در جهان پسا اتحاد شوروی در سه ده خیر یک تخریب ایدئولوژیک عظیم علیه افکار کمونیستی رخ داده است. این تهاجم غیرکمونیست ها و متحدان ترقی خواه آن ها را نیز در بر می گیرد. موازنه نیروهای سیاسی بدون تغییر پایدار جهان بینی زحمتکشان و در جهت منافع آنان، دگرگونی محسوسی نخواهد شد. مبارزه ایدئولوژیک همه جانبه علیه ارتجاع حاکم قرون وسطایی ایران، گرایش های نئولیبرالیستی و مداخله گری امپریالیسم جهانی، حلقه های اصلی و تشکیل دهنده تکامل «شرایط ذهنی انقلاب» و حلقه های گمشده مبارزه های زحمتکشان میهن ما است
اکنون با جنبش گسترده و قیام برای نان، با فاجعه های گوناگون (متروپل آبادان…) و ادامه خواسته های سندیکایی فرهنگیان، کارگران وبطور کلی «دنیای کار»، مبارزه برای جلوگیری از متلاشی شدن زیست بوم، مبارزه برای آزادی های سیاسی، دمکراتیک، حقوق بشری، آزادی بیان و… به پدیده همزمانی این جنبش ها شکل داده است. در واقع اکنون جنبش مردمی با «دو پا» راه می رود: انفجارهای اجتماعی و جنبش های سندیکایی. از نقطه نظر تاریخ کوتاه مدت، این جنبش ها در خانواده انفجارهای اجتماعی ۹۶ و ۹۸ قرار می گیرند که هنوز جنبه «خود بخودی» خود را حفظ کرده اند، گرچه هر جنبش خود بخودی، میزانی از «خود آگاهی سیاسی» را بازتاب می دهد که با مراحل قبلی خود متفاوت است. باید توجه کرد که شعارهای سیاسی مانند مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر اصل ولایت فقیه هنوز به معنای تسلط خودآگاهی سیاسی در بین جنبش مردمی نیست، بلکه جنبه احساسی و گذرا دارد. جنبه مهم سیاسی در جامعه این است که دولت رئیسی بسرعت ناکار آمدی خود را در حل معضلات اقتصادی ـ اجتماعی نشان داده و وعده های مضحکه انتخابات پوچ از آب در آمده است. البته هنوزنمی توان با عجله اوضاع سیاسی کنونی را تحت فورمول طلایی لنین: «بالایی ها نمی توانند به شیوه سابق حکومت کنند و پایینی ها نمی خواهند که به شیوه سابق بر آنها حکومت شود» قرار داد، ولی نمی توان هم انکار کرد که ما بطور دایمی به چنین حالتی نزدیک می شویم. در عمق جامعه، ما شاهد تجدید آرایش نیروهای سیاسی در همه سطوح هستیم. در برخورد به شرایط بحرانی کنونی در صفوف اپوزیسون چهار رویکرد: اصلاح طلب ساختاری، تحول خواه، انقلاب و چهارم «براندازی»، خود را نشان می دهند که دارای مضمون طبقاتی هستند، گرچه هنوز جنبه طبقاتی آن تا حدودی پوشیده است. از ارزیابی مواضع و موقعیت «اصلاحات ساختاری» شروع می کنیم.
ـ اصلاحات ساختاری
اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا! این شعار خودجوش مردمی بیانگر پایان یک دوره تاریخی بود که تسلط سیاسی ـ ایدئولوژیک اصلاح طلبان در جامعه را رقم می زد. فروپاشی سیاسی ـ تشکیلاتی اصلاح طلبان در آستانه انتصاب روحانی به ریاست جمهوری کاملن آشکار شد. آنها با دست های خالی کوشش می کردند که روحانی را که اصلن سابقه اصلاح طلبی نداشت و از مهره های امنیتی رژیم بود به نماینده خود تبدیل کنند که گویا وارد نبردی نفس گیر با ولی فقیه شده است و در این درگیری از اصلاح طلبان الهام گرفته و یا حتی نماینده آنها در بالاست.
