شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

آقای سروش سانسورِ رشدی را توجیه و طوطی بقالِ مثنوی می‌شود! – فرج سرکوهی

شماری از اصلاح‌طلبان دینی ایران، به اقتضای زمان و زمانه، حمله به سلمان رشدی را محکوم کرده و خود را موافقِ آزادی بیان جلوه می‌دهند اما برخی چون آقای سروش با افزدونِ اما و اگرهای گوناگون، و از جمله با «تجاوز به زبان...

شماری از اصلاح‌طلبان دینی ایران، به اقتضای زمان و زمانه، حمله به سلمان رشدی را محکوم کرده و خود را موافقِ آزادی بیان جلوه می‌دهند اما برخی چون آقای سروش با افزدونِ اما و اگرهای گوناگون، و از جمله با «تجاوز به زبان»، می‌کوشند آزادی بیان را در عرصه‌ی نقدِ و طنز و بازآفرینی آزادِ دین، تاریخ و شخصیت‌های دینی در آثار هنری و ادبی، محدود کرده و سانسورِ اسلامی را، که با پذیرشِ حقِ آزادی بیان از در بیرون می‌شود ، با نام‌های دیگر از پنجره وارد کنند

«صوفی نهاد دام و سر حُقه باز کرد

بنیادِ مَکر با فلکِ حیله‌باز( حقه‌باز) کرد»

حافظ

بسیاری از اصلاح‌طلبان دینی ایران به زمانِ صدورِ فتوای قتلِ رشدی از آن دفاع یا آن‌را توجیه کردند. اغلب اصلاح‌طلبان دینی، در آن زمان و سال‌ها پس از آن، حتا یک کلمه در مخالفتِ با فتوای قتلِ یک نویسنده نگفتند بگذریم از این‌که برخی از آنان چون آقای عبدالکریم سروش در تصفیه، «اسلامی کردن»، حذفِ فرهنگی و اخراجِ استادان و دانشجویان در «انقلاب فرهنگی» پیشینه‌ای ثبت شده دارند که هنوز آن را نقد نکرده و از آن عذر نخواسته‌اند و بسیاری  از آنان عاملان و آمران و عمله‌های نهادهای امنیتی شکنجه و شلاق و اعدام بودند.

اکنون شماری از اصلاح‌طلبان دینی ایران، به اقتضای زمان و زمانه، حمله به سلمان رشدی را محکوم کرده و خود را موافقِ آزادی بیان جلوه می‌دهند اما برخی چون آقای عبدالکریم سروش با افزدونِ اما و اگرهای گوناگون، و از جمله با «بازکردنِ سرِ حُقه»‌ی «تجاوز به زبان» (سوء‌استفاده از زبان abuse of language) می‌کوشند آزادی بیان را در عرصه‌ی نقدِ و طنز و بازآفرینی آزادِ دین، تاریخ و شخصیت‌های دینی در آثار هنری و ادبی، محدود کرده و سانسورِ اسلامی را، که با پذیرشِ حقِ آزادی بیان از در بیرون می‌شود ، با نام‌های دیگر از پنجره وارد کنند.

کتابی که سروش دوست ندارد عمل است نه بیان

آقای عبدالکریم سروش در فیلمی که اخیرا همرسان کرده (لینک در پایانِ متن) در «ملامت و تقبیحِ» «توهین و اهانت» به منبر می‌رود و البته طبقِ رویه‌ی همیشگی خود با زدنِ انگِ «نادان» به منتقدانِ خود، بدانان «توهین» می‌کند که بگذریم.

از شیوه‌های رایجِ حُقه‌ی تجاوز به زبان، (سوء‌استفاده از زبان abuse of language) ،  که از شاخصه‌های برخی اصلاح‌طلبان دینی/حکومتی ایران است، یکی هم  تغییر دادنِ نام‌های جاافتاده و نام‌گذاری‌های من‌درآوردی است. بر برخی مصداق‌ها و مفاهیمِ نامی دیگر می‌نهند تا ماهیت واقعی آن‌ها را پنهان کنند.

آقای عبدالکریم سروش در فیلمِ تازه خود با بازی ناموجه با واژه‌های «بیان» و «عمل» همین تاکتیکِ نخ‌نمای کلیشه‌ای را به کار می‌گیرد تا نقد، طنز و بازآفرینی آزادِ دین، متون و شخصیت‌های «مقدسِ» دینی را، از شمولِ آزادی بیان، ــ که حقِ همگانی است و شایسته‌است که با بیان پاسخ داده‌شود،ـــ اخراج و به حوزه‌ی «عمل» براند که پاسخ «عمل»ی دارند. فشرده‌‌ی سخن او این است که رمانِ آیه‌های شیطانی حاوی «اهانت و توهین و جسارت به مقامِ بلندِ پیامیر» است پس «بیان» نیست، «عمل» است و مشمولِ حقِ آزادی بیان نمی‌شود.

آقای سروش می‌گوید «آزادی بیان هم توضیخ لازم دارد .چه چیزی بیان است. چه چیزی عمل است. اهانت کردن عمل است. بیان نیست. فحش دادن عمل است، بیان نیست. تحریک کردن عمل است بیان نیست. این ها از جنسِ عمل هستند،  از جنس بیان نیستند».

