مقدمه مترجم
مقاله کوتاه زیر روایت پرجزییات رسوایی هایی عظیمی است که سرنوشت انقلاب ایران را از آزادی به استبداد رقم زد؛ اکتبر سورپرایز و ایران گیت. چگونه خمینی به ریگان کمک کرد تا بر کارتر پیروز بشود و در ازای آن با طولانی کردن جنگ عراق با سلاحهای سازمان سیا، کلیه نیرویهای دموکرات انقلاب را از صحنه خارج کند؟ این مقاله به این سوالات پاسخ می دهد.
اکتبر سورپرایز، ایران گیت، ایران کنترا رسوایی های بزرگ میان سران جمهوری اسلامی و جمهوری خواهان امریکایی بودند که هنوز بعد از ۴۰ سال برای اکثریت مطلق ایرانی ها و حتی روشنفکران و اپوزیسیون ناشناخته مانده اند. تنها کسی که به صورت مستمر در این باره حرف می زد و می نوشت شادروان ابوالحسن بنی صدر بود که حتی برای افشای این رسوایی ها به کنگره امریکا هم رفت! دیگران از کمونیست های ضد امریکا گرفته تا ملی ها و ملی مذهبی ها و دیگران سکوت مطلق کرده اند! آیا چیزی نمی دانند یا این مصیبت های خانمانسوز را مهم نمی دانند؟! آیا به وطن خود علاقه ندارند؟! علت این سکوت چیست؟ تنها گروه دیگری که تنها در یک مقطع به افشای ایران گیت پرداخت، نزدیکان مرحوم منتظری بودند که منجر به اعدام مهدی هاشمی شد. اما آنها نیز به دلایلی از بازگو کردن حقیقت برای نسل جوان و مردم خودداری کردند!
از آنجا که شناخت انقلاب، و دلایل ایجاد وضعیت موجود بدون دانستن این حقایق ممکن نیست مقاله زیر را ترجمه کرده ام و امیدوارم روزی این مسایل به حقایق دانسته روشنفکران و مردم ایران تبدیل شود.
متن ترجمه
کیت کلارنبرگ به چگونگی مسلح کردن مخفیانه هر دو طرف در جنگ بین ایران و عراق توسط دولت تاچر می پردازد.
حیف که هر دو نمی توانند ببازند…
هنری کیسینجر، برنده جایزه صلح نوبل
اشتباهات متعدد مارگارت تاچر در داخل و خارج از کشور عموماً کاملاً مستند هستند.
با این حال، یکی از سیاست های جنایتکارانه طراحی شده توسط او، امروزه کمتر شناخته شده است و به ندرت درباره آن صحبت می شود.
به طور خلاصه، بر خلاف قطعنامههای متعدد سازمان ملل متحد و قوانین بینالمللی، تاچر استراتژی طولانی مدتی برای تامین سلاح ایران و عراق در طول دهه ۱۹۸۰ دنبال کرد. دریافتی ها به میلیاردها رسید.
تسلیح رژیمهای سرکوبگر و گروههای مشکوک (اغلب غیرقانونی) یک سنت قدیمی بریتانیا است. با این حال، هرگز پیش از این، بریتانیا تلاشی برای تأمین دو طرف متضاد در یک درگیری نداشته است (تا جایی که ما می دانیم).
شاید بخواهید کاربرد این فلسفه را در روزگار کنونی در نظر بگیرید. برای مثال، در سوریه، دولت بشار اسد، رئیسجمهور بشار اسد، از بهار ۲۰۱۱ در حال مبارزه با یک جنگ فرسایشی تدریجی بیرحمانه علیه گروههای شورشی بوده است. عید پاک گذشته، ویلیام هیگ متعهد شد که تحریمهای تسلیحاتی بینالمللی را نقض کند و شروع به بیشتر مسلح کردن نیروهای شورشی کند که در حال حاضر به خوبی مسلح هستند. در آن تابستان هر دو دولت بریتانیا و ایالات متحده برای حملات نظامی علیه رژیم اسد (به طور ناموفق) فشار آوردند.
از آن زمان، شورشیان از هم پاشیدند و عناصر بنیادگرا دولت اسلامی عراق و سوریه را ایجاد کردند. در پاسخ، باراک اوباما طرحی را برای آموزش و تجهیز نیروهای سوری برای مبارزه با داعش اعلام کرده است و جان کری نیز همکاری با دشمن سابق آمریکا، ایران را برای بیثبات کردن این گروه مطرح کرده است. در همین حال، سوریه از همه جهات به نابود شدن ادامه می دهد.
