آنچه بهزاد کریمی بدان توجه نمیکند و یا آگاهانه از کنار آن میگذرد این است که بدون توجه به تاریخ معاصر ایران وارد بحث جمهوری میشود. در ایران در سال ۱۳۵۷ رویاروئی بین سلطنت و جمهوری صورت گرفت و نهایتا سلطنت ساقط شد. در بحث بهزاد کریمی سلطنت چنان به عنوان یک رقیب سیاسی برای جمهوری طرح میشود که گوئی هیچ انقلاب ضدسلطنتی در ایران رخ نداده است
اخیرا مطلبی با امضاء بهزاد کریمی با عنوان «معیار برای همبستگی ملی، سکولار دمکراسی است.» در تارنمای اخبار روز منتشر شده است. (شنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۱ ). این نوشته مرا به یاد «منشور ۸۱» انداخت که بیست سال پیش از سوی حسین باقرزاده تهیه و منتشر شده بود. این منشور از دوازده ماده تشکیل میشد که عمدتا بر پایه أصول مندرج در بیانیه حقوق بشر تنظیم شده بود و یک محور اصلی داشت و آن این که در مورد نوع حکومت پس از جمهوری اسلامی نه تنها هیچ سخنی نبود، بلکه این موضوع به بعد موکول شده بود که مردم پس از سرنگونی حکومت اسلامی از طریق رای عمومی نوع حکومت آینده را تعیین خواهند کرد.
پس از انتشار این منشور نویسنده و تنی چند از فعالین سیاسی تلاشی کردند تا تجمعی را حول این منشور سامان دهند. در بیانیهای که به این منظور منتشر شد آمده است که: «… با بررسی شرایط کنونی ایران از منظر داخلی و بینالمللی و خطراتی که از هر دو سو متوجه منافع حیاتی ایران و آینده دموکراسی در آن شده است بر ضرورت تشکیل هرچه سریعتر جبهه دموکراسیخواهی» تاکید و «به این منظور و در راستای هدف فوق تشکل «برای دموکراسی بر بنیاد منشور ۸۱» ایجاد شده است».
بیانیه تاکید دارد که این تشکل « غیرحزبی است که از امضاکنندگان منشور با دیدگاههای سیاسی گوناگون تشکیل شده و هدف آن کمک به ایجاد جبهه وسیع دموکراسیخواهی مبتنی بر ارزشهای دموکراتیک، حقوق بشری و نفی خشونت است» و… «ما برآنیم که جبهه وسیع دموکراسیخواهی به تعریف خود باید دربر گیرنده همه نیروهایی باشد که به ارزشهای یاد شده پایبندند و ملاک دیگری جز این نمیتواند برای شرکت در چنین جبههای منظور گردد.»
در مقطع انتشار این بیانیه، بخش عمده فعالین اپوزیسیون جمهوری خواه دمکرات به نقد این منشور و تلاشهای بعدی حول آن پرداختند. محور عمده نقدها این نکته بود که این منشور با مسکوت گذاشتن نوع حکومت آینده، و صرف اعلام باورمندی به دمکراسی و تلاش برای جا انداختن ایده «همه با هم» عملا جبهه جمهوریخواهان دمکرات و سکولار (لائیک) را تضعیف کرده و راه را برای همکاری با سلطنتطلبان باز میکند. تلاشهای باقرزاده و همفکران وی پس از برگزاری کنفرانسهائی در اروپا و امریکا و ملاقات با فعالین مختلف، نهایتا بجائی نرسید.
اکنون پس از بیست سال، متنی با همان مضمون و البته با اضافه کردن «اصلاح طلبان خوب» از سوی بهزاد کریمی، از چریک های قدیم، از رهبران اکثریت و عضو فعلی حزب چپ منتشر میشود.
اگر به نوشته بهزاد کریمی دقت کنیم چندان تفاوتی با «منشور ۸۱» نمیبینیم. وی بحث خود را با تاکید بر «کوششها در طیف جمهوریخواهان سکولار دمکرات برای ایجاد ثقلی از خود در سپهر سیاسی کشور» آغاز میکند. ولی در ادامه هشدار میدهد «امر تولید ثقل جمهوریخواهی باید در خدمت تامین و تضمین همبستگی ملی و سمتدهی به آن در رسیدن به جمهوری سکولار دمکرات باشد» و نه این که جمهوریخواهی معادل سکولار دمکراسی قرار گیرد و جمهوری خواهان فراموش نکنند که «جمهوری، ذیل دمکراسی است». این که چگونه میتوان جمهوری و دمکراسی را در دو کفه ترازو گذاشت و وزنکشی کرد و گفت که وزن یکی بر دیگری میچربد، خود بدعت جالبی است.
بهزاد کریمی تاکید دارد که جمهوریخواهی صرف کافی نیست و تلاشهای تاکنونی نیز، اگر چه مفید و خوب است، ولی برای این که این تلاشها در سطح «ملی» اعتباری بیافریند باید کنشگران جمهوریخواه الزاماتی را رعایت کنند. این الزامات چیست؟
نویسنده تاکید دارد که مسئله اصلی مبارزه با جمهوری اسلامی است. پس دیگر شاخههای اپوزیسیون، «اصلاح طلبان حکومتی سرخورده» و «سلطنت طلبان»، دشمن جمهوری خواهان نیستند بلکه صرفا رقبای سیاسی هستند. «الزامات» سیاستورزی این است که ضمن انتقاد به مواضع منفی این دو دسته، از «همسویی با همینها در مبارزه برای گذار از رژیم حاکم» بهره بگیریم.