«گفت ای کَل با کَلان آمیختی ..»

آقای سروش در ادامه با ترفندی نخ نما، در قیاسی نادرست به مضحکی قیاسِ طوطی بقالِ مثنوی، «بلند کردنِ صدای موسیقی تا حدِ آزار دادنِ همسایه» و «تحریک به تفرق و تفرقه‌های قومی» را در کنارِ نقد و طنزِ و بازآفرینی آزادِ تاریخ و شخصیت‌های دینی می‌نهد تا طنز و نقدِ دین را چیزی وانمود کند همسان با این دو.

تنها «نادان»‌ها تفاوتِ «تحریک» به قتل و خشونت های قومی و دینی و «بلند کردنِ صدای موسیقی تا حدِ آزار دادنِ همسایه» را با نوشتنِ رمان نمی‌دانند. این دو قیاسِ آقای سروش یادآورِ همان طوطی بقالِ در مثنوی است که «خلق» را از «قیاس» او «خنده آمد» که ندانست:

«زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف

زین عمل تا آن عمل راهی شگرف»

داورِ خودخوانده‌ی تمیزِ بینِ بیان و عمل

اگر این ادعای ناموجه و نادرستِ آقای سروش را بپذیریم که برخی آثار فکری و ادبی و هنری کتاب و «بیان» نبوده و مشمولِ حقِ آزادی بیان نیستند، این پرسش‌ مطرح است که چه کسی تعیین می‌کند که کدام کتاب «بیان» است و کدام «عمل»؟ چه اثری مشمولِ حقِ آزای بیان است و باید که با بیان پاسخ داده‌شود و چه اثری «عمل» است و باید با «عمل» بدان پاسخ داد؟ و با چه سنجه‌ای؟

آقای سروش به شیوه‌ی برخی اصلاح‌طلبانِ دینی ایرانی که خود را محور و مبداء تاریخ، صاحبِ حقِ انحصاری تفسیر و تاویلِ متون و مرجعِ انحصاری داوری می‌دانند، در این فیلم در مسندِ قاضی و مرجعِ خودخوانده‌ی داوری و تمیزِ بینِ بیان و عمل می‌نشیند، هر کتابی که او دوست ندارد عمل است نه بیان . «هر جا میخ طویله‌ی خرِ ملا است همان جا مرکزِ عالم است»

در کشورهای دموکراتیک دادگا‌ه‌های صالحه مرجعِ تشخیصِ «تحریک به قتل و خشونت های قومی و دینی و..» و «اهانت» و تهمت به شخص‌های حقیقی هستند که به دادگاه شکایت می‌برند اما هیچ دادگاهی برای بررسی «اهانت» و .. به شخصیت‌های حقوقی، از جمله شخصیت‌های دینی و تاریخی، برگزار نمی‌شود.

خاطرِ مبارکِ آقای سروش آزرده است!

آقای سروش در این فیلم می‌گوید رمانِ رشدی «پر از اهانت به پیامبر اسلام، سوگیری خصمانه نسبت به اسلام و خصوصا نسبت به پامبر اسلام» « نهایت اهانت و توهین و جسارت به مقام بلند پیامیر اسلام» و «آزردنِ یک میلیارد نیم مسلمان و بی حرمتی کردن به مقدسات انان» است و «اهانت، آزردن خاطر دیگران عمل است نه بیان»

داوری او در باره‌ی رمانِ سلمان رشدی گرچه نشانه‌ی آشکارِ نشناختن رمان و ناآگاهی از شیوه‌های فهم و نقدِ رمان است اما حقِ او است که از این کتاب «آزرده» شود و این داوری‌ها را داشته و بیان کند .آن چه حقِ او نیست حکم‌هائی است که در ادامه صادر می‌کند.

رشدی «به احترام مسلمانان باید قلم خود را نگه می‌داشت» ، « حق آزادی بیان هست ولی احترام به دیگران کجا رفته؟ سوء استفاده از این حق کجا رفته؟ گاهی از حق خود سوء استفاده می کنیم، من اگر صدای موسیقی را در در خانه خود بلند کنم که همسایه آزار ببیند نمی‌توانم بگویم از آزادی استفاده می‌کنم، دارم سوء استفاده می‌کنم».

«می گویند پیامبر اسلام درگذشته و کسی نمی‌تواند به او اهانت کند، به درگذشتکان نمی‌توان اهانت کرد اما به حاضران چی؟ آن ها را آزردن چی؟ نمی‌شود گفت این حق من است که همه را بیازارم»

 این درست که رمانِ آیه‌های شیطانی آقای سروش و انبوهی از مسلمانان را رنجانده‌‌است هرچند در اغلبِ موارد بی‌آن که کتاب را خوانده‌باشند اما اگر میعارِ آقای سروش را بپذیریم که هر کتابی که انبوهی از مردم را می‌آزرد نباید نوشته‌ و منتشر شود و حقِ «آزرده‌شدن» را حقِ انحصاری او و مسلمانان ندانیم، از بسیاری از آثار علمی، نظری، ادبی و هنری و حتا دینی اثری بر جای خواهد ماند؟ تنها کافی است به یادآوریم که برخی آثارِ علمی به زمانِ خود میلیون‌ها انسان را، که تصویری نادرست از جهان داشتند، رنجاندند به مثل  آثارِ کپرنیکوس، داروین و…

قران از منظرِ آقای سروش و مسلمانان «مقدس» است اما از منظر بسیاری از انسان‌ها کتابی است با صدها آیه در تمجید و ترویج خشونت، تبعیض، تحقیر و توهین و تبعیض علیه زنان و کافران و حتا علیه پیروانِ دین‌های یهودی و مسیحی و.. بر میعارِ آقای سروش قرآن، که میلیون‌ها یهودی و مسیحی و دین‌ناباور و زنان را «آزار» داده و می‌دهد، نباید نوشته می‌شد و نباید منتشر شود.

