پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

“خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست” – ع. روستایی

آقای سرکوهی برخی سازمان های  چپ در گذشته و اکنون و نیز طیف گسترده ای از کشورهای در حال توسعه  از رژیم اسلامی گرفته تا روسیه و... را سرزنش می کند که مبارزه با امپریالیزم را بهانه و پوشش دشمنی با دموکراسی و مدرنیسم کرده اند. وی استدلال...

آقای سرکوهی برخی سازمان های  چپ در گذشته و اکنون و نیز طیف گسترده ای از کشورهای در حال توسعه  از رژیم اسلامی گرفته تا روسیه و… را سرزنش می کند که مبارزه با امپریالیزم را بهانه و پوشش دشمنی با دموکراسی و مدرنیسم کرده اند. وی استدلال نمی کند که مثلا آن ها ضد امپریالیست واقعی نیستند یا این که مبارزه ضدامپریالیستی بایستی از چنین یا چنان مختصات و ویژه گی هایی برخوردار باشد. نه. در نگاه او در جهان امروز پدیده ای به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد. هرچه هست برساخته ی ذهن های بیمار و تخیل خودکامه گانی از تبار پوتین و شریکان اوست

از همان نخستین روزهایی که پای اش به آن سوی آب رسیده است آقای سرکوهی این وظیفه را برای خود تعریف کرده است: کفش های “قیصر” را بپوشد مگر لکه ننگی را بشوید که در پندار وی دیگران به ویژه سازمان اکثریت و حزب توده بر دامن جنبش چپ نشانده اند!!

در راستای این خویش کاری ره نمود می دهد که : “چپ ایران با نقد صریح، روشن و بی پرده سیاست های حزب توده و اکثریت در سال های اول جمهوری اسلامی و… از سویی و مرزبندی روشن با برخی که با ادعا و با گذشته چپ از جناحی از جمهوری اسلامی هواداری می کنند؛ می تواند تلاش راست را برای بدل کردن این گرایش ها به چماقی علیه کل جنبش خنثی کند.”

در این گفت آورد سر سوزنی منطق وجود ندارد.به جای آن تا بخواهید در هر واژه آن “غیرت کمونیستی ” موج‌ می زند.

جای کم‌ ترین بحثی نیست که ما مردمان “غیرت مندی” هستیم. “غیرت ناموسی”، “غیرت قومی و ملی”، “غیرت دینی” و … بسیار پیش می آید که برانگیخته از آتش غیرت، خواهران و دختران خود را سلاخی می کنیم تا دهان همسایه گان را ببندیم.

شاید شنیده باشید در یکی از برنامه های – نه چندان پربیننده ی – صدا و سیما یکی از خانم های مجری واژه ای را بر زبان‌آورد. هم وطنان ما در لرستان آن را وهن قوم خود گرفتند. فوران غیرت حتی در میان نخبه گان آن سامان ارتفاع گرفت. پوزش خواهی فرد خطاکار شنیده نشد. کم مانده بود “عشایر غیور” برنوهای خاک گرفته را گردگیری کنند و همانند صدر مشروطه راه تهران را در پیش بگیرند!!

پنداری گریزی از این تقدیر فرهنگی برای ما در چشم انداز یافت نمی شود؛ حتی هنگامی که مرزهای سنت را پس پشت می گذاریم و مانند آقای سرکوهی تمام مولفه های مدرنیسم را یک جا در خود گرد می آوریم! هنوز اگر احساس کنیم “بیضه های جنبش چپ” به خطر افتاده است برمی آشوبیم و هیچ از تلخ زبانی نسبت به یک دیگر فرو نمی گزاریم. پیش از پی گیری بحث یادآوری این نکته را ضروری می دانم که نویسنده این‌ متن وکیل مدافع جریان هایی نیست که آقای سرکوهی خود را رودرروی آن ها می بیند. و نه سخن گوی آن هاست. تمرکز این‌نوشته بر شیوه برخورد آقای سرکوهی با مخالفان پرشمار خویش است.

فرج سرکوهی از جنبه سلبی کمابیش با همه جریان های سیاسی موجود مخالف است. لیکن از منظر ایجابی هرچه در نوشته ها و گفته های وی بکاوید درنمی یابید که در پی اثبات چیست. شیفته گی او نسبت به جنبش چپ ستودنی است؛ لیکن تا زمانی که این جنبش تعین سازمانی و هویت عینی سیاسی پیدا نکرده است. از آن‌ پس عشق آقای سرکوهی به دشمنی و نفرت تغییر جهت می دهد. او جنبش چپ را در حالت انتزاع می پسندد و با هیچ یک از اشکال تاکنون انضمامی آن هم راهی و هم دلی نشان نمی دهد.