در بخش اصلاحطلبان حکومتی نویسنده دست به دسته بندی اصلاحطلبان زده نهایتا در بین آنان اقلیتی را اصلاح طلب «خوب» که ظرفیت تحول را دارند، شناسائی میکند. سپس میگوید که این اقلیت باید با مسئله «دین محوری» تعیین تکلیف کند و با اعلام پذیرش سکولاریسم امتحان پذیرش دمکراسی، نه در حرف که در عمل، را بدهند. تاکید میکند که لازم نیست تا از دین و ایمان خود دست بکشند، بلکه «به زبان ساده، ولایت فقیه را رد کردن و نوع نظام جایگزین را بر عهده مجلس مؤسسان برآمده از دل انتخاباتی آزاد دانستن» را شرط کافی برای آنها میداند.
اگر بپذیریم که هرگونه حکومت دینی، ولو از جنس لایت آن، مغایر دمکراسی است، در این صورت کاربرد ترم «اصلاح طلب» به چه معنی است؟ اگر قرار است که در همین حکومت دینی اصلاحاتی صورت گیرد در نتیجه حکومت دینی باقی خواهد ماند. اگر هم «اصلاح طلب» حکومت دینی را رد کند که دیگر اصلاحطلب نیست. در نتیجه معلوم نیست در این سیاستورزی بهزاد کریمی، «اصلاحطلب خوب» به چه معنی است.
در مورد سلطنتطلبان هم کم و بیش از همان روش بررسی «اصلاح طلبان » استفاده کرده و پس از دستهبندی آنها نهایتا میگوید که «جمهوریخواه سکولار دمکرات سیاست ورز، در مبارزه جاری خود علیه جمهوری اسلامی، اپوزیسیون سلطنت طلب را نه دشمن که میباید رقیبی بداند دارای همسوییهای غیرقابل انکار با همدیگر در برابر رژیم حاکم. بر این پایه هم لازم است با هر مولفه از این طیف و نیز نماد آنان تنظیم نسبت کرد.» و توصیه میکند که «همان اندازه که لازم است جریانات پهلوی گرای مستبد را در چهره واقعیشان به مردم شناساند و در انفراد نشاند، مشروطه خواهان را اما باید به گفتگو فراخواند و بر اشتراکات با آنها در راستای هدف و راه سکولار دمکراسی پای فشرد.»
طبعا برای پیشبرد چنین سیاستی است که سیاستورز گرامی، بهزاد کریمی ، ناگزیر فتیله جمهوریخواهی را به نفع همکاری با اصلاح طلبان سکولار شده و سلطنت طلبان مشروطه خواه پائین میکشد، و اعلام میکند که «برای گذر از جمهوری اسلامی، نیاز به “همه با هم” است حول سکولار دمکراسی.» و نوع نظام آینده را به آینده میسپارد.
آنچه بهزاد کریمی بدان توجه نمیکند و یا آگاهانه از کنار آن میگذرد این است که بدون توجه به تاریخ معاصر ایران وارد بحث جمهوری میشود. در ایران در سال ۱۳۵۷ رویاروئی بین سلطنت و جمهوری صورت گرفت و نهایتا سلطنت ساقط شد. در بحث بهزاد کریمی سلطنت چنان به عنوان یک رقیب سیاسی برای جمهوری طرح میشود که گوئی هیچ انقلاب ضدسلطنتی در ایران رخ نداده است.
به وضوح دیده میشود که سیاست «همه با هم حول سکولار دمکراسی» تفاوتی با سیاست پیشنهادی منشور ۸۱ در بیست سال پیش، «تشکیل جبهه وسیع دمکراسیخواهی»، ندارد.
میتوان همان انتقادات بیست سال پیش را اینک تکرار کرد. که این سیاستورزی سلبی است. که از نوع همان جنس «همه با هم» زمان انقلاب ۱۳۵۷ است. که عملا به جنبش جمهوریخواهی دمکرات و سکولار (لائیک) ضربه میزند. و…
بهزاد کریمی به این نتیجه رسیده است که باید با اصلاح طلبان سکولار و سلطنت طلبان مشروطه خواه همکاری کرد. خوب میبود که پیش از آن که دست به قلم ببرد، نگاهی میکرد به تجربه این بیست سال گذشته که در طی این سالها أنواع طرحهای این چنینی و منشورهای «دمکراسیخواهی»، با هدف «همه با هم»، از سوی بسیاری از فعالین چپ و راست منتشر شده است و ائتلافهای کوتاه مدت هم شکل گرفته است، ولی هیچگاه راه بجائی نبردهاند. آیا مشکل در فعالین اپوزیسیون است که به حرفهای این «مصلحان» گوش نمیدهند و یا کسی به اینگونه «همه با هم»ها اعتمادی ندارد. تجربه نشان داده است که ائتلاف صرفا حول نفی جمهوری اسلامی با شعارهای زیبای دمکراسیخواهی اعتمادی بر نمیانگیزند و راه بجائی نمیبرند. تنها ائتلافهائی شانس بقا دارند که تلاش در همگرائی أحزاب و فعالین سیاسی اپوزیسیون دمکرات و سکولار حول یک پلاتفرم اثباتی، روشن و بدون ابهام داشته باشند.
در پایان لازم است به نکتهای اشاره کنم. بهزاد کریمی مینویسد « “همه با هم” نه چشم اسفندیار انقلاب همهگیر ۵٧، که نقطه قوت آن بود؛ فاجعهبار شدنش اما، به “همه با من” شدن آن.» بود. یادمان نرود که خمینی از همان ابتدا از حکومت اسلامی دم میزد و البته برخی جملات خوش آهنگ دمکراتیک را هم گاها تکرار میکرد. این اکثریت مردم بودند که به دلائل گوناگون با وی بیعت کردند و این جامعه روشنفکری ما بود که توجه عمده خود را بر مبارزه علیه رژیم شاه و سرنگونی آن متمرکز کرد و به فضای «بحث بعد از مرگ شاه» گردن نهاد و به وظیفه تاریخی خود در روشنگری پیرامون آنچه بعدا قرار بود بر سر جامعه ما بیاید، نپرداخت.
