جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

کیفیات نوین در خیزش های توده ای علیه رژیم جمهوری اسلامی – جمعی از کمونیست های انقلابی – ایران

خیزش مردم ایران در اردیبهشت و خرداد ماه پاسخی مناسب و درخور به سلاخی های اقتصادی و همچنین سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی علیه مردم و بخصوص طبقات تحتانی و مناطق محروم جامعه بود. این خیزش در شرایطی بوقوع پیوست که زندگی برای  اکثریت مردم ایران غیر قابل تحمل شده  و جامعه در بحرانی سیاسی و اقتصادی فرو رفته است. بحرانی که مولود حاکمیت نظامی استثماری و ستمگرانه است و برای حفظ و بقاء خود و تداوم استثمار و چپاول نتیجه کار و زحمت توده های مردم و منابع کشور از هیچ جنایتی فروگذار نمی باشد.

شکی نیست که گرانی به اقلام اعلام شده خلاصه نمی شود، بخصوص هنگامی که گرانی دامن پایه ای ترین مواد خوراکی توده های زحمتکش مثل نان را که بین سه تا ۱۲ برابر شده را گرفته و موج جهش وار تورم را به دنبال خواهد داشت. همانگونه که تا بحال این گونه شده و عامل مهمی در خیزش مردم ایران علیه گرانی شد. خیزشی  که مرکز آن مناطق خوزستان  و استانهای غربی کشور چهارمحل بختیاری، لرستان و هرمزگان بود. اعتراضات مردم علیه گرانی هنوز فروکش نکرده بود که مبارزات مردم آبادان به دنبال فروریختن ساختمان متروپل آبادان  را شاهد بودیم که حمایت و پشتیبانی مردم در شهرهای مختلف خوزستان و همچنین چندین شهر دیگر ایران را به دنبال داشت. این مبارزات به فضای مبارزاتی اردیبهشت و خرداد ماه امسال علیه رژیم دامن زد. مبارزات آبادان همچنین نشان داد که تنفر  مردم از جمهوری اسلامی تنها موضوع نان و آب و فقر نیست بلکه مجموعه عوامل سیاسی اقتصادی و اجتماعی است که هر جرقه ای قادر است  به آتش خشم مردم علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی دامن زند.

درشرایطی جمهوری اسلامی به آخرین تکه های نان باقیمانده در سفره مردم حمله ور می شود که اکثریت عظیمی از مردم ایران درگیر تلاشی شبانه روزی برای بقاء به سر می برند و هر چه بیشتر تلاش می کنند، بیشتر از تورم و گرانی عقب می مانند، درآمدشان بیشتر آب می رود و سفره شان حقیرتر می شود.  بیش از ۶۰ میلیون نفر به زیر خط فقر رفته اند. بیکاری به سطح غیر قابل تصوری افزایش یافته است و جوانان با تحصیلات دانشگاهی بیکارند. شغل هایی مانند کولبری و سوختبری با بارهای سنگین از راه های صعب العبور و خطرناک در برف و یا هوای سوزان، آنهم زیر شلیک گلوله های تفنگ داران جمهوری اسلامی یکی از تنها شغل های ممکن برای برخی از جوانان کردستان و بلوچستان شده است. گرانی تا قبل از سلاخی سفره های مردم به ارقام نجومی رسیده بود اما اینها برای یک رژیم مرتجع ، حریص و جنایتکار کافی نیست و نبوده است و در ضرورت و اجبار برای بقاء خود به آخرین قطره های خون مردم چشم دوخته است. تنها یک راه در مقابل مردم ستمدیده و رنج کشیده  باقی مانده و آنهم از میان برداشتن چنین رژیم خونخواری است. این واقعیت از چشم توده های مردم و جوانان این دیار دور نمانده است و علیرغم آگاهی بر قساوت و جنایت رژیم  با سینه های سپر کرده به جنگ این رژیم می روند و شجاعانه  با صدای رسا اعلام می کنند که “ما آمده ایم بجنگیم، بجنگ تا بجنگیم.” و اینگونه ارکان حکومت رژیم را به لرزه می اندازند. 

