دین چیست؟ دین همین زندگی مردم است. ما با این جمله ای که می گوئیم دین را در حقیقت از مسائل اجتماعی جدا کرده ایم. دین همین زندگی و بهداشت مردم است. همین اقتصاد و فرهنگ مردم است. تصوری که ما از دین داریم همان اصولی است که اروپایی از دین دارد. و دین را یک امر بین خدا و مردم می داند. در حالی که این نیست. گفتم دین همین زندگی است. ناچار باید راهی پیدا کنیم تا کسانی به زمامداری برسند که اسلام گفته این ها زمامدار باشند و نگوئیم اگر اینکار را کردیم یک آدم ناباب ممکن است پیدا بشود. زیرا به این ترتیب آدم ناباب را همین الان پذیرفته ایم.
[روزنامه] انقلاب اسلامی:
نظر شما در مورد سه حق انتخاب، حکومت، نظارت در امر ولایت و عزل حکومت چیست؟
آیت: هر سه حق هست. و در قانون اساسی هم به مردم داده شده تا مردم حکومت را انتخاب کنند. منتها فرد صالحی را انتخاب کنند و این در تمام قوانین دنیا هست. در فرانسه هم اگر شما نگاه کنید رئیس جمهور باید محکوم به جرم و جنایت نباشد و ما ضریب اطمینان را بالاتر برده ایم. در اسلام ضریب اطمینان خیلی بالاتر از این است… هر کس در اسلام در حد شعور، آگاهی و شناخت خودش حق نظارت دارد. یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر عالم بودن به موضوع است… سرنگون کردن یک حکومت یک اصل اسلامی است و ما آن ر به صورت یک اصل تنظیم کرده بودیم که امیدواریم به تصویب هم برسد. این اصل آنقدر انقلابی بود که افراد از ترس انقلابی بودنش نخواستند آن را تصویب کنند. در روایات هست که وقتی حکومت ظالم بود، از اسلام منحرف شد، مردم حق قیام علیه حکومت را دارند… به هر حال هر سه حق، حق مردم است و هیچ مباینتی با ولایت فقیه _مخصوصا این تاکید را دارم_ که ندارد.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۱۴مهر۱۳۵۸. میزگردی با خبرگان. کدام اسلام؟ کدام مجتهد؟ کدام فقه؟
سید احمد نوربخش. حسن آیت
جمعه ۲۴ دی ۱۴۰۰
از حقوق مردم سرنگون کردن یک رژیم است!
بخش دوم از فصل دوم (۵) قسمت ۱۱۵
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی:
در طی انقلاب اسلامی ایران مردم تحت رهبری امام در سرنوشت خود شرکت جستند. نظام قبلی را ساقط ساختند و با رای خود در رفراندوم تاریخی ۱۰ و ۱۱ فروردین، نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. نمایندگان مجلس خبرگان نیز از طریق آرای عمومی و نه انتصاب، برگزیده شدند تا قانون نظام جمهوری اسلامی ایران را تدوین کنند. به این ترتیب دو حق عمده ای که در طول تاریخ مبارزه علیه جباران و زورگویان بشر کسب کرده است، یعنی حق عزل و سرنگون کردن نظام حاکم و حق تعیین و انتخاب نظامی حکومتی در انقلاب ایران عملا تضمین شده اند. اعمال این دو حق منوط به حق سومی است که بشر در طول تاریخ با مبارزات انبیا پویایی اسلام و دیگر مبارزات برحق کسب کرده است و آن حق نظارت بر اعمال حکومت است.اصولی که تا بحال در مورد حقوق مردم، مانند اصل ۶ مصوبه و اصول مربوط به مجلس شورای ملی و اختیارات آنکه حتی تا حد احضار رئیس جمهور و استیضاح و عزل و نصب دولت پیشرفته است، تصویب شد، همببن به رسمیت شناختن حقوق سه گانه فوق توسط اکثریت نمایندگان مجلس خبرگان است. امام نیز بکرات درباره این حقوق تصریح کرده اند ولی در انظار بعضی حقانیت این حقوق کاملا مشخص نشده است و همین امر موجب ابهاماتی در مورد کار مجلس شده است، ممکن است برای رفع این ابهامات توضیحاتی در مود این حقوق بدهید؟
جلال الدین فارسی:
اولا سوال را یک مقدار تصحیحش بکنم، یا تکمیل. مردم در انقلاب اسلامی در سرنوشت خودشان شرکت جستند و با کاری که کردند، چند حق را برای خودشان ثابت کردند.در این شکی نیست. اما این دو حق عمده، حق عزل و حق نصب نمایندگان خودشان در مجلس خبرگان یا حکومت آینده به تنهایی نیست، بلکه حق سرنگون کردن یک رژیم هم هست که مهم تر از عزل شخص یا فردی است.و بعد نصب نماینده، نیست، بلکه اقامه بک نظام اجتماعیست. به عکس انقلابات دیگر که سرنگون کردن یک رژیم به معنای تحقق یک انقلاب سیاسی و پدید آورنده حکومت کنندگان جدید می باشد، مردم در ایران یک نظام اجتماعی کامل آوردند و در حقیقت یک مکتب را مستقر کردند. مردمی که انقلاب کردند، یک شریعت، یک سیستم حقوقی مدون تصویب کردند، از این جهت نقش عمده را باید به آن بخش از حکومت کنندگان که قانون شناس یا شریعت شناسند داد. این ولایت فقیه از اینجا ناشی می شود.اما مساله فقط این شریعت نیست. مردم پا بپای این شریعت به یک جهان بینی ایمان آوردند و به یک اصول اخلاقی و به یک نظام زنده که تکامل روانی در آن نقش عمده دارد. مساله تامین نیازمندی های مادی نیست. ما آنچه که صبح بحث بود در خدمت آفای غفوری(که فرمودند) تامین رفاه، غلط است. یک مرحله پست است که باید این مراحل را پشت سربگذاریم. تامین رفاه چیز پیش افتاده ای است. مساله رشد و تکامل انسان است. و خط سیر این تکامل هم مشخص است. بنابراین ما به یک اصول اخلاقی هم ایمان داریم و معتقدیم که حکومت،آن حکومت ایده آل ما جز با کار تربیتی دامنه دار و وسیع در سطح توده ها امکان پذیر نیست. چون ما معتقدیم که حکومت کننده و حکومت شونده وجود ندارد. همه حکومت کننده اند و همه حکومت شونده. حاکم و محکوم اصلا نیست. این در مکتب ما ثابت شده است. مجلس شورا باید از سطح ده و بخش و شهر و محله باید وجود داشته باشد، به همین منظور است…. الان که خطرات دیگر انقلاب ما را تهدید می کند، دشمنان این مساله را پیش آوردند که آخوند می خواهد دیکتاتوری بکند. و این تئوری [ ولایت فقیه] از اول تا آخرش اشتباه است. اولا هیچکس در ایران نیست که نداند مسلمانان در تاریخ با ائمه شان بیعت می کردند و مشروط هم بوده است. آن هم مشروط به تطبیق یک کتاب مدون بنام قرآن و یک سنت. چگونه ممکن است فقیه عادل متقی دیکتاتوری بکند؟! حکومتش مشروط است. اصلا این حق قانونگذاری ندارد. یک شریعت است.باید مجری قوانین آن باشد و تمام مردم هم ناظرند.
[ سفسطه و مغلطه در این توجیه کاملا مشهود است. پس این همه تعدد قرآئت از دین و تکثیر به فرق مختلف _همان جنگ ۷۲ ملت_ ناشی از چیست؟ البته بعدا تجربه کردیم که فقط قرائت شورای نگهبان منصوب ولایت فقیه حق مطلق است و این آقایان همان را مفروض گرفته و حقیقت مطلق و کامل را فقط در نزد خود می دانند و بس!! مطلب در کروشه از اینجانب است] ما به مردم می گوئیم هرکس فقط دین شناس باشد لغت شناس و یا آگاه به مسائل و مقتضیات زمان بود، او را انتخاب نکنید! بلکه عادل و متقی را انتخاب نمائید. [ دستگاه تقوا سنج!!]… ما گفتیم این فقیه نباید اعلم فقها باشد، بلکه باید عادل و متقی باشد!! اکثریت مردم وی را به رهبری بشناسند و این است که ولایت فقیه عملا نه قانونا برقرار نمی شود، مگر اینکه مردم با او بیعت کنند و قبول کنند!
تئوری و واقعیت
[ محمد جواد ] حجتی کرمانی:
من می خواهم خیلی ساده تر قضیه را مطرح کنم و از کلیاتی که صحبت شد صرف نظر کنم. ما الان بین واقعیت و تئوری گیر کرده ایم!
شما طلایی ترین قانون را بنویسید که با پشتوانه تمام عیار حقیقت توام باشد. مثل یک نقشه کامل مهندسی می ماند که شما توسط یک مهندس خیلی عالیقدر و توانا کشیده باشید، ولی وقتی که می خواهید همین نقشه را پیاده کنید، احتیاج به یک سری مصالح دارید، آنوقت است که توی مصالح گیر می کنید. توی آن زمینی که می خواهید این نقشه را پیاده کنید گیر می کنید و…از نظر تئوری من فکر نمی کنم که هیچکدام از ما در مساله ولایت فقیه و ارتباط آن با حاکمیت اختلافی داشته باشیم. تمام هدف ها این است که ما در عمل یا به قول آقای نوربخش در تکنیک کار به چه شکل می خواهیم رفتار نمائیم…اینکه تکیه بکنیم روی مردم و بگوئیم چون مردم با ما هستند و ما را قبول دارند و بخواهیم این ساختمان را روی گرده مردم بسازیم صحیح نیست…تا وقتی که این مساله را روشن نکنیم که آیا بالاخره بعد از آقا، باید برای انتخاب ولی امر انتخابات برگزار کنیم یا اینکه انتخاب او خود بخود بشکل سابق انجام می گیرد، اشکال به قوت خود باقی است. مساله دیگر اختیارات و عزل و نصبی است که ولی امر می کند. اگر به همان معنی است که در هر وقت به نظرش رسید، رئیس جمهور یا نخست وزیر یا هر مقامی را بتواند عزل کند، چرا این را روشن نمی کنید که مردم تکلیفشان معین شود؟ این مردم را که می خواهیم نقشه مهندسی را رویش پباده کنیم، اگر از دست دادیم همه چیز را از دست داده ایم. این مردم همان هایی هستند که در دوران رضا شاه بر اثر تبلیغات طوری شده بودند که آخوند را سوار ماشین نمی کردند… الان متاسفانه روحانیون و کسانی که در انقلاب سردمدارند، مردم بعضی از آن ها را قبول ندارند و می گویند که بعد از انقلاب سردمدار شده اند. این یک واقعیت است. چرا می خواهیم با هم تعارف کنیم و بگوئیم نه خیر اینطور نیست! چرا؟ چون فقه می دانیم!؟ می خواهیم خود را در عصر حاضر حقوقدان بین المللی نیز بدانیم!! ما نقائصی داریم. روحانیونی داریم که در عصر خودشان زندگی نمی کنند… اصل پنجم (ولایت فقیه) از نظر تئوری مقدس ترین اصل است. من خودم به آن عقیده دارم و ضامن بقا اسلام و دین است. ولی همان طور که در مصاحبه دیگری هم گفتم، بیائید از همین الان ولی امرهایی که می خواهید انتخاب شوند به مردم معرفی کنید. یک آقا در قم نشسته است و خودش را آیت الله العظمی می داند! ولی می بینی که حتی آیت الله هم نیست! تازه می گوید من رهبر بحرینم!! بحرین را من اداره می کنم!! انقلاب در بحرین بوسیله من بوجود آمده!!… تقوا و غیره هم مساله ای نیست که آدم توی قلب طرف برود، ریش هم که دارد!! زنا هم که نمی کند!! بنابراین آدم با تقوایی است!! پس فردا ایشان مرجع تقلید می شود، خوب آنوقت چکار باید کرد!؟
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی۱۴ مهر۱۳۵۸ میزگردی با خبرگان. کدام اسلام؟ کدام مجتهد؟ کدام فقه؟
جلاالدبن فارسی. محمد جواد حجتی کرمانی
جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰
دیکتاتوری دیکتاتوری است، می خواهد سلطنت باشد یا نعلین!
بخش دوم از فصل دوم (۶) قسمت ۱۱۶
بررسی قانون اساسی در حزب خلق مسلمان
در جلسه ای که برای بررسی قانون اساسی در محل حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان تشکیل شد اشخاص زیر سخنانی ایراد کردند:
آقای کاتبی از قانون شوراها صحبت کردند و گفتند:
اسلام و دستور خدا در این باره صریح و روشن است. با توجه به مبانی فکری و حقوق اسلام می بینیم چهار منبع برای احکام اسلامی وجود دارد: کتاب، سنت، عقل، اجماع. در مورد مساله عقل بحث زیاد شده. کدام عقل؟ عقل شارع؟ عقل فلاسفه و دانشمندان؟ و بالاخره به این نتیجه رسیده اند که مردم عقل هایشان را روی هم بگذارند، مبادله فکر واندیشه بکنند، نتیجه اش بشود عقل. و این موضوع بوسیله شوراها بدست می آید.
آقای مهندس مقدم مراغه ای به سوالات حضار پاسخ داده وگفتند….: راجع به قانون اساسی خوش بینی ام نسبت به هفته گذشته کمتر شده است.
ایشان در مورد شورای نگهبان گفتند: مساله فقها به کنار؛ دادن اختیارات به ۶ حقوقدان که در مقابل رای اکثریت مجلس اظهار نظر کنند، آیا قابل پیاده شدن است؟ در هر صورت امری کم سابقه است!
آقای ایمانی گفتند: در شورای نگهبان علاوه بر روحانیون چه اشکالی دارد که احزاب، شورای محلی، نمایندگان حرفه ها و کار نیز همین حق را داشته باشند.
دکتر قوامی در مورد ولایت فقیه گفتند: اگر فقیه با رای اکثریت انتخاب شود آیا مانند رئیس جمهور قابل مواخذه هست یا خیر؟ و اینکه هرمرجعی یک نظر دارد. تکلیف ملت در آینده چه می شود؟ آیت الله شریعتمداری ۲هفته پیش در مورد حدود ولایت فقیه سوال کرده اند که هنوز جواب داده نشده.
آقای محمدیان: دیکتاتوری دیکتاتوری است، می خواهد سلطنت باشد یا نعلین! قانون اساسی در مجلس انحصارطلبانه نباید تصویب شود.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۱۴ مهر ۱۳۵۸
بررسی قانون اساسی در حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان
در حکومت اسلامی، حکومت از آن خداست!
شاید تذکر نکات زیر درباره ولایت فقیه که همان حکومت اسلامی است و به دلیل ناشناخته بودنش، گاه مورد حمله قرار گرفته است، بتواند روشنگر بعضی از نقطه نظرهای اسلامی بوده و تا حدودی از ابهام مساله بکاهد:
۱_ تشیع در تمام طول تاریخ خونین خود خواستار حکومت الهی بوده است که بدست جانشینان بحق پیامبر اداره شود. و تمام مخالفت های شیعه با حکومت های غاصب تاریخ از باب آن است که خود را فقط ملزم به اطاعت از حکم خدا می داند و هر حکومت دیگری را با هر نام و عنوان و لباسی که باشد، نخواهد پذیرفت. و امروزه که آخرین امام بحق شیعه در غیبت است تصدی این حکومت حق را در عهده نایبان عام آن حضرت که فقهای عادلند می داند. و بس.
۲_ در حکومت اسلامی، حکومت از آن خداست. و فقیه مجری قوانین الهی است، نه اینکه از پیش خود قانون وضع کند. استبداد و دیکتاتوری بدان معنی است که شخص دیکتاتور نظریات خود را به ملت تحمیل کند و قوانین تابع شخص دیکتاتور باشند. ولی در حکومت اسلامی که قانون آن از طرف خداست، فقیه اولین کسی است که باید تابع قانون باشد. و هرگونه تخلف از حدود الهی او را از دایره عدالت و تقوا که لازمه ولایت است، خارج خواهد ساخت. مانند نماز جماعت که حرکات امام جماعت را مامومین باید تبعیت کنند، ولی خود امام نیز تابع احکام نماز است. و نمی تواند نمازی غیر از آنچه در شرع مقرر است بخواند.