اصلاح طلبان در اکثریت خود البته فروپاشی و از دست دادن عظیم نیرو و پشتوانه مردمی را می پذیرند و حتی از دیالوگ برای فهم علل فروپاشی و نقد خود ظاهرا استقبال می کنند. اما معنای واقعی اصلاح طلبی امروز چیست؟ اصلاح طلبان نه تنها همیشه با سیاست های اقتصادی ضدمردمی، تحت عنوان «سپردن کار مردم به مردم» حکومت استقبال می کردند، بلکه خواهان سرعت و گسترش دادن به سرمایه داری نولیبرال در ایران بودند. آنها باقیمانده بخش های دولتی در ایران را اثرات حزب توده ایران در سال های اول انقلاب معرفی می کردند که می بایست برچیده شود. بیهوده نیست که اصلاح طلبان از مبارزه های عدالت خواهانه مردم کمتر دفاع می کنند و اولویت های حقوق بشری، ازادی و دمکراسی را بطور مصنوعی و برای انحراف افکار در برابر مبارزه های طبقاتی مردم قرار می دهند.
با فروپاشی سیاسی ـ تشکیلاتی اصلاح طلبان شاهد حضور کپی های کم رنگ و درجه دوم اصلاح طلبی و اصلاح طلبان مانند «اصلاحات ساختاری» تاج زاده هستیم که بیشتر تعصب و کینه خود را برای مرزبندی با اندیشه های انقلاب و کمونیستی نشان می دهند تا یک برنامه به روز شده اصلاح طلبی و امکان نیروگرفتن و بازسازی آن. تاج زاده اصلاح طلبی را نه در قائم به ذات، بلکه در مرزبندی با انقلاب توضیح می دهد و بلافاصله انقلاب را به «خشونت» تقلیل می دهد. او در یکی از اتاق های کلاب هاوسی می گفت که اگر اصلاح طلبی را قبول ندارید بروید بریزید توی خیابان و شلوغ کنید! (این درک از مردم همان خس و خاشاک محمود احمدی نژاد است). در جمع بندی وزن و موقعیت اصلاح طلبان در شرایط بحرانی کنونی کشور، باید آشکارا گفت که آنها قادر به بازسازی و تاثیر گذاری فوری درشرایط کنونی نخواهند بود، ما نمی گوییم روش اصلاح طلبانه از جامعه ما رخت بر بسته است، بر عکس هر جامعه ای در هر مرحله ای به اصلاحات نیازمند است، اما اصلاحات و امکان آن باید واقعی باشد و نه سیاست بازی برای بیرون راندن رقبا از صحنه سیاست.
تحول طلبان
بخشی از نیروهای سیاسی مانند حزب چپ ایران (فداییان خلق) و طیف هایی از انواع جمهوری خواهان و ملی ـ مذهبی ها خود را تحت عنوان تحول خواه تعریف می کنند. آن ها ادعا می کنند نه اصلاح طلب هستند و نه انقلابی ، بلکه «اصقلاب» یعنی اصلاحات ـ انقلاب را چشم انداز ممکن و به صلاح جامعه می دانند. آنچه در ادبیات سیاسی آن ها کم رنگ است ، بسیج توده های مردم برای تغییرات ریشه ای در حاکمیت سیاسی است. آن ها هنوز گوشه ای چشمی به بالا و «انقلاب در قصر» دارند. آن ها همانند اصلاح طلبان انقلاب را از بار طبقاتی ـ اجتماعی تهی کرده و آن را به «خشونت» تقلیل می دهند. آن ها فکر می کنند زیاده خواهی توده های مردم ممکن است به درگیری های تند و خشونت آمیز بیانجامد و بنابرین تقلیل خواسته های مردم را در پیش می گیرند. بیهوده نیست که حزب چپ ایران (فداییان خلق) به اتحادهای سیاسی در سمت راست خود علاقه دارد و نه چپ!