از کجا معلوم که این «همه با هم» بهزاد کریمی به همان «همه با من» تبدیل نشود. بویژه آن که این «همه با هم» از هم اکنون جمهوری خواهی خود را به نفع همکاری با سلطنت طلبان و «اصلاح طلبان خوب» در حاشیه قرار داده است.
بدیهی است که پس از سرنگونی حکومت اسلامی این مردم هستند که نوع نظام آینده و قانون اساسی را تعیین خواهند کرد. اما نیروهای سیاسی جدی از همین امروز موظفند تا نوع نظام سیاسی دمکراتیک و سکولار (لائیک) آینده را طرح و تبلیغ کنند و تفاوت آن را با دو نظام سلطنت پیشین و حکومت اسلامی جاری نشان دهند.
برای هزارمین بار گفته شد که مقاله مقاله است و کامنت کامنت. کامنت یکی دو پاراگراف کوتاه در باره مقاله است. نمیشود مقاله کامنتی و یا کامنت مقاله ای نوشت. یعنی چون “حرف حرف میاره”, اصل مطلب در بین این “کامنتها” ها گم میشود. خب بحمدالله معلوم شد که همه دعوا ها سر لحاف نامه مجعول رژیم جهت سر در گم کردن خلایق بود و پس از کشف این مطلب تمام مسائل حل شده است. خدا را شکر.
سایبری حکومت و فعالیت های آنها
—-
حکومت می داند در فضای های مجازی گروه های مختلفی تشکیل شده و می شود که این گروه های یا فامیلی اند یا صنفی اند یا بازنشستگی اند و….
گاهی مشاهده می شود که تشکیل دهنده این گروه ها رد پای در بازی های حکومت دارند و بگونه ای ریشه ی سایبریانه دارند
و همچنین در گروه ها هم
سایبری ها خاص حکومت عضو می شوند و بازیگریشان را انجام می دهند.
مشخص شده است در بازی های اطلاعاتی حاکمیت روزانه کلیپ و متن های با موضوعات درست و غلط که نهایت کار برای آدرس غلط دادن است تهیه و توسط عواملشان که در گروه ها هستند پخش می شوند و ….
که شناخت ترفند باند های اطلاعتی بسیار مهم است و….
تازگی متنی پخش شده که مشاهده می شود امضای افراد با گرایش ها و اهداف متضاد پای آن متن است و این افراد به سازمان ملل پیام دادند که ما جیزهایی را قبول نداریم و…
که باید گفت این
درخواست مطرح شده در متن و افراد امضا کننده آن متن ،طنزی آفریده اند ؛
این نوابغ امضا کننده گفتند قرارداد های حکومت فعلی با چین و روسیه را قبول نداریم و ….
سازمان ملل به این نوابغ خواهد گفت به من چی که شما قبول ندارید شما هنوز نمی دانید
وقتی حکومتی بر کشوری حاکم و عضو سازمان ملل است با کشوری قرار داد می بندد طبق مفاد قرارداد هر دو باید عمل کنند اگر اختلافی پیش آمد مراجع حقوقی صلاحیت دار برای بررسی وارد می شوند و…
سازمان ملل به نوابغ امضا کننده می گوید
اگر عرضه دارید اول این حکومت که نمی خواهید را بر اندازید و چنانچه خودتان سوار بر کار شدید و از طرف مردم مشروعیت یافتید
بعدن قرارداد های حکومت ساقط شده را بررسی می کنید اگر مخالف منافع ملی اتان است
یک طرفه آن قرارداد را حذف کنید و نادیده بگیرید
اگر گردن کلفت شوید بابت حذف یک طرفه یک ده شاهی به چین و روسیه ندهید و اگر زورتان نمی رسد مجبور به پرداخت غرامت می شوید آن غرامت را هم می دهید.
در نهایت
سازمان ملل به این امضا کنندگان می گوید گرد و خاک تبلیغی بی خود نکنید برید کنار باد بیاد.
راست می گوید
بروید میدانی با رژیم حاکم نبرد کنید و بعضی از شما خودتان را ضایع نکنید و…
اما وقتی متنی را احمدی نژاد- که صبح مصلحت نظام را تشخیص می دهد عصر بهش می گویند اپوزیسون بشو- امضا کرده است این متن و کلیتش
جوک بودنش را علنی می کند محل صدورش نیز تابلو است
ازاین موضوع
چرا در بازی های اطلاعات احمدی نژاد باید در ژست اپوزیسیون ظاهر شود می گذریم
چون وقت ارزش دارد.
وقتی این نوع نوشتار ها و پای نوشته های آنها را مورد توجه قرار دهیم به این نکته پی می بریم که گروهی از هموطنان با پیشینه مبارزاتی در پی یافتن روش های جدید مبارزاتی و اهداف مبارزاتی جدید هستند. اما مشاهده می شود
که این گروه از هموطنان،
هنوز در گیر این هستند که با خصلت عضو تشکیلات و سازمان باید مبارزه کنند و یا با خصلت عضو حزب اهداف مبارزاتی را پی بگیرند.
اما گاهی مشاهده می شوند این گروه از افراد دنبال این هستند که حساب خودشان را با هم پاک کنند
که این نوع رفتار که هرز برنده عمل مبارزاتیست طنز تلخی را می آفرینند
جناب ازاد می فرمایید مردم ایران در انقلاب ۵۷ جمهوری را برگزیدند تا ابان ۵۷ شعار تظاهرات حکومت اسلامی و سپس جمهوری اسلامی بود که همه پرسی هم جمهوری اسلامی به رای گداشته شد جبهه ی ملی هم در پاریس جمهوری اسلامی خواست.
