یادی از چند شعرِ بِرتولت برِشت به مناسبتِ ۶۶مین سالِ درگذشتِ او
مزارِ برتولت برِشت ( ۱۹۵۶ – ۱۸۹۸م ( ۱۳۳۵ – ۱۲۷۷خ ) در برلین
ب. برشت در ۲۳ مرداد ۱۳۳۵ در گذشت.
«»
۱- سرودِ چرخِ آبی
«»
۱
در بارهی بزرگانِ این جهان
به ما خبر میدهند منظومههای قهرمانان :
چنان چون ستارهگان صعود میکنند
فرو میافتند چون ستارهگان.
این، طنینی دلگرمکننده دارد، و آدمی باید این را بدانَد.
مُنتها : برای ما که باید خوراک دهیم به آنها
دردا که این، همیشه یکسان بود.
صعود یا سقوط : چه کس میپردازد هزینهها را ؟
«»
البتّه که چرخ، پیوسته میچرخد
آن چه که در بالاست، در بالا نمیمانَد.
امّا این برای آب، آن پایین، دردا، به این معناست فقط :
که او این چرخ را، خُب، تا اَبَد میچَرخانَد.
«»
۲
آخ، ما سَروَران فراوان داشتیم
ما بَبْرها داشتیم و کَفتاران
ما عُقابها داشتیم، خوکان داشتیم
ما باری خوراک میدادیم به این، و به آن.
اینکه آیا آنها بهتر بودند یا بدتر :
آخ، چکمه همیشه شبیهِ چکمه بود
و ما را لَگَد میکرد. متوجّه هستید : من فکر میکنم
که ما نیازی به سَروَرِ دیگری نداریم، بلکه به هیچ سَروَر.
«»
البتّه که چرخ، پیوسته میچرخد
آن چه که در بالاست، در بالا نمیمانَد.
امّا این برای آب، آن پایین، دردا، به این معناست فقط:
که او این چرخ را، خُب، تا اَبَد میچَرخانَد.
«»
۳
و آنان بر سرِ همدیگر میکوبانند
خونین، گَلاویز با هم بر سرِ غنیمتها
دیگری را اَبلِهِ طمّاع مینامند
و خود را انسانِ والا.
ما میبینیم که آنان همواره بر سرِ هم نعره میزنند
و با هم میجنگند. بهجُز و فقط آندَم
که ما دیگر نخواهیم به آنان خوراک دهیم
بیدرنگ، کاملاً متّحد میشوند با هم.
«»
زیرا از آنپس دیگر این چرخ نمیچَرخَد
و این نمایشِ مَسخَره، رنگ میبازد
آنگاه که آب، سرانجام، با توانمندیِ آزادشده
به انجامِ کارِ اصلیِ خویش میپردازد.
«»
چند اشاره :
۱- این شعر در اصل، با عنوانِ ” قصیدهی چرخِ آبی ” در سال ۱۹۳۴م ( ۱۳۱۳خ ) در حینِ کار بر رویِ متنِ نمایشنامهی ” کلّهگِردها و کلّهتیزها “، نمایشنامهای که آن را ب. برِشت در پیرامونِ سالهای ۱۹۳۴-۱۹۳۲م ( ۱۳۱۳/۱۳۱۱خ ) نوشته است، سروده شده بود؛ او این نمایشنامه را در ۱۹۳۶م ( ۱۳۱۵خ ) در دانمارک در تبعید اجرا کرد و آن را در ۱۹۳۸ به شکل کتاب به چاپ رساند. خودِ ب. برِشت این شعر را گاه ” قصیدهی چرخِ آبی ” و گاه ” سرودِ چرخِ آبی ” نامید. همچنین او این شعر را در همان سالهای ۱۹۳۴م، به عنوانِ یک شعرِ مستقل، و جدا از آن نمایشنامه، در برخی نشریات به چاپ رساند. این شعر در هر دو عنوانِ ” قصیده ” و ” سرود “، دارای قافیه است، دارای ۳ بند است و هر بند دارای ۱۲ مصرع است. در پایانِ هر بند، یک ترجیعِ چهار مصرعی تکرار میشود.