۳_ می گویند چون مردم طی ۲۵۰۰ سال با حکومت ها مخالفت کرده اند، اگر فقیه عادل هم حکومت کند با او نیز مخالفت خواهند کرد! و این مخالفت ضربه به اسلام می زند. اولا در اسلام حق مطرح است و نه اکثریت. اگر تمام مردم هم مخالف اسلام باشند؛ اسلام تابع آن ها نخواهد شد. و مفهومی که دمکراسی غربی بر مبنای رای اکثریت دارا است از نظر اسلام صحیح نیست. مگر اینکه اکثریت بر خق قرار گرفته باشد. ثانیا مگر مخالفت مردم مکه با پیامبر(ص)، یا مخالفت مردم شام با حکومت علی (ع) که منجر به شهادت آن حضرت گردید، ضربه به اسلام زد؟ ثالثا علت مخالفت مردم مسلمانان ما با حکومت ها، غیر اسلامی و غاصب بودن حکومت ها بوده است. و اگر حکومت اسلامی مورد نظر مردم بر سر کار آید، علت اصلی مخالفت منتفی خواهد گشت. همچنانکه در طول انقلاب مردم موافقت و پشتیباتی خود را از حکومت اسلامی با دادن حون خود اعلام داشتند.
۵_ شرایط رهبری که بتواند جامعه را در جهت رشد و کمال هدایت کند، همان شرایطی است که فقیه عادل اقلا در حد دیگران و در واقع بیش از دیگران واجد آن است. و هر ایرادی که بر ولایت فقیه باشد، بر هر فرد و حکومت دیگری هم که بخواهد متصدی امور شود وارد خواهد بود. مضافا بر اینکه راه حل های دیگر از محاسن و ویژه گی های ولایت فقیه نیز بی بهره است.
۶_ می گویند مردم رشد کافی برای حکومت اسلامی ندارند. علاوه بر اینکه انقلاب مردم ما نشاندهنده رشد اسلامی آن هاست، شکوفایی استعدادها و رشد فکری مردم در پرتو حکومت اسلامی امکان حصول می یابد. و اگر به بهانه عدم رشد از تشکیل حکومت اسلامی طفره برویم هیچ وفت دیگر هم نخواهیم توانست حکومت اسلامی واقعی تشکیل بدهیم. و برای همیشه در دور مسلسل عدم رشد فکری و نبودن حکومت اسلامی خواهبم ماند! و این خواسته اکثریت مسلمان ملت ما هرگز جامه عمل نخواهد پوشبد و روشن است که چنین تعللی خیانتی بزرگ به آرمان مسلمانان خواهد بود.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۱۴ مهر ۱۳۵۸. مردم و خبرگان. فقیه باید عهده دار امور حکومت باشد.
از طرف انجمن اسلامی کارکنان سازمان آب و فاضلاب اصفهان. محمد رضا مکملی
جمعه ۸ بهمن ۱۴۰۰
ولایت فقیه مادام العمر نیست، افرادی که چنین تصوری دارند اشتباه می کنند!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۷) قسمت ۱۱۷
[روزنامه] انقلاب اسلامی:
اصول کلی یک قانون اساسی ممکن است بسیار خوب تنظیم شوند، ایده آل های بسیار زیبایی را بیان کند، ولی مجموعه این اصول و ترکیب آن ها با یکدیگر و تکنیک های حقوقی، یعنی ابزار و وسائل اجرایی قانونی این اصول جا نیفتاده باشد، دقیق تنظیم نشده باشد و چه بسا که با گذشت زمان، یا محتوای آن اصول کلی بلا اجرا باقی بماند و یا مجموعه قانون اساسی ضد آن اصول را بوجود بیاورد. برای روشن شدن مطلب چند مثال می زنیم: نماینده مجلس و پارلمان را در نظر بگیریم، ممکن است همه اختیارات را به او داد، او را بالاترین مقام و مرجع همه دانست که در همه چیز نظارت کند و مدافع سرسخت حق و حقوق مردم هم باشد ولی اگر ابزار عملی اعمال این اختیارات را از او بگیریم عملا همه آن اختیارات و اصول قبلی را کان لم یکن کرده ایم. از جمله این ابزار، اعمال و بکار بردن اختیارات نماینده مجلس، محفوظ نگاه داشتن او از انواع اعمال فشار دارندگان قدرت است و بدین منظور مساله مصونیت پارلمانی نمایندگان در طول تاریخ حقوق اساسی پیش آمده است. مصونیت یک امتیاز برای نماینده مجلس نیست، یکی از چرخ دنده های اصلی ماشین زندگی پارلمانی و شورایی در حد مملکتی است. اصولا پیدایش اولین پارلمان های جدی و واقعی همراه با پیدایش و رشد مصونیت نماینده بوده است. الان بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین در قوانین اساسی خود پارلمان های خوبی پیش بینی کرده اند، اما چون نمایندگان مصونیت در برابر تعرضات قوای دیگر که مالا کنترل آن ها نیز در صورت فقدان یک پارلمان قوی، دست قوه مجریه می افتد، ندارند و موجودیت این پارلمان ها عملا بی فایده و عاطل و باطل شده است. ببینید اهمیت لزوم تطبیق و هماهنگی اصول با یکدیگر تا چه حد است که همه اصول مربوط به اختیارات و وظایف نماینده مجلس و شرایط او عملا با محروم نگهداشتن او از مصونیت به خطر افتاده است. در طول تاریخ حقوق اساسی، نمونه های فراوانی می بینیم که قوانین اساسی بدل به ضد اهداف تنظیم کنندگان آن شده اند و در طی زمان سیستم های حکومتی را بوجود آورده اند که اگر مدونین این قانون اساسی جمهوری سوم فرانسه را مجلسی تنظیم نمود که اکثریت اعضای آن تمایلات سلطنت طلبانه داشتند. و تنها تحت تاثیر فشارعمومی مدعی جمهوریخواهی شده بودند. لذا قانون را طوری تنظیم کردند که فقط باید یکی دو اصل را عوض می کردند. جای اسم رئیس جمهور می گذاردند شاه و یا امپراطور و قانون اساسی سلطنتی می شد! اما ازآنجا که چه از جهت جزئیات تکنیک قانونی و چه از حیث تحول واقعیت جامعه به طرف جمهوری می رفت، جمهوری سوم فرانسه ۷۲ سال عمر کرد و قوی ترین جمهوری تاریخ فرانسه شد. به عکس، قانون اساسی جمهوری وایمار آلمان را که پس از سرنگونی قیصر بدنبال جنگ جهانی اول تنظیم کردند، خواستند به عنوان نمونه قوانین اساسی آزاد و لیبرال بنویسند، اما از آنجا که هنوز سیستم قدرتمداری قیصر و جامعه قیصری در اذهان وجود داشت، قانون اساسی نیز دارای تکنیک حقوقی متناسب با اصول ابراز شده خود نبود، عملا دیدیم که این قانون اساسی کاری از پیش نبرد و منجر به پیدایش نازیسم و نظام هیتلری گردید؛ که بدترین نوع دیکتاتوری بود. مثال دیگری از تاریخ قانون اساسی کشور خودمان وجود دارد. اصل دوم قانون اساسی مشروطه در مورد اظهار نظرمرجع.جمع ۵ نفری فقها در مورد تطبیق قوانین با شرع از جهت محتوا، خود بسیار خوب تنظیم شده بود، اما از آنجا که قانون اساسی در مجموعه خود برای تحقق بخشیدن به این اصل تکنیک نداشت، فی المثل مقام مسئولی که باید این جمع پنج نفر را از ابتدا تا انتهای روند تعیین شان دنبال کند، مشخص نشده بود، معلوم نبود آیا نخست وزیر یا رئیس مجلس و یا شاه و یا خود مراجع، مسئول این کار هستند؟ این اصل هرگز اجرا نگردید.و هیچوقت هم کسی، مقام مسئولی نیافت که او را زیر مهمیز سوال بکشد که چرا این اصل را اجرا نمی کند! الان در اصولی که از قانون اساسی تصویب شده است متاسفانه همین اشکال بچشم می خورد و مجموعه دارای تکنیک و سیستم واحد قانون اساسی نیست. مگر اینکه در اصولی که بعدا تصویب می شوند و در شور آخر، این عیوب بر طرف شوند. و الا هرچند هم اصول کلی و بعضی اصول دیگر خوب و پر محتوا باشند، به علت نبودن خط آهن و یا اشکالات در آن، یا در همان ایستگاه اول خواهد ماند و یا از خط خارج خواهد گردید!
در نشست قبلی در مورد سه حق، نصب و عزل حکومت و نظارت در اعمال آن صحبت کردیم و به این مساله رسیدیم که در مورد ولی امر هم اصل تائید اکثریت مردم است. یعنی باید علاوه بر شرایط دیگر که دارد، مورد تائید اکثریت مردم باشد. همانطور که در اصل ۵ پیش بینی شده است. در مورد نحوه و تکنیک مشخص شدن این تائید اکثریت مردم، به دو گونه می شود عمل کرد: انتخاب ولی امر و یا عدم انتخاب آن. اگر ولی امر را با سیستم ها و روش های جدید انتخاباتی مانند گذاردن صندوق و اخذ رای و امثال آن انتخاب کنیم،انتخابات سریع انجام می شود. طی یک روز، یا یک هفته و یا بک ماه. فرق زیادی نمی کند. وقتی انتخاباتی سرعت داشت، با سرعت، ضریب امکان خطا هم زیاد می شود.الان در صحبت هایی که کرده ایم معلوم شده، ولی امروزهم با مساله مرجعیت نیز ارتباط و اختلاط پیدا می کند و این سرعت و بالا رفتن ضریب خطا در امر مرجعیت می تواند نتایج زیانباری برای دین داشته باشد. در امر حکومت، اگر حکومتی اشتباه کرد، دچار خطا شد، با آن مبارزه می کنند وساقط می گردد.ولی درامر مرجعیت باانتخابات سریع و بالا رفتن ضریب خطا اگر خطای ناخواسته اشتباهی رخ دهد و انحرافی بوجود آیدو منجر به یک سلسله اضطرابات و تعارضات اجتماعی و سیاسی گردد، آنوقت دیگر یک تاسیس عمده که ظرف سالیان دراز با اعتقاد و ایمان مردم بوجود آمده است، لطمه خواهد خورد. اینجا دیگر مساله شخص تنها مطرح نیست.اما اگر نخواهیم انتخابات را سرعت بخشیم و به شکل جدید انتخاب کنیم و آن را به همان صورت قدیمی خود باقی بگذاریم که بابیعت روز افرون مردم یک فرد مندرجا به عنوان اعلم و اعدل و اشجع شیاع عامه پیدا کند و خودرا به همه بپذیراند،مسلما این امر احتیاج به زمان دارد.و وقتی این سمت رادرامر تصدی حکومت دخالت مستقیم و تعیین کننده داده باشیم، امر حکومت دیگر چیزی نیست که معطل بماند.مطمئن باشید که هرگاه در امر حکومت اختلال بوجود آید، قدرت دیگری که قابل کنترل نیست و مورد میل و مطلوب مردم هم نمی باشد، توی راهروهای سرای قدرت خودش را می سازد و از هر خلل و فرجی که در دیوار حکومت ایجاد می شود، استفاده می کند و خود را جا می زند و تحکیم می کند. و امکان دارد که در اثر اختلال در حکومت و خلا ناشی از آن، قدرتی مراکز حساس را بگیرد که خود ضد امر ولایت و ضد همه انبیا باشد. و در تمام نظام هایی که مواجه با این نوع اختلالات سیستم بوده انده، این امر را دیده ایم. فی المثل در ایتالیای پس از جنگ اول و یا در فرانسه پس از جنگ دوم، اختلال در سیستم حکومتی منجر به حکومت های دیکتاتور مانند موسولینی و مقتدر و متمرکز ماننددوگل گردید ویا پس ازنهضت مشروطیت در ایران پیدایش رضاخان راتسهیل کند.وازکجا معلوم که اگر سیستم حکومتی آینده ایران و قانون اساسی آن دقیق تنظیم نشود و امرحکومت را مختل بگذارد،و کوچکترین شکافی در دیوار قدرت باقی بماند، قدرتی در کنار قدرت مردمی و خارج از آن ها شکل بگیرد و فی المقل سرهنگ خدایار اسلام دوست از آن درآید و با استفاده از اختلالات، خود را تحکیم کند! چگونه می شود امر انتخاب ولی امر را با اختیاراتی که برای آن در نظر گرفته ایم متناسب با این دو خطری که تسریع در امر انتخاب یا رها گذاردن انتخاب به وضع کنونی آن و ضرورت و اجتناب از آن ها سامان داد؟!
[محمد جواد]حجتی کرمانی:
آنچه را گفتید یک تضاد است. پس انتخاب خود بخودی و عدم پیدایش فرجه و اختلال در نظام حکومتی، در برابر یک تضاد دیگر نیز وجود دارد. بین انتخاب سیستماتیک به صورت امروزیش با مساله قداست مقام مرجعیت و آن حالتی که در جامعه که جا افتاده، به صورتی که فرضا مرجعیت مثل رئیس جمهور قابل عزل نیست. بدین صورت می بینیم که مرجعیت در عرف سنتی ما دارای قداست خاصی است و در رابطه با این مساله، انتخاب او نیز به شکل خودجوش و غیر سیستماتیک انجام می گیرد. و اگر بخواهیم انتخاب مرجعیت را به طریق سیستماتیک انجام بدهیم آن حالت (قداست) را از دست خواهد داد. اما راه حل این تضادرا کسانی که به مساله ولایت فقیه اشکال می گیرند اینطور مطرح می کنند که مقام مرجعیت را اصلا بگذاریم در همان جعبه آینه ای که تا بحال داشته! در این صورت چون مرجعیت مستقیما در امر حکومت دخالتی ندارد، طبیعی است که قابل تعرض نیز نخواهد بود! این راه حل به نظر من راه حل درستی نمی تواند باشد. برای اینکه بالاخره ما باید بدانیم کسی را که به عنوان فقیه جامع الشرایط می شناسیم و انتخاب می کنیم، آیا از نظر اسلامی حق حکومت دارد یا نه؟ اگر حق دارد، خوب این حق را باید برایش شناخت. اینکه وسط کارخواهد افتاد، مساله ای نیست.از حضرت علی که بالاتر نیست. یا مردم از طریق قانونی برکنارش می کنند یا اگر از طریق قانونی نتوانستند به زور متوسل می شوند. من عقیده دارم که در حال حاضر امام[خمینی] بایدشخصا مقام ریاست جمهوری را بپذیرند و برای این کار لازم است ماده ای در قانون اساسی تصویب شود و این تنها راهی است برای استقرار یک حکومت مقتدر بعداز پایان مجلس خبرگان. مزیتی که تصریح این امر (ریاست جمهوری امام) در قانون اساسی دارد، این است که بعد از تصویب قانون اساسی توسط مردم (بوسیله رفراندوم) رئیس جمهور نیز به طور اتوماتیک انتخاب می شود. بعضی از رفقا که مخالف این نظریه هستند استدلال می کنند که ریاست جمهوری امام این خطر را در بر دارد هر مشکلی که پیش بیاید آن را به گردن آقا می گذارند! در جواب می توان گفت که خوب بگذارند! آقا مقامشان از حضرت علی که بالاتر نیست؟! حضرت علی وقتی مصدر امور حکومت شد که ایرادات زیادی به ایشان وارد بود، دچار جنگ می شد، افت می کرد، قلمرو حکومتی اش کمتر می شد، مثل همه سیاستمدارها. ایشان هم همینطور. ما نباید بین دین و سیاست قائل به تفکیک شویم و بگوئیم مرجع تقلید باید طوری باشد که در معرض استیضاح نباشد. در معرض این نباشد که هر ۴ سال از کار بیفتد و دیگری روی کار بیاید. چه اشکالی دارد که اینطور باشد؟ اتفاقا از نظر شرعی هم مساله به همین شکل است. وقتی که یک نفر از کسی تقلید می کند، بعدا معلوم می شود که دیگری از او اعلم تر است می تواند از مرجع اولی رجوع کند وحتی بر او واجب است که مرجع تقلید خود را عوض کند. بنابراین طبق رساله نیز این مساله نمی تواند عملی باشد که یک نفر اگر مرجع تقلید شد برای همیشه می تواند مرجع تقلید بماند. حتی در فتاوی خود آقایان نیز این چنین چیزی وجود ندارد. اگر بخواهیم مساله را موشکافانه تر، از نظر روانشناسی در نظر بگیریم باید گفت مردم رابطه شان با مقام مرجعیت یک رابطه عاطفی شدید است و این رابطه عاطفی به اندازه ای به مرجعیت مقام تقدس می دهد که در تمام موارد از مرجع، تقلید می کنند و حتی حاضر نیستند ایرادی از او بگیرند وخیال می کنند ایراد گرفتن از مرجع به معنای کفر است!! تا وقتی که این رابطه عاطفی وجود داشته باشد اشکالی که شما می گوئید هست. اما همانطوری که آقای دکتر غفوری در جلسه گذشته اشاره فرمودند باید مردم را رشد داد و اگر مردم را رشددادیم طبیعی است که این رابطه عاطفی به صورت یک رابطه منطقی جلوه گر خواهد شد. چه وقتی که مردم بر اساس یک رابطه منطقی به مرجع تقلید با امکان استیضاح، با امکان هر گونه ایرادگیری ایمان آوردند. هم حاکمیت مردم با تمام ابزار کنترل (حکومت) تامین شده و هم اینکه حکومت از یک پشتوانه عالی اخلاقی و انسانی و علمی برخوردار می شود. باز تکرار می کنم همانطور که بارها گفته ام، انتخاب مرجع تقلید درست مثل انتخاب امام جمعه است. یک امام جماعت را اگر مردم قبول نداشته باشند، پشت سرش خالی است. یعنی عملا امکان ندارد و جایز نیست پشت سر او نماز خواند و بعد از انتخاب نیز اگر رهبر اشتباه کرد، ماموم نباید اطاعت کند و باید حتما اشتباهش را تذکر بدهد. بنابراین ما هیچوقت یک مقام دست نخورده به اصطلاح مقدسی را نباید برای مرجعیت قائل شویم و همانطورکه گفتم اگررابطه عاطفی که اکنون در جامعه ما وجود دارد به یک رابطه منطقی تبدل شود، هیچ اشکالی ندارد که اصل ولایت فقبه را اجرا کنیم. ازنظر تکنیک (اجرای این اصل)برای جلوگیری ازمشکلاتی که شما اشاره فرمودید من پیشنهاد می کنم مرجع تقلیدی که امامت را در زمان خود برعهده دارد (که در زمان ما امام است) ایشان با مشورت با اهل فن _فرضا شورای نگهبان_ چند نفر را به عنوان جانشین خود کاندیداکند وبامراحعه به آرای عمومی جانشین امام انتخاب شود. تا تکلیف مرد پس از امام امت (فعلی) مشخص شود! این طریقه انتخاب، چند مزیت دارد: اول اینکه در انتخاب جانشین کنترل خبرگان ملحوظ شده و ثانیا پس از فوت امام در تعیین رهبر خلا بوجود نمی آید و نظر مردم نیز در انتخاب مرجع تامین شده است.