نمادهای  تغییر کیفی در ماهیت مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی

مبارزه اردیبهشت و خردادماه خوزستان یکباره بوجود نیامده است بلکه از جمله سلسله مبارزاتی است که از دی ماه ۹۶ آغاز گشته است. از آن زمان مبارزات مردم ایران وارد مرحله نوینی شد و اگر چه با افت خیز و وقفه هایی همراه بوده اما با فاصله های زمانی نسبتا کوتاه تری ادامه یافته است و علیرغم سرکوب های وحشیانه رژیم هر بار با رادیکالیسم بیشتری برخاسته است.

خیزش های دی ماه ۹۶ و  آبان ۹۸ در سراسر ایران و خیزش تشنگان خوزستان و کشاورزان اصفهان و مردم آبادان و همچنین هزاران حرکت اعتراضی و اعتصاب از طرف صنفهای مختلف بخصوص کارگران، معلمان، کشاورزان و بازنشستگان از جمله واکنش های مردم ایران به سیاست های استثماری و ستمگرانه جمهوری اسلامی است.

مبارزات مردم که از سال۹۶ وارد مرحله نوینی شده است از مشخصات و ویژه گی های خاصی برخوردار بوده که بررسی آن و پرداختن به ریشه ها و نتایج آن و نقاط قوت و ضعف آنها برای مبارزین راه رهایی از ستم و استثمار و همه کسانی که در مسیر سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی قرار دارند از اهمیت برخوردار است. جناح غالب رژیم  از سالهای ۸۰ و از زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد، سیاست راهبردی  یک دست کردن حکومت را در پیش گرفت، علت اصلی آن هم این بود که رژیم در آن زمان به این نتیجه رسید که به طور روز افزونی پایه های خود را از دست می دهد و دیگر نمی تواند با هیچ حیله و نیرنگی متکی بر پایه هایی باشد که حکومت اش را در سال های ۶۰ حفظ کردند. جمهوری اسلامی دیگر نه از پایگاه محکمی در میان توده های مردم برخورد بود و نه ادامه انتخاب بین بد و بدتر امکان پذیر بود. بنابراین تنها می توانست یکم با قدرت نیروی سرکوب و نیروی نظامی خود و دوم با اتکاء به یک قدرت امپریالیستی نظام خود را حفظ کند. برای این که چنین سیاست راهبردی را به انجام رساند با تضادهایی در درون حکومت نیز روبرو بود از آن جمله جناح ها و عناصری که هم  مانع و رقیبی در مورد سیاست های اقتصادی بودند و هم جهت گیری راهبردی متفاوتی را از نظر سیاسی و اقتصادی برای حفظ نظام در پیش می گذاردند. به همین دلیل برای هموار کردن این مسیر می بایست جناح های دیگر و بخصوص طیف های مختلف اصلاح طلب حکومتی را پاکسازی می کرد که به درگیری سال ۸۸ انجامید. اگر جرقه خیزش ۸۸ توسط اختلافات درون حکومت زده شد اما پافشاری جناح غالب رژیم بر روی سیاست های راهبردی اش تاثیرات مهمی بر تفکرات مردم و ریزش بیشتر پایه های جمهوری اسلامی بخصوص طبقات متوسط و نسبتا مرفه جامعه شهری گذارد. مشروعیت رژیم بشدت ضربه خورد و امید هر گونه تغییری درچارچوب این رژیم حتی در میان بسیاری از خوش خیالان که بخصوص در میان  این قشراز جامعه موجود بودند را از بین برد.

