جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

معیار برای همبستگی ملی، سکولار دمکراسی است – بهزاد کریمی

"همه با هم" نه چشم اسفندیار انقلاب همه گیر ٥٧، که نقطه قوت آن بود؛ فاجعه‌بار شدنش اما، به "همه با من" شدن آن. "همه با هم" علیه دیکتاتوری همچون قدرتی شگرف می‌دانست چه نمی‌خواهد، اما دریغا در "همه با من" پیش رفت چون دمکراسی‌خواهی مهجور بود. از این چوب...

“همه با هم” نه چشم اسفندیار انقلاب همه گیر ۵٧، که نقطه قوت آن بود؛ فاجعه‌بار شدنش اما، به “همه با من” شدن آن. “همه با هم” علیه دیکتاتوری همچون قدرتی شگرف می‌دانست چه نمی‌خواهد، اما دریغا در “همه با من” پیش رفت چون دمکراسی‌خواهی مهجور بود. از این چوب خوردیم که ندانستیم چه باید خواست. برای گذر از جمهوری اسلامی، نیاز به “همه با هم” است حول سکولار دمکراسی

جنب و جوش در اپوزیسیون

تحرکات در صفوف اپوزیسیون جمهوری اسلامی سرعت ‌گرفته‌ و فعالیت‌ها‌ در آن سیر صعودی می‌پیماید. دور تازه‌ای از نزدیکی‌ها، هماهنگ شدن‌ها و برآمدهای مشترک موردی آغاز شده و سطحی از اعلام مواضع دوجانبه و چند جانبه، شکل گیری تجمعاتی با عناوین شورایی، نیز تلاش‌ها برای تحقق اتحادهای سیاسی تا حد وحدت یابی جریان‌هایی از آن به چشم می‌خورد.

همگرایی‌‌ها در طیف مخالفان، واکنشی است به بحران عمیق سیاسی موجود و حاکی از سیر تکوینی شرایط لازم برای انجام دگرگونی‌ها در کشور. پسزمینه این تکاپوها در شکل برآمد اجتماعی – سیاسی علیه جمهوری اسلامی، در جامعه‌ای جریان دارد که نام جامعه جنبشی به خود گرفته است.  پس تلاش‌ها در اپوزیسیون را باید بازتاب روندی‌ دانست گذشته از نقطه عطف خیزش دی ماه ٩۶ و تکرار سطح بالاترآن در آبان ٩٨ که خود را در وجود انواع اعتراضات و اعتصابات بعدی پردامنه  و ژرف به نمایش می‌نهد. شعور اجتماعی – سیاسی نوینی در افق کشور دیده می‌شود.

این فضای امیدبخش موجب خرسندی هر آن کسی است که چشم بر تحولات بنیادین در کشور دوخته و ازهمین منظر سر مخالفت با نظام جمهوری اسلامی دا‌رد. این تحولات را باید با دقت به رصد نشست، نقادانه حد ظرفیت‌ و سمت و سوی آنان را به کاوش برخاست و در همان حال، موضوعات عیان و نهان نگران کننده‌ای را هم در این روند مثبت دید که نمی‌توان به سادگی از کنار آنان گذشت.

نگارنده علیرغم وقوف به لزوم یک صورت برداری تازه از کل اپوزیسیون، اینجا اما قصد ورود به هر رخداد در هر شاخه‌ و جریانی از اپوزیسون را ندارد. نوشته صرفاً محدود به اشاراتی است پیرامون مباحثی‌ قابل مکث در سپهر سیاسی کنونی، که ضرورت تنظیم نسبت درست‌ میان جریانات اپوزیسیونی با هم را یادآور می‌شود.

مبنا را داخل بدانیم و همپیوندی با فعالین درونمرز

اصل با درونمرز است، زیرا که نیروی تحول در آنجا تمرکز دارد. زیست درون کشوری کنشگرانی  که، فعالانه پا به میدان تحول خواهی گذاشته‌اند. تصریح بر جنبش‌ اجتماعی مردم هم چیزی جز تاکید بر داخل نیست. ویژگی امروز ایران، تکثیر و تکثر انواع جنبش‌های اعتراضی با چرخه بازتولید انرژی زای هر روزه و زایش سازمانگران از دل آنها است. سربرآوردن رهبرانی تازه نفس، مبتکر، جسور و برخوردار از افق دید دور بر بستر حرکات اعتراضی نزدیک و مستقیماً اثر گذار کارساز بر صحنه، رساننده این معنی است که سپهر سیاسی اپوزیسیون، انباشت خود را از درونمرز می‌گیرد. حتی فشار‌ها و صدور احکام حبس علیه این مبارزان هم نتوانسته است‌ از دامنه تحرک آنان بکاهد.

این البته حقیقتی است که اپوزیسیون میدانی داخل کشور، با موانع بسیار در راه تشکل سیاسی و تحزب مواجه است. با اینهمه اما، همین اپوزیسیون به خاطر پیوند تنگاتنگ خود با جنبش‌های اجتماعی، تداوم شرایط عینی برای اعتراضات اجتماعی و آمادگی‌های ذهنی کسب کرده‌ بر اثر تجارب غنی مبارزات زنده، بیشترین آمادگی را جهت تاثیر گذاری متشکل در شرایط تجمیع سیاسی فراگیر دارد. عضله‌بندی پیکره اپوزیسیون جمهوری اسلامی، امری است درون جنبشی در کشور.

تاکید ویژه بر نافذیت اپوزیسیون میدانی، از اینرو مهم است که ما اپوزیسیون خارج از کشور با احتراز از افراط و تفریط در تشخیص جایگاه‌مان، بکوشیم ضمن ایفای وظیفه‌‌ در موضوع پروسه گذار، خود را نه تا سطح حامی صرف داخل فروبکاهیم و نه برای خود نقش آفرینی‌ فراتر از واقعیت قائل شویم. برونمرز، امتداد فعال مبارزه درونمرز است با سهم پذیری‌‌ در افق‌گشایی گفتمانی و تدارک تشکیلاتی و فعالیت روابط عمومی در جریان و مسیر گذار.

 تحرکات نویدبخش در جمهوری‌خواهان و هشدارهای ضرور

کوشش‌ها در طیف جمهوریخواهان سکولار دمکرات برای ایجاد ثقلی از خود در سپهر سیاسی کشور رویکرد تازه‌ای نیست. با اینهمه، متناظر با تحرک عمومی در اپوزیسیون، خوشبختانه شتاب و دامنه‌ باز بیشتری در شرایط کنونی به خود گرفته است. تلاش در این راستا نه فقط اهمیت راهبردی برای وضعیت فردای کشور در پی گذر از جمهوری اسلامی دارد، که می‌تواند و باید نقش بسیار موثری هم در سلامت و موفقیت مسیر گذار ایفاء کند. تولید چنین ثقلی برای آنکه بتواند نقش محوریت در همبستگی و اتحاد ملی بیابد، مشروط به پایداری عملی بر رشته بایدها و نبایدها است.

نخستین آن مرزبندی صریح با جمهوری اسلامی و بروز قاطعیت و صراحت در مخالفت با کلیت این رژیم است. مهم بودن این تاکید نیز از آن‌رو، که وسوسه فلج کننده واقعیت وجودی استعدادها برای اصلاح جمهوری اسلامی مبنی بر این استدلال که: این نظام شمایلی از جمهوری در خود دارد و لذا امکان احیای “جمهوریت مغفول” در این نظام ولایی هم نه که چندان بی مبنا! به تاکید باید تصریح کرد که اتحاد جمهوری‌خواهی، فقط در هدف گذر از جمهوری اسلامی قوام گرفتنی است و نه در آلودگی‌‌ها به توهم ولایت را راه آوردن و اصلاح و نرم کردن “همان خدای دهه شصت”!

هشدار دیگر اینست که امر تولید ثقل جمهوری‌خواهی که باید در خدمت تامین و تضمین همبستگی ملی و سمت دهی به آن در رسیدن به جمهوری سکولار دمکرات باشد، بخواهد همان همبستگی ملی برای سکولار دمکراسی القاء گردد. چنین پنداری ولو از سر ارزش گرایی صلب، از یکسو تولید ثقل جمهوری را کل استراتژی دمکراسی می‌فهمد و از سوی دیگر آن را معادل سیاست تاکتیکی قرار می‌دهد! جمهوری، ذیل دمکراسی است و لذا یکی گرفتن آن با دمکراسی، ذهنیگری و درجا زدن در مجردات ارزشی و فاصله گیری از تبدیل ارزش‌ها به سیاست‌ است.

در ادامه همین هشدار است که اهمیت رعایت اولویت بندی در سیاست، بگونه مکرر به میان می‌آید که بی فهم و رعایت آن، سخن گفتن از سیاست کردن نافذ بی معنی است. اگر جمهوری اسلامی نه تنها مانع هرگونه تحول دمکراتیک در کشور که حتی فراتر، شعر مشهور زنده یاد سعید سلطانپور “بر کشورم چه رفته است؟” را در مصداق هر روزه حیات کنونی ایران به رخ می‌کشد. پس مبارزه با جمهوری اسلامی را باید اولویت نخست فهم کرد. فکر متعهد به این گزاره ناگزیر، دیگر شاخه‌های اپوزیسیون را حداکثر رقیب خود می‌نگرد و نه همچون دشمن. این نگاه، مسئله نخست جمهوری خواه سکولار دمکرات را نه تقابل یکسره با اصلاح طلبان حکومتی سرخورده قرار می‌دهد و نه تمرکز بر مخالفت با سلطنت طلبان؛ برعکس، سیاست انتقادی خود نسبت به مواضع منفی در ایندست از نیروهای سیاسی را بر بستر مبارزه با جمهوری اسلامی و بهره گیری از همسویی‌ با همین‌ها در مبارزه برای گذار از رژیم حاکم پی می‌گیرد.

گردآمدن‌های موسوم به شش امضایی و ده جریانی و مشابه‌های آنان در طیف جمهوریخواهان، رویکرد مثبت و مسئولانه‌ای است در تحولات اپوزیسیون که باید آنها را پاس داشت و آرزومند و کوشنده‌ وصل آنان با همدیگر شد. ولی این مهم، همانا با رعایت همه الزاماتی ممکن می‌شود که برای اتحاد جمهوری خواهی در مقیاس ملی اعتبار بیافریند. تولید ثقل جمهوری خواهی لازم است در سکولار دمکراسی خواهی و با برافراشتن پرچم همبستگی ملی پیرامون آن چهره کند. نیاز کشور به این است.