امروز پس از چهار دهه کشاکش میان اپوزیسیون ایا هنگام ان نرسیده است که همه ی باورمندان به دمکراسی سکولاریسم و اعلامیه ی حهانی حقوق بشر در جبهه ای فراگیر و با حفظ ویژگی های خود نه همه باهم خمینی وار بلکه ائتلافی گذرا تا برچیدگی رژِیم گردهم ایند؟
استدلال شما درباره ی مشروطه خواهان راهر نیروی سیاسی می تواند علیه رقیب و هماورد خود بکار برد. اگر با تکیه بر گذشته باید در باره ی جریان های سیاسی داوری کرد وبراین پایه دست به اتحاد زد بسیاری از نیروهای چپ با گذشته استالینی و دمکراسی ستیز خود را باید از اردوگاه دمکراسی خواهان کنار زد . هراینه اصلاح طلبان پیشین از اسلام سیاسی دست بکشند و به اضول سه گانه ی بالا پابند باشند در صف دمکراسی خواهان حای می گیرند
با ان که بیش از چها دهه از برچیدگی رژیم دیکتاتوری سلطنتی می گذزد هنوز برخی با ان رژیم دعوا دارند .
همان گونه که بسیاری از نیروهای جپ در این سالها دگردیسی یافته اند برای دیگر نیروهای نیز حق دگردیسی قائل باشیم
لطفا بحث را مغشوش نکنید.
دو حکومت تمامیت خواه پادشاهی و فقاهتی یک بیش از قرن ـ بعداز کودتای ۱۲۹۹ تا امروز ـ با تمام نیرو و بیرحمی حق حاکمیت مردم را نادیده گرفتند که اولی در سال ۵۷ فروپاشید و دومی در حال احتضار ست.
گزینه ی ایران آینده راه سوم ست.
حکومت جمهوری پارلمانی سکولار و جدائی دین از حکومت
بگذار طرفداران بازگشت حکومت پادشاهی با هر شعاری که امروز برای «مشروطه خواهی » می دهند جّو را متشنج کنند.
بگذار اصلاح طلبان حکومتی و طرفداران آنها مانند طرفداران حکومت پادشاهی تعریف من در آوردی از «مشروطه خواهی » ارائه کنند. طرفه آنکه خانم فرح پهلوی و آقای رضا پهلوی هم برای سالروز انقلاب مشروطه پیام می فرستند.
حکومت های تمامیت خواه و خود خواسته مسئول تباهی وزوال خود می باشند.
اگر شاه تا ۱۴ آبان ۵۷ که صدای انقلاب مردم را شنید .گوشش به هیچ خیرخواهی که او را به رعایت قانون اساسی مشروطه تشویق می کرد بدهکار نبود . در آخرین لحظه تضمین کرد که :« حکومت در آینده قانون اساسی مشروطه را رعایت خواهد کرد که عاری از استبداد ، طلم و فساد باشد .. » حکومت پادشاهی مسئول اصلی فروپاشی و ناراضی تراشی بوده ست و شما هیچ نیروهاید داخلی و خارجی را نمی توانید به عنوان شریک جرم آنها جا بزنید.
اگر حکومت فقاهتی تا کنون میلونها بار منشور جهانی حقوق بشر را نقض کرده و هزاران نفررا از بین برده ست و در جزئی ترین امور زندگی مردم دخالت می کند و با تبعیضات وحشتناک علیه زنان و گروههای مختلف اجتماعی سیاه ترین دوره در تاریخ معاصر را رقم زده به طوری که بخشی از جامعه را به هواداری از حکومت پادشاهی سوق داده بهیچ وجه من الوجوه ذره ای از مسئولیت این حکومت و حکومت پادشاهی که حاکم بر سرنوشت کشور بوده نمی کاهد.
برخلاف تصور شما جنبش دادخواهی مردم ایران شامل مرور زمان نمی شود و متهمان جنایت و خیانت مطابق موازین قضائی رسیدگی خواهد شد. کما اینکه هنوز متهمان حکومت نازی هیتلری در اأمان شناسائی ، دستگیر و محاکمه میشوند.
حرف آخر : بهمین دلایل بازگشت به حکومت پادشاهی و حفظ حکومت ولایت فقیه گزینه ی آینده ی ایران نیست.
بر خلاف بعضی صحبت های انتزاعی در مورد دموکراسی و گذار به مردم سالاری؛
تمام ایرانیان برای ایجاد حکومتی مردمی ، مطابق شئونات دموکراسی واقعا موجود در سراسر جهان و توجه به منشور جهانی حقوق بشر و جدائی دین از حکومت حق دارند که فعالانه شرکت کنند و فقط متهان حکومت ها حتما باید توسط مراجع حقوقی و قضائی رفع اتهام و ابهام نمایند تا بتوانند با رای مردم مسئولیت بگیرند.
حالا شما تا می توانید در مورد مخالفان دو حکومت که قربانیان اصلی رژیمهای ضد مردمی بودند قلم فرسائی کنید.