به همین دلیل خیزش دی ماه سال ۹۶ و خیزش های متعاقب آن بالعکس  مبارزات دهه های  70 و ۸۰ که بخشی از جنبش دانشجویی و زنان را تحت تاثیر خود قرار داده بود و یا حداقل در رهبری آن نفوذ داشت مبارزه ای بود که از دل جامعه بیرون آمد و جرقه آن توسط اختلافات درون هیئت حاکمه زده نشد. جناح اصلاح طلب حکومت هم دیگر نه حنای اش برای مردم رنگی داشت و نه اساسا از قدرتی در درون رژیم برخوردار بود که بتواند نقشی و یا تاثیری در مبارزات داشته باشد.  هدف مبارزات توده ای مردم کلیت نظام شد و نمادهای جمهوری اسلامی مانند دفاتر امام جمعه ها، مقرها و دفاتر بسیج مورد حمله قرار گرفتند و شعارهای مردم شعار ” اصول گرا، اصلاح طلب دیگر تمومه ماجرا” را در خود بازتاب می داد یعنی شعارهای “مرگ برخامنه ای” و ” جمهوری اسلامی نمی خوایم نمی خوایم” و …با این تغییرات کیفی در مبارزات توده های مردم در همان زمان همچنین جنبش زنان به طور مشخص نیز یک تغییر کیفی از خود نشان داد. در مقابل بخش راست در جنبش زنان که با “پخش آش نذری” و مبارزه “برای دیه مساوی”  در نتیجه نفوذ و رهبری اصلاح طلبان درون حکومتی هدف به انحراف کشاندن جنبش زنان را داشت، زنانی با قدرت و با شجاعت سرافرازانه بر روی سکوی بلندی ایستادند و حجاب خود را برداشتند و تولد مبارزه تهاجمی زنان علیه جمهوری زن ستیز اسلامی را اعلام کردند. جنبشی که علیرغم خودبخودی بودنش اما بصورت مداوم در کوچه و خیابان توسط بخشی از زنان جوان همچنان ادامه دارد. اهمیت دیگر خیزش هایی که در اواسط دهه۹۰ آغاز شد و تا بحال ادامه یافته تغییر مرکز مبارزات از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچکتر و حتی روستاهاست. این مسئله از اهمیت بسیاری برخوردار است و تحولی در مبارزات توده های مردم ایران محسوب می شود. این مسئله به معنی بی پایه شدن رژیم در شهرهای کوچک و حاشیه شهرها می باشد و دلایل زیربنایی دارد که به آنها می پردازیم.

زمینه های های تغییر کیفی در ماهیت مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی

تغییر مرکز مبارزات توده ای به شهرهای کوچک تر  بیان تغییرات سیاسی و اقتصادی در سطح جامعه است که به همراه خود تغییراتی در ماهیت مبارزات از جمله اقشار تشکیل دهنده مبارزات و در نتیجه تغییراتی در اهداف و شعارها و خواسته های مبارزاتی را به همراه داشته است.  بررسی دقیق تر این مسئله به نوبه خود نشان از تغییراتی است که هم در عرصه سیاسی و هر در عرصه اقتصادی جامعه  رخ داده  است. تغییر مرکز ثقل مبارزات به شهرهای کوچکتر مانند ایذه، شایگان، شوشتر، هندیجان( خوزستان)، سرپل ذهاب( در استان کرمانشاه)، فارسان، جونقان ، جلیجه  در استان چهار محال بختیاری،  شاهین شهر، قهدریجان (از توابع شهرستان فلاورجان) در استان اصفهان، درود و الشتر و الیگودرز در استان لرستان…  در تاریخ اخیر مبارزات ایران که مبارزات و خیزش های  توده ای عمدتا در شهرهای بزرگ بوقوع می پیوسته پدیده نویی است. بیان مجموعه تغییرات و تحولاتی  در موقعیت سیاسی جامعه  و هم چنین بیان تغییراتی در بافت طبقاتی جامعه است که در این نوشته عمدتا به دو جنبه مهم از آن و تاثیرات سیاسی اقتصادی آنها می پردازیم.