دکتر [حسن] آیت:
صحبت های امروز آقای حجتی بر خلاف دیروز، بسیاری از مشکلات مرا حل کرد. دیروز با بیشتر صحبت هایشان مخالف بودم. امروز با بیشتر موافق. ما چون ۲۵۰۰ سال، یا سه هزار سال زیر بار دیکتاتوری و استبداد بوده ایم، بعد از اینکه این نظام ساقط شد هم موافقین و طرفدارانش دچار سرگیجه شدند، هم ما_ما که می گوئیم منظور مردم است_ حالا یک فرد مشخص مورد نظر نیست. آن هایی که انتظار نداشتند به این زودی یک دستگاه جبار ساقط بشود، موقتا که ساقط شد، دچار ترس و وحشت شدندو این طرف هم هنوز من می بینم باورش نشده که آن دستگاه نیست. مثل کابوس جلوی چشمش است که مباداهرلحظه این دستگاه برگردد و علت اینکه درراه آینده خودش هم با احتیاط قدم بر می دارد همین است که مبادا یک وقت اشتباهی بکندکه منجربه بازگشت آن وضع بشود و این است که اکثرا از دید بدبینی به مسائل نگاه می کنند. البته اکثر آن هایی که در موضع تصمیم گیری هستتد، نه عموم مردم. عموم مردم اعتمادبه نفس دارندو مثل آن فرد بدبین که می گویند وقتی بطری نیمه خالی است، ما هم اکثرا جنبه منفی قضیه را می بینیم. در حالی که بطور عادی می شود این مساله را حل کرد. تا حالا همانطور که می دانیدحکومت دینی نبوده است و دین برای خودش دستگاهی داشته و حکومت دستگاه جداگانه _ولی حالا که این دو تا یکی شده است_مردم می ترسندکاری را که در آن موقع می کردندحالا انجام بدهند همانموقع مرجع انتخابی بوده، تعدد مرجع بوده است. هیچوقت ما نداشتیم که یک مرجع واحد باشد. منتها یکی شاخص تر از دیگری بوده است و اکثریت را داشته است تا حالا هم همینطور بوده و ما می آئیم آن کسی که شاخص تر است و اکثریت را دارد با یک انتخابات رسمی، هیچ اشکالی هم ندارد حتی دوه ای، چهارسال انتخاب می کنیم و مشغول رتق و فتق امور می شود. هیچ ترسی هم از اینکه به علت اشتباهات، یک عده ای از آن برگردند،نداریم.چون جامعه هم رشد پیدا می کند. در چنین شرایطی هیچوقت اشتباهات حزیی سبب بازگشت از یک فرد نمی شود. آن ها هم این ضرر را در نظر دارند که آن فرد معصوم نیست و ممکن است دچار خطاهاواشتباهات البته جزیی بشود، اگر مردم رشدشان بالا برود ضمن اینکه این اشتباهات جزیی که مورد انتظار است آن ها را از مرجع برنمی گرداند و دلسرد نمی کند. در ضمن اشتباهات را هم توجیه نمی کند که بگویند نه ما نفهمیدیم، ما سرمان نمی شد. نه انتقاد پذیر هم می دانند. انتقاد هم می کنند و در تصمیم گیریشان راجع به امورهم،این مساله اشتباهات رادخالت می دهند.بنابراین وحشت ماخیلی بیهوده است که می ترسیم از بکار بردن لفظ انتخابات که آیا مرجع هم انتخاب شدنی است و حتی استدلالی که گاهی اوقات می شود می گویدکه آن کسی که امام است این موقعیت را کسب کرده،چه ما بخواهیم، چه ما نخواهبم، او به آن موقعیت نائل شده است. این مطلب صحیح است. ولی به هر حال شناخت ما هم باید به آن اضافه شود. مثل این است که یک پزشک متخصص بالاتر از همه در شهر تهران هست، ما چه بخواهیم چه نخواهیم آن پزشک هست و مقام از او سلب نمی شود.ولی به هرصورت خواست ماو شناخت ما هم شرط است. همان خواست و شناخت، خودش انتخاب است.
[روزنامه] انقلاب اسلامی:
من می خواهم به مساله ای که آقای حجتی گفتند، اشاره کنم و آن کلمه انتخاب بود. اگر بگوئیم مرجع هم از صندوق درمی آید،یعنی مردم رای خودرا نسبت به او در صندوق می ریزند، در ذهن مردم با توجه به بیعت به مرجع، به قداست او لطمه ای وارد نمی کند، یعنی اشکالی وجود ندارد که بگوئیم یک مرجع رای آورد.پس مرجع است ودیگری چون رای کافی نداشت، مرجع نیست؟!
[حسن آیت]:
هیچ اشکالی ندارد، رایی که از صندوق در می آید باز به علت همان رسوبات ذهنی است که درنظرما به کلمه پائین و جمله پائین تبدیل شده است. ولی الان همه ما که درمجلس خبرگان هستیم از صندوق درآمده ایم. و از شان واحترام هیچ فردی که ازصندوق درآمده است کاسته نشده یک وقت به آن شکل حاضراست که آقای خمینی وآیت الله بروجردی ودیگران انتخاب شده اند، یعنی بتدریج این علم حاصل می شودکه آنها اکثریت دارند.یک وقت دیگر هم هست که صندوق می گذاریم (برای انتخاب) و رای دادگاه می شود. مخصوصا نکته ای که جنابعالی اشاره کردید که تدریج در این مورد نمی تواند وجود داشته باشد. من می گویم چرا،وجود دارد.چرا نمی تواند وجود داشته باشد.الان اولین امام انتخاب می شودو تا ۴سال دیگراین تدریج ادامه دارد. یعنی قیافه های جدید شناخته می شوند. روی آن ها بحث و صحبت می شود و حتی قبلا در این امر رسم بودکه اگریک مرجعی نظرروی مرجع بعدی داشت،مثلا احتیاطش را به او ارجاع می کرد، بدون اینکه بگوید آقای فلان، ولی باید عمل نظرش را نشان می داد. الان هم می تواند و معقول هم هست که مرجع قبلی،مرجع بعدی را به یک نحوی معرفی کند. البته نه اینکه منصوب بکند. چون چنین حقی ندارد، و اگر تا این حد حق دارد که معرفی بکند و نظر خودش را به مردم بگوید و می بینیم که آقا هم تقریبا بطور ضمنی اینکار را می کند که چه افرادی، یا چه فردی مورد نظرشان است؟ این یک امر شرعی اخلاقی وقانونی هم هست. البته مردم با تحقیقات خودشان می توانند، بپذیرند یا نپذیرند.ولی اینکار امام قبلی به هرحال به مردم جهت می دهد که از سرگردانی و سردرگمی نجات پیدا کندو حتی چه اشکالی دارد که مرجع بعدی هم الان صریح روشن باشد. البته اگر ما یک نظامی را بپذیریم که هم درآن امام باشدوهم رئیس جمهور،منتهارئیس جمهوری که قدرتش خیلی کم است.وفقط بعنوان اینکه تمرکز حفظ شود. تداوم حفظ شود؛عین شاه. البته من نمی خواهم لفظ شاه را بکارببرم. عین شاه در انگلستان که چنین نقشی را ایفا می کند که هیچ خاصیتی ندارد. ضمن آنکه تداوم آن نظام را حفظ می کند. چون یک مقام ثابتی است ضمن آنکه قدرتی هم ندارد.
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی: فی المثل مانند احمد شاه!
آیت: نه من اصلا با شاه مخالفم.
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی: احمد شاه را از این جهت گفتم که عده ای به او علاف می گفتند! و بنا براین رئیس جمهور مورد نظر شما علاف است!
آیت: نه! توضیح می دهم! من نخواستم درحدیک شاه سقوط کند.مثالی که من زدم منظورم این بودکه نه آن قدرت امام را دارد و نه بی قدرتی یک شاه را اختیار دارد. نفوذ دارد و لااقل قسمتی از اختیارات امام به او محول شده است که هم از کار زیاداوکاسته بشود، هم به هر حال یک مقام موثری باشد، ولی با آن حد اختیاراتی که در پیش نویس قانون اساسی به رئیس جمهور داده شده، من به دلایل متعدد مخالفم. برای جلوگیری از دیکتاتوری ما باید قدرت را به نحوظریفی تنطیم کنیم. نباید کاری بکنیم که هر مقامی خودش را متزلزل ببیند و هیچ امکان تصمیم گیری نداشته باشد و نباید یک مقام را آنقدر قدرت وثبات بدهیم که خواه ناخواه به دیکتاتوری منجر بشود. رئیس جمهور یک مقام چهار ساله است.چهار سال می توانددوام بیاورد. البته ضمن این۴سال هم به دلایلی می شود برکنارش کرد. ولی اصل براین است که این۴سال حداقل هست. اما نخست وزیر یک مقامی است که می شود مرتب عوضش کرد. مثلا قدرت اجرایی را به نخست وزیر می شوددادکه هر وقت خواستیم عوضش بکنیم. ولی چیزهایی که خطرناک نیست به هر صورت دست رئیس جمهور است، می شود این دو تا رادرنظامی که ما بوجود می آوریم و خلاف اسلام هم نیست، یعنی نظامی که در آن امامت هست، رئیس جمهور هست و هم چنین نخست وزیر هم وجود دارد، قرار داد. اما آن راه حلی که آقای حجتی اشاره کردند و در این مرحله از زمان من هم تائید می کنم. البته نمی دانستم ایشان گفتند. ولی راه حل خروج از این بن بست کنونی رامن همین می دانم که اولین رئیس جمهور خود امام باشد. مردم قبولش دارند.واین راهم بایدبپذیریم که درعرض ۶، ۷ ماهی که از انقلاب گذشته است خیلی چهره ها هستند که مورد اطمینان نیستند. اما به هرحال نفوذی در مردم دارند. شاید اگر الان رای بگیری آرای زیادی می آورند. نمی گویم که انتخاب می شوند. در عرض این ۷، ۸ ماه خیلی چهره ها شناخته شده اند. اگر شما راجع به آقای نزیه اول این حکومت رای می گرفتند با رایی که الان می آورد، خیلی تفاوت خواهد داشت و خیلی شخصیت های دیگر. خود نخست وزیر ودیگران که فقط عده مخصوصی روی رفت و آمدی که با آنها داشتند و سوابقی که داشتند می شناختتد، ولی عموم مردم دقیقاخصوصیات وشخصیت اینرانمی دانستند. یکی از محاسن اینکه امام اولین رئیس جمهور باشد، این است که در عرض این اولین ۴ سال، زرنگ ترین چهره ها هم به هر حال یک جوری خودش را نشان می دهد و شناخته خواهد شد. چون در یک نظام آزاد زود چهره خودشان را نشان می دهند، تا دریک نظامی که دیکتاتوری بوده است.در آن نظام مردم زودتر طرفدار یکی می شدندو زود از یکی می بریدند. کافی بود که دشمن حملاتش را شدیدا، ولو بطور تصنعی متوجه یک نفر کند، و چون مردم نسبت به دستگاه بغض داشتند، نسبت به آن فرد علاقه پیدا می کردندو یا بالعکس از یک نفر تعریف و تمجید بکند. در این ملاقات اخیری که به اتفاق چند نفر با امام داشتیم ایشان هم این جمله را گفتند، گفتند دستگاه شتباه کرد که از من بدگویی کرد، باید تعریف می کرد!باز تکرار می کنم که ما نباید بترسیم از اینکه مرجع انتخابی باشد، به هر صورت می شود گفت که یک جمع متخصص عده ای را کاندیدا می کنند و از بین نامزدها انتخاب بشود. من حتی در این مورد می توانم این پیشنهاد را بکنم که خارج از نامزد ها یک فردی بتواند خود را کاندیدا بکند و ما باز به هر حال به این حالت تن در دهیم. و به قول آقای حجتی امام از حضرت علی(ع) بالاترکه نیست، مابیائیم بگوئیم علی حکومت رادردست نگیرد زیرا ممکن است یک عده ای ازاو روی بر می گردانند! قضاوت من نسبت به افراد این است فردی که همه بااوخوب باشند، آدم خوبی نیست.چون بالاخره معلوم است که یایک عده ای رافریب داده و یا یک جوری حرف زده که هیچکسی بدش نیاید! فردیکه موثراست بالاخره یک عده ای ممکن است بااو مخالف باشند.خلاصه باز تاکید می کنم که ماازانتخاب وگفتن اینکه مرجع راهم باشرایطی انتخاب کرد نباید وحشت داشته باشیم.
[ روزنامه] انقلاب اسلامی:
شما اشاره کردید به مساله انتخابی بودن ولی امر، این لازمه اش این است که مدت ولایت محدود بشود. آیا این مساله با دائمی بودن ولایت فقیه منافات ندارد؟
دکتر آیت:
هیچ وقت ولایت فقیه دائمی نیست، افرادی که این تصور را می کنند اشتباه می کنند. مادام العمر نیست. مادام اصلاحیه است. حتی در مراجع قبلی هم اینکه می گوئیم عدول از مرجع می شد،معنایش همین است یعنی یک فرد از فلان آقاتقلید می کرد، بعداز مدتی یا می دیدید اعلم تر ازاو هست یا اتقی ازاوهست،یا فکر می کرد عدالت از او سلب شده است، در این صورت عدول می کرد. و می رفت به طرف یک مرجع دیگر و این است که مامی گوئیم ۴سال یکباربیعت بشود. زیرا اگریک عده زیادی عدول کردند،یک فرد دیگری جای او انتخاب بشود. بنابراین ولایت فقیه مادام اصلاحیه است و هیچوقت مادالعمر نبوده و نیست.
حجتی کرمانی:
دو مطلب را در رابطه با سخنان دکتر آیت می خواهم متذکرشوم:اول اینکه ایشان فرمودندکه مطالب دیروز مرا اکثرا قبول نداشتند و مطالب امروز را قبول دارند. علتش این است که مطالب دیروزبحث از واقعیت بود و امروز ما در تئوری صحبت می کنیم! مساله دوم این است که شما اشاره فرمودید که قداست (مرجعیت) با از صندوق درآمدن ( انتخابات ) منافات دارد که البته آقای دکتر جواب دادند.ولی من می خواهم این مساله را بانکته ای که در اول بحث اشاره کردم ارتباط بدهم. و آن اینکه اگر ما بتوانیم رابطه عاطفی که نسبت به مرجعیت وجود دارد به یک رابطه منطقی تبدیل کنیم، آنوقت از صندوق درآمدن مرجعبت نقصی نخواهد داشت. همانطوری که دکتر آیت نیز اشاره کردند،خود نمایندگان مجلس خبرگان ازصندوق درآمدند وبا اینکه هر کسی شخصا در شهر خودش مقامی بوده که اگر ۱۰ سال پیش در انتخابات شرکت می کرد، دیگر کسی نمی رفت پشت سرش نماز بخواند.می بینیم که هیچ اشکالی پیش نیامده و از مقام آقایان نیز چیزی کم نشده است.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۵ مهر ماه ۱۳۵۸
میزگردی با خبرگان. نشست دوم.مرجع یا رهبر؟ انتخاب یا بیعت؟ حسن آیت. محمدجواد حجتی کرمانی.
جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰
خطری که الان بیش از همه چیز وجود دارد، این است که از من آخوند گول بخورید!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۸) قسمت ۱۱۸
[روزنامه] انقلاب اسلامی:
ما به این نتیجه رسیدیم که ولی امر، به قولی راس هرم، یا به قولی مرکز دایره امور مختلف مملکتی خواهد شد که از طریق انتخابات سیستماتیک تعیین می شود، سوال این است که آیا انتخاب ولی امر به شکل سیستمهای انتخاباتی امروزی مساله ای ایجاد نمی کند؟
نکته دومی که ضمن صحبت های جناب حجتی کرمانی و دکترآیت مشخص شد این است که درسیستمهای انتخاباتی به شکل امروزی _که سریع انجام می شود_ یا مبنای انتخابات را باید اکثریت نسبی یا اکثریت مطلق بگذاریم و انتخابات به هریک از دو شکل فوق که انجام شود باز گویای این واقعیت است که شخص انتخاب شده مورد انتخاب و رای اکثریت کامل جامعه نیست! اگر انتخابات را اکثریت مطلق بگذاریم مجبوریم در یک مرحله کاندیداها را به دو نفر محدود کنیم یعنی در دور اول تعداد کاندیداها زیاد است و در دوم تنها دو نفر حائز اکثریت بیشتر کاندیدا می شوند. و این در سیستم انتخاباتی یک مشخصه پیش می آورد که در زبان انتخاباتی مصطلح است که در دوره دوم انتخابات مردمی که رای می دهند اکثریت شان بهترین فرد را انتخاب نمی کنند، بلکه بدترین فرد را حذف می کنند! یعنی به ترتیبی به کمتر، بهتر رای می دهند! حال اینکه در مرجعیت ما همیشه بهترین فرد را انتخاب می کنیم بدون قید و شرط!
[ علی ] گلزاده غفوری:
اگر بخواهیم این مساله را سوژه ای قرار بدهیم و مدتی معطل شویم، این خودش اولین انحراف است. بنابراین من می گویم شما سوالات را طوری طرح کنید که جواب ها جنبه عملی و بعد معرف یک سیستم فکری باشد.
شما وقتی می پرسید 《ولی امر》، قبلا می دانید امر یعنی چه! و امر مربوط به چه کسی است؟ و مصرف کننده این فرمان ها چه کسانی هستند؟ و قوانین باید در باره کی اجرا شود و چه چیزی زمین مانده که شما احتیاج به 《ولی》 دارید!؟ با تصور این مسائل، بسیاری از جواب ها در خود سوال زمینه اش روشن می شود. بنابراین مساله این است که گاهی ما می خواهیم بطور کلی در این زمینه بحث کنیم، مثل یک بحث علمی آکادمیک در باره سیستم سیاست در اسلام، حکومت در اسلام، حکومت در دنیا؛ و یک وقت مشکلات و مسائل موجود را که برای مان پیش آمده. به نظر من اول بهتر است مبنای بحث بر این باشد که ولایت امر یا تصدی امور با ولایت فقیه چیست؟
مساله به اینجا بر می گردد که ما اصالت را به کی قائلیم؟ اصالت از بالا به پائین است یا از پائین به بالا؟ یا در راه مصلحت تامین این ها که مخلوقات این جهان هستند؟
برای اینکه بهتر به آن سلسله به اصطلاح کمالی که بدان منظور آفریده شده اند، هدایت شوند، نهادهایی لازم است. نهاد مرجعیت و نهاد هر چیزی که شما فکر کنید برای انسان هاست و انسان ها برای آن ها نیستند و متاسفانه وقتی وارد مرحله عمل که می شود چیزهایی که اول چهره اصیلی داشتند بعدا خودشان به عنون یک مانع بزرگ رشد در جامعه پیدا شدند.
بنابراین اولین شرط این است که ما اول اسر و اغلال ها را از خود دور سازیم. حتی در قالب های دینی یک سری اسر و اغلال هایی هست که الان هم یک نوع تعصبات دنبالش وجود دارد و به این زودی هم تمام شدنی نیستند و این زمان می خواهد که عقل ها رشد کنند و کم کم این اسر و اغلال ها ضعیف شوند و گرنه یک اسر و اغلالی که مثل زنجیر کهنه شده باشد و زنگ زده باشد، باز می کنند و یک زنجیر قشنگ تر و طلایی تر را، همراه با چند کلمه متتاسب هم که رویش نوشتند و اولش هم با تبرک، دوباره گریبانگیر می شود.
در مورد مساله عاطفی بودن و منطقی بودن بطور خلاصه اشاره می کنم به فلسفه اصلا ولایت امر. حالا اسمش را حکومت بگذاریم و آن کسانی هم که درطول تاریخ بشری همیشه متصدی امر حکومت بوده اند و خیلی هم علاقمند بودند که متصدی شوند، برای اینکه یک نوع حاکمیت بوده، و بهتر است همینجا عرض کنم که در اسلام حاکمیت برای بشری نسبت به بشر دیگر وجود ندارد. مساله امانت داری است. یعنی حاکمیت مطلقه آفرینش که برای خداست. حالا ببینیم این امانت میان موجودات وقتی می آید با توجه به روابط انسان ها، چه کسی می تواند این امانت را بهتر به دوش بکشد و قبول نماید؟ و به اصطلاح سرپرست مردم، فداکارترین آن ها! کسی که واقعا به عبودیت پی برده و عبودیت هم این حرف ها و کارهای ظاهری نیست، بلکه درک این معناست که من خودم کسی نیستم و حق ندارم که حاکم باشم. بنابراین در اذهان بعضی افراد و طبقات که در طول تاریخ هم بوده، همیشه شکست خوردند و اینجا هم اگر همانطور تلقی شود لاجرم محکوم به شکست است. و ۴، پنج سال دیگر که این احساسات قدری ضعیف تر می شود، طبقه تشکیل دادن و تبعیض قائل شدن، دادگاه ویژه تشکیل دادن ، و بی اعتنایی به مردم بر خلاف فلسفه اصلی کار است.
در قرآن تذکر دو چیز سلبی وجود دارد و می دانیم تا این امر سلبی تحقق پیدا نکند هیچ امر ایجابی نمی تواند موثر باشد. خلاصه مسائل ایجابی را بر اساس این پایه ها می گذارند و یک نوع فشار های بیشتری، منتها با نام های مقدس و با نام های قانون. بنام قانون و بنام حق بزرگترین ستم تا بحال به بشر شده است. بنابراین در فلسفه حکومت همانطور که می دانیم، حضرت علی (ع) هم اشاره کرده است که اگر《کظه ظالم و سغب مظلوم》 نباشد، ما اصلا به حکومت کاری نداریم. معنایش اینست که مردم به این معنا دیگر حکومت نمی خواهند. پس حکومت دو فلسفه دارد و تکیه اصلی هر دو روی ظلم است:《کظه ظالم》 مقصود این است که در روابط اجتماعی یک مشت بر عده ای دیگر سلطه پیدا می کنند. حالا به هر عنوان. سلطه گاهی با زور است، و گاهی با اغفال و گاهی هم با حیله است و یا ریاست است. فرق نمی کند، این ها همه اش ظلم است. 《کظه ظالم》 هم یعنی بدون مسئولیت. همینطور از نتیجه دسترنج مردم به خانه بردن و خود را عزیز بلاجهت کردن، حالا به هر صورتش که می خواهد باشد.《سغب مظلوم 》یعنی اصلا یک عده به حساب نمی آیند. اصلا این ها فقط به عنوان اینکه یک شی ای هستند در جامعه حضور دارند و اسلام نمی خواهد اینطور باشد و می گوید تمام انسان ها مخلوق خدا هستتد و همه آزاده آفریده شده اند.
بهترین نوع امانت داری که به تعبیر من، حالا اسمش را حکومت می گذارند، این است که این مساله را نگذاریم از حال تعادل خارج شود. یعنی فقط مدافع اینکه کسی مورد ظلم قرار نگیرد. این است که حضرت علی می گوید: 《القوی عندی ضعیف…》: در نزد قوی ضعیف است، حالا هرکسی می خواهد باشد. مگر اینکه حق را بگیرم. تعادل پایدار را در جامعه بوجود بیاورم. و باز می فرماید 《الضعیف عندی قوی حتی اخذحق له》 یعنی فلسفه وجودی قدرتی که مورد اعتماد مردم باشد. پس خود بخود این مشخص شد، تعبیر هم به امانت شد.
بنابراین آن مساله ای هم که در اسلام آنقدر روی آن تاکید شده، ناس است: 《احب الناس الی الله…》به نظر می رسد که بهترین حکومت اگر بخواهیم رنگ اسلامی داشته باشد، باید جنبه رشد مردمی داشته باشد. و در اینجا اشاره می کنم به اجتهاد در کسانی که مدعی اجتهاد در جامعه هستند. به عنوان یک تخصص این باید نهایت جهد خودش را در دو ناحیه بکنند، یکی شناخت اسلام، آن هم اسلامی همانطور که گفتیم طوری نباشد هرکس اسلام را وسیله اجرای مقاصد خودش بخواهد قرار دهد و بعد یک چیزهایی را همینطوری بچسبانند و به شکل اسلام یک چیز مقدسی را در میان مردم برقرار کنند! بلکه اول باید اصول فکر اسلامی را شناخت، که آن هم اولی اش رفع ظلم و دومی اش رفع شرک است. قرآن هم که اینقدر مبارزه با شرک نموده ما خیال می کنیم یک بت درست کن و جلویش سجده کن. فرق نمی کند. بسیاری از اعمالی که این روزها و این مساله حکومت روحانیت هم که در اروپا شکست خورد، الان هم دنیا تعجب می کند. در مکزیک هم که من بودم یکی می گفت که آقاحالا شما آمدید رفتید به آن چیزی که اروپا در قرن پانزدهم رفته بود، روحانی به حکومت چه ربطی دارد و این ها چون خاطره ای که از قرون وسطی و مسحیت داشتند و آن مصالحه ای که کردند، فقط تاج را می گذاشتند سر آن امپراطور آلمان و فرانسه و بعد باهم ساخته بودند و موقوفات را با هم تقسیم می کردند. خلاصه برای حفظ موقعیت خودش سازش کرد مردم را فروخت و بزرگترین خیانت را به این طرز تعبیر از دین آن هایی که همین الان هم آثارشان پیداست و در اروپا و واتیکان بقیه آثارشان وجود دارد. قبرهاشان آنجا هست که تاریخ زندگی این ها چه بلایی بسر مردم آورده. و اما اسلام با این ها فرقی دارد که دنیا آنرا نشناخته. من انتظار داشتم در این فرصت کوتاهی که با اینکه انقلاب که هست شورای انقلاب که هست، دست هم که باز هست، مردم هم که هستند. ۴، پنج تا نمونه کار اسلامی که درعمل بشود نشان داد شما برو افقها الفقها را بیاور، وقتی زندگی مردم فرقی نمی کند، وقتی ظلم و زور برقرار است و از آن بدترین دادگاه ویژه معممین!! این اسلام آمده برای اینکار؟!! یا مثلا یک عده ای را که مردم نمی شناسند و آرایشان معلوم نیست تاچه حد مورد اعتماد باشد، این را می شود به حساب اسلام گذاشت.
بنابراین یک وقت حرف می زنیم، یک وقت احساسات داریم. اصول فکر اسلامی را که مبارزه با ظلم و شرک است به هر صورتش که باشد. این قدم اول است.
دوم نشان دادن چهارتا نمونه عملی. اسلام بی خود روی این مساله تکیه نمی کند:《 ان من بقا الاسلام و بقاء المسلمین! ببینید روی چه تکیه می کند؟ اسلام این است؟ والا روی کاغذ ها بنویسید مذهب جعفری!! امام جعفر صادق حرفش اینه؟ این را باید عمل کرد: 《ان من بقاء الاسلام و بقاءالمسلمین》. وگر نه اگر شما بخواهید یک قداستی را بگذارید، آنوقت مساله مرجعیت و عاطفه و محبت که مثلا هرکی پیرمردتر و گوش و چشمهایش هم چیزی نشنود و نبیند واقعا بیشتر مورد احترام است!!؟ این یک مساله است.
مساله:《زاده بسطه فی العلم و الجسم》که برای مدیریت جامعه است. مساله دیگری است و این دو تا باید با هم تلفیق شوند. من یک نظر کلی دارم و خطری را هم پیش ببنی می کنم و آن اینکه این دخالت های مستقیم بنام دین موجب تزلزل ایمان مردم می شود و بعدا هم نمی توانند کاری بکنند؛ و البته اسلام شکست نخواهد خورد. این اسلام ادعایی است. بنابراین من نظرم این است که فورا افرادی را که آگاهی وصلاحیت دارند بوسیله شناختن، یعنی این ها را بشناسند. ومتاسفانه یک عده نمی گذارند آدم های خوب در این جامعه شناخته شوند انحصارطلبی جوری است که اجازه نمی دهد! الان قدم اول این است که باید انسان هایی که توی این جامعه زندگی می کنند وسیله شناخت شان را فراهم نمود و بعد دست مردم را باز کردن و حق را به دست مردم دادن که صاحبان حق هستند، و اگر ۴ تا هم اشتباه بکنند عوضش تربیت می شوند و به راه می افتند.آن نظارت عالیه دینی هم بهترین نوعی است که در دنیا در ولایت وجود دارد. و الان دنیا در این بن بست است که ما به چه مجوز آزادی کسی را محدود کنیم.اگر میان ما انسان های با تقوا پیدا شوند بزرگترین و بهترین نوع حکومت است، به شرطی که خودش آلوده فساد و قدرت نشود.
[ سید موسی ] موسوی [ قهدریجانی] اصفهانی:
در رابطه با مطالبی که دوستان و بخصوص جناب دکتر (غفوری) فرمودند: انقلابی که در جامعه مسلمان ایران رخ داد، از این ویژگی خاص برخوردار بود که در عین حالی که ایمان توده مردم را به صحنه انقلاب کشاند و به این پ مرحله از پیروزی رساند، نمی توان گفت که توده مردم ایران از توده هایی است که بتوان به آن یک توده انقلابی گفت، ( منظور توده انقلابی به معنای سیاسی آن که در دنیا رایج است)، بلکه این ایمان مردم بود که بزودی آن ها را به تشکل کشاند و به پیروزی رساند. موارد زیادی در تاریخ اتفاق افتاده که در عین حال مشکلات خاص یک نظام فاسد مردم را به مبارزه کشانده، در طول مبارزه، مردم آگاهی های سیاسی لازم را کسب کرده و از یک رشد انقلابی برخوردارمی شوند. این انقلاب ها بزودی ضربه پذیر نیستند. چون کسانی که آمدند و مسیر انقلاب را بدست گرفتند کسانی بودند که سالیان سال در کوران حوادث پخته شده بودند، اما در انقلاب ایران در عین حالی که مردم در صحنه های مختلف انفلاب شرکت کردند، اما نمی توان گفت مردم از آگاهی که برای تداوم انقلاب ضروری است برخوردار باشند. نمونه عملی آن هم مشکلاتی است که از زمان سقوط رژیم تاکنون پیش آمده است. من زیاد نمی خواهم از درون مجلس خبرگان مطالبی را گفته باشم، اما خیلی مجمل و سربسته می گویم که بعضی قسمت ها بر اساس چه معیارها و میزان هایی افرادی را انتخاب کرده اند که لااقل اگر سدی در برابر خیلی از مسائل نباشند کمکی هم نیستند! این طبیعی است که در هر انقلابی کسانی برای نوشتن قانون اساسی انتخاب شده اند که در حقیقت راه آینده انقلاب را مشخص کرده و حداقل شرکتی در انقلاب داشته اند و در ثانی به یک خلاصه ای از اهداف انقلابی آشنایی دارند. اکثریت زیاد مملکت ما در عین اینکه متقی و مومن هستند، اما از آگاهی برخوردار نیستند. از انتخاباتی که از این به بعد هم در مملکت جریان خواهد داشت، مانند انتخابات ریاست جمهوری، شوراها، و مجلس شورای ملی، باز مردم خیلی ضربه پذیرند، زود گول می خورند! خیلی زود کلاه سرشان خواهد رفت! حداقل این است که از من روحانی گول می خورند. صحبتی که جمعه گذشته در کرمانشاه داشتم به مردم گفتم: خطری که الان بیش از همه چیز وجود دارد، این است که از من آخوند گول بخورید. در انتخابات دیروز اگر موقعیت قدرت در اختیار دیگران بود و از طرف آن ها ضربه پذیر بودند، الان از جانب ما این ضربه پذیری را دارید، همانطور که این روزها در صحبت های امام مشاهده می شود، این احساس را عمیقا ایشان می کنند و بیشتر سخنرانی های خود را روی مسائل فرهنگی و رشد فرهنگی مردم پیاده می کنند. من فکر می کنم اگر بخواهیم مردم باشند، [و ] انقلاب دوام بیاورد، باید با تمام نیرو و حتی الامکان آگاهی های لازم و وسیع و ضروری را به مردم داد.
