سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

ضرورت جای گزینی الفبا – مجید دارابیگی

در دهه ی پایانی رژیم شاه، اندیشه ی دگرگونی در رسم خط کنونی که  الفبای عربی است  و در نهایت جای گزینی الفبای لاتین به جای آن، چند گاهی مرا به خود واداشت، که به سببی خارج از اراده ی شخصی،  به  بوته ی فراموشی سپرده شد. اما خواندن مقاله ای از استاد سعید نفیسی،…زیر  عنوان «در خانه کسی است» این اندیشه ی دیرینه را در من بیدار ساخت و دریافتم که مساله ی تغییر الفبا، هم چنان مساله ای است  بسیار جدی و ضروری، مساله ی بسیار مهمی که چند تن از چهره های برجسته ی ادب و فرهنگ کشور ما را از دوران پیش از مشروطیت تا کنون به خود واداشته  و شاید دشواری هایی مشابه آن چه که مرا از پی گیری این مهم بازداشت، سد راه آنان هم بوده است و در پیوند با این دشواری ها،  بی گمان  نقش حاکمیت، سنت و مذهب، متجلی در بیان  وااسلاما  و دین از دست رفت، یا غائله به پا کردن احتمالی  آخوندها را نمی توان  نادیده انگاشت.

در زمانه ای  که شمار چندی  از آخوندهای سرشناس  از سر دم داران مشروطیت شدند  و مجلس نوپای  شورای ملی را تیول خود ساختند، بی گمان توصیه میرزا فتح علی آخوندزاده به مسشارالدوله دایر بر ارجحیت تغییر الفبا بر قانون و قانون گرائی نمی توانست جایی داشته باشد و  یا در اوج اقتدار آریامهری، در دهه ی پنجاه، که آخوندی مانند   مرتضا مطهری در سمت تقریرنویسی آخوند محمدحسین طباطبائی به عضویت بنیاد شاهنشاهی فلسفه در می آید،  از حجاب اجباری، تعدد زوجات و  درجه دوم بودن  مقام زن در اسلام  دفاع می کند و  فیلم محلل ساخته ی نصرت کریمی را خلاف شرع  قلم داد می نماید تا از اکران سینما پائین کشیده شود  و  حسرت می خورد که چرا فردوسی زبان فارسی را  زنده ساخت و اجازه نداد که ما عرب زبان شویم و امروزه به زبان عربی سخن بگوئیم، یا این که پیش نهاد می کرد بهتر است با  فرزندان مان عربی سخن بگوئیم تا نسل های آینده عرب زبان شوند، رهبران مشروطیت، هدایت و بزرگ علوی یا استاد سعید نفیسی و دیگران چه گونه می توانسته اند  در برابر اسلام گرایان  و  شیفته گان زبان عربی، با الفبای عربی به ستیز جدی بر خیزند.

 جانب دیگر قضیه هم  این  است که اگر چه تا گذشته ای نه چندان دور،  بیشینه هم میهنان  ما بی سواد بودند و با الفبای لاتین از بنیاد بیگانه، اما کم و بیش با قرآن  و الفبای عربی الفت داشتند. در آن زمان  نه روزنامه و یا  نشریه  پرتیراژی حاضر به  پشتیبانی از  این ایده  می شد  و نه  ناشری به  چاپ و بخش نوشته ای  با الفبای لاتین تن در می داد. در نهایت خوش وقتی  امروزه،  به برکت وجود رسانه های اجتماعی و انبوه دانش آموخته گان برون مرزی و درون مرزی، که هر کدام به نوبه ی خود دست کم بر یک زبان اروپائی تسلط دارند  و نیز موج بلندی از نوجوانان  برون مرزی که در عین دل بسته گی به سرزمین مادری خود، زبان فارسی یا دیگر زبان های جاری را با الفبای لاتین آسان تر فرا می گیرند، انتشار مقاله، داستان، کتاب، دفتر  شعر و…،  با الفبای لاتین، بی گمان  خواننده و هوادار  خود را خواهد یافت و نباید اندیشید که این اقدام،‌یعنی جای گزینی الفبای لاتین به جای الفبای عربی،  در یک بامداد روشن و یا با یک نشست و برخاست اندامان فرهنگستان کشور، یا  نماینده گان مجلس ـ البته اگر فرهنگستانی ، یا دولتی دموکرات و مجلسی مردمی  در کار باشد ـ  تجلی خواهد یافت. بی گمان باید از یک جایی  آغاز نمود. حتا اگر این فرایند جای گزینی نیازمند چند دهه  زمان، یا چند نسل باشد. نباید در ضرورت وجودی آن به خود تردید راه داد. هر کس به نسبت توان خویش می باید قدم پیش گذارد. «تو قدم در راه نه، و هیچ مپرس،   خود ره بگویدت، چون باید رفت.»

در دوران کوتاه وزارت محمد درخشش، جلال آل احمد، با بورس وزارت فرهنگ که دیرتر وزارت آموزش و پرورش شد برای مطالعه کتاب های درسی روانه کشور  بلژیک شد و به باور کارشناسان وقت وزارت خانه،  چیزی از این مطالعه وی نصیب آموزش و بهبود متن های درسی دانش آموزان کشور نشد.  من از مطالعه نقد کتاب های درسی، جلال آل احمد که  سخت مخالف تغییر الفبا بود، از ایده ی  اصلاح الفبا، به تغییر الفبا رسیدم. اگر چه خوانده بودم که  صادق هدایت،  بزرگ علوی[i] و شخصیت های ادبی و فرهنگی دیگری هم هوادار تغییر الفبا بودند. اما در جست و جوی آثار آنان،‌ جز نقل قول های کلی مبنی بر ضرورت تغییر الفبا  مطلبی پیدا نکردم، به این مقاله استاد سعید  نفیسی هم دست پیدا نکردم. از این روی جسته و گریخته، مطالبی را سرهم بندی کردم و به بیان دشواری هایی پرداختم که دانش آموزان در یادگیری واژه ها با آن مواجه هستند و  دشواری هایی که در هنگام خواندن حتا دامن گیر آموزگاران، دبیران و استادان می شود. باید بیفزایم که در پرتو  تجربه ی آموزگاری خود  در کلاس های بزرگ سالان، دبستان و دبیرستان دریافتم  همان مشکلی که دانش آموزان کورد زبان دارند، دانش آموزان فارس زبان هم  کم و بیش دارا هستند  و این فقط یداله بهزاد دبیر ادبیات دبیرستان پهلوی کرمان شاه نیست که خود به عنوان یک کورد زبان، بچه های کورد زبان را مسخره می کند و می گوید آ خَر، آخَر، آقای شهیدی فارس زبان قزوینی در  دبیرستان بیوک گنجی در قزوین و آقای رضائی زاهدانی در دبیرستان عدل تهران هم در ندریس ادبیات با دانش آموزان  مشکل دارند و از اشتباه خواندن فتحه و کسره می گویند و یا از اشتباه نوشتن ظا و ضاد،  یا سین و صاد، دم می زنند  تا چه رسد به تکرار درست واژه های عربی و فرنگی با الفبای موجود. البته هر دوی این هم کاران،  بی تربیتی  یداله بهزاد، که به تائید مهدی اخوان، شاخص ترین  شاعر سبک خراسانی معاصر بود را نداشتند که بر سر یک زبر را  زیر خواندن، به دانش آموزان هم شهری و هم ولایتی  اهانت کنند.  فکر می کردم اگر الفبای ما لاتین بود، کسی A و E را این چنین اشتباه نمی خواند و اگر به جای ضمه ای که اغلب غایب است و نوشته نمی شود، O بنویسیم، کسی با فتحه و یا کسره نمی خواند که مسخره شود.  استادان  زبان فارسی هم  گاه  نمی توانند واژه های ناشناخته  را بدون اشتباه تلفظ کنند.

اما وجه دیگری از این  رسم  خط، جدانویسی واژه های ترکیبی است در پیوند با حروف غیرچسبان، و مواردی  که هم  به آرایش زیبایی واژه ها بر می گردد و هم  برای راحت خواندن و درست خواندن آن ها است و بر سر درستی و نادرستی آن ها برقرار است. ما در همان دوران دانش سرای مقدماتی در کرمان شاه، با دبیران خود کلنجار می رفتیم  که چرا باید دانشسرایمقداماتی، ‌یا دانشسرایعالی را این گونه سر هم بنویسیم و این سه واژه را به هم بچسبانیم. پس چرا کرمانشاه  را هم که با ک چسبان است و تهران را که با ت جسبان است به دانش سرای مقدماتی کرمان شاه  یا دانش سرای عالی تهران نمی جسبانیم. یا  در واژه ای مانند شست و شوی، را با تبدیل واو به ضمه، شستشوی، با یک وآژه ی ده دنده ای،  نوآموزان را با نوشتن آن رنج  دهیم.