سال ها کنش گری در حوزه نقد ادبی و هنر و زیبایی شناسی! “صورت پرستی” را درآقای سرکوهی به چنان کمالی رسانده است که در سپهر سیاست نیز صورت محض و افلاطونی روندها را خوش تر می دارد تا آن گاه که مادیت پیدا کنند و به هیولی (ماده) آلوده شوند.

سرکوهی نشان داده که آلوده گی هایی از این دست را برنمی تابد و با تیغ نقد اگر میسر نشد حتی از کار گرفتن از تحریف تاریخ، بزرگ‌نمایی، دروغ و… برای پاک سازی! جنبش تن نمی زند.

“جنبش چپ ایران هنوز زخم‌ سیاست های ناانسانی حزب توده و سازمان اکثریت را در دهه اول انقلاب اسلامی برتن داشته و از داغ ننگ آن سیاست ها رها نشده است. حزب توده و سازمان اکثریت در آن روزگار با شعار “اولویت مبارزه ضدامپریالیستی” مبارزه برای دموکراسی و علیه تبعیض های گوناگون از جمله تبعیض علیه زنان و… را فراموش  و از «خطِ امام» یعنی از استبدادِ دینی و ضد ِمردمی، از حکومتی ضدِ مدرنیته و مخالفِ توسعه و عدالتِ اجتماعی و آزادی، از خشن‌ترین سرکوب‌ها و.. دفاع و با آن هم‌راهی کردند و خود نیز قربانی آن شدند.”

اگر فرض را براین قرار دهیم که سیاست حزب توده و اکثریت در آن سال ها بنا به گفته سرکوهی “ناانسانی” بوده است؛ پس همان به تر که زمان آن را هرچه طولانی تر کنیم. از چند سال و به ویژه در رابطه با سازمان اکثریت از چند ماه به اندازه یک دهه، دراز دامن کنیم.  اگر پراکنش دروِغ به سود “جنبش چپ” باشد چرا در گفتن آن تنگ چشمی نشان دهیم؟! جوانانی که تاریخ انقلاب را نخوانده اند از آقای سرکوهی نمی پرسند که این دو جریان از نیمه سال ۶۱ زیر ضرب قرارگرفتند؛ سازمان های آن ها فرو پاشید؛ رهبران شان زندانی شدند یا رخت به مهاجرت کشیدند و برخی اعدام شدند؛ چه گونه سیاست “ناانسانی” را به مدت یک دهه هم چنان ادامه می دادند.

به فراموشی سپردن مبارزه برای دموکراسی و تبعیض های گوناگون دروغی بس نارواتر است. نگاهی سردستی به نشریات آن روزگارِ جریان های نام برده نادرستی این مدعا را آشکار می کند.

دانش مند فرزانه ما! اگر نمی تواند از کتاب ها بیاموزد دست کم می تواند جنبش های مطالبه محور مردم را در کف خیابان ها پیش چشم بیاورد. کارگران، فرهنگیان، پرستاران، بازنشسته گان، مال باخته گان و… همه این ها اگر توان دیدن و آموختن داشته باشیم کتاب های گشوده در برابر ماست. مردم در هر سطح از مبارزه روزمره خود با فهم درست از توازن نیروهای اجتماعی، بی آن که کلیت نظام را در برابر خود قرار دهند در هم آمیزی هوش مندانه و ظریفی از درخواست های صنفی و سیاسی را پیش می کشند و دنبال می کنند.

آقای سرکوهی تصویری به غایت آشفته و تقلیل گرایانه از مبارزه طبقاتی و سیاسی در چند دهه گذشته به ویژه نخستین سال های برآمدن رژیم اسلامی به دست می دهد. و چه بسا در میان کنش گران جوان و تازه نفس این توهم را دامن میزند که در آینده نیز پیکار سیاسی همین اندازه ساده و به دور از پیچیده گی است.