اجازه بدهید پاسخ ان سخنان شما راکه به ربطی به نوشته کوتاه من ندارد ندهم
چرم در دوران مدرن برخلاف نظام های پیش مدرن جنبه ی فردی ذارد و هرکس مسئول کردار خود است . من نیز بر این باورم که پی از تشکیل نظام دمکراسی سکولار در ایران کسانی از بازماندگان رژم پهلوی دوم و کارگزاران حمهوری اسلامی که مرتکب جرمی یا جنایتی یا خیانتی شده اند باید دریک دادگاه صالح محاکمه و تنبیه شوند اما هر مشروطه خواهی یا هوادار حکومت اسلامی و ….. بالقوه مجرم و جنایتکار شمرده نمی شود .،همان گونه که هر کمونیستی مسئول جنایتهای استالین و مائو وهر لیبرالی مسئول جنایت های امریکا نیست
ایده ال من برای اینده ی ایران جمهوری دمکراتیک سکولار است اما تا برچیدگی رژِم اسلامی و پذیرش ان از سو ی ملت ایران همه ی نیروهایی که به سه اصل دمکراسی ، سکولاریسم و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر باورمند و پای بندند با جمهوری خواهان پا بند به این اصول در یک سنگر اند. نظر شما هم محترم است
آقا بهرام :
ضمن تایید کلی نظر شما؛ در سطر آخر آورده اید:
“حالا شما تا می توانید در مورد مخالفان دو حکومت که قربانیان اصلی رژیمهای ضد مردمی بودند قلم فرسایی کنید.“
یادآوری می گردد مخالفان؛ در زمان دو حکومت شیخ و شاه قربانی نبودند. آنان صادقترین؛ آگاه ترین و شجاع ترین زنان و مردان روزگار خودشان بودند که برای آزادی؛ برابری و رفاه و بر علیه دیکتاتوری؛استبداد و سانسور جنگیدند. سلامت باشید
بهرنگ گرامی با سلام. نامه کذای مورد اشاره را من هم خواندم. اما بنا به شناختی که از برخی “امضاء کنندگان” داشتم و بیشتر از آن، مبتنی بر آشناییهای چند دههایام نسبت به شگردهای دستگاه ” گمنامان امام زمان”، بی درنگ فهمیدم که جعل است و ارزیابیام در باره آن را با هر پرسندهای نیز در میان گذاشتم. همین برداشت اما، آنگاه باز بیشتر و بطور مکرر برایم محرز شد که تکذبییه “امضاء” تنی چند از دوستان در مورد این سند مجعول را دیدم. اگر مبنا بر هوشیاری سیاسی لازم نسبت به برنامههای امنیتی – اطلاعاتی رژیم و نیز پرهیز از پیشداوریهای ناسالم در مورد مبارزانی باشد که پرونده روشنی دارند، به گمانم تشخیص تاکتیک نقشههای جمهوری اسلامی در آش پختنهای نوع شله قلمکارش برای به خورد اپوزیسیون دادن خیلی مشکل نیست. “همه با هم” پیشنهادی من، ناظر بر اشتراک در سکولار دمکراسی است نه فقط در هدف، بلکه در طول مسیر گذار و در راهبرد دمکراتیک متکی بر جنبش های اجتماعی. استخوانبندی اصلی آن نیز تشکلهای دمکراتیک در مناسباتی برابر حقوق و نه سوار بر اتمیزاسیونی منجر به “همه با من”. دست شما را به دوستی و همراهی در هدف مان میفشارم.
با درود
ممنون از توضیحات روشنگرانه ی شما.
جناب کریمی عزیز،قطعا در نظر دارید که در این فضای غبارآلود،وقتی دوستانی که سالها در کنار هم و با هم کار کرده اند و بعد از سالها کوشیدن برای همگرایی و بدست آوردن توفیقاتی،اینگونه به تعبیر و تفسیری،گاه کاملا متضاد از حرفها و نوشته های هم می رسند و به دنبالش راه افتراق می پیمایند، چه انتظاری از آدمی چون من است که از دیدن امضای آقایان فتاپور و درویش پور و فرج سرکوهی و … در پای آن نامه حیرت زده می شوم و این سوأل برایم پیش می آید که آیا این همان تفسیر عملی”تعامل با دیگران از جایگاه خودمان” است؟!! التفات می فرمایید که اگر من تعجب کرده ام، دربین کامنت گزاران همین نوشته هستند کسانی که در درستی آن نه تنها تردید نکرده اند،بلکه چنین عملی را نشانه ی “به روز شدن” و در گذشته نماندن دانسته اند.باور کنید چنین برداشتی به برخی از کامنت گزاران این صفحه منحصر نمی شود که مشتی است نمونه ی خروار.
شاید برای زدودن ابهامات، لازم باشد کسانی که بزعم شما امضاء خود را تکذیب کرده اند، مقاله ای مفصل در همین سایت یا سایت های معتبر دیگر انتشار بدهند تا از برداشت های نادرست ممانعت بعمل آید و ابهام زدایی بشود.
بهزاد کریمی گرامی من چندان تمایلی به بحث از طریق پاورقی یا به اصطلاح کامنت ندارم و ترجیح این است که یک بحث جدی با نوشته ها و استدلال کامل دنبال شود. ولی به هر حال به سه نکته مختصر اشاره میکنم.
۱- معنی اصلاح طلب روشن است ونیاز به توضح ندارد. در حکومت اسلامی فعلی اصلاحطلب قبل از هر چیز خواهان ادامه تلفیق دین و دولت است. اگر همین اصلاح طلب به هر دلیل به جدائی دین از دولت و یک نظم دمکراسی سکولار برسد، دیگر اصلاح طلب نیست. هر چه هست و باشد، ولی اصلاح طلب نیست و من هم به وی اصلاح طلب نمیگویم. در این پروسه اصلاح طلب مورد نظر شما پس از دگردیسی تمام خاصیتهای «اصلاح طلبی» در حکومت اسلامی را از دست میدهد و در این کادر دیگر به درد پروژه سیاسی «همه با هم» شما نمیخورد. تجربه بیش از چهل سال حکومت مذهب در ایران، نهایتا به از بین رفتن مشروعیت حکومت مذهب انجامیده است. این تنزل مقام و خار شدن در چشم مردم نه تنها شامل اصولگرایان و تندورهای مذهبی، که شامل اصلاح طلبان حافظ حکومت مذهبی هم میشود.