 شاید این الفبا قواره ی زبان عربی باشد که به باور من مناسب زبان عربی هم نیست. اما به هیچ وجه قبای مناسبی به تن زبان فارسی، یا کوردی، یا.آذری امروز ما نیست.  در آن زمان بر آن بودم  که در نوشتن واژه های عربی به آنان جامه  فارسی بپوشانیم. تبدیل تنوین به نون، حذف الف های زائد،  تبدیل  یای مقصوره، به الف، تبدیل فتحه یا  زبر،‌ به ه، تبدیل  ضمه به واو، به ویژه در واژه های عاریتی،  و موارد چندی از این دست، که به گونه ای خود به خود، هم اکنون کم و بیش  رایج است برای شماری از ما مورد مناقشه بود..

از نوشته های پراکنده  که در حجم شاید پنجاه برگ کاغذ بزرگ بود، پس از بارها نوشتن و پاک کردن، چند نسخه کپی گرفتم و در چند  نوبت برای گرداننده گان صفحه فرهنگی روزنامه کیهان فرستادم  که نه چاپ کردند و نه به آن برخورد نمودند.  تمام نوشته را هم  را یک جا برای مجله نگین فرستادم و با  آقای محمود عنایت مدیر مجله ی نگین تلفنی صحبت کردم. اما چون تجربه ی روزنامه نگاری داشت، با صمیمیت گفت با چاپ نخستین مقاله عده ای جنجال به پا خواهد کرد  و ما حریف شان نخواهیم شد. وقتی نوشته ی استاد سعید نفیسی را خواندم و نا پی گیری وی را که چرا  پیش قدم نشده، در همان مجله سخن، چند بیت شعری از گنجینه ی پیشینیان  و یا نوشته ای  از خود را  به زبان لاتین بنویسد، به یاد همان گفته دکتر عنایت افتادم. که استاد نفیسی هم لابد حریف مستعرب ها و وااسلام گویان نبوده، تا چه رسد به من، تنک مایه ی یک لا قبای دانش جوـ آموزگار!!   

دست نوشته های من،  اگر چه به پخته گی نوشته ی استاد نبود، اما در درون مایه مشابه همین مقاله ی استاد بود که تمام و کمال بازنویسی نموده ام.  نوشته ای که  روی دست ام ماند و هم چنان در پی فرصت بودم تا شاید  در یکی از جنگ ها انتشار دهم؛ در بازرسی خانه توسط  گزمه ـ چی های ماموران ساواک، با دیگر کتاب ها و نوشته هایم، در کیسه گونی ها سبزرنگ جا گرفت و با نویسنده اش سر از بازداشت گاه کومیته مشترک ضد خراب کاری در آورد، بدون آن که همراه نویسنده اش آزاد شود. جدای از این که بازجوهای ساواک  تهدید  کردند مبادا جائی چاپ و پخش شده یاشد یا در آینده چاپ شود[ii]، مسیر زنده گی  هم به راه  دیگری شد و در آستانه ی انقلاب، ایده ی ترویج سوسیالیستی و سازماندهی مبارزاتی جای گزین ایده ی تغییر الفبا  شد. اگر چه در اصلاح رسم خط کوتاه نیامده ام و در نوشته های سی ساله ی خود تلاش نموده ام در اصلاح خط شریک باشم.

از الفبای تصویری(هیروگلیف) در مصر باستان  تا سده های میانی که آموزش زبان و ادبیات کم و بیش گسترش یافت،  شمار زیادی از ملیت های جهان، که خود فاقد الفبای اختصاصی بودند، الفبای تکامل یافته ی دیگر ملیت ها،  یا کشورها  را به عاریت گرفتند و یا  با اندک دگرگونی، به عنوان الفبای اختصاصی  از آن خود ساختند. برای نمونه سوای شش کشور لاتین زبان اروپا، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، آلبانی و رومانی، در  شمار دیگری هم از کشورهای این قاره،  الفبای لاتین جاری است. ما هم در سیر تکامل تاریخی ادبیات نوشتاری خود، با اخذ الفبای بابلیان و یا ترکیبی از خط بابلی با خط ایلامی، که شماری از تاریخ نگاران به نوبه خود ایرانی می دانند، به خط میخی رسیدیم که الفبای اوستائی و پهلوی وجه تکامل یافته تری از آن است. اما به سبب محدودیت دامنه  آموزش در دوران ساسانیان  و انحصار خواندن و نوشتن به  دو کاست  دیوان سالار و دین سالار، هیچ یک از این دو خط به میان توده ی مردم  راه پیدا ننمود  و عمومیت نیافت که پس از استیلای عرب ها و رواج الفبای عربی در برابر آن مقاومت کند. 

پس از هجوم بیابان گردهای عرب، به سبب زوال امپراتوری ساسانی و  زوال آئین زرتشتی، هر دو کاست دیوان سالاران و موبدان، به نوبه ی خود  رو به زوال نهادند و اندک شمار بقایای آنان نتوانستند مانع از گسترش الفبای عربی و زبان عربی به عنوان زبان اداری و دینی شوند. از این روی اگر پس از غلبه ی اعراب بر سرزمین مادری ما، خط عربی، جای گزین خط  اوستایی،‌ یا پهلوی شد،  بدین علت ساده بود که توده ی مردم راهی به آموزش و کتابت نداشتند[۱] و  با تحمیل اسلام، زرتشتی گری در سطح توده ای بر افتاد  و  موبدان زرتشتی،  جای گاه طبقاتی ـ کاستی خود را از دست دادند و بقایای دیوان سالاران در خدمت  اربابان اشغال گر در آمده، با تغییر دفتر و دستک زبان دیوانی، به زبان عربی،  ضرورت یادگیری زبان عربی، خود به خود، عمومیت بخشیدن به الفبای عربی را رایج ساخت و در هر دو حوزه ی دینی و حکومتی، الفبای بومی جای خود را به الفبای اشغال گران سپرد. ناگفته نماند که جدای از ضرورت کار دیوانی برای دیوان سالاران، ضرورت حفظ آثار فرهنگی، تاریخی  و ادبی پیش از اسلام برای چهره ی تابناکی چون روزبه مشهور به ابن مقفع، روی آوردن  به الفبای عربی برای ترجمه بخشی از آثار دوران ساسانی را توجیه  می نمود. ضرورتی نه از موضع ناچاری، که از موضع  آگاهی برای حفظ آثار بخشی از یادگارهای تاریخی،  که در ادوار آتی، با الفبای عربی به زبان فارسی  برگردانده شد و در پرتو همین اقدام است که اندک شماری از گنجینه ی باستانی و آثار نوشتاری  پیش از اسلام باقی مانده است.

اگر الفبای اوستائی در خدمت موبدان  زرتشتی بود، زبان عربی هم به نوبه ی خود در خدمت قشر روحانی است و بی جهت نیست که آخوندی مانند  مرتضا مطهری شاگرد خلف خمینی حسرت می خورد که چرا فردوسی زبان فارسی را زنده ساخت و امکان نداد که مثل مصری ها، زبان عربی جای گزین زبان مادری ما باشد.  جدای از این  که زبان فارسی، بدون فردوسی هم  زنده بود و ادبیات فارسی در حوزه  شعر و ادب  پیش از فردوسی در خراسان بزرگ رایج  و بارور شده بود و شاعر برجسته ای چون رودکی در دوره سامانیان عرض وجود نمود. اما بیان روشن  مطهری نشان از آن دارد  که زبان عربی در خدمت بقا و ترویج  اسلام است و مجرای نفوذ این زبان، وابسته است به این الفبا، و اگر اعراب و مستعرب های ایرانی، نتوانسته اند زبان عربی را هم چون آئین اسلام  که جای گزین زرتشتی گری شد، به شیوه های تحمیلی جای گزین زبان فارسی سازند؛ در این چهارده  سده همواره تلاش ورزیده اند  با خودنمایی در به کار بردن واژه های عربی، فراتر از زبان نوشتاری، زبان گفتاری ما را هم هر چه بیش تر به زبان عربی نزدیک سازند. هنوز هم پس از این همه رسوائی اسلام و حکومت اسلامی در ایران و جهان، آخوندهای ما  از فارس و آذری  و کورد  و لر و  بلوچ و ترکمن زبان،  در هر منبر روایتی  یا  آیه ای به زبان عربی بلغور می کنند و یا با  قافیه کردن واژه های عربی و انتصاب صفات عالیه بر این و آن، سوای  خودنمایی به ترویج زبان عربی  و عرب گرائی می پردازند که زبان قرآنی است، زبان فاخری است، زبان  فصیحی است و  خداوند با این زبان به ما پیام داده است و از این دست اوازه گری ها برای توجیه بقای خود و ضرورت  وجودی خود!     