هر یک‌از ما می توانیم – مانند آقای سرکوهی- در “اطاق های خواب” خود سرودهای انقلابی بخوانیم و “سیاست های انسانی” در پیش بگیریم و یا این که هزاران مایل دورتر از مرزهای میهن از فراز قله انقلابی گری آتش باری از کلمات تندوتیز و در همان حال میان تهی بر رژیم اسلامی آوار کنیم. روی کردهایی از این دست اگر حاصلی داشته باشند همانا تسکین عطش خودشیفته گی ماست. لیکن اگر خواسته باشیم در صحنه واقعی پیکار سیاسی بمانیم و با هیولایی صدها بار نیرومندتر از خود پنجه در پنجه کنیم و بکوشیم آن چه را که شاید هنوز نجات دادنی باشد نجات دهیم؛ در آن حال ناگزیر وارد گفتمان های پیچیده و روندهای پیچیده تری با ارباب قدرت خواهیم شد. گفتمانی که ذهن های ساده اندیش، حتی عقل دکارتی – بورژوایی امثال آقای سرکوهی به آن راه نمی برد. و از فهم آن ناتوان است. و روندهایی که پیروزی در آن ها به هیچ روی تضمین شده نیست؛ گذشته از آن چه بسا لازم آید زندگی و جان های خود را دست مایه ی این “قمار” کنیم و بر همین نشان آبروی خود را . زیرا چپ‌ گزافه گو و راست دشمن طبقاتی مانند لاشخور برسرمزار ما یک دیگر را باز می یابند تا ناکامی و خطاهای ما را ضربه گیر انفعال و بزدلی سیاسی خود کنند!

فراخوان مرزبندی با بخش هایی از اپوزیسیون چپ باهرانگیزه ای اگر موجه باشد به بهانه بستن زبان راست افراطی و در امان ‌ماندن از زخم زبان آن ها عذری بارها بدتر از گناه است. نخست آن که دهان راست افراطی – بخوانید لمپن فاشیست ها – را با هیچ ترفندی نمی توانید ببندید. و نه با دادن هیچ امتیازی. اگر در سراپای جنبش چپ ضعفی یافت نشود هنوز بهانه ای برای تخریب وجهه ی اجتماعی و سیاسی آن خواهند یافت. در گرماگرم جنگ سرد در میانه سده گذشته که مارکسیسم چه در درون کشورهای پیش رفته و چه بیرون از آن در حال تازش بود رسانه های آن زمان در غرب از شدت درمانده گی پیرزن فرتوتی را یافته بودند که در جوانی ا ش مارکس را با وی نظری بوده است! در میانه سال های ۱۹۵۰تا۱۹۷۰میلادی که چین در انزوای کامل، انقلاب علمی و صنعتی خود را تدارک می دید و شالوده پیش رفت های امروز را فراهم می کرد؛ رسانه های غربی ماجرای “گنجشک های مائو” ! را دست مایه ریش خند کمونیست های چین کرده بودند.

دو دیگر آن که: راست افراطی در تمیز دشمن طبقاتی اش از شم نیرومندی برخوردار است. هریک از سازمان های سیاسی هوادار طبقه کارگر که بیش تر معروض دشنام پراکنی و پروپاگاندای ناجوان‌مردانه ی راست افراطی باشند؛ نشانه ی سلامت نسبی سیاسی و وفاداری آن ها به آرمان سوسیالیسم است.

بر همین نشان ساده اندیشی خواهد بود اگر باور کنیم که رسانه های حامی راست افراطی کارشناسان و نیز میهمانان خود را از روی دانش و فرزانه گی و مهارت های کارشناسانه آن ها به هم کاری فرامی خوانند؛ یا دل در گرو چشم و ابروی آن ها دارند و یا از بازی کودکان – سنگ، کاغذ، قیچی – برای گزینش آن ها کار می گیرند. نه. شامه ی نماینده گان بورژوازی در شناسایی ضعف های ما از سگ های مرده یاب تیزتر است. دور نیست که آقای سرکوهی در این پندار باشد که از امکانات رسانه ای دموکراسی های غربی به سود جنبش چپ کار می گیرد و غافل است که بورژوازی دندان گردتر از آن است که امکاناتش را به همین گشاده دستی به دور از چشم داشت برسر سفره دیگران بیاورد. آن هم جنبش چپ.

 کم‌ترین بهره ای که از حضور این “کارشناسان تفرقه و جداسری” به راست افراطی می رسد این است که از مارکسیسم و جنبش چپ چهره ای عبوس، خشن، تندخو، تلخ زبان و… به نمایش می گذارند.

 اگر بنا باشد هریک از ما برداشت ویژه خود از رویدادها را مبنای داوری در باره دیگران قراردهد و با روایت خودسرانه ی تاریخ برای هم مسلکان خود پیشینه ای بسازد و براساس آن با آن ها مرزبندی کند در این حالت سنگ روی سنگ بند نمی شود. کدام یک از ما مصون از خطا بوده ایم؟

مخاطب من آقای سرکوهی است و می خواهم بی آن که نگاه شان را بدزدند پاسخ بگویند از میان ما کدام یک به راه خطا نرفته ایم؟ و یا کارنامه درخشانی در دست داریم؟ و اگر دیگران نیز با استناد به کارنامه سیاسی ما به مرزبندی دست بیازند از جنبش چپ مگر افرادی تک افتاده و پراکنده چه چیزی برجای خواهد ماند؟