۲- دمکراسی یک کلمه افسونگر نیست به خودی خود درهای بهشت را باز نمیکند. دمکراسی باید اتفاق بیافتد و برای اتفاق افتادن نیاز به ظرف خود دارد. جمهوری ظرفی است که در آن دمکراسی اتفاق میافتد. پروژه سیاسی شما با نادیده گرفتن ظرفی که دمکراسی باید در آن اتفاق بیافتد، دعوت به «همه با هم» حول «دمکراسی» میکنید. دمکراسی مورد نظر شما قرار است در کدام ظرف اتفاق افتد، جمهوری، مشروطه سلطنتی یا مردم سالاری دینی؟ شما دقیقا همچون منشور ۸۱ در بیست سال قبل، پاسخ به این سوال را به پس از سرنگونی حکومت موکول کرده اید.
۳- من نگاه « تنگ و غیظ آلود» به کسی یا جریانی ندارم بلکه با ارزیابی از هر نیرو، تلاش دارم تا رابطه آن با جمهوری را بررسی کنم. از نظر من هم اصلاح طلبان (به توضیحی که در بالا دادم) و هم مشروطه خواهان (به اعتبار انقلاب ۵۷ ) نیروهای میرا در جامعه ما هستند و چشم اندازی در سیر تحولات دمکراتیک جامعه ایران برای آنها نمیبینم. این که امروز در پهنه سیاسی ایران حضور دارند به معنی بالندگی آنها نیست.
من هم دست شما را به رفاقت و دوستی میفشارم
“اتفاقاً برای آنکه در بزنگاه سیاسی کلان دیر یا زود فرا رسیده یک چنین چیزی پیش نیاید، از همین حالا باید چاره کرد. راه، نه بایکوت موجودیت سیاسی نیروهای مخالف با نظام حاضر در صحنه ولی متفاوت از ماها بلکه تعامل با انها از جایگاه خودمان است.”
با درود
جناب کریمی عزیزاخیرا نامه ای از جانب تعدادی از فعالین سیاسی و فرهنگی به سازمان ملل متحد ارسال شده و اینطور مطالبه شده ” قراردادهایی را که حاکمیت ایران با روسیه و چین می بندد،فاقد وجاهت و بر خلاف منافع ملی مردم ایران است لذا شایسته است که این سازمان آنها را به رسمیت نشناسد.” (نقل به مضمون)
چیزی که عجیب به نظر می رسد و توجه هر خواننده ای را به خود جلب می کند،تنوع و اختلاف ماهوی امضاء کنندگان این نامه است.
از فرح و رضا پهلوی بگیر تا محمود احمدی نژاد و در فاصله ی بینشان هاشم خواستار و مهرداد درویش پور و مهدی فتاپور و فرج سرکوهی و …..
آیا چنین کنشی را هم باید به حساب تعامل مورد اشاره ی مورد نظر شما که در ابتدای این نوشته از جانب شما نقل و قول کرده ام گذاشت؟
آیا چنین برداشتی از “همه با هم” نیست که بیمش می رود به “همه بامن” بیانجامد؟
از زمانی که چنین نامه ای انتشار بیرونی پیدا کرده، به دنبال واکنشی بویژه از جانب امضاء کنندگانی مثل مهدی فتاپور یا فرج سرکوهی و مهرداد درویش پورهستم که با توضیحات بیشتری دلیل قرار گرفتن همزمان در کنار فرح و رضا پهلوی از یک طرف و محمود احمدی نژاد از طرف دیگر را با توضیحات بیشتری تشریح کنند.متاسفانه من نتوانستم جایی اگر هم به این موضوع پرداخته شده،به آن دسترسی پیدا کنم.
ممنون خواهم شد که در صورت امکان چیزی هم در این رابطه بگویید.
“از فرح و رضا پهلوی بگیر تا محمود احمدی نژاد و در فاصله ی بینشان هاشم خواستار و مهرداد درویش پور و مهدی فتاپور و فرج سرکوهی و …..”
به نکته ای مهم اشاره شده است که در تحولات یک جامعه قابل پیش بینی است ، افراد و گروها و…. بر می خورند و مواضع تغییر می دهند ، این مسلما به عوامل متفاوتی ارتباط دارد ، به” جایگاهشان و تحولات” ، آنچه درست است ،”تعامل با آنها از جایگاه خودمان ” صحیح به نظر می آید.
خلاصه در گذشته نمیتوان ماند و آینده متفاوت خواهد بود ، وحال را با جایگاه خویش باید سازمان داد با امید اینکه جایگاه درست و صحیح باشد.
جناب کیا “تعامل با آنها از جایگاه خودمان” همانطور که می دانید یک کلی گویی است و قطعا تأویل پذیر است.سوأل من دقیقا این است که تأویل درست و منطقی از “جایکاه خودمان” بعنوان مدافع همزمان عدالت اجتماعی و دموکراسی چیست؟ آیا با چنین تأویلی مجاز خواهیم بود در چنان “همه با هم”ی که شرحش در کامنت قبلی ام آمد، مشارکت کنیم؟ اگر چواب مثبت است،چرا و به چه دلیل؟
از نظر من “همه با هم” به معنی مطلقش وجود ندارد ، این به “همه با من ” در این شرایط تبدیل نخواهد شد.
از گذاشتن مته به خشخاش هم کار به پیش نمیرود و فقط برای حاکمیت سیاه اسلامی وقت اضافی تولید می کنیم.
