جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

در سایه‌ی دیروز – کوشیار پارسی

به بهانه‌ی خواندن سه دفتر شعر ‘حسن حسام’: این‌جا برقص (نشر مهری، لندن، ۲۰۱۸)
                                                           خوشه‌های آواز (انتشارات فروغ، کلن، ۲۰۱۱)
گوزن و صخره (انتشارات فروغ، کلن، ۲۰۱۲)

هنوز می‌شود از چیزهای جدی حرف زد. ‘جدی‌تر’ اما هنوز پرسش است. شعر مقاومت، امری جدی است که بسیاری بهای آن را با زندان و زندگی‌شان پرداخته‌اند. مقاومت ِ ایران از زمستان ۱۳۵۷ آغاز شد (پیش‌تر شکلی دیگر داشت). خبر قتل‌ها و اعدام‌های سیاسی، عادی‌ترین خبر ِ روزنامه‌ها شد.

سگ و شکارچیان اما

رهیاب‌شان،

مسیر تازه‌ی خون

                        و اشتیاق جنون است 

  (شکارگاه، ص. ۱۲/ این‌جا برقص)

شعر ِ مقاومت شد سلاح به ‘کشتن’ِ دشمن ِ مردم، گیرم بی خون‌ریزی. این گونه شعر، با معیارهای نقد ادبی اگر سنجیده شود، نسبت به شعرهای دوران نخست پس از انقلاب بسیار به‌تر است. دوران نخست، درست مثل دوران پیش از انقلاب شعارگونه بود، روان از سینه به سینه، پلی‌کپی، تکثیر شده با کاغذ کاربن و گذاشته در تلفن همگانی یا نوشته بر دیوار. باز شناخته می‌شد البته، درک می‌شد و چونان موج ِ بلند احساسات جمعی، صدای مردم بود با خویشکاری دلداری، شهادت و نیز چون سلاح و سپر.

پدیده‌ای رازواره.

هرگز شاید زمانی نبوده که مردم چنین به شعر، به عنوان صدای مردم برای مردم توجه داشته باشد. رفته رفته اما گفتمان با معیار نقد ادبی درباره‌ی گوهر ِ شعر درگرفت. این پرسش اهمیت چندان ندارد که چه‌گونه زبان ِ موزون (نه نثر، سخن‌رانی، فریاد یا شعار) تبدیل می‌شود به تاثیرگذارترین شکل ِ بیان.

با آشفته‌تر شدن احساسات، دیگرگون شدن تجربه‌ها، عادت، گذار از اولیه‌ترین مفاهیم به دیدگاه ِ سنجیده‌تر، شعر ِ مقاومت در شکل ِ شعاری رخت برمی‌بندد. ادبیات مقاومت اما می‌ماند، در شکل ِ ادبی. دریافت شده از سوی جمعی اندک و نه دیگر در شکل ِ صدای مردم.

می‌توان از سلیقه گفت. می‌توان بخش زیادی از آن‌چه شعر ِ مقاومت می‌نامیم به جعبه‌هایی بسپاریم گذاشته در زیر شیروانی که هرگز کسی سراغ‌اش نخواهد رفت. می‌توان هم گفت که شعر خویش‌کاری داشته در انگیختن مردم به زمانه‌ی آشوب؛ مثل ِ بسیاری شعر دوران مشروطه. گفتمان و چالش دیدگاه‌ها در این باره هنوز ادامه دارد، حتا اگر موقعیت دیگرگون شده باشد. در جهان نیز چنین است: از امریکای لاتین گرفته تا کلیساهای پروتستان در سر دادن سرود ِ ستایش، گفتمان درباره‌ی آزادی ِ تجربه‌ی فردی. در ایران ِ خودمان دو شکل از شعر ِ مقاومت داریم: شعر دوران ِ جنگ (عراق-ایران) که جانب‌دار است و به یاری یارانه‌ی دولتی در ‘سوره’ – سفره‌نشینان انقلاب اسلامی- پا گرفت و شعر مقاومتی که جانب ِ مردم ایستاده تا صدای او باشد در برابر حاکمان ِ “بشکنید این قلم‌ها را”!  سلطه‌ی جزمی حاکمان – اکنون دیگر باید گفت “جنایت‌کاران جنگی” –  در دامن زدن به ترس ِ سیاسی و فراهم کردن زمینه‌ی سرکوب بهانه شد در تبدیل شاعران – سفره‌نشین و جیره‌خوار-  به گزمه‌های ‘انقلابی’. سخن اما این‌جا از شعر واقعی ِ مقاومت است. از حافظ یاری بگیرم:

در کوی ما شکسته دلی می‌خرند و بس                     بازار ِ خودفروشی از آن سوی ِ دیگر است.