اکنون مساله امامت و ولایت فقیه مطرح است، درست است که مردم ما اکثرا شیعه هستند، در بنیان هایی که در اعتقادشان بوده به یک امامتی که در عقیده اش مطرح است، عشق می ورزد، ولی این امامت تا بحال در حیطه عقیده و ایمانش بوده و در زمان خودش با نمونه عملی آن روبرو نشده است در نتیجه برایش نامفهوم می باشد. برای اکثریت مردم درست است که به حساب اینکه من به آن ها می گویم و روحانیت می گوید و می دانیم که به جمهوری اسلامی و به حکومت اسلامی رای داده است، ولی برای خود آن ها معنایی به آن صورت مشخص ندارد. فکر می کنم وحشتی هم اکنون در خیلی ها جریان دارد گو اینکه سوء نظرهایی هم بوده و تبلیغات سویی هم شده، ولی این حقیقت را نمی توان انکار کرد که وحشتی در مردم شکل گرفته. در خیلی از مردم، جمهوری به آن صورتی در دنیا وجود دارد برایشان مفهوم است. اما الان چیز دیگری مطرح می شود که برایشان نامفهوم است با توجه به اینکه یک سابقه تلخ از تاریخ برای مردم به یادگار مانده است. گاهی عده ای بنام روشنفکر، منهای جنبه های روحانی و معنوی آمده و زمام زندگی مردم را بدست گرفته و ضربه زده اند. و گاهی هم روحانیت منهای زمان و منهای روشنفکری؛ از او هم مردم ضربه های زیادی دزده اند. الان شاید مردم احساس می کنند که تا دیروز طبقه روشنفکر منهای معنویت و روحانیت حاکم بر او بود و بیچاره اش کرده است و امروز هم طبقه روحانیت منهای روشنفکر می خواهد بر او حاکم شود. شاید جامعه روشنفکر و دانشگاهی احساس می کند که معنای امامت و حکومت اسلامی این است که از این به بعد زمام امور بدست روحانیت است. آن هم روحانیتی که خود تصور می کند! حال آن که در اینجا باید دو مساله را در نظر بگیریم: یکی اینکه روشنفکر و روحانی ما غیر از دیروز است. نه معنای روشنفکر ما منهای معنویت و روشنفکر است و نه روحانیت ما منهای روشنفکر است. ما چهره هایی مثل رضا اصفهانی و حکیمی که در عین حال که بظاهر غیر روحانی هستند، اما تحصیلات دینی و روحانی آن ها بیشتر ازخیلی روحانیون است. آن طرف هم وحانیونی داریم که از خیلی روشنفکرها، روشنفکرتر هستند. اگر برای مردم مشخص شود که امامتی که ما مطرح می کنیم امامتی است که نه این معنا را دارد و نه آن معنا، بلکه انسان از ایده آلی است که وقتی مردم فکر می کنند که یک حکومت صالح و سالم داشته باشند،یک حکومتی که عدالت و آزادی را برای آن ها تضمین کند، چه صفاتی برایش فکر می کنند؟ اگر ما بیائیم صفات مساله را، مشخصات مساله را مطرح کنیم که ما خواسته مان بهترین و پاکتربن افراد است، ما منکر این نیستیم شاید مردم فکر کنند مطرح شدن ولایت فقیه به این معناست که تمام ارزش ها از آن کسی است که مسائل اسلامی را بداند. و حال آنکه فکر نمی کنم آن هایی که واقعا عمیقا در این زمینه فکر کنند منکر این باشند که کسی که بخواهد رهبری جامعه را بدست گیرد در او ۸۰ درصد مساله مدیریت مطرح است و ۲۰ درصد به سایر خصوصیات و صفات، یعنی آن چیزی که سیاست می گوید، جامعه شناسی می گوید. وقتی که در رقم بالا رهبری را در نظر بگیریم ۸۰ درصد ارزش مال رهبری و مدیریت است. در عینی که وقتی با طبقات پائین می رسیم گاهی به جائی می رسیم که ۸۰ درصد تخصص ارزش دارد و ۲۰ درصد مدیریت.
مساله مدیریتی که ما در امام به عنوان یکی از مهم ترین محورها مطرح می کنیم، وقتی آگاه به زمان را به صورت یکی از مهم ترین شاخص مطرح می کنیم، یکی از رسالت های ما باید این باشد که این معنا برای مرم روشن شود. ممکن است دو روز دیگر، دو سال دیگر و یا ۱۰ سال دیگر کسی که به ظاهر نه عبا و نه عمامه دارد و نه در حوزه علمیه درس خوانده، آن امامی را که ما می گوئیم بر او منطبق شود. یعنی در تمام روحانیت به معنای لباس کسی نباشد که مدیر و مدبر و آگاه به زمان باشد ولی در آن تیپ این صفات پیدا شود!
نکته دیگری که صحت شد و دوستان پیرامون آن صحبت کردند این بود که امام اگر در اولین مرحله ریاست جمهوری را بپذیرند، خیلی از مشکلات رفع خواهد شد و به مصلحت امروز انقلاب نزدیکتر است! من به عکس فکر می کنم. فکر می کنم که در شرایط فعلی رئیس جمهور انتخاب بشود یا نشود، رهبری امام تا زمانی که زنده است، با توجه به قاطعیت او و ایمانی که مردم به او دارند محفوظ است. با توجه به اینکه رئیس جمهوری که می خواهیم انتخاب کنیم بافت کاملا جدیدی است، حکومت آینده ما نهاد جدیدی است، در اولین مرحله خواه ناخواه به مشکلاتی بر می خوریم. اکنون نیروها برایمان ناشناخته است. الان به فرد فرد ما این سوال مطرح است که چه کسی به درد این مقام می خورد؟ چون تا بحال دیگران ما را اداره می کردند. مدیریت هایی که از خود ما بوده نهفته و پنهان مانده و نیاز است که عملا ما مدیریت را بدست بگیریم تا نیروهایمان شناخته شود. چه بهتر تا زمانی که امام زنده است ما چیزی را که در آینده می خواهیم پیاده کنیم شروع نمائیم تا اگر احیانابه بن بست هایی برخوردیم قابل حل باشد.
[محمد جواد] حجتی کرمانی:
در رابطه با فرمایش اخیر آقای موسوی عرض می کنم که این شکل رئیس جمهور که ما در شرایط موجود میخواهیم انتخاب کنیم با حفظ امام، و قدرت امام، به همان صورتی در می آید که آقایان تصویر کردند و آقایان اسم آن را علاف گذاشتند و این یک واقعیت است. ما چنین رئیس جمهوری نمی خواهیم. اصلا لزومی هم ندارد! من تعجب کردم که آقای آیت چنین چیزی را مطرح نمودند. ما یک رئیس جمهوری به معنای واقعی آن می خواهیم. ما می خواهیم کسی که رئیس قوه مجریه است، واقعا رئیس قوه مجریه باشد. در شرایط حاضر از تجربه ای که طی پنج، ۶ ماهه حکومت مهندس بازرگان داریم مشکل اینکه قوه اجرایی بدست شخص دیگری غیر امام باشد لمس کردیم. با همه صداقتی که در انقلاب وجود دارد، این تشرهایی که امام به دولت زدند و گلایه هایی که مهندس بازرگان از شخص امام و کمیته ها و امثال آن نمود بهترین نمونه است که دو گانگی قدرت در کارها فاجعه آفرین است. هر شخص دیگری غیر از امام به مقام ریاست جمهوری در شرایط فعلی برسد وضع همین خواهد بود که هست. مضافا به اینکه کسانی که در معرض ریاست جمهوری قرار دارند احتمالا کسانی که من در ذهنم وجود دارد و شاید در ذهن شما هم باشد هیچگاه مقبولیت مهندس بازرگان را در زمانی که ایشان به نخست وزیری منصوب شدند ندارند. و اگر انتخدب کردند آن قدرت کافی را ندارند زیرا مخالف زیاد خواهند داشت. کارشکنی و رقابت ها زیاد خواهد بود. و باز کنترل مملکت امکان ندارد. باز امام مجبور است دخالت کند. آنوقت همین داد و بیدادهای مهندس بازرگان را رئیس جمهمور [هم] خواهد داشت و موضع امام در جریان امور مملکت تضعیف خواهد شد!
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۱۶ مهر ۱۳۵۸.
نشست دوم، مرجع یا رهبر؟ انتخاب یا بیعت؟
علی گلزاده غفوری، سید موسی موسوی [قهریجانی] اصفهانی، محمد جواد حجتی کرمانی
جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
این امام، این فقیه عالی مقام، این برجسته ترین مردم روزگار را در کجا ما به محکمه بکشیم؟
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۹) قسمت ۱۱۹
بررسی قانون اساسی در جاما
دیروز صبح دکتر کاظم سامی در پی جلسات بررسی و نقد قانون اساسی در دفتر سازمان جاما، درباره ولایت فقیه، سخنانی ایراد کرد و به سوالات متعدد حضار در مورد مسائل سیاسی مملکتی پاسخ گفتند.
دکتر سامی درباره اصالت اصل شورا در کنار ولایت فقیه، سخنان مبسوطی ایراد کردند که ما قسمتی از متن سخنرانی ایشان را در زیر می آوریم:
اگر ما در غیر معصومین، ولایت و اولوالامر را بپذیریم، معنایش این است که یا باید این ولی امر معصوم باشد که ما باید به عصمت به غیر از خاندان عصمت هم اعتقاد پیدا کنیم، که نمی کنیم. و یا اینکه این شبهه خطا را بپذیریم که ممکن است کسی منزه ترین آدم روزگار باشد و ولی امر… اما امکان خطا هست. حال که چنین است تبعیت کامل مانند تبعیت از خدا و معصوم و تبعیت محض از بین می رود. یعنی می توانیم تبعیت نکنیم. به دلیل اینکه امکان خطا هست. ما وقتی یک فقیه تمام عیار و یک امام را رهبر حکومت قرار می دهیم، یعنی رئیس جمهور و همه قوا در او متمرکز می شود، یا بخشی از قوا و حاکم می شود. ممکن است خطا کند. وقتی خطا کرد، بایستی چه بکنیم؟ این امام، این فقیه عالی مقام، این برجسته تربن مردم روزگار را در کجا ما به محکمه بکشیم؟ در کدام دادگاه؟ اشکال این است.
اما آیا رئیس جمهور را نمی شود به دادگاه فرستاد؟ چرا نمی شود؟ مردم به یک نفر رای داده اند، وی حاکم است و بایستی موازین اسلامی را اجرا کند، آن فقیه هم مواظب است، باشد، حق هم همین است و بایستی نظارت کند. هرجا هم از راه می خواهد منحرف شود به وی هشدار می دهد.
اگر نمی کند دعوتش کند به نزد قاضی شرع و وی بایستی جواب دهد و… و آیا اینکه مانند صدر اسلام که به خلیفه اسلام تذکر می دادند که اگر کج بروی تو را راستت می کنیم، آیا می توان چنین کرد؟
می شود یک فقیه و یک امام در پست اجرایی قرار بگیرد و رئیس امور اجرایی شود، اما به شرطی که اگر خلاف کرد او را به پائین بکشیم. این اجازه را بدهند که بگوئیم خلاف می کند.
این روزها اگر بخواهیی حرف بزنی می گویند باید شما کارشناس باشی!! بعد هم بگویند اصلا حرف زدن غدغن است! یعنی چه؟
اگر اسلام این است که می شود با خلیفه اینگونه حرف زد و می شود مجری را به محاکمه کشید و اگر می توان تخطی کرد او را بازخواست کرد، حرفی نیست. این دقیقا همان چیزی است که ما می خواهیم. لباس مهم نیست. از یک طرف می بینیم نمی شود، عملا می بینیم. و از یک طرف اجرا را می خواهبم بسپاریم بدست یک فقیه عالی مقام و درست اینجاست که ولایت فقیه باید جای خود را در قانون پیدا کند. یعنی اگر صحبت از نظارت بر قوانین است که ما قانون غیر اسلامی در مملکت نداشته باشیم، چه کسی اعتراض دارد؟ در زمان آریامهر هم قانون اساسی نظارت را تامین نکرده بود؟ خوب حال ما خیلی محکمش کنیم بطوری که به هیچ قیمتی اینکه یک قانون غیر اسلامی خدای نکرده از بین نمایندگان این مردم در بیاید وجود نداشته باشد.
دکتر کاظم سامی در پایان سخنانشان اینگونه نتیجه گرفتند که:حاکمیت مردم در قانون اساسی بایست همان اندازه اهمیت پیدا کند که نظارت اسلامی و ولایت فقیه. بنابراین این دو اصل دو اصل مهم اند.حاکمیت مردم و ولایت فقیه به معنای نظارت درامور.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۱ مهر۱۳۵۸
سخنان دکتر کاظم سامی پیرامون ولایت ففیه.
می خواهیم حکومت شرعی و عرفی ادغام شوند!
دکتر باهنر در یک گفت و گوی تلفنی به جمهوری اسلامی گفت:
تلاش ما در جهت ادغام حکومت شرعی و حکومت عرفی است!
[سوال]:
اکنون دو روز است مجلس [خبرگان قانون اساسی] جلسه علنی ندارد، با توجه به اصولی که مطرح است و محتوای آن ها مربوط به شورای رهبری و حکومت عرفی دقایق
حدود اختیارات آنست، در این مورد توضیحاتی بدهید:
دکتر [ محمد جواد ] باهنر:
آنچه الان مطرح است در رابطه با اصول دیگر قانون اساسی و ارگان های حکومت آینده است و یک مساله زیر بنائیست، لذا احتیاج به بحث گسترده ای دارد و این دو روزه هم بطور جمعی روی تمام اصول مربوط به آن بحث شود و طول کشیدن بحث در این باره مربوط به زیر بنایی بودن مساله است.
[سوال]:
مساله ارتباط رهبری با حاکمیت ملی چگونه است؟
مساله ولایت فقیه از طریق رهبری یا شورای رهبری اعمال می شود؟
سوال این است که شورای رهبری چطور انتخاب می شود؟
باهنر:
انتخاب با مردمست؛ منتها انتخاب دو درجه ای است. یعنی اول مردم عده ای به صورت نماینده انتخاب می کنند و سپس آن ها شورای رهبری را می گزینند.
[سوال]:
مساله دیگر، ارتباط شورای رهبری با مرجعیت است. این چطور در قانون پیش بینی شده است؟
باهنر:
البته اینطور پیش بینی می شود که شورای رهبری، عمدتا مرجعیت را نیز در بر خواهد گرفت. ولی این به این معنی نیست که حق فتوا دادن از دیگر افراد که در شورای رهبری برگزیده نشده انده، گرفته شود. نه خیر! این حق گرفتنی نیست و مردم حق دارند از مرجع مورد نظر خود تقلید کنند؛ بدین معنی که این مرز بسته ای نیست.
[سوال]:
مساله دیگری کمابیش به آن اشاره کردید، مساله حصر ولایت به شورای رهبری و منع دیگر فقها از دخالت در مسائل خاص دولتی چگونه خواهد بود؟ آیا این پیش بینی شده است؟
باهنر:
مساله تصدی منحصر به شورای رهبری خواهد بود و فقهایی که خارج از شورای رهبری هستند تصدی نخواهند داشت. اما بازهم اضافه می کنم این مانع از فتوا دادن آنها نخواهد بود. ولی دخالت در امور جاریه بایستی به انتخاب مردم باشد که همان انتخاب شورای رهبری خواهد بود. یعنی بایستی با مقبولیت عامه و انتخاب آن ها باشد.
