سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

رویای بر باد رفتۀ موازنۀ منفی – حمید سالک

حدود هفت سال پیش نگاه به شرق در مناسبات خارجی به عنوان سیاست خارجی ایران از سوی رهبری اعلام شد. با این حال بعد از روی کار آمدن دولت رئیسی این تمایل بسیار بیشتر شده است. در حقیقت رئیسی را نباید معمار این رویکرد دانست. معمار واقعی خامنه ای است ...

حدود هفت سال پیش نگاه به شرق در مناسبات خارجی به عنوان سیاست خارجی ایران از سوی رهبری اعلام شد. با این حال بعد از روی کار آمدن دولت رئیسی این تمایل بسیار بیشتر شده است. در حقیقت رئیسی را نباید معمار این رویکرد دانست. معمار واقعی خامنه ای است که شاید با پوتین بیش از هر رهبر خارجی دیگری ملاقات کرده است. اما اگر موتور محرکۀ نزدیکی ایران به روسیه اعمال و رفتارهای کشورهای غربی است و ایران اعتماد چندانی به روسیه ندارد، چرا باید جمهوری اسلامی به این کشور نزدیک شود

حدود چهل سال پیش  رهبری و اعضای حزب تودۀ ایران تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند و بخشی از آنها به جوخه های اعدام سپرده شدند تا برای جاسوسی و سرسپردگی خود به اتحاد جماهیر شوروی اعتراف کنند. در آن زمان کمتر کسی فکر می کرد که برای جمهوری اسلامی روزگاری فرا خواهد رسید تا این حد خود را به وارث حکومت شوراها نزدیک کرده، و از افسر سابق سازمان جاسوسی شوروی، چهره ای قدسی بسازد. زمانی که در ابتدای انقلاب ۵۷ سردمداران نظام تازه تاسیس شعار “نه شرقی، نه غربی” را در بلندگوهای خود فریاد می زدند بیشتر کارشناسان مطمئن بودند که امری نشدنی است و این حکومت دیر یا زود  ناچار است در یکی از دو اردوگاه مطرح آن روزگاران جای بگیرد. این اتصال قطعی به قدرت های مطرح بین المللی، به دلایل گوناگون از جمله فروپاشی اردوگاه شرق، سربرآوردن قدرت های نوظهور نظیر چین و هند، بیدار شدن مجدد کرملین و سهم خواهی بیشتر از کیک قدرت جهانی و اختلاف نظر در درون هیئت حاکمه ایران مدتی با تاخیر روبرو شد. اما به نظر میرسد که جمهوری اسلامی به تصمیم قطعی خود رسیده است و هر روز بیش از پیش به همسایه شمالی خود ارادت پیدا می کند. در این نوشتار تلاش بر این است که نشان داده شود چه دلایلی در این اواخر بر سرعت و شتاب این گرایش افزوده است.

برای یافتن دلایل نزدیکی جمهوری اسلامی به روسیه شاید بهتر باشد دلایل دوری ایران از غرب به سرکردگی آمریکا را مورد توجه قرار دهیم. تلاش برای نزدیکی به آمریکا در زمان رخداد انقلاب آغاز شد. آمریکا که نگران اوضاع ایران بود و واهمه داشت تا با طولانی شدن روند انقلاب امکان قدرت گرفتن چپ ها و در نتیجه نزدیکی به اردوگاه شرق به وجود بیآید، به هایزر اختیار تام داد که بتواند ارتش را متقاعد کرده، با انقلابیون اسلامی کنار بیاید. از طرف دیگر سفرای آمریکا و انگلیس هم شاه را راضی کردند تا از کشور خارج شود و بختیار را به نخست وزیری برگزیند. انقلابیون اسلامی هم از نگرانی رقبای چپگرای خود و ترس از افتادن در دام کمونیسم، با توجه به حضور همسایه قدرتمند شمالی، بیشتر به فکر نزدیکی با غرب بودند تا شرق، هر چند نه در ابعادی که رژیم پهلوی به آن شهره بود. به همین دلیل پس از روی کار آمدن نظام اسلامی، از طرف دولت آمریکا به رسمیت شناخته شد و روابط عادی برقرار بود. حتی یک بار وقتی نیروهای چپ به سفارت آمریکا یورش بردند، بلافاصله توسط نیروهای انتظامی بازداشت شدند.