نباید فراموش نمود که اگر طبقه ی دیوان سالار  بازمانده از نظام کاستی ـ فئودالی دوران ساسانی برای حفظ جای گاه اجتماعی و مرتبت طبقاتی خود به خدمت حکمرانان عرب درآمدند و زبان عربی را جای گزین زبان فارسی ساختند، اما در پرتو فرمان روایی امیران ایرانی تبار  طاهریان، صفاریان،  سامانیان و حتا غزنویان و سلجوقیان  که تبار ترک داشتند، هم کاتبان  یارسی نویس، و هم نویسنده گان و شاعران پرآوازه سر بر آوردند و در پرتو پشتیبانی شاهان و امیران دوران بیداری ملی، مشهور به دوران «شعوبیه»،  زبان فارسی بار دیگر رواج یافت و  به زبان اداری و ادبی مبدل شد. شاعران فارسی گوی در رقابت با شاعران عرب سرای ایرانی و عربی  به پا خاستند  و شعر و ادب فارسی در عصر غزنویان ورای حلقه ی چهارصد نفره شاعران پارسی گوی  دربار سلطان محمود و سلطان مسعود، با شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی به جاودانه گی رسید اگر چه الفبای عصر ساسانی که جای خود را به الفبای عربی سپرده بود، هم چنان به بوته فراموشی سپرده شد  و اشعار زیبا و گوهربار رودکی،  فردوسی، مولوی، نظامی، خاقانی، سعدی،  حافظ، بهار، فرخی یزدی، لاهوتی، نیما، شاملو، اخوان و  هنوز هم از نارسائی این الفبا در رنج است. زیرا به گفته ی انگلس که با دو دوجین  زبان  سخن می گفت، اگر الفبا و قواعد دست و پاگیر عربی نمی بود این زبان را در کوتاه مدت فرا می گرفت. جای گاهی که زبان فارسی با این گنجینه بی مانند  در جهان امروز دارد، بی گمان با تغییر الفبا، جذابیت شایانی خواهد یافت.  

از این روی،  نگاه من  برای جای گزینی الفبای لاتین، به جای الفبای عربی، عرب زدائی در فرهنگ نامه  زبان فارسی نیست. زیرا زبان ها از هم دیگر وام می گیرند و بر واژه های بیگانه جامه  خودی می پوشانند. به همان نسبت که واژه های عربی و ترکی به درون زبان ما رخنه نموده، به همان نسبت واژه های فارسی هم به درون زبان های ترکی و عربی راه یافته است و به گفته ی استاد نفیسی و استاد اسماعیل خوئی اصل رعایت قواعد دستوری یک زبان است و نه بیگانه ستیزی علیه واژه های جاافتاده، از این روی نگاه انتقادی من به الفبای عربی، هم چون پیش گامان ارزنده ای  چون میرزا فتح علی آخوندزاده، که به میرزا یوسف مستشارالدوله نوشت، با تغییر الفبا شرایط یادگیری و سوادآموزی را فراهم کنید و هم چون  استاد سعید نفیسی، به نارسائی و کم بود جبران ناپذیر آن است برای نوشتن و بیان واژه ها، در زبان های رایج در میان توده ها، از فارس و کورد  و بلوچ تا  آذری و ترکمن،  که سوای فارس زبانان، بیش ترشان هنوز هم ادبیات نوشتاری چندانی ندارند و در آغاز راه هستند و به این اعتبار، جای گزینی الفبای لاتین برای آنان نقش شایان توجه خواهد داشت.

عیب مهم  این الفبا  برای زبان عربی هم مانند زبان فارسی، سوای نارسائی بودن آن در این است که چند حروف با نقطه تعیین هویت می شود. یای مقصوره می نویسند، اما الف می خوانند. الف و لام می نویسند و نمی خوانند.  باید چرتکه انداخت و با چرتکه حروف شمسی و قمری را جدا ساخت تا از خواندن لام بی خاصیت گذشت. در واژه های زیادی حروف بی کاره نوشته می شوند. حروفی که در ترکیب واژه حضور دارد اما  خوانده نمی شوند، کسی هم نمی پرسد نقش این حروف های بی خاصیت چیست.

در طی سه دهه ی گذشته، در سبک نوشتن ما دگرگونی های زیادی صورت گرفته و جدای از تلاش برای سره نویسی و به کار بردن واژه های فارسی به جای واژه های نامناسب، یا برابر سازی  در برابر واژه های بیگانه، که گاه غیر ضروری می نماید. اما یای مقصوره، به درستی جای خود را به الف سپرده، ال زائد را در مواردی حذف می کنیم و تنوین را به نون بر می گردانیم. برای نمونه،  یحیا به جای یحیی، موسا، به جای موسی، الاه به جای الله، اگر چه من هم به سهم خود در این تلاش ها همراه هستم، اما اصلاح  واژه های چندی  جای گزین تغییر الفبا نخواهد شد. 

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در سیستم آموزشی کشورمان،‌ در طی  یک سده ای که پشت سر نهاده ایم، در حجم گسترده ای الفبای لاتین را در دروس آموزشی اقتباس و رایج  ساخته ایم و امروزه، بدون بهره گیری از الفبای لاتین، آموختن و فراگیری جبر، هندسه، مثلثات، شیمی، بیوشیمی، پتروشیمی، فیزیک، مکانیک، هیات، آمار و اینفرماتیک، اقتصاد، پزشکی، زیست شناسی، روان شناسی، و …  میسر نیست. صدور پاسپورت و ثبت هویت دارنده ی پاسپورت برای مسافرت های برون مرزی  به نوبه ی خود، در گرو درج  هویت شخصی با الفبای لاتین است. اما  چرا هنگامی که پای  کاربرد الفبای لاتین در ادبیات به میان می آید،  گروهی آگاهانه و گروهی ناآگاهانه، شعار مخالفت سر می دهند.  برخی از مخالفان دشواری  نوشتن واژه های  فرانسوی، انگلیسی، ایتالیائی، اسپانیولی و اسکاندیناوی  را مثال می زنند، که بیان گفتاری و نوشتاری آن ها در موارد زیادی هم آهنگ نیست. حال آن که دوگانه بودن  گفتار با نوشتار، در  شماری از واژه ها در زبان های اروپایی که چندان هم زیاد نیستند  به این واقعیت بر می گردد که زبان گفتاری طی نسل ها دگرگون می شود  و زبان نوشتاری ثابت می ماند. این دشواری در زبان آلمانی کم تر است زیرا در هر چند دهه یک بار،  انجمنی  از چند زبان شناس، نویسنده، استاد دانش گاه،  آموزگار زبان  و روزنامه نگار، با بررسی دشواری های ناشی از دو گانه بودن خواندن و نوشتن به جرح و تعدیل واژه های مساله ساز می پردازند.

نباید فراموش نمود که زبان در فرایند زنده گی اجتماعی جامعه بشری، در امر تولید در رشته های صنعتی و کشاورزی، کشف های علمی، پزشکی، صنعتی و اختراع  ابزارهای تازه، گسترش مدیریت، ترابری، فن آوری، خدماتی و عرصه های هنری و ادبی، دچار دگرگونی می شود و در کنار ضرورت اختراع واژه های جدید، گاه دگرگونی در واژه های رایج هم پدید می آید که می بایستی شیوه ی نوشتن آن ها را هم دگرگون ساخت.

کشور همسایه ما ترکیه، یک سده ی پیش،  با جای گزینی الفبای لاتین توانست این الفبا را بومی سازد. اما آن چه که در کشور ترکیه نیازمند چند دهه تلاش و کوشش بود، امروزه به برکت دیجیتال، در کم تر از یک دهه تحقق خواهد پذیرفت. جدای از این که ما کشوری هستیم چند ملیتی و همان گونه که پیش از این یادآور شدم ملیت های تحت ستم هنوز اجازه و امکان آموزش زبان مادری را ندارند و برای آنان بسیار مناسب خواهد بود که آموزش نوآموزان را از دبستان با الفبای لاتین آغاز نمایند و تجربه ی دشواری  آموزش زبان فارسی با  الفبای عربی را نداشته باشند.

در کشور ترکیه و دیگر کشورهای اروپایی بر اساس  نیاز خود با ایجاد تغییراتی در الفبای لاتین، الفبای ویژه ی خود را تنظیم نموده اند.  اقدامی که برای ما هم میسر است. برای نمونه در زبان آلمانی، برای حرف شین،‌ که در انگلیسی SH  است، سه حرف SCH  ، یا در مواردی  S ، یا CH  به کار می برند و در برابر حرف چ، که در انگلیسی با  CH ،‌ یا TU  نوشته می شود، چهار حرف TSCH را ردیف می کنند.

نباید فراموش نمود که اگر در زبان های اروپایی گاه  دو ترکیب جداگانه برای یک حرف  وجود دارد به دلیل آن است که واژه ها را از زبان دیگری وام گرفته، به شیوه ی خود تلفظ می کنند یا دگرگون می سازند.