اما طنز و نقدِ دین، چون تبلیغِ دین، حقِ همگان است. هر کسی حق دارد کتابی بنویسد، هر کسی حق دارد کتابی را نقد کند. هر کس حق دارد از کتابی «آزرده» شده و آزردگی خود را «بیان» کند، هر کس حق دارد کتابی را نقد کند و…. اما ممنوع کردنِ نوشتن با هر توجیه و دستاویزی، از جمله «این عمل است نه بیان»، چیزی نیست جز انکارِ حقِ آزادی بیان که از حقوقِ خدشه‌ناپذیر انسانی است.

تقدس‌زدائی نیز، چون مقدس پنداشتن، حقِ همگان است

حق هر کس است که متن‌ها و آدم‌هائی را «مقدس» بداند. حقِ هر کس است که از آن‌چه او «توهین به مقدسات» خود می‌پندارد آزرده شود و علیه یا در نقد آن بنویسید و بگوید، تظاهرات مسالمت‌آمیز کند و.. اما حقِ هیچ‌کس نیست که خواستارِ نوشته و منتشر نشدنِ کتابی شود مگر آن که دادگاه‌های صالح در کشورهای برخوردار از دموکراسی آن کتاب را، پس از نشر و نه پیش از آن، به اتهاماتی چون «تحریک به قتل و خشونت‌های قومی و دینی و..» محکوم کنند و  این معیار در مورد آثار هنری و ادبی و از جمله رمان، که پای تخییل و … در میان است، چندان پیجیده‌است که کم‌تر نمونه‌ای از آن هست.

هر کس حق دارد دین و شخصیت‌های دینی و تاریخِ دین را نقد کند، ابعادِ مسخره‌‌ی آن‌ها را به تمسخر بگیرد، آن‌ها را موضوعِ طنزِ قرار دهد، در آثارِ هنری و ادبی، که تخییلِ خلاق از مولفه‌های اصلی است، آن‌گونه که می‌خواهد آن‌ها را بازآفرینی کند و..

حقِ هر کس است که مفاهیم، کتاب‌ها و آدم‌هائی را «مقدس» بداند اما حقِ دیگران هم هست که مقدس‌های زمینی و آسمانی را یوغی بدانند بر گردنِ آزادی و تفکرِ انتقادی، مولفه‌ای از فرهنگِ استبدادی و زمینه‌ای از زمینه‌های ازخودبیگانگی و اسارتِ آدمی. حق هر کس است که برای رهائی انسان از فرهنگِ استبدادی و ازخودبیگانگی از مقدس‌های آسمانی و زمینی تقدس‌زدائی کند و طنز از راه‌های موثرِ تقدس‌زدائی و نقد و نفی فرهنگِ استبدادی است.

اگر معیارِ آقای سروش یعنی ممنوع بودنِ «اهانت» به مقدساتِ دینی را بپذیریم و آن را حقِ همگانی و نه حقِ انحصاری مسلمانان بدانیم، چه رخ می‌دهد؟ اگر همه دین‌ها، مذهب‌ها و عقیده‌ها در جهان، که سر به صدها می‌زنند، فهرستی از مقدساتِ خود، که سر به هزاران هزار خواهد زد، ارائه و نمایندگانِ آنان در مجمعی بزرگ‌تر از مجمعِ عمومی سازمانِ ملل!، تمامی آثار هنری و ادبی و نظری و علمی و دینی را بررسی و آن‌چه را که توهین به مقدسات خود تلقی می‌کنند حذف کنند، از علوم و ادبیات و هنر و حتا دین چه می‌ماند؟

بازی چرخ یا واقعیت‌های سرسختِ زمینی

از جمله مشکل‌های آقای سروش و برخی اصلاح‌طلبان دینی آن‌که به اقتضای زمان و زمانه حقِ آزادی بیان را به زبان می‌پذیرند اما می‌کوشند تا سانسورِ اسلامی را بُزک و با نام‌های دیگری از پنجره وارد کنند.

اغلبِ مسیحیان و یهودیان و.. و بسیاری از مسلمانان، به اقتضای زیستن در جوامعِ برخوردار از دموکراسی، با حقِ آزادی بیان و نقد و طنزِ دین کنار آمده‌‌اند. اصلاح‌طلبان دینی ایرانی و دیگر مسلمانان مخالفِ نقدِ دین و آزادی بیان نیز به ناچار و با گذشت زمان به تدریج حقِ آزادی بیان و طنر و نقدِ دین را تحمل خواهند کرد. کافی است برخلافِ «صوفی» شعرِ حافظ به «دام و حقه»‌ی تجاوز به زبان متوسل نشوند، خود و دیگران را با قیاس‌های طوطی بقالِ مثنوی فریب ندهند، خود را دانای کل و دیگران را «نادان» ندانند و بدانند که «تعصب خامی است» و البته واقعیت‌های سرسختِ زمینی و «بازی چرخ» کار اصلی را بر عهده دارد و بدانان خواهد آموخت که باز هم به گفته‌ی حافظ

 «بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه

آن‌کس(زیرا) که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد»

.