براندازی و براندازها
این اصطلاحی است که نخست رژیم ولایت فقیه برای تحقیر اپوزیسون به کار برد، ولی از طرف عده ای به شعار اصلی آن ها تبدیل شد. سلطنت طلب ها، سازمان مجاهدین و برخی نیروهای دیگر در پشت این مفهوم قرار گرفته اند. تصور آن ها و یا بهتر بگوییم انتظار آن ها چشم داشت به مداخله خارجی برای رسیدن به قدرت حکومتی است. آن ها در انتظار انفجارهای توده ای عمیق و پردامنه هستند که بتواند زمینه مداخله خارجی را فراهم آورد. آن ها خواهان یک «توده تحمیق شده و گوشت دم توپ» هستند که بتواند به عنوان بر هم زننده نظم حکومتی وارد میدان شود. به همین دلیل این نیروهای برانداز فاقد برنامه سیاسی روشن هستند و قادر به شرکت در مبارزه روزمره مردم نیستند. یعنی در جایی که نیاز به کار صبورانه برای ارتقای سطح مبارزه مردم گریز ناپذیر است. بیهوده نیست که رضا پهلوی اخیرن در روخوانی از یک نوشته بی کیفیت، انفجارهای اجتماعی را به حساب استقبال از سلطنت مصادره کرد و به دروغ شعار مرگ بر چین مرگ بر روسیه را از نمادهای جنبش کنونی مردم ایران معرفی کرد. جریان وابسته سلطنت طلب و مجاهدین که حتی تحریم های ناعادلانه و کمرشکن آمریکا را کافی نداسته و خواهان شدت عمل آمریکا علیه ایران هستند، خود بخشی از مشکل مبارزه مردم علیه رژیم ولایت فقیه هستند و نه بخشی از راه حل! مردم ایران از «سوریه ای شدن» نگران هستند و در چهره سلطنت طلب ها و مجاهدین آتش بیاران این نوع معرکه ها را می بینند.
انقلاب ملی ـ دمکراتیک
با فروپاشی سیاسی ـ تشکیلاتی اصلاح طلبان و سیر مبارزه های مردم ازجنبش گسترده سال ۹۶، زمینه عینی تحولات رادیکال دایمن گسترش و تعمیق یافته است. اصلاح طلبان قبلن می گفتند انقلاب ممکن نیست و اصلاح طلبی تنها راه حل است، در حالی که امروز می گویند انقلاب ممکن ولی خطرناک است! آن ها هراس دارند که خلایی که با پریده رنگ شدن اصلاح طلبی در جامعه رشد و نمو کرده است، بوسیله اندیشه های انقلابی پر شود. آن ها حق دارند و حتی می توان جمله ای از انگلس همکار مارکس را به آن ها قرض داد که می گوید: طبیعت از خلا هراس دارد! چهره شاخص پروژه انقلاب ملی ـ دمکراتیک حزب توده ایران است و از جمله در اتاق های کلاب هاووسی هر گاه این پروژه روشن و با هویت از طرف مدافعان حزب در برابر گرایش های اصلاح طلب، تحول خواه و برانداز مطرح شده مورد استقبال وسیع قرار گرفته است و برخی گروه بندی های کوچک شروع به تعریف خود تحت عنوان «انقلاب ملی ـ دمکراتیک» کرده اند. «بدون تئوری انقلابی هیچ جنبش انقلابی وجود نخواهد داشت !» لویی آلتوسر فیلسوف مارکسیست فرانسه در کنفرانسی فلسفی این جمله لنین را به موضوع اصلی کنگره گذاشته بود و خود معتقد بود، لنین با این جمله نه تنها تئوری انقلاب را کشف کرده است، بلکه فراتر از آن تئوری عام شناخت را بیان کرده است! باید با آلتوسر در این مورد توافق کرد که انسان بدون مفاهیم عام قادر به شناخت جهان نخواهد بود. مفاهیم عام شناخت دوران ما کدامند که باید پایه تئوری انقلاب را شکل دهند؟
یک سالی پس از انقلاب حزب توده ایران جزوه ای از لنین بنام «دوران تاریخی ـ جهانی» منتشر کرده بود که در جنبش چپ ایران بسیار تاثیر گذار بود. بر طبق منطق لنین در این نوشته، بدون مشخص کردن دوران تاریخی ـ جهانی تاکتیک های انقلابی در هیچ کشوری درست از آب در نخواهد آمد. مثلن امکان تاریخی ـ جهانی مبارزه های برده ها نمی توانست به جز تبدیل برده های آزاد شده به رعیت ها باشد و یا در دوره تاریخی ـ جهانی نظام فئودالی مبارزه رعیت نمی توانست فراتر از تبدیل شدن انها به «کارگر حقوق بگیر» باشد ، کارگرانی که درفروش کار خود