[سوال]:
در همین متنی که ارائه شد، عبارت حکومت شرعی و عرفی آمده است. درحال حاضر می شود گفت که این ها تقریبا در یکجا متمرکز شده اند، ولی در آینده دور برای آن که دو گانگی حکومت که در گذشته شاهد آن بودیم، به سه گانگی تبدیل نشود، یعنی دارای شورای رهبری، دولت عرفی و مرجعیتی نباشیم که جدای از هم عمل کنند،چطور پیش بینی شده است که به چنین تنگایی دچار نشویم؟
باهنر:
یکی از مسائل اساسی مورد بحث ما همین است که دقیقا حکومت شرعی و عرفی ادغام شود و تلاش ما همین است که حکومت شرعی و عرفی که قبلا دو تا بودند و تضادی بین آن ها بود، یکسان شوند و دو گانگی از بین برود و آنچه در اینجا مطرح است اینکه اداره و تصدی امور مربوط به همین شورای رهبری باشد.
[سوال]:
در آخرین جلسه علنی مجلس گفته شد که فقاهت ملاک جعل ولایت است و این جعل مال خداست ولی [با] مردم چگونه قابل جمعند؟
باهنر:
ببینید دو مساله است: یکی زمینه و دیگری فعلیت، یعنی یک مساله صلاحیت فرد است و دیگری تحقق عینی و فعلیت یافتن آن یک. مثال ساده بزنم: هرکس شرایط رئیس جمهور شدن را دارا باشد، منطقا می تواند رئیس جمهور شود، ولی چه کسی رئیس جمهور خواهد شد که امرش نافذ باشد و اختیارات را به او بدهند؟ وقتی که از سوی مردم برگزیده شود. یعنی عده ای صلاحیت بالقوه را دارند ولی با انتخاب مردم این موضوع به بالفعل تبدیل می شود. بنابراین به این ترتیب نظر مردم در فعلیت یافتن قضیه اعمال می شود.
ماخذ:
روزنامه جمهوری اسلامی ۱۷ مهر ۱۳۵۸. محمد جواد باهنر
جمعه ۲۹ بهمن
۱۴۰۰
باید ها و نباید ها از آن فقیه است نه از آن قانون مجلس
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۱۰) قسمت ۱۲۰
سید احمد خمینی خطاب به آیت الله منتظری:
اگر فقیه اعلم زمان عراقی، پاکستانی یا کویتی بود تکلیف ما چیست؟
سوال حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی از آیت الله منتظری:
بسم الله الرحمن الرحیم
مجاهد بزرگوار حضرت آیت الله منتظری، رئیس مجلس خبرگان دامت برکاته.
امروز من باب فضولی وارد مجلس خبرگان شدم. بحث راجع به تصویب مشاغل فقیه در آینده بود. فرماندهی کل قوا، عزل و نصب رئیس جمهور و خیلی از مشاغل دیگر که تعارف بود!
مساله ای که برایم مطرح شده این است که اگر فقیه مثل مرحوم آیت الله کاشف الغطا و یا مرحوم آیت الله حکیم، عراقی بود و یا یک فقیه پاکستانی و یا کویتی اعلم زمان بود و مردم ایران همه او را به عنوان مرجع و رهبری برگزیدند و در نتیجه احتیاج به شورای رهبری نبود، زیرا شورای رهبری در صورتی است که تمام مردم از یک نفر پیروی نکرده باشند، مثل این زمان نسبت به امام که شورای رهبری معنا ندارد، در این صورت اگر بین عراق و ایران جنگ در گرفت و طبق قانون تصویب شده، فرمانده کل قوای ایران یک عراقی بود، چه می شود کرد؟ چه آنچه اگر بگوید بجنگید، دستور جنگ با کشور خود صادر کرده است و اگر دستور بدهد تکلیف ما چیست؟ رئیس جمهور کشور ایران را یک عراقی نصب می کند و هم چنین عزل. اگر بگوئید اسلام مرز ندارد شوخی است و بدیهی است که مرزها سرجایش باقی است و از طرف دیگر نمی توان از غیر اعلم با وجود اعلم عراقی پیروی کرد، به این معنا که نمی شود غیر ایرانی را پهلوی فقیه گذاشت و فقیه را فقط ایرانی دانست، چون شرط ولایت عدالت و اعلمیت است و بس. بنابراین نتیجه می گیریم امکان این معنا وجود دارد که یک عراقی بر مردم ایران ولایت داشته باشد. و حال آنکه طبق قوانین کشور عراق او دارای هیچگونه سمت و منصب قانونی نمی باشد و بلکه چه بسا اتفاق افتاده است که بعضی از فقها را چون مرحوم حکیم که او را عملا زندانی کرده اند یا خود امام که در زمان شاه او را زندانی و تبعید نمودند و بر بنا بر فرض شورای رهبری هم اگر اکثریت فقها غیر ایرانی که یکی از عراق و یکی از پاکستان و یکی از کویت و یا جاهای دیگر تشکیل دادند بازهم اشکالی بزرگتر پیش می آید. امیدوارم برای روشن شدن مطلب، جواب را بطور علنی پاسخ فرمائید.
مخلص شما: [ سید ] احمد خمینی
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۲۳ مهر۱۳۵۸.
نامه سید احمد خمینی به آیت الله منتظری.
دومین نامه سید احمد خمینی به آیت الله متتظری:
من طرفدار ولایت فقیه هستم منتها حدودش باید کاملا روشن شود.
قم خبرگزاری پارس.
بسم الله الرحمن الرحیم
مجاهد بزرگوار حضرت آیت الله منتظری رئیس مجلس خبرگان دامت برکاته
پس از عرض سلام قبل از هر چیز باید بگویم که من طرفدار صد در صد ولایت فقیه هستم ولی معتقدم که حدودش باید کاملا روشن شود.
در نامه قبل آورده بودم که اگر اعلم زمان تابعبت کشور دیگری غیراز ایران را داشته باشد وفرماندهی کل قوا هم با او باشد و بین کشورش و ایران جنگ درگیرد، و او دست اسرائیل و آمریکا را در این جنگ ببیند و در کشورش هم حق هیچگونه مداخله ای در امور سیاسی و نظامی را ندارد، چه کند؟ فرمان جنگ علیه کشورش خودش را که نمی تواند صادر کند و اصولا با جنگ مخالف است و در این صورت تکلیف ما که مورد حمله هستیم چه می شود؟
حضرتعالی جواب داده اید در ایران همیشه فقیه و مرجع بوده است و اگر مردم از مرجع غیر ایرانی پیروی کردند و بنا باشد آن فقیه سیاست ایران را در دست گیرد، باید ایران بیاید. من غیر از این جمله چیزی دیگری ندیدم و اما سوالات:
۱_ حرف من بر سر مرجع ایرانی نیست، بلکه بر سر اعلم مراجع و فرض آنجاست که این اعلم مثلا عراقی است و آگاه ترین و داناترین و متدین ترین و مجاهدترین فرد است و مردم محروم ما باید او را رهبر خود قرار دهند و بر طبق فرض ما داده اند.
۲_ همانطور که قبلا هم گفتم قید ایرانی بودن را هم نمی شود پهلوی فقیه گذاشت و تا بحال در رساله ای هم نخوانده ایم که باید از عالم ایرانی تقلید کرد، ولو اعلم عالمان دین در کشور دیگر باشد!
۳_ فرموده اید اگر مردم از مرجع غیر ایرانی پیروی کردند، آیا پیروی که موجب شاخص فقیه می شود بطوری که احتیاج به شورای رهبری نباشد، پیروی مردم ایران است یا پیروی شیعیان جهان؟ می دانید که اقبال ایران را نمی شود ملاک قرار داد، بلکه اقبال شیعیان را در کلیت شیعه باید در نظر گرفت و شیعیان پاکستان، عراق، هندوستان، کویت و سایر شیخ نشین ها و شوروی، عربستان سعودی، مصر و لبنان، سوریه و اندونزی و شیعیان آفریقا و سایر کشورها و قاره ها را باید به حساب آورد.
۴_تعداد شیعیان جهان بیش از صد تا ۱۵۰ میلیون است. فقط شیعیان ایران چیزی در حدود ۲۷میلیون از آنان را تشکیل می دهند.
از طرفی شهرت و معروفیت حوزه علمیه نجف در خارج از ایران به حدی است که شیعیان اکثر کشورهای خارجی از مراجع این حوزه تقلید می کنند. حال اگر عراق تصمیم جدی به اخراج ایرانیان حوزه نجف گرفت، همه شیعیان از آن به بعد مرجع شان فقیه عرب است و همیشه این مرجع عراقی اکثریت مقلد را دارا است.
۵_ فرموده اید بنا باشد آن فقیه سیاست ایران را در دست گیرد جمله بالا بصورتی است که انسان فکر می کند ممکن است فقیهی اعلم باشد و چون عراقی است بنا نباشد سیاست را در دست بگیرد و حال اینکه بر فقهای امت است که درسیاست دخالت کنند!
۶_ فرموده اید باید ایران بیاید. اولا بر طبق آنچه مجلس تصویب کرده است باید ها و نباید ها از آن فقیه است نه از آن قانون مجلس. امر و نهی قانون که باید بیاید، بر فقیه نقض آنچه را که مجلس به عنوان ولایت برای او تصویب کرده است می باشد. ثانیا اگر فقیه _به هر علتی که می خواهید فرض کنید_ یا خودش دلش نخواست و یا کشورش نگذاشت که به ایران بیاید، آیا ولایتش در این صورت سلب می شود؟!
ثالثا: نه تصویب مجلس خبرگان به اینکه فقیه باید به ایران بیاید به حق ولایت او می افزاید و نه عدم تصویب چیزی از آن می کاهد. زیرا ولایت امری الهی است و به همین مناسبت برای فقیه ثابت است و حقی که برای فقیه از طرف خدا ثابت است قابل سلب نمی باشد!
۷_اصل اشکال این است که اگر کسی خودش را اعلم دانست _که می دانید تعدادشان هم کم نیست_ و تعدادی هم مقلد داشت، لااقل برای خودش واجب می داند که بر طبق ولایتش در امور دخالت کند. مطلب خیاب زیاد است، خواهشمندم فعلا جواب این سوالات را مفصل مرقوم و یا شرح دهید.
مخلص شما: سید احمد خمینی
جمعه ۲۷ مهرماه ۱۳۵۸
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۲۸ مهر ۱۳۵۸.
دومین نامه سید احمد خمینی به آیت الله منتظری
فقیه بایستی حتما ایرانی باشد!
در پاسخ خبرنگار ما در قم که خواستار توضیح بیشتر در مورد مذاکرات دوم هیات دولت شد، مهندس کتیرایی [وزیر مسکن] گفت:
در دور دوم مذاکرات امشب با امام، مساله مجلس خبرگان و قوانینی که در جریان تصویب است صحبت شد و دولت نظر امام را در مورد ولایت فقیه خواستار شدند. اما چون خیلی خصوصی است از اعلام آن فعلا خودداری می کنیم. اما مساله ای که می توانم بگویم این است که در مورد سوال آقا سید احمد خمینی که در باره ولایت فقیه در خارج از ایران پرسیده بودند، دولت از امام خواستار توضیح شدند و امام فرمودند در این مورد مجلس بایستی تبصره ای اضافه کند که فقیه مجتهد نمی تواند خارج از کشور باشد و بایستی ایرانی باشد.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۳۰مهر ۱۳۵۸
ولایت فقیه باید ایرانی باشد
جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰
معنی فقیه آخوند و عمامه بسر نیست!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۱۱) قسمت ۱۲۱
جمهوری مرحله ای قبل از امامت است!
[روزنامه انقلاب اسلامی] :
شورا، امامت، و مرجعیت (در حاشیه میزگرد)در دومین نشست با نمایندگان مجلس خبرگان که در میزگرد انقلاب اسلامی شرکت جستند در انتظار نمایندگانی که با توجه به مشغله فراوان خود، تاخیر داشتند، گفت و گویی با حجت الاسلام موسوی اصفهانی [ سید موسی موسوی قهدریجانی، نماینده مردم قهدریجان اصفهان ] در باره شوراها و امامت جامعه داشتیم که با توجه به اهمیت این دو مساله و حاد بودن بحث، آن ها را در این ایام از نظر خوانندگان می گذرانیم.
… شوراها علاوه بر مطالبی که در مورد حقانیت آن ها می توان گفت عمده ترین وسیله ای هستند که ما در اختیار داریم و می توانیم به کمک آن بسیج مردم را به صورت سازمان یافته و متشکل، بدل به یک نیروی قابل اتکا بسازیم.
شوراها می توانند اساس نهاد قدرت را در کشور دگرگون سازند و عمده ترین متحد ما در برابر این بدنه اداره و حکومتی که غصب قدرت عادت ثانویش شده است، می باشد. چرا به شوراها و اختیارات آنها بدبین باّشیم؟ چرا از قدرت یافتن آن ها نگران باشیم؟ در امامت پذیرفته شده؟!
حجت الاسلام موسوی اصفهانی:
خاطره ای که هرگز فراموش نمی کنم صحبتی بود که روز آخر حیات مرحوم طالقانی در باره مساله شورا در این مجلس کردم و هیچ روز من ندیده بودم که مرحوم طالقانی اینقدر دقیق گوش بدهد و روحش در مطلب باشد! خیلی عجیب مشتاقانه گوش می داد. بعد هم به من گفتند که یک خرده خستگی مرا رفع کردی. و من آنروز همین مطلب را طرح کردم.
جامعه ای بر اساس اعتقاد به ایده ای حرکت های مشخصی را به سوی هدف معین شروع می کند و حرکتش هم سو و همگام به طرف آن هدف ها است. طبیعی است که در ابن مسیر جامعه احتیاج به رهبری دارد و امامت چیزی جز این نیست.
در جامعه ای که تضادهای درونی و برونی خودش را حل کرده است و به سوی هدف مشترکی در حرکت است اصل امامت ضروری است، ولی در یک جامعه ای که عده ای انقلاب بکنند و قدرتی را بدست گیرند و بخواهند امامت را مطرح کنند و برای دیگران آن را به صورت یک قانون در بیاورند مشخص است که این امر غیر ممکن است!
مساله امامت الان برای ما به این معنا است که همانطوری که مساله جمهوری برای اکثریت قاطع مردم ایران به صورت یک مساله ضروری و حیاتی مطرح بود، امامت هم به همین شکل است و در آن صورت ما حق داریم امامت را به صورت یک اصل در قانون اساسی مطرح کنیم که عین مساله جمهوری خواست اکثریت قاطع مردم باشد.
[روزنامه] انقلاب اسلامی]:
مساله رهبری را جوامع دیگر نیز مطرح کرده اند. حرف در اینجا این است که آیا این رهبری به عنوان حق ویژه عده ای، به این امر ختم می شود که باید همه قدرت ها را در راس متمرکز کنیم؟ راسی که تنها حق تصمیم گیری دارد؟و یا وظیفه رهبری نظارت و پخش کردن قدرت است؟ آیا اعمال قدرت را باید بدست مردم بدهد و یا در دست خود متمرکز سازد؟ این نکته است که اگر در قانون اساسی مشخص شود ما را از خطراتی که جوامع دیگر به آن ها دچار شده اند مصون نگاه خواهد داشت.
فرضا مساله شوراها در شوروی نیز از ابتدا مطرح شد ولی نه در شوروی و نه در چین و نه در دیگر کشورهایی که مدعی آن بودند و طرفدارانشان سنگ آن ها را به سینه می زدند عملی نشد. چه رهبری همه تصمیم گیری ها را منحصر بخود کرد و شوراها فقط بدل به یک مساله برای قدرت یک گروه شدند. حال آنکه اسلام عکس این است. و اگر بخواهیم واقعا بر اساسس سیستم اسلامی عمل کنیم و بتوانیم راه جدیدی نیز به جهان عرضه کنیم، نباید از این ترسی داشته باشیم که اختیار اعمال قدرت را بین مردم توزیع کنیم؟
موسوی اصفهانی:
امامت یک نهاد کاملا حساس و فوق العاده است. اگر چهارچوب قطعی و قاطع آن مشخص شود همه اعتراف خواهند کرد که عالی ترین و کامل ترین در زمینه حکومت است که می تواند در همه دنیا مطرح شود.
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی:
شاید یکی از دلایلی که می گوئیم اسلام دارای کامل ترین نظام ها است همین امر باشد و اگر آن را حذف کنیم دیگر کامل ترین نظام ها نیست!
موسوی اصفهانی:
درست است! منتها با این خصوصیت که جامعه ای مشترکا با امامش راه را پذیرفته است، هدف ها را پذیرفته است. و حکومت امام بر مردم هم معنایی جز حکومت قانون و حکومت این ایده و این مرام ندارد!