مقاومت در برابر سرکوب ِ ددمنشانه‌ی دلاکان چاقو به دست در اخته‌کردن هنر و شعر، اما از جنس ِ دیگر است.  سانسور ِ ارشاد چنان کرد و می‌کند که برای اجازه‌ی نشر – جز کاغذ بازی – سال‌ها باید انتظار کشید تا دست‌آخر دستوری برسد برای حذف بندی و بخشی و یا ممنوع کردن همه‌ی کار. برخی چاره جستند در روی آوردن به زیباشناسی و پیچیدن زبان در لفافه‌ی ظریف؛ قابل فهم برای اهل ِ کتاب و نه همه.

بربریت ِ اسلامی “بشکنید این قلم‌ها را”!، آسیبی است بر جان ِ انسان. ایستادگی و نمایش ِ فرهنگ راستین در برابر ِ فرهنگ ِ جعلی ِ حاکمان است. شگفت آور و زیباست تجربه‌ی این‌که هنوز کسانی یافت می‌شوند به دوران بحران مالی، خریدار کتاب باشند و خواننده‌ی کتاب.

شعر ِ مقاومت نمایش ِ خود ِ مقاومت است. میوه‌ی اندیشیدن است و نه خشونت. از لایه‌های صلح و دوستی انباشته است و نه از جنگ و قدرت.       

راوی تلخزارم / آه …. / بیش از این چیزی ندارم / به جز جیک جیک دو گنجشگ / بر شاخه‌ی نازک ِ لرزان ِ بهار

(با گالیا و پریا، ص. ۱۴/ این‌جا برقص)

دیگر از جهیدن به فریاد برآوردن ِ شعار نشان نیست، به دام ِ واژگان ِ حاکم ِ جنایت‌کار نمی‌افتد؛ تا صدای خود بیابد و داشته باشد:

(…) دیروز

من آنجا بودم

چنار ِ پیر

            دستاویز ِ بادی رقصان بود

                                               و لرزان بود!

مثال روزگاران تنهایی،

                             می‌بارید

در پاییز ِ برگریزان

و برگ‌های سوخته انگار

رنگ‌های خداحافظی بودند،

                                   سرخ و عنابی و آجری

در سردی زمستان! (…)                                       (چنار پیر، ص. ۴۰/۴۱ / این‌جا برقص)     

نوشتم: ‘شگفت آور و زیباست تجربه‌ی این‌که هنوز کسانی یافت می‌شوند به دوران بحران مالی، خریدار کتاب باشند و خواننده‌ی کتاب.’ اما اعتراف کنم که در آشفته‌ بازار شعر و نقش رسانه‌های اجتماعی در پاشیدن مزخرفات به نام شعر، خواننده اندک است. آخر برخی نشستن به تنهایی در برج عاج و پرداختن به تجربه‌های گوناگون گزیده‌اند و برخی دیگر تجربه‌گری‌شان برداشتن سطری و بندی از این و آن است و سرهم کردن یاوه به نام – بی‌چاره- شعر و دیگران چونان آجان سر ِ کوچه کمین کرده‌اند در پرتاب ِ نیزه‌ی زهرآلود. شکاف ِ میان شاعر و مردم بیش‌تر شده و پل زدن بر آن آسان نیست.

انقلاب (اسلامی) خیلی چیزها دیگرگون کرد. خطا دیدیم؟ شاعران دیگرگون شده‌اند یا علت را باید در خواننده جست؟ هر چه باشد، شاهدیم که شعر امروز دیگر چونان شعر در دهه‌ی چهل و پنجاه و شصت خوانده نمی‌شود. آن‌که صفحه‌های شعر پیوست‌های ادبی و گاه‌نامه‌ها کنار می‌زد و شور خواندن خبر داشت، می‌شد که توجه زیاد داشته باشد و حتا بهای بیش بپردازد برای مجموعه شعرهای ممنوع – زیر میزی و با جلد سفید- حتا به قیمت خطر ِ زندان و مجازات. چه قدر آدم از آن زمان می‌شناسیم که تمام ِ شعر یا بندهایی از شعرهای شاعران به خاطر سپرده و می‌خوانند. اکنون اما به راستی انگشت شمارند کسانی که چنین زحمتی به خود بدهند.

ادبیات مقاومت و شعر در دوران آغازین پس از انقلاب (اسلامی) هنوز دنبال می‌شد. ادبیات ِ ممنوع شکل‌های گوناگون گرفت. اما هرگز به قواره‌ی ادبیات و شعر (و نیز ترانه) مقاومت در دوران پیش از انقلاب (اسلامی) نرسید. برخی کسان که در شرایط عادی هرگز نمی‌توانستند ناشر پیدا کنند، به‌ترین بخت ِ زندگی‌شان به دست آمد. شمار ِ کارهای جدی بسیار اندک است در برابر کارهای بد – بی‌شمار با شمارگان اندک – برای تلخ‌کردن ِ اوقات.