موضع  من برای جای گزینی الفبای لاتین، از موضع ضرورت است. ‌ضرورتی از موضع نیاز، مستدل به تجربه شخصی،  تجربه ای در کار  آموزش زبان به نوآموزان  پیر در کلاس های مبارزه با بی سوادی[iii] [۱] تا نوآموزان دبستانی و تدریس زبان و ادبیات فارسی و انگلیسی در سطح دبیرستان.    

برای جای گزینی الفبای لاتین، پیش نهاد استاد نفیسی که خواهد آمد، به مراتب بر پیش نهاد بزرگ علوی برتری دارد.  اگر چه پیش نهادهای هر دو نفر  در چند مورد هم آهنگ است اما  بزرگ علوی در هفت مورد  پیش نهاد نقطه گذاری می کند که به تعبیری بخشی از معایب همین الفبای کنونی را که استاد نفیسی بیان نموده، خواهد داشت. با افزودن  یک نقطه دال،  ذال می شود و ر،  ز ‌یا  با  سه نقطه ژ،  طا با یک نقطه ظا و صاد با یک نقطه ضاد، باید  تا جایی که  امکان دارد از ترکیب نقطه و خط پرهیز کنیم و از شر نقطه گذاری بی جا رها شویم.

اگر چه امروزه به جای خ، KH  می نویسند اما به عنوان الفبای اختصاصی حرف X  را که در فارسی جای گاهی ندارد، باید معادل مناسب تری برای خ دانست که پیش نهاد مشترک هر دو نفر  است و دکتر خانلری هم، در  نوشته ی درخشان تاریخ زبان فارسی، در برابر خ، حرف    X را به کار برده است. این حرف در زبان اسپانیایی  هم به عنوان خ جا افتاده است.  اما از آن جا که  زبان فارسی به نوبه ی خود، از شاخه های هند و اروپائی است،  نباید از معادل های جاافتاده  در زبان های اروپایی روی گردان باشیم. بدین جهت من SH را  به جای شین،  در برابر S با یک نقطه و  CH  را  در برابر چ،  که  در بیش تر زبان های اروپائی جاری است، بر C   نقطه گذاری شده ترجیح می دهم. هر چند در زبان اسپانیایی و ایتالیایی  واژه C   بدون نقطه چ خوانده می شود. در گزینش J ،‌ به جای  ج، هر دو استاد هم نظر هستند.و  از آن جا که حرف ژ در واژه های فارسی اندک است، پیش نهاد هر دو نفر برای  نقطه گذاری J جی‌  با سه نقطه را مناسب می دانم. اگر چه هم اکنون معادل  ژ، دو حرف JH  است و مادام که رسم خط یک سانی جاری نیست، می توان به کار برد.  من با نظر استاد نفیسی همراه هستم که در زبان ما تفاوتی بین تلفظ غ و ق وجود ندارد. و می توان هر دو را با Q  نوشت. زیرا Q هم مانند X   در زبان فارسی جائی ندارد و می تواند جای این دو حرف را پر کند. اگر چه بزرگ علوی پیش نهاد می کندQ   را  جای قاف و GH   را که هم اکنون هم متداول است، به جای غ به کار ببریم. و همین گونه است حروف ز،‌ ذ، ظ، ض که می توانیم با یک حرف Z ، جای گزین کنیم و دانش آموزان را از شر اشتباه نویسی رها سازیم و به همین ترتیب. حرف S ، معادلی است برای ث، س و ص. همان طور که استاد سعید نفیسی هم نوشته در زبان فارسی کیومرث و تهمورث را داریم که از حرف ث استفاده می کنیم  و اگر از سین هم استفاده می شد، هیچ چیزی را از دست نمی دادیم. شاید یکی از دلایل به کار گرفتن این حرف توجه به حضور مداوم و پرشمار واژه های عربی بوده که در ترکیب آن ها حرف  ث وجود دارد. مساله ای که حروف هم صدا را بر  زبان ما تحمیل ساخته است. 

یکی از دشواری های ناشی از وجود الفبای عربی، یا یک عیب بارز الفبای عربی، وجود سه مصوت فتحه، ضمه، کسره، یا  زیر و زبر و پیش و نامصوت چهارمی به عنوان علامت سکون است  که با این الفبا به زبان نوشتاری فارسی راه یافته است. سه  مصوت  را باید به مثابه حروف تلقی نمود و به حیات چهارمی پایان داد. در مواردی هم مصوت و حرف حامل مصوت تنها یک صدا است و نه دو تا، ‌یعنی یک حرف و یک مصوت! برای نمونه در واژه  اگر که  یک واژه فارسی است با الف دو صدا نمی شنویم و یا افق، الف و واو یک صدا است و نه دو صدا، یا امُید، تنها یک صدا می شنویم، O  و نه دو صدای الف و واو

کسره، یا زیر، گاه با حرف ادغام است.مانند واژه های  اِمشب، اِمروز، اِسلام، ِانقلاب، اِفتخار، اِستقلال، اِنتحار، اِرتجاع، اِرتداد، عِدالت، اِمارت، عِبارت، عِبادت، اِتحاد، اِتفاق Emshab، Emroz، eslam، Enqelab، Eftexar،   Esteqlal،   Entahar، Ertejaa، ٍErtedad، Edalat، Emarat، Ebarat،   Ebadat ، Etehad، Etefaq و گاه، ناوابسته از حرفی  که به آن می چسبد، به مثابه یک حرف  و یک صدا تکرار می شود که در لاتین با دو حرف نوشته می شود.  سِجده، سِجل، قِیاده، سِبیل،  قِدیس، Sejde، Sejel، Qeyade، Sebil، Fehrest، Qedis،

در چند مورد حتا نمی توان به آن ها عنوان مصوت اطلاق کرد. واژه های اُتاق، اُمید، اُمیدوار، اُجاق، اُسانلو، اُستاد، را نباید مصوت و الف دانست. اگر این واژه ها را با الفبای لاتین بنویسیم،Otaq،  Omid، Omidwar،  Ojaq  ، Osanlu،  Ostad،  به گونه ی مورد بالا، تنها یک حرف است مانند واژه های اروپایی Organ، Organisation،  Oktober، Over، Only،

اگر این حروف را با  سُرور، سُروری، سُهراب، سُتور، جُربزه، سُفره، جُنبنده سنجش کنیم، Soror، Sorory.sotur.Jorboze.Jonbande.sofraeh

،  Jorboze، Sofreh، Sorur، Sotur، Jonbande ،  در شش مورد نخست تنها یک حرف می شنویم و نه یک حرف و یک مصوت( ضمه)، اما در شش مورد دوم،  یک حرف می شنویم و یک ضمه که می تواند دو حرف تلقی شود  و همین گونه، سُرمه، سُرنگ، مُژده، مُصطفا، مُستوفی، Mostafa, Mohzde, Sorang, Sorma,،  Mostawfi

به گونه ای که تکرار اندک شماری از واژه ها نشان می دهد ما در زبان فارسی نه با مصوت که با حروف مصوف شده رو به رو هستیم و حرف واو مانند زبان های اروپایی چند تا است و نه مانند عربی تنها یک حرف.

ترکیب الفبای پیش نهادی:

آ، ا، A . أ،الف با فتحه AE,Ä. إ، الف با کسره E. اؤ، O.  ب، B. پ، P. ت، T. ث، S، ج، J. چ، CH ،. C. ح، H. خ، X. د، D. ذ، Z. ر، R. ز، .Z. .   ژ، J  JH . س، S . ش، SH . ص، S. ض، Z. ط، T. ظ، Z. ع، A,E. غ، Q. ف، F. ق، Q. ک، K. گ، G. ل، L. م، M. ن، N، و، W,O,V, U.   ه، H، E. ی،  Y,I,EE  همزه، E,A.

به این سبب باید همه ی حروف لاتین را به کار ببریم که در انتقال واژه های بیگانه نارسائی نداشته باشیم.

در این حروف پیش نهادی تنها دو مورد نقطه گذاری است. اما استادان زبان و سخن می توانند پیشنهادهای جامع تر و بهتری عرضه دارند. اما من به سهم خود تلاش خواهم کرد با این شیوه بنویسم..

این هم  نوشته ی استاد سعید نفیسی  تحت عنوان:

  “در خانه اگر کس است.”

عیب جوئی از خط “عربی”تازگی ندارد. ادیب و مورخ معروف ایرانی”ابوعبداله حمزه بن حسن اصفهانی” که در میان سال های سیصد و پنجاه  و سیصد و شصت هجری در گذشته است، بیش از هزار سال پیش به معایب بسیار این خط برخورده  وکتاب مبسوط و مستقلی به زبان تازی در این زمینه نوشته است به نام: “کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف”. یگانه نسخه ی این کتاب، در کتاب خانه ی خان مروی در تهران است و جالب این است که در نتیجه ی بدی خط، نام کتاب را غلط خوانده و کلمه ی حدوث را حروف خوانده اند!