امامت از طرفی ترجمانی است برای مکتب و مرام. و از طرفی سمبلی و نمونه ای و راهبر و راهروی در مسیری که مردم دارند. پس اصل امامت درصورتی مطرح می شود که جامعه ای ایده آل و آن حرکت و آن مسیر را پذیرفته باشد و در این مجموعه نیز هماهنگ باشد و در آن صورت طبیعی است که هم سمبل و هم رهبر و هم راهرو برایش مطرح شود.ولی آنچه که اکنون موجب تاریکی شده است، اینست که اگر ما جامعه را امت مومنه می دانیم که اکثریتش امامت را می پذیرد، دیگر این همه دلهره داشتن و وحشت داشتن در دادن اختیارات به مردم به چه معنا است؟ چون وقتی مساله امت مطرح می شود همه می گوئیم مردم خودشان خواستند! مسلمان هستند! اصلا مبارزه بخاطر نان و آب نکردند! مبارزه بخاطر فرهنگ اسلامی و قرآن کردند، خوب جامعه ای که به این حد از رشد رسیده باشد که برای ایده مبارزه کرده است و پذیرای امامت است در آن مساله شوراها، آزادی ها و اختیارات مردم و کمک گرفتن از آن ها و پخش رهبری در بین آن ها نیز باید حل شده باشد. اما اگر جامعه ای است که در آن از اینکه یک مقدار زیادتر اختیاراتی به شوراهایی که از دل همین مردم بر می خیزند داده شود، اینقدر وحشت و اضطراب داریم پس معلوم می شود اطمینان نداربم از اینکه مردم پیش از آب و نان و بالاتر از آن به یک فرهنگ و رشد و شناختی رسیده اند که می توانند مسئولیت و بار امامت را بپذیرند. و اگر مردم به این حد از رشد نرسیده اند پس بپذیربم که جمهوری یک مرحله ای است قبل از امامت و در مسیر امام بسیاری از دوستان نیز برداشت شان این است که امام هم هنگامی که پیشنهاد رفراندوم جمهوری اسلامی را داده می خواسته است این امر را از مساله امامت وحکومت اسلامی جدا بکند. یعنی در عین حالی که هدف و ایده آل رسیدن به امت و امامت باشد، الان جامعه را پذیرا ندانسته و این را به عنوان یک زمینه برای آینده انتخاب کرده است.
در رابطه باهمین امر باز ناهماهنگی دیگری بچشم می خورد که واقعا برای خود من حل نشده است. اگر بنا است مساله امت و امامت و ولایت فقیه را به معنای واقعی آن مطرح کنیم و پیاده نمائیم نمی توانیم این را رهبری و شورای رهبری را از مرجعیت جدا کنبم و طرحی که الان مطرح است این است. اگر مرجعیت با تمام تشتتی که دارد به حال خودش باقی بماند و مردم بیایند فردی و جمعی را به عنوان رهبر و شورای رهبری انتخاب بکنند این اصلا عملی نیست. بخاطر اینکه اگر مرجع با قدرت خودش بماند با موقعیت و ایمانی که مردم باور دارند، اگر رهبر جز او باشد نمی تواند جایگاهی را که ولی فقیه دارد پیدا کند و اگر بخواهند این دو درهم ادغام شوند، باید مرجعیت نظامی پیداکند بصورتی که تا بحال بوده که در یک زمان ۵ تا ۶ تا ده سال مشخص نبوده است. این حالت با رهبری سیاسی متشکل مملکت منطبق نیست. این باز یک ناهماهنگی است!
مساله دیگری که مطرح است و باز مقداری موجب همان تاریکی است… این است که ما چون در فقه در بحث هایمان همیشه تماس مستقیم با مسائل دینی و قرآنی داشته ایم و با اتکا به 《ما ینطق عن الهوا ان هو الا وحی بوحی》ترجمانی بودیم برای مسایلی که ازمسیر وحی آمده و نمی خواستیم خودمان کم و زیاد کنیم و لذا عادت کرده ایم در مسائل احتیاط کنیم!در فقه زیاد می بینیم که اگر مساله ای مقداری برای فقیه مشکل بوده احتیاط می کرده است…. در مسائل فرعی فقهی این احتیاط به انجام و یا ترک عمل خیلی طبیعی و خیلی روشن است ولی الان ما داریم قانون اساسی می نویسیم… در اینجااحتیاط به ضداحتیاط بدل می شود. از باب نمونه در مساله حکومت…. یا در مساله ولایت فقیه، حکومت صالح و سالمی حساب شده است که فقیه بالای سرش می باشد. ولی وقتی به مساله مردم می رسیم، مساله اختیارات مردم، مردم همیشه مردمی حساب می شدند که چپ گرا هستند، کمونیست هستند. وقتی آزادی اجتماعات، بیان و عقیده مطرح می شود همه اش از این طرف احتیاط می شود که مبادا روزی در شورای کارخانه ای یک فرد چپ گرا نفوذ پیدا کرد و یا مبادا اینبار اجتماعات تشکیل بدهند، اگر جامعه، جامعه ای بود که واقعا آنقدر متشکل و مومن بوده که انقلابی بوجود آورده و توانسته است رژیم ناصالحی را کنار بزند این قدر هم نمی توان به این مردم بی اطمینان بود. این قدر هم نمی توان به این مردم جبهه گرفت. اگر به این مردم به این اندازه سوء ظن داشته باشیم، پس به چه می توانیم اتکا کنیم؟
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی]:
اگر درست بیادم بیاد، (باوجود اینکه تقلید بر میت جایز نیست!) من در اسناد مشروطه فتوایی به امضای مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی و شیخ خلیل تهرانی که از مراجع مهم زمان بوده اند دیده ام که حاکی از این است که در زمان غیبت امام زمان (عج) حکومت با جمهور مسلمین است. فکر می کنم این عین فتوا است.
[محمد جواد]حجت الاسلام حجتی کرمانی:
آقای طباطبایی هم در تفسیرالمیزان همین معنا را بیان کرده اند..
ماخذ:
• روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۶ مهر ۱۳۵۸. شورا، امامت و مرجعیت
معنی فقیه آخوند و عمامه بسر نیست!
«من در اینجا می خواهم یک نکنه را نتیجه بگیرم باز نگوئید تکرار است! این مساله ای که عنوان شده است، مساله ولایت فقیه، که مساله روز است و سر و صدا راه انداخته است، این جو کاذبی است که بعضی از بی دینان ایجاد کرده اند وگرنه من می دانم اکثریت قاطع ملت مسلمان از همه طبقات، حتی جوانان تحصیلکرده ما و اساتید دانشگاه و روشنفکران ما، آن ها هم متوجه اند که معنی ولایت فقیه دیکتاتوری و استبداد و انحصار طلبی نیست. معنایش این است که ملتی که به ایدئولوژی اسلام پایبند است و علاقه دارد یک حکومتی در چهار چوب ضوابط اسلامی در کشور پیاده شود، قهرا باید بر چنین حکومتی کسانی که کارشناس و ایدئولوگ مسائل اسلامی هستند نظارت داشته باشندو این معنایش این نیست که یک فقیه استبداد بخرج بدهد. این معنایش این نیست که همه کارها را بدهیم دست آخوندها. معنی فقیه هم آخوند و عمامه بسرنیست. ممکن است عمامه نداشته باشد ولی این شرایطی که گفتیم، یعنی یک نفرایدئولوگ اسلام باشد، کارشناس مسائل اسلام باشد، شرطی که در قانون اساسی ذکر شده است فقیه عادل، با تقوا، شجاع مدیر و مدبر. اگر پایش را کج گذاشت،ازحکومت می افتد… البته کشور کارهای زیادی دارد. سیاست پیچیده است، و هرکاری به کاردان و به متخصص باید ارجاع شود. همه کارها را که آخوند نمی تواند بکند… برای چندمین مرتبه تکرار می کنم [ولایت فقیه] نه استبداد است، نه انحصار طلبی! شما گول این جو کاذبی که می خواهند درست کنند نخورید.
نمی گویم که فقیه عادل هر کاری بخواهد بکند؛ خیر حق ندارد. هرجا دیدی از اسلام پایش را بیرون گذاشت دیگر پیروی اش نکن. برای اینکه مقیّد است.
استبداد نیست. استبداد یعنی قانون شکنی. یعنی دیکتاتوری.
[آیت الله منتظری. خطبه هفته سیزدهم نمازجمعه، ۲۷ مهر ۱۳۵۸ کتاب در مکتب جمعه، ج۱، ص۱۰۰].
جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰
ما نباید زیر بار رئیس جمهور و نخست وزیر برویم، که قطعا آمریکا طالب آن است!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۱۲) قسمت ۱۲۲
برادر احمد خمینی در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی نقطه نظرهای خویش را در مورد مهم ترین مسائل مملکتی از جمله ولایت فقیه و مجلس خبرگان بیان کرد…
موضوع اول، موضوع مجلس خبرگان است.
موضوع دومی که می خواهیم با شما صحبت بکنیم، موضوع ولایت فقیه است که باز جزو اصولی که در مجلس خبرگان در مورد آن بحث شده و تصویب شد….
حجت الاسلام!
ممکن است نظرتان را راجع به مجلس خبرگان بطور کلی بدانیم؟ چون این روزها در مورد مجلس خبرگان بحث خیلی زیاد است!…
فقیه می گوید نظامی و سیاسی باید خائن نباشد، حالا نصیری خائن است یا نه؟ هویدا خائن است یا نه؟ این را خبرگان می دانند. فقیه هم ممکن است بداند، اما این مربوط به فقاهتش نیست. فقیه بنا به قانون خدا باید خبره ترین و متعهدترین و بهترین افراد را انتخاب کند، برای اینکه بدرد مسلمین بهتر می خورند. و اگر غیر از این کرد از ولایت ساقط می شود و مردم می توانند تمرد کنند…
فقیه خودش انتخاب نمی کند و خودش نمی گذارد…
فقیه می گوید:
فقط بهترین متخصص امور سیاسی باید باشد. حالا این بهترین متخصص حسین است یا حسن، این کار فقیه نیست. این مربوط به فقیه نیست. فقیه در این مرحله با سایر مردم یکی است.و این به خود متخصصین مربوط است. متخصصین خودشان باید بنشینند و بهترینشان را انتخاب کنند. یکی را برگزینند و در راس قرار دهند… فقیه هم حق ندارد غیر از این ها را انتخاب کند… شما گفتید خیلی خسته شدم. ولی هنوز دو تا سوال دیگر باقی است. اجازه بدهید به سوال دوم برسیم.
سوال در مورد ولایت فقیه و نظریه شما در مورد ولایت فقیه؟
ج: [سید احمد خمینی]:
ولایت فقیه از اصول مسلمه فقیه است. مساله ای که راجع به این موضوع می گویم می تواند درست باشد. و یا غلط. دین مجموعه ایست از مسائل عبادی، سیاسی،فرهنگی، اجتماعی، نظامی و اقتصادی… اگر کسی در مسائل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مجتهد شد، حق ندارد در مسائل سیاسی و عبادی که مجتهد نیست دخالت کند!… ولایت فقیه در موضوعاتی است که مردم قطع نداشته باشند. و الا اگر من قطع دارم که این مساله ای که فقیه می گوید خلاف است، مثلا میرزای شیرازی تنباکو را حرام کرد، من اگر قطع داشته باشم که این موضع گیری باطل است، خوب ولایت فقیه قطع می شود. پس ولایت فقیه روی موضوعاتی است که مردم عادی و متخصص، قطع نداشته باشند! و الا اگر خبرگان که در راس هستند، قطع داشته باشند که موضع گیری فقیه درست نیست، فقیه ولایتش نسبت به آن ها قطع می شود. این هم یک مساله.
مساله دیگر این است که همانطور که گفتم مثلا یک مجتهد در مسائل سیاسی در استنباط خودش گفت که این معاهده در چه شرایطی لازم است؟ تازه در همین صورت بیشتر از این حق ندارد. باز باید خبرگان بنشینند و حسابی بررسی کنند و راه و روش قرارداد بستن را، دوز و کلکش را و شناختن دوز و کلک و بعد خنثی کردن آن ها را، همه با خبرگان است. این دیگر به فقیه مربوط نیست.
توجه داشته باشید چه می خواهم بگویم! این هم یک مساله.
یک فقیه با بودن اصلح حق انتخاب صالح را ندارد. یعنی اگر کسی در مسائل اقتصادی از بقیه خبرویت بیشتری دارد، یعنی بزرگترین اقتصاددان است و یک نفر در مسائل اجتماعی و یکی دیگر در مسائل نظامی، فقیه نمی تواند و حق ندارد که از شخصی که تخصصش کمتر است از آن، انتخاب کند، ولو صالح باشد…طبق این، بحث من اینجوری بود که ولایت فقیه در آنجایی است که آن فرد بهترین باشد… باید کاری بکنیم که رئیس جمهوری در کار نباشد و یک شورایی باشد که آن شورا مملکت را اداره کند. و آن شورا، شورای اسلامی است و در راس آن شورا، تازه یک فقیه باشد که شرایطش را می گویم. یعنی شرایطش را امام صادق(ع) می فرماید. دوباره من می خواهم این معنی را بگویم که نباید ما زیر بار رئیس جمهور و نخست وزیر برویم، که قطعا آمریکا طالب آن است! و اصولا اسلامی نیست. اسلامی آنست که باید فقیه در هر رشته خبره ترین را قبول کند. نه انتخاب، قبول کند!
ببینید فرق است بین اینکه فقیه خبره را انتخاب کند و تا قبول کند. انتخاب کار فقیه نیست. کار متخصص است… آمریکا می خواهد دوباره برای ما رئیس جمهوری و نخست وزیر و به همان صورت قدیم در شکل نظام جمهوری اسلامی درست کند. خوب ما نباید زیر بار آن برویم… پس [ولایت فقیه] نه تنها با دمکراسی سازگار است که ما را از یوغ آمریکا و روسای جمهوری و وزرا و نخست وزیران آمریکایی که در آینده می آیند و در طول تاریخ مان این جوری خواهد شد این ها را نجات می دهد. چرا؟ برای اینکه اگر فقیه آمریکایی شد، ولایت ندارد. و باید کنار برود. ولی اگر رئیس جمهوری و نخست وزیر آمریکایی نباشد، رئیس جمهوری و نخست وزیری نمی شود!
خسته شدم والا حرف خیلی زیاد دارم برای زدن. پس حکومت اسلامی یک حکومتی است که باید شورای خبرگان او را تشکیل بدهند و در راس آن کسی باشد که تنها با یک دروغ سافط می شود. والسلام.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۴ مهر ۱۳۵۸. مصاحبه با سید احمد خمینی
خشت اول گر نهاد معمار کج
سوال:
نظر خود را در باره اصولی که تا به حال در مجلس خبرگان تصویب شده بیان کنید و این اصول آیا در شان انقلاب بوده؟
سید علی خامنه ای:
معتقدم قانون اساسی بهتر از این که تدوین شد و تصویب شد می توانست تصویب بشود. اما در کل معتقدم که جهت این قانون اساسی جهت ترقی خواهانه است و جهت، اسلامی است!
نقطه قوتی که بطور قاطع در این قانون اساسی می شود سراغ داد، همین است که قانون به هرحال اسلامی است و می توانست با وجود اسلامی بودن با لحنی و با فرمی تدوین بشود که جای هیچگونه اشکالی را نداشته باشد و شامل اصول بیشتری از اسلام باشد. اما آن چیزی که هست غیر اسلامی نیست.
سوال:
در رابطه با سوال قبلی شما فکر می کنید که اگر در قانون اساسی یک متنی را بگذارند یک سری تشکیلاتی برای قوام بخشیدن به تبلیغات فرهنگی و ایدئولوژی اسلام در میان توده و پشتوانه عملی برای مملکت قائل شدن، اگر یک متنی داشته باشد می تواند جالب باشد برای کمک به منظور شما؟
سید علی خامنه ای:
این در قانون اساسی پیش بینی شده. یعنی در متن پیش نویسی که خود ما دست اندرکار تدوین و تکمیل بودیم، آن اولین بار به مجلس خبرگان عرضه شد، اولین بار در مطبوعات و رادیو تلویزیون. اما اینکه خود این، به صورت یک اصل جداگانه در بیاید فکر نمی کنم که خیلی نیازباشد که قانون اساسی به این بپردازد. بایستی در ضمن اصول دیگری همچنانکه اشاره کردم، اصول مربوط به مطبوعات در رادیو و تلویزیون، این ها به یک شکلی تامین بشود.
