پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

وقتی حمید نوری … – نوشته ی محمود زهرایی

وقتی حمید نوری با دفترچه ای در دست و با پشت گوژ شده که به تعبیر یکی از شاهدین، نشانی از اطاعت مطلق و سرسپردگی اش بود، به همراه شیخ مقیسه ای با نام مستعار ناصریان، در بندهای زندان گوهردشت، راه می رفت و دستورات ناصریان را برای اجرایی کردن در دفترچه اش یادداشت می کرد، تصور می کرد روزی بخشی از این زندانیان، شاهدان جنایاتش باشند..

وقتی به عنوان نفر اول در تونلی از مزدوران پاسدار می ایستاد تا با مشت و لگد و چوب به جان زندانیان بی گناه بیفتد …

وقتی  رو در روی زندانیانی که دوره محکومیتشان تمام شده بود، می نشست و آنها را دعوت به مصاحبه تلویزیونی به عنوان یکی از شروط آزادی، می نمود …

وقتی پای ثابت مصاحبه های تلویزیونی بود و از خرد کردن  زندانیان در این مصاحبه ها لذت می برد …

وقتی لیست زندانیان را برای قرار گرفتن در مقابل هیئت مرگ می خواند …

وقتی زندانیان را به سمت محل استقرار هیئت مرگ هدایت می کرد …

وقتی یکی یکی زندانیان را برای قرار گرفتن در مقابل نیری و پورمحمدی و‌رئیسی وارد اتاق هیئت مرگ می کرد و خودشادمانانه در گوشه ای می ایستاد و ناظر به اصطلاح دادگاه چند دقیقه ای این زندانیان بود …

وقتی با شنیدن جمله ؛ ” زندانی را به سمت چپ راهرو، (یعنی به سمت قتلگاه ببر)”، لبخند شادی بر لبانش تقش می بست …

وقتی زندانیان محکوم به نشستن در سمت چپ راهرو، را برای بردن به محل اعدام به صف می کرد و به دروغ به آنها می گفت که به بند برده می شوند …

وقتی پس از بازگشت از اعدام زندانیان، با جعبه شیرینی و پخش آن در میان پاسداران، به آنها تبریک می گفت …

وقتی شاید هنگام اعدام زندانیان، آنها را مورد خشونت و فحاشی قرار داده و شاید بعد از اعدام هم به جسد بی جان آنها توهین کرده باشد …

وقتی از زنده ماندن یک زندانی دلگیر شده و تاسف خودش را برای به اصطلاح قسر در رفتن آن زندانی، ابراز کرده بود …

وقتی به همراه دیگر جلادان و شکنجه گران، زندانیان مارکسیست را که از خواندن نماز امتناع کرده بودند، شکنجه و کابل زنی می کرد …

وقتی به همراه ناصریان در جلو صف زندانیانی که بعد از روزها شکنجه و شلاق خوردن، مجبور به خواندن نماز شده بودند، می ایستاد و با لبخند کریهی بر لب، خورد شدن آنها را نظاره می کرد …

وقتی شاید در پشت میزی در دادسرای زندان گوهردشت یا اوین، منتظر مادر یا پدر زندانی بود تا خبر مرگ عزیزانشان رابه بدتریرین شکل ممکن به آنها اطلاع دهد؛  “بچه ضد انقلابتون اعدام شد” …

وقتی پس از روزها و هفته ها جنایت و کشتار، خانواده های زندانیان باقیمانده از این کشتار را برای دیدن فرزندانشان به همان سالنی که صدها زندانی را به دار کشیده بودند، می آورند و او و ناصریان فاتحانه در میان زندانیان و اعضا خانواده آنها، راه می رفتند و با افتخار از کشتار زندانیان، یاد می کردند …

وقتی پس از بارها رفت و آمد آزاد به کشورهای اروپایی بار دیگر به قصد خوشگذرانی، در میان خوشحالی و رقص وهمراهی آواز مرجان، آماده سفر به سوئد می شود و از در هواپیما خارج می شود …

آیا تصور می کرد که روزی این چنین گرفتار چنگال عدالت شود و هیچ راه گریز و فراری برایش نباشد؟

آیا تصور می کرد که پس از بیش از سی سال دروغ و کتمان حقیقت و فریب، دادستانی در سوئد سخنان سه شاهد این جنایات را جدی بگیرد و حکم دستکیری و‌زندان کردن او را از قاضی دریافت کند؟

آیا تصور می کرد زندانیانی که برخلاف میل او، از چنگال مرگ به دست او و همدستانش، نجات پیدا کرده بودند، نقشه به دامانداختن و دستگیری او را فراهم کنند؟