دعوت از اصلاح طلبان تحول خواه به سکولاریسم

طیف اصلاح طلب حکومتی با امتدادی که در بیرون از دایره نظام دارد، گستره‌ای است دارای سهم و نقش در روندهای سیاسی که جای معینی از سپهر سیاسی را مختص خود دارد. بررسی تحولات این طیف و تنظیم سیاست در قبال آن یک ضرورت است.

ریزش پایه اجتماعی و انشقاق در صفوف، سرنوشت ناگزیر اصلاح طلبان حکومتی بود و بن بست مشی متخذه آنها برای اصلاح نظام ولایی در جهت جمهوریت، دیروقتی است که به صدا درآمده است. اینان طی ٢۵ سال گذشته، در چندین کوره از توهماتموسوم به”اصلاح”، “اعتدال” و “نرمالیزاسیون“، نه آبدیده که بیشتر آب رفته‌‌اند.جمعی از آنان بر زمینه استعداد خود داشته‌شان در تمکین به قدرت، زیر نیزه ارعاب و سر سفره تطمیع قدرت ولایی، به “اصلاح” خود رسیده و به تطبیق با وضعیت حاضر رسیده‌اند؛ بخش بیشترشان اما، با در پیش گرفتن شیوه سکوت و تقیه منتظرند تا روزگار از بطن حوادث خود چه بزاید و آنان را کدامین فرجه و مهلت دست دهد.

بخش اقلیتی از این اصلاح طلبان هم هستند که در پی چاره‌اند و با پیش آمدن‌هایی، گام در راستای شکستن بن بست استراتژی تاکنونی بر می‌دارند. به همین دلیل هم از سوی حکومت تحمل نمی‌شوند و زیر فشارهای هر روز دم افزون‌تر قرار می‌گیرند. فعالان و سیاست سازان اینها گرچه افق سیاسی خود برای اصلاح وضع و حد و دامنه تغییرات لازم را وسعت داده و نام آن را اصلاحات ساختاری گذاشته‌اند، اما ظرف تحقق مطالبات‌شان‌ باز همان ظرف حکومت ولایی است و همچنان امیدوار و دلبسته اصلاح نظام‌‌. پاشنه آشیل اینها همین عدم تناسب میان بلند پروازی ضرور سیاسی است با بال زدن‌ها در ارتفاعی پست.

تحول نیازین پیش اینان در گرو تعیین تکلیف کردن‌ با دین محوری‌ است و لذا آزمون اصلی خود را هم نه در تکرار باور به دمکراسی، که می‌باید در اعلام پذیرش سکولاریسم پس بدهند. تغییر ساختاری مد نظر اینها از نفی مطلقیت ولایت فقیه و مادام العمری آن و کاهش اختیارات خدایی فرد راس قدرت حکومت دینی فراتر نمی‌رود. اینها تا زمانی هم که نخواهند دستکم التزام خود به سیستم حکومتی سکولار را اعلام کنند، در تحول خواهی خود بجایی نخواهند ‌رسید. نیروی سکولار دمکرات گفتگوی سازنده با این نیرو را احتیاج دارد.

انتظار از اینان آن نیست که از دین باوری دست شسته و حتی در ارایه برنامه‌ خود از وجدانیات دینی خویش الهام نگیرند. بلکه این توقع از آنان می‌رود که تصریحاً وضع قانون را فقط و فقط بر عهده منتخبین مردم به شیوه دمکراتیک بدانند و اجرایش را هم توسط دولتی که مقید به هیچ دین و آئینی نیست و صرفاً در برابر پارلمان خود را پاسخگو می‌شناسد. به زبان ساده، ولایت فقیه را رد کردن و نوع نظام جایگزین را بر عهده مجلس موسسان برآمده از دل انتخاباتی آزاد دانستن. از اینرو، سطح مناسبات سکولار دمکرات‌ها که خود نیز رنگارنگ هستند و بر پلورالیسم تاکید دارند، با هر بخش از مذهبی‌های تحول خواه رنگارنگ تابع حد پیشرفت هر یک از آنها در مسیر سکولاریزاسیون و نزدیک شدنشان به جرگه سکولار دمکراسی است. دعوت اینها به سکولار شدن.  

دعوت به مشروطه خواهی از طیف سلطنت

تازه‌ترین برآمد این طیف، بیانیه صوتی – تصویری نمادشان رضا پهلوی بود که مفاد و بازتاب آن، پنجره‌ای است برای رویت چیستی این نماد، ارزیابی از پایگاه او و نیز جایگاه سلطنت در جامعه.

در رابطه با موقعیت کنونی شاهزاده در سپهر سیاسی کشور، تشخیص دو کرانه لازم است. کرانه اول اینکه، موقعیت پهلوی پرستی در جامعه به دلیل تبهکاری‌های چند دهه‌ای جمهوری اسلامی علیه کشور و مردم تقویت شده است. تقویت هم نه فقط پیش آنانی که متکی بر مقایسه خاطرات‌ از زمانه محمد رضا شاه با تنگناهای دم افزون در جمهوری اسلامی، دیروزشان را بر امروزشان ترجیح می‌دهند؛ بلکه میان نسل‌های جوان به تنگ آمده از فشارهای حکومت‌ای که در زمان حاکمیت خود آن چشم به دنیا گشوده‌اند‌ و قد کشیده‌اند. جوانانی که شنیده‌هایشان راجع به گذشته از محیط و رسانه‌ها را در عالم آرزو تا دوردست‌ها می‌پرورانند تا برساخته‌های خود از این قیاس را در شکل واکنش سیاسی بر فرق سر رژیم کنونی بکوبند. کرانه دیگر این واقعیت اما، خلاف بزرگنمایی های فعالین سلطنت طلب، حد و اندازه واقعی طرفداری از آنها در جامعه است که بسی محدودتر از تبلیغات و سروصداهایی است که راه می‌اندازند. قلمداد کردن بازگشت شاه چونان یگانه آلترناتیو جمهوری اسلامی، کم بها دادن عمدی یا سهوی به رشد دمکراسی خواهی در جامعه کنونی ما است که در مسیر نقد هر نوع دیکتاتوری کم هم آبدیده نشده‌اند.

در باره نقش رضا پهلوی باید گفت که او اگر از سوی به استیصال رسیده‌هایی از دست جمهوری اسلامی فرا‌خوانده می‌شود به گمان اینکه از برکت سر او از شر موجود رهایی بیابند، خود وی اما قادر به بسیج مبارزاتی نیست. نه علاقه و انگیزه‌‌ای برای رهبر شدن دارد و نه به دلیل فقدان استقلال رای، استعدادی برای آن. پایگاه او، رنگین کمانی است متشکل از سران پیر ساواک و شاه اللهی‌ها تا فرشگردی‌های جوان تشنه به خون هر غیر پهلوی از یکسو و معتدل های مشروطه طلب تا لیبرال‌های حلقه واسط با جمهوریخواهان از سوی دیگر. شاهزاده نه فقط توان مدیریت این آش شله قلمکار را ندارد، بلکه هربار هم به تناوب  از سوی رنگی از این طیف الوان مدیریت می‌شود و در مقام سخنگویی گرایشی از طیف شاهی برآمد می‌کند. گاه جلوه مشروطه خواهی دارد، زمانی پهلوی آئین رخ می‌نماید، و حتی بیکباره شاهزاده‌ای که خود شخصاً و راساً جمهوری را ترجیح می‌دهد! درک این واقعیت، خود راهنمایی است برای اتخاذ سیاست درست در قبال او و طیف سلطنت که به اختیار یا اجبار او را نماد خود می دانند.

جمهوریخواه سکولار دمکرات سیاست ورز، در مبارزه جاری خود علیه جمهوری اسلامی، اپوزیسیون سلطنت طلب را نه دشمن که می‌باید رقیبی بداند دارای همسویی‌های غیر قابل انکار با همدیگر در برابر رژیم حاکم. بر این پایه هم لازم است با هر مولفه‌ از این طیف و نیز نماد آنان تنظیم نسبت کرد. به این منظور نه لازم است که این ولیعهد سوگند خورده را متوهمانه به جمهوری خواهی دعوت کند و نه بر ضدیت با او متمرکز شود. واقع بینانه بپذیرد که او از داعیه سلطنت دست نخواهد ‌کشید که اگر چنین کند برعزل خود از موقعیت کنونی مهر کوبیده است‌! پس حداکثر وی را باید به مشروطه خواهی واداشت و شرط آن را هم طرد مستبدین پابرجا بر استبداد پهلوی اعم از قدیمی‌ها و تازه نفس‌ها از سوی او اعلام کرد و متکی بر رویکرد دمکراسی خواهانه،‌ از او خواست تا بجای جمع بازی‌های اتمیزه و خود را “نماد ملی” پنداشتن، مشروطه خواهان طرفدار خود را تشویق به تحزب کند. بنابراین، همان اندازه که لازم است جریانات پهلوی گرای مستبد را در چهره واقعی‌شان به مردم شناساند و در انفراد نشاند، مشروطه خواهان را اما باید به گفتگو فراخواند و بر اشتراکات با آنها در راستای هدف و راه سکولار دمکراسی پای فشرد.

پدیده “شورا”ها و برخورد با آنان

اپوزیسیون جمهوری اسلامی از مدتی پیش پدیدارهایی زیر عنوان “شورا” با هدف سکولار دمکراسی را شاهد است که از سال‌ها قبل رو به شکل‌گیری گذاشته و همچنان هم در اشکالی تازه ولی کمابیش با همان آرزوها تولید و بازتولید می‌شوند. اشتراکات آنها به گردآوردن فعالان منفردی از اپوزیسیون دور هم و در قالب تجمعی سیاسی است برای نقش آفرینی در روند گذار از جمهوری اسلامی. عمدتاً جمعی از منفردین، ولو در ترکیب‌ خود اعضایی از تشکل‌های سیاسی موجود را هم در برداشته‌اند یا دارند.