آقای سرکوهی برخی سازمان های  چپ در گذشته و اکنون و نیز طیف گسترده ای از کشورهای در حال توسعه  از رژیم اسلامی گرفته تا روسیه و… را سرزنش می کند که مبارزه با امپریالیزم را بهانه و پوشش دشمنی با دموکراسی و مدرنیسم کرده اند. وی استدلال نمی کند که مثلا آن ها ضد امپریالیست واقعی نیستند یا این که مبارزه ضدامپریالیستی بایستی از چنین یا چنان مختصات و ویژه گی هایی برخوردار باشد. نه. در نگاه او در جهان امروز پدیده ای به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد. هرچه هست برساخته ی ذهن های بیمار و تخیل خودکامه گانی از تبار پوتین و شریکان اوست. انکار امپریالیسم از جانب سرکوهی و دیگرانی چون او مایه شگفتی نیست. و نه دشنام پراکنی به “پتیاره قرن”! این ها همه نشانه دل بسته گی آن ها به دموکراسی است!! این جا اما هنوز یک معمای ناگشوده برجای مانده است. باشد که سرکوهی با سرانگشت حکمت از این معما پرده بردارد: چه گونه است که از شمال آمریکا تا جنوب اروپا و از آن جا تا کره و ژاپن، سرزمین هایی که بساط دموکراسی گسترده است، جمله ی مردم از عارف و عامی پیرامون مسایل بنیادی جهان امروز هم داستانند و همه گی بر “یک عهد و پیمان” پای بندند. مثلا در باره بحران اوکراین و طرف های بر حق و ناحق در این ماجرا از برادران مک دونالد گرفته تا پادوهای فروش گاه های زنجیره ای آن ها، از بوریس جانسون تا باراندازان بندر گلاسکو، از کیسینجر و خانم پلوسی تا فرج سرکوهی در آلمان اختلاف دیدگاه ندارند. آیا این اجماعِ نظر نشانه ی شکوفایی دموکراسی است که  توانسته  است چنین “وحدتی” شگفت انگیز در عین “کثرت” ایجاد کند؟ یا این که مفیستوفلس رسانه ای عقل های بی شماری را در بازار بورس یک جا خریداری کرده است؟

https://akhbar-rooz.com/?p=164751 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لطیف.
لطیف.
1 سال قبل

جمشید خان!

در حقانیت که نه،در محکومیت فرج سرکوهی همین مقاله سانسور پیشینه چپ گوران در رسانه های داخل و خارج (۳۰خرداد ۱۳۹۸ ـاخبار روز) کفایت می کند؛چرای اولش اینکه در سالگرد کشتار ٣٠ خرداد سال ۶٠ فرجی که از تبار جنبش دانشجوئی دهه ۴۰ و روزنامه نگار و سردبیر نشریه وزین آدینه است،عینیت ۴دهه قتل و غارت و تجاوز مکتوب و مستند را فاکتور می گیرد و کبریت سوخته و بی خطر می کشد و مویه می کند که چرا رسانه های بابا اکبری،سابقه چپ بودن فیروز گوران را سانسور کرده اند؛چرای دومش را ایران ایلخانی به درستی در تاریخ ۲ تیر ۱٣۹٨ پاسخ داده است!

عنوان :​به فرج سرکوهی،بی حب و بغض به یاد فیروز گوران می نویسم،وگرنه…

وقتی محمود دولت آبادی نویسنده با ۷۸ سال سن،خودزنی می کند: “که من هنوز بعد ۳ دهه هروقت «روایت فتح» می‌بینم،اشک می‌ریزمِ،که من روشنفکر نیستم،اهل فکرم؛که من هم به هاشمی رای دادم،هم به خاتمی و روحانی،که هم ظریف و می‌خواهم و هم قاسم سلیمانی را” و کسی از او نمی پرسد که دیگه چه خبر محمودخان!؟​

وقتی نخست وزیر جلاد جماران نشین با ۷۸ سال سن،در سال ۸۸ یه تنه تمام مرزهای تناقض را با دو داده متناقض در یک جمله جابجا میکند که “سران وقت قوا از قتلعام تابستان ۶۷ خبر نداشتند و همان زمان هیچکدام با قتلعام ۶۷ موافق نبودند”و کسی از او نمی پرسد که اگر خبر نداشتند،پس باچی موافق نبودند؟!​​​

وقتی فرج دباغ فیلسوف با ۷۳ سال سن،شوت هوایی میزند و عنوان باسوادترین رهبر را به جلادی میدهد که قادر نبود یک جمله صحیح بگوید و کسی از او نمی پرسد که کلاغ کی بودی تو پرستو!؟​