نزدیک به ۲۰ سالِ بعد، در ۱۹۵۱م ( ۱۳۳۰خ ) ب. برشت بارِ دیگر این شعر را از آن نمایشنامه جدا کرد و آن را به شکلِ یک شعرِ مستقل و با نامِ ” سرودِ چرخِ آبی ” در کتابِ خود با نامِ ” صد شعر ” – صد شعری که آنها را خودِ او از میانِ همهی شعرهای تا آن زماناش برگزیده بود – چاپ کرد. این شعر، نخستینِ شعرِ این کتاب بود. ب. برِشت در بازچاپِ این شعر در ۱۹۵۱ دو تغییر در این شعر داد : یک تغییر آن بود که او کلمهی ” قصیده ” را از عنوانِ این شعر برداشت و کلمهی ” سرود ” را بهجای آن گذاشت؛ و تغییرِ دوّم که یک تغییر مهمّ و اساسی بود این بود که او آن ترجیعِ تکرارشوندهی چهار مصرعی را، در پایانِ بندِ ۳، یعنی بندِ پایانی، دیگر تکرار نکرد و بهجای آن، چهار مصرعِ کاملاٌ تازهای گذاشت و با این تغییر، این شعر را واقعاً به یک شعرِ تازه با مضمونی کاملاً دیگر بَدَل ساخت. خودِ ب. برِشت در بارهی این تغییر گفته است که او این شعر را در آن نمایشنامه، برای ” نشاندادنِ رشدنایافتهگیِ مواضعِ سیاسیِ ” نانا کالاس ” آورده بود – نانا کالاس شخصیتِ زنِ نمایش است که خدمتکار است و به روسپیگری کشیده میشود. این زن این شعر را در بخشی از این نمایش به آواز میخوانَد -. ب. برِشت با این تغییر، در حقیقت، ” این شعر را از چنگِ نگاهِ نانا کالاس آزاد ساخت و آن را از آنِ نگاهِ خویش کرد “. و تازه این همه، درست در زمانی انجام شد که تازه نزدیک به سه سال از دو/پارچه/شدنِ آلمان و پیداییِ حکومتِ سوسیالیستی در آلمانِ شرقی، که او اکنون در آنجا زندهگی میکرد، گذشته بود. آیا هدفِ ب. برِشت از بازچاپِ این شعر به شکلِ مستقل و بهویژه با این تغییرِ مهم، آن هم درست در آن زمان، تأکید او بر این جمله در شعر بوده که میگوید : ” ما نیازی به سَروَرِ دیگری نداریم، بلکه به هیچ سَروَر “؟.
هانْس آیسلِر، ( Hanns Eisler )، آهنگسازِ آلمانی و همکارِ ب. برِشت، در همان نخستین اجرای نمایشنامهی نامبرده، در کشورِ دانمارک، بر رویِ بسیاری از سرودهای این نمایشنامه آهنگ گذاشته بود، و خودش هم بعدها آن را خوانده است.
۲- نمایشنامهی ” کلّهگِردها و کلّهتیزها ” در ایران در سالِ ۱۳۵۱ از سوی بهروزِ مشیری به فارسی ترجمه شد و از سوی انتشاراتِ امیرکبیر به چاپ رسید. این نمایشنامه در سالِ ۱۳۵۸ به کارگردانیِ ناصر رحمانینژاد و از سویِ ” انجمنِ تآترِ ایران ” به اجراء در آمد. در همان سال محمود دولتآبادی شرحی بر این نمایشنامه و اجرای آن نوشته است. متأسّفانه نشانیِ اینترنتیِ ترجمهی فارسیِ این نمایشنامه در دسترس نیست، ولی عینِ متنِ ترجمهی این شعر از سوی بهروز مشیری، از کتابِ ” کلّهگِردها و کلّهتیزها “، به همان شکل که در کتاب آمده است، پیوست است.
۳- متنِ آلمانیِ شعر: نوشتاری و شنیداری.
۴- اجرای موسیقاییِ این شعر با صدای هانْس آیسلِر.