از برجسته‌های آن، یکی هم “شورای مدیریت گذار” بود که سه سال پیش توسط کادرهایی سرشناس از اپوزیسیون منفرد و متحزب اعلام موجودیت کرد و خود را با کوشش در راه تدارک امر گذار معرفی نمود. این نهاد سیاسی همچون سلف خویش “اتحاد دمکراسی‌خواهان” که دو دهه پیش سربرآورده بود، خود را محور تجمع سکولار دمکرات‌ها اعلام داشت. اما با این ویژگی که، در صدد تدارک و ایجاد کنگره ملی است. البته نحوه برخورد در این شورا با امر کنگره ملی، یکسان نبود که این ناهمسانی بگونه‌ای هم در اسناد آن انعکاس یافت. از مندرجات پلاتفرمی‌اش، هم استنباط می‌شد که “شورا” با قلمداد کردن خود به عنوان هسته و محمل اصلی کنگره ملی می‌رود تا با جلب دیگران و طی یک روند انبساطی به کنگره ملی فرابروید و هم این نگاه که “شورای مدیریت گذار” یک مولفه‌ از کنگره ملی آتی است ولو مولفه‌ای پیشگام در همین راستا. به نظر می‌رسد که تجارب اندوخته طی این سال‌ها بر زمینه واقعیت‌ها، این شورا را در موضع برداشت دوم قرار داده است.

اخیراً هم جمع دیگری با عنوان “شورای تصمیم” اعلام موجودیت کرده با این تفاوت که بجای کنگره ملی، خود را در کادر “پارلمان” نوع اپوزیسیونی مرکب از درونمرز و برونمرز معرفی می‌کند و با آشکاری بیشتری تلفیق جمهوری خواهان و سلطنت طلبان در ترکیب خود را به نمایش می‌نهد. این “شورا”ی تازه هم به نظر می‌رسد که برای خود جایگاهی رویایی به محوریت خودش در اپوزیسیون فرض کرده است. موقعیتی که با ظرفیت آن و ابهامات آن خوانایی نشان نمی‌دهد.

سئوال اما اینست که نیروی جمهوریخواه سکولار دمکرات متحزب چه برخوردی در برابر این نوع پدیده‌ اپوزیسیونی در پیش بگیرد؟ “شورا”هایی که به دلیل وجود خیل فعالین منفرد در صحنه که انگیزه ایفای نقش در سپهر اپوزیسیون را هم دارند، باز یقیناً بازتکثیر و تکرار خواهد شد و همانند پیشینیان خود از فازهای اوج و فرود گذشته و خواهند گذشت. نخست باید تاکید کرد که نباید این “شورا”ها را هم ارز دید و برعکس، لازم است هر کدام را در شانی که دارد و با توجه به کیستی و چیستی آن مورد قضاوت قرار داد. با اینهمه، تا همینجا این “شورا”ها جملگی در یک نقطه مثبت و یک نقطه ضعف همانند یکدیگرند. مثبت اینکه با یاری رساندن به امر همگرایی‌ها در اپوزیسیون، جمعی از هم سلیقه‌ها را دور هم گرد آورده تا از تفرد فاصله بگیرند و در تولید جمعی گفتمان‌هایی پیرامون سکولار دمکراسی و رسیدن به آن هم نقش ایفاء می‌کنند. این، نه فقط نیاز دمکراسی است که برای سلامت و موفقیت راه وصول به دمکراسی نیز ضرورت دارد. نقطه ضعف عمومی این “شورا”ها اما اینکه، غالباً در تشخیص وزن و جایگاه واقعی خودشان دچار مبالغه می‌شوند و حتی تا حد مرکز پنداری خود در اپوزیسیون، گرفتار وسوسه شده و به جنبش و خودشان آسیب می‌زنند.

با این “شورا”ها به سیاست گفتگوی سازنده با هدف رسیدن به تفاهمات و همکاری‌ها بر پایه اشتراکات قابل اتکاء در خدمت امر ملی سکولار دمکراسی نیاز است.    

پایان سخن

سخن را با سه نکته موجز پایان ببرم و نیز بر متن این حقیقت تلخ، که به نظر می‌رسد، ما اپوزیسیون جمهوری اسلامی پیش از توافق بر سر کدامین سیاست، تفاهم در متدولوژی سیاسی را نیاز داریم.

١. “همه با هم” نه چشم اسفندیار انقلاب همه گیر ۵٧، که نقطه قوت آن بود؛ فاجعه‌بار شدنش اما، به “همه با من” شدن آن. “همه با هم” علیه دیکتاتوری همچون قدرتی شگرف می‌دانست چه نمی‌خواهد، اما دریغا در “همه با من” پیش رفت چون دمکراسی‌خواهی مهجور بود. از این چوب خوردیم که ندانستیم چه باید خواست. برای گذر از جمهوری اسلامی، نیاز به “همه با هم” است حول سکولار دمکراسی.

٢. تا نیرو نشویم، نه گلی خواهیم بوئید و نه بری خواهیم چید. برای نیرو شدن، باید سیاست کرد تا بر متن سیاست کردن به نیروی مطرح فراروئید. نه که اول در ظرف تنگ خود ثقل شویم و آنگاه در پهنه سیاست ملی دست به ائتلاف زنیم. تنها با بلند کردن بیرق گفتگوها در سپهر سیاسی و پیشواز رفتن اتحادها بر بستر همسویی‌های اپوزیسیونی است که امکان بدل شدن به وزنه وزین پدید می‌آید.

٣. تنها با داشتن ابتکار گفتار و عمل در آنچه که شاخصه محوری هر مرحله استراتژیک و نیز هر فاز تاکتیکی از جنبش نیازین یک جامعه است که می‌توان در صحنه سیاسی آن تا سطح نقش آفرینی خود را ارتقاء داد. آنی که از این باز بماند، نباید هیچ تردیدی بکند که دیگرانی هستند که بخواهند سخن مرکزی بر زمین مانده را روی دست گرفته و صحنه را به سود خود آرایش دهند.

سیاست درست و نافد از دل متدولوژی درست در سیاست بیرون آمدنی است.

بهزاد کریمی ٢۵ تیر ماه  ١۴٠١ برابر با ١۶ ژوئیه ٢٠٢٢    

https://akhbar-rooz.com/?p=161759 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

16 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Azad
Azad
1 سال قبل

درود خدمت جناب بهزاد کریمی
با سپاس از شما که با پاسخ دادن به نظرات،یک دیالوگ مفید ایجاد می کنید.
این روش خیلی مفید است.
در رابطه با وحدت ویک پارچگی ملی ،به نمونه عراق نگاه کنید.
اقلیم کردستان عراق،هرچند ما را خوشحال میکند.آیا مردم عراق هم خوشنودند؟؟؟
تازه در عراق یک وحدت شیعی در براندازی صدام حاکم بود.(خوب یا بد).
و اینکه غرب هم از وحدت ویکپارچگی عراق حمایت میکرد.
این نگرانی انفعال نیست یک دغدغه است.همانطور که حزب بلشویک از سرزمین روسیه در مقابل ……..دفاع کرد و آنرا جمهوری سوسیالیستی شوروی نامید.
لاجرم لنین منفعل نبود.بلکه آنچه در نظر داشت به عمل در آورد.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

نقش مخرب سازمانی به نام مجاهدین خلق در روند آزادی خواهی و دمکراسی خواهی
—–
در روند مبارزاتی ایرانیان دو گروه بر پایه و ایده لوژی دینی بموازات هم به جلو آمدند که در سال ۵۷ یکی از این گروه های به رهبری خمینی حاکم بر کارشد و حکومتی اسلامی را بنا نهاد.

اما گروه دیگر که مجاهدین خلق نامیده می شدند خود را بازنده دیدند که آرام آرام این دو در تقابل هم تعریف شدند و تقابلش حاصلی خونین داشت.
که اگر بخواهیم به ساختار تشکیلات این دو گروه اشاره ای داشته باشیم می توان گفت هر دو از یک ساختار پیروی می کنند: هر دو ولایت فقیه دارند و هر دو رئیس جمهوری،اما با تفاوت جزئی:

۱- در ساختار ولایت فقیه خمینی، تغییر ولایت فقیه وجود دارد و انتخاباتی نمایشی هم برای انتخاب آن است و رئیس جمهورش هم با وجود هر مهندسی که انجام می دهند باید رای مردم را نیز برایش تعریف کنند
۲- در ساختار ولایت فقیه مجاهدین خلق، یک ولی فقیه همیشگی بنام رجوی است که ظاهر برای همیشگی بودنش در ساختار ولایتش،
به غیب امام زمانی فرستاده شده است
و یک رئیس جمهور همیشگی بنام مریم رجوی دارد که رئیس جمهور هم کابینه خودش را با بودجه های مشکوک دارد و ….
تاریخ به ما می گوید:
تقابل این دو ولی فقیه هیچ ربطی به روند تخولخواهی کشور نداشته است و نخواهد داشت
بل این دو ولی فقیه کارشان جذب نیروهای فعال جامعه بود و بعد کشتن و به کشته دادن آن نیرو ها آنهم برای پیشبرد اهداف سیاسی اشان بود و هست .
در مورد سازمان مجاهدین می توان گفت در سال ۵۷ و اندک مدتی بعد از سال ۵۷ که فضای سیاسی نسبتن آزادی که بوجود آمده بود، سازمان مجاهدین توانست بیشتر نوجوانان و جوانان خانواده مسلمان را جذب و حتی نیروها مسلمان مانده ای که از گروه خمینی ریزش می کردند را به خود جذب کند که این جذب های هیجانی آن روز، باعث شد رهبری و کادر رهبری مجاهدین دچار توهم خاص شوند توهمشان باعث شد که بسمت تقابل خونینی با گروه خمینی بروند که حاصل کارشان چیرگی گروه خمینی شد و چیرگی گروه خمینی منجز به حذف مجاهدین در درون کشور شد
که مجاهدین با نیروهایی به خارج رفتندو نیرو هایی از سازمان در تله ها ی گروه خمینی گرفتار شدند. ظاهر رهبری مجاهدین توان جذب آنها را در خارج نداشت که این نگرش عدم جذب آنها در خارج باعث شد رهبری مجاهدین به سمت تبلیغ فرهنگ شهادت طالبی -برای نیروهایش که در بند خمینی بودند- روی آورد؛
با تبلیغ فرهنگ شهادت طلبی، بسیاری از زندانی شدگان را شهید شدگان می خواست؛ چون شهید شدگان برگ برنده ای برای سازمان می شدند آنهم در مقابل سایر مبارزین تخولخواه کشور !
اگر اندکی از آن زندانی شدگان از زندان ها جان سالم بردند باید این جان سالم بُرد گیشان را ناشی از ابتکار خود زندانیان دانست نه خواسته رهبری سازمان .پرسشی بود:
چرا سازمان بسمت شهید سازی رفته است؟
که یکی از پاسخ ها این بود:
سازمان نظرش این بود که هر شهید می تواند وابستگان به خود را هوادار سازمان کند و این هواداران جدید در جامعه ایران خواهند بود آنهم برای آینده و …
که می توان گفت ولی فقیه سازمان،
سه حرکت تقابلی خطر ناک انجام داد و شهید سازی فراوانی را انجام داد ‌
و از جنبه و هدف دیگر می توان گفت
تا بتواند در نیرو ها وابسته به سازمان که مازاد بودند تعدیلی بوجود آورد. اگر عملیاتی انجام نمی گرفت این نیروهای مازاد برای ساختار ولایت فقیهاشان مشکل ساز می شدند.
در هر تقابل با گروه خمینی، تعداد زیادی از وابستگان به سازمان حذف می شدند و کارنامه شهید سازی مجاهدین پر تعداد می شد. که سازمان این خیل شهدایش را در مقابل سایر نیروهای مبارز جامعه
یک امتیاز خاص برای آینده نیز می دید ؛
سازمان چنین می پندارد:
اگر بعد از جمهوری اسلامی به قدرت برسد
تمام خانواده های شهدایم نیروی فعال در جامعه خواهند بود که با این هوادران در سطح جامعه می توانم روش های مدیریت مورد نظرم را در جامعه اجرایی کنم و…
این سازمان بعد از انجام عملیاتهای خاصش که نیروهای بسیار را با شهید سازی حذف کرد.
در دوره رهبری خامنه ای بصورت مشکوک روشش را تقابل با خامنه ای عوض کرد.
کارش را محدود به افشاگری هایی کرد آنهم بدین طریق :سندهایی از اسرائیل در اختیارش قرار می گرفت و افشاگری می کرد اما ادعا می کرد بدست آوردن سند ها ناشی از نفوذ سازمان در حکومت اسلامیست تا بدین طریق یک مشروعیت مبارزاتی نزد کشور های اروپایی برای خودش ایجاد کند…
اما ظاهرن اسرائیل در یک تقابل آشکاربا حکومت اسلامی دیگر خودش افشاگری اسناد را بدست گرفت که دیگر مجاهدین از این امتیاز افشاگری محروم شدند.پرسشی است:
سازمانی که خود را الترناتیو مذهبی بجای حکومت ساقط شده سلطنتی می دانست و می فکر می کند از خمینی رو دست خورده است و با توجه به انسجام تشکیلاتیش و ساختار ولایت فقیه اش و با رئیس جمهور و کابینه اش،
آیا برای گروه هایی دیگر که خود را در تقابل با حکومت اسلامی می پندارند و یا می دانند ارزشی قائل است؟
هر سال این سازمان با بودجه مالی مشکوک یک نمایش سیاسی با شرکت افراد سیاسی بین المللی تشکیل می دهد؛ آنهم بدین قصد:به بقیه که در تقابل حکومت اسلامی تعریف می شوند پیام بدهدکه بین الملل جهان،
سازمان ما را الترناتیو می داند ؛چون جهانیان برای کنترل شرایط ایران و منطقه رو ما که مثل طالبان نیروهای عملیات منسجم داریم حساب باز کرده اند و خواهند کرد وشما بقیه مبارزین!بداند! شانسی ندارید!تنها شانستان اینست که با سازمان مجاهدین باشید ….
این شورا سازی ها و سلطنت خواهی هم در تقابل با سازمان مجاهدین پررنگ می شوند و این ها هم می خواهند به بین الملل بگونه ما هم می توانیم الترناتیو باشیم و…
اما طنز ماجرا در این الترناتیو پنداریمجاهدین و بقیه اینست:
کارهای آنها ربطی به تحولخواهی جامعه ایران نداردبل یک خود فریبی است
که گروه هایی انجام می دهند و…

نادر
نادر
1 سال قبل

آقاى کریمى با پاسخگوئى به نظرات مختلف به نوشته ایشان روش قابل تقدیرى در اینجا بکار برده و در پاسخ به نظر من نوشته اند :” “نادر” محترم، اگر نوشتار مورد نقد خود را با انصافی بیشتر و فاصله گرفتن از بدبینی و پیشداوری‌ مورد عنایت قرار می‌دادید، منطقاً آن را متناقض نمی‌یافتید. تصریح نوشتار بر اینکه باید از کلیت جمهوری اسلامی گذشت، نافی توجه به واقعیت ریزش نیرو در آن و تعیین تاکتیک مقتضی در قبال نیروهای معترض به وضع نیست. اگر شما پیشنهاد سیاسی عملی موثر و نافذی در این زمینه دارید، لطفاً مرا مشتاق شنیدن آن بدانید. موفقیت شما را خواهانم.”
با تشکر از پاسخ به نکته من، باید خدمت اقاى کریمى عرض کنم که نظر من نه از روى “بدبینى” بوده و نه “پیشداورى” تنها و تنها ناشى از تجربه،آگاهى، و شناخت عملکرد ایشان و سازمان متبوعشان بوده.اگر بغییر از این هست،لطفن آگاهم کنید. ضمنن از آوردن دو قسمت از نوشته متضاد ایشان نشان دادن “نافى” بودن دومى به اولى بود.آقاى کریمى ابدا درباره ” ریزش نیروهاى ” بازجو و شکنجه گرا گذشته و اصلاح طلب کنونى نبود (در بحبوبه سرنگونى هر رژیمى عمال آن رژیم مثلا ریزش میکنند و از ترس محکمه بیکباره مخالف رژیم میشوند، این دیگر از الفباى مبارزه هست) آقاى کریمى نه از ریزش بلکه از ”  سهم و نقش در روندهای سیاسی که جای معینی از سپهر سیاسی را مختص خود دارد” صحبت میکنند.امیدوارم که آقاى کریمى متوجه سخنان متناقص خود شده و قبول کنند که براى خط امامى در سپهر سیاسى آینده “سهم و نقش ” مختصى قائل شدند در حالیکه این افراد بخاطر عملکرد جنایتکارانه و غارتگرانه خود میباید در یک دادگاه عادل و بى طرف محاکمه شوند
با تشکر دوباره از آقاى کریمى و سایت اخبار روز براى در اختیار گذاشتن بخش نظرات

ایرج
ایرج
1 سال قبل

جدا تنفرانگیز است که در یک تارنگار مارکسیستی، به اصطلاح احتجاجات یک لیبرال سکولار چپ بازتاب یابد.
کریمی می‌تواند برود در سایت‌هایی مثل ایران امروز و … قلم بزند
آنجا نوشته هایشان را دنبال می‌کنیم.
سایت اخبار امروز تریبون کارگران باید باشد نه دموکراسیخواهان طبقه متوسطی

بهزاد کریمی
بهزاد کریمی
1 سال قبل

با سلام به همه عزیزانی که در باره این نوشته ابراز نظر کرده‌اند.
“کیا” عزیز، سپاس از لطف شما. در رابطه با مسکوت ماندن “سازمان مجاهدین خلق” در این نوشته، در پیشگفتار نوشته بودم که: “قصد اینجا، ورود به هر رخداد در هر شاخه‌ و جریانی از اپوزیسون” نیست. با اینهمه لازم می‌بینم همینجا بگویم که گرچه این سازمان همه اپوزیسیون را بایکوت کرده است، اما در موافقت با شما، اپوزیسیون سیاست ورز نباید رفتار متقابل به مثل با آن در پیش بگیرد. زنده باشی.

“خیرخواه” گرامی، پرسش وار از “کیا” خواسته‌اید تا پیشنهاد دهد که در کدام محورها می‌توان با مجاهدین خلق دیالوگ کرد؟ ایشان البته پاسخ پرنسیپال داده است ولی من نیز نظر به مهم بودن موضوع وارد رد و بدل‌های شما عزیزان می‌شوم و می‌گویم که پذیرش نفس دیالوگ از سوی سازمان مجاهدین خلق و یا پذیراندن دلسوزانه این نیاز توسط اپوزیسیون دمکرات بر این سازمان، بر تعیین هر محور برای گفتگو تقدم مطلق دارد. اصلاً بگذار اولین محورهای گفتگو را خود این سازمان تعیین کند که معنایش هیچ نیست مگر باز شدن درب سنگی بسته آن به روی اپوزیسیون. گشایش این درب، خود موفقیتی است بزرگ هم برای اپوزیسیون دمکرات و هم گشایشی برای خود این سازمان. خود اصلاحی نشسته در پای گفتگو، در مسیر گفتگوهاست که ممکن می‌شود. نا ممکن دانستن تغییرات در این سازمان، هر اندازه دشوار که خود را تا حد ناممکن نشان می‌دهد باز اما در نهایت ذات پنداری است. خوشی شما را آرزو دارم.

“بابک مهرانی” گرامی، بله موضوع همان برقراری قانون اساسی دمکراتیک است بجای قانون اساسی مشروعه کنونی. آن سان قانون اساسی، که گذر کیفی از قانون اساسی مشروطه و نافی قانون اساسی مبتنی بر ارتجاع و استبداد نظام ولایی و دینی موجود باشد و بتواند ایران دمکراتیک ۱۲۰ سال بعد مشروطیت را که تجلی ملی سند جهانی حقوق بشر است در خود بازتاب دهد. به موارد دیگری که اشاره کرده‌اید، بگمانم در مجال این مختصر پرداخته‌ام. پایدار باشید.

