شدیدترین شکل خشونت بر زنان، به قتل رساندن آنها تحت نام قتل ناموسی است. این میتواند بزرگترین و بیشرمانهترین بهانهای باشد که به راحتی بتوانند جنایات زنکُشی را توجیح نمایند، چون این رفتار ددمنشانه در هیچ تعریفی به جز بربریت نمیگنجد. آخر نه تنها آنها را به قتل رساندهاند بلکه برایشان بدنامی هم به یادگار گذاشتهاند. این عمل وحشیانه از همان ابتدا واضح و آشکار است که فقط یک هدف را دنبال میکند و آن هم منافع مردان و مردسالاری است که توجیهکنندهی این جنایت و آن هم برای نجات «شرافت خانواده» میباشد! حال چگونه میتوان شرف یک خانواده را با قتل یک انسان، انسانی که یا مادر فرزندانی است، یا دختر خانوادهای است یا خواهر دیگر فرزندان از همان خانواده است، توجیه کرد؟ قتل زنی که هیچ خلافی به جز پاسخ به خواستهی قلبیاش نبوده، آیا فقط باکرگی یک دختر و نداشتن یک رابطهی عاشقانه مخفی، آبروی یک خانواده را نجات میدهد؟
این عقیده که آبروی خانواده به باکره بودن دختر جوان یا وفاداری یک زن متاهل به همسرش بستگی دارد، عمیقاً ریشه در ذهنیتها دارد و الزاماً ربطی به دین ندارد و هر بهانهای را اگر بخواهند، میتوانند به یک تهمت تبدیل کرده و به قولی باعث از دست رفتن حیثیت یک خانواده تلقی نمایند و مجوز به قتل رساندن یک زن را به دست آورند و آن را چنین تعریف مینمایند: این عمل در واقع پاسخ به رفتاری بوده که تصور میشود باعث آبروریزی یک خانواده و در نتیجه نقض «قانون ناموس» شده است، حال این قانون ناموس را چه کسی تعیین میکند خودش مطلبی است بسیار بحث برانگیز!
در این شرایط اگر قربانی را مستقیم به قتل نرسانند، آنقدر او را تحت فشار روحی و جسمی قرار میدهند تا او به سمت خودکشی سوق داده شود. اغلب قتلهایی که توسط اعضای مذکر یک خانواده، علیه زنان آن خانواده انجام میشوند، همیشه به این بهانه بوده که آنها باعث آبروریزی کل خانواده شدهاند.
یک زن ممکن است به دلایل مختلفی مورد هدف افراد خانواده خود قرار گیرد، از جمله: عدم رضایت به یک ازدواج از قبل برنامهریزی شده، یا عدم تمکین به یک خواستهی جنسی غیر متعارف، اقدام به درخواست طلاق، حتی در خیلی از مواقع خشونت خانوادگی که توسط شوهرش اعمال شده باشد و برای انتقامجویی از زن، میتواند زمینهای را فراهم کند که زن را برای داشتن رابطهی جنسی با دیگری متهم کرده و چون باعث از دست رفتن آبروی خانواده گردیده. در نتیجه حکم قتلش به عنوان «بیشرافتی» میبایست به مورد اجرا گذارده شود.
جرایم به اصطلاح ناموسی را نباید با جرایم عاطفی اشتباه گرفت. این دومی معمولاً محدود به جنایتی است که توسط یکی از شرکا (شوهر یا همسر) در رابطه با دیگری به عنوان یک واکنش خودانگیخته (عاطفی یا پرشور)، انجام میگیرد (در بعضی مواقع برای دفاع از عملشان، آن را به عنوان «تحریک جنسی» هم تعریف مینمایند). جنایات ناموسی، اکثراً همراه با خشونتهای وحشیانه و غیر قابل توصیف همراه است که معمولاً زنان قربانی اصلی آن و توسط یکی از اعضای نزدیک خانواده و به نام افتخار فردی یا خانوادگی انجام میگیرد.
تعریف ناموس، حداقل زمانی که با جنایت همراه است، آسان نیست و اغلب بر اساس جنسیت فرد متفاوت است و مفهوم زن به طور سنتی شامل مفاهیم باکرگی، حیا یا عشق فداکارانه است، در حالی که شرافت مرد به عنوان توانایی فیزیکی فقط در دفاع از شرافت زن توصیف گردیده!