چرا مرکز ثقل مبارزات به حاشیه شهرها و شهرهای کوچک انتقال یافته است؟

۱- فوران مبارزات خشم آگین توده ها در شهرهای کوچک و حاشیه شهرها و برخی روستاها از نظر سیاسی به این معنی است که رژیم در میان جمعیت و مردم شهرهای کوچک و روستاها بشدت بی پایه شده و مورد تنفر است. اهمیت این مسئله در این است که قبلن این مناطق اکثر از مراکز عمده و پایگاه های مهم رژیم بوده و حتی زمانی که رژیم در میان جمعیت شهری پایه های خود را از دست می داد همچنان نفوذ قابل ملاحظه ای در این مناطق داشت.  نفوذ رژیم در این مناطق بعد از قدرت گیری اش در سال ۵۷ و بخصوص در دهه ۶۰  در بالاترین حد خود بود. یکی به دلیل نقش مذهب در شهرهای کوچکتر و دیگر با توجه به جنگ ایران – عراق که رژیم برای سرباز گیری نیروی تبلیغاتی  بسیاری را در این مناطق اختصاص داده بود. اما روشن است که این نفوذ با تغییر اولویت ها و نتایج و عمل کردهای سیاسی رژیم و تغییرات اقتصادی  به هم خورده و نفوذ مذهب هم به درجاتی قابل ملاحظه ای ضربه خورده است.  حتی اگر گرایش به مذهب هنوز هم در میان برخی و یا حتی بسیاری از مردم در این مناطق وجود داشته باشد بشدت از رژیم سرخورده شده ا ند. جهت گیری اقتصادی جمهوری اسلامی به طرف اقتصاد نئولیبرالیستی و خواست ادغام سریع در شبکه جهانی سرمایه داری که بعد از جنگ ایران و عراق جهت گیری اصلی اقتصادی رژیم شد ودر دوران احمدی نژاد شتاب بیشتری یافت عواقب اقتصادی معینی برای جامعه در بر داشته است. تغییراتی که از طرف نهادهای مالی امپریالیستی توصیه شده  و جمهوری اسلامی برای ادامه و شدت بخشیدن به استثمار مردم از آن اطاعت کرده ضربات جبران ناپذیری را بر زندگی میلیون ها وارد آورد.  مردمی که زندگی خود و یا بخش عمده  زندگی خود را  از طریق کشاورزی و دامداری سنتی و یا تولیدات خرد و تجارت و مبادلات در سطوح پایین  ومتوسط انجام می دادند.

این تغییرات  تاثیرات فوق العاده ای را بر موقعیت زندگی جامعه بخصوص طبقات تحتانی  و میانی گذارده است  که در این میان  کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان و بی چیزان جامعه بیشترین ضربه را خورده اند. ازجمله می توان به از بین بردن کشاورزی سنتی و غصب مرغوب ترین زمین های دهقانان توسط  سپاه پاسداران و بسیج و یا نهادهای وابسته به آنان مانند جهاد کشاورزی و در موارد زیادی در شراکت با سرمایه گذاران خارجی بخصوص شرکت های چینی بوده اشاره کرد که به رانده شدن میلیون ها نفر مردم  روستایی از زمین هایی که نسل ها برروی آن کار و زندگی می کرده اند، منجر شده است.  این سرمایه گذاران با استفاده از تکنیک های بالا در کشاورزی و محصولاتی  که در بیشتر مواقع هیچ رابطه ای با احتیاجات کشور ومردم ندارند به تولید محصولا تی می پردازند که عواقب فوق العاده مخربی برای مردم این مناطق داشته است. بسیاری از دهقانان و کشاورزان توسط دولت و یا سپاه پاسداران و شرکت های وابسته به آنها  از زمین های شان بزور بیرون انداخته شده و یا عاجز از رقابت در بازار و یا زیر بار قرض و وام ها  زمین و خانه و محل و همه چیز را رها کرده و به شهرهای کوچکتر و یا حاشیه شهر های بزرگ پیوسته اند. این رانده شدگان و سلب مالکیت شدگان از روستاها  راهی شهرها شدند اما در پشت دروازه  شهرهای بزرگ متوقف شدند و در آنجا در حاشیه شهرو در حاشیه اجتماع سکنا گزیدند تا به خیل بیکاران، زباله گردان، دوره گردان، دستفروشان، تن فروشان و یا در بهترین حالت به کارگران ساختمانی و یا کارخانه ها بپیوندند. این بخش از جامعه که زمانی مورد سوء استفاده های تبلیغاتی رژیم قرار می گرفتند و اینک از موقعیت زندگی خود رانده شده اما به زندگی شهری جذب نشده و در حاشیه جامعه نگاه داشته شده اند، بشدت از جمهوری اسلامی نفرت دارند. فرزندان و نسل بعدی آنان بشدت مورد تبعیض طبقاتی و آنان که از اقلیت های ملی هستند تحت ستم ملی نیز قرار دارند و از هیچ امکان شغلی برخورد نیستند و  همین بخش، نیروی مهمی را در مبارزات جامعه، در مبارزات دی ماه ۹۶ و بعد از آن را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر مبارزات به اعماق جامعه جایی که فقر و تنگدستی مردم بیداد می کند کشیده شده است. دیگر اعترضات توده ای و رادیکال در شهرهای بزرگ متمرکز نیستند. تا جایی که جرقه و پیشگام مبارزه با گرانی نه در استان مرکزی بلکه در خوزستان وآنهم در شهرهای کوچکتر استان مانند سوسنگرد زده شد و به شهرهای اطراف شایگان، ایذه، دزفول، شوش، اندیمشک و شهرهای دیگر استانهای محروم مانند چهارمحال بختیاری و لرستان… کشیده شد. همچنین شدت مبارزات در دیگر استانها در شهرهای کوچکتر مانند درود، چلیچه، سوقه، سرپل ذهاب ، هندیجان  بود تا مراکز استانها ، مثلا در اصفهان تمرکز مبارزات در شاهین شهر و یا قهدریجان بود در استان فارس در کازرون در خراسان نه در مشهد بلکه در نیشابور و بجنورد در آذربایجان نه در تبریز بلکه در اردبیل و … بود.  در شهرهای بزرگ تر مبارزاتی  در محله ها و مناطق آن  درگرفت مثل محله هایی درشیراز و رشت و یا محله های نازی آباد و نارمک در تهران.  همچنین در رابطه با متروپل علاوه بر آبادان شهرهایی که به صورت توده ای از آبادان به دفاع برخاستند خرمشهر، مینوشهر وشایگان بود.