سوال:
در مورد اصول تصویب شده قانون اساسی چه نظری دارید؟
علی اصغر حاج سید جوادی:
من از اصل و اساس به شکل انجام انتخابات و شکل و ترکیب انحصار مجلس خبرگان معترض بودم و آنرا طبیعی و براساس روند انقلابی نمی دانستم و نمی دانم. بنابر این از محصول کار این مجلس تا آنجایی که تصویب شده است اطلاع دقیق ندارم. فقط وقتی شنیدم که تدوین زبان عربی به عنوان یکی از اصول در مواد قانون اساسی تصویب شده است، تعجب نکرده و از وضع طرح مسائل و برخوردهای فکری و مدیریت مجلس نیز که گهگاه از تلویزیون می بینم در عقیده خود راسخ تر شدم که به قول شعر رایج عوام:
خشت اول گر نهاد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج!
سوال:
حالا که صحبت از قانون اساسی شد شماحتما اصولی که تا به حال در مجلس خبرگان تصویب شده مورد نظر قرار داده اید. فکر می کنید تا به حال این اصول در شان انقلاب ما بوده؟
شمس آل احمد:
من منطبق با درستی و درتمام لحظات کلماتی قانون و مساله انتخاب و سلیقه و نشر و اینجوری و این حرف ها بودم و اگر این ها را کنار بگذاریم، یکی از دلواپسی های اساسی من این است که این تنقیح، منطقی و کلامی انجام نشود، یک تعریف و یک ماده باید آنفدر کار روی آن شده باشد.
ماخذ:
روزنامه جمهوری اسلامی۲۵مهر۵۸. مصاحبه با سید علی خامنه ای. علی اصغر حاج سیدجوادی.
شمس آل احمد
جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
چگونه رئیس جمهوری می تواند الدنگ باشد؟!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
بخش دوم از فصل دوم (۱۳) قسمت ۱۲۳
آزموده را آزمودن خطاست.!
این روزها تلویزیون با بخش مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی خبرگان بالاخره انگیزه ای یافت که ما را به دیدارش بکشاند و آنچه که در پنج شنبه ۱۹ مهر ۵۸ قبل از اخبار و بعد از اخبار سراسری از مجلس خبرگان تصویب شد واقعیت های تلخی را بازگو نمود.
بدنبال سخنان آقای مکارم شیرازی در باره سپردن مقام فرماندهی کل قوا به ولایت فقیه به عنوان مخالف، موجی از احساسات تند و تشنج مجلس را فراگرفت و در بین همه داد و فریاد آقای کرمی چون همیشه خشمگین تر بود و دادن عنوان حماسه سرا به آقای مکارم از جانب دکتر بهشتی جالب.
سپس جناب آقای منتظری ضمن یک برداشت غلط از سخنان مکارم فرمودند که فرمانده کل قوا نمی خواهد که به سربازخانه برود و پیش رو پس رو بدهد!
اینجا از آقای منتظری باید پرسید که در کجای صحبت آقای مکارم چنین جمله ای بود و از کجای صحبتش می توان چنین برداشتی نمود؟
آنگاه ایشان می فرمایند: اگر مردم یک رئیس جمهوری را انتخاب کردند چگونه می توان ریاست کل قوا را به این آدم الدنگ سپرد؟!
[رجوع کنید به قسمت ۹۷ با عنوان: ( با توجه به اصل ولایت فقیه معلوم نیست رئیس جمهور چکاره است؟) بخش اول از فصل دوم ]
سوال ما از آیت الله منتظری که نفر سوم کاندیداهای استان هستند این است که شما را چه کسی به مجلس فرستاد؟ مگر نه اینکه به رای مردم شما به آن مکان راه یافته اید؟ مگر نه اینکه همین مردم با دادن ۸۰ هزار شهید و یکصد هزار زخمی فرصت آن را به شما دادند که درچنین مجلسی حضور یابید؟ آیا این توهین به مردم نیست و توهین به شخص خودتان که منتخب مردم هستید؟
وقتی شماخودرا در خط امام می دانید چگونه می فرمائید که مردم آدم الدنگ انتخاب می کنند؟
مگر امام بارها و بارها نفرمودند که این مردم هستند که باید بگویند چه می خواهند و مردم باید تصمیم بگیرند. نه اینکه ما برایشان به عنوان روشنفکر و غیره خوراک فکری تهیه نمائیم و تصمیم بگیریم؟!
مگر امام با کمال تواضع و فروتنی بی نظیر نفرمودند که من خود را رهبر مردم نمی دانم. من ففط حرف مردم را می زنم.
مگر علی(ع) ابر مرد تاریخ بشریت به رای مردم احترام نه نهاد و با تمام لیاقت و انتخاب از جانب پیامبر بزرگوار از مقام حقه خود کنار رفت؟
و مگر همین مردم شما را انتخاب نکردند؟
حال با چه استدلالی می گوئید رئیس جمهور منتخب مردم ممکن است آدم الدنگی باشد و شما بقیه سروان محترم در مجلس که منتخب مردمید مگر خدای نکرده دارای چنان صفتی هستید؟ که مسلما نه باید گفت!
تا زمانی که این مردم مورد استحمار قرار نگیرند و ما آنها را سوار بر مرکب احساسات ننمائیم، تشخیص شان درست بوده و راه صحیح را انتخاب می کنند.
چگونه است که در اصولی از قانون اساسی مبنای حکومت را شورا و رای عمومی می گذارید و در جای دیگر مردم را متهم به عدم تشخیص می کنید؟
آیا آنچه که اینک بر کشور ما می گذرد و یکی از عوامل اصلی آن تعدد مراکز قدرت است (تا آنجا که نخست وزیر خود را چاقوی بی تیغه معرفی می کند) نباید برای ما درسی باشد و آزمایشی بزرگ که بعد ازاین درمدینه فاضله فکر نکنیم و با توجه به واقعیات، برنامه های خود را پی ریزی نموده و بدانیم؛ همانطوری که در طی قرون گذشته نمونه ای و شخصیتی چون امام خمینی نبوده و هیچ تضمینی نیست که در طی قرون بعد نیز رهبری با چنین ویژگی ها داشته باشیم.
لازم به فرداها نیست، امروز را بنگرید! که چگونه بعضی از رهبران مذهبی بر خلاف مصالح کشور و امت خود گام بر می دارند؟
در مورد دیگر آیت الله منتظری فرمودندکه مانمی خواهیم از قانون اساسی ما شرق و غرب خوششان بیاید. بله ماهم انتظار نداشتیم و نداریم که آن ها خوششان بیاید. چه بسا که آن ها_منظور دولت ها نه ملت ها_ از وجود تک تک مسلمانان واقعی بدشان بیاید، اما باید بدانیم که انقلاب آغاز گر حرکت نوینی بوده که می باید راهگشای رهایی دیگر ملل تحت ستم بوده و مشعل راهی باشد در دست دیگران که قدم در این راه می گذارند و قانون اساسی ما بزرگترین سندی است که آینده ایران در آن بنا نهاده می شود و بهترین نمونه و دلیلی که دیگر ملل تحت ستم در راه رسیدن به آن کوشش نمایند.
حال چگونه می خواهیم باچنین طرز تفکری این رسالت بزرگ را بجای آوریم. چرا نمی خواهیم نسل ما و عمر ما مصداق بیان پیامبر گرامی باشدکه در جواب یکی از اصحاب خود درباره سرنوشت اسلام فرمود که اسلام راستین بوسیله هم میهنان مسلمان فارسی اشاعه می یابد!
ما باید آگاه باشیم که بیشتر کشورهای جهان سوم تحت استعمار و استبدادند، دریافته اند که مکتب های شرق و غرب راه رهایی آن ها نیست و چه بساجوانان شرق وغرب نیز از آنچه که بر آن ها می گذرد سرخورده اند و در جستجوی راهی نو. اگر ما می توانیم که این راه بنمائیم، بنمائیم، که خیانت است غیر آن!
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۹ مهر ۱۳۵۸. ما و خوانندگان. ص ۵. خبرگان! آزموده را آزمودن
خطاست. ابراهیم واشقانی فراهانی.
در حاشیه مجلس خبرگان
تاریخ نشان داده است که هر گاه دولتی گوش به نظریات و حرف های مردم نداد و انها را در سرنوشت شان شرکت نداده، رو به شکست و نابودی رفته است و این مساله فکر می کنم برای همه ما ثابت شده است و من شناختی را که از اسلام دارم سعی در این داشته که مردم را در سرنوشت خود شرکت داده و به همه مسئولیت داده شود، همانطوری که می دانید مرحوم آقای طالقانی در این باره چه تذکراتی داده و همه رهبران فعلی را در مورد این مساله به آگاهی رسانده است.
متاسفانه در مجلس خبرگان چنین مساله ای مشاهده نمی شود. شاید فکر می کنند که مردم آگاهی کامل نداشته و نمی توانند در سرنوشت خودشان موثر باشند.
آقای حجتی کرمانی و آقای بنی صدر و آقای[ علی گلزاده] غفوری که باید از آن ها و امثالهم تشکر کرد، در این مساله بیشتر دقت دارند و خطر آنرا همیشه گوشزد کرده اند. که متاسفانه اکثریت نمایندگان به این موضوع توجه ندارند.
لطفا آقای[حسینعلی ]منتظری برای ما روشن کند که وقتی رئیس جمهور از طرف مردم انتخاب شود، چگونه می تواند یک الدنگ باشد؟!و اینرا بارها از امام شنیده ایم که مردم خودشان باید رئیس جمهور را انتخاب کنند.
آقای منتظری و آقای بهشتی چرا از مردم شک دارند؟ مگر این مردم نبودند که امام را به رهبری خودشان انتخاب کردند؟ چرا رهبر انتخابی ملت نباشد؟
در آینده چگونه می توان از استبداد و دیکتاتوری رهبر جلوگیری کرد؟ مگر همیشه رهبر همانند امام به توده و ملت خود دلبسته و آن ها را دوست دارند، یا همیشه رهبر مثل امام آگاه و روشن است؟
به نظر من این در عدالت اسلامی نیست که رهبر را آقایان فقها انتخاب کنند و یا برای رهبر اختیاراتی بگذارند!
رهبر باید انتخاب شده از مردم باشد و هم چنین برای رهبر اختیاراتی بگذاریم! او باید تخصصی والا داشته باشد و در همه کارها نظارت کننده باشد و به رئیس جمهور که باز هم انتخاب شده ملت است قدرت ببخشد تا برای ملت بتواند کاری بکند و هرگز قابل قبول نیست که رئیس جمهور انتخابی از ملت، انسانی الدنگ باشد! اگر اینطور باشد آقای منتظری و امثالهم نماینده ملت نیستتد! چون مردم ناآگاهانه به آن ها رای داده اند. اگر آقای منتظری بداند که ضد انقلابیون از این حرفش چه استفاده هایی کرده اند، سعی خواهد کرد به مردم اعتماد کند و همه را درسرنوشت شان حاکم بداند. (حمیدرضا شریفی)
یک سوال در باره ولایت فقیه
موضوع ولایت فقیه هنوز هم موضوع روز است. و در این مورد سوالات زیادی مطرح شده اند ومی شوندو متاسفانه تاکنون جواب قانع کننده به انبوه سوالات داده نشده است.
موافقین فقیه تنها به اثبات اسلامی بودن آن بسنده می کنند. اما در مورد حدودوظایف ولایت فقیه هرکسی چیزی می گوید و البته می دانیم که گفتار این و آن ملاک نیست. بلکه وظایف واختیاراتی که مجلس خبرگان برای ولی فقیه تصویب کرده است ملاک می باشد.
مخالفین ولایت فقیه هم ایرادها و انتقادهایی بر آن وارد می سازند. سوالاتی آن هم سربسته و در لفافه مطرح می کنند و کسی هم جواب نمی دهد که هیچ، بر نگرانی ها و ابهامات نیز افزوده می شود.
چون برای بنده سوال های زیادی در مورد ولایت فقیه وجود دارد که جواب آن ها برایم روشن نیست. نمی دانم با آن موافق باشم یا مخالف؟
مهم ترین سوالاتم را در کمال صراحت در اینجا مطرح و از منتقدین و مسئولین جامعه و از آن هایی که به آزادی و استقلال و ترقی این مملکت علاقمندند و در ضمن موافق ولایت فقیه هم هستند خواهش می کنم به آن جواب قانع کننده بدهند و من و امثال مرا از این نگرانی خلاص کنند. امیدوارم سوال من به کسی برنخورد!
سوال اینست: (خداوند به امام خمینی عمر نوح عطا فرماید تا این کشتی طوفان زده را به ساحل نجات برساند)، اما برای یک لحظه فرض کنیم امام خمینی نباشد، آیا همه آیت الله های موجود قبول می کنند که فاقد حتی یکی از صفات شجاع، مدیر، مدبر، عادل، عالم و … که در مجلس خبرگان برای فقیه قائل شده اند می باشند؟
فرض کنیم بعضی از آن ها قبول کنند که همه صفات بالا را ندارند، مسلما این ها از تقوای بیشتری برخوردارند که به ضعف خود اعتراف می کنند! حال اگر یک یا چند نفر که طرفداران زیادی هم دارند از تقوای کمتری برخوردار بودند و ادعا کنند که واجد تمامی صفات بالا هستند و هیچکدام هم کوتاه نیایند در این صورت تکلیف چیست؟ دیگر نمی توان شورای فقها تشکیل داد، زیرا چند نفر فقیه ادعا واجد شرایط بودن را می کنند، ممکن است بفرمائید مردم یکی را انتخاب می کنند. برای آنکه بین آن چند نفر، عالم ترین، عادل ترین، شجاع ترین، مدیرترین، مدبرترین و… فقیه انتخاب شود. باید مردم بتوانند نکات ضعف و قوت و احیانا مدارکی بر له و علیه آن ها را بدون ترس و واهمه و در کمال آزادی تبلیغ کنند و در وسایل ارتباط جمعی، در اعلامیه ها و نظرات به اطلاع مردم برسانند، با توجه به اینکه هر کدام از افراد مورد بحث طرفدران زیادی دارند و نسبت به آن ها تعصب خاصی می ورزند، آیا بر ملا کردن نکات ضعف و قوت آن ها و رد کردن یکی از صفات بالا در مورد آن ها از طرف مخالفین و موافقین شان، آشوب هایی در گوشه و کنار مملکت ایجاد نمی کنند؟ آیا مملکت دست خوش ناامنی و جنگ و کشتار نمی شود؟ باید توجه داشت که انتخاب طبیعی و به مرور زمان یک مرجع تقلید با انتخاب او از طریق رای گیری و در مدت کوتاه خیلی فرق دارد!
در انتخاب طبیعی هیچ مرجع تقلیدی احتیاج به تبلیغ به نفع خود ندارد. بلکه به مرور زمان مردم از روی اعمال و رفتار و گفتارش به دور او جمع می شوند. همانطوری که به دور امام جمع شدند. بنابراین به اعتقاد بنده شورای نگهبان برای حفظ قوانین اسلام کافی می باشد و فقیه در جمهوری اسلامی همان نقشی را داشته باشد که تاکنون داشته است. تا لااقل انتخابش به همان کیفیت سابق توسط مردم و به مرور زمان انجام بگیرد. امت ایران امام خمینی را از طریق رای گیری انتخاب نکرده است و به همین جهت هم هیچگونه برخورد و مناقشه ای پیش نیامده است. اما اگر رای گیری مطرح باشد، بدون شک ناراحتی های زیادی به دنبال خواهد داشت و تازه نمی توان به نتیجه رای گیری اطمینان صد در صد داشت. زیرا دشمنان انقلاب اسلامی ایران و عوامل سیا و غیره از راه های مختلف و با نقشه های خیلی ماهرانه می توانند در انتخابات نفوذ کنند.
ح.م. ذوادبنین. از دانشگاه علم و صنعت
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۹ آبان ۱۳۵۸ مردم و خبرگان
جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰
این آخرین شماره از بخش دوم از فصل دوم بود. بخش بزودی در سال ۱۴۰۱منتشر خواهد شد
جناب شوری,
گرچه احتیاجی به توضیح واضحات نیست ولی اظهار آن نیز ضرری ندارد که تنبان فرسوده جمهوری اسلامی پاره پاره تر آنست که با این وصله پینه ها مرمت شود. فاطی برای ستر عورت محتاج تنبانی نو از قماشی بسیار بهتر است. یعنی این خانه از پای بست ویران با این شمعک ها تعمیر نخواهد شد و این دندان پوسیده فاسد باید کشیده شود.
ظاهرا تنها کاری که از دست ما بر میآید ذکر دعای تحویل است که
یا مقلب القلوب و الابصار, ارباب,
یا مدبرالیل و النهار, ارباب,
یا محول الحول و الاحوال , ارباب,
حول حالنا الی احسن الحال, ارباب,
فقط اشکال اینست که ارباب به وجود لولو خور خوره جمهوری اسلامی احتیاج دارد و گرنه سالهاست که چپ و راست و دور و نزدیک ما را به هم کوبیده و میتوانست از ما شروع کند.