گمان مبریم که قتلهای ناموسی، فقط به نقاط دور افتاده در سودان، ایران، یمن، یا در استانهای دور افتادهی هند و پاکستان و ترکیه انجام میگیرد. در اروپای غربی نیز، زنان جوان به دلیل روابط، نحوه لباس پوشیدن یا امتناع از تسلیم شدن در برابر ازدواج اجباری، توسط اعضای خانواده شکنجه و کشته میشوند. ریشه این نوع جنایات در اروپا به قرنها قبل برمیگردد که عمدتاً در چند منطقه، در جنوب اروپا، مانند جنوب ایتالیا یا آلبانی رایج بوده است.
در آلبانی، عمل Kanun، یک کد شرافتی بود که قوانین رفتاری را تعیین میکرد، مجوزی بود برای انجام انتقامجویی و قتلهای ناموسی.
ناگفته نماند که پیش از این، قتلهای ناموسی در برخی از کشورها مانند پادشاهی ناپل قابل بخشش بود.
البته شروع قتلهای ناموسی در اروپا را میتوان به قرن شانزدهم نسبت داد. در سال ۱۵۴۶، ایزابلا دی مورا، شاعرهی جوان والسینی از باسیلیکاتا، مظنون به اینکه با مردی متأهل رابطه داشته، توسط برادرانش به قتل رسید.
در شب ۱۶ تا ۱۷ اکتبر ۱۵۹۰، کارلو جسوالدو، برادرزادهی کاردینال چارلز بورومئو که آهنگساز قابلی هم بوده، همسرش ماریا داوالوس و معشوقهی او فابریزیو کارافا دوک آندریا را در ناپل به قتل رساند. پس از تحقیقات لازمه در مورد این جنایت توسط قضات دادگاه، هیچ جرم و محکومیتی علیه او صادر نشد و او را آزاد کردند. دیگر مواردی از این دست در اروپا وجود داشته که حتماً هم مسئله ناموسی نبوده و فقط یک نقشه و طراحی برای زنکُشی زیر نام قتل ناموسی بوده.
بدین ترتیب بود که پایههای اولیهی قتلهای ناموسی در اروپا نهادینه شد. اصطلاح قتلهای ناموسی در اروپا عملی است باستانی که به جای دین در فرهنگ گنجانده شده است و ریشه در کد پیچیدهای دارد که به مرد اجازه میدهد که یکی از خویشاوندان یا شریک زندگیاش را برای رفتار «به اصطلاح غیراخلاقی» خواه واقعی یا فرضی بکشد و یا در نهایت از این موقعیت سوء استفاده نماید.
قتلهای ناموسی بعد از چندین قرن در اروپا، به دنبال مهاجرت مسلمانان خاورمیانه، آفریقا و آسیا دوباره ظاهر شد. گمان نداشتم که در قرن بیستویکم، میتوانیم شاهد قتلهای ناموسی در اروپا و بهخصوص در بلژیک، کشوری که در آن زندگی میکنم باشم؟
در شب ۲۲ اکتبر ۲۰۰۷، دراخبار ساعت ۱۹:۳۰در تلویزیون بلژیک، با پخش خبری غمانگیز، از جنایتی ناباورانه و از نوع قتلهای ناموسی خبر داد که تمامی جامعه بلژیک را در شوک فرو برد. سعدیه شیخ، که در شهر Charleroi در بخش فرانسهزبان در جنوب بلژیک زندگی میکرد و دانشجوی رشته حقوق بود، توسط برادرش مودوسر که در آن زمان ۲۷ ساله بود، در خانه پدریاش در همان شهر و در مقابل چشمان دیگر اعضای خانواده به قتل رسید، مودوسر با شلیک سه گلوله در سر خواهرش، به زندگی این دختر جوان که تنها گناهش البته از دیدگاه خانوادهاش عاشق شدن بود خاتمه داد.
زمانیکه سعدیه ۱۲ ساله بود، والدینش قول ازدواج او را به یکی از عموزادههایش داده بودند. یکی از پیشنمازان یک مسجد، ازدواج اسلامی سعدیه را از طریق اینترنت انجام داده بود، اما دختر جوان بلژیکی بعد از بزرگ شدن تصمیم گرفت که به ازدواجی که در بچگی به او تحمیل شده بود تن در ندهد و سالها بود که در برابر فشار خانوادگی مقاومت میکرد و در نتیجه برای فرار از این فشار روحی، خانهی پدری را ترک کرد تا به تحصیلاتش ادامه دهد. در شب به قتل رسیدنش، سعدیه از طرف خانوادهاش به وعده آشتی و فراموشی اختلافات خانوادگی دعوت شده بود، اما این فقط دامی بود که برای ترورش از قبل تدارک دیده بودند.