به صاحبان سرمایه در بخش های متفاوت «آزاد» و اما در فروختن نیروی کار خود بطور کلی، در بازار عمومی کار «مجبور» باشند. اثر بخشی منطق لنین در بین چپ ایران پذیرفتن این نظریه بود که اکنون ما در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم هستیم و اردوگاه سوسیالیستی و شوروی در راس این دوران قرار دارد. روشن بود که با فروپاشی شوروی این مفهوم از دوران زایل شود و این سوال مطرح شود که اکنون در چه دوران تاریخی ـ جهانی به سر می بریم که باید پایه تدوین تئوری انقلابی شود؟
تخریب اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی با یک روند دیگر در جهان همراه بود: جهانی شدن سرمایه داری نئولیبرال! اردوگاه سوسیالیستی مانند یک «کاخ کاغذی» فرو ریخته و در جهان سرمایه داری جذب شده بود، سرمایه داری ای که اکنون جهانی و نئولیبرال شده بود می توان نام این دوره تاریخی ـ جهانی را «جهانی شدن امپریالیسم» هم نامید. فوکویاما این دوران را در کتاب مشهور خود «پایان تاریخ» می نامید که سرمایه جهانی شده با سیاستی نئولیبرالی برای دوره ای بزرگ از تاریخ بر بشریت حاکم خواهد و آلترناتیوی در مقابل آن شکل نخواهد گرفت (البته وی بعدن نظر خود را تغییر داد). از نظر آنتونی نگری در اثر مشهور خود «امپراطوری» سرمایه جهانی با قوانین حقوقی و «پلیس امپراطوری» دولت های «یاغی و وحشی» را سرکوب و در امپراطوری حل خواهد کرد. نظریه ای که یادآورحمله ناتو به یوگسلاوی، حمله های آمریکا به عراق، افغانستان، سوریه، لیبی و نقشه حمله به بسیاری از «یاغی های امپراطوری» است. آیا ما همچنان در این دوران تاریخی ـ جهانی به سر می بریم؟ نه! واقعیت این است که ما وارد دورانی پیچیده و متناقص شده ایم که در جلوی چشمان ما رژه می رود. یک دستگاه عظیم دیالکتیکی لازم است که مضمون و سمت گیری تاریخی این همه پدیده های جهانی شده متضاد، متناقض، چند جانبه و در هم تنیده را مشخص کند.
سرمایه داری جهانی شده نئو لیبرال به پایان ایدئولوژیک خود رسیده است! این چنین است مضمون تاریخی ـ جهانی دوران ما. چرا ما در درون دنیای سرمایه داری با پدیده های راست افراطی و نئوفاشیستی در سراسر جهان از ترامپ گرفته تا بولسارنو در برزیل، لوپن در فرانسه، دولت های مجارستان، لهستان و برآمد ناسیونالیسم افراطی در روسیه روبرو هستیم که در مقابل «جهانی شدن» می ایستند؟ چرا ادعا می کنند که می خواهند به «تولید ثروت در چارچوب ملی» بر گردند؟ مرکز ایدئولوژی سرمایه داری نئولیبرال در نقش دولت نهفته است. یک ضرب المثل فرانسوی می گوید: «هیچ کس به اندازه خود آدم بخودش خدمت نخواهد کرد!» سرمایه داران نئولیبرال با همین روش، سیاست تراشیدن نقش اجتماعی دولت ها را کرده و مقررات زدایی از قوانین کار را در دستور کابینه های دست ساز خود قرار دادند. سرمایه های متروپل با استفاده از سرعت و شدت ابزارهای پیشرفته مانند انترنت و حمل و نقل و در جستجوی با زده استثنایی سرمایه، کارخانجات را به کشورهای جهان سومی انتقال دادند که نیروی کار ارزان و مواد خام شاخص اقتصاد آنها بود. اما این روش نیز در جهان تناقض خود را نشان داد: چین در همین روند از «کارگاه جهان» به کشور صنعتی پیشرفته تبدیل شد! اکنون در سراسر جهان تقاضا برای «دولت اجتماعی» به خواست عمومی جنبش های مردمی تبدیل شده است. فقدان دولت اجتماعی در دروه پاندومی کرونا و ناکارآمدی دولت های بری از وظایف خدماتی، پزشکی و رفاهی چشمگیر بود. دوران تاریخی ـ جهانی «روح تاریخ» است، اما برای اینکه معتبر باشد باید با «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» در آمیزد و به وسیله آن پشتیبانی شود.