بحث در باره ی معایب این خط بسیار دراز است و کتاب جداگانه ی پرحجمی در این زمینه می توان فراهم کرد. ناسازگاری این خط با زبان فارسی به اندازه ای است که  به این اختصار نمی توان بیان کرد.

در حال حاضر بسیاری از کلمات فارسی اصیل هست که در تلفظ و اعراب آن ها در قسمت های مختلف ایران اختلاف دارند. مثلا کلمات رایج “سفید” و “دراز” را برخی از ایرانیان به کسره اول و برخی به فتح اول تلفظ می کنند. کلمه ی “گواه” را برخی به فتح و برخی به ضم تلفظ می کنند. کلمه  ی  “چادر” در شعرهمه جا به فتح دال آمده و در حال حاضر، بسیاری از ایرانیان آن را به ضم “دال” و برخی به کسر دال می گویند. اگر درست دقت بکنیم امروز تلفظ تقریبا(تقریبن) پنجاه در صد کلمات فارسی اصیل ایرانی اختلاف دارند. هم چنین تلفظ کلماتی که از زبان تازی وارد زبان ما شده است و در این زمینه گویندگان رادیوهای ایران دشواری های بسیار دارند.

         در نتیجه بدی خط حتا نام برخی از آبادی های  ایران تغییر کرده است. از آن جمله تردیدی نیست که نام درست شهر “قوچان” در خراسان “خبوشان” و “خوجان”بوده است و به واسطه ی شباهت حروف تغییر کرده است.  هم چنین نام شهر “طیبات” امروز قطعا نادرست است و درست آن “تایباد” است. در همین اواخر که مراسمی برای افتتاح کارخانه ای در “دورود” روی داد در همه ی روزنامه های تهران،  نام این آبادی را “درود” نوشتند و حال آن که چون میان دو رود واقع شده است، باید “دورود” نوشت

         سه سال پیش که زلزله ای در ناحیه فیروزکوه  روی داد،  نام آبادی زلزله زده ای را همه جا “ترود” نوشتند و در فرهنگ جغرافیای ایرانی که دایره ی جغرافیائی ارتش تدوین کرده، “طرود” چاپ کرده اند و حال آن که نام درست این آبادی “تاب رود” و “تاورود” از ماده ی تاب به معنای حرارت بسیار و رود است[iv] که اهالی محل خود “تورود” به ضم تا و سکون واو ادا می کنند و آن چه که همه نوشتند، به هیچ وجه درست نیست.

         اگر در اشتقاق بعضی از کلمات فارسی دقت بکنید، می بینید که در نتیجه بدی خط چه تحریف ها در این کلمات راه یافته است. مثلا این چهار کلمه ی”دستور” و “رنجور” و “مزدور” و ” گنجور” که ما امروز آن ها را با اشباع “واو” مانند “دور” و “شور” تلفظ می کنیم و حتا بزرگان زبان ما آن ها را به همین شکل قافیه بسته اند، در اصل به فتح “واو” بوده است مانند “دانشور” و “هنرور” و “پیشه ور” و کلماتی نظیر آن ها.

         یکی از معانی “دست”، اختیار است و “دستوَر” به معنای صاحب اختیارمانند “هنرور” و “پیله ور” باید خوانده شود و به همین قیاس “مزدور”[v] و “رنجور” و “گنجور”، و چون  در این خط “واو” این کلمات را به دو شکل می توان خواند، این کلمات را تحریف کرده اند.

         در تقویم ایران پیش از اسلام، که هر ماه را سی روز حساب می کردند، پنج روز از بازمانده ـ ی سال را در پایان سال جداگانه می گرفتند و به آن پنج روز “وهیزک” یا “بهیزک” می گفتند. بسیاری از شاعران ایران این کلمه بهیزک را”بهترک” خوانده و در شعر به همین گونه آورده اند. چنان که در وزن شعر جز بهترک نمی توان خواند.  در دین زردشت نام پلی هست در میان بهشت و دوزخ که “چینوت” یا “چینود” باید خواند. تصور نمی کنید که حتا بزرگان زبان ما در شعر خود این کلمه را به چه اشکال مختلف درآوردند و می توان مقاله مبسوطی در این زمینه نوشت. در کلمه “خوید” به معنای محصول نارس غلات”واو” آن خوانده نمی شود و مانند “خید” باید تلفظ  کرد. مرد بزرگی مانند سعدی”واو” این کلمه را خوانده و در شعر چنین آورده است:

هر که مزرعه خود، بخورد به خوید          وقت خرمنش، خوشه باید چید.

حتا در نام های مردان تاریخ از این گونه اشتباهات روی داده است. نام پادشاه معروف سلجوقی، “الب” یا “الپ” ارسلان به فتح “الف” و سکون “لام” به معنای شیر دلیر است زیرا در زبان ترکی آلب، یا آلپ و ارسلان شیر معنا می دهد. بسیاری از شاعران حتا نزدیک به عصر او کلمه ی آلب را به فتح اول و دوم خوانده اند. بدی این خط بسیاری از اشعار بزرگان ما را تباه کرده است. آشکارتر از همه این شعر معروف سعدی است.

بنی آدم اعضای یک دیگرند                 که در آفرینش ز یک گوهرند.

قطعا سعدی آن را چنین سروده بوده است:

بنی آدم اعضای یک پیکرند                که در آفرینش ز یک گوهرند

زیرا کسانی که در آفرینش از یک گوهر باشند اعضای یک پیکر می شوند،  نه اعضای یک دیگر  و بنی آدم نمی توانند اعضای یک دیگر باشند. در زمان سعدی خط رایج، خط “رقاع” بوده است و در این خط برخی از حروف را که ما جدا می نویسیم به یک دیگر می چسباندند و برای رعایت تندنویسی هم،  دال دیگر را به حرف یای بعد از آن متصل می کردند و هنگامی که خواسته اند این شعر سعدی را از خط رقاع به خط دیگری نقل کنند “یک پیکر” را “یک دیگر” خوانده اند و این نقص فاحش در شعر فارسی پیش آمده است.  

تا جائی که من خبر دارم از هشتاد سال پیش بسیاری از اندیشمندان و دانایان ایرانی در روزنامه ها و مجلات فارسی، چه در ایران و چه در ترکیه و قففاز و مصر و هندوستان به زبان ما در این زمینه سخن گفته اند. در کشورهای دیگر اسلامی نیز کتاب ها و رسائل و مقالات در این باره چاپ شده است و دانشمندان عرب نیز معایب خط خود را بیان کرده و معتقد به تغییر آن شده اند.

           مـ  ـمـ  ـم  م            

حتا کسانی که در نگاه داشتن این خط  کنونی تعصب می ورزند، نمی توانند منکر شوند که این خط پنج عیب اساسی دارد. بدین گونه:

۱ ـ ظاهر چنین به نظر می آید که خط  کنونی اگر همزه را نیز به حساب آوریم، تنها شامل سی و سه حرف است. اما اگر درست بیندیشیم، می بینیم که چون هفت حرف آن به دو شکل، یعنی تنها و در آخر کلمه نوشته می شود و بیست و شش حرف آن را به چهار شکل مختلف، یعنی تنها و در آغاز و میان و پایان کلمه می نویسند، صد و چهار شکل مختلف پیدا می کند. یعنی در حقیقت الفبای امروزی ما مرکب از صد و هجده علامت است.

البته در خط امروز چهار شکل کاف کوفی و دو شکل نون کشیده(به اصطلاح حروف چینان چاپ خانه، نون کشکولی) و دو شکل های گرد تنها و آخر کلمه و یک های همزه دار برای اضافه ی کلمات مختوم به هاء و چهار شکل سین کشیده ی بی دنده و سه شکل های دو چشم به کار می بریم، اگر این شانزده شکل را نیز به حساب بیاوریم در خط ما اکنون صد و چهل و چهار۱۴۴ !! علامت هست. حال آن که اگر اصوات را نیز به شمار بیاوریم، زبان ما حد اکثر سی علامت لازم دارد  و صد و چهارده علامت دیگر زاید هستند و باید آن ها را حذف کنیم.

۲ ـ همه ی فارسی زبانان از نخستین روزی که کلمات تازی  وارد زبان ما شده است همیشه حروف عربی [ را] عینا مانند حروف فارسی تلفوظ کرده اند و هیچ تفاوتی میان “ث” و “ص” و “س” و “ز” و “ذ” و ” ض” و “ظ” و “ت” و “ط” و “ح” و “ه” نگذاشته اند. ولی تردید نیست که خط خوب خطی است که باید تابع تلفظ هر زبانی باشد و این که برخی می گویند باید املای کلمات تازی را در زبان فارس نگاه داریم  و رعایت بکنیم تا اصل آن ها معلوم باشد درست نیست. زیرا که الفاظ تازی در زبان ما حکم وام را دارند و هر کلمه ی بیگانه ای که وارد هر زبانی می شود  تابع قواعد تلفظی آن زبان است. چنان که تازیان خود نیز در گرفتن کلماتی از زبان فارسی همین کار را کرده اند و هر چه “گ” در فارسی بوده است در عربی به “ج” و هر چه “پ” بوده است به “ب” و هر چه “چ” بوده است به “ص” و هر چه “ژ” بوده است به “ز” بدل کرده اند.