خلاصه باید یک زبان دمکراتیک جستجو شود و همه آنهاییکه با ادامه این حکومت مخالف هستند بطور جمعی تصمیم مشترکی بگیرند و مرحله اولیه نجات از این سیاهچاله را مهیا کنند ، بقیه کارها مسلما به آینده ارجاع میشود، یعنی مبارزه ادامه خواهد یافت .
احمد آزاد عزیز با سلام. دشواری بیشترماها نه در ارزیابی از وضعیت سیاسی حاضر، که متاسفانه عمدتاً در متدولوژی سیاست کردنمان است. اختلاف بر سر اینست و برای همین هم باید چاره جست تا بتوان به گشاده نظری رسید. نوشتهاید که گرد آمدن زیر پرچم دمکراسی خواهی از اوایل دهه هشتاد مطرح بوده و چیز تازهای نیست. درست میگویی و من فقط باید اضافه کنم که اولاً خود همین از سوی جمهوریخواهان پیش کشیده شد و ثانیاً ایدهای بود کاملاً درست گرچه با نقایصی در خود. یکی اینکه جریانهایی آن را به عمد یا به سهو آلترناتیو جمهوریخواهی قلمداد کردند و در برابرش قد کشیدند؛ و دیگر اینکه متاسفانه تلاشهای عملی برای تحقق آن توام با ایرادات جدی بود که تا حدی موجب سوزانده شدن ایده شد. اگر ما جمهوریخواهان جوهر درست این ایده را میگرفتیم و در ضمن به آن درست عمل میکردیم امروز بعید بود از شما بشنویم: نگفتیم غلط بود و دیدید که بجایی هم نرسید؟ اینجا دیگر نیازنمیبینم تا بار دیگر تکرار کنم که تولید این همبستگی ملی میباید که همراه تلاش برای متشکل کردن جمهوریخواهان سکولار دمکرات در وسیعترین مقیاس باشد و هر اندازه کوشش در این راه صئرت گیرد باز هم کم است. زیرا که این، هم برای موفقیت مسیر گذر از جمهوری اسلامی ضروری است و هم به ویژه امر ساختار سازی برای ایران پسا گذار. بحث اما بر سر فراهم آوردن وسیعترین نیرو است هرگاه که در عمل برای سیاست کردن جدی باشیم. سیاست، بدون تماس با الویت بندی، بدون ورود مداخله جویانه در هر سوراخ و سمبه گستره سیاسی و بی فراهم آوردن نیرو برای هدف مقدم، چیزی جز خود مشغولی نخواهد بود. این را هم میدانیم که منزه طلبی، سیاست نمیزاید بلکه انزوا آورده و موجب سکتاریسم میشود. چرا واقعیت وجودی طیفی از مشروطه خواهان در سپهر سیاسی – اعم از بالفعل و بالقوه – نادیده گرفته شود و نیز چرا نباید موجودیت سیاسی اصلاح طلبان فاصله گرفته و در حال فاصله گیری از قدرت حاکم را دید؟ یعنی وجود اینها برای ما جمهوریخواهان علی السویه است و همین کفایت میکند که ما جمهوریخواهان سکولار دمکرات اراده کنیم تا ایران این نظام را پشت سر نهد؟ تازه اراده کردنی که متاسفانه میدانیم هنوز هم از پتانسیل واقعی خود فاصله بسیار دارد زیرا در درون خود جمهوری خواهی هم وسواسها یکی دو تا نیست. با آنکه من در نوشتهام دقیقاً تعریف کرده بودم که کدام بخش از اصلاح طلبان را مد نظر دارم و با قید این تصریح که آنها هنوز هم باید راه بپیمایند تا در صفوف گذر قرار گیرند و ماها از جایگاه خود موظف به یاریرسانی به آنها در این راه هستیم، اما عجیب است که سخن روشن من با برداشت خاص شما مواجه میشود. آیا این خود دلیلی بر این نیست که نگاه شما به هر آنی که خود را “اصلاح طلب” مینامد چنان تنگ و غیظ آلود است که حتی در بحث با من دوست نزدیک خود، واژه “اصلاح طلب خوب” میسازی و با بردنش توی گیومه عملاً نقل قول از نوشته من برالقاء شود؟! آیا این نیاز ماها نیست که چشم خود را دورنگرانه به واقغیتهای صحنه سیاسی بدوزیم تا در عمل وارد صحنه سیاست شویم؟ نوشتهاید که از کجا معلوم “همه با هم” باز بدل به “همه با من” نشود؟ اتفاقاً برای آنکه در بزنگاه سیاسی کلان دیر یا زود فرا رسیده یک چنین چیزی پیش نیاید، از همین حالا باید چاره کرد. راه، نه بایکوت موجودیت سیاسی نیروهای مخالف با نظام حاضر در صحنه ولی متفاوت از ماها بلکه تعامل با انها از جایگاه خودمان است. چپ ایران اگر نگاه امروزین خود به دمکراسی در آن زمان را داشت و برخوردار از تجربه سیاسی ضرور، مطمئناً پرچم همبستگی ملی برای دمکراسی را در همان مسیر مبارزاتی با دیکتاتوری شاه بلند میکرد تا به دامچاله “همه با من” خمینی نیفتد. گرفتاریهای ما به دوره قبل از انقلاب و فاز منجر به آن برمیگردد و نه صرفا به دیرهنگامیمان در پس از انقلاب. حال این توضیحات که بیشتر از گنجایش کامنت به درازا کشید تا چه اندازه قبول او افتد و یا نیفتد، بستگی به شانس من دارد! دستت را به رفاقت و دوستی میفشارم.
بحث های شبه فلسفی ، مانند” همه با هم” و تبدیل شدنش به” همه با من” بدون در نظر گرفتن شرایط آن زمان و این زمان میتواند گمراه کننده شود.