۵- عینِ متنِ ترجمهی این شعر از سوی بهروز مشیری از کتابِ ” کلّهگِردها و کلّهتیزها ” چاپ ۱۳۵۱ :
سرود چرخ آبگرد
«»
۱
به ما نیز منظومههای حماسی
خبر می دهد از بزرگان دنیا
که همچون کواکب
بناگاه برخاستند
و آنگاه همچون کواکب فتادند.
و این خود تسلی دهنده است.
ولیکن برای کسانی چو ما
که باید غذاشان فراهم کنیم
کمابیش بیفایده بوده است
سقوط و صعود :
ولی بار خرجش
بدوش که بود؟
همیشه ولی چرخ در گردش است
که آن کس که بالاست آنجا نماند.
ولیکن-
بر آبی که پایین روان است
فقط معنی چرخش آن است :
بچرخاند او چرخ را تا ابد.
«»
۲
و ما نیز افسوس
بزرگان بسیارمان بوده است؛
و ما هم همین و همان را
شکم سیر کردیم، تا جانمان بوده است،
اگر خوب بودند یا بد :
که چکمه همیشه به چکمه شبیه است.
و آنگاه او آمد از راه
– شما نیک دانید : منظور کیست –
و میگفت :
که ارباب دیگر نخواهیم.
همیشه ولی چرخ در گردش است
که آن کس که بالاست آنجا نماند.
ولیکن-
بر آبی که پایین روان است
فقط معنی چرخش آن است :
بچرخاند او چرخ را تا ابد.
«»
۳
و آنها سر یکدیگر را زدند
به سودای طعمه
به جنگی که خونهای بسیار ریخت.
به هم نام دادند : پست و حریص
ولی خویش را نیک خواندند.
و بینیم ما
که آنها شب و روز با یکدگر
به پرخاش و جنگند
فقط، بیش از این ما اگر
شکمهایشان را نسازیم سیر
به ناگاه
یکی دیگری را برادر بخواند
همیشه ولی چرخ در گردش است
که آن کس که بالاست آنجا نماند.
ولیکن-
بر آبی که پایین روان است
فقط معنی چرخش آن است :
بچرخاند او چرخ را تا ابد.
ـــــــــــــــ
«»
۲- از آبپاشیِ باغ
«»
«»
اِی آبپاشیِ باغ برای جُرأتبخشیدن به گُل و گیاه!
آبیاریِ درختانِ تشنه! آب بِدِه بیش از کِفایت، و
فراموش نکن این بوته را، همچنین
این [ بوتهی ] بیبار و بَر را نیز، این واماندهی
خسیس را. و نادیده مگیر، هان
در میانِ گُلها این گیاهِ خودرو را که او نیز
تشنه است. و نهتنها آب بهپاشان
این چمنِ سرزنده یا این [ چمنِ ] سوخته را :
این تکّهزمینِ لُخت را هم تَر و تازه کن.
۱۹۴۳م ( ۱۳۲۲خ )
ـــــــــــــــ
«»
چند اشاره :
۱- متنِ آلمانیِ شعرِ ” از آبپاشیِ باغ “.
۲- این شعر، ظاهراً در سالِ ۱۹۴۳م ( ۱۳۲۲خ )، زمانی که ب. برِشت در آمریکا پناهنده بود، سروده شده است. بر رویِ این شعر، از سویِ آهنگسازِ آلمانی هانس آیسلِر ( Hanns Eisler ) دوست و همکارِ ب. برِشت، در همان سالِ ۱۹۴۳م آهنگی گذاشته شد و با صدایِ خودِ آهنگساز اجراء گردید. این آهنگ با صدایِ خودِ آهنگساز، به این نشانیِ اینتِرنِتی، آهنگِ شمارهی ۲۱ در فهرستِ آهنگها، در دسترس است. بعدها، خوانندهگانِ دیگری هم این آهنگ را اجراء کردهاند : یکی از اجراهای این ترانه از سوی یک خوانندهی آلمانی.
«»
۳- زمانهی دشوار برای تغزّل
«»
«»
باری میدانم: تنها آنکه خوشبخت است
محبوب است. صدای او
با مِیل شنیده میشود. چهرهاش زیباست.