وقتی مسعود بهنود روزنامه نگار با ۷۲ سال سن، هرروز یه گافی می دهد و شیعه بودن را لازمه روشنفکر ایرانی میداند و کودک کش سوری را عارف می خواند و کسی از او نمی پرسد که سقف بی شرمی تا کجاست!؟​

وقتی برادر زن عبا عمامه دار و روشنفکر دینی وزیر لندن نشین،با ۶۰ سال سن،رکورد وقاحت را در هم می شکند و شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» را ظرف ۴ ساعت به “هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران،” بدل می کند و کسی از او نمی پرسد که مردک چرا یاوه می گویی؟!​

وقتی حسن فتحی کارگردان و فیلم‌نامه‌نویسِ سینما، تلویزیون و تئاترِ،با ۶۰ سال سن،در سریال تاریخی شهرزاد، نام کاراکتر لات و چاقوکش خود را “تقی* رفعت” می نهدد و به مقام شامخ اکثریت ادیبان تاریخی و فرهنگی برنمی خورد که هشدار بدهند و اعتراضی بکنند!؟​

وقتی وزیر اطلاعات دوران طلایی دهه ۶۰‌ با صراحت اعلام می کند که وزرارت اطلاعات برای جمع آوری اطلاعات در داخل و خارج ماموران اطلاعاتی را در پوشش شغل خبرنگاری به کار می گمارد و بیشتر خبرنگارا عوامل ما هستند و اعضای جامعه صنف روزنامه نگاری هم هیچ واکنشی نشان نمی دهند و باسکوت گفته اورا تائید می کنند!؟

وقتی سردبیر روزنامه سازندگی،پس از بی اعتبار شدن گزاره هایی نظیر “مستند حرف بزن و سند و مدرک ‌ارائه بده” و “قضاوت نکنیم” و “ببخش و فراموش نکن ” و “در زندگی دیگران دخالت نکنیم”و…حالا به عنوان مشاور رسانه ای رئیس امنیتی دولت تزویر و اسید،روبه جلو فرار می کند و تیتر می زند که” همه ما هیولا شده ایم* و ما اگر جای آنها بودیم،همین کار را می‌کردیم و انگ و ننگ مشارکت و همکاری و سکوتِ خودش و پدر زنش و سیاستمداران،هنرمندان، روزنامه نگاران، اصلاح طلبان، اصولگرایان را به انحلال طلبان تعمیم میدهد و کسی از او نمی پرسد که کجا بودی تا حالا قوچانی؟!

وقتی لباس شخصی ها تروریست می شوند و تروریستها لباس وکلای را می پوشند و فرمان به سرنگونی پهباد امریکایی می دهند و زن اصلاحات طلب وزیر لندن نشین،از شنیدن سقوط پهباد احساس غرور میکند و توییت میزند: که چرا خبر سقوط پهباد ترند جهانی نمی شود و کسی از او نمی پرسد که موز و خیار اونجا کیلو چنده جمیله!؟​

وقتی نرگس محمدی روزنامه نگار و نسرین ستوده وکیل و فرهاد میثمی پزشک،معلم و فعال مدنی و مانی حقیقی کارگردان،نویسنده و بازیگر سینما،به افشاگریها و روشنگری های ۲۰ ساله فعالین سیاسی و مدنی وقعی نمی نهند و بدیهیات عینی را توجیه و تفسیر و تحریف و تکذیب می کنند و با لیست امید قاتلین دهه ۶۰ ۷۰ و ۸۰ را تطهیر می نمایند و مردم را به رای دادن و صبر و مدارا کردن فرا می خوانند؛دیگر امرسانسور و بی احترامی به مخاطب و بله قربان گویی میرزا بنویسهای ۳۰ ساله و ناظرین ۴۰ ساله و ماموران ۵۰ ساله و معذوران ۶۰ و حقوق بگیران ۷۰ سالهِ بی.بی.سی فارسی، صدای آمریکا، دویچه وله،رادیو فردا، ایران اینترناسیونال…امر عجیب و دور از انتظاری نیست!؟