انتقال مرکز ثقل مبارزات توده ای به شهرهای کوچکتر نشان از آن دارد که مبارزه دیگر به بخش های روشنفکر جامعه در دانشگاهها و یا زنان جامعه شهری و اقشاری از طبقه متوسط منتهی نشده است. بلکه تهیدست ترین اقشار جامعه در محرومترین مناطق به مبارزه برخاسته اند. که علاوه بر آن نشانه بی پایگی رژیم به منتهی درجه است. بخش مهمی از مهاجرت های چند دهه اخیر به حاشیه شهرهای بزرگ و یا به شهرهای کوچکتر صورت گرفته  است که مختص  مناطق غربی نیست بلکه در کل کشور اوضاع به همین منوال است. این مردم زحمتکش و سلب مالکیت شدگان و فرزندان آنان، که تا به حال نه تنها مورد تحقیر و تبعیض قرار گرفته اند، حالا دیگر از پایه ای ترین مواد غذایی از جمله آب و نان هم محروم شده اند و پتانسیل شورش علیه وضع موجود را دارند. اینان محرومترین بخش جامعه را تشکیل می دهند و در قعر فقرو فلاکت به معنای واقعی چیزی برای از دست دادن ندارند و تنها راه در مقابلشان مبارزه ای خشم آگین در مقابل رژیم است.

۲- از طرف دیگر در رابطه با همین تغییر و تحولات می توان تضعیف و نازک شدن طبقه متوسط را در نظر گرفت. طبقه ای که یا بخش بزرگی از آن از بین رفته و یا با حفظ موقعیت شغلی به طبقات پایین تر و حتی زیر خط فقر کشیده شده اند. و تتمه های آن در موقعیتی شدیدا لرزان و در بی ثباتی به سر می برند. این بخش در دهه های اول حکومت جمهوری اسلامی از وزنه سیاسی و اقتصادی نسبتا مهمی در ساختار جامعه ایران برخوردار بود.