«»
آن درختِ کج/روییده در حیاط
اشاره به خاکِ نامناسب میکند، امّا
رهگذران، او را به فَلَجبودن نکوهش میکنند
باری بهحق.
«»
من آن قایقِ سبز و آن بادبانهای شنگولِ در آن تنگه را
نمیبینم. از میانِ همهی این چیزها
آن تورِ پاره/پورهی ماهیگیران را میبینم.
چرا من سخن از این میگویم
که آن زنِ چهلسالهی پیلهوَرِ روستایی خمیده میگذرد؟
پستانهای دختران
همچون گذشتهها گرماند.
«»
در این شعر، قافیه
در چشمِ من همچون تلاشی سَبُکسَرانه مینمود.
«»
در من در جدالاند
شیفتهشدن در برابرِ این درختِ شکوفایِ سیب
و از/ کوره/در/رفتن در برابرِ سخنانِ این رَنگباز.
امّا تنها این دوّمی
مرا بهسَمتِ نوشتن میکشانَد.
ـــــــــــــــ
«»
چند اشاره :
۱- متنِ آلمانیِ این شعر. ( نوشتاری و شنیداری ).
۲- کلمهی ” رنگباز ” بهجای کلمهی آلمانیِDer Anstreicher آورده شده است. این کلمه در زبانِ آلمانی به معنیِ رنگکار و نقّاشِ ساختمان است، ولی دارای یک معنای کِنایی هم است که اشاره دارد به کسانی – بهویژه به سیاستمدارانی – که فریبکارانه وعدههای دروغ میدهند. این کلمه در این شعر اشاره به هیتلر دارد. ب. برِشت پیش از این هم این کلمه را برای هیتلِر بهکار برده بود. کلمهی ” رنگباز ” در زبانِ فارسی هم گاهی دارای معنای کِناییِ مشابه است.
۳- گفته میشود که زمانِ سرودنِ این شعر، سالهای پایانی دههی۱۹۳۰م [ شاید ۱۹۳۹م ( ۱۳۱۹خ ) ]، در دورانِ تبعید در دانمارک است.
«»
۴- راهِ حل
«»
برلینِ شرقی. ۱۰ فوریه ۱۹۸۸ ( ۲۱ بهمن ۱۳۶۷خ ). مسؤلانِ حکومتِ آلمان شرقی در مراسمِ پردهبرداری از تندیسِ ب. برِشت: “ما نیازی به سَروَرِ دیگری نداریم، بلکه به هیچ سَروَر “. ب. برِشت ( سرودِ چرخِ آبی )
«»
پس از خیزشِ هفدهامِ ژوئن
دبیرِ اتّحادیهی نویسندهگان ترتیبی داد
تا در خیابانِ استالین اعلامیههایی پخش شوند
که در آنها نوشته شده بود، ” خَلق
اعتمادِ حکومت را از دست داده است
و آن را تنها با کارِ دو برابر میتواند دو باره به دست آوَرَد “. آیا سادهتر نبود
که حکومت، باری این خلق را منحل میکرد و
یک خَلقِ دیگری را بر میگُزید؟
ـــــــــــــــ
«»
چند اشاره :
۱- متنِ آلمانیِ شعرِ ” راهِ حل ” .
۲- نشانهی ( ” … ” ) در مصرعِ ۴ تا ۶، در متنِ اصلیِ شعر نیامده، و آوردنِ آن در متنِ ترجمه، تنها برای مشخّص ساختنِ این جملهی نقلی از کلّیتِ شعر است.