دروان تاریخی ـ جهانی و وضعیت مشخص جامعه ایران
اگر از منطق تاریخی ـ جهانی حرکت کنیم درایران با «تداخل دو دوره تاریخی ـ جهانی» روبرو هستیم: انقلاب بهمن در دوره تضاد بین دو اردوگاه سوسیالیستی و سرمایه داری رخ داد، در دوره ای که ایدئولوژی کمونیستی در جهان به انواع دیگر ایدئولوژی ها برتری داشت و حتی به میزانی آن ها را تحت تاثیر خود قرار می داد. قبل از انقلاب بهمن ۵۷ ما مشاهده می کنیم که سازمان هایی مانند سازمان مجاهدین خلق متد «ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی» را به عنوان متد مبارزاتی اعلام می کنند ولی باور به خدا را حفظ می کنند. شریعتی که قبل از انقلاب تاثیر زیادی در بسیج سیاسی دین باوران داشت خود را سوسیالیست می نامید و برای مارکس احترام فوق العاده ای قایل بود. برنامه اولیه حزب جمهوری اسلامی پس از انقلاب از متد دیالکتیکی تقلید شده بود و پیروان خمینی کوشش می کردند «مستضعفان» را معادل «زحمتکشان» به کار برند و خمینی حتی می گفت خدا هم کارگر است و یا استکبار را معادل امپریالیسم آمریکا معرفی کنند. هنوز هم جمهوری اسلامی ادعا می کند دارای «ایدئولوژی» است. گردش به راست در جمهوری اسلامی نخست به شکل سیاسی و با سرکوب همه نیروهای شرکت کننده در انقلاب بود که هم رقیب قدرت بودند و هم شاهد دزدی انقلاب بهمن بوسیله روحانیت و نیروهای ملحق شده به خمینی در جریان و بویژه پس از انقلاب. نقطه اوج این سرکوب ها فاجعه هولناک قتل و عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بود که به درستی «فاجعه ملی» نام گرفته است. گردش به راست در اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی با «تعدیل اقتصادی» رفسنجانی شروع شد و تا امروز سیاست اقتصادی سرمایه داری نئولیبرال با حدت و شدت ادامه یافته و ویرانه اقتصادی بر جای گذاشته است. جمهوری اسلامی با فروپاشی شوروی مستمسک ایدئولوژیک جدیدی برای پیش بردن سیاست اقتصادی نئولیبرال خود یافته بود.
تاثیر دوران تاریخی ـ جهانی فروپاشی شوروی و پیروزی سرمایه داری جهانی شده و نئولیبرال آن چنان بود که جناح اصلاح طلب حکومت از هر نوع عدالت اقتصادی ـ اجتماعی فاصله گرفته و «گسترش سیاسی» را در دستور کار خود قرار داده بود، اما حتی در دوره پیروزی خاتمی و بازشدن نسبی فضای سیاسی، روشن بود که اصلاح طلبان خواهان گسترش سیاسی تا حد آزادی فعالیت چپ ها نیستند و بر عکس با انبوهی از کتاب ها و روزنامه ها قصد «ریشه کن کردن» ایدئولوژی کمونیستی در جامعه را دارند. نظریات کارل پوپر، ویتفوگل، هانا آرنت و… به کتاب های بالینی آن ها تبدیل شده بود. نظریه پردازان اصلاح طلب کوشش می کردند دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه را همان «توتالیتاریسم» مورد ادعای نویسندگان مزبور در مورد کمونیسم معرفی کنند و خود را ضد ایدئولوژی توتالیتر و آزاداندیش جلوه دهند. تاریخ اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی نشان می دهد که اصلاح طلبان نخست در عرصه سیاست و ادعای مبارزه برای ازادی های سیاسی دچار ریزش نیرو شدند و سپس در دفاع از ایدئولوژی نئولیبرال.اصلاح طلبان پس از فروکش کردن جنبش سبز بطور دایم در برابر حمله سازمان یافته و سنگین حکومت ولایت فقیه به عقب نشینی تن داده و «باز تعریف تحمیلی» از طرف ارتجاع حاکم را پذیرفتند. شعار «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا !» فشرده دوران تاریخی ـ جهانی بود که خود را در ایران هم به نمایش می گذاشت: دیگر مبارزه علیه دیکتاتوری سیاسی با مبارزه علیه سیاست های نئولیبرالی بهم پیوند خورده بود! البته فروپاشی سیاسی ـ تشکیلاتی اصلاح طلبان به معنای این نیست که جای خالی آن ها اتوماتیک با نیروهای انقلابی پر خواهد شد. در واقع باید به فروپاشی سیاسی ـ تشکیلاتی اصلاح طلبان، فروپاشی ایدئولوژیک را هم اضافه کرد.با بی اعتبار شدن خط سیاسی اصلاح طلبان.