در حالی که تغییر مداوم جناحبندی ها و تبدیل شدن بدترین دشمنان به نزدیکترین متحدان در یک چشم به هم زدن ممکن است جمله معروف اورول در رمان ۱۹۸۴ (“اوسیانا همیشه با ایستازیا در جنگ بوده است”) را به یاد بیاورد، آلن کلارک (وزیر سابق تجارت) انگیزه واقعی چنین ابتکاراتی را سالها پیش، هنگامی که از او خواسته شد تا مدرکی در مورد نقش دولت در امر تسلیحات به عراق ارائه دهد، آشکار کرد :
منافع غرب از طریق جنگ ایران و عراق با یکدیگر به بهترین شکل تامین میشد… هر چه طولانیتر، بهتر.[۲]
این یک ایده خوب بود، تجارت سلاح به عراق/ایران، قبل از کشف و توقف سریع، نزدیک به نیم دهه بسیار پربار بود. در این روند، پارلمان بارها فریب خورد، بیش از یک میلیون نفر جان باختند، و سیاستمداران و سرمایه داران بریتانیایی بسیار ثروتمند شدند.
داستان به طور جدی در ایران، حدود ژانویه ۱۹۷۹ آغاز میشود. تظاهراتهای مردمی و مبارزات خشونتآمیزِ مقاومتِ مدنی به انقلابی آشکار تبدیل شده و حاکم طرفدار غرب ایران (شاه محمدرضا پهلوی) را در این روند سرنگون میکند. سفارت آمریکا در تهران مورد تهاجم شبه نظامیان قرار می گیرد و کارکنان آن گروگان گرفته می شوند. طرح های نجات متعددی امتحان می شود؛ اما همه طرحها شکست می خورند.
سپس، کارتر، رئیس جمهور ناامید ایالات متحده، با صدام حسین – که در آن زمان یکی از متحدان آمریکا بود – تماس می گیرد و در ازای حمله به همسایه متکبر خود، حمایت مالی و تسلیحات کشنده بسیار مخرب را ارائه می دهد.
حسین که بنیادگرایی شیعه را تهدیدی برای حکومت خویش می دانست، می پذیرد; ایران در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ مورد حمله قرار گرفت. هم او و هم کارتر بر فروپاشی سریع رژیم نوپای آیت الله خمینی حساب می کردند. اما نتیجه آن طولانی ترین جنگ متعارف قرن بیستم بود.
نامزد جمهوری خواه راستگرای ریاست جمهوری رونالد ریگان به صحنه وارد می شود. سازماندهنده اصلی کمپین او مردی به نام ویلیام جوزف کیسی بود که رویکردش نسبت به عدالت « قانون***» بود.
کیسی با علم به اینکه کارتر بدون بازگرداندن گروگانها هیچگونه شانسی برای انتخاب مجدد ندارد، مذاکراتی را با دولت خمینی انجام می دهد. او پیشنهاد داد که تمام سلاحهای مورد نیاز ایران برای جنگیدن را به ایران بفروشد، مشروط بر اینکه گروگانها به سلامت آزاد شوند – اما فقط پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۸۰. خمینی موافقت می کند.
در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱، روزی که ریگان به عنوان رئیس جمهور سوگند یاد کرد، گروگان ها آزاد شدند. کیسی هم رئیس سیا شد. شخص منصوب شده جدید اکنون موظف به تحقق بخشیدن به پیشنهاد خود بود. تنها سوال این بود که چگونه؟
این یک گرافتاری بود، یک گرفتاری غامض[۳]…
در طرح کیسی، البته یک مشکل کوچک وجود داشت و آن اینکه کاملاً غیرقانونی بود. مقررات صادرات سازمان ملل متحد به طور صریح فروش و صادرات مهمات به کشورهای متخاصم را منع می کرد، همانطور که قوانین ایالات متحده نیز چنین بود.
با این حال، قانون در آلبیون خیانتکار[۴] به تاچر آزادی عمل بیشتری داد. بریتانیا از نظر تئوری می تواند هر نوع ابزار نظامی را به هر نقطه از جهان ارسال کند. با این حال، توانایی آنها برای انجام این کار مشروط به این بود که سازندگان و تامین کنندگان اسلحه “گواهی های کاربر نهایی” را که توسط وزارت دفاع امضا شده بود، تضمین کنند.