آیا تصور می کرد حدود دو سال در سلول اتفرادی و با حداکثر محدودیت، منتظر تشکیل دادگاه، به سر برد؟

آیا تصور می کرد جانهای ‌پاک رسته از کشتاری که امامش فرمان آنرا داده بود و او و همدستانش، آن را اجرا کرده بودند، درپیشگاه دادگاه و در برابر چشمان جهانیان، پرده از این جنایت هولناک بردارند؟

آیا تصور می کرد که پس از گذشت بیش از سی سال، قربانیان خشونت و ارعاب او ، چشم در چشمش، او را قاطعانه شناسایی کنند ؟

آیا تصور می کرد اینهمه مدرک بر علیه او و نظام پلید مورد حمایت او در دادگاه ارائه شود ؟

آیا تصور می کرد علیرغم ساعت ها و روزها دروغبافی و خزعبلات همراه با دلقک بازی و چاپلوسی و تملق گویی از قاضی،  حکمی چنین سنگین برای او‌ صادر شود ؟

آیا می داند که آخرین روضه خوانی آخوند گونه اش و شعار مسخره؛ آشتی آشتی، همه با هم تو‌کشتی، چیزی نبود جزتوهمات و تصورات فاسد و بیمارگونه او از نظام سالم و دموکراتیک قضایی سوئد؟

به راستی چگونه بود چهره کریه این جانی در لحظه شنیدن حکم زندان ابد ؟ چگونه بود حال و هوای جانیان باقی مانده ازجنایت ۶۷، پس از شنیدن محکومیت هم پرونده ای خود ؟ چگونه بود احوال جانیان و عامران و عاملان جنایات ۴۳ حکومت ننگین ج.ا ؟

و چگونه بود حال مادران و پدران و خانو‌اده های قربانیان ۶۷ در لحظه ای که قاضی ساندرز اعلام کرد که دادگاه، حمید نوری را به خاطر ارتکاب جنایت جنگی و قتل مجرم شناخته و قاضی دیگر حکم زندان ابد را قرائت نمود؟

فریاد شادی بر زبان، اشک شوق در چشمان، امید رهایی در دل و مزمزه یاد و خاطره شیرین عزیزان در جان. چه شکوهمند است اجرای عدالت و چه شیرین است وصول پیروزی

حمید نوری را بیاد آوردند در روزهای سخت ملاقات و کنترل عزیزانشان تا کلمه ای جز آنچه آنها می خواهند، گفته نشود .

 او‌را به یاد آوردند در مراجعه مکررشان به دادسرای زندان برای گرفتن مرخصی برای عزیزانشان و تحقیرها یی که شدند .

او‌را به یاد آوردند وقتی خبر اعدام فرزندانشان را از او شنیدند .

او را به یاد آوردند آنگاه که برای گرفتن ساک وسایل باقیمانده فرزند اعدام شده اشان به دادسرای زندان مراجعه کردند .

او را به یاد آوردند در روزهای دادگاه و دفاعیات او که با انکار کشتار ۶۷ و ارائه تصویری به غایت دروغین و غیر واقعی ازخود، بیش از پیش نمک به زخم آنها پاشید .

اما امروز روز شادی ست. روز جوانه زدن امید و زنده شدن امیدواری های بیشتر است. روز چشیدن طعم شیرین دادخواهی ست.

روز پدران و‌ مادران خاوران و خاوران های همه نقاط ایران.

آنها که سالها شعله دادخواهی را در قلب خود روشن نگه داشتند.

آنها که علیرغم پلیدی های رژیم و مزدوران او، نگذاشتند نام و یاد فرزندانشان به فراموشی سپرده شود.

آنها که بار سنگین توهین و تهمت و تحقیر پاسداران تاریکی و مزدوران و جیره خواران آنها را تحمل کردند و همچنان برزنده نگهداشتن یاد عزیزانشان پای سپردند.

آنها که مانده اند تا شاهد محاکمه دیگر مزدوران در دادگاههای بین المللی باشند..

آنها که مانده اند تا شاهد نابودی ج.ا و آزادی ایران و‌ مردم ایران باشند.

عمرتان دراز و آرزوهایتان پربار. محمود زهرایی

https://akhbar-rooz.com/?p=163427 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرهاد.
فرهاد.
1 سال قبل

دست مریزاد میگم به تمامی کسانی که صادقانه ونه برای مطرح نمودن خود و امتیاز گیری سیاسی ، قدمی و یا قلمی در این مبارزه و پیروزی فرخنده برداشتند. به امید همکاری و همدلی در مبارزه بر علیه ج ا تا سرنگونی تمام وکمال دستگاه ظلم حاکم بر ایران زمین.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x