ضرورت مبارزه ایدئولوژیک برای گرد آوردن نیرو در تدارک انقلاب ملی دمکراتیک
در جهان پسا اتحاد شوروی در سه ده خیر یک تخریب ایدئولوژیک عظیم علیه افکار کمونیستی رخ داده است. این تهاجم غیرکمونیست ها و متحدان ترقی خواه آن ها را نیز در بر می گیرد. موازنه نیروهای سیاسی بدون تغییر پایدار جهان بینی زحمتکشان و در جهت منافع آنان، دگرگونی محسوسی نخواهد شد. مبارزه ایدئولوژیک همه جانبه علیه ارتجاع حاکم قرون وسطایی ایران، گرایش های نئولیبرالیستی و مداخله گری امپریالیسم جهانی، حلقه های اصلی و تشکیل دهنده تکامل «شرایط ذهنی انقلاب» و حلقه های گمشده مبارزه های زحمتکشان میهن ما است. اتحاد نیروهای سیاسی هم بدون کار ایدئولوژیک ممکن و پایدار نخواهد بود. باید توجه کرد که انقلاب ملی ـ دمکراتیک در ایران با موازنه قوای تغییر یابنده در جهان روبروست که می تواند تاثیر مهمی بر سرنوشت جامعه ما بگذارد. انقلاب ملی ـ دمکراتیک در شرایط کنونی بسیار پیچیده تر و سنگین تر از انقلاب مشروطیت و انقلاب بهمن است و تنها می تواند در مرحله ای بالاتر و بسیار پیچیده تر از آنها موفق شود.
چهل و دو سال قبل آنچه را که در «خشت خام»می دید گفت و
مدعیان رستگاری جامعه ایران نشنیدند در این «حدیث مجمل»
یاد آرید:«اگر درست که در ایران شکل حکومت همیشه اشرافی
و ضد خلقی و غرق در تجمل و فساد و استبداد و کرخت کنندهٔ
ارادهٔ انسانی و مایهٔ تیره روزی و خفت زحمتکشان بوده،پس بایدگفت: دیگر بس است، زبونی هزاره ها کافی است!به سوی
یک نظام خلقی و انسانی به سوی یک جامعهٔ باز و تهی از فشارم تعصب، به سوی یک جامعهٔ مولدان یدی و فکری گام بر
داریم و نظام زمین سالاری سرمایه سالاری را،که انگیزهٔ بردگی
روح و جسم انسان است، به موزه بفرستیم. ایران به کافی ا
اشک و خون ریخته، که در خورد فضای آزاد برای تنفس باشد
و از چنگ آدمکشان و چپاولگران در ده و شهر و عشیره برهد
دیگر وقت است! ما در شرایط کنونی خواستار استقرار یک نظام ملی و دمکراتیک هستیم که در آن طبقات و قشرها و اقتصادچند ساختی از میان نمی رود و بخشی از سرمایه داری درشهر و ده، که با تولید و بازارداخلی پیوند سرشتی دارد،
بصورت بخش غیر عمده، در کنار بخش عمده(عمومی یا دولتی یاتعاونی) حفظ می شود. موافق این نظام، ما خواستار یک
دمکراسی ملی هستیم که در آن تعدد و استقلال سازمانی و
احزاب و سندیکا ها و جمعیت ها و مطبوعات در چهارچوب
یک «جبههٔ واحد خلقی»و یک برنامهٔ مشترک نوسازی جامعه بر
پایه استقلال و دمکراسی، حفظ می گردد. زیرا تبدیل
دمکراسی به لیبرالیسم از سوئی و نفی تنوع سازمانها در
جامعه یی که دارای طبقات و قشرهای مختلف است از سوی
دیگر، هر دو خطاست و هر دو خطرناک است. به نظر ما چنین است خطوط اساسی یک نتیجه گیری عام از راه دراز طی شدهٔ
تاریخ کشور ما- احسان طبری، شمه ای در بارهٔ شناخت ایران
و جهان»
با سلام به احمد میرزا
لطفا بگیید این خط مشی با آنچه در این چند دهه از سوی حزب توده و امثالهم پراتیک شده چه دستاوردی داشته
مادیت حکومت خلقی در سال ۵۷ همین دولت سرمایه داری ج.ا.ا شده است.
