پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

«باید از اصل زیرش بزنم»؛ مصطفی فرزانه و چهره هدایت – پیام حیدرقزوینی

برخالف آنچه روایت غالب دوســت داشت از هدایت بســازد، او نه نویسنده ای بریده از اجتماع و نق نقو بلکه روشــنفکری بود که روبه روی استبدادی که ریشه هایی تاریخی داشت ایســتاده بود. هدایت در آثار مختلفش بــه نقد این فرهنگ می پرداخت بی آنکه اســیر مد روز...

برخالف آنچه روایت غالب دوســت داشت از هدایت بســازد، او نه نویسنده ای بریده از اجتماع و نق نقو بلکه روشــنفکری بود که روبه روی استبدادی که ریشه هایی تاریخی داشت ایســتاده بود. هدایت در آثار مختلفش بــه نقد این فرهنگ می پرداخت بی آنکه اســیر مد روز شــود و تن به چارچوب های رایج دهد. امروز اگرچه تلاش می شــود با جعل تاریخ تصویری درخشــان از گذشته به دست داده شود، اما هدایت در آثارش پوســیدگی گذشــته ای را که امروز برایش تبلیغ می شود نشان داده است

م. ف. فرزانه، نویسنده و فیلم سازی که عمده شهرتش برای ما به خاطر ساخت تصویری روشن تر و دقیق تر از صادق هدایت بود، به تازگی در فرانسه درگذشت. مصطفی (فری) فرزانه، یا همان «م. ف. فرزانه»  به نسلی از روشنفکران ایرانی تعلق داشت که سال های نوجوانی و ابتدای جوانی اش در دهه بیست گذشته بود. دهه ای که از چند حیث نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به شــمار می رود و دستاوردهای مهمی به خصوص در عرصه های ادبیات و هنر و نیز جریان روشــنفکری منتقد سنت در آن دوران شــکل گرفت. فرزانه در سال ۱۳۰۸ در تهران متولد شد و در ابتدای جوانی برای ادامه تحصیل در رشــته حقوق به فرانسه رفت اما عالقه و دغدغه اصلی اش سینما و ادبیات بود و به این خاطر به فیلم ســازی و نویسندگی پرداخت. فرزانه در دوره ای که هنوز نوجوان بود با صادق هدایت آشنا شد و دوستی و آشــنایی آنها تا روزهای پایانی حیات هدایت ادامه داشت. او ســال ها پس از مرگ هدایت، کتابی درباره او نوشت و تصویری از او به دســت داد که با بسیاری از کلیشه های جعلی پیرامون هدایت در تضاد بود. درواقع بخشی از شناخت جمعی ما از مهم ترین نویسنده و روشنفکر معاصرمان به واسطه تصویری است که فرزانه از هدایت به دست داده است.

مبارزه هدایت
صادق هدایت در سال های کوتاه زندگی و دوران پس از مرگش، نویسنده ای همواره در سانســور و محدودیت بوده است. حذف آثار هدایت توســط روایت غالب تلاشی بوده برای آنکه او خوانده نشود و در حاشــیه بماند. اما این تنها یکی از بی شمار تلاش هایی بوده که همــواره درباره او در جریان بوده اســت. ارائه تصویری مخدوش و جعلی از هدایت به عنوان مهم ترین نویســنده و روشــنفکر معاصر ایران ای بسا تلاشی مهم تر بوده که بیش از دیگری جواب داده است. او از یک ســو نویسنده ای لاابالی و افســرده و گرفتار اعتیاد معرفی شده و از سوی دیگر روشنفکری افسرده که کاری جز نق و نوق کردن نداشته و دست آخر هم کارش به خودکشی کشیده است.
هدایت مهم ترین نماد روشنفکری معاصر ایران است که به هیچ چارچوب و قاعده ای تن نداده و این مهم ترین دلیل حذف او و آثارش و نیز مخدوش کردن چهره اش بوده است. به حاشیه راندن او از یک سو و چسباندن انواع و اقسام انگ های گاه حتی متضاد به او از سوی دیگر، ناشی از اراده ای است که نمی خواهد کسی یا چیزی موی دماغ و مزاحم باشد و هدایت سخت مزاحم بود حتی برای اطرافیانش.
چنین اســت که تلاشــی که مصطفی فرزانه برای شناســاندن چهره هدایت کرده اهمیتی مضاعف پیدا می کند. «آشنایی با صادق
ِ هدایــت» فرزانه، بیش از آنکه شــرح خاطرات او از هدایت باشــد، تلاشــی اســت برای کنار زدن دروغ ها و کلیشه های جعلی که پس از مرگ هدایت پیرامون او ســاخته شــد. فرزانه هدایــت را در متن وضعیت تاریخی و اجتماعی که در آن قرار داشته معرفی کرده و این از مهم ترین خصلت های کار اوست:

«حالا دیگر جوان هفده ســاله و بیست ساله نیستم. سخنان او را شنیده ام، ناظر تحولات ســال های آخر عمرش بوده ام، کتاب هایش را با دیدی نوین دوباره و چندباره خوانده ام، شاهد سرنوشت شوم او در بســتر جریان تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بوده ام. شک نیست که روایــت خاطــرات آن دوران برایم هم لذت بخش اســت و هم دردناک. لذت بخش اســت، چون از لحاظ عاطفی هدایت برایم یک پدر دوم، یک پدر معنوی بود و در روابط ما هرگز وضع ناگواری پیش نیامــد که بخواهم یاد او را از حافظه ام بزدایم… نقل خاطراتم برایم دردناک است، زیرا مثل چشــمه هایی است که جوش بزند و خیلی زود به حفره های ژرف تبدیل شود. خود او دیگر نیست و اطرافیان و مریدانش که ادعا می کردند در حشــر و نشر با او آدم های نوظهوری شده اند و اخلاق انسانی او را پذیرفته اند، اکثرا جا خالی دادند».
فرزانــه می گویــد حتی کســانی که بــه ســتایش هدایت هم می پرداختند به «مبارزه» ای که او آغاز کرده بود چشم بستند:
«صاحب قلمانی که جامه استادی پوشیدند، چگونگی آموزش از هدایت را فراموش کردند و به جای اینکه از سرنوشــت او پند گیرند و مبارزه موجه او را ادامه دهند، دســت در دست هم، صورتک های عجیب و غریبی بر چهره روشن و بی آلایش او چسباندند».
فرزانه می گوید هدایت تا پایان عمرش مبارزه کرد تا معنایی دیگر به لغاتی چــون عدالت اجتماعی، فرهنگ و میهن بدهد؛ لغاتی که
در وضعیت تاریخی و اجتماعی که هدایت در آن به ســر می برد از معنی تهی شده بودند.

علیه گذشته جعلی

هدایت را می تــوان مهم ترین و پیگیرترین نویســنده معاصری دانست که در آثارش به نقد ریشه ای سنت پرداخته و ساخت های بنیادین یک فرهنگ را به چالش کشیده است. برخالف آنچه روایت غالب دوســت داشت از هدایت بســازد، او نه نویسنده ای بریده از اجتماع و نق نقو بلکه روشــنفکری بود که روبه روی استبدادی که ریشه هایی تاریخی داشت ایســتاده بود. هدایت در آثار مختلفش بــه نقد این فرهنگ می پرداخت بی آنکه اســیر مد روز شــود و تن به چارچوب های رایج دهد. امروز اگرچه تلاش می شــود با جعل تاریخ تصویری درخشــان از گذشته به دست داده شود، اما هدایت در آثارش پوســیدگی گذشــته ای را که امروز برایش تبلیغ می شود نشان داده است.
فرزانه در کتابش می گوید هدایت یک بار بطری روی میز را نشان می دهد و می گوید وقتی می شود یکی، دو ایراد گرفت که بقیه بطری قابل قبول باشد اما این بطری و آنچه توش هست آن قدر عیب دارد که جای ایراد نیست و باید از اصل زیرش بزنم. کار هدایت این بود که از اصل زیر خفقانی که از بالا تا پایین وجود داشت زد و این مهم ترین مبارزه او به عنوان روشــنفکر بود. فرزانــه می گوید محیطی که در آن زندگی می کردند شــبیه به وضعیت همان بطری بوده است که هدایت گفته بود باید از اصل زیرش زد:
«محیطی که در آن زندگی می کردیم دچار همین وضع بود: همه چیــزش ایراد داشــت و این عیب ها را ما در همه جــا و همه مواقع
حس می کردیم. مسئله فقط سیاســی و اقتصادی و اداری نبود. به هرچه دست می زدید می لرزید و فرو می ریخت. همه روابط با دروغ آمیخته بود. عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی شد، هر فردی در کنج خود در ناامنی به ســر می برد. بهتان به آســانی جای اتهام را می گرفت. اصل شناســایی دیگری بــر مبنای عدم اعتماد و سوء ظن بود».
برخالف آنچه درباره هدایت جعل کرده اند او نمی خواســت در کنج خود به گوشــه ای بخزد و چشم به اطرافش ببندد و این مهم ترین دلیل حذف و به حاشیه راندن او بوده است. هدایت چه در آثار تلخ و تراژیکش و چه در نوشته های طنزآمیزش، با نگاهی
انتقادی ریشه ها را هدف گرفت و وارد مبارزه ای تمام عیار شد که ناتمام مانده اســت. او نه فقط در مضمون آثارش بلکه حتی در
فرم هم دســت به همین کار زده بود و رفتــاری طنزآمیز با زبان ادبی مرسوم داشــت که نمونه درخشانش در «کتاب مستطاب
وغ وغ ساهاب» دیده می شود. هدایت از زندگی دل زده نبود چرا که به طور کلی آدم دل زده وارد مبارزه نمی شود. فرزانه نوشته است:
«آنچــه صادق هدایــت به من گفت، به من شــاگرد مدرســه گفت، در ســال های آخر عمرش بود. در این ســال ها هدایت روز به
روز واقع بین تر می شــد. هدایت هرگز از زندگی دل زده نشد. مسائل اطرافــش را بــا موشــکافی و اســتدالل عقلانی بررســی می کرد. هیجاناتش در تمــام لذت ها بود… هدایــت زندگی در محیط های شــاد را دوست داشــت. اما از هرچه شــلخته، مبتذل و وقیح بود می گریخــت. هدایت از دیدن مــردم، خنده های بچه ها، چهره های باز دختر و پســر شاد می شــد. هدایت لذت زندگی را در جاه و مقام نمی دانســت، خود زندگی را دوست داشــت؛ زندگی آدم باشعور، سربلند، بی آزار، سبکبال، شوخ و خندان. هدایت در آخرین پیام خود، در توپ مرواری، نویسنده ای است که با زندگی قهر نکرده، با زندگی مرگ آوران ستیز می کند».
بازی های فرم
هدایت الگویی تازه برای داستان نویســی فارســی ارائه کرد که همچنان قابل نقد و بررســی اســت. هدایت و نیز نیما برای به تصویر کشــیدن زمانه ای که تغییر کرده بود فرم های موجود را تغییر دادند و فرم هایی تازه پدید آوردند. اما تغییر فرم نه از ســر تفنن و دلبخواهی بلکه پاسخی روشن به وضعیتی بود که در آن به سر می بردند. در دهه های اخیر با جعل واقعیت به این تصور دامن زده شــده که تنها این فرم است که اهمیت دارد و نویسنده و شاعر می تواند بی توجه به وضعیت تاریخی و اجتماعی که در آن به ســر می برد به فرم آفرینی دســت بزند. فرزانه در جایی از کتابش نقل کرده که یک بار از هدایت می پرسد در نوشتن آیا اول تکنیــک را در نظر می گیرد یا نه و هدایت در پاســخ می گوید اول باید حرفی برای زدن وجود داشته باشد تا بعد فرمی مختص به آن انتخاب شود:
«من نســبت به مطلبی که دارم طرز کارم عوض می شود… آدم یــا حرف دارد یا ندارد. وقتی حرف دارد باید بهترین شــکلی را که با
حرفش جور اســت انتخاب کند، نه اینکــه اول فرم را انتخاب کند و فــلان تکنیک را بــه کار ببرد… منظورم از بهترین فرم این اســت که برای درآوردن جان کلام از هیچ وســیله ای نباید گذشت. نه از لغت، نه ســبک، نه جمله بندی، نه اصطلاح… همه شان باید بجا باشد تا ساختمان رویش بند بشود».