۳- این شعر در دو ماههی پس از اعتراضهای کارگران در ژوئنِ ۱۹۵۳م ( خردادِ ۱۳۳۲خ ) سروده شده است، اعتراضهایی که بر ضدّ سیاستهای حکومتِ آلمانِ شرقی برپا شده بود. ب. برِشت در این شعرِ کوتاه، از موضعگیریِ یکی از دبیرانِ آن زمانیِ ” اتّحادیهی نویسندهگانِ آلمانِ شرقی ” نسبت به آن اعتراضها به انتقاد میپردازد. آن اعتراضهای کارگران، از ۱۷ تا ۱۹ ژوئن ۱۹۵۳م ( ۲۷ تا ۲۹ خرداد ۱۳۳۲خ ) در برخی از شهرهای آلمانِ شرقی رخ داد. در بارهی این رویدادِ خونین، از سوی حکومتهای ” وابسته به اردوگاهِ شرق و غرب ” و طیفِ دنبالهروانِ آنها، ولی همچنین، از سوی محافل و افرادِ مستقلاندیش، فراوان نوشته و گفته شده است. ولی آنچه که به موضوعِ این یادداشت و به ب. برِشت پیوند دارد این است که ب. برِشت، به سببِ این موضعاش در برابرِ این رویداد، آماجِ سنگینترین اتّهاماتِ دشمنانه از سوی حکومتِ آن زمانِ آلمانِ غربی و همهی محافلِ راستِ وابسته به آن گردید. وزیرِ خارجهی آلمانِ غربی در نشستِ مجلسِ فدرالِ این کشور در سالِ ۱۹۶۱م ( ۱۹۴۰خ )، ب. برِشت را با هورست وِسِل ( Horst Wessel ) یک جوانِ شاعر و از نوچهگانِ هیتلِر مقایسه کرد. دیگران او را همان ” گالیله ” در نمایشنامهاش با نامِ ” زندهگیِ گالیله ” خواندند. نشرِ آثارِ این شاعر و نویسندهی بزرگ و اجرای نمایشنامههای او و یا خود حتّی بحث و بررسیِ آثارِ او در آلمانِ غربی زیرِ شدیدترین فشارها قرار گرفت و در عمل قدغن شد. این تحریم را حتّی تا سالهای دههی ۶۰ ادامه دادند. ولی یورشها به او تنها به این محافل محدود نبود. برخی محافلِ ادبی و علمی و فرهنگیِ آلمان به شیوهی خود به نقدِ این موضعِ او پرداختند و به بهانهی آن، به او و حتّی به سایهی او هم یورش بردند. این نقدهای یورشگرانه در سالهای بعد و، کم و بیش، تا به اکنون در زیرِ عنوانِ ” افسونزدایی ” از ب. برِشت، انجام گرفته و میگیرند. یکی از کانونهای مشترکِ همهی این نقدها، متّهمکردنِ ب. برِشت به ” ندیدنِ واقعیت ” است که سببِ آن را هم، رویکردِ مارکسیستیِ او و باورِ او به سوسیالیسم قلمداد میکنند؛ و از همینمَنظَر میکوشند تا او را در سالهای پایانیِ زندهگیاش، آدمی غمگرفته، مردّد، و بحرانزده تصویر کنند. در اینجا فقط به دو نمونه اشاره میشود : ۱- نمونهی مارسِل رایش رانیتسکی، ( ۲۰۱۳ – ۱۹۲۰م، ۱۳۹۲ – ۱۲۹۹خ ) منتقدِ ادبیِ محافظهکارِ آلمان که نقشِ ویژهای در ” مجلِسیساختنِ ” ادبیات، و در تخطئهکردن، و انکارکردن و زدودنِ هرگونه نقشِ اجتماعی/مَردُمیِ ادبیاتِ آلمان داشت. او از جمله در یک مصاحبهی تلویزیونی – سال ۲۰۰۱م ( ۱۳۸۰خ ) – به گفتهی خودِ او ” سیاسیبودن و کمونیستبودنِ ” ب. برِشت را انکار میکند و به ستایش از او به عنوانِ بزرگترین شاعرِ آلمان که ” فقط عاشقِ تأتر بود ” میپردازد. بخشهایی از این مصاحبه که به زندهگیِ خصوصیِ ب. برِشت میپردازد، بهراستی مصداقِ فساد و ابتذال است. ۲- نمونهی دیگر، یک سخنرانی از خانمِ هانا آرِنت ( ۱۹۷۵ – ۱۹۰۶م – ۱۳۵۴ – ۱۲۸۵خ ) است که در سالِ ۱۹۶۹م ( ۱۳۴۸خ ) با نامِ ” تأمّلاتی در بارهی ب. برِشتِ شاعر و رابطهی او با سیاست ” منتشر شد؛ اگرچه، هم آن ” مصاحبه ” و هم آن ” تأمّلها ” اشارهای مستقیم به موضعِ ب. برِشت در بارهی رخدادهای ۱۹۵۳م نمیکنند، ولی دربردارندهی برخی از خطوطِ اصلیِ مشترکِ همهی آن نوع از نقدهایی هستند که از سویِ محافلِ معیّنی در آلمان بر ضدّ ب. برِشت – ولی همچنین بر ضدّ همهی کسانی که این محافلِ با آنان مخالف هستند – انجام گرفته و یا میگیرند.