اما این مناسبات دیپلماتیک دیری نپایید. با اشغال سفارت آمریکا، توسط نیروهای هوادار حکومت، دورانی بحرانی در روابط دو کشور پدید آمد. این روابط بحرانی در طی این چهار دهه فراز و فرودهای بسیاری را تحمل کرده است و هر روز بیش از پیش بر ارتفاع دیوار بی اعتمادی افزوده شده است. جنگ ایران و عراق و کمک های آمریکا به صدام، حتی با سفر ناکام مک فارلین به  ایران و آوردن و کیک و اسلحه و دادن سلاح های مورد نیاز ایران از طریق اسرائیل، از خاطر مسئولین ایرانی پاک نشد. در عوض گروگان گیری های آمریکایی ها توسط عوامل نزدیک به ایران، نظیر حزب الله، حمله به مقر تفنگداران آمریکایی در لبنان و عربستان که به جمهوری اسلامی نسبت داده شد، همه و همه بر شدت سوء ظن های آمریکایی ها افزود.

روی کار آمدن خاتمی و تلاش او برای تنش زدایی با غرب و هم زمانی حضور کلینتون در کاخ سفید بارقه هایی از امید را به همراه داشت. اما حضور خامنه ای در مسند ولی فقیه و نگرانی او از افزایش محبوبیت اصلاح طلبان در نزد مردم، بزرگترین مانع را برای بهبود رابطه ایجاد کرد. جنگ طلبی بوش و نئوکان های به قدرت رسیده در کاخ سفید، تمام رشته های تنیده شده در دوران خاتمی و کلینتون را پنبه کرد. علیرغم کمک ایران به حل معضلات آمریکا در افغانستان و عراق، بهبود رابطه راه به جایی نبرد و ایران بخشی از محور شیطان و شرارت قلمداد شد. حتی این لجاجت بی منطق جمهوری خواهان در آمریکا مانع از برطرف شدن مشکل فعالیت های اتمی ایران با تروئیکای اروپایی شد و زمان را به حدی کش داد تا نوبت به جوانی بی تجربه  و بی خرد و در عین حال بی نهایت خودشیفته در کاخ پاستور رسید که در هماهنگی کامل با بیت خامنه ای تلاش های اوبامای مدعی صلح دوستی را بی پاسخ گذاشته، در میدان جنگ درخواست همآورد بکند.

پیام های نوروزی اوباما برای مردم و رهبران جمهوری اسلامی تنها اقدام وی نبود. در همان حال وی توانست کشورهای قدرتمند جهان و موثر در شورای امنیت را به اتحاد رسانده و با ایجاد تحریم های سختگیرانه، در انتهای دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و خارج از ارادۀ وی، رهبری را متقاعد کند که باید به مذاکره تن دهد. به هر روی مذاکرات با روی کار آمدن روحانی و تیم دیپلماسی خارجی او به رهبری ظریف، شرایطی را فراهم کرد که برجام به انجام رسید. اما این تفاهم نامه در نهایت به ضد خود تبدیل شد. برجامی که می توانست یخ روابط را ذوب کرده، پل هایی برای ارتباطات بیشتر برقرار کند، چنان مورد حسد، کینه و دشمنی مخالفین تنش زدایی در دو کشور قرار گرفت که امروز دیگر چیزی از آن باقی نمانده است و بنا بر نظر بسیاری از آشنایان به روابط ایران و غرب چندان امیدی از احیای این امر در حال مرگ وجود ندارد.