وقتی خبرگزاری‌های دولتی و نیمه دولتی و سایت های خبری داخلی و داخلی،دادگاه نرفته حکم به بایکوت کلیت سازمان مجاهدین خلق داده اند و هیچ خط و خبری از فعالیت عملی اعضای حزب و نظرات آنارشیستی علی عبدالرضایی منعکس نمی کنند و فعالین چپ و روزنامه نگاران باسابقه ای «مثل شما» هم در رد و تائید آن موضع نمی گیرند و از خود واکنشی نشان نمی دهند و سکوت و بی نظری را به پرسش و نقد و نظر و تحلیل ترجیح می دهند،دیگر طلب احترام به مخاطب و رعایت پرنسیبهای اخلاقی و انسانی و اعتراض به رویکرد خطی و جناحی و سایتها و خبرگزاریهای وابسته به داخل و خارج محلی از اعراب ندارد؛چرا که اگر سانسور پیشنیه چپ زنده یاد فیروز گوران را توهین به شعور مخاطب بدانیم،پس پذیرش بایکوت خبری کلیت سازمان مجاهدین خلق و حزب تازه تاسیس شده انارشسیتها را چه باید بنامیم و بخوانیم؛آیا این تضاد و تناقض آشکار،مُهر تائیدی بر رعایت استاندارد دوگانه و صحت این گزاره مورد پسند جماعت سلف سرویسی و فست فودی نیست “کنش مقبول،کنشی ست که سودش بر هزینه اش افزون باشد و بی خطر”؟!

از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:من صغیر و یتیم و بیوه زن و داغدار و عزادار و دردمند و بینوا و بیچاره و غارت شده و به یغما رفته جان و مالی هستم که پدر و پدربزرگ و شوهر و برادران و خواهرانم در گلستان خاوران سرگرم عیش و نوشند و نظر عنایتی به روزهای سیاه تر از شب من و فرزندانم نمی کنند؛خودم گورخواب و زباله گرد سطل های آشغال درون شهری و پسرانم کودکان کار و دخترانم کارگران جنسی و اقوام همه جنگزده و زلزله زده و دوستانم همه سیلزده و مالباخته و آشنایانم همه آواره و پراکنده و پناهنده اند و دشمنانم همه سبز و بنفش و زیتونی و قهوه ای و فیروزه ای و قلمی و دهنی و بغلی و پاکتی و شالگردنی و کراواتی و اعتدالی و تحولی و روضه خوان قاتل و مقتول اند؛بنابراین شما از چه سخن می گویی آقا فرج؟چرا خطی و جناحی برخورد می کنید،بحث سانسور پیشینه زنده یاد فیروز گوران و خواست منطقی عدم سانسور،کجای مصیبت من و امثال من قرار دارد؛چرا سلطه سرمایه و تربیون را فاکتور میگیرید و بعد از ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز که هم دزدش حاضر است و هم بزش حاضر،متن را به حاشیه می برید و حاشیه را عمده می کنید و آن نمی کنید که باید؛براستی چرا؟!
برمدار و برقرارباشید و خوش.​

*زنده یاد تقی رفعت،مدیر روزنامه تجدد و پیشگام شعر نو و نقد ادبی .

* شنیدن و خواندن این خبر که خناذیر معترفند به مقام هیولا ارتقاء یافته اند،مایه امیدواری است،خوشا بحال من و امثال من که هنوز همان بره و گوسفند و سگ پاچه گیر گرگ و روباه و شغال گله بوده و هستیم و هیچ نسبتی با زمخت و ظریفتان نداشته و نداریم.
۹۰۲۴۹ – تاریخ انتشار : ۲ تیر ۱٣۹٨  

پ.ن.

جمشید خان!

peerooz داره درست میگه بابا،آخه فرجی که با مراد ویسی و زیدآبادی و برزگر و غیروذالک نرد عشق می زند که دیگه شهره عالم است،بنابراین سخن peerooz را فهم کنید و اینقدر فرج فرج نکنید و فرج سرکوهی را رها کنید و بقدر و درک و بضاعت تان یه کمی از ایربگهای ور اومده نرگس فتان قدر دانی بکنید و ‌باعث انبساط خاطر چپ های* لندن و پاریس و برلین خاطر بشوید!؟

*هو هو هوشی مین و چه گوارا استالین…

https://twitter.com/SoudabehQaisari/status/1538538413217009670?cxt=HHwWjMC-kaGi_tkqAAAA

peerooz
peerooz
1 سال قبل

“از قضا سرکنگبین صفرا فزود”.
کار من شده است شمردن امتیازات منفی پای کامنت های این مقاله که تاکنون بدون امتیازات پای کامنت جناب برومند و کامنت منفی خود من به ۴۴ امتیاز منفی رسیده است. با تشکر از زحمات دوستان, متاسفانه باید گزارش کنم که ظاهرا و تا آنجا که به جناب سرکوهی مربوط است ما “عرض خود برده و زحمت خود داشته ایم”, چون همانطور که عرض شد ایشان انشاالله “سر و مر و گنده”…………و گمان ندارم ککشان بگزد و احتمالا در چشم دوستان خود “کسب منفعتی و دفع مضرتی “هم کرده اند. 
و چون نمیخواهم با هر “کلیک” صنار سه شاهی به درآمد فیسبوک اضافه شود نمیدانم در صفحه فیسبوک جناب سرکوهی چه میگذرد, اما گویا بین اپل و فیسبوک بر سر تقسیم درآمد کدورتی بوجود آمده که خوشبختانه ربطی به من ندارد.