طبق تحقیقات مقامات قضایی، چهار نفر از اعضای خانوادهی شیخ، که پاکستانیالاصل و از دههی ۱۹۷۰ ساکن بلژیک بودند، نقشه کشیدند تا برای بازگرداندن آبروی پایمال شدهی خود، دختر و خواهرشان سعدیه ۲۰ ساله را که از ازدواج قراردادی با یک پسر عموی دور که در پاکستان زندگی میکرد امتناع کرده بود را به قتل برسانند.
این اولین جنایتی بود که رسماً از طرف رسانهها و مسئولین قضایی دولت بلژیک به نام قتل ناموسی اعلام میشد. در هر صورت اگر هم قبل از این جنایت، مواردی به جرم زنکُشی پیش آمده بود هرگز آن را به نام قتل ناموسی ثبت نکرده بودند. این اولین محاکمهای بود که برای «قتل ناموسی» در بلژیک، چهار سال پس از مرگ این دختر دانشجوی جوان آغاز شد. به هر روی تا قبل از این محاکمه، هرگز دادگاهی به نام قتل ناموسی در بلژیک نبوده است.
سعدیه شیخ ۲۰ ساله بود و تنها جرمش عشق به دیگری. در دل و سرش پر از آرزوهایی که میخواست آنها را به دست آورد. او که در بلژیک از پدر و مادری اهل پاکستان به دنیا آمده بود، گمان میکرد مانند دیگر جوانان بلژیکی حق دارد که آیندهاش را خود رقم بزند. اما غافل از اینکه پدر و مادرش اگر چه از نظر فیزیکی پاکستان را ترک کرده بودند، ولی ذهنشان همچنان در پاکستان مانده بود. به همین دلیل از نگاه والدین سعدیه، او هرگز نمیتوانست مانند سایر دختران همسن خود حق انتخاب داشته باشد. او نمیدانست که وقتی قول ازدواجش را در دوازده سالگی به پسر عمویش دادهاند ، چاره ای جز تمکین ندارد و با مقاومتش در مقابل این خواسته، شرافت خانوادگی را به زیر سوأل برده (روزنامه La Libre)
برای جامعهی مردسالار، با هر بهانهای میتوان به جرم شرافت ناموسی، همسری، خواهری و یا عضوی از زنان خانواده را به قتل رساند؛
جوگویندر کائور همسر وال سینک در ۴ سپتامبر ۲۰۱۲ توسط یکی از دوستان همسرش در بلژیک ناپدید شد. او که متعلق به جامعهی سنتی سیکهای هند بود، شش ماه قبل به خاطر خشونتهای شوهرش و فشارهای مذهبی، با پسر یکسالهاش از خانه فرار کرده و در یکی از مناطق بروکسل زندگی میکرد و زندگی خود را خارج از سنتهای مذهب سیک که تا آن زمان به آنها پایبند بود آغاز کرده بود. در ماههای بعد چندین بار از تهدید و اذیت و آزار شوهر و اطرافیان شوهرش، به پلیس مراجعه و شکایت کرده و در ادامه به شوهرش اعلام کرده بود که قصد دارد از او طلاق بگیرد. در واقع مقتول از خانهی زناشویی به خاطر جو خشونتآمیز و تحمل سنتهای مذهبی گریخته بود. اما برای شوهرش، فرار او از خانه در نگاه جامعهی سنتی سیکها جرم ناموسی تلقی میشد و تنها با قتل همسرش بود که میتوانست شرافت خود را در مقابل دیگر اعضای سنتی مذهب سیک نجات بخشد .
دادگاه ویژهی بروکسل کوال سینگ را به ۲۵ سال زندان محکوم کرد. این مرد پنجاه ساله به جرم قتل همسرش، جوگویندر کائور، از سوی دادگاه به عنوان ارتکاب به قتل ناموسی محکوم شد. این قربانی جوان ۳۶ ساله که به تازگی از همسرش جدا شده بود، در ماه اوت ۲۰۱۲ ناپدید شد و جسد او هرگز پیدا نشد و در نتیجه طبق سنت مذهبی سیک حتا برایش تشیع جنازه و عزاداری هم نمیتوانستند بکنند. (بولتن دادگستری، روزنامهی Le Soir)
به هر روی، هر کدام از مردان سلطهطلب، برای خشونت بر روی زنان توجیهی برای خود دارند که بیشک هیچ منطقی آن را نمیپذیرد و فقط برای کم کردن بار عذاب وجدانی خودشان است (اگر از آن بهرهای برده باشند). حتی شیوه و انتخاب نوع زندگی زنان، برای این طبقه از مردان میتواند عبور از کد شرافت ناموسی تلقی شود.