نومید نباشیم: انقلاب (اسلامی) شاید دیگرگونی ایجاد کرد در توجه به ادبیات، اما نتوانست و نخواهد توانست شکاف ایجاد کند در رشد ادبیات و شعر. ایزدبانوی شعر شاید زمانی رانده شده باشد به پستوی پنهان، اما تاریکی او را به فراموشی نبرده است. شاید اکنون دیدگاه تفاوت داشته باشد درباره‌ی این پرسش که در چهل سال گذشته چه به سر ِ شعر آمده است.

فرصت دیگری باید باشد در نگاه ِ دقیق‌تر به آن‌چه در بالا آمد. تنها این بگویم- به عنوان پیشنهاد: در نگاه و خوانش شعر مقاومت، هیچ اهمیت ندارد ببینیم شاعر کیست و دیدگاه سیاسی او چیست. این اگر کنار بگذاریم، می‌توانیم سکوت کنار نهاده و شاعران (مقاومت) راه دهیم به درون خانه و بخوانیم‌شان. حتا از در ِ پشتی ِ خانه‌ی ادبیات. در پس ِ پشت ِ واژگان آنان توانی جدی نهفته است. ترانه‌ی شاعر از درون تاریکی بشنویم که احساسات، باور، آرزوها و ستیزه‌جویی به نمایش می‌گذارد.

نگذاریم ترور وادارمان کند به عقب‌نشینی. گوش باز کنیم برای فریاد پرشور از حنجره‌ی شاعر مقاومت که آزادی فریاد می‌کند. بی‌تردید برگ ِ برنده‌ی شعر ستیز و مقاومت، گریز از نومیدی است تا گیراندن شعله در سوزاندن همه‌ی آن‌چه دشمن مردم به پا کرده و تا بازگرداندن اعتماد. 

بی‌اعتنا باشیم به تبلیغ ِ واژگان کهنه و ساییده‌ی حق، وطن، عدالت و … که معنایی وارونه یافته‌اند به دست حاکم ِ جنایت‌کار ِ دشمن ِ مردم. به معنای زیباشناسانه‌ی این واژگان بنگریم که بس ژرف‌تر است. 

شعر حسن حسام  ساده است. او شاعر ِ به تصویر آوردن ساده‌ترین چشم‌انداز است. زبان تصویری او پیچیده نیست.

… پای این نهال تازه/ تا درختی گردد سرشار و چمان، سایه سارش / جان بخش / از پس ِ خستگی ِ جان فرسا …’

و: ‘… آسمان سُربی ِ سنگین / با کول‌بار ِ ابر ِ سیاهش/ می‌توفد / می‌توفد / و برگ‌های درختان / می‌بارند، چون بارشی که از دل ِ توفان.…’

این شاعر و نویسنده‌ی تبعیدی در کاربرد تصویرهای طبیعت شفاف است. آزادی‌ می‌گزیند در نگاه به هر چشم‌انداز و کشاندن به آن‌چه می‌اندیشد. ساده نیست این همه، اما ابزاری‌ست تا راه باز کند از کار پیچیده به استعاره‌ای آشنا. 

در همه‌ی شعرهای سه مجموعه، هر کدام در برگیرنده‌ی سه دفتر، تصویری به دست می‌آوریم از جهان ِ زیست و اندیشه‌ی این روشنفکر متعهد. بسیاری از سال‌های زندگی‌ش به معنای واقعی و ساده، ریخته پای آرمان‌هاش. ریخته پای آرمان، اما از دست‌شان نداده و هنوز ستیزه‌جوست و همیشه هم روان میان خودآگاهی ِ سیاسی و شور ِ کنش ِ هنرمندانه. برای او دام است بیان ِ مدام ِ آن‌چه دیگران می‌خواهند بشنوند و قانع شدن و بودن به ستایش ِ آنان. در پشت ِ این دام، دام دومی نهفته است: توان ِ تحلیل و بیان شفاف در میانه‌ی ستیز ِ کدر برای آزادی و این‌که صدای او – صدای مقاومت – ضروری است. دام ِ سوم کنش‌گری سیاسی اوست که سنگی‌ست جلوی پا و باید بگزیند برای قربانی دادن. در شعرهاش می‌توان جای پای این قربانی دادن دید، اما شور ِ گفتن در او قوی است.  

کوشیار پارسی

دسامبر ۲۰۱۹

https://akhbar-rooz.com/?p=16781 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x