https://www.engadget.com/apple-facebook-ad-sharing-subscription-app-170039310.html

peerooz
peerooz
1 سال قبل

آدم کندی چون من نمیدانست با این همه موضوعات, چرا کسی باید اکنون به فکر تصفیه حساب با جناب سرکوهی باشد, غافل از آنکه این همه مردمی که لابد ازجناب ایشان هیزم تر خریده اند باید به نحوی تصفیه حساب کنند و با این آفتاب های لب بام, تعویق آن به قیامت شاید صلاح نباشد.شاید این اصل مطلب باشد. نمدانم. بهر حال ایشان هم که انشاالله “سر و مر و گنده” با آن نرگس فتان و دماغ چاق در آلمان نشسته و مشغول فتق امورند و گمان ندارم ککشان بگزد. 

جمشید برومند
جمشید برومند
1 سال قبل

سرکوهی که من می شناسم.
کسی ست از تبار جنبش دانشجوئی دهه ۴۰ دانشگاه تبریز که همه با تمام اختلافات سیاسی و عقیدتی در پیکار با استبداد سلطنتی اتحاد ناننوشته ای داشتیم.
بعداز انقلاب ۵۷ با روی کار آمدن حکومت اسلامی تمام جامعه دگرگون شد .در تمام خانواده ها و محیط درس و کار و زندگی ، خواهر و برادر به گروههای مختلف گرایش داشتند .
یاران قدیم دانشگاه و زندان در گروههای مختلف سیاسی به «دوست» و «دشمن» تقسیم شدند. هرگز فرضت نشد که بحث های سیاسی در مسیری دوستانه و متمدنانه تمرین شود از همان «دولت موقت » و «شورای انقلاب » معلوم بود که خمینی سودای دیگری در سر دارد.
مسائل حادی در گوشه و کنار کشور مجال فکرکردن نمیداد. ۸ مارس در «بهار آزادی » و تعطیل روزنامه ها یکی بعداز دیگری ..حمله به کردستان و.هزاران فاجعه که همه میدانیم

هر یک از ما بفراخور اینکه در ۴۳ سال گذشته در کدام مسیر و در چه فاصله ای علیه یا برای حکومت مرتجع بعداز انقلاب موضع داشه ایم . می توانیم با موضوعات مربوط به انقلاب ۵۷ و پیامد های فاجعه بار آن صادقانه ، آگاهانه و مسئولانه یا برعکس و غیر واقع بینانه برخورد کنیم..

فرج سرکوهی با حرفه ی روزنامه نگاری و سردبیری نشریه وزین آدینه فقط چند قدمی تا مرگ فاصله داشت.
مطالبی که بعداز مهاجرت نوشت و مصاحبه هائی که می کند در جهت تضعیف حکومت جمهوری اسلامی ست و برای خودش دارای استراتژی می باشد.

مراجعه به نوشته های او در آرشیو اخبار روز نشان میدهد که برای مسائل مبرم و روز وقت می گذارد و علیه حکومت کشتار جمهوری اسلامی بدون ملاحظه افشا گری می کند.
نقلی قولی از یک از مقاله هایش علیه رسانه های فارسی پاسخی ست به کسانی که از همکاری او با رسانه ها ناراضی اند:
« سانسورِ پیشینه سیاسی این بار نه فقط در بی.بی.سی فارسی که در اغلب رسانه‌های داخل و خارج.

چرا سایت‌های بی.بی.سی فارسی، صدای آمریکا، دویچه وله، رادیو فردا، ایران اینترناسیونال و.. همراه و همزبان با خبرگزاری‌های دولتی و نیمه دولتی فارس، ایرنا، ایلنا، ایسنا و.. «همه با هم» پیشینه سیاسی و چپ فیروز گوران را در زندگی‌نامه او سانسور کردند؟» نقل از سانسور پیشینه چپ گوران در رسانه های داخل و خارج (۳۰خرداد ۱۳۹۸ ـاخبار روز) http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=93862
پس فرج سرکوهی هم علیه سانسور رسانه ها و دفاع از هویت گوران نوشت.

با شناختی که با مطالعه مطالب سرکوهی در اخبار روز و صفحه فیس بوک او دارم نسبت به مبارزه علیه حکومت جمهوری اسلامی سازش ناپذیر ست و با هرکس و هر جریان و رسانه های فارسی زبان در این میارزه همسوئی می کند حتی اگر در باره ی آنها ننویسد و حرف نزند. در صفحه فیس بوک سرکوهی تمام نیروهای مخالف جمهوری اسلامی حتی سلطنت طلب ها فعالند.
ولی نسبت به نیروهائی که بعداز انقلاب مانند حزب توده و بعدا سازمان اکثریت که از حکومت اسلامی حمایت کردند و حتی بعداز سرکوب نیز به آن سیاست ها ادامه دادند شدیدا انتقاد می کند.