لینکِ فیلمِ عبدالکریم سروش:

https://bit.ly/3wfUmzX

https://akhbar-rooz.com/?p=165712 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تقی روزبه
1 سال قبل

پیرامون پرسش آقای دکتر ل. پژمان
نه فقط در گذشته ها ی دور که درهمین دهه اخیرچالش حول این موضوع از دوسو مناقشه برانگیزبوده است. موردهم یکی دو تانیست. مثلا همین فاجعه کشتارشارلی ابدو در چندسال پیش که مدافع همین آزادی بی قید شرط هستند که البته من هم با اصل آن موافقم، از جمله طنز و تمسخرمذهب هم در حوزه کاری آن ها بود، پس از کشیدن کاریکاتوری از محمد پیغمبرمسلمان مورد هجوم بنیادگرایان قرارگرفت و آن فاجعه را آفریدند. خود دوره کسروی هم آتش زدن وجودداشت و موارد آن کم نبوده است، درهلند و غیره هم بود ه است که با استناد به همین حق صورت گرفته است. و پس از فاجعه ابدو مدتها بحث روزنامه ها و رسانه ها حول همین مرزهای ظریف بین توهین و حق بیان و نحوه مواجهه با آ‌ن در عصرجهانی شدن بوده است. کسی که مثلا کتب مقدس را آتش می زند و یا اقداماتی نظایرآن ممکن است خود با توجیهات مختلفی از جمله حق آزادی بیان و یا تقدس زدائی و یا مبارزه با جریان های ارتجاعی و…. آن را پیش ببرد. بنابراین حرف من اندکی فراتر رفتن از این مصادیق و طرح رابطه بین این حق و جامعه متکثرالعقاید بشر و همانطور که نوشته ام گذر از تونل نیمه تاریک تاریخ است. به هیچ وجه به معنی نادرست بودن باور به اصل آزادی بی قید وشرط بیان و یا تقدس زدائی نیست بلکه نحوه پیشبردآن با در نظرگرفت اصل خدشه دارنشدن زندگی صلح آمیز گرایش های مختلف است که کیان جوامع بشری را تشکیل می دهد بطوری که خروجی اش تولیدفضای بهتری برای تقویت آن حق باشد و نه معکوس. حتی چون این ماجرا دو طرف دارد ممکن است ما درست هم عمل کنیم باز مساله حل نشود و قانون و مجازات تخطی کننده هم بخشی از ماجراست. ولی در حوزه نظر و فلسفه سیاسی بهرحال بر عنصرآگاه تر و پیشروتراست که راه پیشروی مجموعه تمدن بشر را به نحو مثبت هموارکند. معضل آن است که وقتی اصل آزادی بی قید وشرط بیان به عنوان یک اصل رهائی بخش پایش را روی زمین می گذارد با چالش های بزرگی مواجه می شود، که در عصرجهانی شدن به جنگ تمدن ها و مذاهب هم رسیده است، و چگونگی کاربرداین اصل رهائی را پیش از پیش با چالش مواجه ساخته است و این پرسش را مطرح می سازد که با چنین وضعیتی که جهان دارد چگونه باید آن را پیش برد که به ضدخود و تقویت مواضع ارتجاع تبدیل نشود. چون همانطور که نوشته بودم در اشاعه خشونت این آزادی است که پژمرده و قربانی می شود و بازنده است. و مساله این است که از ساحت یک حق مجرد و کلی وقتی پایش را به زمین می گذارد و با ساحت واقعیت جوامع متکثربا گرایش های مختلف فارغ از درستی و نادرستی شان چگونه پیوند بخورد که بتواند به راهش برای تعمیق تمدن بشری ادامه دهد. در یادداشت قبلی من بطورکلی نحوه و شکل پیشبرد آن را مشروط به در نظرگرفتن حفظ صلح و همبستگی جوامع انسانی کردم که اساسا بدون آن آزادی بی قید و بیان و اندیشه موضوعیت خود را از دست می دهد. میتوان در دوسویه معادله یک طرف با استناد به اصل آزادی بیان بایستد و طرف دیگر هم در آنسو تحت عنوان توهین شدگی بخود اجازه خفه کردن صدای مخالف را بدهد که متاسفانه در مقیاس جهانی این پدیده منفی وجودپیداکرده است. سنتزآن بین آندو بنظرم همان فرمولی است که در نوشته به آن اشاره کرده ام. در مورد انتقادآقای سرکوهی و آقای سروش هم مساله من اساسا مکث روی آن نبود بلکه خواستم همین چالش عمده را که فراتر از رویکرد خاص سروش می رود مطرح کنم. در موردسروش هم که شما پرسیده اید، او صرفنظر از نحوه فرموله کردن و ادبباتش که بی اشکال هم نیست و سخنان حاشیه اش، اما در مقام سخن و نظر از قضا همان سخن شما را هم که گفته اید «انچه انسان در باره فرد، نهاد، نوشته ای فکر می کند بدون کاربرد خشونت و کلمات ناهنجا ر می تواند بیان کند، بنویسد» اوهم مکررا گفته است.