خوشبختانه در آلمان کم نیستند محافلِ مترّقیِ فرهنگی و سیاسی که بهرغمِ دشواریهای فراوانی که بر سرِ راهِشان هست، در دفاعِ از ب. برِشت میکوشند.
«»
در ” اخبارِ روز ” مصاحبهای با عنوانِ ” برِشتِ ما خیالی بود ” با آقای محمّدرضا خاکی مترجمِ کتابِ ” گفتگو با برِشت ” منتشر شد که دارای مطالبِ جالبی بود. این مصاحبه در اصل در ” شبکهی شرق ( روزنامهی شرق ) ” چاپ شده بود و احتمالاً عنوانِ آن را خودِ این روزنامهی زیرِ سُلطهی ” اصلاح طلبان “، برای غَرَضی معیّن برگزیده است. ولی به هر رو، در رابطه با عنوانِ این مصاحبه، اگرچه مترجمِ گرامی توضیحِ روشنی نمیدهد که منظورِ او از ” ما ” کدام است ولی بهنظر میرسد که او، از جمله به ” برداشتِ خیالیِ ” جریانهای چپ از ب. برِشت نظر دارد. و این در حالی است که بر او و بر هیچ کسی پوشیده نیست که این ” ما “، در برگیرندهی احزابِ چپِ اردوگاهی و مستقل، ولی بهویژه در بردارندهی انبوهی از چپهای غیرِحزبی و آزاداندیش بود که اتّفاقاً نقشِ بزرگی در ترجمهی آثارِ ب. برِشت و در اجرای نمایشنامههای او در ایران داشتند و درست همین آزاداندیشانِ چپ بودند که برداشتِشان از ب. برِشت نه تنها خیالی نبود بلکه برداشتی نقآدانه و به مراتب واقعی بود. در ضمن، آقای م. خاکی توضیح نمیدهد که منظورِ او کدام برداشت از ب. برِشت از سوی کدام جریانیهای درونِ ضمیرِ ” ما ” در ایران است. در هرحال، موضوعِ ” برداشتِ خیالی ” از برِشت فقط ویژهی ایران نیست. جالب است گفته شود که ب. برِشت بسیار بسیار بیش از آنچه که در جوامعِ دیگر، درست در خودِ آلمان، زادگاهِ او است که با ” خیال “، آنهم نه با ” خیالِ ” دوستدارانِ ب. برِشت و یا ” چپها “، بلکه با ” خیالِ ” مخالفان و یا ” راستها ” و محافظهکاران در آمیخته شده است، ” خیالی “، که در واقع همان ” منافعِ ” طبقات و جریانهای حاکم بر جامعهی آلمان است که در درونِ ” خیال ” پیچیده شده است، یک ” خیالِ پُر خطر و پُر آسیب ” که امکانهای عظیمِ رسانهیی و سیاسیِ حکومتِ آلمان و آن محافلِ نامبرده را هم در پُشتِ سرِ خود داشته و دارد، و تا کنون توانسته است چهرهی ب. برِشت را – و البتّه نه تنها چهرهی او را – سخت مخدوش کند.