لطفا به فکر مبارزه طبقاتی و اعتلای آن تا انقلاب کارگری باشید.
آن هم در این شرایط از جادررفته گی هردم فزاینده سرمایه داری جهانی، باید شدیدا به سوی مبارزه طبقاتی حرکت کنیم و میراثی چون دموکراسی و دموکراسیخواهی را برای مردگان به جا گذاریم.
صحنه آماده است، باید رقصید
به رفیق ایرج
برای این که چیستی ، ضرورت و چگونگی و چرایی انقلاب ملی دمکراتیک به ترجمه لینک زیر رجوع کنید که در چهار قسمت آمده است:
https://www.sedayemardom.net/?s=طبقه+کارگر+آفریقای+جنوبی+و+انقلاب+ملی+دمکراتیک+۱۹۸۸+
باتشکرازرفیقایرجعزیز
بایددرمقابلایندموکراسیخواهانخردهبورژواایستاد
تحلیل دیالکتیکی و درخشان. دست مریزاد .
انقلاب ملی دموکراتیک دیگر چیست؟
آقای صفا آقای صفا اصلاح طلبان و تحول خواهان و براندازان را نقد میکند، ولی خود نیز حرف جدیدی خارج از دموکراسیخواهی مسخره و نخ نما نمیزند.
انقلاب در ایران یا سوسیالیستی است و یا یک دگرگونی بورژوایی و دست به دست شدن قدرت بین نمایندگان سیاسی متنافر بورژوایی.
پس برای انقلاب کارگری باید تدارک دید و پراتیک کرد.
نظر من از انقلاب دمکراتیک نه با روح بورژوایی بلکه با روح اقشار خلقی است.
با سلام به آقای صفای عزیز
روح خلقی برای دوره ای است که سپری شده است. روحخلقی برای زمان مبارزه با امپریالیسم استعماری بود که بلوکی از طبقات در کنار هم و به خلق مبارزه را پیش میبردند.
لیکن در زمانه با تغییر سنخ امپریالیسم، استراتژی خلقی دیگر جوابگو نیست.
اگر هم از استراتژی خلقی منظورتان اتحاد خلق علیه به اصطلاح استبداد آخوندی است، باید درک کرد که دیکتاتوری حاکم بر ایران مثل هر دیکتاتوری دیگری، دیکتاتوری سرمایه است و لزوم اصلی مبارزه با آن است، البته با نظرداشت مولفه ای بسیار مهم مبارزه با سرنگونی و جریانات پروامپریالیست
خیلی وقت است که زمانۀ انقلاب ملی گذشته، دموکراسی جسدی شده که حتی نمی توان با مستمسکی مثل روح اقشار خلقی احضارش کنیم. دال دموکراسی را وضعیت امروزین پیشاپیش معنا داده است. از این رو دموکراسی نمی تواند انقلاب آوَرَد. حزب چپی که نقدش کردید، دموکراسی را احضار می کند و به ائتلاف خواهی صرف فرومی افتد.
انقلاب را با نقد وضعیت باید فراخواند و عاجل ترین نقد، همین نقد دموکراسی است