به همین خاطر ریگان روی «خط داغ»[۵] شماره ۱۰ قرار گرفت. رضایت بانوی آهنین[۶] یک امر رسمی بود.
برای شروع کار، یک سازمان ظاهری به نام آلیوان اینترنشنال[۷] در سال ۱۹۸۲ با استفاده از پول نقد سیا در گلاسکو تأسیس شد. صندوق توسعه کسب و کار اسکاتلند، پول مالیات دهندگان بریتانیا را هم برای معیارهای خوب و هم برای مسائل مشروعیت، از شرکت ساختگی حذف کرد. مالک واقعی آلیوان، دلال اسلحه شیلیایی کارلوس کاردوئن، هرگز پا به خاک بریتانیا نگذاشت. مدیران شرکت یک زوج محلی پدر و پسر بودند که هر دو ترنس چارلز برن نام داشتند.
اسناد تقلبی که محموله های قابل توجهی از مهمات گوشت شکن به قبرس، اردن و اسپانیا را تأیید می کرد، توسط آلیوان به وزارت دفاع ارائه شد. همانطور که وزارت دفاع می دانست که به آنها دروغ گفته شده است. با این وجود بدون توجه آن را تایید کردند. سپس این سلاحها در سراسر جهان با قایقها و هواپیماها به سمت پایانههای ساختگیشان رفتند، قبل از اینکه سیا آن را بستهبندی کرده و دوباره به نقاط پایانی واقعیشان فرستاد.
بنابراین آلیوان در طول چهار سال تقریباً ۱.۵ میلیارد پوند تسلیحات به ایران و بیش از ۳.۶ میلیارد پوند به عراق ارسال کرد.
این ترتیبات علاوه بر کمک به مرگ بیش از یک میلیون ایرانی و عراقی، بسیاری از افراد درگیر در سطح دولتی را نیز بسیار ثروتمند کرد. وزرا، مشاوران و افراد مختلف که در این کار عاقلانه بودند، این راهاندازی را به عنوان در آمد کم خوبی میدانستند و به درستی در شرکتهای درگیر سرمایهگذاری کردند، یا به تامینکنندگان نامطمئن برای هزینه کمیسیون کمک کردند.
مانند بسیاری از لاس زدنهای تاچری ها با توزیع مجدد پول مالیات دهندگان به نفع دیگران، تنها کسانی که سود می بردند ثروتمندان و قدرتمندان بودند. بدون پایانی برای جنگ، به نظر می رسید که پایانی برای توطئه نیز وجود ندارد.
این تا سال ۱۹۸۶ بود، زمانی که شبکه پیچیده فریب، دوگانگی و کلاهبرداری شروع به باز کردن و از هم پاشیده شد – البته فقط در لبه ها. به دلیل یکی از تامین کنندگان آلیوان به نام آسترا[۸] (یک تولید کننده مواد منفجره مستقر در کنت) طرح شکست خورد. در حالی که در ابتدا یک تامین کننده مستقل و بی خبر از دسیسه های گسترده تر بود، اما بعداً با داغ شدن عملیات سرویس های اطلاعاتی در آن نفوذ کردند. بدون اطلاع مدیران ارشد که طرف این توطئه نبودند، کارکنان کف کارخانه هر شب اضافه کاری می کردند تا به دستور این کارخانه ها به سفارشات گسترده صادر شده توسط آلیوان پاسخ دهند.
جرالد جیمز، مدیر عامل شرکت، کنجکاو شد که چرا میلیون ها درآمد مشکوک به خزانه شرکت سرازیر شده است. او مسئولیت شناسانه تحقیقات داخلی را شروع کرد، اما در یک تحول در اتاق هیئت مدیره، که توسط کارشناسان مهندسی شده بود در یک کودتای پنهان که به هیئت مدیره شرکت پنهانی وارد کرده بودند، از سمت خود برکنار شد.
طرد شده، جیمز که آگاهانه به قانون اسرار رسمی[۹] ملزم نبود، شروع به آشکار کردن سوء ظن خود برای هر کسی کرد که به آن گوش میداد. پلیس بریتانیا از تردیدهای او آگاه شد و با او مصاحبه کرد – با توجه به ماهیت جهانی ادعاهای او، آنها متعاقباً به نیروهای پلیس بین المللی در سراسر جهان منتقل شدند.