عواملی متعدد در نابودی برجام دخالت داشتند. از جمله می توان شیطنت های سپاه در زمان قدرت نمایی و رونمایی از سامانه های موشکی و انبارهای تسلیحاتی را مورد اشاره قرار داد. تلاش هایی که اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو برای بزرگ نمایی خطر ایران هسته ای و رو کردن اسناد مربوط به فعالیت های مخفی هسته ای ایران در قبل از انعقاد برجام، اثرات فراوانی بر اضمحلال برجام داشت. ممانعت های تحریمی دیگری که توسط کنگره آمریکا وضع شده بود و عملا دست اوباما و کری را برای مساعدت های بیشتر به بهره مندی ایران از منافع برجام بسته بود، ایران را چندان از این مذاکرات طولانی و نتایج آن منتفع نساخت.

همه این مسائل گره روابط سردرگم میان ایران و آمریکا را کورتر کرد. اما شاید یک اقدام، آخرین میخ به این تابوت بود. خروج ترامپ از برجام، تحت هدایت کسانی جون بولتون و بنن، بدترین ضربه ای بود که به این روابط و حیثیت مدافعین مذاکره با کدخدا در ایران زد. تو گویی این بهترین پاس گلی بود که به مهاجمین تیم دشمنی ناتمام با غرب داده شود. به بهانه این رفتار دور از عقل راست های افراطی در آمریکا و آغاز فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی، تو بخوان مردم ایران، هر روز دشمنی های گذشته افزایش یافت و حتی روی کار آمدن بایدن و تمایل او برای بهبود مناسبات و احیای برجام به جایی نرسید.

مواردی که در بالا به آن اشاره شد، حتما تمامی مشکلات موجود بین آمریکا و جمهوری اسلامی نبوده و نخواهد بود. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی نکات دیگری را در نظر گرفته است. رقابت های منطقه ایران و آمریکا در عراق، سوریه و حتی تا حدودی در یمن، یکی از موانع جدی بهبود روابط دو کشور است. فشار آمریکا برای محدودیت برنامه های دفاعی و موشکی جمهوری اسلامی یکی دیگر از عوامل دوری ایران از اردوگاه غرب به رهبری آمریکاست. از همه مهمتر مسئله اسرائیل است که به آمریکا اجازه گسترش روابط با ایران را نخواهد داد مگر اینکه ایران حاضر شود، حداقل رابطه ای خنثی با دولت مستقر در سرزمین موعود تندروهای مذهبی آمریکا داشته باشد.

فاصله روزافزون ایران و آمریکا مهمترین عامل نزدیکی ایران به روسیه است. در حقیقت علت اصلی نزدیکی به دولتی که در گذشته و حال روابطی پر شک و شبهه با ایران داشته، حب علی نبوده، بلکه از بغض معاویه ناشی می شود. در همین تاریخ چهل ساله سیاست خارجی ایران، روس ها بارها به جمهوری اسلامی نشان داده اند که عقد اخوتی دائمی نبسته اند. بعد از آغاز جنگ اوکراین، روسیه تلاش کرده است که در میدان رقابت با جمهوری اسلامی مشتریان نفتی ایران را با شرایطی بهتر به سمت خود جذب کند. مشکلاتی نظیر رای به قطعنامه های متعدد سازمان ملل علیه ایران، باز گذاشتن دست اسرائیل در سوریه برای عملیات نظامی، ماجراهای دراز مدت فروش موشک های “اس ۳۰۰″، مذاکرات خزر وبسیاری شواهد دیگر می توانند باعث بی اعتمادی ایران به روسیه شوند. اما اگر موتور محرکۀ نزدیکی ایران به روسیه اعمال و رفتارهای کشورهای غربی است و ایران اعتماد چندانی به روسیه ندارد، چرا باید جمهوری اسلامی به این کشور نزدیک شود.