Azad”” عزیز، درست نوشته‌ای که شخص “تبر زن” از عجله بجایی نمی‌رسد بلکه استقامت در کار و واقع بینی در فهم حد مقاومت زیر تبر را نیاز دارد و لازم است زیر تبر رفته را مدام از جلو و پشت به سنجش کشد. فقط اضافه کنم که عامل مهم پوک شدگی درخت را هم باید در نظر گرفت و مسحور دوام ظاهری آن نشد. در باره ارکان مهمی چون سیاست ملی، امنیت ملی، وحدت ملی و یکپارچگی ایران پرسیده‌اید که به سهم خود تاکنون و به تناوب در این زمینه سخن گفته‌ام و امید که بعداً نیز به اقتضاء در این باره بنویسم. اما اینجا لازم می‌بینم بر یک نکته که در نوشته شما و از سر دلسوزی هم آمده‌ است مکثی داشته باشیم. آنهم ابراز نگرانی‌ها و اعلام دغدغه‌ها نسبت به خطر افتادن این ارکان هستی مردم ایران در صورت حدت یابی مبارزه علیه جمهوری اسلامی است! به صراحت می‌گویم که من این را، بیشتر توجیه انفعال سیاسی می‌دانم تا احساس مسئولیت سیاسی. بله مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی ریسک بهمراه دارد ولی اگر در نظر گرفته شود که اصلی‌ترین عامل به خطر افتادن امنیت، وحدت و یکپارچگی کشور سیاست‌ها و موجودیت خود این نظام است، آنگاه بجای بیم از مبارزه با این حکومت همه ویرانگر، تکیه بر بکارگیری خردمندانه ظرفیت‌های نه چندان کم جامعه ایران در پاسداری از این ارکان خواهد بود. از اینرو تولید گفتمان جسارت برای مبارزه با این نظام و خنثی کردن این نوع از هراس افکنی‌های فلج کننده توسط اصلاح طلبان، در حال حاضر پایه مهمی از مبارزه است. موفق باشی.

“نسیم” گرامی، سپاسگزارت هستم و در تایید این حرف درست تو بگویم که سیاست مسئولانه، چیزی نیست مگر تماس ضرور با واقعیت‌ها بی هراس از سرزنش مغیلان! با شیوه هم این و هم آن، راه دراز نتوان رفت. برقرار باشی.

“نادر” محترم، اگر نوشتار مورد نقد خود را با انصافی بیشتر و فاصله گرفتن از بدبینی و پیشداوری‌ مورد عنایت قرار می‌دادید، منطقاً آن را متناقض نمی‌یافتید. تصریح نوشتار بر اینکه باید از کلیت جمهوری اسلامی گذشت، نافی توجه به واقعیت ریزش نیرو در آن و تعیین تاکتیک مقتضی در قبال نیروهای معترض به وضع نیست. اگر شما پیشنهاد سیاسی عملی موثر و نافذی در این زمینه دارید، لطفاً مرا مشتاق شنیدن آن بدانید. موفقیت شما را خواهانم.

“یحیی انوری” عزیز، موضوع اصلی این نیست که “از اصلاح طلبان آبی گرم نمی‌شود”، بلکه سردتر کردن کوره صاحبان اصلی اجاق در جمهوری اسلامی است و بالا بردن دمای آب رو به جوشش مستقل از اینها در کشور با جذب هیزم بخشی از همین به بن بست رسیده‌ها برای اشتعال جنبش. بهمان میزان که حساب باز کردن روی اصلاح جمهوری اسلامی امری ابتر و خودکشی سیاسی است، همان قدر هم چشم بستن بر واقعیت آغاز تجزیه در طیف اصلاح طلبان، دور ماندن از سیاست کردن است. زنده باشی.

Mostafa”” محترم، جدا از نوع نگاه مجاهدین خلق ایران در آن زمان یا در این زمان به امر برابری جنسیتی که وارد بحث‌اش نمی‌شوم، اما لازم است محض خوانش دقیق تاریخ بگویم که این سازمان بخاطر نوع سیاست حمایتی خود نسبت به جمهوری اسلامی در اوایل سر کار آمدن آن، بمثابه سازمان کمترین حمایت از اعتراضات زنان به خیز حکومت برای حجاب و پوشش اجباری بعمل نیاورد. همانگونه که عمده جریانات چپ نیز علیرغم ارزش‌های فکری‌شان در این زمینه و باور بی برو برگردی که به حق آزادی پوشش داشتند، اعتراضات دمکراتیک زنان را مسئله فرعی ‌دانسته و اصرار بر آن را خلاف مصلحت انقلاب شمردند! مبتنی بر واقعیت‌های تاریخی، حمایت‌ها و حتی شرکت بعدی سازمان مجاهدین خلق ایران در سازمانگری‌ هر حرکت اعتراضی در جامعه، همانا متاثر از ورود آن بود به فازهای ابتدا مخالفت سیاسی و بعد هم مخالفت نظامی با حکومت. در ضمن اگر هم به درستی از “سانسور” مجاهدین خلق ابراز نارضایتی می‌کنید که جا دارد مرا هم شریک چنین حسی بدانید، ولی خواهشاً بجای “سانسور شدن” در این رابطه از ” سانسور گزینی” استفاده به عمل آورید تا وفاداری به حقیقت امر مخدوش نشود. قبول بفرمائید که این سازمان، جز خودش هیچ بخش دیگر از اپوزیسیون را به رسمیت نمی‌شناسد و متاسفانه همچنان هم بر انحصار طلبی دیرینه‌اش ایستاده با پیامدهایی که تاکنون برای خودش و جنبش بر جای گذاشته است. این خود سازمان مجاهدین است که دیوارهای سانسور دور خود را این چنین بالا برده و بالا نگه می‌دارد. امید که این دیوارها ترک بردارند و مجاهدین خلق پای گفتگو با دیگر جریانات اپوزیسیون بیایند. بسیارانی چون من نه فقط از چنین چیزی خرسند خواهند شد بلکه به استقبال گرم آن نیز خواهند شتافت. کامیاب باشید.

با سلام به همه عزیزانی که در باره این نوشته ابراز نظر کرده‌اند.
“کیا” عزیز، سپاس از لطف شما. در رابطه با مسکوت ماندن “سازمان مجاهدین خلق” در این نوشته، در پیشگفتار نوشته بودم که: “قصد اینجا، ورود به هر رخداد در هر شاخه‌ و جریانی از اپوزیسون” نیست. با اینهمه لازم می‌بینم همینجا بگویم که گرچه این سازمان همه اپوزیسیون را بایکوت کرده است، اما در موافقت با شما، اپوزیسیون سیاست ورز نباید رفتار متقابل به مثل با آن در پیش بگیرد. زنده باشی.

“خیرخواه” گرامی، پرسش وار از “کیا” خواسته‌اید تا پیشنهاد دهد که در کدام محورها می‌توان با مجاهدین خلق دیالوگ کرد؟ ایشان البته پاسخ پرنسیپال داده است ولی من نیز نظر به مهم بودن موضوع وارد رد و بدل‌های شما عزیزان می‌شوم و می‌گویم که پذیرش نفس دیالوگ از سوی سازمان مجاهدین خلق و یا پذیراندن دلسوزانه این نیاز توسط اپوزیسیون دمکرات بر این سازمان، بر تعیین هر محور برای گفتگو تقدم مطلق دارد. اصلاً بگذار اولین محورهای گفتگو را خود این سازمان تعیین کند که معنایش هیچ نیست مگر باز شدن درب سنگی بسته آن به روی اپوزیسیون. گشایش این درب، خود موفقیتی است بزرگ هم برای اپوزیسیون دمکرات و هم گشایشی برای خود این سازمان. خود اصلاحی نشسته در پای گفتگو، در مسیر گفتگوهاست که ممکن می‌شود. نا ممکن دانستن تغییرات در این سازمان، هر اندازه دشوار که خود را تا حد ناممکن نشان می‌دهد باز اما در نهایت ذات پنداری است. خوشی شما را آرزو دارم.

“بابک مهرانی” گرامی، بله موضوع همان برقراری قانون اساسی دمکراتیک است بجای قانون اساسی مشروعه کنونی. آن سان قانون اساسی، که گذر کیفی از قانون اساسی مشروطه و نافی قانون اساسی مبتنی بر ارتجاع و استبداد نظام ولایی و دینی موجود باشد و بتواند ایران دمکراتیک ۱۲۰ سال بعد مشروطیت را که تجلی ملی سند جهانی حقوق بشر است در خود بازتاب دهد. به موارد دیگری که اشاره کرده‌اید، بگمانم در مجال این مختصر پرداخته‌ام. پایدار باشید.

Azad”” عزیز، درست نوشته‌ای که شخص “تبر زن” از عجله بجایی نمی‌رسد بلکه استقامت در کار و واقع بینی در فهم حد مقاومت زیر تبر را نیاز دارد و لازم است زیر تبر رفته را مدام از جلو و پشت به سنجش کشد. فقط اضافه کنم که عامل مهم پوک شدگی درخت را هم باید در نظر گرفت و مسحور دوام ظاهری آن نشد. در باره ارکان مهمی چون سیاست ملی، امنیت ملی، وحدت ملی و یکپارچگی ایران پرسیده‌اید که به سهم خود تاکنون و به تناوب در این زمینه سخن گفته‌ام و امید که بعداً نیز به اقتضاء در این باره بنویسم. اما اینجا لازم می‌بینم بر یک نکته که در نوشته شما و از سر دلسوزی هم آمده‌ است مکثی داشته باشیم. آنهم ابراز نگرانی‌ها و اعلام دغدغه‌ها نسبت به خطر افتادن این ارکان هستی مردم ایران در صورت حدت یابی مبارزه علیه جمهوری اسلامی است! به صراحت می‌گویم که من این را، بیشتر توجیه انفعال سیاسی می‌دانم تا احساس مسئولیت سیاسی. بله مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی ریسک بهمراه دارد ولی اگر در نظر گرفته شود که اصلی‌ترین عامل به خطر افتادن امنیت، وحدت و یکپارچگی کشور سیاست‌ها و موجودیت خود این نظام است، آنگاه بجای بیم از مبارزه با این حکومت همه ویرانگر، تکیه بر بکارگیری خردمندانه ظرفیت‌های نه چندان کم جامعه ایران در پاسداری از این ارکان خواهد بود. از اینرو تولید گفتمان جسارت برای مبارزه با این نظام و خنثی کردن این نوع از هراس افکنی‌های فلج کننده توسط اصلاح طلبان، در حال حاضر پایه مهمی از مبارزه است. موفق باشی.

“نسیم” گرامی، سپاسگزارت هستم و در تایید این حرف درست تو بگویم که سیاست مسئولانه، چیزی نیست مگر تماس ضرور با واقعیت‌ها بی هراس از سرزنش مغیلان! با شیوه هم این و هم آن، راه دراز نتوان رفت. برقرار باشی.