«»
امّا موضعِ ب. برِشت چه بود؟ او از یکسو، در همان روزِ نخست و در گرماگرمِ درگیریِ کارگران و حکومت، در نامهی کوتاهی به حزبِ حاکم بر حکومتِ آلمان شرقی نوشت:
” رفیقِ گرامی اولبریشت، تاریخ، بیتابیِ انقلابیِ حزبِ وحدتِِ سوسیالیستیِ آلمان را را تأیید خواهد کرد. یک گفتگوی مباحثاتیِ گسترده با مَردُم در بارهی سرعتِ بازسازیِ سوسیالیستی، منجر به وارسیِ دستاوردهای سوسیالیستی و ضمانتِ آنها خواهد شد. لازم میدانم که در این لحظات، همبستهگیِ خودم را با حزبِ اتّحادِ سوسیالیستیِ آلمان به شما اعلام کنم. “. ۱۷ ژوئن ۱۹۵۳. [ متنِ آلمانیِ نامه ].
اعلام همبستهگی با یک نُمادِ قدرت، حزبِ حاکم، آن هم درست در روزی که انبوهی از مَردُم – درست یا نادرست، به تحریک یا مستقل – با آن درگیر بودند، خطایی بود انکارباپذیر. نشان به آن نشان که آن حزب هم این نامه را در ۲۱ ژوئن با حذفکردنِ جملهی ” یک گفتگوی گسترده با … خواهد شد “، منتشر ساخت؛ و با این حذف، به ب. برِشت ” اعلام کرد ” که این حزب – اگر بخواهیم با همانِ زبان و کلامِ ب. برِشت در شعرِ ” سرودِ چرخِ آبی” سخن بگوییم – همان حزبِ ” سَروَران ” است، همان سَروَرانی که ” چنانچون ستارهگان صعود میکنند/ فرو میافتند چون ستارهگان ” و ” هزینهی صعود و سقوطِ ” آنها بر گُردهی مَردُم است. ۱۵ سالِ بعد، همان حزب و حکومتِ آلمانِ شرقی، در ۱۹۸۸م تندیسی از ب. برِشت، ساختهی پیکرتراشِ مشهور فریتز کرِمِر را در برلینِ شرقی در برابرِ ساختمانِ ” گروهِ تأترِ برلینِ شرقی ” بر پا کرد؛ و با این کار نشان داد که همچنان هنوز یک حزبِ ” سَروَران ” است و با ادیبانِ خود ” سَروَرانه ” رفتار میکند. زیرا که خودِ ب. برِشت، با توجّه به برخی از یادداشتهایش، به وضوح نشان داده بود که هرگز اهلِ این تندیسسازیها نبوده است. او حتّی سفارش کرده بود که پس از مرگاش برای او مزاری ویژه نیز در نظر نگیرند.
و از سویِ دیگر، در طولِ دو ماههی بعد از آن اعتراضها، ب. برِشت یک مجموعهای از شعرهایی بههمپیوسته سروده بود که شعرِ ” راهِ حل ” هم یکی از آنها بود. آن شعرها کمی بعد، در پاییزِ همان سال، با نامِ ” مرثیههای بوکو ( Elegien Buckower ) [ بوکو، نامِ شهری در آلمانِ شرقی که این شعرها در آن سروده شده است ] به چاپ رسانده شده بودند؛ ولی ب. برِشت از چاپِ شعرِ ” راهِ حل ” در آن کتاب خودداری کرد. او این شعر را تا زمانی که خود زنده بود منتشر نساخت. این شعر، فقط بعدها، پس از مرگِ او چاپ شد. این که اهمیّتِ سیاسیِ چاپِ شعرِ ” راهِ حل ” در همان روزها چه میبود و یا خود این که ارزشِ هنری و ادبیِ آن تا چه اندازه است، میتواند جای بحث باشد ولی خودداری ب. برِشت از چاپِ این شعر در همانروزهای سرودهشدناش، و چاپشدنِ آن فقط در پس از مرگِ او، سبب شد که این شعر، به ناحق یا بهحق، جایگاهی کمابیش ویژه بیابد؛ جایگاهی که به سببِ آن، باید آشکارا اعتراف کرد که آن خودداریِ ب. برِشت، به هر دلیلی یا مصلحتی که بوده باشد، همانا ” مُمَیّزیِ ” خود بود، و همانا محرومساختنِ این شعر از حقّ چاپِ بهموقعاش بود.