دکتر ل. پژمان
دکتر ل. پژمان
1 سال قبل

پرسشی از آقای تقی روزبه؛
آیا شما سراغ دارید که فرد و یا گروهی آتش زدن قرآن و یا هرکتاب مقدس و یا کتابی معمولی را آزادی بیان بداند؟ چون قرآن و یا هر نوشته دیگری بیان افکار و اندیشه فرد و یا جمعی است که بشکل کتبی انتشار یافته و بدیهی است که آتش زدن آن و یا پاره پاره کردن آن در چهار چوب آزادی بیان نمی کنجد و بنظر من و از نظر حقوقی توهین و جرم است. ولیکن مساله نو اندیشان دینی آتش زدن قرآن نیست که محکوم است، بلکه نقد افکار و اعمال پیامبر اسلام را جایز نمی دانند! آنان نقد آیات قتل و تبعیض آمیز قرآن را جایز نمی دانند! کتاب سلمان رشدی رمانی است که از خلاقیت یک نویسنده پرورش یافته و با تمثیل می خواهد جذابیت کتاب را بالا ببرد! شما اگر مروری به عقاید آقای سروش از پنجاه سال گذشته تا به امروز بیاندازید، مشاهده خواهید کرد که افکار و عقاید ایشان در امروز در باره پیامبر مورد علاقه شان با دیروز تا چه حد تغییر کرده است تا چندی قبل ایشان پیامبر را فرستاده اله می دانست ولیکن امروز حرف های دیگری می زند! حال اگر از آقای سروش پرسیده شود که پیامبر خود گفته است که ایشان توسط فردی بنام جبراییل با اله در ارتباط بوده! آیا پیامبر دروغ می گفته و خوابی بیش نبوده! ؟ و دروغگویی پیامبر توهین و بی حرمتی شمرده می شود. آزادی بیان خوب و بد، درست و نادرست ندارد. آنچه انسان در باره فرد، نهاد، نوشته ای فکر می کند بدون کاربرد خشونت و کلمات ناهنجا ر می تواند بیان کند، بنویسد . من و شما مجاز هستیم در باره آیت اله خمینی که برای بسیاری مقدس است ، آنچه می دانیم بگوییم و بنویسیم بدون دشنام و نا سزاگویی، اما می توانیم بگوییم که دستور شکستن قلم، به دار آویختن دگر اندیشان، ملی گرایان و هر فرد و یا جریان فکری که او را امام و پیشوا نمی دانست صادر کرده است. حتی بسیاری در آغاز ایشان را امام و پیشوا می دانستند، ولیکن پس از چند ماه متوجه شدند که اشتباه می کردند! دستور قتل آنها را نیز ایشان صادر می کردند. آیا برای همزیستی در جامعه! چون عده ای ایشان را معصوم و پیشوا می دانند باید چشمان مان را ببندیم و زبان خود را سانسور کنیم! چون اگر زبان به انتقاد بگشاییم، تعادل و همزیستی جامعه بهم می خورد، پس باید رعایت کرد. از انقلاب مشروطه این فکر وجود داشته و امروز هم در سایه به حیات خود ادامه می دهد. اصطلاح دین ستیزی یکی از این اهرم ها است. نقد احکام قرآن و اصول دین، دین ستیزی نیست، هر فردی مجاز است به این کتاب مقدس و یا انپیامبر اعتقاد داشته باشد، حق او است. ولیکن من بعنوان یک انسان معتقدم، که به دور و بر خود نگاه کنم، کتاب ها را بخوانم، گفته ها را بشنوم و … در پایان در باره خوانده ها و شنیده ها اظهار نظر کنم. این اظهار نظر بر اساس کدام قانون ، دین ستیزی است. قرن ها است که مومنان به اشکال مختلف منتقدان ادیان را باشمال مختلف اذیت و آزار کرده اند. پس از رنسانس در اروپا انسان آزاده به این حقوق دست یافته که آنچه فکر می کند بیان کند. اگر اینطور باشد اغلب دانشمندان جهان ، دین ستیز اند، زیرا اندیشه های آنان نقض بسیاری از اعتقادات مذهبی است.
طرفداران آزادی بیان ( حقوق بشر ) باید هشیار باشند که در برابر چماق دین ستیزی و بر هم زدن همزیستی سنت گرایان و نو اندیشی در جامعه، عقب ننشینند. با تکیه به دانش ، آنچه به آن می رسیم بیان کنیم و در اشاعه آن با روشنگری کوشا باشیم.