“نادر” محترم، اگر نوشتار مورد نقد خود را با انصافی بیشتر و فاصله گرفتن از بدبینی و پیشداوری‌ مورد عنایت قرار می‌دادید، منطقاً آن را متناقض نمی‌یافتید. تصریح نوشتار بر اینکه باید از کلیت جمهوری اسلامی گذشت، نافی توجه به واقعیت ریزش نیرو در آن و تعیین تاکتیک مقتضی در قبال نیروهای معترض به وضع نیست. اگر شما پیشنهاد سیاسی عملی موثر و نافذی در این زمینه دارید، لطفاً مرا مشتاق شنیدن آن بدانید. موفقیت شما را خواهانم.

“یحیی انوری” عزیز، موضوع اصلی این نیست که “از اصلاح طلبان آبی گرم نمی‌شود”، بلکه سردتر کردن کوره صاحبان اصلی اجاق در جمهوری اسلامی است و بالا بردن دمای آب رو به جوشش مستقل از اینها در کشور با جذب هیزم بخشی از همین به بن بست رسیده‌ها برای اشتعال جنبش. بهمان میزان که حساب باز کردن روی اصلاح جمهوری اسلامی امری ابتر و خودکشی سیاسی است، همان قدر هم چشم بستن بر واقعیت آغاز تجزیه در طیف اصلاح طلبان، دور ماندن از سیاست کردن است. زنده باشی.

Mostafa”” محترم، جدا از نوع نگاه مجاهدین خلق ایران در آن زمان یا در این زمان به امر برابری جنسیتی که وارد بحث‌اش نمی‌شوم، اما لازم است محض خوانش دقیق تاریخ بگویم که این سازمان بخاطر نوع سیاست حمایتی خود نسبت به جمهوری اسلامی در اوایل سر کار آمدن آن، بمثابه سازمان کمترین حمایت از اعتراضات زنان به خیز حکومت برای حجاب و پوشش اجباری بعمل نیاورد. همانگونه که عمده جریانات چپ نیز علیرغم ارزش‌های فکری‌شان در این زمینه و باور بی برو برگردی که به حق آزادی پوشش داشتند، اعتراضات دمکراتیک زنان را مسئله فرعی ‌دانسته و اصرار بر آن را خلاف مصلحت انقلاب شمردند! مبتنی بر واقعیت‌های تاریخی، حمایت‌ها و حتی شرکت بعدی سازمان مجاهدین خلق ایران در سازمانگری‌ هر حرکت اعتراضی در جامعه، همانا متاثر از ورود آن بود به فازهای ابتدا مخالفت سیاسی و بعد هم مخالفت نظامی با حکومت. در ضمن اگر هم به درستی از “سانسور” مجاهدین خلق ابراز نارضایتی می‌کنید که جا دارد مرا هم شریک چنین حسی بدانید، ولی خواهشاً بجای “سانسور شدن” در این رابطه از ” سانسور گزینی” استفاده به عمل آورید تا وفاداری به حقیقت امر مخدوش نشود. قبول بفرمائید که این سازمان، جز خودش هیچ بخش دیگر از اپوزیسیون را به رسمیت نمی‌شناسد و متاسفانه همچنان هم بر انحصار طلبی دیرینه‌اش ایستاده با پیامدهایی که تاکنون برای خودش و جنبش بر جای گذاشته است. این خود سازمان مجاهدین است که دیوارهای سانسور دور خود را این چنین بالا برده و بالا نگه می‌دارد. امید که این دیوارها ترک بردارند و مجاهدین خلق پای گفتگو با دیگر جریانات اپوزیسیون بیایند. بسیارانی چون من نه فقط از چنین چیزی خرسند خواهند شد بلکه به استقبال گرم آن نیز خواهند شتافت. کامیاب باشید.

با سلام به همه عزیزانی که در باره این نوشته ابراز نظر کرده‌اند.
“کیا” عزیز، سپاس از لطف شما. در رابطه با مسکوت ماندن “سازمان مجاهدین خلق” در این نوشته، در پیشگفتار نوشته بودم که: “قصد اینجا، ورود به هر رخداد در هر شاخه‌ و جریانی از اپوزیسون” نیست. با اینهمه لازم می‌بینم همینجا بگویم که گرچه این سازمان همه اپوزیسیون را بایکوت کرده است، اما در موافقت با شما، اپوزیسیون سیاست ورز نباید رفتار متقابل به مثل با آن در پیش بگیرد. زنده باشی.

“خیرخواه” گرامی، پرسش وار از “کیا” خواسته‌اید تا پیشنهاد دهد که در کدام محورها می‌توان با مجاهدین خلق دیالوگ کرد؟ ایشان البته پاسخ پرنسیپال داده است ولی من نیز نظر به مهم بودن موضوع وارد رد و بدل‌های شما عزیزان می‌شوم و می‌گویم که پذیرش نفس دیالوگ از سوی سازمان مجاهدین خلق و یا پذیراندن دلسوزانه این نیاز توسط اپوزیسیون دمکرات بر این سازمان، بر تعیین هر محور برای گفتگو تقدم مطلق دارد. اصلاً بگذار اولین محورهای گفتگو را خود این سازمان تعیین کند که معنایش هیچ نیست مگر باز شدن درب سنگی بسته آن به روی اپوزیسیون. گشایش این درب، خود موفقیتی است بزرگ هم برای اپوزیسیون دمکرات و هم گشایشی برای خود این سازمان. خود اصلاحی نشسته در پای گفتگو، در مسیر گفتگوهاست که ممکن می‌شود. نا ممکن دانستن تغییرات در این سازمان، هر اندازه دشوار که خود را تا حد ناممکن نشان می‌دهد باز اما در نهایت ذات پنداری است. خوشی شما را آرزو دارم.

“بابک مهرانی” گرامی، بله موضوع همان برقراری قانون اساسی دمکراتیک است بجای قانون اساسی مشروعه کنونی. آن سان قانون اساسی، که گذر کیفی از قانون اساسی مشروطه و نافی قانون اساسی مبتنی بر ارتجاع و استبداد نظام ولایی و دینی موجود باشد و بتواند ایران دمکراتیک ۱۲۰ سال بعد مشروطیت را که تجلی ملی سند جهانی حقوق بشر است در خود بازتاب دهد. به موارد دیگری که اشاره کرده‌اید، بگمانم در مجال این مختصر پرداخته‌ام. پایدار باشید.

Azad”” عزیز، درست نوشته‌ای که شخص “تبر زن” از عجله بجایی نمی‌رسد بلکه استقامت در کار و واقع بینی در فهم حد مقاومت زیر تبر را نیاز دارد و لازم است زیر تبر رفته را مدام از جلو و پشت به سنجش کشد. فقط اضافه کنم که عامل مهم پوک شدگی درخت را هم باید در نظر گرفت و مسحور دوام ظاهری آن نشد. در باره ارکان مهمی چون سیاست ملی، امنیت ملی، وحدت ملی و یکپارچگی ایران پرسیده‌اید که به سهم خود تاکنون و به تناوب در این زمینه سخن گفته‌ام و امید که بعداً نیز به اقتضاء در این باره بنویسم. اما اینجا لازم می‌بینم بر یک نکته که در نوشته شما و از سر دلسوزی هم آمده‌ است مکثی داشته باشیم. آنهم ابراز نگرانی‌ها و اعلام دغدغه‌ها نسبت به خطر افتادن این ارکان هستی مردم ایران در صورت حدت یابی مبارزه علیه جمهوری اسلامی است! به صراحت می‌گویم که من این را، بیشتر توجیه انفعال سیاسی می‌دانم تا احساس مسئولیت سیاسی. بله مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی ریسک بهمراه دارد ولی اگر در نظر گرفته شود که اصلی‌ترین عامل به خطر افتادن امنیت، وحدت و یکپارچگی کشور سیاست‌ها و موجودیت خود این نظام است، آنگاه بجای بیم از مبارزه با این حکومت همه ویرانگر، تکیه بر بکارگیری خردمندانه ظرفیت‌های نه چندان کم جامعه ایران در پاسداری از این ارکان خواهد بود. از اینرو تولید گفتمان جسارت برای مبارزه با این نظام و خنثی کردن این نوع از هراس افکنی‌های فلج کننده توسط اصلاح طلبان، در حال حاضر پایه مهمی از مبارزه است. موفق باشی.

“نسیم” گرامی، سپاسگزارت هستم و در تایید این حرف درست تو بگویم که سیاست مسئولانه، چیزی نیست مگر تماس ضرور با واقعیت‌ها بی هراس از سرزنش مغیلان! با شیوه هم این و هم آن، راه دراز نتوان رفت. برقرار باشی.

“نادر” محترم، اگر نوشتار مورد نقد خود را با انصافی بیشتر و فاصله گرفتن از بدبینی و پیشداوری‌ مورد عنایت قرار می‌دادید، منطقاً آن را متناقض نمی‌یافتید. تصریح نوشتار بر اینکه باید از کلیت جمهوری اسلامی گذشت، نافی توجه به واقعیت ریزش نیرو در آن و تعیین تاکتیک مقتضی در قبال نیروهای معترض به وضع نیست. اگر شما پیشنهاد سیاسی عملی موثر و نافذی در این زمینه دارید، لطفاً مرا مشتاق شنیدن آن بدانید. موفقیت شما را خواهانم.

“یحیی انوری” عزیز، موضوع اصلی این نیست که “از اصلاح طلبان آبی گرم نمی‌شود”، بلکه سردتر کردن کوره صاحبان اصلی اجاق در جمهوری اسلامی است و بالا بردن دمای آب رو به جوشش مستقل از اینها در کشور با جذب هیزم بخشی از همین به بن بست رسیده‌ها برای اشتعال جنبش. بهمان میزان که حساب باز کردن روی اصلاح جمهوری اسلامی امری ابتر و خودکشی سیاسی است، همان قدر هم چشم بستن بر واقعیت آغاز تجزیه در طیف اصلاح طلبان، دور ماندن از سیاست کردن است. زنده باشی.