پدران بزرگوار ما نیز گاهی در باره کلمات عربی وارد[شده]  در زبان فارسی رعایت عرف زبان خود را کرده اند. چنان که کلمه ی “طلایع” عربی را که جمع “طلیعه” است  در فارسی “طلایه” گفته و نوشته اند و نیز “قفص” عربی را “فقس” ضبط کرده اند. همیشه الف های کنیه های عربی را نیز در فارسی حذف کرده اند  و مثلا “ابایزید”  را “بایزید” و “ابوالحسن”، بوالحسن” گفته و نوشته اند و حتا کلمه ی “ابوالهوس” و “ابوالعجب” در فارسی “بوالهوس” و “بوالعجب” نوشته اند.

ولی چون در این خط حروفی نیز هم صدا هستند، برخی به مروز زمان در املای اصیل فارسی هم تصرفاتی کرده اند که ما را گرفتار کرده است. بیش تر این تصرفات هم برای اجتناب از نقطه گذاری است و هم برای آن است که در خط ، همیشه خوش نویسان رعایت زیبائی ظاهر کلمه را کرده و مثلا “ط” را که شکل بیضی زیبائی دارد به “ت” ترجیح دادند و “تپیدن” و “تپش” و “تپانچه” و مشتقات دیگر فعل تپش  را  با “طا” نوشته اند.

هم چنین “غلتیدن” و “غلتک” و “غلتان” و “غلت خوردن” و  نظایر آن را  و در “تشت” و “تاس” و “تاق” و “تالار”، رعایت املای عربی این کلمات را که آنان از فارسی گرفته اند، کرده اند. و “توفان” را نیز که از فعل “توفیدن” فارسی به معنای  “بانک کردن” و “آشفتن” است، به همین املا با ط نوشتنه اند. ایشان همین معامله را با کلماتی که از زبان های اروپائی آمده اند، کرده اند. مانند امپراتور، سقرات، ارستو، افلاتون، پتاس، مترو، سانتی و حتا کلمه ی “اتاق” که از زبان مغولی آمده است.

در کلمه ی “شست” و “سد”  فارسی  نیز “صاد” آورده اند و حال آن که  پدران ما “شست” می نوشتند و در کلمه ی “سده” که مشتق از همان سد است، “با “صاد” ننوشته اند و تازیان نیز خود اغلب آن را “سدق” می نویسند.

در نام های خاص نیز از این گونه تصرفات کرده اند. مثلا در “طهمورث” و “طهماسب” که از کلمه ی “تهم” فارسی (به معنای بسیار بزرگ) ساخته شده است و حال آن که با مشتقات دیگر مانند “تهمینه” و “تهمتن” این معامله را نکرده اند.

در نام های جغرافیائی ایران مانند “تهران” و “طالقان” و “طالش” و “طوس” و “طبرستان” و “طابران” و”طبرک” و نظایر بسیار آن ها،  در نام های اروپائی مانند “پطر کبیر” و ” پطرزبورگ” نیز این بدعت را گذاشته اند و با “ط” نوشته اند.

پیشینیان ما بالعکس  همیشه خط را تابع  تلفوظ قرار داده اند. چنان که “دال” های فارسی که پیش از آن ها حرکت “آ” و “ای” و “او” هست در اصل “ذال” بوده است مانند “گنبد”، “باد” و “بید” و “بود”.  تا مدتی که آن ها را ذال تلفوظ می کردند، “ذال” می نوشتند. ولی پس از آن که تلفوظ ذال از میان رفت، آنان نیز نقطه ی ذال را حذف کردند.

۳ ـ اشکال دیگری که در خط کنونی هست، این است که ۲۸ حرف این خط، با کم  و زیاد شدن نقطه و بالا و پائین گذاشتن آن و گذاشتن یک یا دو سرکشَ با هم اشتباه می شوند. شواهدی که در این زمینه هست، به اندازه ای است که می توان کتاب بزرگی گرد آورد و یقین دارم خوانندگان بارها گرفتار این دشواری جان فرسا شده اند.

بازرگانی روزی برای من حکایت کرد که در نتیجه اشتباه تلگرافچی که بخرید را نخرید تلگراف کرده بود، مبلغ هنگفتی زیان برده  و هرگز نتوانسته است آن را جبران بکند. یک سرکش گذاشتن برای کاف عربی و دو سرکش گذاشتن برای گاف فارسی نیز زیان بسیار به زبان ما می زند. چنان که امروز کم تر کسی را می شناسیم که “لشکر” و ” رشک” و “سرشک” و “اشک” و “مشک” و “پزشک” را با کاف عربی بنویسد و حال ان که با گاف نوشتن غلط فاحش به شمار می رود. هم چنین کلمه “سوک” و “سوکوار” حتما با “کاف” عربی است چنان که رودکی آن را با ملوک قافیه کرده و گفته است:

بسا که شاد در این خانه بودم و خندان

چنان که جاه من افزون بود از امیر و ملوک

کنون همانم و خانه همان و شهر همان

زمن نپرسی کز چه شدست شادی سوک؟

۴ ـ  عیب دیگر این خط، این است که برخی از حروف به یک دیگر پیوسته می شوند و برخی نمی پیوندند و در نتیجه بارها می شود که حتا ورزیدگان در زبان فارسی، باید جمله ای را چند بار بخوانند تا بدانند جایی که حرفی قطع شده، در میان کلمه است، یا در پایان آن و به همین جهت برخی که تفنن می کنند و خواننده را دچار زحمت می کنند.

۵ ـ بزرگ ترین عیب این خط این است که به جز”آ”، شش صدای دیگر در زبان ما هست علامت ندارد. برای کسره و ضمه علامت نداریم  و برای صدای “او” ، “واو” می نویسیم که خود جزو حروف بی صداست.

برای ضمه ی کشیده مانند “فردوسی” و “دولت”، “واو” که در اصل زبان تازی فتحه زده  و واو تلفظ می شود و ما ایرانی ها به شکل دیگر ادا می کنم و رعایت این کلمات را در زبان فارسی  نظیر آن ها مانند “نو” و “جو” می کنیم نیز واو می نویسیم که یک جا “او” و جای دیگر واو مفتوح و مکسور و مضموم خوانده  شود. به همین جهت است که کلماتی مانند “رنجور”  را که پیش از این اشاره کردم و می بایست به فتح واو خوانده باشند از قدیم به اشباه واو خوانده اند. چون در این خط فتحه، کسره و ضمه نوشته نمی شود از ناچاری کلمه “نه” را که در حقیقت نون مفتوح است  و کلمات “به” و “چه” و “که” را که در حقیقت “ب” و “چ” و “ک” مکسور است به ها نوشته اند تا حرکت آن ها را تا اندازه ای برساند و همین سبب شده است که قانون گذاران اخیر زبان ما، نام آن ها را “های غیر ملفوظ” گذاشته اند.

این کلمات را نخست در زبان ما با “یا” یعنی “بی” و “جی” و “کی” می نوشتند و این یا را علامت کسره می دانستند و سپس این “یا”  را به “ها” بدل کرده اند. هم چنین “واو” در کلمه “تو” و “دو” جانشین ضمه است و نیز به همین جهت ناچار شده اند ضمه ی عطف فارسی را “واو” بنویسند و از آن زمان ایرانیان درس خوانده عادت کرده اند “واو” مفتوح را که “واو” عطف زبان تازی است، به جای ضمه ی عطف به زبان بیاورند. در صورتی که در فارسی علامت عطف، ضمه است و نه “واو” مفتوح  و در سراسر شعر فارسی، به جز چند بیتی که از دوره ی سامانیان مانده است، ما یک بیت نداریم که بتوان در آن ضمه ی عطف را “واو” مفتوح خواند و به وزن شعر زیانی نرسد.

از این پنج عیب اساسی که بگذریم، برخی معایب فنی دیگر نیز در این خط هست.  یکی از آن ها این است که به جز”الف”و”ها” و “دال” و “راء” و “سین” و “صاد” و “طین” و لام” و “میم” در نوشتن حروف دیگر دست باید دو حرکت بکند. یعنی یک بار باید خود حرف را بنویسد و بار دیگر نقطه های آن را  در بالا و یا  پائین بگذارد  و سرکش گاف را بگذارد تا با لام اشتباه نشود. عیب دیگر آن است که اگر “مد” و “تشدید” روی حروف نگذارند، خواننده درست نمی خواند و معمولا از گذاشتن مد، کم تر و از گذاشتن تشدید همیشه دریغ می کنند.