تقی روزبه
1 سال قبل

لطفا از این متن اصلاح شده استفاده کنید
ترور سلمان رشد، سروش و نقدفرج سرکوهی

اگر مبنا را موضع گیری قراردهیم و از حواشی و یا عملکرد خودسروش در گذشته و…دورشویم، سروش به عنوان یک روشنفکردینی در اینجا صراحتا هم قتل کسروی هم فتوای خمینی را محکوم می کند. این احساس او را هم که مثل خیلی از مسلمان ها هم نمی توان نادیده گرفت، که از رویکردسلمان رشدی به پیغمبر احساسن توهین کرده اند. به آن ها نمی توان گفت که چرا چنین احساسی دارید؟ توهین هم بطورکلی مجازنیست و مطابق همین قواعدجهان امروز اگر در دادگاه صالحه اثبات شود جرم محسوب می شود. بنابراین اگر کسی می خواهد به سروش اتتقاد کند باید در اساس ثابت کند که این نوشته مشمول توهین و جرم نیست که البته نیاز به نقد مشخص به شکل مستند و با فاکت دارد و نه ردیف کردن الفاظ کلی حقوقی و فاقدمصداق مشخص. آن گاه می توان با استناد به آن شاخص ها ارزیابی سروش را مخدوش دانست یا ندانست. اما اگر می خواهیم نقدخود را صرفا به اصل آزادی بیان بدون قید وشرط ارجاع دهیم، به وادی انتزاعی نظر و تئوری، آن گاه با وضعیت پیچیده و پارادکسی مواجه می شویم که مستلزم دقت بیشتری است. چرا که آن حق مطلق و کلی وقتی پایش را به روی زمین یعنی یک جامعه متکثر و دارای علایق و باورهای گوناگون از همه نوع با چگالی های متفاوت بگذارد، در تئوری و نظر مشکلی ندارد و قابل دفاع هم است اما در عمل مثل بسیاری از پدیده های اجتماعی به طوراجتناب ناپذیر مشروط و مقید می شود و این یعنی که در واقعیت مشخص وانضمامی مساله را نمی توانیم صرفا انتزاعی و یک وجهی به بینیم . مثلا نمی توانیم تحت آزادی بیان آتش زدن قران توسط کسروی یا حامیان وی را تایید کنیم، چرا که امکان همزیستی مسالمت آمیز یک جامعه متکثر با چگالی های مختلف را تهدید می کند و با بهم زدن آن خودمسیر حرکت و رشدجامعه به سمت آزادی مطلق اندیشه و بیان را مسدود می سازد. یعنی اقدام معطوف به نتیجه را از قلم می اندازد. بخصوص که حساسیت سخن در مورد افراددارای مناصب مهم و دارای نقش احساس بسیارمهم می شود و حتی در دموکراتیک ترین کشورها هم به صرف خطای سخن مثلا یک رئیس جمهورـ که شاید نظرشخصی اش باشد، در سخن گیر می دهند. بنابراین مساله از لحاظ نظری به این شکل در می آید که چگونه رفتارکنیم که جامعه متکثر و دارای چگالی های گوناگون از عقاید و باورها و نحوه زیست و غیره صرفنظر از درجه درست و نادرست بودنشان، کل شرایط را به سمت گشایش به آزادی هرچه بیشتر و کامل تر بگشاید و نه مسدودکننده. بنظرم اگر آزادی بی قید وشرط بیان را در دوساحت انتزاعی و در واقعیت انضمامی جامعه با چگالی ها مختلف و حتی بعضا متضاد در نظر نگیریم و این که چگونه بشر توانسته و می تواند در این تونل نیمه تاریک تاریخ کوره راهی به سوی آزادی مطلق اندیشه و بیان بگشاید این پارادوکس بین نظر و عمل حل نخواهدشد. هنر آگاهی معطوف به نتیجه ماباید پیداکردن نقطه های اپتییم با گشودن فضاهای مدارا و بردباری و فرایندی بازتر باشد. ما نباید دردام هیچ کدام از این دوساحت جداشده نظر و عمل بیفیم ضمن آن که اصول راهنمایمان همان حرکت و تحقق اصل آزادی بی قید وشرط اندیشه و بیان و تقویت همزیستی صلح آمیز جانورانی بنام انسان باشد که به شکل میلیونی در کنارهم می لولند. و همواره در نظر بگیریم که وقتی پای خشونت و کاهش همبستگی و عقلانیت به میان بیاید بازنده اصلی آن همان رهائی و آزادی و از جمله آزادی حق و بیان بی قید و شرط خواهد بود. 

ایرج فرزاد
1 سال قبل
پاسخ به  تقی روزبه

با سلام جناب تقی روزبه

این جملات را برای شما که خود را سوسیالیست و مدافع “مانیفست کمونیست” میدانید، مینویسم.

شما در نقد رویکرد فرج سرکوهی، چنین نوشته اید:

“سروش به عنوان یک روشنفکردینی در اینجا صراحتا هم قتل کسروی هم فتوای خمینی را محکوم می کند. این احساس او را هم که مثل خیلی از مسلمان ها هم نمی توان نادیده گرفت، که از رویکردسلمان رشدی به پیغمبر احساسن توهین کرده اند. به آن ها نمی توان گفت که چرا چنین احساسی دارید؟”

توجه تان را به این جمله از “مانیفست کمونیست” جلب میکنم تا متوجه شوید که طبق نقل قول فوق از شما، انقلاب سوسیالیستی نه تنها “توهین” به آقای سروش، که اهانت به کل بشر با “چگالی های گوناگون از عقاید و باورها و نحوه زیست…”( از متن شما) در سراسر تاریخ جامعه بشری است:

[ به ما خواهند گفت: “ولى” “ایده‌هاى مذهبى و اخلاقى و فلسفى و سیاسى و حقوقى و غیره قطعا در مسیر تکامل تاریخى تبدلات و تطوراتى یافته‌اند. اما خود مذهب و اخلاق و فلسفه و سیاست و حقوق در جریان این تبدل و تطور محفوظ مانده است.