اتفاقاتی که در سوریه و افغانستان پیش آمد شاید مهمترین دلیل این نزدیکی باشد. به عبارت دیگر ایستادگی روسیه در دفاع از بشار اسد، فارغ از دلایل آن و وحشیانه بودن روش های مورد استفاده ارتش روسیه در سوریه، باعث دلگرمی حکومت ایران شد که می تواند به کرملین بیش از کاخ سفید تکیه کند. چرا که خروج غیر مسئولانه کاخ سفید از افغانستان برای تمام دنیا و حکومت هایی که به کمک های آمریکا و ناتو برای بقای خود نیاز دارند این هشدار را داد که یک بار دیگر به میزان رابطه خود با این قدرت های غربی فکر کنند. اگرچه دفاع غرب از اوکراین تا حدی آن شکست بزرگ افغانستان را توانست جبران کند، اما با تردیدهایی که بر سر مسئله انرژی و بحران مواد غذایی پیش آمده است، هنوز بسیاری در میان سیاستمداران دنیا باور ندارند که غرب با همین فرمان پیش خواهد رفت. بنابراین حاکمان ایران هم می خواهند روی هم پیمانی حساب باز کنند که میزان شقاوت کافی را در برخورد با مخالفان رژیم دست نشانده اش به خرج می دهد.

دوم  نوع حکمرانی است که در هر دو کشور شباهت های بسیاری دارد. هر دو نظام در ظاهر انتخاباتی دارند که با معیارهای جهانی فاصله بسیاری دارد. در هر دو کشور احزاب و افراد مخالف به بهانه های مختلف و گاهی کاملا یکسان مورد سرکوب حکومت مرکزی قرار می گیرند. در هر دو کشور فساد اقتصادی بیداد می کند. این فسادها توسط اولیگارش هایی صورت می گیرند که در امر اداره حکومت و دور زدن تحریم های غرب به مدد نظام می آیند. عدم پاسخگویی به سازمان های بین المللی وجه مشترک دیگر این دو نظام است. تلاش در جهت محدودیت اینترنت و مقابله با شفافیت، این دو حکومت را در یک راستا قرار داده اند. مخالفت با انسان های دگرباش در هر شکل و شمایلی و تنوع در سبک زندگی، به دلایل ظاهرا عقیدتی، باعث نزدیکی این دو نظام گشته است. یکی ملی گرایی روسی را بهانه کرده و دیگری شیعی گری و تفکرات مذهبی را دستاویز قرار داده است. حال همگان می دانند که نه پوتین به آن اعتقادی دارد و نه خامنه ای دغدغۀ دین و مذهب را در محاسبات خود مفروض می کند.

مسئله مهم دیگر این است که جمهوری اسلامی و دولت روسیه درگیر نظام های تحریمی بسیار سخت و وسیع هستند. همین امر باعث شده که مسکو به تهران نزدیک تر شود تا بتوانند از امکانات، توانایی ها و تجارب یکدیگر بهره برده و این تحریم ها را بی اثر کنند. قرار گرفتن روبل در میان ارزهای خارجی از سوی بانک مرکزی، یکی از این کمک های متقابل است. احتمال رایج شدن کارت های اعتباری روسیه در بازار داد و ستد های اقتصادی ایران گواه دیگری است. امکان معاملات پایاپای با روسیه می تواند بخشی از نیازهای ایران را برطرف کند.

دلیل عینی دیگر تمایل ایران به داشتن یک حامی در شورای امنیت است. ایران با تهدیدی جدی از سوی غرب روبرو است که ممکن است پرونده هسته ای ایران بار دیگر به شورای امنیت برود.  اگر ایران کمترین احتمالی بدهد که روسیه  با استفاده از حق وتو خود مانع صدور تحریم های جدید علیه خود شود، چاره ای جز در آغوش مسکو قرار گرفتن برایش باقی نمی ماند. به عبارت دیگر خامنه ای و نزدیکانش امیدوار هستند که ایران با رعایت برخی خط قرمزهای مورد نظر پوتین، نظیر نزدیک شدن به بمب هسته ای ولی عدم ساخت آن، بتوانند پشتیبانی همسایه شمالی را برای روزهای سخت داشته باشند.