در هلند دولت فدرال از تحقیقات جداگانه ای که در مورد فعالیت های تولید کننده باروت هلندی “مویدن شومی[۱۰]” انجام می دادند، نام آلیوان را شناسایی کردند و سعی کردند حساب های آلیوان را شناسایی کنند – حساب هایی که به سرعت خالی شدند. اما عملیات بی سر و صدا متوقف شد، و شرکت برای رد گم کردن در ورشکستگی رها شد. با توجه به اینکه دو مدیر شرکت توسط اسرار رسمی به عدم انطباق با هر گونه تحقیقاتی مرتبط شده بودند، یک عملیات مرتب و گسترده غیرضروری تشخیص داده شد.
سرانجام در سال ۱۹۸۷، آلیوان توسط ماموران گمرک و مالیات غیرمجاز مورد حمله قرار گرفت – اگرچه در آن مقطع بسیار کم، خیلی دیر بود، تعداد زیادی اسناد ضبط شد که برخی از آنها به طور مبهم مجرمانه بودند. بسیاری از تامین کنندگان به طور مستقیم یا غیرمستقیم دخیل بودند، از جمله تولید کننده ماشین ابزار ماتریکس چرچیل[۱۱] (محصولات آنها را می توان برای ساخت گلوله های توپخانه و قطعات موشک و موارد دیگری استفاده کرد). مدیران این شرکت دستگیر شدند.
سپس، در یک سونات نامتعارف از بی عدالتی متقاطع، آنها دوباره تحت قانون اسرار رسمی دستگیر شدند، زمانی که شروع کردند به بازجویان خود آنچه را که می دانستند (که در واقع خیلی هم نمی دانستند) بازگو کنند. پلیس از جرالد جیمز خواسته بود تا اظهارات بیشتری را ارائه دهد، قبل از اینکه توسط افراد مرموزی به او هشدار داده شود که به خاطر انجام این کار با زندان مواجه می شود. اداره تقلب های سنگین[۱۲] شروع به حمله به شرکت های مرتبط با فاجعه و تهدید مدیران آنها کرد.
مدیران ماتریکس چرچیل در نهایت به دادگاه منتقل شدند، اما زمانی که آلن کلارک اعتراف کرد که در پاسخ به سوالاتی که در جریان محاکمه برای او مطرح شده بود، “در گفتن حقایق کم گویی” کرده است، پرونده به هم خورد. او توسط رازداری رسمی موظف به انجام این کار بود.
این به نوبه خود منجر به تحقیق اسکات[۱۳] شد. یک لودگی برای ماست مالی کردن که چهار سال طول کشید. این امر به ناچار تاچر و سوگلی هایش را از هر گونه تخلف مبرا کرد. نتیجه آن این بود که؛
»دولت تنها در تلاش برای حفظ صنعت ماشین آلات کشور، تحریم را نقض کرد.»
با این حال، تکذیب یافتههای گزارش اسکات دشوار بود، زیرا تقریباً ۹۰ درصد گزارش طبقهبندی شده بود – تا زمان انتشار برخی اسناد اثباتکننده در آرشیو ملی در سال ۲۰۱۲. بسیاری از اسناد دیگر برای یک دوره ۳۰ ساله دیگر مهر و موم خواهند ماند و برخی دیگر هرگز برای مصرف عمومی مناسب تشخیص داده نخواهند شد.
علیرغم توهمات همگانی لیبرالیسم انگلیسی، دموکراسی و آزادی، اغراق نیست اگر بگوییم فرهنگ اسرار دولتی بریتانیا از محیط فوق مخفی دشمنانش مانند کوبا و کره شمالی خیلی دور نیست. اینکه آیا این کشورها در نهایت به متحدان ارزشمند غربی تبدیل خواهند شد، باید دید.
[۱] https://www.counterfire.org/articles/opinion/17446-made-in-britain-tory-profiteering-from-iran-iraq-war
[۲] The interests of the West were best served by Iran and Iraq fighting each other…the longer the better.
[۳] That’s some catch, that Catch-22…
[۴] منظور انگلستان است(مترجم)
[۵] شماره تلفن مستقیم
[۶] منظور مارگارت تاچر است.(مترجم)
[۷] Allivane International
[۸] Astra
[۹] the Official Secrets Act
[۱۰] Muiden Chemie
[۱۱] Matrix Churchill
[۱۲] the Serious Fraud Office
[۱۳] Scott Inquiry