*حسن میرعابدینی، منتقد و مورخ ادبی، درباره جلد اول کتاب «آشنایی با صادق هدایت» نوشته ی مصطفی فرزانه که با عنوان فرعی «آنچه صادق هدایت به من گفت» منتشر شده، می گوید: «این نوشته را می‌توان پخته‌ترین اثر نویسنده و خواندنی‌ترین زندگینامه هدایت به شمار آورد.»

منبع:شرق

https://akhbar-rooz.com/?p=163983 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
1 سال قبل

با یاد گرامی م. ف. فرزانه، «محیطی که در آن زندگی می کردیم دچار همین وضع بود: همه چیــزش ایراد داشــت و این عیب ها را ما در همه جــا و همه مواقع حس می کردیم. مسئله فقط سیاســی و اقتصادی و اداری نبود. به هرچه دست می زدید می لرزید و فرو می ریخت. همه روابط با دروغ آمیخته بود. عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی شد، هر فردی در کنج خود در ناامنی به ســر می برد. بهتان به آســانی جای اتهام را می گرفت. اصل شناســایی دیگری بــر مبنای عدم اعتماد و سوء ظن بود».پایان نقل قول.

محیطی که در آن زندگی میکنیم, اقلا از زمان حافظ که “عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی” تاکنون همین بوده و هست و ما هرچند وقت یکبار مثلا با “علم و کتل” “یواشکی” دور دنیا راه می افتیم که ام الفساد “حجاب بی حجاب”. گوئی اشکال کار ما همین یکی ست. به قول هم ولایتی ها “همه ی کار رام آراسته س, کارده کله م بی دسته س”. 
میگوید “خب باید از یک جایی شروع کرد دیگر!”. خیر, باید “فلک را سقف بشکافت و طرحی نو در انداخت”. “وصله پینه” بجائی نمیرسد. البته اگر هیولا (هیولا ها؟) و خود ما هم اجازه دهیم . “روزگار غریبی بوده و هست و ظاهرا خواهد بود, نازنین”.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x