Mostafa”” محترم، جدا از نوع نگاه مجاهدین خلق ایران در آن زمان یا در این زمان به امر برابری جنسیتی که وارد بحث‌اش نمی‌شوم، اما لازم است محض خوانش دقیق تاریخ بگویم که این سازمان بخاطر نوع سیاست حمایتی خود نسبت به جمهوری اسلامی در اوایل سر کار آمدن آن، بمثابه سازمان کمترین حمایت از اعتراضات زنان به خیز حکومت برای حجاب و پوشش اجباری بعمل نیاورد. همانگونه که عمده جریانات چپ نیز علیرغم ارزش‌های فکری‌شان در این زمینه و باور بی برو برگردی که به حق آزادی پوشش داشتند، اعتراضات دمکراتیک زنان را مسئله فرعی ‌دانسته و اصرار بر آن را خلاف مصلحت انقلاب شمردند! مبتنی بر واقعیت‌های تاریخی، حمایت‌ها و حتی شرکت بعدی سازمان مجاهدین خلق ایران در سازمانگری‌ هر حرکت اعتراضی در جامعه، همانا متاثر از ورود آن بود به فازهای ابتدا مخالفت سیاسی و بعد هم مخالفت نظامی با حکومت. در ضمن اگر هم به درستی از “سانسور” مجاهدین خلق ابراز نارضایتی می‌کنید که جا دارد مرا هم شریک چنین حسی بدانید، ولی خواهشاً بجای “سانسور شدن” در این رابطه از ” سانسور گزینی” استفاده به عمل آورید تا وفاداری به حقیقت امر مخدوش نشود. قبول بفرمائید که این سازمان، جز خودش هیچ بخش دیگر از اپوزیسیون را به رسمیت نمی‌شناسد و متاسفانه همچنان هم بر انحصار طلبی دیرینه‌اش ایستاده با پیامدهایی که تاکنون برای خودش و جنبش بر جای گذاشته است. این خود سازمان مجاهدین است که دیوارهای سانسور دور خود را این چنین بالا برده و بالا نگه می‌دارد. امید که این دیوارها ترک بردارند و مجاهدین خلق پای گفتگو با دیگر جریانات اپوزیسیون بیایند. بسیارانی چون من نه تنها از چنین گشایشی دلگرم خواهند شد که به استقبال گرم ـن خواهند شتافت. کامیاب باشید.

mostafa
mostafa
1 سال قبل

خلاصه نویسی هنر است که متاسفانه اغلب به آن توجه نمیشود. آقای کریمی یکبار در مورد ملاقاتش با روان شاد شکر الله پاکنژاد زمانی که مسئول کردستان سازمان چریک های فدایی خلق ایران بودند پرداختند. شکری سمت دیگری را پیشنهاد کرده بودند و ایشان نپذیرفته و آن شد که همه دیدند. سانسور کردن سازمان مجاهدین خلق ایران در خارج از کشور نشان از چیست ؟ هنوز هم اصلاح طلبان انتخاب اول ایشان است. در جواب یکی از کامنت نویسان که حجاب مجاهدین را با حجاب اجباری پیوند زده است. اشاره میکنم به اولین تظاهرات زنان به حجاب اجباری در سال ۵۷ که زنان مجاهد خلق در آن شرکت داشتند. در صورتی که سازمان های چپ متاسفانه فعالانه در ان شرکت نکردند. سازمان مجاهدین خلق ایران از ابتدا تا کنون هرگز مشکلی با غیر مذهبی ها نداشته چه در زندان های حکومت گذشته و چه در حال حاضر. چرخ را با حسادت دوباره اختراع نمیکنند. اگر درد مردم برای مان مهم است!     

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  mostafa

اشکال بین فانتزی و واقعیت، ایده آلیسم و ماتریالیسم است!
اشکال سر این نیست که و چه گروهی و با چه ایسمی در آن گرفتارند!
فانتزی این است که ما آرزوی یک کشور دمکراتیک بدون دخالت های راسیستی، یک دولت شورایی کارگری که طبقات در آن حل شده اند و همه کار دارند و عدالت هم بر قرار است را داشته باشیم بدون توجه به شرایط مادی و واقعی خودمان !
ایران فعلی دارای طبقه قوی طبقه کارگر نیست” چون بازرگانی محمدی است”، تشکلات، حتی صنفی اجازه فعالیت ندارند ،دسته بندی های سیاسی پراکنده و محدود و کم جمعیت هستند و مبارزان در خیابان از ترس و یا آگاهی خود رامستقل می‌نامند و یا برای افزایش دستمزد میجنگند! کشور ثروتمند است و اقتصاد عمدتا بازرگانی و در دست حاکمیت است و بعد از این حکومت هم کسی به کمونیسم فکر نخواهد کرد.
حال آنچه قابل تصور است همگرایی همین نیروهای موجود است که به خواسته ای اقلیتی مانند جمهوری سکولار تن دهند و مشکل فعلی را حل کنند ، بقیه راه در دمکراتیک بودن حکومت بعدی است که شاید سالیان زیادی به مبارزه احتیاج داشته باشد تا سطح فرهنک بالا رود و نیروهای واقعی مردمی بتوانند دست بالایی پیدا کنند.
در غیر اینصورت فقط آنهاییکه زبان دیکتاتوری را بهتر می‌فهمند به قدرت خواهند رسید و دیکتاتوری پس از دیکتاتوری را خواهیم داشت.
در نتیجه با هم صحبت کردن کار ساز است.

یحیی انوری
یحیی انوری
1 سال قبل

از اصلاحاتچی ها آبی گرم نمی شود.آنها مزه قدرت را چشیده اند و حاضر نیستند سیلی نقد را با حلوای نسیه عوض کنند ایتها تنها وقتی به جنبش خواهند پیوست که مطمئن شوند دیگر کار تمام است.تازه آنوقت هم به چپ نزدیک نخواهند شد الا اینکه تشخیص دهند شما دیگر چپ نیستید! و بدنتان از”ویروس مارکسیسم”کاملا پاک شده باشد. رادیکالترین آنها عاشقان مکتب فریدمن هستند.مردم ایران به آنها امیدی ندارند امیدوارم شما هم چنین کنید.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  یحیی انوری

دقیقا!
اما چه باید کرد ؟
چگونه می‌توانیم مردم ایران را با موجوداتی ” فضایی” عوض کنیم و از آنها طرفدار های خود را بسازیم!
اگر این هم امکان پذیر باشد و هر گروه سیاسی ای به آن دست یابد ، باز همینجا خواهیم بود ، که هستیم!
تنها یافتن یک زبان مشترک است که ما را از این تناقض خارج خواهد کرد و آنهم ظاهرا دست نیافتنی است!

نادر
نادر
1 سال قبل

میدانم انتظار داشتن از آقاى کریمى و یاران در باز کردن نقش ایشان و همفکران از گذر “همه با هم” به ” همه با من” و تحکیم دومى امرى است بیهوده. تنها براى آگاهى کسانى که بیش از مقاله نظر داده اند و در وصف آن و نویسنده چه به به ها که نکرده اند، دو جمله متضاد از مقاله را میآورم تا خود قضاوت کنند
یک: نخستین آن مرزبندی صریح با جمهوری اسلامی و بروز قاطعیت و صراحت در مخالفت با کلیت این رژیم است
دو: طیف اصلاح طلب حکومتی با امتدادی که در بیرون از دایره نظام دارد، گستره‌ای است دارای سهم و نقش در روندهای سیاسی که جای معینی از سپهر سیاسی را مختص خود دارد. بررسی تحولات این طیف و تنظیم سیاست در قبال آن یک ضرورت است.
سوال: خلاصه مسئله مخالفت با “کلیت” رژیم هست و یا قبول “سهم و نقش” بخش خط امام (همراهان و نمفکران قدیمى و حال) ؟

نسیم
نسیم
1 سال قبل

نظر رفیق بهزاد کریمی ریشه در مخالفت با دیکتاتوری دینی-ارتجاعی حاکم از یکسو و برخورد واقع بینانه و دموکراتیک با سایر اقشار اپوزیسیون از سوی دیگر دارد.
از موضع جمهوری سکولار دموکراتیک حرکت می کنیم ولی استقرار آن منوط به تایید اکثریت مردم است نه اکثریت انقلابیون حرفه ای! جنگیدن با بخش های دیگر اپوزیسیون تحکیم جمهوری اسلامی است، وظیفه چپ واقعی حفظ موضع مستقل و تلاش پیگیر برای پذیرش مردمی آن است.
امیدوارم حامیان روسیه (که به اجبار حامیان جمهوری اسلامی هم می شوند) اسم ایشان را هم در لیست چپ پشیمان وارد نکنند.

Azad
Azad
1 سال قبل

درود خدمت جناب کریمی و سپاس از رهنمود هایتان.

یکی شاخه درختی را با تبر قطع می کرد،از جلو که نگاه میگرد،با توجه به عمق تراشی که تبر داده بود،فکر میکرد که با دویا سه ضربه دیگر شاخه می افتد،ولی با ده ضربه هم نیفتاد!!تبردانی!,کنارش بود به او گفت،بیا پشت شاخه را ببین هنوز مانده تا قطع شود.نا امید نشو وبیشتر تلاش کن.
آنهایی که منتظرند این شاخه بیفتد ونه شاخه دانند ونه تبردان!!ونه تبر زن!!چون خیلی عجولند.زود هم حوصله شان سر میرود.

در مورد جریانی به نام اصلاح طلبان که متعهد به قانون اساسی هستند،دو وجه تشابه را ذکر کنم.اول اینکه مثل بعضی از دوستان برون مرز!که به درون مرز هم تردد دارند.
دوم ،شخص زنده یاد مهندس بازرگان و زنده یاد آیت الله طالقانی.
چرا این تشابه ……جای سخن بسیار است.

فرمودید:
تا نیرو نشویم……….برای نیرو مند شدن باید سیاست کرد……نه اینکه در طرف تنگ خود ثقل بشویم وآنگاه در پهنه سیاست ملی دست به ائتلاف بزنیم.
جناب کریمی

سیاست ملی را کمی باز کنید.
نظر شما راجع به امنیت ملی چیست؟؟
نظر شما راجع به وحدت ملی چیست؛
در مورد یک پارچگی ایران چه نظری دارید.
این دغدغه خیلی از اصلاح طلبان و ملی گراها و……است.
که آنان را به آغوش دیکتاتور ها،نظامی گرایان،ناسیونال شوونیستها می غلطاند.
خیلی ها نوستالژی امنیت ملی و آرامش فکری دارند.
باید سفت وسخت اینها را وعده بدهید و تضمین کنید.
یکی از راههای حضور پر رنگ شما در{{گنگره ملی}}این است.