هم چنین در موقع اضافه ی کلمات مختوم به “ها”، یا باید همزه ای روی “ها” گذاشت، یا چنان که در قدیم معمول بوده و اخیرا برخی آن را رعایت می کنند، یک “یا” اضافه کرد. مانند “خانهء” من، یا “خانه ی” من، و چون حرفی برای صدای “ای” نداریم، ناچار هر وقت این صدا را می خواهیم در پایان این گونه کلمات برسانیم، یا “الف و یا”، یا “همزه و یا” بر آن بیفزائیم و “خانه ای که دارم”، یا “خانه ئی که دارم”، یا “اینک که از راه رسیده ای” و “اینک که از راه رسیده ئی”.

عیب دیگر این است که در موقع خواندن نیز باید متوجه اصل حرف و نقطه های بالا و پائین آن و علامات دیگر آن بود و قهرا بر چشم بیش تر فشار می آید و رنج آن دو برابر می شود.

مهم ترین نکته ای که در این زمینه هست، زیانی است که نوآموزان و کودکان ما از این راه می برند. هر کس که اندک تجربه ای در این زمینه داشته باشد، می داند که در دبستان ها تا پایان دوره ی ابتدائی،  پسران و دختران گرفتار خواندن و نوشتن زبان مادری خود هستند و از این واضح تر چیزی نیست که آموختن زبان مادری که کودک از دو سالگی تدریجا آن را فرا می گیرد و در هفت سالگی که وارد دبستان می شود هر چه بخواهد می تواند به آن بگوید، نباید خواندن و نوشتن آن شش سال وی را سرگردان بکند.

تازه پس از اتمام دوره ی دبستان کودکان از یاد گرفتن زبان مادری خود مستغنی نیستند و پس از آن که دبیرستان را هم به پایان رسانیدند، در مسابقه ی ورودی به دانشگاه کامیاب نمی شوند و حتا پس از رسیدن به درجه ی دکتری در ادبیات فارسی باز دشواری هایی را دارند و بسا شده است که تا پایان زندگی، ادیبان زبان ما به کلمات تازه ای برخورده اند که در تشخیص آن سرگردان مانده اند و اگر حل ناشده نمانده باشد، بر حسب تصادف و اتفاق آن را حل کرده اند.

کسانی که کتاب هایی به زبان فارسی تالیف کرده و به این خط چاپ کرده اند، می دانند که همین کار که در بسیاری از کشورهای دیگر به اندازه ای آسان است که مولف، طبع و نشر آن را به دیگری واگذار می کند، در میان ما به چه رنج فرساینده و خون دل و فرسودگی چشم توام است. با همه ی دقت ها و جان کاهی ها، باز هم کتابی بی غلط از چاپ در نمی آید و مولف مطمئن نیست که خواننده ی خود را کاملا راهنمائی کرده باشد.

در جهان ما دامنه علم و معرفت هرروز نسبت به روز گذشته گشاده تر می شود. امروزه برای کسانی که می خواهند از دانش بهره ای بردارند، پنچ دقیقه از عمرشان درست برابر ده سال از عمر دانشمندان سده های گذشته است. آدمی زاده هر چه زودتر دانش فرا بگیرد، در زندگی مادی و معنوی نیک بخت تر است. یگانه سرمایه ی فرزند آدمی عمر او است. این چند سال زندگی را نباید در کاری به هدر داد که با رنجی کم تر و در مدتی کم تر بتوان آن را انجام داد. پدران و مادران باید در باره ی فرزندان دلبند خود بیش از همه چیز در این اندیشه باشند. راهنمایان ملل باید این نکته ی بسیار مهم را که یگانه ضامن نیک بختی مردم این روزگار است، در نظر بگیرند.  

اگر هشتاد سال پیش برخی از راهنمایان اندیشمند ایران متوجه این نکته ی بسیار مهم شده اند، امروز اهمیت آن چند برابر شده است. ایشان برای این دشواری چهار راه مختلف پیش گرفته اند.

۱ ـ گروهی عقیده داشته اند که باید یکی از خطوط پیش از اسلام را که ایرانیان برای زبان خطی به کار  برده اند، باید  دوباره  در ایران معمول کرد. مثلا خط اوستائی، یا پهلوی را. این نظر درست نیست زیرا که برخی از آن خط ها همین معایب و نواقص خط  کنونی را دارند و مفاسد برخی از آن خطوط، از جمله خط پهلوی از زیانکاری های خط امروزی بیش تر است.

وانگهی خطوط قدیم دیگر سازگار با  زبان امروزی نیست که تقریبا صد برابر وسعت گرفته است. در خط باید چهار شرط عمده  وجود داشته باشد:

حروف مشابه، یا نزدیک به هم نداشته باشد، نقطه و اعراب و علامات زائد نداشته باشد، حروف آن در یک کلمه به هم بپیوندد و حروف متصل و منفصل نداشته باشد، برای یک صوت و یک مخرج بیش از یک حرف به کار نرود و از حروف مرکب خودداری کنند. این شروط در هیچ یک از خط های قدیمی ایران نیست.

۲ ـ گروه دیگر معتقد بوده اند که همین خط کنونی را باید اصلاح کرد و نواقص ان را از میان برد و هر چه ندارد بر آن افزود.

این کار هم شدنی نیست، زیرا که اساس این خط چنان است که نمی توان در آن تصرف کرد و هر تصرفی در آن بکنند بر دشواری های آن می افزاید.

۳ ـ گروه سوم معتقد بوده اند که از الفباهای مختلف باید ترکیبی ساخت و الفبای مخصوصی برای زبان فارسی، مرکب از الفبای لاتینی و یونانی و روسی و ارمنی که هر یک از آن ها علامتی برای مخرجی هست که در خط دیگر نیست، فراهم آورد. این کار هم درست نیست، زیرا گذشته از آن که الفباهای مختلف هم آهنگ نیستند و نمی توان حروف آن ها را با هم ترکیب کرد، الفبای آینده ی فارسی ظاهر زننده ای پیدا می کند و هر کس که بخواند، ناچار است که سه چهار الفبای مختلف را بشناسد.

۴ ـ  گروه چهارم که دلیل شان استوار تر و پیشنهادشان آسان پذیرتر است عقید دارند که همان بیست و پنج حرف الفبای لاتینی کاملا نیازمندی های زبان فارسی را بر می آورد و نیاز به گرفتن حروف دیگر از خط روسی، یا یونانی و ارمنی نیست. در زبان فارسی هنگامی که هشت حرف زبان تازی را که فارسی زبانان تلفظ نمی کنند، کنار بگذاریم، ما ۲۸ حرف لازم داریم و تنها سه علامت باید بر حروف الفبای لاتین بیفزائیم تا کاملا نیازمندی های زبان فارسی را برآورد.

در بهره مندی از بیست و شش حروف الفبای لاتینی و به کار بردن آن ها در نوشتن واژه های  فارسی هیچ کس تردیدی ندارد و تنها مواردی چند پیش می آید که باید در باره ی آن ها تصمیم گرفت. یکی این که برای فتحه و الف ممدوده “آ” د رخط لاتین a و ä بنویسیم. “J” برای جیم می گیریم و چون برای “ژ” نیز علامتی لازم داریم، بالای آن خط کوچکی می کشیم.  حرف C را برای شین می گیریم و چون برای چ  نیز علامتی لازم است  و “چ” در فارسی استعمال می شود، در زیر “c ” نقطه یا علامتی می گذاریم، مانند C _ “X” را هم مانند بسیاری از زبان دیگر، برای “خ” می گیریم. “Q ” را به جای “غ ” به کار می بریم. و بدیهی است که “K ” را به جای “کاف” و “G ” برای “گاف”  خواهد بود. این پیشنهاد گروه چهارم است و اکنون هم بسته با این است که دانشمندان بیدار و روشن بین ایران در این زمینه گام های بلند


[i] ـ  بزرگ علوی در مقدمه ی فرهنگ  المانی یونکر،  که به فرهنگ فارسی به آلمانی مبدل ساخته، الفبا ی پیش نهادی خود را عرضه داشته که به آن اشاره شد.  

[ii]  ـ  نگاه کنید به :‌ وریا بامداد، زندان شاه، چاپ نخست، آلمان ۱۳۸۴ ،‌ برگ ۵۴، ۵۵، ۵۶ 

[iii] ـ‌  در کلاس های مبارزه با بی سواد بزرگ سالان در رژیم شاه،  جدای از این که در قبال یک سال تلاش آموزگار برای سوادآموزی  وجه بسیار کمی پرداخت می شد و آموزگاران به ازای هر نوآموز قبولی چهل تومان و به ازای هر نوآموز مردودی  که شمارشان بیش از قبولی ها بود بیست توامان پرداخت می شد و سوای خست در پرداخت کار شبانه آموزگاران، کارگران و زحمت کشان هم پس از پایان روز و خسته گی ناشی از  ده، دوازده ساعت کار طاقت فرسا، با دشواری یادگیری حروف هم صدا مواجه می شدند. ا

[iv]  ـ  با پوزش از محضر استاد،  واژه ی تاو  و تاف  در زبان کوردی هم به معنای شتاب، تندی، سرعت و چابکی  است و به این اعتبار تاورود به رودی اطلاق می شود که آب به تندی جاری است و شتاب آب نمایان و این تاو گرما معنی نمی دهد.