بخش عمده شرکت کنندگان در خیزش سال ۸۸ را که در نتیجه گره خوردن تضاد میان جناح های حکومتی و تضاد میان توده های مردم وجمهوری اسلامی بوجود آمد، را طبقات و اقشار متوسط جامعه  تشکیل می داد و احتمالن به همین علت در محدوده شهرهای بزرگ باقی ماند و به شهرهای متوسط و کوچک چندان گسترش نیافت و حتی در شهرهای بزرگ نتوانست کلیه طبقات و اقشار و بخصوص اقشار تحتانی و محله های فقیرتر را در بربگیرد. به عبارتی دیگر در محلات فقیر و حاشیه نشین کمتر نشانی از بروز این خیزش به چشم می خورد. در واقع شعارهای “رای من کو” شعارهایی بود که بیشتر از طرف این طبقه و بیان توهمات، و آرزوهای همین طبقه بود. اما نمی توان منکر این مسئله شد که علاوه بر این ها  بسیاری  از مردم از دیگر لایه های اجتماعی در این مبارزات شرکت کردند. بخصوص شرکت نسبتا وسیعی  از زنان جوان، دانشجویان، معلمان، کارمندان که  آمیخته ای بود از توهم و امید همراه با شک و تردید نسبت به تغییرات از بالا و همچنین استفاده از این شرایط  برای اعتراضات و بیان خشم و تنفرشان از اوضاع سیاسی – اجتماعی موجود.

جهت گیری اقتصادی نئولیبرالیستی جمهوری اسلامی بعد از جنگ ایران و عراق در ابتدا با خود رونق موقتی و کاذبی را برای بخش هایی از جامعه به همراه داشت. این جهت گیری در کنار شکل دهی بخشی از سرمایه داران با سرمایه های نجومی که عمدتا از باندهای حکومتی بودند باعث قوت گرفتن و نیرو بخشیدن به بخشی از بوروژوازی متوسط و خرده بورژوازی در لایه های متفاوت شد که نیز به صورت قسمی و جزئی از این تحولات اقتصادی بهره می بردند. این لایه ها که عمدتا در شهرهای بزرگ کشور شکل گرفته بودند و بصورت محدود تری در شهرهای متوسط و کوچکتر بودند از تحولات اقتصادی راضی بودند. اما در همان حال خواهان تحولات سیاسی نیز بودند لیکن این تحولات سیاسی را عمدتا در چارچوب حکومت موجود می دیدند. یکم به این دلیل که از شرایط اقتصادی موجود آنزمان یعنی سال های ۷۰  بهره می بردند. دوم اینکه یا به نوعی تمایلاتی به حمایت از رژیم را داشتند و یا اینکه تغییرات اساسی را غیر از صندوق های رای کذایی ممکن نمی دیدند و این از خصلت و ناتوانی طبقاتی آنها برمی خاست که هم توان مبارزه رادیکال با طبقه حاکم را نداشتند و هم اینکه تغییرات رادیکال را  به نفع خود نمی دیدند. به عبارت دیگر موقعیت اقتصادی و طبقاتی آنها علیرغم حمایت و یا مخالفت شان با کلیت رژیم، هرگونه تغییری را در چارچوب این رژیم مطلوب می دانستند. اگر چه  بخش کوچکی  از این طیف از همان ابتدا امیدی به تغییرات در این چارچوب نداشتند اما تفکر غالب در میان این اقشار این بود که بتوانند در چارچوب همین رژیم فضای مناسبی را کسب کنند. به عبارت دیگر محدودیت های سیاسی و اجتماعی برداشته شود و یا لااقل تعدیل یافته و کمتر شوند. به همین دلیل این طیف بخش مهمی از پایه های اصلاح طلبان حکومتی را تشکیل می دادند. اصلاح طلبان حکومتی در میان زنان و دانشجویان این بخش جامعه به سرعت نفوذ کردند و توانستند در رهبری بخش هایی از جنبش دانشجویی و جنبش زنان در سالهای ۷۰ و ۸۰ نقش داشته باشند.