در سوم ژانویه ۲۰۲۱، جسد بی جان احلام یونان، زن جوان ۲۸ سالهی سوریالاصل، در آپارتمانش، واقع در یکی از خیابانهای شهر Liège، یکی از شهرهای فرانسهزبان جنوب بلژیک، که بر روی تختش دراز کشیده بود پیدا شد. زن نگونبخت از ناحیهی سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و دستانش را از پشت بسته بودند. آلت قتل را که یک تپانچه بود در کنار جسد رها کرده بودند .
خواهر بزرگ احلام که از ۳۱ دسامبر ۲۰۲۰، از وی خبری نداشت، با پلیس تماس گرفته و ابراز نگرانی از بیخبری خواهرش در چهار روز گذشته نموده بود و پلیس با تحقیقاتش جسد بی جان او را در آپارتمانش پیدا میکند. مسلماً فاصلهی چهار روز برای قاتل این زن جوان، زمانی کافی بود تا بتواند برنامهی فرارش را سازماندهی نماید .
احلام یونان که در زمان به قتل رسیدنش ۲۸ سال داشت، توسط گرجس یونان برادرش به قتل رسیده بود و آن هم به خاطر سبک «زندگی اروپاییاش» که مورد قبول این برادر نبود. او توانست به سوریه فرار کند و نهایتاً در آنجا دستگیر شد.
پلیس خیلی سریع به خانوادهی رادیکال احلام و به طور خاص به برادر او، گرجس یونان که مقیم سوئد بود شک کرد. دومی بارها خواهر کوچکش را به خاطر سبک «زندگی اروپاییاش» سرزنش کرده بود؛ چه از طرز پوشیدن لباس، چه از نوع معاشرتهای او با اطرافیانش و در نهایت انتخاب زندگیاش که از دید این برادر بزرگتر بسیار افسارگسیخته بود. پس از آن واقعه ، گرجس یونان به سوریه کشور متبوع خود فرار کرد، چون میدانست که سوریه اتباع خود را به هیچ وجه مسترد نمیکند. (روزنامهLe Soir )
در گزارش اول ماه می ۲۰۱۹، دو روزنامهیGazet van Antwerpen و Het Belang van Limburمطالبی در این مورد نوشتند که هر چهار ماه یک بار، یک قتل ناموسی در بلژیک انجام شده است. این دو روزنامه اشارهای به تحقیقات پلیس فدرال کردهاند که در پنج سال گذشته ۱۷ قتل ناموسی را بررسی و ثبت کرده است که نتیجهی این تحقیقات را در اختیار سنا قرار داده است.
شوربختانه جنایت علیه زنان در بلژیک، تنها به قتلهای ناموسی ختم نمیشود، بلکه زنکُشی یکی دیگر از مشکلات جامعه است که اکثراً بر اثر اختلافات خانوادگی و خشونت بر روی زنان است که در نهایت به مرگ آنها منجر میشود، که متأسفانه تعداد آنها کم نیستند و باعث نگرانی دستگاه قضایی بلژیک گردیده.
متاسفانه این فرهنگ زنکُشی اگرچه از نظر جامعهی بلژیک مطرود و غیر قابل بخشش است، اما هر از گاهی باز شاهد این نوع جنایات هستیم .
خانم ثریا قالی، خبرنگار روزنامهی Vif/L’Express ، در تاریخ ۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، مطلبی را با عنوان «هر هفت روز یک قربانی از نوع جنایات زنکُشی در بلژیک» درج نموده که در آن جنایاتی دیگر از زنکُشی را بیان میکند. او مینویسد که راشیدا، ناتالی، پاسکال، موریل و… همگی آنها توسط همسران (سابق) خود کشته شدند. در حالی که داستانهای همه این زنان متفاوت ولی نتایج یکی است و اینکه همگی با روندی که با یکدیگر بیشباهت نبودند به دست همسرانشان به قتل رسیدهاند.
رشیدا از همسرش وحشت داشت و در زندگی روزمرهی خود به طور دائم با ترس زندگی میکرد. تا جایی که هرشب هنگام خواب، خود را در اتاقش حبس میکرد. همیشه دلنگران و در حالت آماده باش بود. یک زندگی که هر روزش مملو از ترس و نگرانی و همراه با توهین، خشونت، ضرب و شتم و تمامی اینها به مدت هشت سال ادامه داشت که برایش بسیار طولانی بود. «راشیدا ب» در مورد غم و اندوهی که بر قلبش سنگینی میکرد بارها به بستگانش شکایت کرده بود و گفته بود که علی، همسرش قسم خورده که اگر او را ترک کند از او انتقام خواهد گرفت. اما او تصمیم خود را برای جدایی و خلاصی از این شکنجهی روزمره گرفته بود. روز قبل از اینکه راشیدا خانه را ترک کند شوهرش به شدت او را کتک زده و به همین اکتفا ننموده و با ضربات چاقو او را به قتل رساند. جسد «رشیدا ب» که در زمان مرگش ۵۲ سال داشت در بالکن خانهاش در ناحیهای از شهر بروکسل کشف شد. شوهرش به نام علی تاتو که ۶۸ سال داشت، مدعی بود که زنش به او حملهی فیزیکی نموده و این قتل برای دفاع از خودش بوده.