تاوان کار در چویه، و تاو دوا،  بی تاوان گیر کفت و خاو شوا

Tawankar dar chü wa tawe dawa, be Tawan girkaft wa Xawe schawa

[v]  ـ باید بیفزایم. در برابر واژه ی مزدور  ،  Mozdor  که فحش سیاسی و اهانت است، Mozdwer    یا  Mozdbar، پیش نهاد شاد تا با آن اشتباه نشود.

Sohrab

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=162073 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مجید دارابیگی
مجید دارابیگی
2 سال قبل

با پوزش از این که نسل، نسال شد. اشتباه قلمی است.

مجید دارابیگی
مجید دارابیگی
2 سال قبل

با درودهای گرم از توجه شما به مقاله ضرورت جای گزینی الفبا و نکات دقیق و ظریفی که مطرح ساختید. باید تاکید کنم جدای از این که تغییر الفبا برای نارسائی های کنونی آموزشی ما چاره ساز است الفبای دانش جهانی و فن آوری علمی و صنعتی لاتین است و ما باید به این الفبا بپیوندیم. این نیاز از هر زمانی بارزتر است و باید جدی بگیریم، جدی بیندیشیم، جدی دست به کار شویم و هزینه ان را هم بپردازیم.. اگر نسل کنونی دست به کار نشود، نسال فردا به ناچار دست به کار خواهد شد و هزینه ی سنگین تری خواهد پرداخت.با تغییر الفبا گنجینه ی ادب فارسی را هم از دست نخواهیم داد و در پرتو دیجیتال همه را حفظ خواهیم کرد.

محمود تجلی مهر
محمود تجلی مهر
2 سال قبل

با تشکر از این نوشته خوب، هر چند که من نیز گرایش به تغییر خط از عربی به لاتین دارم، متاسفانه نمی شود استدلال ها را سیاه و سفید نشان داد. این بحث پیچیده است و هر راهی را برویم، بدون هزینه سنگین نیست.مخالفان به گنجینه سنگین ادبی مان تاکید می کنند که در صورت تغییر خط از دست خواهد رفت، همان گونه که برای ترکیه روی داده است. از سوی دیگر پذیرش خط لاتین آینده را هموارتر می کند.
در واقع در اینجا درگیری میتن فرهنگ پیشرو و فرهنگ واپس گرا خود را نشان می دهد که این دومی در فرهنگ ایرانی بسیار نیرومندتر است و همواره خود را در زمینه های گوناگون اجتماعی به ویژه در زمینه سیاسی نشان می دهد.
به چند اشکال جدی در نوشته شما نیز اشاره می کنم:
– زبان آلبانیایی در شمار زبان های لاتین نیست.
– تنوع گفتاری در فونتیک و ناتوانی یک زبان در تلفظ واژه ای از زبان دیگر با تغییر الفبا می ماند و امری است طبیعی و ویژه علم فونتیک.
تقریبا تمام اشاره های شما به زبان اسپانیایی نادرست است و گویا به آن آشنایی ندارید. مثلا X “اکیس” خوانده می شود و هیچ گاه “خ” نیست‌. C در اسپانیایی اروپایی مشابه th در انگلیسی و در آمریکای لاتین مشابه C در فرانسه خوانده می شود و هیچ گاه “چ”نیست که تنها در ایتالیایی است.

peerooz
peerooz
2 سال قبل

” ادیب و مورخ معروف ایرانی”ابوعبداله حمزه بن حسن اصفهانی” کتاب مبسوط و مستقلی به زبان تازی در این زمینه نوشته است به نام: “کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف”. “. عجب!

تازی ……. گونه‌ای از سگ‌سانان است همچون روباه شغال و… که به اشتباه به او سگ تازی می‌گویند (در حالی که تازی هست و پسوند نیاز ندارد
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C

جناب دارابیگی,
من در مروری بر نوشته شما هیچ اشکالی در فهم مطالب آن نداشتم و احتمالا شما هم اشکالی در فهم پاراگراف فوق ندارید. منظور آنکه مغز انسان قادر است بر اشکالات فرضی غلبه کرده و به قول اینها, چیزی که شکسته نیست احتیاج به تعمیر ندارد. من مخالف بکار بردن الفبای لاتین نیستم و شما هم به نقائص آن اشاره فرمودید ولی اکنون با این همه گرفتاری احتیاجی به این تغییر نیست. برنارد شاو از مخالفان سر سخت تحریر زبان انگلیسی بود ولی تا آخر عمر مذهب وار آنرا به کار برد. ما هنوز گرفتار کلمات من در آوردی سره فارسی هستیم و نمیدانیم چگونه هواپیما را از “فرودگاه” پرواز دهیم و چگونه مناظر را در “صدا و سیما” نگاه کنیم. موفق باشید.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

 “راهی رو که رهروان رفتند”.
بعد التحریر,
به فکرم رسید ما از بریتانیایی کبیر و تخم و ترکه آن که پانصد سال است بر دنیا حکومت میکنند که باهوش تر نیستیم. اگر این کار مفید بود آنها تا کنون آنرا انجام داده بودند. در انگلیسی حرف “ش” به ده دوازده شکل نوشته میشود. 

طاهر برهون
طاهر برهون
2 سال قبل

با سلام و خستە نباشید . نمیدانم آیا با رسم الخط کنونی زبان کردی آشنایی دارید یا نە . این اصلاحات در خط کردی اتفاق افتادە است ، هم بە لاتین و هم بە الفبای عربی . ما فقط یک ” ز” داریم و نە ذ و ظ و ض . یک ” س ” داریم و نە ص و ث .
علائم ” فتحە ” و ” ضمە ” و ” کسرە ” را ، تبدیل بە حروف کردە و همراە کلمە مینویسند و بدین ترتیب حتی برای کسانی کە زبان کردی را نمیدانند اما کلمات را درست تلفظ میکنند .
برای نمونە خوانندە فارسی زبان نمیداند تکلیفش با ” ملک ” چیست ! این مشکل را در زبان کردی اینگونە حل کردەاند :
مولک بە معنای سرزمین ،
میلک بە معنای مستغلات ،
مەلەک بە معنای فرشتگان
مەلیک بە معنای پادشاە .
توصیەی همکارانەام این است کە سری بە زبان ” کردی ” بزنید و اصلاحات آن را مد نظر قرار بدهید ، راە شما را بسیار کوتاە تر میکند .

کامران امیدوارپور
کامران امیدوارپور
2 سال قبل
پاسخ به  طاهر برهون

آموزنده بود.
با این وجود ، برایتان بگویم که در مورد صدا ها و حروف مشکلات زیادی داریم و فقط به ۴ حروف ز و ذ و ظ و ض با صدای « ز» یا حروف س و ص و ث با صدای «س» و ت و ط …….. محدود نمیشود.
اول ـ نگارنده به داشتن شخصیت «مستقل» صدا ها و حروف آنها باور دارد که کار آموزش و نوشتن و تایپ کردن را آسان تر می کند.
به مثل :
* صدای « هِ‌» H در اول ، وسط و آخر کلمه ۴ جور بصورت زیر نوشته میشود :
هُما ـ مِهر ـ بِه ـ ماه
در حالیکه صدای« ُ » در هما و ،« اِ » در به نوشته نمیشود.
ولی در آموزش زبان فارسی این موضوع بسیار مشکل ساز ست .
* صدای « اِ » E در اول ، وسط و آخر کلمه بصورت زیر ست:
اِسم ـ جِسم ـ نامه ـ اداره
تشخیص صدای «اِ» E و «هِ» H در آخر کلمات مشکل نیست.
ولی تشابه نوشتن آنها در آخر کلمه بسیار مشکل ست .
دوم ـ لغات وارداتی از دیگر زبانها امری دویا ، بدیهی و طبیعی ست . در تمام زبانها وجود دارد بسیاری از کلمات در زبان های بزرگ جهان ریشه ی یونانی ، لاتین و دیگر زبانهای قدیمی دارد در شاخه ی هند اروپائی کلمات زیادی ا زکشور های شرقی شمول ایران وجود دارد.
البته بعضی با تغییر صدا یا نگارش توام بوده . بعضی صدای اصلی خود را حفظ کرده ست . بعضی با ترکیب خاص زبان اولیه نوشته می شود . تنوع زیادست.
مثلا بعداز شروع اینترنت کلمات جدید انگلیس با ریشه های متفاوت در تمام زبانهای جهان وارد شد . در بعضی کشور ها به معادل زبان ملی ترجمه شد .
بایددر برابر پویائی زبان انعطاف داشت .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x