اکنون تنوع در جریانات سیاسی چه بسا بیشتر از آن زمان است و با یک دمکراسی نسبتا خوب میتوان جلوی فاجعه ۵۷ را گرفت و در تله همه با من نافتاد.
خوشبختانه نوشته ی آقای بهزاد کریمی در آرشیو اخبار روز موجود ست.
( ۲۵ تیر ۱۴۰۱ معیار برای همبستگی ملی، سکولار دمکراسی است )
در همان موقع ِ نشر هم مورد بحث قرارگرفت.
اشکال اساسی مطلب دقیقا در زیر پاراگراف «دعوت به مشروطه خواهی از طیف سلطنت» قرار داشت.
بهزاد کریمی ضمن تشریح گروههای مختلف سلطنت طلب «ارفاقی» به طیف «مشروطه خواهان» کرده و در یک برخورد دیپلوماتیک سر و ته قضیه را هم آورده بود.
«جمهوریخواه سکولار دمکرات سیاست ورز، در مبارزه جاری خود علیه جمهوری اسلامی، اپوزیسیون سلطنت طلب را نه دشمن که میباید رقیبی بداند دارای همسوییهای غیر قابل انکار با همدیگر در برابر رژیم حاکم. بر این پایه هم لازم است با هر مولفه از این طیف و نیز نماد آنان تنظیم نسبت کرد. به این منظور نه لازم است که این ولیعهد سوگند خورده را متوهمانه به جمهوری خواهی دعوت کند و نه بر ضدیت با او متمرکز شود. واقع بینانه بپذیرد که او از داعیه سلطنت دست نخواهد کشید که اگر چنین کند برعزل خود از موقعیت کنونی مهر کوبیده است! پس حداکثر وی را باید به مشروطه خواهی واداشت و شرط آن را هم طرد مستبدین پابرجا بر استبداد پهلوی اعم از قدیمیها و تازه نفسها از سوی او اعلام کرد و متکی بر رویکرد دمکراسی خواهانه، از او خواست تا بجای جمع بازیهای اتمیزه و خود را “نماد ملی” پنداشتن، مشروطه خواهان طرفدار خود را تشویق به تحزب کند. بنابراین، همان اندازه که لازم است جریانات پهلوی گرای مستبد را در چهره واقعیشان به مردم شناساند و در انفراد نشاند، مشروطه خواهان را اما باید به گفتگو فراخواند و بر اشتراکات با آنها در راستای هدف و راه سکولار دمکراسی پای فشرد.» (پایان نقل قول از نوشته بهزاد کریمی )
بار ها در زمان حیات داریوش همایون گفته شده که تخم لقّ «مشروطه خواهان ایران» را داریوش همایون رندانه بعداز انقلاب و بی آبرو شدن حکومت ولایت فقیه برای احیاس سلطنت بر سر زبانهای شاه دوستان انداخت.
و برخی از فعالان چپ را نیز دنبال خود کشید که هنوز برای او به به و چه چه م یکنند و با میزاث خواران آن در «بنیاد داریوش همایون» بحث و مناظره می کنند. دیروز در این سایت مطلب «رضاشاه «خودکامه» نبود کام بخش ایران بود» از علی کشگر با دروغ و توهین علیه مشروطه خواهان درج شده بود آخه این چه مشروطه خواهی ست؟
بهزاد کریمی با این ها چه می تواند انجام دهد؟
.
هر چه در این اخبار روز نوشتیم :خلایق !! جنبش شریف مشروطه برای قانون مند کردن حکومت پادشاهی بی در و پیکر بود که اختیارات شاه به قانون اساسی مقید ، محدود و مشروطه شود.
ولی به مصداق نرود میخ آهنین بر سنگ ، توسط شاهان و در نهایت محمد رضا شاه پهلوی نادیده گرفته شد.
در سال ۵۷ حکومت پادشاهی از بین رفت.
حال که دیگر حکومت پاشاهی وجود ندارد این حضرات چه چیزی را می خواهند مشروطه نمایند؟
حکومت های سلطنت مشروطه در تمام جهان ادامه و تکامل حکومت های پادشاهی ، امپراتوری و سلطنت های کلاسیک بوده که بعداز تشکیل اولین جمهوری در فرانسه مجبور به تغییرات و اصلاحات برای جلوگیری از فروپاشی کرده اند.
در هیچ کجای دنیا تا بحال حکومت سلطنت مشروطه از صفر تاسیس نشده ست.
متاسفانه در بحث های رسانه ای و جّو سازی های رایج ،مداقعان جمهوریخواهی نتوانسته اند با قاطعیت «مشروطه خواهان » را به چالش بکشند تا مخاطبان میلیونی آنها نیز در جریان این تبلیغات عوامفریبانه قرار گیرند.
تا جمهوریخواهان فکری برای کاهش تشتت خود نکنند. و رسانه ای برای رقابت با تبلیغات حکومت مرتجع اسلامی و پهلویست ها ایجاد نشود . متاسفانه که عوامفریبی به خصوص در خارج از کشور دست بالا را خواهد داشت.
ولی در بحث های سیاسی که در اخبار روز و دیگر سایت ها منعکس می شود می توان با وسواس و دقت بیشتری نوشت.
منظور آقای بهزاد کریمی از این نتیجه گیری چیست؟
« مشروطه خواهان را اما باید به گفتگو فراخواند و بر اشتراکات با آنها در راستای هدف و راه سکولار دمکراسی پای فشرد.» ( از نوشته بهزاد کریمی )
به باور نگارنده این مقاله اصل ایرادات بهزاد کریمی در نوشته اش را در نظر نگرفت.