دست آخر حمله غیرمسئولانه روسیه به اوکراین، ایران را به مواضعی نزدیک کرد که قبل از آن ممکن نبود. در حقیقت این فرصتی طلایی برای خامنه ای فراهم کرد که با دفاع تمام قد از این عمل نابخردانه توسط متحدش در مسکو، منازعه شخصی خودش با آمریکا و غرب را کمی به نفع خودش جلو ببرد. هر چند که او می داند گسترش این جنگ جز خسارت برای تمامی کشورها و جهانیان، از جمله ایران و ایرانیان، چیری به همراه نخواهد داشت.  در پی او بلندگوهایش در نشریاتی نظیر کیهان به صدا درآمدند که تنها دادن پهپاد به روسیه کافی نیست و باید فعالانه در میدان جنگ “حق علیه باطل” حاضر شد. این همه خوش رقصی برای حاکمان جنگ طلب مسکو، چیزی جز تمنای اتحاد و وصل نیست. یکی دو دهه است که تئوری های نزدیکی به شرق در ایران، در برابر سیاست موازنه بین المللی و رفع تنش با تمامی کشورهای جهان، قدرت بیشتری گرفته است. همچنین حدود هفت سال پیش نگاه به شرق در مناسبات خارجی به عنوان سیاست خارجی ایران از سوی رهبری اعلام شد. با این حال بعد از روی کار آمدن دولت رئیسی این تمایل بسیار بیشتر شده است. در حقیقت رئیسی را نباید معمار این رویکرد دانست. معمار واقعی خامنه ای است که شاید با پوتین بیش از هر رهبر خارجی دیگری ملاقات کرده است. رئیسی تنها یک مجری اوامر بی سر و صداست که حاضر است به آن نحو مشمئز کننده به مسکو برود و دم برنیاورد. باز در تهران فرستاده اش در فرودگاه مهرآباد چنان مورد بی مهری پوتین قرار بگیرد، اما برای خوش آمد رهبرش سکوت پیشه کند. شاید او برکشیده شده است تا در کنار سایر سیاست های دستوری بیت، سیاست نزدیکی به روسیه را هم مو به مو اجرا کند. اما هیچ کس بهتر از خامنه ای نمی داند که وابستگی به هر کشوری و عدم استقلال رای برای هر دولتی نمی تواند باعث  ثبات سیاسی آن رژیم و نظام باشد. کسانی که زمانی با ادعای موازنه منفی به میدان آمده بودند، خیلی زود دریافتند که این فلسفه بافی ها در هنگام عمل یاوه ای بیش نیست. اما آن شکست نظری باعث نشد که دریابند باید با تمامی دنیا برای کسب منافع بیشتر ارتباط برقرار کرد. آنها پا جای پای اسلاف خود در ایران گذاشتند. این بار به جای نزدیکی به غرب دست ارادت به سوی شرق دراز کردند. مردم هم به طور تجربی دریافتند که موازنه منفی رویایی بر باد رفته است.

https://akhbar-rooz.com/?p=163489 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
م برتر
م برتر
1 سال قبل

موازنه منفی آیا وجود عینی دارد. موازنه منفی یا پوچ وبی بو بی خاصیت است وبنابراین برای دولت ملی زنده یاد دکترمحمد مصدق ضمن اینکه بیان شعاری استقلال طلبی آن زنده یاد بود اما جز شکست پایانی برایش تصور نمی شد بویژه وقتی جهان وارد دوقطبی قدرت شده بود.
اما برای جمهوری اسلامی رویکردی ستیزه جویانه با تمام جهان را به دنبال داشت وشلتاق وغوغایی بود بی نتیجه درجهانی از اوهام وخیال.
بگذریم از اینکه واژه موازنه خود یه خود عرصه تناسب وتعادل قدرت را پیش می کشد
بنابراین برای یک پدیده غیر واقعی سخن از برباد رفتن بی معناست.

میرنادر
میرنادر
1 سال قبل

دوست عزیزم حمیدجان،
بخش اول مقاله ات درست و منطقی است ولی بخش دوم آن پر از تناقض با بخش اول هست. دوست عزیز، فراموش نکن که این بلوک غرب بود که مکررا راه هرگونه گفت و گو با جمهوری اسلامی را بست. این غربیها بودند که به دنبال خروج آمریکا از برجام مجددا تحریمها علیه ایران را احیا کردند. هنوز هم این آمریکاست که باید به برجام برگرده و نه ایران. ما تا کی باید گداصفتانه منتظر الطاف بزرگوارانه امپریالیسم غرب به انتظار بمانیم؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x