در این زمان بود که به موازات اوج گرفتن ثروت های نجومی در میان بخش های وابسته به  حاکمان در قدرت، جناح غالب رژیم یک سیاست راهبردی را اتخاذ کرد که یک دست کردن رژیم را شامل می شد. این تصمیم که مترادف با ریاست جمهوری احمدی نژاد بود تنها یک هجوم سیاسی محافظه کارانه نبود بلکه یک هجوم اقتصادی نیز بود. دامنه نفوذ اقتصادی سپاه و بسیج بسرعت روبه رشد نهاد و رشته های کلیدی و امنیتی مثل ارتباطات و الکترونیک و همچنین نفت و ساختمان سازی و راه سازی و سدسازی های عظیم را به انحصار خود درآورد و صدها رشته های تولیدی کوچک و بزرگ حتی در صنایع مواد غذایی را گسترش داد و عرصه را به دیگران تنگ تر و تنگ تر کرد. تولید کشاورزی صادراتی را در دست خود گرفت و با افزایش بی سابقه واردات مواد اصلی پایه ای مانند گندم، برنج، روغن و… کشاورزی صادارتی را گسترش داد. “سیاست واردات هر آنچه که ارزانتر از تولید است”  از یک طرف باعث رشد رانت خوری و بوجود آمدن بورژوازی دلال با سرمایه های نجومی شد، از طرف دیگر آخرین ضربه های مهلک را به دهقانان و کشاورزان وارد ساخت و دهها هزار روستا نابود و از سکنه خالی شدند. این مساله هم چنین نتایج فلاکت  باری برای کارگران و لایه هایی از اقشار متوسط جامعه در بر داشت. به همان نسبت لایه های مختلف بخش های میانی  و خرده بورژوازی که واسطه های کوچک و متوسط بودند به تدریج نازکتر و نازکتر شدند. بخش بزرگی از قشر متوسطی که بر مبنای رشد موقت و کاذب اقتصادی پدید آمده بود به پائین سقوط کرد و لایه پائینی آن به سطح طبقات تحتانی پرتاب شد.

در حقیقت یک هدف هجوم اقتصادی سپاه پاسداران در عرصه های کلیدی اقتصاد، علاوه بر اهداف دیگری که داشت، آغازی بود برای تصفیه جناح اصلاح طلب در بخش اقتصاد که نیز بر بخش های مهمی از آن تسلط داشت. آنچه که در چند سال اخیر تحت نام “مبارزه با فساد” و “محاکمه سلطان های سکه و طلا و…” صورت گرفته همانا ادامه کنار زدن جناح های رقیب از موقعیت های اقتصادی است و آنچه که نام جراحی اقتصادی از طرف کابینه رئیسی نام گرفته است جهش دیگری در مسیر انحصار کامل سپاه پاسداران وجناح غالب بر عرصه های مختلف اقتصادی و کنارگذاردن کامل جناح های رقیب در این عرصه است. که البته برای توده های مردم و بخصوص زحمتکشان جامعه نه جراحی، بلکه سلاخی نان خانواده و سفره های شان بوده است.

 نتایجی که این جهت گیری و ادامه آن در بر داشته است ۱- بوجود آوردن رانت خوران و سرمایه داران با سرمایه های نجومی که عمدتا در بالاترین راس هرم قدرت جمهوری اسلامی قرار دارند و عمدتا از اطرافیان و یا بنیادها و نهادهای وابسته به خامنه ای و یا جناح وابسته به او می باشند. ۲- گسترش فقر و فلاکت جمعیت عظیمی از مردم که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را در برگرفته است. بخش اعظم این جمعیت در شهرهای کوچک و حاشیه شهرها سکونت دارند. ۳- بخش بزرگی از طبقه متوسط و لایه های میانی جامعه در پروسه این تغییر و تحولات تحلیل رفتند و بخش ناچیزی که باقی مانده در شرایط فوق العاده بی ثباتی قرار دارند که صدای منسجم و یک پارچه ای  را از خود نتوانسته ارائه دهند.

این تحولات  به همراه گسترش فساد در سطوح گسترده در درون رژیم  و دیگر بیماری های اجتماعی ناشی از این شرایط، تاثیرات مستقیمی را بر چگونگی و بروز اعتراضات توده های مردم نهاده است.  ورود بخش های عظیمی از طبقات تحتانی و محروم جامعه به مبارزات و خیزش ها  علیه جمهوری اسلامی و در نتیجه رادیکالتر شدن شعارهای مبارزاتی و آماج قرار دادن نمادهای جمهوری اسلامی مانند دفاتر امام جمعه ها ، مقرها و دفاتر بسیج و…که در واقع به معنای هدف قرار دادن کل نظام حاکم است.