بعلاوه حقایق جاویدانى نظیر آزادى، عدالت و غیره وجود دارد که براى کلیه مراحل تکامل اجتماعى مشترک است. و حال آنکه کمونیسم، بجاى آنکه بدل تازه‌اى بیاورد، حقایق جاویدان مذهب و اخلاق را از میان میبرد و بدینسان با سراسر سیر تکامل تاریخى که تاکنون وجود داشته مخالف است”.

این اتهام سرانجام به کجا منجر میشود؟ تاریخ کلیه جوامعى که تاکنون وجود داشته، در مسیر تناقضات طبقاتى، که طى ادوار مختلف اشکال گوناگونى بخود گرفته سیر کرده است.

ولى این تناقضات هر شکلى که بخود گرفته باشند، باز استثمار شدن بخشى از جامعه بوسیله بخش دیگر حقیقتى است که براى کلیه قرون گذشته عمومیت دارد. بدین مناسبت عجبى نیست که شعور و ادراک اجتماعى کلیه قرون و اعصار گذشته، على رغم همه اختلاف شکلها و تفاوتها، با شکلهایى یکسان و معین، یعنى با آن شکلهایى از معرفت سیر میکند که تنها بر اثر نابودى نهایى تناقض طبقات بکلى نابود خواهند شد.

انقلاب کمونیستى قطعى‌ترین شکل گسستن رشته‌هاى پیوند با مناسبات مالکیتى است که ماتَرَک گذشته است؛ شگفت آور نیست اگر این انقلاب در جریان تکامل خود با ایده‌هایى که ماتَرَک گذشته است به قطعى‌ترین شکلى قطع رابطه کند.]

طنز گزنده این است که رویکرد شما بسته به اینکه مخاطب تان کیست، فرق میکند. وقتی به “شهاب برهان” انتقاد کردید که چرا به موضع دفاع از اقلیت های ملی و “جدا سازی” بین شهروندان افتاده است، به او هشدار دادید که یکی از مترجمین مانیفست است! اینجا، اما، آن هنگام که به انتقاد از فرج سرکوهی رسیده است، همان ایرادها به رویکرد ملی گرائی و اتنیک گرائی را خود شما در بسته بندی دیگری تحت عنوان “عقاید و باورهای مردم با چگالی های گوناگون” و در دفاع از “آزادی بیان” امثال سروش با خود حمل کرده اید.

به نظر من این روش شما، برگردان سیاسی “نسبیت فرهنگی” رایج در “غرب”؛ برای “شرق” و بطور اخص برای “جوامع سنتی- اسلامی”است. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که شما در واقع با “انقلاب کمونیستی” و قطع ریشه ای رابطه با “ماتَرَک گذشته” در “جوامع اسلامی” که انواع سروش ها را بازتولید و چون ارکانی پایدار و همیشگی و “هویتی” ابقاء میکند، جدا مساله دارید.

دکتر ل. پژمان
دکتر ل. پژمان
1 سال قبل

جناب اقای سرکوهی، شما فکر می کنید که اقای سروس دباغ پرمدعا نوشته شما را با دقت بخوانند و در باره جملات روشن و منطقی شما را در رابطه با آزادی بیان کمی اندیشه کنند. تعصبات دینی و خود بزرگ بینی برخی از اندیشمندان دینی!!! آنچنان عمیق است که توانایی فکر کردن را از آنان می گیرد . وگرنه آزادی بیان تعریف شده و اما و اگر ندارد. و اساسا نبایستی به عقایدی که حقوق انسان ها را نادیده می گیرد و یا اعمال گروه هایی چون چون طالبان ها، داعشی ها و حزب اله پیرو آیت اله خمینی را چون مسلمانند و انتقاد از پیامبران چون برای این گروه ها مقدس اند، نادرست است، احترام گذاشت. چه خوب بود که آقای دکتر سروش دباغ یک بار هم شده به نقادان خود اندیشه می کرد و از خرافی های بی محتوای خود عقب می نشست.