پیروز و پایدار باشید.

عبارت کنگره ملی ازبهزاد کریمی است.

بابک مهرانی
بابک مهرانی
1 سال قبل

جناب بهزاد کریمی ،
به باور نگارنده ی این یادداشت، باید بحث ها را بر قانون اساسی متمرکز کنیم.
قانون اساسی رسمی هر کشور اساسنامه و مرامنامه ی حکومت و دولت های آن کشور محسوب می شود. که مردم و دولتمردان خود را موظف به رعایت اصول و اجرای مفاد آن برای اداره ی کشور و حل معضلات می دانند.

۱ ـ اولین قانون اساسی مشروطه
بار ها مورد نقد و بررسی محققان ، تاریخ دانان ، تحلیل گران سیاسی و … قرار گرفته ولی در بین کنشگران سیاسی و روشنفکران تا سقوط حکومت سلطنتی در سال ۵۷ کاربردی نداشت و مردم هم چیزی از آن نمی دانستند.

شاه در سخنرانی معروف ۱۴ ابان ۵۷ که صدای انقلاب مردم را شنید از جمله چنین گفت:
” ……من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی داده اید، تضمین میکنم، که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. در وضع فعلی برقراری نظم و آرامش برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال ایران وظیفه اصلی نیروهای مسلح شاهنشاهی است که همیشه با حفظ ماهیت ملی خود متکی بر ملت ایران و وفادار بسوگندهای خود بوده و هست،…….. ” ( نقل از سخنرانی شاه در ۱۴ آبان ۵۷)
در نبود گفتمان سیاسی کسی با این حرفها رابطه بر قرار نمی کرد . در آن جّو ملتهب مذهبی و برخی شعار های مبتذل آن ، بعداز ۲۵ سال زور ، سانسور ، اختناق ، شکنجه و اعدام، قانون اساسی مشروطه ناشناخته و حتی مانند « دشنام » و طرفداری از حکومت به نظر می آمد. عمق فاجعه در یک جامعه که حکومت ایجاد کرده بود !!
بهر صورت وقتی شاه و همه کاره ی حکومت چنان «تعریفی» از قانون اساسی داشته باشد سطح دانش سیاسی و افکار عمومی جامعه را می توان تخمین زد که زیر پرچم الله اکبر و لا اله الا الله ی روحانیون بسوی حکومت اسلامی خمینی میرفت و صدای چند منقد آگاه چون دکتر مصطفی رحیمی هم بگوش کسی نمی رسید.

آقای بهزاد کریمی بهتر نیست با انواع طرفداران پهلوی ها از این راه وارد بحث و گفتگو شد ؟ خواهان قانون اساسی پیشنهادی امروز آنها شد؟ باید پرسید : آیا شاه دروغ نمی گفت؟ در آن سخنرانی شاه ، التقاط حکومت سلطنتی و سلطنت مشروطه بر خلاف واقعیت های موجود تاریخی آن زمانها موج میزد و هنوز هم در بر همان پاشنه می چرخد.

۲ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی
فصل اول: اصول کلی
اصل اول:حکومت‏ ایران‏ جمهوری‏ اسلامی‏ است‏ که‏ ملت‏ ایران‏، بر اساس‏ اعتقاد
دیرینه‏ اش‏ به‏ حکومت‏ حق‏ و عدل‏ قرآن‏، در پی‏ انقلاب‏ اسلامی‏ پیروزمند خود
به‏ رهبری‏ مرجع عالیقدر تقلید آیت‏ الله‏ العظمی‏ امام‏ خمینی […..]
اصل‏ دوم:جمهور اسلامی‏، نظامی‏ است‏ بر پایه‏ ایمان‏ به‏:
۱- خدای‏ یکتا ( لااله‏ الاالله‏ ) و اختصاص‏ حاکمیت‏ و تشریع به‏ او و لزوم‏
تسلیم‏ در برابر امر او.
۲ – وحی‏ الهی‏ و نقش‏ بنیادی‏ آن‏ در بیان‏ قوانین‏.
۳ – معاد و نقش‏ سازنده‏ آن‏ در سیر تکاملی‏ انسان‏ به‏ سوی‏ خدا.
۴ – عدل‏ خدا در خلقت‏ و تشریع.
۵ – امامت‏ و رهبری‏ مستمر و نقش‏ اساسی‏ آن‏ در تداوم‏ انقلاب‏ اسلام‏.
۶ – کرامت‏ و ارزش‏ والای‏ انسان‏ و آزادی‏ توام‏ با مسئولیت‏ او در برابر خدا،[….]
قانون اساسی جمهوری اسلامی ۱۴ فصل دارد که اگر مایل هستید در اینجا بخوانید:
https://rc.majlis.ir/fa/content/iran_constitution
در مورد جار و جنجال های حکومت کشتار ولایت فقیه راجع به قانون اساسی زیاد شنیده ایم و خنده دار تر از همه بعضی از جناح های حکومت و حتی نیروهای خارج از حکومت و تبعیدی ست که بر التزام به همین قانون اساسی قرون وسطائی و ضد حقوق شهروندی که حتی تناسبی با هیچ یک از اساسنامه های تجّار و بازاریان زالو صفت ندارد «سوگند» می خورند.
آقای بهزاد کریمی در مورد اصلاح طلبان حکومتی و حکومت «نگهدار» ان «محمدی» آن نیز باید قانون اساسی ضد مردمی و «هوائی» را تو سرشان زد. نیازی به دعوت آنها به پذیرش سکولاریسم نیست .آنها خود را به خواب زده اند و بیدار نمیشوند!!

البته در اولین بیانیه اتحاد جمهوریخواهان ایران بعداز شکست جنبش تاریخی دوم خرداد ۷۶ که جوانان و زنان رقم زدند و اصلاح طلبان حکومتی سوار امواج آن شدند. ما امضاء کنندگان فکر نمی کردیم که عده ای دوباره فیلشان هوای بارگاه ولایت فقیه کند و موجب تشتت در پیوستن طیف های جمهوریخواه شوند.

البته نمی گوئید که بخشی از نیروهای چپ و جمهوریخواه به بهانه ی پیوستن به «شورا های گذار» و ادای دموکراسی خواهی ، سر از دربار در تبعید پهلوی در آوردند. که همه و همه به جنبش جمهوریخواهی لطمه زدند.

قانون اساسی ایران دموکراتیک در آینده می تواند اساسنامه و مرامنامه (میثاق) مشترک مردم و نیروهای سیاسی باشد که همه منافع و مصالح زمینی و امروزی خود را در آن ببینند. تاکید بر منشور جهانی حقوق بشر می تواند مورد قبول تمام نیروهای سیاسی با هر عقیده و مسلکی باشد و زمینه ای برای همگرائی تمام نیروهای راست ، چپ، میانه ، ملی ، قومی ، جمهوریخواه ، سلطنت طلب، مشروطه سلطنتی خواه و…. باشد
در ضمن تمام ایرانیان حق رای و شرکت در تعیین سرنوشت خود و کشور را دارند به جز متهمان جنایت و ناقض حقوق بشر که جنبش دادخواهی مردم ایران به آن ادامه می دهد و رسیدگی خواهد شد.

کیا
کیا
1 سال قبل

یک جمعبندی نسبتا جامع و گویای بخشی از واقعیت اپوزیسیون و رد بجای حکومت مذهبی و ولایی.
تعیین ‘تعریف و تبیین درست و معقول ” همه با هم” همه با سکولاریسم و جمهوری.
نکته فراموش شده سازمان مجاهدین خلق است ، آنها کجا قرار دارند و چگونگی رفتار با آنها از قلم افتاده است!

بهمن خیرخواه
بهمن خیرخواه
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

سعدی می گوید: رنگ رخسار خبر میدهد از سر درون
مولانا می فرماید:ما برون را ننگریم و قال را  / مادرون را بنگریم و حال را

اما امروز موضوع را باید دقیق تراز پیشینیان در نظر گرفت.
ظاهر مجاهدین کاملا مطابق واپسگرا ترین تعلیمات مذهب شیعه زندگی می کند با آن حجاب سازمان یافته که بدون تعارف از وضعیت در داخل ایران بد تر ست و زنان و دختران در ایران از همان فردای انقلاب علیه یا روسری یا توسری اعتراض کردند و هرگز حجاب اجباری را قبول نکردند و هزینه ها دادند و به اشکال مختلف وبا انواع البسه و آرایش مو ، حجاب اجباری را به چالش کشیدند. ولی در سازمان مجاهدین چی ؟

باطن آنها نیز حکایت از تمایلات افراطی تمامیت خواهی این جریان در رابطه با محافظه کار ترین ، افراطی ترین ، پوپولیست ترین محافل ، ارتجاعی ترین حکومت های منطقه و جهان میکند.
شما کوچکترین گرایشی در مورد توجه به دگر اندیشان ، پلورالیسم سیاسی و منشور جهانی حقوق بشر در مجاهدین نمی بینی ولی در روی کاغذ از سکولاریسم دَم می زنند.
با چه زبانی می توان انها را به جمع مخالفان حکومت داعش ایران جلب کرد؟
واقعا مهم ست . روزی بزرگترین سازمان سیاسی ـ مذهبی ایران بودند و هنوز هم منسجم ترین اند اما در زندگی ای کاملا بسته در عصر اینفورماتیک .
پیشنهاد دهید در کدام محور ها می توان با آنها دیالوک برقرار کرد که پاسخی دریافت شود.

کیا
کیا
1 سال قبل

محور های دیالوک مشخص است سکولاریسم ، جمهوریت ، دمکراسی و چگونگی همکاری!
اینکه چشم بر روی مجاهدین ببندیم و وجودشان را با تمام سر وصدا یشان نادیده بگیریم بمعنی نا پدیدشدنشان از عرصه سیاست ایران نیست.
یا راهی برای همکاری های دمکراتیک با آنه باید یافت ویا آنها را طرد کرد و در کنار حاکمیت ولایی نهایتا علیه آنه به مبارزه پرداخت!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x