این ها را که نوشتم به معنی بی ایراد بودن نوشته های سرکوهی نیست . نگارنده بارها از نوشته های سرکوهی عصبی شده ولی تلاش کرده پاسخی برای تناقض گوئی های او پیدا کند.
در ۱۰ سال پیش به مناسبت شصتمین سالگرد کودتای انگلیسی ـ نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مقاله ای برای بی بی سی نوشت:
نیاموخته های چپ ایران از شکست ۲۸ مرداد (۲۷ مرداد ۱۳۹۲ ـ آرشیو اخبار روز)
• به رغم هزاران صفحه که حزب توده و دیگر گرایش های چپ سنتی ایران در تحلیل شکست ۲۸ مرداد ۳۲ نوشتند، تنها در آخرین سال های دهه چهل بود که گرایشی در چپ ایران تحلیلی ساختاری و بینشی از شکست ۲۸ مرداد و فروپاشی حزب توده به دست داد اما نگاه انتقادی این تحلیل نیز چند سال بعد در سایه ذهنیت مسلط گم شد …(از همان نوشته]

http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=54725

این از همان نمونه نوشته های استاندارد سرکوهی ست که حتی به بهانه سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نطرات خود را در مورد حزب توده و دیگر نیروهای چپ بعداز دهه ۴۰ ـ بزعم سرکوهی چپ سنتی ـ معطوف می کند .
برای سرکوهی نفس کودتای نظامی ۲۸ مرداد و چرائی آن اصلا مهم نیست فقط واکش چپ سنتی مهم است!!!
شاید هفته ی آینده بمناسبت ۲۸ مرداد و سال آینده بخاطر هفتادمین سال رخداد ۲۸ مرداد دل و جرات پهلویست ها برای جشن و سروز «قیام شاه و ملت» بیشتر شود. امسال که خاندان جلیل «مشروطه خواه » هم شدند و برای روز انقلاب مشروطه پیام دادند.
با نوشته های سرکوهی باید مانند خودش در زمان نشر پاسخ داد . کلی گوئی و مچ گیری تاثیر چندانی ندارد.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

جناب برومند,
ممنون از توضیح, سوال من هنوز بجاست که مگر جناب سرکوهی اخیرا , یعنی از دورانی که به خارج آمده چه زمین لرزه ای به وجود آورده و یا دنیا را بر سر رژیم خراب کرده و یا میکند که باید در باره او چنین مقاله ها و کامنت هائ طولانی نوشت؟ در حالی کسی احوال شیرزنانی چون نرگس محمدی و صد ها بلکه هزاران زن دیگری که در زندان های رژیم میپوسند را نمی پرسد؟ 

https://javanehha.com/%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/

مینا متین اعظم
مینا متین اعظم
1 سال قبل

جانا سخن از زبان ما گفتی
ممنون

peerooz
peerooz
1 سال قبل

آیا در دنیا مساله ای مهمتر از ” سرکوهی و دیگرانی چون او” وجود ندارد که وقت صرف آن کرد؟ و اگر مساله مهمتری وجود ندارد, “دیگرانی چون او” کیانند که وجود آنها اینقدر اهمیت دارد؟ و مهمتر از همه “نرگس فتان” کی؟ سرکوهی یا دیگرانی چون او؟

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

“مرا کجا میبرند”؟
با سه ارزیابی منفی به کامنت من و دو ارزیابی مثبت به کامنت “جانا سخن از زبان ما گفتی”, یعنی ۶ در برابر هیچ, معلوم میشود که من چقدر از مرحله پرت و نمیدانم که جناب سرکوهی مهمترین مساله روز است. وامصیبتا.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

“از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور,
در سر کوی تو از پای طلب ننشستم “.
حافظ.

مجموع ارزیابی های منفی کامنت من به دوازده رسیده است. باکی نیست. هنوز گمان دارم که زمان انتشار این مقاله نامناسب و در مورد جناب سرکوهی که اکنون از موقعیت خود خرسندند باید بجای “نرگس فتان” از اصطلاح مناسب “دماغ چاق” استفاده میشد که به معنی خوب و سر حال بودن است.

دماغت چاقه – معنی در دیکشنری آبادیس
https://abadis.ir/fatofa/%D8%AF%D9%85%D8%A7%D8%BA%D8%AA-%DA%86%D8%A7%D9%82%D9%87/

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x