پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

شعری از اشرف گیلانی

ای زن! بپر از پنجره بیرون که به هر حال

ظن فربه‌تر از عشق به دنبال سر توست

حق داشت تبر در نزند سر بزند آااااه!

طنازی هر شاخه‌ی خندان خطر توست

بر پرده‌ی هر پنجره‌ای گرد و غباری‌ست

شب را چه کسی خواست که از تن بتکاند؟

هر شیشه که از باد ِ تصور ترکی خورد

شاهد شد و آمد که تو را جان بستاند

فریاد کشیدیم که: کاغذ ننویسید!

هر خط که کشیدند به بیداد صدا داد

ای چهره‌ی بی‌چهره! تو را از نَفَس انداخت

قانون که تو را خط زد و در حاشیه جا داد

می‌شد به سراغ چه کسی رفت و نرفتیم؟

تن‌های تو را مرگ که در فاجعه جوشاند

از صورت تو آنچه به جا مانده خیال است

ای تیرگی فاجعه را خون تو پوشاند

تصویر تو را داشتم و پا نگرفتم

زن زن زن ِ از ظن کفنش را که… ببینید!

هر جانی بدکاره که از خود به در آمد

انداخت به گردن بدنش را که … ببینید!

ای درد حجیم! ای مرض ریشه دوانده!

در رنج تو عمری است که از ریشه اسیریم

ای دشنه! تبر! سنگ! طناب… آنچه که باشد

ما را بگذارید که در خویش بمیریم

https://akhbar-rooz.com/?p=162543 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x