اما این تغییر در مرکز ثقل مبارزات و خیزش های توده ای به معنی این نیست که در شهرهای بزرگ مبارزه ای وجود ندارد بالعکس مبارزات در تهران و دیگر شهرهای بزرگ با توجه به تغییر و تحولات بصورت مبارزات صنفی و گروههای مختلف بروز یافته است. از آن جمله مبارزات معلمان و فرهنگیان که بخصوص در یک سال گذشته ابعاد گسترده ای به خود گرفته و در کلیه شهرهای بزرگ و در بسیاری از شهرهای کوچک نیز ادامه یافته است. از مبارزات و اعتصابات کارگری نیز می توان نامبرد که بصورت بی سابقه ای ادامه داشته است.  در طول سال ۱۴۰۰  رقم بی سابقه ۴۱۲۲ اعتصاب و مبارزه کارگری روی داده که به طور متوسط  بیش از ۱۱ اعتصاب و یا مبارزه کارگری در روز  بوده است. همچنین می توان از مبارزات کشاورزان و دامداران نام برد که علاوه بر مشکلات عدیده ای که داشته اند، مشکل فوق العاده مهم کم آبی، دزدی آب توسط مافیای آب نیز به آن افزوده شده است و با توجه به جهش در گرانی، ادامه  کار و شغل شان بسیار سخت تر و حتی به غیرممکن بدل شده است. مبارزات بازنشسته گان در ابعاد بی سابقه ای نیز ادامه داشته است. کسانی که بخش عمده عمرشان کار کرده تا بتوانند زندگی بخور و نمیری در دوران بازنشستگی را داشته باشند با تورم های سرسام آوری که مسئول اصلی آن رژیم جمهوری اسلامی و نظام استثماری آن است هر روز فقیرتر و فقیر تر می شوند.  البته مبارزات بسیاری از طرف دیگر اصناف و کسبه پرستاران، بازاریان و … به صورت روزمره ادامه دارد.

علاوه بر وخامت اوضاع اقتصادی،  جامعه ایران دهه هاست که از محدودیت سیاسی که با فاشیسم مذهبی، تبعیض های ملی و مذهبی و زن ستیزی بیمارگونه همراه است، رنج می برد. این محدودیت ها دهه هاست که مورد مبارزه اقشار مختلف جامعه قرار دارد و مدت هاست که کارد را به استخوان توده های مردم رسانده  و جامعه ایران را به خرمن خشکی مبدل کرده که مستعد آن است هر جرقه ای را به حریقی تبدل کند. نشانه های آن در مبارزات ۵ -۶ ساله اخیر بخوبی مشهود است. مبارزاتی که به گونه ای روزافزون عرصه را بر رژِیم تنگ تر کرده است و رژیم را در ضعیف ترین و ضربه پذیرترین موقعیت خود از زمان به قدرت رسیدنش قرار داده است. سرنگونی جمهوری اسلامی خواست واقعی و عاجل اکثریت توده های مردم است  و چگونگی این سرنگونی به صورت جدی موضوع مورد بحث و جدل توده های مردم و نیروهای انقلابی و کمونیست است. موضوع بر سر این است که دراین دوره حساس و سرنوشت ساز، در دوره ای که خواست سرنگونی به خواست اکثریت بدل شده، نیروهای انقلابی و کمونیست چه راه کارهایی را باید اتخاذ کنند تا از تکرار تجربه ای همانند سال  57 جلوگیری شود. تلاش داریم در نوشته های بعدی به این مهم بپردازیم. 

جمعی از کمونیست های انقلابی – ایران

۴ تیر ۱۴۰۱

https://akhbar-rooz.com/?p=159172 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جلال
جلال
1 سال قبل

با اشتیاق منتظر نوشتار های بعدی هستم.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x