ب. برِشت، در ۱۹۳۵م ( ۱۳۱۴خ )، یعنی دو سال پس از به قدرت رسیدنِ فاشیسم در آلمان، از ” پنج مشکل در بیان حقیقت ” سخن گفته بود که پنجمینِ آنها را ” تَرفَند و زیرکی برای ترویجِ حقیقت ” نامیده بود. آیا او، آنطور که برخیها گمانهزنی کردهاند، در ۱۹۵۳م ( ۱۳۳۲خ )، یعنی چهارسال پس از به قدرترسیدنِ ” حزبِ وحدتِِ سوسیالیستی ” در آلمانِ شرقی، به چنین ” تَرفَند “هایی در رابطه با قدرتِ حاکم دست زده بود؟ میتواند اینطور باشد. ولی حاکمان هم برای خود ” پنج مشکل در بیانِ دروغ ” دارند. تَرفَند در برابرِ تَرفَند. یکی برای گسترشِ حقیقت. و یکی برای گسترشِ دروغ. از چنین حقیقتی، ب. برِشت نمیتوانست آگاه نباشد. ب. برِشت شعری کوتاهی دارد به نامِ ” تعویضِ چرخ ” که در شمارِ همان شعرهای ” مرثیههای بوکو “ بود و او آن را، بر خلافِ شعرِ ” راهِ حل “، در همان روزها به چاپ رسانده بود. بهجا است که از این شعر هم، به عنوانِ پنجمین شعرِ این یادداشت، یادی بشود :
«»
۵- تعوضِ چرخ
«»
من در کنارِ جاده نشستهام.
راننده دارد چرخ عوض میکند.
از آن جایی که میآیم ناخشنودم.
به آن جایی که میروم ناخشنودم.
از چه به تعوضِ چرخ نظر دوختهام
با ناشکیبایی؟
«»
این تردید، که ب. برِشت، در یکی/دو ماههی پس از اعتراضِ خرداد ۱۳۳۲خ، در این شعر بیان کرد، تردیدِ او نسبت به خودِ سوسیالیسم ( آنطور که ضدّ سوسیالیستها تلاش دارند بگویند ) نبود بلکه تردید نسبت به آن راه و روشِ بهزعمِ او خطایی بود که به سوی سوسیالیسم در پیش گرفته شده بود؛ امّا مهمتر از همه، این تردید، میباید نسبت به بیثَمَربودنِ آن ” تَرفَند “هایی هم بوده باشد که خودِ او در قبالِ قدرتِ حاکم در جریانِ اعتراضِ کارگران به آنها دست یازیده بود. همانا درست همین زندهبودنِ ” تردید ” بود که این انسانِ خوب را، در سالهای پس از اعتراضِ ۱۹۵۳ کارگران، یعنی در سه سالهی پایانیِ زندهگیاش، زنده و با طراوت و مَردُمی نگاه داشت، و این در حالی بود، که وَرای همهی تقبیحهای خصمانه و یا تأییدهای غَرَضورزانه از موضعِ ب. برِشت در برابرِ آن اعتراضِ کارگران و در برابرِ قدرت، نمیشود نادیده گرفت که آن ایستارِ سیاسی/اجتماعیِ تا آنزمان/شناختهشدهی این انسانِ پُر ارج – یعنی آن موضِعِ حقیقتجو، انسانمدار، و نقّاد ” سَروَران ” -، در آن موضعگیریاش در قبالِ اعتراضِ کارگران و قدرتِ حاکم، به طرزِ پُررنگی کمرنگ شده بود.
ـــــــــــــــ
اشاره : در همه جای این نوشته، آوردنِ علامتِ «» تنها برای حفظِ فاصله در میانِ مطالب و نیز در میانِ بندهای شعرها برای نمایشِ مناسبترِ آنها در انتشارِ اینتِرنِتی است. این علامت، در متنِ اصلیِ شعرها وجود ندارند.
محمّدرضا مهجوریان. شهریور ۱۴۰۱