دکتر ل. پژمان
دکتر ل. پژمان
1 سال قبل

با سپاس از تلاش شما جهت انتشار دیدگاه ها و آزادی بیان و اندیشه. جامعه ایران نیازمند برخورد افکار است و تلاش باید کرد که روشنگری در همه ابعادش گسترش و تعمیق یابد. این سلاح قدیمی است که در دست متعصبان دینی قرار دارد و برای پیشگیری از نقد دیدگاه های دینی تحت عنوان تقدس و حرمت پیامبران ، همواره بکار می گیرند. متعصبان لیبرال! با کلام و متعصبان افراطی با خمپاره و نارنجک می خواهند جوی ایجاد کنند که پرده های تاریخی که موجب حیات اندیشه های واپسگرانه شده است، کماکان حقایق پوشیده بماند. به هیچ وجه نباید از نقادی کوتاه آمد. این برخورد عقاید و اندیشه ها است که روشنگری می شود و مشتاقان دانش در می یابند که چرا در طول تاریخ تلاش شده تا برخی از انسان ها را از هاله ای بپوشانند و گفت و گو در باره افکار، شخصیت و عملکردهای آنان را تحریم کنند! آزادی بیان و اندیشه و نقد نظرات بی احترامی به مقدسات نیست. توهین، تهمت و بی احترامی از جانب نهادهای حقوقی مسوول تعریف شده و می شود. نقد آیه های قرآن و نقد پیشوایان مذهبی از حقوق اولیه هر انسانی است. من، شما و همه ، دارای چنین حقی هستیم که در باره کتاب های دینی، پیامبران ادیان و پیشوایان مذهب ها ده ها پرسش مطرح کنیم و از صاحبنظران نظر بخواهیم و در مقابل دیدگاه خود را آشکارا و بدون ترس و وحشت بیان و یا کتبا ًً منتشر کنیم. جهان امروز ، جهان دیروز نیست و افکار و عقائد نیاکان ما اغلب کهنه شده و امروز نمی توان از ان دفاع کرد و یا تحت عنوان اینکه به مقدسات دینی باید احترام گذاشت، حیات افکار کهنه و دیروزین را امروز هم ادامه داد. امروز برای من و بسیاری از انسان ها ، قتل دگر اندیشان و یا فتوای پیشوایان دینی جهت قتل دیگران و یا اینکه قلم ها را باید شکست و یا دگر اندیشان را باید در میدان های شهر به دار آویخت، نه تنها قابل احترام نیست که غیر انسانی است . از نظر حقوقی نمی توان بر روی منبر نشست و دستور کشتار انسان هایی را صادر کرد که با تو موافق نیستند و یا دستور کشتن نویسنده ای را داد که بشکلی طنز آمیز ، رفتار و اعمال پیامبر مورد علاقه ات را به نقد کشیده است!
فتوای پیشوایان دینی بویژه فتوای آیت اله سید روح اله خمینی که هنوز برای بسیاری از نو اندیشان دینی!!! و جریان های اصلاح طلب حکومت اسلامی درست بوده، نه تنها قابل قبول نیست که بشکلی غیر مستقیم تاء یید و شرکت در انجام قتل است. ایت اله خمینی فقط فنوای قتل سلمان رشدی را صادر نکرده است، بلکه مرتکب قتل هزاران انسان ازاده در ایران شده است. ایت اله خمینی حکومتی را بر پا داشته است که امروز هم پیروانش در سراسر جهان مخالفین حکومت اسلامی را شکار می کنند. حکومت ترور ، کشتار و بنیانگذارش نه تنها قابل احترام نیست که مورد نکوهش نیز می باشد.

محمد مفیدی
محمد مفیدی
1 سال قبل

با روشنگری کلا موافقم ولی تکلیف جامعه آزاد و انسانی جهان چیست؟ .
خواستم توجه شما را به یک نکته جلب کنم که بهتر از من می دانید.
منشور جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ در ۳۰ ماده تصویب و صادر شد.
متاسفانه این منشور در کشور های عضو جامعه بین الملل با وجودیکه در حرف برای آن ابراز احساسات می کنند .ولی در عمل این منشور تبدیل به قانون ملی نشده ست .
بهمین دلیل رعایت ۳۰ ماده منشور جهانی حقوق بشر در کشور ها ضمانت اجرائی ندارد وبرای نقض آن هم مقررات و مجازات تعیین نشده ست.
در این جهان با این اوصاف واپسگرایان با کمال گستاخی منشور جهانی حقوق بشر را نادیده می گیرند و جمهوری اسلامی برای خودش «حقوق بشر » اسلامی درست کرده ست.

به باور نگارنده از بزرگترین کشور جهان آمریکا تا کوچکترین در نهایت شگفتی منشور جهانی حقوق بشر را نادیده می گیرند و دست حکومت هائی چون جمهوری نکبت اسلامی برای آزار واذیت شهروندان و ترور دگراندیشان در سراسر جهان باز ست.
در مورد تولید و مصرف و کنترل انرژی اتمی در جهان یا برای بهداشت جهانی نهاد هائی مسئول و ناظر در سازمان ملل متحد وجود دارد ( استثناء هم وجود دارد) ولی برای جمهوری اسلامی که ۴۳ سال ست میلیونها بار منشور جهانی حقوق بشر را نقض کرده مرجعی وجود ندارد؟
بدون تشکیل مرجعی در سازمان ملل متحد تبعیضات در آمریکا و دیگر کشور های جهان کاهش نخواهد یافت و جمهوری اسلامی نیز به اسم اسلام با مقررات عهد عتیق به قطع کردن دست و پا و شلاق زدن و سنگساز و ترور دگرادندیشان ادامه خواهد داد. البته می دانم که قدرتهای بزرگ تابحال در این مورد کوتاهی کرده و اساسی علاقه ای به مرجعیت سازمان ملل ندارند همانطور که علاقه ای به وجود دولت در کشور داری ندارند.
بهرصورت دنیای عجیبی ست که همان قانون جنگل بهترین معرف آن ست.
موفق باشید.

کیا
کیا
1 سال قبل

اسلام یعنی زور ، زر و تزویر حال فرق نمیکند که مسلمان مترقی باشی و یا ارتجایی!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x