مرگ غمانگیز رشیدا، همه مسائل و عوامل اصلی را که در مکانیسمهای زنکُشی وجود دارد در یک جا متمرکز میکند. عواملی از قبیل حسادت، کنترل، تسلیم، خشونت و جهل، دایرهای وحشتناک که منجر به کشف جسد بیجان او در بالکن خانهاش میشود.
در شب ۱۵ تا ۱۶ دسامبر ۲۰۲۱ در شهر Mouscron، یکی دیگر از شهرهای بلژیک، پاسکال گومر همسرش کریستل گومر، ۴۷ ساله را با چاقو به قتل رساند، سپس در ساعت ۲ بامداد با پلیس تماس گرفت و اعتراف کرد که همسرش را به قتل رسانده. این مرد که قبل از رسیدن پلیس قصد داشت به زندگی خود پایان دهد، در شرایط بسیار وخیم به یکی از بیمارستانهای همان شهر منتقل شد.
دو فرزند از چهار فرزند این زوج، ۹ و ۱۲ ساله که در زمان وقوع حادثه در طبقهی بالا خوابیده بودند متوجه فاجعهای که در حال رخ دادن بود نبودند. آنها توسط واحد روانشناسی پلیس شهر Mouscron تحت مراقبت قرار گرفتند.
کریستل گومر، نوزدهمین و آخرین قربانی زن کشی در سال ۲۰۲۱ در بلژیک است. ناگفته نماند که در سال ۲۰۲۰ حداقل ۲۵ مورد جنایت زنکُشی در کشور بلژیک به ثبت رسیده است.
تا این زمان، تعداد زنان کشته شده، توسط همسران سابق خود، تنها توسط وبلاگ Stop Féminicide(زنانکشی را متوقف کنید) و توسط انجمنهای فمینیستی مردمی اداره و سرشماری میگردید. اما اکنون آمار رسمی زنکُشی در طرح ملی مبارزه با خشونت علیه زنان پیش بینی شده است. (آژانس Belga )
نهایتاً اینکه، آخر این چه شرافتی است که با جاری کردن خون یک زن نجات پیدا میکند؟ جنایت خودش یک بیشرافتی است. این را دیگر نمیتوانیم در تعریف حفظ شرافت بگنجانیم، بلکه لکهی ننگی مازاد بر آن است. تربیت و ذهن بیمار ربطی به مکان جغرافیایی ندارد. در هر نقطه از زمین که قرار گرفته باشیم، کور ذهنی و جنایت از این دست هرگز توجیهی ندارد. شاید این جنایات امروزه در جوامع و مناطق مسلماننشین به راحتی قابل پذیرش باشد، اما در جوامعی که حقوق انسانها حرف اول را میزند هرگز جایی نخواهند داشت. با این بیماری و کوردلی است که میبایست جنگید.
درست است که پرونده «سعدیه شیخ »، اولین موردی بود که به عنوان «جنایت ناموسی» در تاریخ قضایی بلژیک مورد قضاوت قرار گرفت، ولی «جنایت ناموسی» در بلژیک به همین اولین مورد ختم نشد و همانطور که اشاره شد، به دنبال آن قتلهای دیگری همچون «جوگویندر کائور» و «احلام یونان» و… ادامه یافت، اما پشت همهی اینها، کوهی از خشونتهای پنهان دیگری وجود دارد که تنها زنان قربانیان اصلی آن هستند که حتی نام کوچکشان را هم شاید هرگز نخواهیم فهمید.
متاسفانه این کوردلان و متعصاب ضد مدرنیته، حتی لحظهای هم نمیتوانند تصور نمایند، که وجودشان مدیون همان زنانی است که آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند، ادامه و آیندهی انسانیت فقط به وجود زنان بستگی دارد و بدون آنها هرگز نمیتوانست جهانی وجود داشته باشد.
با این شعر زیبا مطلبم را به پایان میبرم،
«اگر زن نیست عشق اندر جهان نیست، جهان بیعشق اگر باشد جهان نیست»